مداحی شب هفتم ماه محرم-کریمی
هم رکاب گمنام قمر بنیهاشم که به خیمهها آب رساند
همه روایتهای تاریخی کربلا را هم که زیر و رو کرده باشیم، باز هم قصههایی را پیدا میکنیم که کمتر به گوشمان رسیده باشد. در اینجا بعضی از این داستانها را مرور میکنیم.
در قصه عاشورا کنار همه شهدایی که از کربلا میشناسیم و در ماتم و عزاداریهایمان پای روضهها برایشان اشک ریختهایم؛ میشود آدمهایی را پیدا کرد که قصه نبرد و هم رکابیشان با سیدالشهدا (علیه السلام) کمتر به گوشمان رسیده، آنهایی که صدای هل من ناصر ینصرنی امامشان را شنیدهاند و داستان زندگیشان را با شهادت تمام کردهاند.
وقتی مخفیانه خودش را از کوفه به کربلا رساند
نافع را از راویان حدیث میدانند. از قاریان قرآن زمانهاش که به شجاعت شهرت داشته است. نافع از صحابه و دلدادگان امیرالمومنین علی علیه السلام بوده؛ برای همین هم در سه جنگ جمل، صفین و نهروان در رکاب سربازان حضرت امیر علیه السلام حضور داشته است. اما اوج ارادت نافع به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را میتوان در کربلا دید. او کسی بود که بعد از به شهادت رسیدن مسلم بن عقیل مخفیانه از کوفه بیرون زد و در حوالی صحرای نینوا به سپاه امام علیه السلام پیوست.
صاحب رجز «امیری حسین و نعم الامیر» را بشناسید
همه روایتهای تاریخی کربلا را هم که زیر و رو کرده باشیم، باز هم قصههایی را پیدا میکنیم که کمتر به گوشمان رسیده باشد. در اینجا بعضی از این داستانها را مرور میکنیم.
مجله مهر: در قصه عاشورا کنار همه شهدایی که از کربلا میشناسیم و در ماتم و عزاداریهایمان پای روضهها برایشان اشک ریختهایم؛ میشود آدمهایی را پیدا کرد که قصه نبرد و هم رکابیشان با سیدالشهدا (علیه السلام) کمتر به گوشمان رسیده، آنهایی که صدای هل من ناصر ینصرنی امامشان را شنیدهاند و داستان زندگیشان را با شهادت تمام کردهاند.
.
۱۱ سالهای که امام به او اذن جهاد نداد
طبق نقلها تاریخی عمرو بن حارث در روز واقعه عاشورا ۹ تا ۱۱ سال سن داشته است. مادرش از محبان خاندان رسول خدا بود. خانواده آنها از مکه همراه امام شدند تا در کربلا کنار سیدالشهدا حضور داشته باشند؛ تا جایی که پدر عمرو؛ جناده بن حرث از صحابه پیامبر و شیعیان امیرالمومنین وقتی در رکاب امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید. مادر عمرو به فرزند نوجوانش برای یاری رساندن امام امر جهاد کرد. او وقتی برای اذن میدان، نزد امام حسین علیه السلام رفت، حضرت با او مخالفت کرد و فرمود: این جوان پدرش شهید شده و شاید مادرش میدان رفتن او را خوش نداشته باشد. عمرو در پاسخ اباعبدالله گفت: «ای فرزند رسول خدا، مادرم مرا امر کرده شما را یاری کنم و خود، لباس جنگ بر تنم پوشانده است.» بعد از این بود که امام به او اجازه نبرد در میدان داد.
امیری حسین و نعم الامیر
دلدادگان اباعبدالله الحسین روی کتیبههای عاشورایی و روی زبانشان این ذکر شیرین را زیاد زمزمه کردهاند: «امیری حسین و نعم الامیر»؛ اما شاید ندانید که این جمله معروف یادگاری از رجز خوانی دیدنی عمرو بن جناده در میدان نبرد است. این نوجوان یازده ساله وقتی وارد کارزار شد این رجز را خواند: «أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاَْمیرُ *** سُرُورُ فُؤادِ الْبَشیرِ النَّذیرِ / عَلِیٌّ وَ فاطِمَةُ والِداهُ *** فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظیر / لَهُ طَلْعَةٌ مِثْلُ شَمْسِ الضُّحی *** لَهُ غُرَّةٌ مِثْلُ بَدْر مُنیر» یعنی؛ امیر من، حسین (علیه السلام) است و چه نیکو امیری؛ که شادی دل پیامبرِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بشیر و نذیر است. علی و فاطمه (علیهما سلام) پدر و مادر اویند، آیا شما برای او همانندی میشناسید؟!طلعتش مانند خورشید نیم روز است و چهرهاش چون ماه شب چهارده درخشان است.
مادری که بعد از شهادت فرزندش به دشمن حمله برد
در توصیف جنگ عمرو نوشتهاند که او آنقدر در میدان جنگ نبرد کرد تا سرانجام به شهادت رسید. مالک بن نسیر وقتی سر این نوجوان را از تنش جدا کرد آن را به سمت خیمهگاه امام حسین (علیه السلام) پرت کرد. «بحریه» مادر عمرو که به شجاعت میان زنان شهره بود وقتی سر فرزند را در آغوشش گرفت آن را بوسید و گفت: «آفرین پسرم، ای شادی دلم و ای نور چشمم» و بعد از آن سمت سپاه دشمن رفت و سر فرزندش را به سر یکی از لشکریان عمربن سعد کوبید. آن وقت برگشت و عمود یکی از خیمهها را برداشت و با حمله سمت اشقیا این رجز را خواند: «با اینکه در میان زنان، پیره زنی ضعیف، سست استخوان، فرو ریخته و لاغر اندامم، ولی در حمایت از فرزندان فاطمه گرامی، ضربات مهلکم را بر شما وارد می سازم.» خوارزمی نوشته است که او با نیزه خیمه دو نفر از سربازان دشمن را از پای درآورد و در این هنگام امام حسین علیه السلام را او به سمت خیمهها بازگرداند.
کلیپ زیبای سرباز قاسم با نوای حاج میثم مطیعی
سرود هماهنگ که دوشنبه ششم محرم
در بیش از ۴۰۰ میعادگاه احلی من العسل
در سرتاسر کشور اجرا میشود..
تــهـیــــــه شـــــــده در:
معاونت جوانان عاشورایی
هیــأت رزمنـــدگان اســـلام
پاورپوینت عزاداری سیدالشهدا ازمنظررهبرانقلاب
پاورپوینت سخنان امام خامنه ای مدظله العالی در مورد عزای سیدالشهدا
روضه و مرثیه سرایی-پویان فر-شب ششم
مرثیه سرایی-رسولی-شب پنجم
محرم دیباچه سرخ شهادت-بخش اول
ماه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد، ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد. ماهی که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ باطله بر جبهه ی ستمکاران و حکومتهای شیطانی زد، ماهی که به نسلها در طول تاریخ، راه پیروزی بر سرنیزه را آموخت
سخنان حضرت امام(ره)
ماه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد، ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد. ماهی که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ باطله بر جبهه ی ستمکاران و حکومتهای شیطانی زد، ماهی که به نسلها در طول تاریخ، راه پیروزی بر سرنیزه را آموخت، ماهی که شکست ابرقدرتها را در مقابل کلمه ی حق به ثبت رساند، ماهی که امام مسلمین، راه مبارزه با ستمکاران تاریخ را به ما آموخت، ماهی که باید مشت گره کرده ی آزادیخواهان و استقلال طلبان و حق گویان بر تانک ها و مسلسلها و جنود ابلیس غلبه کند و کلمه ی حق، باطل را محو نماید.[1]
محرم، چه ماه مصیبت زا و چه ماه سازنده و کوبنده ای است. محرم، ماه نهضت بزرگ سیّد شهیدان و سرور اولیای خداست، که با قیام خود در مقابل طاغوت، تعلیم سازندگی و کوبندگی به بشر داد و راه فنای ظالم و شکستن ستمکار را به فدائی دادن و فدائی شدن دانست و این خود، سرلوحه ی تعلیمات اسلام است برای ملّت ما تا آخر دهر.[2]
محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.[3]
باید محرم و صفر را زنده نگه داریم به ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام که با ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام زنده مانده است این مذهب تا حالا.[4]
علل و عوامل قیام عاشورا
در صدر اسلام، پس از رحلت پیغمبر پایه گذار عدالت و آزادی، می رفت که با کجرویهای بنی امیه، اسلام در حلقوم ستمکاران فرو رود و عدالت در زیر پای تبهکاران نابود شود که سید الشهدا علیه السلام، نهضت عظیم عاشورا را برپا نمود.[5]
مکتبی که می رفت با کجرویهای تفاله ی جاهلیت و برنامه های حساب شده ی احیای ملی گرایی و عروبت با شعار «لا خَبر و لا وحیٌ نَزَل»[6] محو و نابود شود و از حکومت عدل اسلامی یک رژیم شاهنشاهی بسازد و اسلام و وحی را به انزوا کشاند که ناگهان شخصیت عظیمی که از عصاره ی وحی الهی تغذیه و در خاندان سید رسل، محمد مصطفی(ص) و سیّد اولیاء علی مرتضی علیه السلام تربیت و در دامان صدّیقه ی طاهره سلام الله علیها بزرگ شده بود قیام کرد و با فداکاری بی نظیر و نهضت الهی خود، واقعه ی بزرگی را به وجود آورد.[7.
دیدار علامه مصباح و آیت الله ناصری درکربلا
لحظاتی از دیدار مرحوم آیتالله مصباح یزدی و مرحوم آیت الله ناصری اصفهانی،
در کربلای معلی، حرم امام حسین علیهالسلام، مورخه 1396/1/8
حر در آستانه امتحانی سرنوشت ساز
خداوند در قرآن کریم با صراحت تمام بیان میکند که تمام مدعیان ایمان امتحان خواهند شد، هیچگاه رها نبوده و نیستند: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا يُفْتَنُون [عنکبوت/۲] آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مى شوند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند».
و فرموده دنیا زیباست و این زیبایی برای امتحان بندگان است: «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأرْضِ زِینَهً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا [کهف/۷] ما آن چه را روی زمین است زینت آن قرار دادیم تا آنها را بیازماییم کدامینشان بهتر عمل می کنند».
و نیز خداوند بیان داشته که علت امتحان بندگان، شناسایی مجاهدان و صابران است: «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنْکُمْ وَالصَّابِرِینَ [محمد/۳۱]و هر آينه شما را بيازماييم تا مجاهدان و شكيبايان- پايداران- شما را معلوم كنيم». با این وجود باز عدهای امتحان الهی را فراموش میکنند و خود را به هلاکت ابدی دچار میسازند. گاهی نیز شکست در امتحان خدا برابر با از دست دادن جانشین الهی؛ پیامبر یا امام است. این نکته را امام حسین (علیهالسلام) در اولین سخنرانی خود در کربلا اعلام داشتند. در این مطلب ضمن بیان نحوه ورود امام به کربلا به بیان درسهایی از آن میپردازیم.
تا کربلا
عبیداللهبنزیاد وقتی از حرکت حضرت اباعبداللهالحسین (علیهالسلام) به کوفه آگاه شد، ۴۰۰۰ نفر را برای جلوگیری از حرکت امام به منطقه اعزام کرد. کاروان امام و سپاهیان ابنزیاد به فرماندهی حربنیزیدریاحی در بین منزلگاه شراف و ذوحسم به یکدیگر رسیدند.[۱] امام آنها و اسبان آنها را سیراب کرد. با یکدیگر نماز میخواندند و به امام اقتدا میکردند. منزل به منزل هم با هم به سوی کوفه رهسپار بودند. تا اینکه پیک، نامه ابن زیاد را برای حر آورد. در نامه ابن زیاد دستور داده بود: چون نامه من به تو رسید و فرستاده من نزد تو آمد، بر حسین(ع) سخت گیر، و او را فرود نیاور مگر در بیابان بیحصار و بدون آب. به فرستادهام دستور دادهام از تو جدا نشود تا خبر انجام دادن فرمان مرا بیاورد، والسلام[۲]
با وجود نامه ابنزیاد حضرت امام حسین (علیهالسلام) به راه خود ادامه داد، حر هم سپاهیانش را راهی کرد تا اینکه به کربلا رسیدند. در آن منزل حر اجازه حرکت را دیگر نداد و جلوی کاروان امام را گرفت.
ظهر دوم محرم
ظهرگاه پنجشنبه، دوم محرم سال ۶۱ هجری قمری کاروان امام به کربلا وارد شد.[۳] حر به امام گفت: همین جا فرود آیید که فرات نزدیک است. امام نام مکان را پرسیدند. گفتند: کربلا. امام فرمود: اینجا، جایگاه کَرْب (رنج) و بَلاست. پدرم هنگام حرکتش به سوی صفین، از اینجا گذشت و من با او بودم. ایستاد و از نام آن پرسید. نامش را به او گفتند. پس فرمود: اینجا، جایگاه فرود آمدن مَرکبهایشان، و اینجا، جایگاه ریخته شدن خونهایشان است. موضوع را پرسیدند. فرمود: کاروانی از خاندان محمد(صلیاللهعلیهوآله)، اینجا فرود میآیند.[۴]
در ادامه امام حسین (علیهالسلام) فرمودند: «هَذا مَوضع كَربٍ وبَلاء، انزلوا، هَاهُنا مَحطُّ رِحالِنا، ومَسفَكُ دِمائِنَا، وهَاهُنا مَحلُّ قبورِنا ، بِهَذا حدَّثني جَدِّي رسول الله ( صلى الله عليه وآله)[۵] اینجا جایگاه رنج و بلا است. فرود آیید. اينجا محل بارنهادن ما و ريخته شدن خون ماست و اينجا محل قبور ماست، اين گونه جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله بر من بيان فرمود.
سپس امام فرمودند: «اَلنَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ یحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیانُونَ[۶] مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان؛ حمایت و پشتیبانی از دین تا آنجاست که زندگیشان در رفاه است پس هرگاه بلاء و سختی حادث شود دینداران کم میشوند».
این سخن امام حسین (علیهالسلام)،سخن بسیار مشهور است که به ما هشداری جدی میدهد. در این فرمایش حضرت فرمودند که نباید به ظواهر توجه کرد. در ظاهر همه بندگان خدا، همه دوستدار اهل بیت و در روزگار ما همه منتظر امام زمان (عجلاللهفرجه) اند. اما در واقع مسئله به نوعی دیگر است. این مردمی که فکر میکنند بندگان خدا هستند وقتی پایشان به میدان امتحان الهی باز شود و بین دوراهی دنیاپرستی و خداپرستی قرار بگیرند آن وقت است که عیار ایمانها معیّن میشود.
امام حسین (علیهالسلام) این هشدار را به تمام مدعیان میدهد که مراقب باشند، دچار ادعاهای دروغین نشوند. ادعاهایی از جنس دروغ و دروغهایی که خودشان هم آنها را باور کنند. مشکل کوفیان همین مسئله بود. آنها با اصرارهای فراوان ادعا کردند منتظر امام حسین (علیهالسلام) اند. برای امام دعوتنامه فرستادند، ادعای تشیع کردند، ندای العجل العجل سر دادند و گفتند:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. إِلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ مِنْ شِیعَتِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِینَ أَمَّا بَعْدُ فَحَیَّهَلَا فَإِنَّ النَّاسَ یَنْتَظِرُونَکَ لَا رَأْیَ لَهُمْ غَیْرُکَ فَالْعَجَلَ الْعَجَلَ ثُمَّ الْعَجَلَ الْعَجَلَ وَ السَّلَامُ.[۷] به نام خداوند بخشنده و مهربان. نامهای است به حسین بن علی از سوی شیعیان او از مؤمنان و مسلمانان. امّا بعد، بشتاب، زیرا که مردم منتظر شما هستند و همه بر شما اتفاق نظر دارند، پس بشتاب بشتاب! و باز بشتاب بشتاب! والسلام.
درسهایی برای امروز
از ظهر دوم محرم سال ۶۱ تا ظهر عاشورای ۶۱، امام حسین(علیهالسلام) به سپاه ۴۰۰۰ نفری کوفیان فرصت داد تا بیاندیشند چرا دیندار واقعی نیستند؟ به این فکر کنند که آیا ارزش دارد نوه پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآله) را قربانی طمعهای دنیایی خود کنند؟ حتی امام به آنها هشدار داد که این میدان امتحان الهی است و دلسوزانه آنها را آگاه کرد؛ اما آنها بر باطل خود پافشاری کردند و نتیجه تنهایی و غربت امام حسین (علیهالسلام) میان گودی قتلگاه شد.
و این روزها که عصر غیبت آخرین امام، حضرت ولیعصر (علیهالسلام) است؛ هر روز و نهایتاً هر صبح جمعه ندای العجل العجل در کوچه و خیابان طنین انداز میشود. ندایی که برخاسته از شیعیانی منتظر است. اما این نداها تا به امروز بدون جواب مانده است. چرا؟ آیا دعوتهای ما نیز ادعاهای دروغی است که خودمان هم آنها را باور کردیم؟ و خدا دیگر نمیخواهد آخرین بازمانده از نسل امامت مانند جدش اباعبدالله (علیهالسلام) در گودال غربت و تنهایی شهید شود.دوم آیا وقت آن نرسیده که در وجود خود جستجویی کنیم تا بفهمیم جنس ادعای ما از کدام نوع است، راستین یا دروغین؟ هنگامه امتحان ما کدامین راه را انتخاب میکنیم: بندگی خدا و یاری امام زمان (علیهالسلام) یا بندگی دنیا و یاری دشمنان؟
پینوشت
[۱] . طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۰۰
[۲] . همان، ج۵، ص۴۰۸
[۳] . همان، ج۴، ص۵۲
[۴] . مقرم، مقتلالحسین(ع)، ص۱۹۲
[۵] . سیدبنطاووس، اللهوف، ص ۳۵
[۶] . خوارزمی، مقتلالحسین، ج۱، ص۳۳۷
[۷] . تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۶۲
چرا امام حسین (ع) خانواده خود را به کربلا برد؟!