متن شعر شهادت حضرت علی اصغر(علیه السلام)
تشنه شدی و ساقه ی شعله ورت شکست
چون چوبِ خشک هر دو لب لاغرت شکست
هر سو دوید مادر تو زمزمی نبود
طفل ذبیح خیمه، دل هاجرت شکست
با گریه ی تو هر دویمان آب می شویم
با گریه ات غرور پدر مادرت شکست
نامت علی است، محترمی مثل مرتضی
این احترام، ارثیه ی حیدرت شکست
می خواستم برای تو کاری کنم، نشد
خیلی دلم برای دو پلک ترت شکست
تا باد تیر حرمله از چله اش گذشت
مانند یاس خشک شده حنجرت شکست
تیزی یک پر از سه پر تیر، ذره ای
بر بازویت کشید، عزیزم پرت شکست
این حجم تیر کل تنت را گرفته است
مانند مادرم همه ی پیکرت شکست
خون گلوی تو به روی صورت من است
از بس که بی هوا قدح کوثرت شکست
با فکر پاسخی که بگویم به مادرت
بُهتم کنار جسم و تن بی سرت شکست
حالا که می روی ز چه لبخند می زنی؟!
قد مرا همین نظر آخرت شکست
شاعر:
محمد جواد شیرازی
اشعار شهادت حضرت علی اصغر(علیه السلام)
درعرش خدای حی داور
مکتوب شدست با خط زر
شد دین خدا رهین ارباب
شد کرببلا رهین اصغر
نوزاد ولی بزرگ تاریخ
شش ماهه ولی حسین دیگر
هرچند که کوچک ست دستش
صدها گره وا کند به محشر
در آل علی همه بزرگ اند
مانند علیِ اکبر اکبر!
در قافله ی حسین خورشید
بر خیمه گه رباب محور
اول ز همه قیام کرده
هرچند رسیده است آخر
یک خطبه بدون حرف خوانده
شرحش بشود هزار منبر
تا دید غریب پدر را
افتاد ز گاهواره با سر
خشکی لبش عزای زینب
بدخوابی او بلای مادر
امروز ولی به دست بابا..
با دیده ی تر زده به لشگر
برخواسته حرمله به قصد
پاشیدن حنجر کبوتر
یارب چه کند حسین حالا
تیرست به قد او برابر!
اوضاع سر از گلوش بدتر
اوضاع گلو ز سینه بدتر
قنداق مزاحم پرش شد
تاکه بزند دوباره پرپر
ای کاش که تا ابد نیاید
مردی بشود خجل ز همسر..
شاعر:
سید پوریا هاشمی
اشعار شهادت حضرت علی اصغر(علیه السلام)
زخم را اینبار بر قلب پدر میخواستند
مادر بی تاب را بی تاب تر میخواستند
این هدف انگار با اهداف دیگر فرق داشت
که برایش تیر انداز قَدَر میخواستند
دشمن نام علی بودند… ورنه چله ها
تیرشان تک شعبه هم میشد اگر میخواستند
تیغ های ظالم بی رحم، خون می ریختند
نیزه های وحشی خونخوار، سر میخواستند
از کبوترها کبوتروار تر پرواز کرد
گرچه او را کودکی بی بال و پر میخواستند
شاعر:
رضا حاج حسینی
اشعار شهادت حضرت علی اصغر(علیه السلام)
مادری بین خیمه غمگین بود
سرش از شرم رو به پایین بود
پیش چشمان بانوان حرم
دیده اش پر شد از نم و شبنم
بانویی که دگر نظیر نداشت
کودکش تشنه بود و شیر نداشت
دست خود را تکان تکان می داد
کودکش تشنه داشت جان می داد
چه کند با دل گرفتارش؟!
داد دست رقیه گهوارش
پیش او هم علی نشد آرام
زینب آمد ولی نشد آرام
کودکی زیر لب در آن محفل
گفت با گریه یا ابوفاضل
آه، از شرم ساقی توحید
پیکرش بین علقمه لرزید
ناگهان نور مشرقین آمد
پدرش حضرت حسین آمد
عمه گهواره را به آقا داد
به دل مادرش تسلا داد
گفت: او هم دلاوری شده است
تشنه ی جام کوثری شده است
رفت آقا به سوی آن لشکر
رفت در روبروی آن لشکر
گفت: این طفل را چه تقصیر است
دست او نه کمان نه شمشیر است
آتشی بر دل فلک خورده
لبش از تشنگی ترک خورده
نیست کس تا دوای او بدهد؟!
جرعه آبی برای او بدهد
طفل خود را گرفت بالاتر
عمر سعد بود و یک لشکر
بین شان سخت ولوله افتاد
ناگهان یاد حرمله افتاد
گفت: برخیز و صید کن در دم
با سه شعبه تو هر دو را با هم
قلب و مکان شراره گرفت
تیر را سوی شیرخواره گرفت
تیر از چله ی کمان رد شد
در حرم حال مادرش بد شد
طفل خنده به روی لب آورد
روی دست پدر تلظی کرد
دست و پا زد میان آغوشش
ذبح شد بچه گوش تا گوشش
سر اصغر میان یک دستش
پیکرش شد از آن یک دستش
روضه، مافوق هر تصور شد
پدر از خون محاسنش پر شد
عرش را داشت شعله ور می کرد
متحیر به او نظر می کرد
این همه اظطراب را چه کند؟!
مانده حالا رباب را چه کند؟!
در عبا گرچه طفل پنهان بود
خونِ زیر عبا نمایان بود
بیش از این بین این مسیر نماند
پیکرش را به پشت خیمه رساند
وای از ناله ی مهیب رباب
وای از غربت عجیب رباب
رفت خیمه، نه این که دل بکند
خواست گهواره را تکان بدهد
از دلش غصه بی گمان نرود
بعد از این زیر سایه بان نرود
شاعر:
محمد جواد شیرازی
اشعار شهادت حضرت علی اصغر(علیه السلام)
برای پرسش بابا سه تا جواب رسید
برای راحتی تو سه انتخاب رسید
سه بار تیر به دنبال آب گشت ولی
میان حنجر خشک تو به سراب رسید
هنوز خوابی از آن دم به روی دست پدر
که بی ملاحظه تیری میان خواب رسید
فراز نیزه کجا روی دست عشق کجا
کجا بلندی نیزه به آفتاب رسید ؟
به گریه آب مکن روی نی عمویت را
نگو که جان به لب مادرت رباب رسید
صدای العطش کودکان نمی آید
بلند شو پسرم مثل اینکه آب رسید
شاعر:
صادق میرصالحیان
اشعار شهادت حضرت علی اصغر(علیه السلام)
لالا لالا لالاگل بهارم
ببین که پابه پات منم بیدارم
خجالتم نده جلوی عمه
ناخن نکش ببین که شیر ندارم
دلم به درد لاعلاج اسیره
یه کم بخواب دلم آروم بگیره
خدا خودت بگو چکار کنم من
جلو چشام علی م داره می میره
دلم برا تو غش میره میدونی
نمیمونم اگه تو هم نمونی
داری تلظّی میکنی عزیزم
یا داری اشهد زیر لب میخونی ؟
ببین کشوندی به کجا حسین و …
کسی ندید تو خیمه ها حسین و …
کاشکی میشد به حرف میومدی تا
یه بار صدا کنی بابا حسین و …
برای اینکه بشنوه صداتو
بازم تماشا بکنه چشاتو
جلو همه برا یه جرعه ی آب
منت شمرو میکشه برا تو
“تموم آرزوی رفته بر باد!”
سه شعبه بی هوا جوابتو داد
الهی دست حرمله قلم شه
سر بریده تو برام فرستاد
چشای پر ستاره تو ببوسم
به یاد تو گهواره تو ببوسم
ببین کارم کجا کشیده باید
گلوی پاره پاره تو ببوسم
شاعر:
علیرضا خاکساری
اشعار شهادت حضرت علی اصغر(علیه السلام)
فریاد و ناله داشت ز شب تا سحر رباب
چشمش شده پیاله ی خون جگر رباب
تازه عروس خانه مولا چه پیر شد
قدش خمیده است ز داغ پسر رباب
با گریه رباب همه گریه می کنند…
آتش زده به جان همه با شرر رباب
زینب به گریه گفت عزیزم دگر بس است
تو گریه می کنی چه کند این پدر رباب؟
در خیمه ی رباب دگر قحط آب نیست…
اینجا فرات ساخته با چشم تر رباب
یک لحظه از نگاه علی دل نمی کند
نیزه جلو جلو رود و پشت سر رباب
شاعر:
حسین ایزدی