فرار از تعصب در تصمیم گیری
همه ما گرفتار انواع و اقسام تعصب ها هستیم و چیزهای بسیاری را از قبل و بدون داشتن مدارک و شواهد پذیرفته ایم. حتی برخی از تعصب های ما ریشه در ناخودآگاه ما دارد و خود از وجود آن بی اطلاعیم. تعصب به شکل های مختلفی بروز می یابد مثلاً هنگام نظر دهی، واکنش، گفتگو و غیره. یکی از مواردی که تعصب ها بروز و تاثیر ویژه ای دارند، در زمان تصمیم گیری است. به خصوص در تصمیم های مهم و تعیین کننده (مانند تصمیم گیری در مورد ازدواج، سرمایه گذاری، ادامه تحصیل و …)، باید مراقب تعصب ها بود و از آن اجتناب کرد تا به بهترین تصمیم رسید نه آنچه که از قبل دوست داشته و به آن گرایش داریم.
برای پرهیز از تعصب در تصمیم گیری، اقدام های زیر می تواند موثر باشد:
- در زمان جمع آوری اطلاعات، شتاب زده عمل نکنیم چون ممکن است از اطلاعاتی که ارتباط مستقیم ندارد، صرف نظر کنیم.
- تنها به دنبال شواهدی نباشیم که تاییدکننده گزینه مورد نظر ماست.
- متوجه باشیم که چه سوابقی از موضوع می دانیم. گاهی حافظه باعث می شود که به علت سابقه مثبت یا منفی یک موضوع، به گزینه خاصی سوق پیدا کنیم.
- صحت پیش فرض هایی را که در مورد پیامدها و یا شرایط جاری در نظر گرفته ایم، بررسی کنیم.
- گاهی هوش بالا در تصمیم گیری ها، کار دستمان می دهد چون خیلی سریع به گزینه ای می رسیم و تمایلی به ادامه بررسی دیگر گزینه ها نداریم.
- در ابتدا، گزینه هایی که دوست نداریم را بررسی اجرایی کنیم. زیرا در اینصورت، این گزینه ها را به واسطه پیش داوری کنار نمی گذاریم.
- در تصمیم گیری در مورد افراد به خطای هاله ای توجه داشته باشیم. خطای هاله ای، قضاوت قلبی در مورد افراد است. مثلاً اگر از کسی خوشمان نیاید و یا از کسی ذهنیت منفی به عنوان حقه باز داشته باشیم، مراقب باشیم که این قضاوت را در تصمیم گیری لحاظ نکنیم.
- مطمئن شویم که از طریق سعی و خطا عمل نمی کنیم. وقتی که توان تحلیل نباشد، ذهن تمایل به روش های سعی و خطا پیدا می کند.
- بیش از اندازه به خود مطمئن نباشیم. در غیر این صورت نسبت به خطرات و پیامدهای ناگوار تصمیم خود، نگران باشیم.
- گزینه هایمان به اندازه کافی متنوع باشند.
- نظر افراد صاحب نظر را در مورد تصمیم خود جویا شویم.
خم پاره خواندني!
نمي دونم تا حالا خم پاره! به دستتون رسيد يا نه؟ يا اونو خونديد!! نظرتون چيه دربارش؟
خم پاره نشريه طنز و ادبي برو بچ شهيد آوينيه البت تو قزوين.
شماره پاييزي این نشریه همزمان با هفته دفاع مقدس در صفحاتی با عناوین: ترکش اول، دیده بان، سنگر، معبر، پورتال جامع سینمای جنگ، و اما فلسطین، گرای 360 درجه و خشاب کتاب منتشر شده بود كه اتفاقي اونو منزل يكي از دوستان ديدم و تورقي بنمودم….
آثاری از عباس احمدی، محمد رضا اکبری، محمدحسین جعفریان، سید مسعود شجاعی طباطبائی، اکبر صحرایی و امید مهدینژاد و گفتارهایی از حسن ابراهیمزاده و مرتضی مصطفوی از بخشهای مختلف خمپاره ست.
نشریه خمپاره در قطع جیبی، در یک صد صفحه ویژه هفته دفاع مقدس، با شمارگان 30هزار نسخه و با قیمت 400 تومان توسط واحد طنز مرکز علمی فرهنگی شهید آوینی قزوین به چاپ رسیده.
متقاضیان دریافت یا اشتراک این نشریه میتوانند به سایت خمپاره به نشانی www.khompare.com مراجعه نمایند.
همچنین شمارههای 09355779596 و 09365779596 از طریق پیامک و شماره تلفن 2245256-0281آماده دریافت نظرات، انتقادات و پیشنهادات علاقمندان میباشد.
چگونه با اساتید مودبانه برخورد کنیم؟
نحوه پرسش از یک استاد و یا اعتراض به گفتههای او چگونه باید باشد؟ چون من گاهی متوجه می شوم که به نظر من، استاد سخن اشتباهی را بیان میکند و من با او اختلاف نظر دارم و میخواهم سخن او را نقد و یا به او اعتراض کنم؛ اما راه درست این کار را نمیدانم.
اصولاً هدف از تشکیل کلاس درس، فهمیدن و یاد گرفتن مطالب علمی است. بخشی از این هدف، توسط استاد انجام میشود و بخشی هم بر عهده طلبه است. یک فرد موفق، کسی است که برای هر درس، هم پیش مطالعه میکند، هم تمرکز ذهنی دارد و هم پس از درس، مطالعه میکند.
یکی از نشانههای تمرکز ذهنی، طرح پرسشهای مناسب از استاد است. این کار، نشانه فعال بودن او در کلاس درس است و به همین جهت، استادان، شاگردان خود را به سؤال کردن و بیان دیدگاههای خود تشویق میکنند و اگر هنگام درس، کسی از آنها سؤال نکند، آن را نشانه بیتوجهی به درس میدانند؛ البته سؤال نباید نامربوط یا آن قدر ساده باشد که نشانه بیتوجهی به درس تلقی گردد؛ زیرا این کار، نه تنها روحیه استاد را خراب میکند، بلکه وقت دیگران را هم ضایع می کند. بنابراین، بهتر است این گونه سؤالها را خارج از وقت کلاس بپرسیم؛ البته اگر بخواهید پاسخ دقیقتری برای سؤالتان به دست آورید، لازم است نظر استاد را نیز در این مورد جویا شوید.
در مورد اختلاف نظر با استاد، احترام به استاد و حفظ شأن او، منافاتی با اختلاف داشتن در دیدگاههای علمی ندارد؛ چنان که در تمام مراکز علمی، همین گونه است که در عین این که شاگردان، احترام زیادی به استادان خود میگذارند، ولی برخی از نظرات علمی آنان را قبول ندارند. اساتید هم اگر ببینند شاگردان، همیشه سخنان آنها را تأیید میکنند، خوشحال نمیشوند و آن را نشانه عدم خلاقیت آنها میدانند و معتقدند که علم، با انتقاد و اظهارنظرهای مختلف، رشد میکند؛ اما در این جا باید به نکات زیر توجه کرد:
1. در هنگام اعتراض به نظر استاد، رعایت ادب و احترام، ضروری است و اعتراض نباید به گونهای باشد که استاد، تحقیر شود؛ بلکه اعتراض را باید با تعابیری چون «به نظر من…»، «احتمال دارد…»، «آیا این نظر را هم میتوان گفت…» و مانندآن، عنوان کند.
2. قبل از اعتراض به استاد، لازم است درباره نظرات او خوب تأمل کند؛ چه بسا با کمی تأمل، سخن او را بی اشکال ببیند.
3. مودب بودن شما در جلسه درس، به معنای موافقت شما با هر چیزی که در کلاس گفته میشود، نیست. هنگامی که سوالی میپرسید و یا تقاضایی دارید خصمانه برخورد نکنید. هنگامی که سوالی را نفهمیدید و یا با مطلبی موافق نیستید، با مقدمهای مثبت صحبت خود را شروع کنید.
4. بهبود تدریس اغلب به پسخوراندی که استادان دریافت میکنند بستگی دارد. از برخورد منفی در پیشنهادهای خود پرهیز کنید. پسخوراند سازمان یافته، مثبت و ویژه، واقعاً میتواند موقعیت یادگیری را بهبود بخشد.
5. نمره یکی دیگر از مسائلی است که ممکن با استاد در آن توافق نداشته باشید. هرگز وقتی عصبانی هستید، درباره نمره بحث نکنید. ممکن است امتحان به نظر شما غیرمنصفانه باشد اما با این عنوان با استاد صحبت نکنید. هنگامی که نکات خود را مطرح میکنید موارد را به صورت ویژه و مودبانه مطرح کنید.
پاسخ به دو شبهه در مورد امام حسن مجتبی علیه السلام
زندگي سياسي و اجتماعي امام حسن مجتبي ـ عليه السلام ـ يكي از داغ ترين و حساس ترين موضوعات حيات آن بزرگوار شمرده مي شود. در این رابطه عمدتاً دو شبهه وجود دارد:
اول اينكه امام حسن (ع)با آن همه سوابق محكم معنوي و پشتوانه ي الهي چرا با معاويه كنار آمد؟و چرا تن به صلح داد؟
دوم اینکه: نيز كه بي ارتباط با زندگي سياسي امام نيست اينكه امام حسن (ع) چرا همسران متعددي بر مي گزيد؟
پاسخ هر دو را با توجه به مستندات تاريخي و تحليل هاي سياسي آورده مي شود.
پاسخ شبهه اول؛ صلح امام حسن (ع)ابن صباغ مالكي در فصول المهمه مي نگارد:روز جمعه بيست و يكم ماه رمضان سال چهلم هجري صبح همان روزي كه جسد مطهرامير المؤمنين(ع)به خاك سپرده شد امام مجتبي (ع)در جمع مردم كوفه حضور يافت و خطبه اي خواند و ضمن ان فرمود: «لقد قبض في هذه الليله رجل لم يسبقه الاولون و لم يدركه الاخرون…» یعنی: «ديشب مردي از ميان ما رفت كه از ميان گذشتگان تاريخ كسي بر او سبقت نجست و در اينده نيز كسي همتاو همسنگ وي نخواهد بود…»[1]
پس از آن امام به تمشيت امور سياسي، اجتماعي و نظامي پرداخت:كارگزاران را به كار گمارد به اميران ماموريت لازم داد و لشكر را مرتب و مجهز نمود و حقوق حقوق بگيران را تقسيم كرد.
هنگامي كه خبر شهادت علي (عليه السلام)و روي كار امدن امام مجتبي(ع)به معاويه گزارش شد دو تن از جاسوسان خود را جهت خرابكاري و آگاهي از مردم كوفه و اوضاع شخص امام (ع) به سوي كوفه و بصره گسيل داشت كه هر دو توسط امام مجتبي(ع) شناسايي و به قتل رسيدند. سپس امام نامه اي به معاويه نوشت و به او اخطار نمود: «اما بعد، فانك دسست الرجل و ارصدت العيون كانك تحب اللقاءو لو تري العافيه و ما اوشك في ذلك فتوقعه انشاءالله تعالي»[2] یعنی: «تو جاسوساني فرستادي همانند ان است كه برخورد و ملاقات را دوست داري و چه نزديك است پس منتظر آن باش، انشاءالله».
پس با توجه به این نامه، امام مجتبی (ع) از جنگ با معاویه فاجر ابایی نداشت؛ اما راز صلح امام (ع) را از زبان خود امام حسن(ع) ميتوان به دست اورد كه فرمود: «اني رايت هوي اعظم الناس في الصلح و كرهوا الحرب فلم احب ان احملهم علي ما يكرهون» [3] یعنی: «من ديدم تمايل اكثريت مردم به صلح و ترك مخاصمه است و از جنگ گريزانند من ميل نداشتم انان را بر چيزي تحميل كنم كه از ان گريزان هستند» زيرا جنگ چيزي نيست كه با بي ميلي و ناباوري افراد سپاه قابل دوام باشد و پيروزي حاصل گردد.
ایشان در كلامي ديگر فرمود: «والله اني اسلمت الامر لاني لم اجد انصارا ولو وجدت انصارا لقاتلته ليلي و نهاري حتي يحكم الله بيننا و بينهم» یعنی: «به خدا قسم من خلافت را به اين سبب تسليم كردم كه ياور و انصاري نيافتم و اگر ياوراني داشتم شب و روز با معاويه مي جنگم تا خداوند بين ما و آنها (شما)حكم كند».
و نيز فرمود: «لو وجدت اعوانا ما اسلمت له الامر لانه محرم علي بني اميه» یعنی: «اگر ياوراني داشتم خلافت را به او واگذار نمي كردم چون اصولا خلافت بر بنياميه حرام است»[4].
در كتاب تاريخ دمشق ابن عساكر ص 228اساسي ترين فلسفه صلح امام (ع) هم آمده است: معاويه پس ازانعقاد صلح نامه ي تحميلي در نخيله(در قسمت بيروني شهر كوفه )خطبه اي ايراد كرد ودر ضمن ان چنين گفت : «اني و الله ما قاتلتكم لتصلوا ولا تصوموا ولا تحجوا ولا تزكوا انكم لتفعلون ذلك و لكن قاتلتكم لاتامر عليكم و قد اعطاني الله ذلك و انتم له كارهون و اني منيت الحسن و اعطيته اشياء و جمعيهاتحت قدمي و لا افي شئ منها»[5] یعنی: «من با شما مقاتله و جنگ ننمودم كه نماز بگزاريد يا روزه بگيريد يا حج انجام دهيد يا زكات پرداخت كنيد چون خودتان اين كارها را انجام مي دهيد و نيازي به من نداريد بلكه خواستم كه به شما امارت و حكومت داشته باشم و اين خدا بود كه اين خواسته را به من عطا نمود هر چند شماها كراهت داشتيد من به حسن تأمينها دادم. هر چه به او قول داده ام همه را زير پا مي نهم به هيچكدام از انها وفا نخواهم كرد». در حالي كه قران مي فرمايد:"الذين ان مكناهم في الارض اقامو الصلاة". ( حج/41)
در بررسي علل صلح امام مجتبي(ع) از نظر سياست داخلي، مهم ترين موضوعي كه به چشم مي خورد فقدان جبهه نيرومند و متشكل بود زيرا مردم عراق و مخصوصا كوفه در عصر امام (ع)نه آمادگي روحي براي نبرد داشتند نه تشكل و هماهنگي لازم.
پاسخ شبهه دوم؛ تعدد همسران آن حضرتمسأله تعدد زوجات و كثرت طلاق های ایشان را بيشتر در كتبي كه در دوران بني عباس تأليف يافته ميتوان جستجو نمود. متأسفانه بعضي از نويسندگان هم بدون توجه به ريشه و عواقب آن به نقل آن پرداخته اند.
برای پاسخگویی به این شبهه موارد زیر را می توان مطرح نمود:
اولاً: اصل مسأله ساخته و پرداخته مخالفان كينه توز آن حضرت بوده و از راوی معتبری نقل نشده است. عمدتا ناقل اصل اين احاديث 3 يا 4 نفر بوده اند؛ از جمله «يحيي بن العلاء»، «ابوالحسن مدائني»، «شبلنجي» و «ابو طالب مكي». در این میان، مدائني مبلغ رسمي بني اميه بوده و اشعاري هم در مدح معاويه بن ابي سفيان سروده است.[6]
ثانیاً: كثرت ازدواج ها و طلاق ها به گونه اي مبهم مطرح شده و اسامي زنان امام(ع) را ذكر نكرده اند. اگر مسأله واقعيت داشت چرا اين گونه به ابهام برگزار كرده اند؟ اگر واقعا مساله حقيقت داشت اسامي زنان حتي مطلقات را مي توانستند ذكر كنند.
ثالثاً: تعداد فرزندان آن حضرت را غالباً در حدود پانزده تن اعم از پسر و دختر نگاشته اند. اين تعداد در آن ايام يك رقم معمولي و متعارف بود. در صورتي كه صحت ادعاي كثرت ازدواج و طلاق اگر مورد ترديد نبود بدون ترديد فرزندانش بايد بيش از تعدادي باشند كه مورخان نوشته اند.[7]
نتيجه: تمامي رواياتي كه در مورد كثرت ازدواج و طلاق امام حسن(ع) وارد شده به راوياني بر ميگردد كه متخصصين علم رجال انان را مردود شمرده اند تازه اگر مورد اطمينان و موثق هم باشند اين روايات از روايات احاد است و خبر واحد در موضوعات حجت نبوده و از نظر علماء هم معتبر نمي باشد. و در آخر اينكه زهد و پارسايي امام حسن(ع) به قدري بود كه براي او مجال چنين خوشگذراني ها را و لو از راه مشروع باقي نگذاشته و «ابن بابويه» كتابي بنام زهد الحسن درباره ي زهد و پارسايي آن بزرگوار نوشته است.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] -فصول المهمه-ابن صباغ – ص 160-161
[2] - بلاذري- انساب الاشراف –ص28
[3] - بحار الانوار-ج44-ص46و45
[4] -تاريخ الخلفاء-ص207-علل الشرايع –ج1-ص211.
[5] -مناقب –ج4-ص40 چاپ دارالاضواء
[6] -لسان الميزان –عسقلاني- ج4-ص 252-
[7] -كشف الغمه –ج2-ص124-
پدیده ای نایاب به نام کتابخوانی!
این روزها میزان خواندن و مطالعه کتاب از هر کاری برایمان مشکلتر شده است. ساعتها وقت برای چت و صفحههای مجازی و … میگذاریم ولی حتی چند دقیقه هم مطالعه نمیکنیم. آخرین باری که کتاب برای مطالعه آزاد خریدهاید، چوقت بوده؟ آیا کتاب را خواندید یا نه؟! شاید تزیینی برای کتابخانهی گوشهی اتاق شده است! و چه جلوهی زیبایی هم جلدهای کتابها به نمای اتاق داده است! به دوستم میگویم فلان کتاب را خواندهای؟ مِن مِن میکند و میگوید وقت نکردم. اما میبینم ساعتها درباره بازیگر فیلم بحث میکند، یا از آخرین ورژن بازی که نصب کرده است با آب و تاب تعریف میکند ولی اگر از او بپرسم از حافظ و سعدی و مولانا چند بیت بخوان، میگوید من که ادیب و شاعر نیستم. آیا این درست است که خانوادهمان تمام سریالهای تلویزیونی را مو به مو حفظ باشد، ولی مقدار کمی از وقتشان را صرف مطالعه و خواندن شرح حال بزرگان و اندیشمندان نکنند. واقعاً اشکال کار کجاست؟ اینکه خود ما علاقهای به مطالعه نشان ندادهایم؟ یا اینکه کتابهای جدید جذابیتی برای خواننده ندارند؟ به نظر شما مشکل کجاست؟
این را باور داشته باشید که به راستی جامعه وقتى فرزانگى و سعادت مى یابد که مطالعه، «کار روزانهشان باشد» کتاب میراثی ماندگار، پدیدهای شکوهمند و باارزش و عنصری رشدآفرین و روشنگر در پهنه زندگانی بشر است. نقش برجسته، والا، حساس و سازنده کتاب در پویشهای تکاملآفرین فردی و اجتماعی، ناشی از گستردگی روح ارزش دانش و بینش و ابهت و اهمیت فرهنگ مکتوب در تاریخ بشری است و به راستی سزاوار نیست که چنین عنصرهایی را به دست فراموشی یا کمتوجهی بسپاریم. کتاب، دروازهای به سوی جهان گستردهی دانش و معرفت است و کتاب خوب، یکی از بهترین ابزارهای کمال بشری است…. کسی که با این دنیای زیبا و زندگیبخش، دنیای کتاب، ارتباط ندارد، بیشک از مهمترین دستآورد انسانی و نیز از بیشترین معارف الهی و بشری محروم است.
برگهاى کتاب به منزله بالهایى هستند که روح ما را به عالم نور و روشنایى پرواز مىدهند. خوشبخت، کسى است که به یکى از این دو چیز دسترسى دارد، یا کتابهاى خوب یا دوستانى که اهل کتاب باشند.
اهمیت کتاب وکتابخوانی این است که با نهادینه کردن عادت به مطالعه در همه تفکرات و اندیشهها و دلها اقدام تا با همگانی کردن شور، شوق و عشق به کتاب و کتابخوانی که آن در جامعه استمرار داشته باشد. اما جای تاسف دارد که عادت به مطالعه جایگاهی در رشد همه جانبه در همه سطوح اجتماع ما پیدا نکرده است. و هنوز عدهای از خواندن سرباز میزنند. میبایست در پیشگیری از توسعه و گسترش بیشتر این آفت به منظور رشد و اعتلای فرهنگ عمومی کوشش و تلاش زیادی نمود و این معضل بزرگ را با جدیت و سختکوشی هر چه تمامتر از جامعه دور کرد و همه انگیزهها و موانعی که به هر دلیل در زمینه کتاب و کتابخوانی ایجاد شده است کنار رانده و با یاری و اراده قاطع تصمیم شکستناپذیری گرفته و نسبت به احیای کتاب و کتابخوانی اقدام کنیم.
کلام بیهوده
کسى که آن چه را به کارش آید کنار گذارد، در آن چه به کارش نیاید [= مفید نباشد] قرار مىگیرد.
یکی از معضلاتی که در دنیای غرق در شبکههای اجتماعی، پیشروی افراد قرار میگیرد؛ بیهودهگویی است که پیامدهای مخربی نیز به همراه دارد. در این مطلب به ریشهها و پیامدهای زشت بیهودهگویی اشاره خواهد شد.
ریشههاى بیهودهگویى
عوامل ذیل، انسان را به وادى بیهودهگویى مىکشاند:
۱ – کنجکاوى بیجا
اشتیاق به دانستن چیزى که براى شخص سودى ندارد یا کاوش در مسائل غیر مفید، از عوامل مهم بیهوده گویى است، البته این نباید با مسئله کسب دانش و فهمیدن امور مفید و نیکو، اشتباه شود. مقصود از این عامل، حرص به دانستن چیزهایى است که فقط سرگرم کننده ولى بىفایدهاند؛ مانند دانستن تعداد آجرهاى خانه فلان شخص، یا پرسش از تعداد موهاى سر خود.
۲ – وقت گذرانى
گاه گوینده به اشتباه گمان مىکند که وقت اضافى دارد و با سخن گفتن مىتواند این وقت را پر کند؛ براى همین به سخن گفتن درباره هر چیزى پرداخته، وقت خویش را هدر مىدهد.
۳- حب جاه (جلب توجه)
سخن گفتن گاه براى جاى گرفتن در دل دیگران است که در این حال، فرد با سخن گفتن مىکوشد توجه دیگران را به خود جلب کند تا مردم به ارتباط با او تمایل نشان دهند.
پیامدهاى بیهودهگویى
۱ – تباه شدن عمر
تلخ ترین زیان کلام بیهوده براى شخص متکلم، تباه شدن عمر او است که بزرگترین سرمایه زندگى او شمرده مىشود. آن چه انسان در این جهان به دست مىآورد، به سبب عمر او است. انسان مىتواند از این بخش زندگانى، براى جهان آخرت خود توشه بردارد و البته با گفتن سخنان بیهوده که هیچ فایده دنیایى و آخرتى ندارد، این فرصت از بین مىرود. اگر زمانى را که صرف سخنان بیهوده مىکند، به سکوت بگذراند و در سکوتش هم به یاد حق باشد، گنجینهاى بزرگ براى آخرت خویش ذخیره کرده است. افزون بر این، انرژى خود را نیز نگاه داشته است.
۲ – حقارت در اجتماع
کلام بىفایده و اضافى، سبب کاستى مقام گوینده مىشود؛ زیرا هر سخنى به صورت معمول مخاطبى دارد و مخاطب با شنیدن سخنان بىارزش از گوینده، ارج و منزلت پیش از شنیدن را براى او باور نخواهد داشت.
۳ – درخواست پوزش
یکى دیگر از آثار زشت بیهودهگویى، این است که چه بسا سخنى بر زبان آورد یا برخوردى کند که از آن پشیمان شود و به ناچار از مخاطب عذر بخواهد؛ حال آن که در روایات آمده است: «مؤمن وارد کلامى نمیشود یا کارى نمىکند که پس از آن عذر بخواهد.»
۴ – زمینهسازى گناهان زبان
سخن بیهوده، زمینه ورود انسان به وادى گناهان زبان را فراهم مىسازد؛ زیرا بیهودهگویى، از شهوت کلام سرچشمه مىگیرد و این اشتها به سخن گفتن، خطرهایى چون غیبت، دروغ، فرو رفتن در باطل و…را در پى دارد. کسانى که شهوت سخن گفتن دارند، بسیار آسانتر از دیگران به گفتار حرام دچار مىشوند. روشن است که بیهودهگویى و پُرگویى، انسان را به وادى گناه نزدیک مىسازد؛ زیرا سخن درست، اندک است و شخص پرگو براى سخن گفتن، به نادرست روى مىآورد؛ چنان که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) مىفرماید: من کثر کلامه کثر سخطه و من کثر سخطه کثرت ذنوبه و من کثرت ذنوبه کانت النار اولى به (فیض کاشانى، المحجه البیضاء، ج ۵، ص ۱۹۶)؛ کسى که بسیار سخن گوید، خطایش فراوان مىشود و کسى که خطایش فراوان شود کار بیهودهاش فزونى مىگیرد و کسى که بیهودهکارىاش فزونى گیرد، دروغش افزون مىشود و کسى که دروغش فراوان شود، گناهانش بسیار مىشود…(دیلمى، ارشاد القلوب، ج 1، ص ۱۰۴).
گویا بیهودهگویان، سخن را جزو رفتار خویش به شمار نمىآورند و براى همین است که به وادى هولناک گناه کشیده مىشوند. رسول خدامىفرماید: من لم یحسب کلامه من عمله کثرت خطایاه و حضر عذابه (کلینى، کافى، ج ۲، ص ۱۱۵، ح ۱۵)؛ هر کس سخنش را از رفتارش به شمار نیاورد، خطاهایش زیاد و عذابش حاضر مىشود.
۵ – دورى از رحمت الاهى
بیهودهگویى، انسان را از رحمت خداوند دور مىسازد. همان گونه که گذشت، رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در حدیث معراج فرمود: بر در پنجم دوزخ نوشته شده بود: درباره آن چه به کارت نیاید [= براى تو بىفایده است ]، بسیار سخن مگو که از رحمت خدا ساقط مىشوى (محدث نورى، مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۱۲۶، ح ۱۴۹۷۲).
۶ – از دست دادن امور مفید
هنگامى که شخص به امور بىفایده سرگرم مىشود، از آن چه مفید و سودمند است، باز مىماند؛ یعنى نه تنها سودى نمىبرد، بلکه منفعتهاى بسیارى را از دست مىدهد. امیرالمومنین (علیه السلام) مىفرماید: من اشتغل بما لا یعنیه فاته ما یعنیه (آمدى، غررالحکم، ص ۴۷۷، ح ۱۰۹۴۳) هر کس خود را به چیزى که به کارش نیاید سرگرم سازد، آن چه را که به کارش آید از دست مىدهد.
۷ – نابودى خرد
عقل، انسان را به پیشرفت و کمال فرا مىخواند. سرگرم شدن به امور زاید و بىفایده، حرکتى در جهت خلاف فرمان عقل بوده، موجب نابودى آن مىشود. از امیرالمومنین على (علیه السلام) نقل شده است: ضیاع العقول فى طلب الفضول (آمدى، غررالحکم، ص ۴۷۶، ح ۱۰۹۳۲) ضایع شدن عقلها، در جست و جوى کارهاى زاید است.
۸ – گمراهى
بیهودهگویى موجب نابودى خرد مىشود و با از دست دادن خرد، اندیشه به خطا رفته، انسان، راه کمال و سعادت را گم خواهد کرد. امیرمؤمنان مىفرماید: وقوعک فیما لا یعنیک جهل مضل (آمدى، غررالحکم، ص ۴۷۷، ح ۱۰۹۴۸) قرار گرفتن تو در آن چه به کارت نمىآید، نادانى گمراه کننده اى است.
۹ – قساوت قلب
دورى از یاد خدا، دل را سخت مىکند، و نتیجه پر گویى در آن چه به کار نمىآید، کاهش ذکر خدا، و سرانجام آن، قساوت قلب است. رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) مىفرماید: لا تکثروا الکلام بغیر ذکر الله فان کثره الکلام بغیر ذکر الله تقسو القلب ان ابعد الناس من الله القلب القاسى (علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۲۸۱، ح ۲۸) سخن در غیر یاد خدا را زیاد نکنید. همانا سخن بسیار در غیر یاد خدا، دل را سخت مىکند. همانا دورترین مردم از خدا، دل شخص سنگدل است.
۱۰ – خستگى شنونده
بیهودهگویى، افزون بر زیانهاى پیش گفته، موجب ملامت و خستگى شنونده نیز مىشود که این خود، بىمیلى شنونده به هم سخن شدن با بیهودهگو را در پى خواهد داشت.
امیرمومنان على (علیه السلام) مىفرماید: ایاک و کثره الکلام فانه یکثر الزلل و یورث الملل (آمدى، غرر الحکم، ص ۲۱۲، ح ۴۱۰۳) از پرگویى بپرهیز؛ زیرا بر لغزشها مىافزاید و کسالت و خستگى را به دنبال مىآورد.
راههاى درمان بیهودهگویى
درمان بیهودهگویى از دو راه علمى و عملى ممکن است.
دقت در پیامدهاى سخن بىفایده و یادآورى مستمر آنها، سبب ترک این عادت ناشایست مىشود. بیهودهگو باید بداند که عمر عزیزش برنمىگردد؛ پس نباید آن را صرف کار بیهوده کند. اگر شدت علاقه، او را به بیهودهگویى وا داشته است، بداند که با این کار عمر دوستش را تباه مىکند؛ در حالى که مىتواند با سخنان سودمند محبت خویش را ابراز کند.
به یادآوردن ارزش والاى ذکر خدا و اندیشه در مبداء و معاد نیز او را بر ضد بیهوده گویى، تشویق و تحریک مىکند. شناخت نقش گفتار در میان دیگر رفتار، گامى بسیار مهم در ترک بیهودهگویى است.
آن گاه که انسان به اهمیت نقش سخن در زندگى آگاه شود، دیگر به گفتار بىفایده روى نخواهد آورد. امام صادق (علیه السلام) به نقل از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) مىفرماید: من راءى موضع کلامه من عمله قل کلامه الا فیما یعنیه (کلینى، کافى، ج ۲، ص ۱۱۶، ح ۱۹)؛ هر کس جایگاه سخنش را در میان رفتارش بشناسد، گفتارش جز در امور مفید، کم مىشود.
سرگرم شدن به کارهاى مفید و سودمند، کوششى مناسب براى ترک عادت بیهودهگویى است؛ زیرا پرداختن به بیهودهگویى انسان را از کارهاى سودمند باز داشته است؛ پس براى ترک آن باید به ضدش عمل کرد.
امیرمومنان على(علیه السلام) مىفرماید: من اطرح ما یعنیه وقع الى ما لا یعنیه (آمدى، غررالحکم، ص ۴۷۷، ح ۱۰۹۴۶)؛ کسى که آن چه را به کارش آید کنار گذارد، در آن چه به کارش نیاید [= مفید نباشد] قرار مىگیرد.
پرداختن به ذکر، دعا، مسائل مفید علمى و ارشاد و تربیت، از جمله امور مفیدى است که انسان را از بیهودهگویى دور مىسازد.