اطلاعیه مراسم زیارت عاشورا
احترام به مقام حضرت یعقوب به عنوان پدر
آیا اینکه میگویند حضرت یعقوب(ع) به دیدار حضرت یوسف(ع) آمد و او متکبرانه از اسب پیاده نشد، صحیح است؟
این روایات با آنچه در قرآن کریم آمده ظاهراً مخالفت دارد و ما وظیفه داریم در اینگونه موارد روایات را بر قرآن عرضه کنیم و همانطور که علامه طباطبایی قدسسره فرمودند روایات در داستان یوسف علیهالسلام بسیار زیاد است اما بیشتر آنها یا سندش ضعیف است و یا متن آن دچار تشویش و اضطراب است.
آنچه از آیات قرآن کریم در سوره مبارکه یوسف استفاده میشود این است که وقتی حضرت یعقوب علیهالسلام به همراه همسر و فرزندانش به سوی یوسف علیهالسلام روانه شدند یوسف علیهالسلام از آنها استقبال کرد و پدر و مادر را در آغوش کشید و امنیت قانونی برای زندگی آنان در مصر صادر کرد و به دربار سلطنتی آنها را وارد کرد و پدر و مادر را بر تخت نشانید[1].
بله، در بعضی از روایات تعابیر مختلفی آمده مثل اینکه از اسب پیاده نشد یا اینکه حضرت یعقوب علیهالسلام به محض دیدن او به سوی او حرکت کرد ولی یوسف علیهالسلام در جای خود ایستاد و به سمت پدر حرکت نکرد و یا اینکه از تخت سلطنت و فرمانروایی بلند نشد و در همین حال جبرائیل علیهالسلام نازل شد و به او خبر داد که نبوّت از نسل تو منقطع شد[2].
این روایات اوّلاً: با آنچه در قرآن کریم آمده ظاهراً مخالفت دارد و ما وظیفه داریم در اینگونه موارد روایات را بر قرآن عرضه کنیم و همانطور که علامه طباطبایی قدسسره فرمودند روایات در داستان یوسف علیهالسلام بسیار زیاد است اما بیشتر آنها یا سندش ضعیف است و یا متن آن دچار تشویش و اضطراب است[3].
ثانیاً: بر فرض صحّت این روایات عمل حضرت یوسف علیهالسلام گناه و معصیت نبوده و تعلّل کردن در پیاده شدن از اسب برای حضرت یوسف علیهالسلام ترک اولایی بیشتر محسوب نمیشود یعنی سزاوارتر آن بود که این کار را نمیکرد و بهتر از این میتوانست عمل کند هر چند که فعلی که انجام داده حرام نبوده امّا از شخصیتی مثل حضرت یوسف علیهالسلام بیشتر انتظار میرفت و این همان است که به عنوان «حسنات الابرار سیئات المقرّبین»[4] از آن یاد میشود و با عصمت حضرت یوسف علیهالسلام هرگز منافاتی نخواهد داشت چرا که قرآن برای او مقاماتی را اثبات میکند که برجستهترین آنها مُخلَص بودن او است و مخلَص کسی است که در حرم قلب او غیر از خدا راه نداشته و مجالی برای اندیشه بد و شیطنت نباشد و خدا او را برای خود برگزیده و خالص کرده باشد لذا خداوند در قرآن کریم درباره او میفرماید:
«إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ»[5].
او از بندگان خالص شده ما [از هر گونه آلودگی ظاهری و باطنی] بود.
و به همین خاطر بود که از سنگینترین آزمون الهی سربلند بیرون آمد و در همه حالات صبور و شکور بود و در بحبوحه جوانی با فراهم بودن همه امکانات، دامن خویش را به گناه نیالود.
بنابراین ساحت مقدّس حضرت یوسف علیهالسلام و همه پیامبران از هر گونه گناهی پاک و منزّه است.
همانطور که قبلاً هم در بحث عصمت انبیا گذشت ترک مستحب هم گاهی معصیت نامیده میشود همان طور که انجام مستحب را هم طاعت گویند و اگر مستحبّی از دیگران ترک شود مؤاخذه نمیشوند اما اگر از نبی یا وصی مستحبّی ترک گردد به خاطر مرتبهای که پیش خدا دارند به اندک چیزی مؤاخذه میشوند به جهت تأدیب و جبران آن چه از آنها فوت شده است[6].
[1] « فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَی یوسُفَ آوَی إِلَیهِ أَبَوَیهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَاءَ اللّهُ آمِنِینَ * وَرَفَعَ أَبَوَیهِ عَلَی الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَقَالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُؤْیای مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّاً وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِکم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَعَ الشَّیطَانُ بَینِی وَبَینَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِمَا یشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکیمُ » « پس زمانی که بر یوسف وارد شدند ، پدر و مادرش را کنار خود جای داد و گفت : همگی با خواست خدا [ آسوده خاطر و ] در کمال امنیت وارد مصر شوید . * و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و همه برای او به سجده افتادند و گفت : ای پدر ! این تعبیر خواب پیشین من است که پروردگارم آن را تحقق داد ، و یقیناً به من احسان کرد که از زندان رهاییم بخشید ، و شما را پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم فتنه انداخت ، از آن بیابان نزد من آورد ، پروردگارم برای هر چه بخواهد با لطف برخورد میکند ؛ زیرا او دانا و حکیم است » یوسف 12 : 99 ـ 100 .
[2] تفسیر الصّافی : 3/47 ؛ بحار الانوار : 12/251 ـ 252 ، حدیث 17 ؛ 70/223 ، باب 131 ، حدیث 15 .
[3] المیزان : 11/348 .
[4] کشف الغمة فی معرفة الائمة : 3/47 ـ 48 ؛ بحار الانوار : 25/205 ، باب 6 ، حدیث 16 .
[5] یوسف 12 : 24 .
[6] مجالس شیخ مفید : 145 ؛ بحار الانوار : 17/34 ، باب 15 .
زنده شدن مردگان در گورستان قتلگاه!
گورستان قتلگاه بنا به روایاتی از زمان حضرت رضا (ع) تا اوایل دوران پهلوی قدمت داشته است تا اینکه در ۱۳۰۸ – ۱۳۰۹ ش، تخریب گشت.
جایی در شمال حرم رضوی، منطقهای که امروزه محل قرار گرفتن سازههای عظیمی مانند ورودی و بست شیخ طبرسی و دوربرگردان شمال حرم رضوی است، تا حدود ۱۰۰ سال قبل، گورستانی قدیمی وجود داشت که نه فقط برای مشهدیها بلکه برای همه مردم ایران و حتی جهان تشیع شناخته شده بود. گورستانی که به آن نام «قتلگاه» داده بودند و در آن، هزاران مقبره وجود داشت، مقبرههایی که به صورت خطوط موازی، در امتداد شرق به غرب قرار گرفته و منظرهای خاص را به وجود آورده بود.
امروزه از آن چشمانداز، تنها مزار «شیخ طبرسی» در ضلع غربی ورودی شمال حرم رضوی و بخشهایی از باغ مشهورِ رضوان باقی ماندهاست؛ هر چند که سالها قبل، به دلیل اقتضائات فرایند توسعه اطراف حرم مطهر، ناچار شدند مزار شیخ طبرسی را از جای اولیهاش به مکان فعلی منتقل کنند؛ مزاری که مربوط به سال ۵۴۸ ق / ۵۳۱ ش، یعنی حدود ۸۷۱ سالِ قبل است. قبرستان قتلگاه در توسعه سال ۱۳۱۱ ش تخریب شد.
چرا قتلگاه؟
درباره اینکه چرا نام این گورستان به قتلگاه شهرت یافته است، دیدگاههای متعددی وجود دارد؛ دیدگاههایی که هیچ سنخیتی هم با یکدیگر ندارند و البته برخی از آنها فاقد مستندات تاریخی هستند. از میان این دیدگاهها، موارد زیر شهرت بیشتری پیدا کردهاند:
دیدگاه نخست: نام قتلگاه در حقیقت تغییر یافته واژه «غُسلگاه» است؛ طبق روایتی قدیمی و البته شفاهی و نه غیرمستند، بعد از شهادت امام رضا (ع) در آخرین روز ماه صفر سال ۲۰۳ ق، پیکر مطهر آنحضرت را، در محل قبرستان قتلگاه که البته در آن زمان، بخشی از یک فضای باز و مشجر بود، غسل دادند و کفن کردند. در محل این رویداد، بعدها مسجدی به نام «مسجد امام رضا (ع)» ساخته شد که تا اواخر دوره قاجاریه وجود داشت و بعدها در توسعه حریم حرم مطهر، تخریب شد. به مرور زمان نام «غُسلگاه» به «قتلگاه» تغییر کرد و روی این قبرستان قدیمی باقی ماند.
دیدگاه دوم: برخی مورخان مانند ابناثیر جزری در «الکامل فی التاریخ» گزارش دادهاند که در سال ۵۱۰ ق / ۴۹۵ ش (۹۰۷ سال قبل) میان ساکنان مشهد که در آن زمان هنوز به شکل «شهرچه» و فاقد باروهای مستحکم بود و مردم تابران (شهری از توابع توس)، به دلیل اختلافات مذهبی، درگیری سنگینی به وجود آمد. اهالی تابران که از نظر تعداد، بر ساکنان مشهد فزونی چشمگیری داشتند، در این درگیری، تلفات زیادی به مشهدیها وارد کردند. جنازه کشتهشدگان این واقعه را به قبرستان شمال حرم رضوی که ظاهراً در آن زمان، قبرستانی شناخته شدهبود، انتقال دادند و در آنجا دفن کردند. به دلیل کثرت مقتولان دفن شده آن ماجرا، این قبرستان به قبرستان قتلگاه شهرت یافت.
دیدگاه سوم: گروهی دیگر از مورخان اعتقاد دارند که نام گذاری این قبرستان به واقعه خونین سال ۹۹۷ ق / ۹۶۸ ش (۴۳۴ سال قبل) و به سال دوم حکومت شاهعباس یکم صفوی باز میگردد. در این سال، عبدالمؤمنخان ازبک از فرصت درگیری داخلی دربار صفوی و هجوم عثمانی به مرزهای غربی ایران استفاده کرد و با لشکری جرار به خراسان هجوم آورد. به رغم پایداری محافظان شهر در برابر ازبکان، سرانجام شهر به دست آنها افتاد و عبدالمؤمنخان، فرمان قتلعام صادر کرد. صدها و شاید هزاران نفر از زائران و مجاوران حرم رضوی، در آن حمله وحشیانه کشته شدند. پیکر مقتولان آن واقعه دردناک را به قبرستان شمال حرم رضوی انتقال دادند و در آنجا به خاک سپردند. از این زمان به بعد، نام قبرستان به «قتلگاه» مشهور شد.
در میان سه روایت فوق که درباره نامگذاری قبرستان قتلگاه شهرت دارد، روایت نخست فاقد اعتباد استنادی و صرفاً نقل قولی بدون شناخت مبدأ و منشأ است. اما دو روایت دیگر، هر کدام به گزارشی معتبر از وقایع تاریخی مشهد منتسب شده و تقریباً به یک اندازه اعتبار دارد. طبعاً در مقام قیاس و انتخاب روایتی که بتواند ارزش تاریخی داشته باشد، روایت دوم بر روایت سوم ارجحیت دارد و به همین دلیل، میتوان دلیل نامگذاری قبرستان قتلگاه را، روایت دوم فرض کرد. با این فرض، قدمت این نامگذاری به بیش از ۹۰۰ سال قبل بازمیگردد.
قبرستانی با شهرت جهانی
قبرستان قتلگاه در ازمنه قدیم، قبرستانی با شهرت جهانی بود و تا حدودی، در ردیف قبرستانهای مشهور جهان تشیع، مانند «وادی السلام» در نجف اشرف قرار داشت و در آن، علما و صلحای بسیاری را به خاک سپرده بودند. به همین دلیل، از دور و نزدیک، اموات را به این قبرستان انتقال میدادند تا در مجاورت حرم مطهر ثامنالحجج (ع) به خاک سپرده و از برکات حرم قدسی آن امام همام برخوردار شوند؛ به همین دلیل، باید قبرستان قتلگاه را، قبرستانی بینالمللی بدانیم. اکثر کاروانهایی که از اقصینقاط عالم به مشهد میرسید، حامل پیکرهای امواتی بود که طبق وصیت خودشان یا خواست و تصمیم ورّاث، برای دفن به مشهد و قبرستان قتلگاه منتقل میشدند.
ماجرای زنده شدن شیخ طبرسی
فضل بن حسن طبرسی، ملقب به «امینالاسلام»، عالم و مفسّر نامدار جهان تشیع در قرن پنجم و ششم، یکی از افرادی است که مزار وی در قبرستان قتلگاه قرار داشت و امروزه نیز در ضلع غربی ورودی شمالی حرم رضوی که به نام وی، ورودی شیخ طبرسی نامیده میشود، داخل ساختمانی زیبا و باشکوه قرار گرفته است. شیخ طبرسی آثاری بسیار برجسته و ارجمند در علوم اسلامی دارد که از میان آنها میتوانیم به «اعلام الوری» و «تفسیر مجمعالبیان» اشاره کنیم.
درباره درگذشت شیخ، گزارشی خاص در برخی متون تاریخی وجود دارد که البته، گروهی از محققان آنها را فاقد اعتبار میدانند، اما شهرت این گزارش از قدیمالایام، باعث ورود آن به متون برجسته تاریخی و روایی شدهاست. از جمله این متون، میتوان به کتاب مشهور «رِیاضُ العُلماء و حِیاضُ الفُضلاء»، نوشته میرزاعبدا… افندی (درگذشته ۱۰۹۶ ش) از متخصصان تراجم علما در دوره صفویه و همکار و دستیار علامه مجلسی در تدوین و تألیف کتاب ارجمند «بحارالانوار» اشاره کرد.
میرزاعبدا… در «ریاض العلما» (جلد ۴، ص ۳۵۷، مطبعه الخیام) چنین گزارش میدهد: «از امور شگفتانگیز زندگی طبرسی و بلکه کرامات او که بین خاص و عام شهرت دارد، این است که وی – رحمةا… علیه – دچار سکته شد. اطرافیانش گمان کردند که دار فانی را وداع گفته است، به همین دلیل او را غسل دادند، کفن کردند و به خاک سپردند. ساعتی بعد، طبرسی در قبر به هوش آمد، اما نه قدرت داشت از قبر بیرون بیاید و نه این که فریاد امدادخواهی سر دهد. در آن حال وخیم و وحشتناک، متوجه درگاه پروردگار شد و نذر کرد که اگر از این بلیه نجات یابد، کتابی در تفسیر قرآن کریم بنویسد. از قضا کفندزدی به طمع ربودن کفن طبرسی، شبهنگام وارد قبرستان شده بود.
او قبر وی را شکافت و ناگاه طبرسی، از جایش برخاست و دست کفندزد را گرفت! … به این ترتیب، کفندزد به دست فضل بن حسن طبرسی توبه کرد و او نیز نجات یافت [و تفسیر مجمعالبیان را نوشت]». این گزارش را سیدمحسن امین (درگذشته ۱۳۳۱ ش) نیز در کتاب مشهور «اعیانالشیعه» (جلد ۸، ص ۴۰۰) آورده است. همانطور که در گزارش میرزاعبدا… هم آمده، گزارش زنده شدن مردگان که در متون قدیمی مکرر مشاهده میشود، در واقع مربوط به افراد بخت برگشتهای است که به دلیل سکته، درگذشته فرض و به خاک سپرده میشدند. از میان این افراد، تعداد کمی مانند فضل بن حسن طبرسی، فرصت حیات دوباره را مییافتند.
منبع: روزنامه خراسان
حدیثی بسیار زیبا از هفتمین امام
تلاش تام و تمام
عَن اَبِی الحَسَن (عَلَیهِ السَّلام) اَنَّهُ قالَ: عَلَیکَ بِالجِدِّ وَ لا تُخرِجَنَّ نَفسَکَ مِن حَدِّ التَّقصیرِ فی عِبادَةِ اللهِ وَ طاعَتِهِ فَاِنَّ اللهَ تَعالىٰ لا یُعبَدُ حَقَّ عِبادَتِه.(۱)
عَلَیکَ بِالجِد
این روایت از حضرت موسیبنجعفر است و سندش، سند بسیار معتبری است و صحیح است که توصیه میفرمایند به «جدّیّت»؛ جدّیّت یعنی تلاشِ تام و تمام؛ [یعنی] هر چه میتوانید تلاش کنید. جِدّ در مقابل هزل(۲) نیست، در مقابل وهن(۳) است، [به معنی] سستیکردن، عدم مبالات؛قَوِّ عَلى خِدمَتِکَ جَوارِحی وَ اشدُد عَلَى العَزیمَةِ جَوانِحی وَ هَب لِیَ الجِدَّ فی خَشیَتِکَ وَ الدَّوامَ فِی الِاتِّصالِ بِخِدمَتِک.(۴) میفرمایند در رفتارِ دوران حیات خود، در مقابل وظیفه، در مقابل پروردگار دارای جِدّ باش!
وَ لا تُخرِجَنَّ نَفسَکَ مِن حَدِّ التَّقصیرِ فی عِبادَةِ اللهِ وَ طاعَتِه
این هم مکمّل و دنبالهی همان جِدّ است؛ میفرماید که خودت را از اندازهی یک آدمِ مقصّر خارج نکن، خودت را از حدّ تقصیر در عبادتِ خدا بیرون نیاور؛ یعنی هیچ وقت گمان نکن که خب، ما دیگر آن کاری که باید بکنیم، انجام دادهایم؛ ما دیگر آن وظیفهی لازم را در قِبال پروردگار انجام دادهایم؛ نه، هیچ وقت چنین چیزی برای من و شما پیش نمیآید؛ ما همیشه در مقابل خدای متعال، دچار تقصیر و کوتاهی هستیم. مغفرت الهی و گذشت الهی، مورد نیاز صدّیقین و اولیای معصومین است؛ یعنی آنها هم «ما عَبَدناکَ حَقَّ عِبادَتِک»،(۵) حقّ عبادت الهی را، حقّ اطاعت الهی را بهجا نیاوردند؛ با اینکه همهی وجودشان غرق در عبادت و محبّت و معرفت الهی است، در عین حال «ما عَبَدناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ وَ ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک»؛(۶) بنابراین میفرماید که «وَ لا تُخرِجَنَّ نَفسَکَ مِن حَدِّ التَّقصیرِ فی عِبادَةِ اللهِ وَ طاعَتِه».
فَاِنَّ اللهَ تَعالىٰ لا یُعبَدُ حَقَّ عِبادَتِه
بعد برای همین مطلب که شما همیشه در محدودهی مقصّرین -[یعنی] تقصیرکنندگان- قرار دارید، استدلال ذکر میفرمایند: خدای متعال آن چنان که شایستهی عبادت او است، هرگز عبادت نمیشود! ما یک کاری میکنیم، [برای] یک وظیفهای، یک راهی که در مقابل ما گذاشتهاند، تلاشی میکنیم که باید این تلاش را بکنیم؛ هیچ وقت گمان نکنید که حالا آن کاری را که ما باید بکنیم، انجام دادهایم، ما حقّ بندگی را انجام دادهایم؛ نه، هیچ وقت چنین چیزی را تصوّر نکنید. خیلی جهالت میخواهد که انسان به صِرف چند حسنهای که انجام میدهد، کار خوبی که انجام میدهد، خودش را قانع کند بگوید: خب، دیگر الحمدﷲ ما فلان قدر صدقه که در روز میدهیم، نماز شب هم که میخوانیم، در فلان اداره هم که مشغول کار و تلاش هستیم، دیگر کارمان را انجام دادهایم؛ نخیر، ما مقصّریم، تقصیر داریم در قبال آنچه تکلیف و وظیفهی ما است. عرض کردم که سند این روایت، یک سند بسیار معتبری است و انسان در بین این روایات اخلاقی و مانند اینها کمتر سند به این محکمی مشاهده میکند.
۱) امالی طوسی، مجلس هشتم، ص ۲۱۱؛ «حضرت موسیبنجعفر (علیه السّلام) فرمود: بر تو باد به تلاش و کوشش و [اینکه به زعم باطلت] خود را از مرز کوتاهی در عبادت خدا و بندگی او خارج نسازی؛ پس به درستی که خداوند والا آن گونه که شایسته است بندگی نمیشود.»
۲) شوخی
۳) سستی
۴) مصباح المتهجّد، ج ۲، ص ۸۴۹
۵) صحیفهی سجّادیّه، دعای سوّم؛ «هرگز آن چنان که شایستهی تو است، بندگیات نکردیم.»
۶) بحارالانوار، ج ۶۶، ص292
حدیث نت
عید غدیر؛ بزرگترین عید و برترین تبیین
آیتالله خامنهای درباره روز عید غدیر فرمودند «روز عید غدیر، ولایت اسلامی یعنی رشحهای و پرتوی از ولایت خدا در میان مردم تجسّم پیدا کرد و لذا بود که دین کامل شد؛ بدون تعیین و تبیین این مسئله، دین واقعاً ناقص میماند و لذا بود که نعمت اسلام بر مردم تمام شد». در آستانه فرارسیدن عید سعید غدیر خم، مجموعه تصاویر «عید غدیر؛ بزرگترین عید، برترین تبیین» براساس بیانات رهبر انقلاب منتشر شد.