نمایشگاهی از جنس کتاب!
در سالهایی که از برگزاری نمایشگاه کتاب میگذرد هر سال شاهد این موضوع بودهایم که بر تعداد ناشران و به تبع آن تعداد کتب چاپ شده افزوده شده و در کنار آن شاهد افزایش حضور مردم نیز بودهایم، بطوریکه در روزهای تعطیل راه رفتن عادی و حتی نفس کشیدن نیز در فضایی به عظمت و وسعت مصلی نیز دشوار شده و برای چند روزی به کل یادمان میرود آمار مطالعه هر ایرانی در سال چند دقیقه است و از این حضور پرشور و اینهمه علاقه به کتاب و مطالعه به خود میبالیم!
اما باید اعتراف کرد که نقش نمایشگاه کتاب در سالهایی که از برگزاری آن میگذرد، کاملا عوض شده و این بازار پر هیاهو مشغول پاسخ به نیازهای دیگری از حوزه نشر (که صرفا در کارکردهای اقتصادی خلاصه شده و در اصل وظیفه آن نیز نیست) شده است.مثلا با توجه به برگزاری سالانه این نمایشگاه قاعدتا باید شاهد حضور کتابهایی باشیم که در طول این یک سال منتشر شدهاند اما آنچه هر سال رخ میدهد چیزی خلاف این انتظار است و ناشران مختلف ترجیح میدهند کتابهای همه سالهای فعالیت خود را در نمایشگاه عرضه کنند که با توجه به بازار کساد کتاب در روزهای دیگر سال، هر ساله بر حجم کتابهای سالهای قبل افزوده شده (و گاها از ناشران میشنویم که فلان کتاب جدیدمان هفته بعد از نمایشگاه منتشر میشود!) که این اتفاق باعث میشود که همواره شاهد این گله از طرف ناشران مختلف باشیم که: «امسال به ما فضای کافی اختصاص ندادند» و…
کارکرد نمایشگاههایی از جنس نمایشگاه کتاب در اکثر کشورهای دنیا چیزی ورای فروشگاهی بودن آن است و اغلب شاهد یک رویداد تخصصی هستیم که هدف عمده و اصلی آن تبادل تجربیات، نظرات و داد وستد امتیاز چاپ و نشر کتاب بین ناشران است. اما آنچه هر ساله در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران رخ میدهد، حضور عموم مردمی ست که با حضور در نمایشگاه با یک تیر چند نشان را میزنند، هم به تفریح و خوشگذرانی میپردازند، هم حضور در یک رویداد اجتماعی را تجربه میکنند و هم کتابهای دلخواهشان را با تخفیف تهیه میکنند. تا اینجای کار خردهای وارد نیست، هر جامعهای به چنین اتفاقات فرهنگی نیاز دارد و اتفاقا ریشه اصلی این استقبال پرشور مردمی از نمایشگاه کتاب، فقدان چنین مکانهایی برای جماعت مشتاقی ست که به تفریح و شور و حال نیاز دارند و میخواهند در چنین جشنهای عمومی کنار هم بودن را تجربه کرده و لذت واقعی با هم بودن را بچشند. اما دلیل دوم این استقبال غیر عادی از نمایشگاه کتاب (که تیراژ هزار تایی کتابها بهترین دلیل برای اثبات این ادعاست) نبود یک شبکه توزیع کشوری و کمبود فروشگاههای بزرگی است که در اقصی نقاط کشور، شمایلی کوچکتر از نمایشگاه تهران را به صورت دائمی ارائه کنند. و این کمبود باعث شده چشم امید مخاطبان و ناشران در طول سال، تنها به ده روز اواسط اردیبهشت ماه دوخته شود: طرف اول تلاش کند کتابهای خود را به سهولت و با تخفیف بخرد و طرف دوم هم دلخوش به فروش بالای خود در این ایام باشد.
نمایشگاه کتاب تهران باید در حرکتی گام به گام و فازبندی شده، از حالت فروشگاهی فعلی خود خارج شده و کارکردهای فرهنگی و اطلاع رسانی را در اولویت قرار دهد که برای تحقق این امر، ابتدا باید شاهد تاسیس و گسترش فروشگاههای بزرگ در سراسر کشور باشیم که در مناسبتهایی آثار خود را با تخفیف ارائه دهند بعد از گسترش فروشگاههای بزرگ، باید به مشروط کردن حضور ناشران (بسته به آنچه در طول یک سال خروجیشان بوده و اثر و حرف تازهای که برای گفتن دارند) در نمایشگاه روی آورد. سالهای سال است که شاهد حضور انتشاراتیهای رنگارنگی هستیم که هیچ حرف تازه و اثر قابل توجهی ندارند و صرفا با ارائه کتابهای کوچک و لقمهای! که بیشتر به روزنامهای عامه پسند شبیهاند، بار علمی و فرهنگی نمایشگاه را تحت الشعاع خود قرار میدهند.چطور میشود در غرفه یک انتشاراتی در کنار دیوان حافظ و سعدی، گزین گویههای نیچه و دکارت چشمک بزند و مسئول غرفه هم بر باد رفته مارگارت میچل را معرفی کند! این حجم مبتذل از کتابهای موفقیت که مدام از روی هم copy_ paste میشوند، چه حرف تازهای دارند؟ سی دی آموزش زبان انگلیسی در خواب! در نمایشگاه کتاب چه میکند؟ اصلا چرا وقتی هنوز بسیاری کتابهای ارزنده و خواندنی ترجمه نشدهاند، مدام شاهد ترجمههای رنگارنگ از آثار نویسندگان و فلاسفه شناخته شدهای چون کامو، نیچه، همینگوی، مارکز، موراکامی، جین آستین و… هستیم؟ کتابهای متفکران شرقی و غربی چرا روز به روز فست فودیتر میشوند؟ این حجم فراوان گزین گویههای نیچه، کانت، شوپنهاور و سعدی و مولانا چقدر به شناسایی این بزرگان کمک میکند؟ این سبک آثار آیا با هدفی جز فروش بیشتر نوشته میشود؟ چرا برخی کتابهای ناشران دولتی (به استثنای قرآن کریم و دیگر کتب دینی مذهبی) با این همه تعداد صفحات، اینقدر به نسبت دیگر کتابها ارزاناند و علی رغم تخفیفات ۵۰ درصدی باز هم کسی آنها را نمیخرد؟
مراد اهل طریقت لباس ظاهر نیست...
انسان به اقتضای فطرت خویش، میل به زیبایی و جمال داشته و جویای پاکیزگی، زیبایی و آراستگی است و از ژولیدگی، پلیدی و پریشانی چه ظاهری و چه باطنی نفرت دارد. آراستگی باطنی در گرو تهذیب نفس و رعایت آداب و اخلاق است اما آراستگی ظاهری فرد از طریق پوشش و آرایش مناسب تامین میگردد. پوشش یکی از شئون انسانی است و این شأن انسان به خصوصیات متفاوت فردی، اجتماعی وی مربوط میشود و میتوان گفت که لباس پرچم وجود آدمی است که از اعتقادات و فرهنگ و آداب و رسوم وی سخن میگوید. (ابراهیم کاملی، لباس از نگاه قرآن و عترت، 1386) لباس و پوشش یک نماد فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و ملی انسان به حساب میآید که بیانگر روحیات فرد پوشنده لباس است و تأثیری که لباس در زندگی انسانها و تمدنهای گذشته داشته و انسان از پوشیدن لباس میپذیرد بیانگر اهمیت لباس بین اقوام و ملل، در گذشته میباشد و به نوعی پوشش هر قوم و ملت، نشاندهنده فرهنگ آن قوم است و به بیان دیگر «لباس پرچم کشور وجود انسان است». (غلامعلی حداد عادل، فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، 1374)
جایگاه لباس و آرایش در دین اسلام
اِنّ اللَه یُحِبِّ الجمالَ و التجمیل و یکره البُؤسَ و التّباؤُسَ؛ خداوند زیبایی و آراستن را دوست دارد و از نپرداختن به خود و خود را ژولیده نشان دادن، کراهت دارد.(الکافی، 6/440) آراستگی در برقراری و استحکام روابط تأثیرگذار است و این حقیقت انکارناپذیر در سراسر هستی مشهود است. پیشوایان ما نیز به اهمیت آن اشاره داشته و خود پیش از هر شخص دیگری آن را به کار بسته و از محبوبیت آراستگی نزد خداوند خبر دادهاند.(ناصر بهرامی، آراستگی از دیدگاه معصومان علیهم السلام، 1386) آنچه که از آیات و روایات بر میآید دین مبین اسلام برای پوشش و ویژگیهای آن اهمیت ویژهای قائل شده است و هم چنین در اسلام به داشتن لباس باطنی (لباس تقوا) اهمیت بیشتری داده شده است و آن بر لباس ظاهری مقدم دانسته شده است.
در دین اسلام پرداختن به این لباس ظاهری هم باید وسیلهای برای دستیابی به کمالات و زیباییهای باطنی (تقوا) باشد تا جایی که لباس ظاهری یک مسلمان نباید با معیارهای دستیابی به کمالات انسانی مخالفت داشته باشد.
قرآن، مبحث پوشش را در لابلای آیاتی که پیرامون آفرینش انسان اولیه «حضرت آدم» آورده است و آن را به عنوان نعمت الهی از طرف خدا معرفی میکند «یا بَنى آدَمَ قَدْ اَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارى سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»؛ «اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فرستادیم که اندام شما را مىپوشاند و مایه زینت شماست؛ امّا لباس تقوى بهتر است. اینها (همه) از آیات خداست، تا متذکّر نعمتهاى او شوند». (سوره اعراف آیه 26) جمله«یُوارى سَوْآتِکُمْ» که وصف برای «لباس» است دلالت دارد بر اینکه لباس پوشش واجب و لازمی است که کسی از آن بینیاز نیست و آن پوشش عضوی است که برهنه بودنش زشت و مایه رسوایی آدمی است، به خلاف ریش که به معنای پوشش زاید بر مقدار حاجت و باعث زینت و جمال است. خدای تعالی در این جمله بر آدمیان منت میگذارد که پوشیدن لباس و آرایش خود هدایت شان کرده است و به طوری که بعضی گفتهاند این آیه دلالت بر اباحه لباس زینت دارد .(علامه طباطبایی، المیزان، ص 86) و به خاطر همین اهمیت لباس است که شیطان با وسوسههایش میخواهد آن را از تن ارزشمند انسان بکند و جدا کند و اگر در این زمینه موفق نشد تلاش میکند تا انسان از مسیر اصلی استفاده صحیح از لباس منحرف شود و راه افراط و تفریط را بپیماید. سفارش و تأکید قرآن و روایات به استفاده صحیح از این وسیله، به ما یادآوری میکند که شکر نعمت لباس به استفاده صحیح و مناسب از آن نعمت است تا زمینه رشد شخصیت فردی و اجتماعی انسان را فراهم کند و تأثیر پوشش صحیح را برآرامش و امنیت بیان نماید.
روایات به این نکته اشاره دارند که لباس، نماد و سمبل اعتقاد انسان است و زبان گویای اوست که از سردرون انسان، پرده برمیدارد و حتی نسبت به جنس و رنگ و شکل لباس حساسیت نشان میدهد و رهنمود ارایه مینماید تا ما به اهمیت لباس و پوشش برای انسان پی برده و بدانیم که انسان با پوشیدن لباس، نشانهها و نمادهای فرهنگی و اعتقادی خود را به نمایش میگذارد. (ابراهیم کاملی، لباس از نگاه قرآن و عترت، 1386) از طرفی دین اسلام آرایش و زینت را در معنای خاص آن نیز مجاز و بلکه پسندیده و موجب ثواب میداند و آن را هماهنگی با نظام خلقتی میداند که خداوند در تمام ابعاد، آن را زینت داده است. در قرآن به برخی از این زینتها، اشاره شده است: «وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِین: و هر آینه در آسمان برجهایى آفریدیم و براى بینندگانشان بیاراستیم.» (حجر/16)«إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِب؛ همانا ما آسمان دنیا را به زیور ستارگان آراستیم.»( صافات/6) زینت و اسباب آرایش انسان نیز آفریده شده و به همراه نعمت سلیقه در اختیار او قرار گرفته است. لذا اگر چه داشتن چهرهای زیبا و مطابق میل هر کسی از اختیار خودش خارج است، اما آرایش و زینت، نعمتی است که خداوند آن را در اختیار همگان قرار داده است.(انسی نوش آبادی، آرایش و آراستگی در قرآن، 1389)اما متاسفانه در عصر ما جنبههای فرعی و حتی نامطلوب و زننده لباس بقدری گسترش یافته که فلسفه لباس را تحت الشعاع خود قرار میدهد. لباس عاملی برای انواع تجمل پرستیها، توسعه فساد، تحریک شهوات، خودنمایی و تکبر و اسراف و تبذیر و امثال آن،….اصولا چنین بنظر میرسد که کمبودهای روانی عاملی برای به نمایش گذاردن اینگونه انواع لباسهای عجیب و غریب است.(ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، آیه 26سوره اعراف)
دیالوگ معلم و فیلسوف
معلم: تعلیم و تربیت بسیار سرراستتر و سادهتر از آن تصویر تودرتویی است که شما فیلسوفان تعلیم و تربیت، رنج ترسیم آن را بر خود هموار میکنید. به راستی چرا باید آب صافی که من، خود و شاگردانم را در آن به وضوح میبینم، با تقلای هستیشناختی یا معرفتشناختی شما گِلآلود بشود؟
فیلسوف تعلیم و تربیت: اندک تأملی در این تصویر صاف و ساده، آشکار میسازد که چه مفروضات درشت و پیچیدهای در پس آن لانه کردهاند.
معلم: مگر تعلیم و تربیت چیست جز اینکه معلمی میخواهد مطالبی را به دانشآموزان بیاموزد و سپس برای اطمینان از اینکه آموخته است یا نه، از او سؤالهایی را در مقام ارزشیابی بپرسد؟ آیا برای خوردن چنین لقمهی کوچکی، باید پای لرزههای هستیشناختی، انسانشناختی، معرفتشناختی، ارزششناختی و بافتههای فیلسوفانهای از این دست نشست؟
فیلسوف تعلیم و تربیت: آری گاه لقمهای کوچک، و حتی قطرهی آبی که در گذر مناسب خود نمیرود، میتواند تنی را به لرزهی پیاپی بیفکند و بسا که جانی را بستاند. در هر اقدام سادهی تو بهعنوان یک معلم، لایههای نامحسوسی، از پیش جا خوش کردهاند چنانکه از هر لایهای فیلسوفی میتواند سر برآورد و سخنی با تو بازگوید.
معلم: چرا مسئله را پیچیده میکنی! من معلمم، میروم سر کلاس و درس گفتن را آغاز میکنم، به همین سادگی.
فیلسوف تعلیم و تربیت: اما تو در همین قدم اول، سقراط را رودرروی خود خواهی دید؛ زیرا باید مشخص کنی که چرا درس را با گفتن آغاز میکنی و نه با پرسیدن. کمی آن طرفتر، دیویی را ملاقات خواهی کرد؛ زیرا باید او را هم قانع کنی که چرا درس را با گفتن آغاز میکنی و نه با مسئله. هر یک از این مواضع، پیشفرضهای خاص خود را دارند و چنین نیست که «گفتن»، خودِ تعلیم و تربیت باشد، بیهیچ پیشفرضی.
معلم: اما تدریس همین است که من درس بدهم، مگر چارهی دیگری هم هست؟
فیلسوف تعلیم و تربیت:اگر بگویی که تدریس همین است، آنگاه شبح فیلسوفان تحلیلی را در برابر خود خواهی داشت زیرا اینکه میگویی تدریس همین است که با گفتن آغاز میکنیم، این تنها یکی از چند معنایی است که تدریس دارد و نه آنکه این معنای «خودِ» تدریس باشد، بیهیچ تحلیلی.
معلم: مگر معلمان دیگر همین کار را نمیکنند؟
فیلسوف تعلیم و تربیت: اگر این سؤال را بپرسی، آنگاه سروکلهی فوکو پیدا خواهد شد که میگوید: «تو میدانی که بهنجار کردن (normalization) چیست؟» میبینی که همین اقدام اول تو که میخواهی مانند معلمان دیگر، درس خودت را بدهی، لایه زیرینی دارد که جریان بهنجار کردن افراد است و تو داری چنین کاری را انجام میدهی. اکنون خواهی دید که تصور اول تو تا چه حد سست بوده که فکر میکردی صاف و ساده با خودِ تعلیم و تربیت سروکار داری، بیهیچ چارچوبی.
معلم: مگر میتوان چارچوب نداشت؟
فیلسوف تعلیم و تربیت: خوب میبینم که سؤال تو شکل فلسفی پیدا کرده است. اینبار با دریدا روبهرو خواهی شد. او به تو خواهد گفت: «نه، نمیتوان چارچوب نداشت، اما میتوان هر چارچوبی را ساختزدایی کرد؛ زیرا هر چارچوبی به نحوی چیزی را به پیرامون میافکند و چیز دیگری را در کانون قرار میدهد.» به این ترتیب، میبینی که نمیتوانی چارچوبی را که در آن قرارداری، ظرف واقعی تعلیم و تربیت بدانی، بدون فکر کردن به هیچ بدیلی.
معلم: من چگونه میتوانم به چارچوب جایگزینی فکر کنم؟ من خودم روزی شاگرد معلمی بودهام که همین کارها را میکرده است.
فیلسوف تعلیم و تربیت: اکنون نوبت رویارویی تو با فیلسوفان انتقادی است. آنها به تو خواهند گفت که کار معلم تنها این نیست که در چرخهی ثابتی بگردد و به بازتولید آنچه از پیش بوده بپردازد، بیهیچ نقد و نظری.
معلم: تو را به خدا بس کن! با این همه فیلسوف که من سرگیجه میگیرم، پس کی باید درس را آغاز کنم؟
فیلسوف تعلیم و تربیت: نه لازم نیست سرگیجه بگیری، تو میتوانی درس مورد نظرت را آغاز کنی، اما میبینی که نمیتوانی آن را خودِ تعلیم و تربیت بدانی، بیهیچ واسطهای و بیهیچ نیازی به اندیشیدن.
معلم: بالاخره از نظر شما من مجاز هستم بهعنوان معلم تدریسم را شروع کنم؟
فیلسوف تعلیم و تربیت: بله البته، تو باید بهعنوان معلم به کار خود برسی، اما نه صاف و سرراست و بیهیچ تشویشی.
«برگرفته از کتاب گفت و گوی معلم و فیلسوف نوشته دکتر خسرو باقری»
روشهای ایجاد انگیزه در بین طلاب
پورخلیلی.کارشناس فرهنگی
يكي از عوامل بسيار مهم در پيشرفت تحصيلي طلاب جوان، داشتن علاقه و انگيزه برای ادامهی تحصیل و پیشبرد هدف طلبگی است. اگر فرد علاقه و انگیزه کافی داشته باشد هر روز قدمهای مصممتری را برای رسیدن به اهداف عالی خود برخواهد داشت.
نکاتی که در اینجا حائز اهمیت است این میباشد که انگیزه و محرک رفتار انسان چیست؟ منشأ و علل به وجودآورنده انگیزهها کدامند؟
برای آشنایی با علل به وجودآورنده انگیزه لازم است تعریفی دقیق از انگیزه داشته باشیم. انگيزه؛ همان حالات دروني فرد است كه موجب تقويت و تداوم رفتار تا رسيدن به هدف ميشود. انگيزه، امري است كه به رفتار انسان هم جهت و هم شدت ميبخشد. حوزههايی چون علایق، نیازها، رغبتها و حتی حیطه شناختي و رفتاری در تعامل با بعد انگيزشي انسان هستند.
نکاتی در مورد انگيزه:
1. انگيزهها در سطوح و مراتب مختلف در يكديگر اثرگذار هستند؛ به گونهاي كه حتي انگيزهاي ميتواند انگيزه ديگر را دچار ضعف نموده و يا آن را از ميان بردارد و يا انگيزه ديگري را از اساس ايجاد و يا تقويت نمايد.
2. انگيزههاي مثبت (تعيين جوايز، تقدير و…) موجب تسريع پاسخهاي مطلوب ميشود، در حالي كه انگيزشهاي منفي (ترس از تنبيه، توبيخ و…) معمولاً يادگيري را كند و يا به تعويق مياندازد.
3. انگيزههاي دروني در شكلگيري رفتارهاي متعالي و شكوفا ساختن استعدادهاي آدمي، نقشي شاخصتر نسبت به انگيزههاي بيروني دارند.
مولفه هاي ايجاد يا تقويت انگيزه تحصيلي در طلاب
مولفههای ایجاد یا تقویت انگیزه تحصیلی به دو دسته عوامل درونی و برونی تقسیم میشوند.
* عوامل دروني در تقويت انگيزه
1. ایمان به خدا و ارتباطات معنوی مانند دعا، استغفار، توسل و صدقه و… و درخواست طراوت روحی از خدای متعال.
2. درونیات و نگرشهای فرد
مهمترين عوامل شكلگيري و تقويت انگيزهها را در درون فرد بايد جستجو كرد و بيشترين سهم در اين خصوص را بايد منحصر در اراده خود فرد دانست كه برآمده از شناختها و نگرشهاي او ميباشد. اين كه فرد چه اندازه راجع به يك موضوعي شناخت و بينش دارد در شكلگيري نوع رفتار او در مواجهه با آن اثرگذار خواهد بود. از اين رو هر اندازه بتوان شناخت و بينش افراد را در خصوص فوايد و آثار علمآموزي به خوبي تبيين نمود و رابطه آن را با نيازهاي ملموس فرد، روشن كرد در واقع به افزايش انگيزه افراد در حركت بيشتر به سمت كسب علم و دانش كمك كردهايم.
در مواردي، برخي از افرادي كه ابتدا با انگيزه خوبي وارد عرصه تحصيل در علوم ديني ميشوند و پس از مدتي دچار ضعف انگيزه ميشوند، در حقيقت به دام خطاهاي شناختي و نگرشي متعددي گرفتار شدهاند كه خود از آن كاملا بيخبرند . برخي از اين خطاهاي شناختي عبارتند از:
- نيل به اهداف متعالي علمي در حوزه مخصوص افرادي خاص با ويژگيهاي منحصر به فرد (هوش سرشار، نبوغ) است.
- من لياقت و توان رسيدن به مدارج بالاي علمي را در حوزه ندارم.
- علومي را كه من در حال تحصيل و كسب آن هستم هيچ يك از نيازها و مشكلات مادي مرا برطرف نميسازد.
- من براي خودسازي به حوزه آمدهام و اين دروس (صرف، نحو، منطق، اصول و …) ارتباطي با هدف من ندارند.
- اين علوم هيچ ارتباطي با مسايل جامعه ندارد و خواندن آن دردي را از مردم درمان نميكند.
- اگر قرار است عاقبت من هم مثل كساني باشم كه در اين مسير دچار خطاهاي بزرگي شدهاند؛ پس ادامه اين راه چه فايدهاي دارد؟
ـ فضای درسی موجب شده که از تهذیب اخلاق دور شوم و تنها به دنبال نمره باشم.
ـ حجم بالای دروس، مانع از فعالیتهای فوقالعاده میشود.
و خطاها و ترديدهاي ديگري از اين قبيل كه در مواردي عامل پنهان و يا آشكار در ضعف و از بين رفتن انگيزه تحصيلي و ادامه مسير طلبگي افراد است و بايد از سوي اساتيد، مشاوران و دلسوزان مسايل تربيتي و تحصيلي طلاب به دقت مورد توجه و اهتمام قرار گيرند؛ با استدلال و بياني شيوا پاسخ داده شوند تا طلاب جوان از اين باورهاي اشتباه رهايي يابند.
3.تقويت اعتماد به نفس و نهراسیدن:
اين مفهوم به اين معناست كه فرد درك صحيحي از توانمنديهاي خود داشته باشد و نسبت به كفايت و كارآمدي خود اعتماد و باور داشته باشد. اعتماد به نفس ماهيتي ايجابي دارد و فرد را به انجام كارهاي بزرگ و مطلوب و توانايي روبه رو شدن با مشكلات ترغيب و انگيزه او را تقويت ميكند. در كنار اين واژه، مفهوم ديگري نيز وجود دارد كه با اعتماد به نفس قرابت معنايي و رابطه مستقيم دارد و آن، مفهوم نهراسیدن و عزت نفس است كه در حقيقت ارزيابي فرد از خودپنداره خويش بر اساس ارزش كلي آن و به عبارتي ديگر بيانگر ميزان ارزشي است كه فرد براي خود قايل است. عزت نفس از آنجا كه فرد را از انجام امور نامطلوب باز ميدارد ماهيتي بازدارنده و سلبي دارد. اگر تلاش جوينده علم با ترديد و احساس ناتواني و ترس همراه باشد، ضريب موفقيت او به حد قابل توجهي كاهش خواهد يافت.
بالارفتن اعتماد به نفس، محصول پذيرش خود و باور به تواناييهاي خود فرد يا به عبارتي همان عزت نفس است. هر اندازه اعتماد به نفس افراد تقويت گردد نياز به محركها و مشوقهاي بيروني براي حركت در مسير اهداف كاهش مييابد و فرد به موانع بيروني كمتر اهميت ميدهد.
اگر فرد طي سالهاي تحصيل همواره تجارب موفقيتآميزي كسب كند به تدريج بر علاقه او نسبت به يادگيري دروس مختلف افزوده شده و در نتيجه خودپنداره مثبتي در وي شكل مي گيرد. اما اگر تجارب تحصيلي غالبا شكستآميز باشند، كم كم بيعلاقگي نسبت به درسها در او ايجاد ميشود و سرانجام ممكن است به مفهومي منفي از خود و توانائيهاي خود برسد. اين مساله به خصوص در سالهاي آغازين تحصيل در حوزه اهميت و حساسيت ويژهاي پيدا ميكند؛ چرا كه بايد سعي كنيم اولين تجربههاي علمي و آموزشي طلبهها براي آنها جالب و همراه با موفقيت باشد، احساس موفقيت اوليه اعتماد به نفس آنها را افزايش ميدهد. در حقيقت گام اول در برخورد با اين افراد چشاندن طعم موفقيت به آنها و درهم شكستن تصور منفي آنها در مورد دستيابي به موفقيت است. در اين صورت است كه «موفقيت»، «موفقيت» ميآورد. از آنجايي كه انسان آمادگي دارد تا فعاليتها و تصوراتش را تعميم دهد، موفقيت در يك درس منجر به موفقيت در دروس ديگر ميشود و اين موضوع در مورد دروس اصلي مهمتر است. در واقع، ضعف درسي در اين دروس منجر به بيعلاقگي به تحصيل و حتي ترك تحصيل ميشود. به همين علت به اساتيد توصيه ميشود، شرايط آموزشي، امتحاني، فضاي كلاس و… را مطلوب نمايند.
4. سلامت روحي و جسمي:
هر اندازه كه فرد از سلامت و بهداشت روان بيشتري برخوردار باشد، زمينه بهتري براي حركت به سمت پيشرفت در خود احساس خواهد كرد. اختلالاتي مانند افسردگي، اضطراب و استرس، وسواس و… موانعي جدي براي ايجاد و رشد انگيزه تحصيلي به شمار ميآيند و فرد را از حركت در مسير مطلوب و تحقق اهداف بازخواهد داشت. از سوي ديگر جسم نيز، مركب روح و ابزاري در دست انسان است تا بتواند با كمك آن به اهداف متعالي خود برسد. در مسير علمآموزي نيز اين ابزار ارزش و اهميت فراوان دارد برخي از افراد به گمان اين كه تلاش فكري و ذهني ميكنند و اين فعاليت، نياز چنداني به اعضا و جوارح ندارد، به سلامت و مراقبت از جسم خود بهاي چندان نميدهند و حتي در مواردي به بهانه رياضت و مجاهدت نفساني، نيازمنديهاي اوليه آن را ناديده ميگيرند. همين مساله موجب آن ميگردد كه جسم آنها ضعيف، رنجور و دستخوش ناملايمات و بيماريهاي گوناگون شده و آنها را از ادامه مسير باز دارد؛ وقتي كه طلبهاي با انگيزه و اشتياق بالايي وارد عرصه علمآموزي شد اما درنتيجه عدم توجه به سلامت و تقويت جسمي خود، مشغول جبران خسارتهاي وارده از اين ناحيه گرديد، به يك باره دچار عقب ماندگي، افت درسي و تجربه شكستهاي تحصيلي ميگردد و همين امر موجب تضعيف انگيزههاي او خواهد شد.
5. توانايي مديريت و اولويتبندي نيازها:
انسان در طول حيات خود با نيازهای متعددي مواجه ميشود و همين امر اختيار و آزادي او را به سمت انتخاب و گزينش هدايت كرده و اساس حركت او به سمت كمال و تعالي را شكل ميدهد. در بررسي نيازهاي دروني بايد ديد هر كدام چه درصدي از انديشه فرد را به خود اختصاص داده و چه ميزان دغدغه در او ايجاد كرده است. اگر نتواند بين نيازها توازن لازم را برقرار نمايد و زمان پاسخگويي به هر كدام را مديريت كند، بعد از مدتي بسياري از تواناييها و انرژي خود را هدر رفته خواهد ديد و در نتيجه دچار افت شديد انگيزه براي ادامه تحصيل و كسب موفقيت در اين عرصه خواهد شد.
* عوامل بيروني در تقويت انگيزه
الف) خانواده
خانواده نخستين نهاد شكلگيري شخصيت فرد است. الگوهاي رفتاري و سبك فرزندپروري والدين ميتواند از همان ابتدا در ايجاد انگيزه پيشرفت سهم زیادی را داشته باشد. گاهي يک حرف ميتواند سرنوشت طلبه را عوض کند و سبب دلسردي او از ادامه جدي تحصيلات شود و برعكس گاهي نيز اتفاق ميافتد كه توجهات و تشويقهاي اعضاي خانواده و همراهي و كمك آنها براي برطرف شدن موانع و مشكلات، بالاترين انگيزهها را در افراد براي نيل به موفقيتهاي علمي موجب ميگردد.
ب) استاد
1- برخوردار از انگيزه و روحيه بالاي علمي: یکی از مسایلی که گاهي مورد غفلت قرار ميگيرد، رابط بین انگیزه استاد و انگیزه طلبه است. استادي كه خود انگيزه چنداني براي كسب علم ندارد و از نگاه ديگران فرد موفقي از نظر علمي ارزيابي نميگردد، نه تنها نميتواند انگيزه افراد را بالا ببرد بلكه چه بسا خود از عوامل آسيب زننده به انگيزه افراد باشد.
2- قبل از شروع درس بايد هدف از تدريس براي استاد كاملاً روشن و مشخص باشد و آن را براي افراد بازگو كند تاآنان نيز مطلع گردند. وقتي هدف مشخص باشد ديگر احساس اتلاف وقت نمي شود.
3- رفتار استاد بايد در حد امكان با در نظر گرفتن شرايط و موقعيتها دوستانه باشد تا بتواند در طلاب نفوذ كرده و در فراگيري آنان تاثير مثبت داشته باشد.
4- ايجاد رقابت بين افراد، يكي از راههاي تقويت انگيزش است. البته بايد دقت كرد كه از حد متعادل تجاوز نكند؛ چرا كه ايجاد تنش و اضطراب نموده و باعث اختلال در يادگيري ميشود.
5- اساتيد محترم بايد كاري كنند كه افراد به کلاس درس تعلق خاطر پیدا کنند. به همين منظور آنها را در تصمیم گیری شرکت و همکاری و تشریک مساعی را تا حد ممکن توسعه دهند.
ج) دوستان و همكلاسيها
دوستان و همراهان انسان در سرنوشت او نقش موثر و تعيينكنندهاي دارند. افرادي كه در يگ گروه سني يا تحصيلي خاصي قرار دارند، ميتوانند نقش مهمي را در ايجاد فضاي رقابت سالم، الگو سازي درسي و افزايش انگيزهها داشته باشند.
معاشرت با افرادي كه خود انگيزه جدي براي پيشرفت علمي ندارند از عوامل كاهش رغبت و انگيزه تحصيلي در افراد است. در فضاي مدارس و حوزههاي علميه نيز افراد مختلفي با افکار و شخصيتهاي متفاوت وجود دارند که ميتوانند گاه تاثيرات نامطلوبي روي فرد داشته باشند.
من می توانم و مسئولیت دارم!
درست است که انواع محدودیتها و ناکامیها ما را احاطه کرده و اجازه فعالیتهایی از ما سلب شده است، اما نمیتوان انکار کرد که در بدترین شرایط و با وجود بالاترین حجم محدودیت، انسان از اختیار و توان تهی نمیشود و همیشه توان و اختیاری - هر چند اندک - و اجازه فعالیتهایی - هر چند کوچک - برای انسان باقی میماند. همین توان اندک محدوده مسئولیت ما را مشخص میکند. همیشه و در همه جا ما میتوانیم و به همان اندازه که میتوانیم، وظیفهمندیم. پس هیچ وقت بدون تکلیف نمیمانیم. مهمترین وجه امتیاز انسان از حیوان همین اختیار و آزادی اوست. انسان در بدترین شرایط «میتواند» بهترین باشد و در بهترین شرایط «میتواند» بدترین گردد. کمبود امکانات و بدی شرایط، بهانه پذیرفته شدهای برای فرار از مسئولیت نیست.
اگر از ما سؤال کنند «کافر نمونه و ضربالمثل کفر چه کسی است؟» به احتمال قوی یکی از سردمداران کفر، مثل ابوسفیان را معرفی میکنیم. ولی قرآن کریم همسر نوح و همسر لوط را نمونه اعلای کفر میشناسد. زیرا آنها تحت نظر دو پیامبر خدا و دو بنده صالح او بودند و بالاترین دارایی برای رشد معنوی را در اختیار داشتند، اما کمترین بهره را نبردند. یعنی با اختیار خود همه این امکانات را ضایع کردند. در مقابل، آسیه همسر فرعون را مؤمن ایده آلِ نمونه و ضربالمثل ایمان معرفی میکند. زیرا او در بدترین شرایطِ رشد معنوی و در فقر شدیدِ امکانات، ارتباط خود را با خدا حفظ میکند و بیشترین بهره انسانی را برای خود فراهم میآورد.
قرآن کریم در وصف فرعون میگوید: «فَاستَخَفَّ قَومَهُ فَأَطاعُوهُ» [زخرف، 54] او قومش را ذلیل و زبون داشت و تحقیر کرد، تا همه، مطیع او شدند. پس از بیان این جمله، بجای این که قرآن به عتاب و ملامت فرعون بپردازد، قوم او را محکوم میکند: «إِنَّهُم کانوا قَوماً فاسِقین.» [زخرف، 54] آنها مردمی فاسق و نابکار بودند. یعنی در شرایط سختی که فرعون برای مردم پدید آورده بود، قدرت و اختیار مردم و مسئولیت آنها ساقط نگشت. پس هیچکس نباید برای شانه خالی کردن از بار تکلیف، شرایط اجتماعی را بهانه کند. زیرا در تراکم انبوه مشکلات و محدودیتها، باز هم «میتوان» و به قدر همان توان «میباید». توجه دائم به نیمه پر لیوان (تواناییها) و اعتقاد راسخ به «امکان حرکت»، ایمان و امید را در دل ما زنده میکند و حرکت میآفریند. این اعتقاد راسخ، اگر با آلودگی به شبهات، و توجه به کمبودها و محدودیتها و تکرار آیه یأس، آسیب ببیند و ایمان و امید، به شک و تردید بدل شود، حرکت متوقف میگردد. باید بدانیم که ما، تا در این دنیا هستیم دست به گریبان کاستیها و محدودیتها خواهیم بود و هیچ وقت نمیتوانیم همه امکانات مطلوب خود را فراهم آوریم.
باید باور کنیم که در این عالم به شرایط ایدهآل و صد درصد رضایتبخش، دست نخواهیم یافت و همه آرزوهای ما برآورده نخواهد شد. همیشه آرمانهای ما با واقعیت موجود فرسنگها فاصله دارد؛ زیرا طبعِ بینهایت طلبِ انسان، به حد مشخصی قانع نیست و به محدود، رضایت نمیدهد. بنابراین اگر توقع داشته باشیم تمام شرایط و امکانات آماده گردد تا حرکت کنیم، هیچ وقت از جای خود تکان نمیخوریم. باید از امکانات موجود بهره گرفت و در حیطه اختیار، ثمسئولیت خود را انجام داد. تأمین شرایط ایدهآل و امکانات کامل، آرزویی دست نایافتنی است که نباید تا تحقق آن منتظر نشست و عمل را به تأخیر انداخت. باید همیشه این گونه فکر کرد که: «من میتوانم و مسئولیت دارم».
منبع: برگرفته از کتاب «به کجا و چگونه؟» نیم نگاهی به آرمان کمال و راه رسیدن به آن/ محمد عالم زاده نوری
در محاصره تکرارها!
مفهوم وسواس، به گونه ای محاصره شدن فرد را تداعی می کند. افراد وسواسی احساس اجبار به انجام دادن تکراری برخی امور می کنند و نیز احساس محدودیت روانی در خود دارند. معمولا وسواسی ها درباره اختلال خود هوشیار هستند و نیز آن را نوعی آسیب مرضی می دانند؛ یعنی وسواس را قبول ندارند و خود را شخصی می دانند که در حال تحمل وسواس است.وسواس، فکر یا تصویری است که با وجود اراده انسان، به هوشیاری او حمله، و شخص را به انجام دادن برخی کارها مجبور می کند و در او اضطراب گسترده ای برمی انگیزد.
انواع وسواس
تصویرهای وسواسی: برخی تصاویر، وقتی به ذهن شخص می آید، به او اضطراب بالایی می دهد و ذهن فرد را درگیر خود می سازد؛ مانند مادری که در صحنه تصادف فرزندش حاضر بوده و بعد از مدت ها هنوز تصاویر فرزند غرق به خونش در ذهن او می آید و می رود.
افکار وسواسی: برخی افکار، ماننده خوره به جان شخص می افتد و هر چند وقت یک بار به ذهن او حمله می کند؛ مثل فکر نجاست. این افکار ممکن است جنبه عمومی به خود بگیرد و اضطراب شخص را بسیار بالا ببرد مثل فکر نجاست همه چیز و همه جا و همه کس و همه ….
تردیدهای وسواسی: اشخاصی که تردیدهای وسواسی دارند، درباره گذشته و آینده دچار تردیدند. در مورد گذشته، دائم از خود درباره درست و غلط بودن اعمالی که قبلا انجام داده اند، می پرسند و درباره پیامدهایی که گذشته آنها در حال و آینده شان دارد، فکر می کنند و دچار تردید وسواسی در مورد آینده سبب می شود که فرد قدرت تصمیم گیری خود را از دست بدهد و زندگی بدون داشتن قدرت تصمیم گیری، یعنی یک زندگی فلج.
اعمال بی اختیار: نوع دیگری از انواع وسواس، اعمال بی اختیار است؛ اعمالی که فرد فکر می کند که اگر آنها را انجام ندهد، حادثه بدی اتفاق می افتد. فرد خود را مجبور به انجام دادن این رفتارها می بیند و برای کم کردن اضطراب و حالت درماندگی خود به انجام دادن مکرر آنها پناه می برد، حال آنکه فایده ای هم جز افزایش اضطراب او ندارد. مثال این نوع وسواس، شستن های مکرر دست با قصد برطرف کردن نجاست است؛ یا وارسی کردن های مکرر درب منزل به منظور مطمئن شدن از قفل بودن آن. لمس کردن تکراری اشیا هم از دیگر مصادیق این نوع وسواس است.
باید گفت که افکار وسواسی و اعمال بی اختیار معمولا با هم همراه هستند. اگر اعمال بی اختیاری که به آن اشاره شد، با افکار وسواسی همراه نباشد، به آن «رفتار آئینی» گفته می شود؛ مثلا کودکی که به خوابیدن روی رختخواب خود حساسیت بالایی دارد یا حتما باید در هنگام خواب، عروسکش کنارش باشد، دچار رفتار آئینی است که البته وجود آن تا این حد، مشکلی هم برای کودک ایجاد نخواهد کرد.
معرفی کتاب:
کتاب : وسواس، شناخت و راه های درمان نوشته علی محمد حیدری نراقی را برای مطالعه پیشنهاد می کنیم. ناشر : انتشارات میثم تمار-محل نشر : قم- سال نشر : 1388- صفحات : 199- قطع : رقعی