اندر روش های نصیحت
تکرار پشت تکرار، پشت سر هم نصیحت، مثل اینکه این پند و اندرزها تمومی نداره، اینها افکاری است که هنگام نصیحت کردن در ذهن فرد نصیحت شونده خطور کرده و به جای گوش کردن به صحبتهای ناصح به دنبال راه فراری از این مهلکه میگردند امّا چه کنیم نصیحتهایمان برای آنان عذابآور نبوده و بر دل و جان آنان بنشیند؟
معنای نصیحت
نصیحت در لغت فارسی به معنای پند و اندرز و ارشاد آمده است، در زبان عرب نیز واژه نصیحت به کار رفته است امّا میتوان گفت معنایی که از آن اراده میشود، معنایی فراتر از پند و اندرز میباشد، از روایات فراوانی که کلمه «نصیحة» و مشتقات آن در آنها آمده است، استفاده میشود که نصیحت غالبا به معنای اصلیاش یعنی؛ خلوص و صفا به کار رفته است.
نصح در لغت به معنای خلص و صفا است. اخلص له المودة یعنی خالص و مصفا شد و محبت را برای محبوب خالص کرد.
نصح همچنین به معنای وعظ به کار میرود. گرچه پند و موعظه از آثار بارز خلوص و نصیحت است. نصح العسل یعنی عسل تصفیه شد. وقتی که عسل تصفیه میشود، با میل و حلاوت بیشتری خورده میشود.
نصیحت نیز چه در عمل ظاهر شود و چه در گفتار، به گونهای است که شخص نصیحت شونده با میل و رغبت آن را میپذیرد و حلاوت آن را میچشد. نصیحت از جانب خداوند و اولیاء برای دیگران به معنای موعظه، هدایت و مانند آن است که آن هم بر اساس خلوص محبت است و به معنای اطاعت و انقیاد نیست.
نصیحت از جانب مقام پایینتر برای اولیای الهی، به معنای موعظه و ارشاد نیست. بلکه شامل مفاهیمی مثل اطاعت، فداکاری و احسان میشود که این حالات نیز ریشه در خلوص محبت دارد.
چه عاملی باعث روی آوردن به نصیحت میشود؟
خلوص و صفای باطن است که ناصح را خیرخواه میگرداند یا وادار به محبت و اطاعت و یا موعظه و ارشاد میکند. حقیقت نصیحت همان خلوص، اشتیاق، علاقه،محبت و صمیمیت قلبی و روحی ناصح است که به صورتهای گوناگون بر دست و زبان او جاری میشود.
تو را جزئى از خود، بلکه همه وجود خود یافتم، به گونهاى که اگر به تو آسیبى رسد، چنان است که به من رسیده و اگر مرگ به سراغ تو آید، گویى به سراغ من آمده است کار تو را چون کار خود دانستم و این وصیت به تو نوشتم تا تو را پشتیبانى بود، خواه من زنده بمانم و در کنار تو باشم، یا بمیرم.
عامل کلیدی در کارساز بودن نصایح
برای یک بار هم شده نامه 31 نهج البلاغه ترجمه دشتی را به دقت مطاله کنید. نامهای سرشار از حکمت و معرفت و آکنده از زیبایی. ویژگی اصلی آن مخاطب قرار دادن فرزندشان است که در این میان آن حضرت نصایح سودمندی را نثار فرزند گرامیشان میسازد امّا چگونه؟!
حضرت در ابتدای این نامه از خود سخن میگوید و به زبان خود، خود را برای فرزند معرفی میکند: «من از پشت کردن دنیا به خود و سرکشى روزگار بر خود و روى آوردن آخرت به سوى خود، دریافتم که باید در اندیشه خویش باشم و از یاد دیگران منصرف گردم و از توجه به آنچه پشت سر مىگذارم باز ایستم و هر چند، غمخوار مردم هستم، غم خود نیز بخورم و این غمخوارى خود، مرا از خواهشهاى نفس بازداشت و حقیقت کار مرا بر من آشکار ساخت و به کوشش و تلاشم برانگیخت کوششى که در آن بازیچهاى نبود و با حقیقتى آشنا ساخت که در آن نشانى از دروغ دیده نمىشد.»
نکته اینجاست که حضرت در ابتدای کلام متذکر میشود که خود نیز عامل به اندرزهای خود بوده و هست و خواهد بود. پیامبر اکرم (ص) در این باره میفرمایند: یا على هر گاه عالِم با تقوا و توبه کار نباشد، موعظهاش از دل مردم مىلغزد همچنانکه قطره آب از روى تخم شتر مرغ و سنگ صاف مىلغزد. بنابراین خود حضرت باید عامل به توصیههای خود بوده باشد تا کلامش تأثیر گزار گردد.
سپس ارزش و اهمیت فرزندشان را برای خود یاد میکنند تا فرزند از زبان خود پدر نیز بشنود که او چقدر برای پدر عزیز است؛ «تو را جزئى از خود، بلکه همه وجود خود یافتم، به گونه اى که اگر به تو آسیبى رسد، چنان است که به من رسیده و اگر مرگ به سراغ تو آید، گویى به سراغ من آمده است. کار تو را چون کار خود دانستم و این وصیت به تو نوشتم تا تو را پشتیبانى بود، خواه من زنده بمانم و در کنار تو باشم، یا بمیرم.»
حال نوبت به وصیت و توصیه و سفارش میرسد. حضرت بعد از گذراندن دو پله به پله آخر میرسد. ابتدا مقدمات را حاضر کرده سپس به لبّ مطلب میرسد و اینجاست که سخن کارگر افتاده و به قطع بر دل و جان خواهد نشست.
خلوص و صفای باطن است که ناصح را خیرخواه میگرداند یا وادار به محبت و اطاعت و یا موعظه و ارشاد میکند. حقیقت نصیحت همان خلوص، اشتیاق، علاقه، محبت و صمیمیت قلبی و روحی ناصح است که به صورتهای گوناگون بر دست و زبان او جاری میشود.
حقوق نصیحت کننده و نصیحت شونده
امام سجاد علیه السلام حقوقی را برای این دو در نظر میگیرند که قابل توجّه است:
وَ أَمّا حَقُّ المُستَنصِحِ فَإنَّ حَقَّهُ أَن تُۆَدِّىَ إلَیهِ النَّصیحَةَ عَلَى الحَقِّ الَّذى تَرى لَهُ أَنَّهُ یَحمِلُ وَیُخَرَّجُ المَخرَجَ الَّذى یَلینُ عَلى مَسامِعِهِ وَتُکَلِّمَهُ مِنَ الکَلامِ بِما یُطیقُهُ عَقلُهُ فَإنَّ لِکُلِّ عَقلٍ طَبَقَةٌ مِنَ الکَلامِ یَعرِفُهُ وَیَجتَنِبُهُ وَلیَکُن مَذهَبُکَ الرَّحمَةُ؛ حقّ نصیحت خواه این است که به راه صحیحى که مىدانى، مىپذیرد، راهنمائیش کنى و سخن در حدّ درک و فهم و عقلش بگویى که هر عقلى ظرفیت مخصوص خود را دارد و روش تو باید همراه با مهربانى و رحمت باشد.
و أَمّا حَقُّ النّاصِحِ فَأَن تَلینَ لَهُ جَناحَکَ ثُمَّ تَشرَئِبَّ لَهُ قَلبُکَ وَتَفتَحَ لَهُ سَمعَکَ حَتّى تَفهَمَ عَنهُ نَصیحَتَهُ ثُمَّ تَنظُرُ فیها فَإن کانَ وُفِّقَ فیها لِلصَّوابِ حَمِدتَ اللّه عَلى ذلِکَ وَقَبِلتَ مِنهُ وَعَرَفتَ لَهُ نَصیحَتَهُ…؛ حقّ نصیحت کننده این است که نسبت به او فروتنى کنى، دل را براى فهم نصیحتش آماده نمایى و به سخنانش گوش دهى و اگر گفتارش درست بود خدا را شکر گویى و بپذیرى و حق شناسى کنى…
تا خود عامل به نصایح خود نباشیم و سخنمان از دل بر نیامده باشد قطعاً تأثیر نخواهد داشت و جز خسته کردن فرد از سخنان طرف مقابل ثمری نخواهد داشت و شاید او را نیز نسبت به مسائل مطرح شده بدبین ساخته و موجبات انزجار او را نیز فراهم سازد.
آیا صعود به قله اخلاق دست یافتنی است؟
واژه اخلاق در لغت به معنای «سرشت و سجیه» به کار میرود. در عموم کتابهای لغت با واژه «خَلق» هم ریشه دانسته شده است. خَلق زیبا به معنای داشتن آفرینش و ظاهری زیبا و خُلق زیبا به معنای بهرهمندی از سرشت و سجیهای زیبا و پسندیده است.
علامه مجلسی، اخلاق را در اصطلاح این چنین تعریف میکند: «صفات و ویژگیهای پایدار در نفس، که موجب میشود کارهایی متناسب با آن صفات، به طور خود جوش و بدون نیاز به تفکر و تأمل از انسان صادر میشود.»(2)
از امام صادق (ع) نیز نقل شده است: «بر شما باد به مکارم اخلاق، که آن بلندی و رفعت است.» (3)
و از پیامبر (ص) نیز روایت شده است: «همانا خداوند بندگانی از مردم را برای حوایج آنان آفرید، و در معروف (آن چه به خوبی شناخته شده)، رغبت میکنند و بخشش را مجد و بزرگواری میشمارند و خداوند مکارم اخلاق را دوست دارد.» (4)
از این رو، مکارم اخلاق به آن دسته از صفات اخلاقی گفته میشود که خداوند متعال، آنها را دوست دارد و تمام صفات اخلاقی چنین نیستند. اما سۆالی که پیش میآید این است که آیا میتوان به یک باره به مکارم اخلاق رسید؟ یا اینکه رسیدن به مکارم اخلاق مراحلی دارد؟
پاسخ این سوال این چنین است: رسیدن به مکارم و خلق و خویهای والا، مراحلی دارند که عبارتند از:
مرحله اول - محاسن اخلاق
آن دسته از صفات اخلاقی است که از آنها به نیکویی یاد میشود، اما ممکن است مجد و بزرگواری و جوانمردی در آن نباشد، بلکه انسان گاهی به خاطر آن که بتواند خود را میان مردم مطرح سازد، یا آسایش خود را فراهم نماید، یا به هدف غیر والای دیگری نایل شود، خود را با آن توصیف میکند.
مثلاً یک شخص، صفت خوشرویی را نشان میدهد، چون دوست دارد که در جامعه محبوب باشد و مردم او را بستایند؛ بنابراین، خود را به این صفت آراسته میسازد، برای این که یکی از خواستههایش یعنی محبوب بودن را تحقق بخشد. اما همین شخص هنگام رسیدن به خانه، با همسر و خانوادهاش عبوس است و با آنها بد اخلاقی میکند!
یا در مثال دیگر، شخصی به مستمندان کمک میکند تا مردم بگویند که او چه انسان بزرگواری است، اما همین فرد، در جایی که دیگران او را در حال کمک نبینند، کمکی نمیکند. از این رو، محاسن اخلاقی ممکن است گاهی با انگیزههای غیر الهی و با هدف دستیابی به تمایلات نفسانی انجام شود و از این جهت با گناه قابل جمع است، ولی از طرفی میتواند مقدمهای بر ای رسیدن به مکارم اخلاق باشد.
در این باره امیرالمؤمنین علی (ع) میفرمایند: «ذلّلوا أخلاقکم بالمحاسن وقودها إلی المکارم» (5)؛ یعنی: «اخلاق خود را با نیکیها (محاسن) رام کنید و به سوی مکارم (خلق و خویهای والا) بکشانید.» یعنی این که راه به سوی مکارم اخلاق، ابتدا داشتن محاسن اخلاق است؛ و در راه به سوی کمال، انسان ابتدا باید محاسن اخلاقی داشته باشد تا بتواند به درجات بالای اخلاق برسد.
همچنین از امیرالمؤمنین علی (ع) روایت شده است: «أحسن الأخلاق ما حملک علی المکارم»؛ یعنی «نیکوترین اخلاق، آن است که تو را به مکارم اخلاق وا دارد.» (6)
و نیز آن حضرت در سفارش خود به فرزندش امام حسن (ع) میفرمایند: «پسرم؛ بهره خود را از ادب قطعی کن. ادب راهنمای مرد است به مکارم اخلاق.» (7)
مرحله دوم- مکارم اخلاق
رفتارهایی که معیار انسانیت است و از بزرگواری و طبع بالا و تعالی روحی و معنوی انسان حکایت میکند، در زمره مکارم اخلاق قرار میگیرد. مکارم اخلاق بسیار بالاتر از محاسن اخلاق است. زیرا مکارم اخلاق، در نفس ایجاد عادت میکنند و آن را تربیت مینمایند و باعث میشوند که بر خویهای نیکو ملازمت کنند.
کسی که از جهت سن، بیشتر عمر کرده، اصطلاحاً میگویند بزرگتر است. کسی که دارای ثروت و املاکی است، ممکن است مردم او را بزرگ پندارند. ولی مکارم اخلاق به این معنی نیست، مکارم اخلاق به معنای بزرگواری نفس و طبع بلند است.
ممکن است کسی از نظر مقام، خیلی پایین باشد ولی دارای بزرگواری نفس باشد؛ ممکن است کسی تمکن مالی نداشته باشد، ولی دارای رفعت نفس باشد. مکارم اخلاق به معنای پایبندی به تمام خصلتهای نیک است، حتی اگر با شهوات و غرایز سازگار نباشند.
مکارم اخلاق یعنی سه روز از غذای خود گذشتن و سه روز گرسنه ماندن، تا یتیم و مسکین و اسیر سیر شوند. مکارم اخلاق یعنی این که فرد دشمن و ناصبی، به پدرش امیرالمؤمنین(ع) ناسزا بگوید و او در جواب، با خوشرویی او را مهمان کند و او را از انواع غذا و لباس لبریز کند. مکارم اخلاق یعنی در هنگام مرگ وصیت کند که با قاتلم مدارا کنید و او را از آنچه میخورید، غذا دهید. آری؛ پیامبر مبعوث گشت تا این مکارم اخلاق را کامل کند. تا به دنیا نشان دهد که اینگونه بودن محال نیست و افرادی هستند که به این مقام والا رسیدهاند.
رفتارهایی که معیار انسانیت است و از بزرگواری و طبع بالا و تعالی روحی و معنوی انسان حکایت میکند، در زمره مکارم اخلاق قرار میگیرد. مکارم اخلاق بسیار بالاتر از محاسن اخلاق است.
گذشته از سفارشات دین و مذهب، به عنوان یک انسان، رسیدن به اخلاق والا مورد مدح است و جامعه نیز چنین فردی را مورد تحسین قرار میدهد، آن چنان که امیرالمؤمنین علی(ع) میفرمایند: «اگر ما امید بهشت نداشتیم و از آتش نمیترسیدیم و پاداش و کیفری نبود، هر آینه برای ما سزاوار بود که مکارم اخلاق را درخواست کنیم، زیرا مکارم اخلاق از چیزهایی است که انسان را به راه موفقیت و دستیابی به هدف نزدیک میکند.» (8)
مردی از امیرالمؤمنین(ع) درخواست کرد، صفات اخلاقی پیامبر اکرم(ص) را بشمارد. مولا فرمود: «تو نعمتهای دنیا را بشمار تا من نیز اخلاق پیامبر را برایت بشمارم.» آن مرد گفت: «چگونه ممکن است نعمتهای دنیا را بشمارم با اینکه خداوند در قرآن میفرماید: (وإن تعدّوا نعمة اللهِ لاتحصوها) اگر نعمتهای خدا را بشمارید به پایان نخواهند رسید.» امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «خداوند متعال در قرآن تمام نعمت دنیا را کم میداند:(قل متاعُ الدنیا قلیلٌ) بگو متاع دنیا اندک است و اخلاق پیامبر اکرم(ص) در قرآن، عظیم و بزرگ شمرده شده است:(و انُّک لعلی خُلقٍ عظیمٍ) همانا تو را خویی بسیار بزرگ است. اینک تو چیزی که کم است نمیتوانی بشماری، من چگونه چیزی که عظیم و بزرگ است برشمارم؟ ولی همین قدر بدان، اخلاق نیکوی تمام پیامبران به وسیله رسول اکرم(ص) تمام شد. هر یک از پیامبران، مظهر یکی از اخلاق پسندیده بودند، چون نوبت به آن حضرت رسید، تمام اخلاق پسندیده را جمع کرد. از این رو حضرت فرمود: «انی بعثت لاتمم مکارم الخلاق» من برانگیخته شدم، تا اخلاق نیکو را تمام کنم. (9)
ـ به خودمان بنگریم
حال ما با ادعای مسلمان بودن، آیا اخلاق پیامبر را در خود میبینیم؟ بنا به نقل روایات، پیامبر (ص) به گونهای بشاش و خوشرو بودند که هرکس نگاهش به چهره آن حضرت میافتاد، غم و نگرانیهایش را فراموش میکرد و مثلاً اگر گرسنه بود، با کسی دعوا داشت، بیمار بود یا درگیر مشکلی بود، با نگاه کردن به چهره آن حضرت، همه اینها را فراموش میکرد.
آیا ما با خود اندیشیدهایم که آیا مردم جامعه هنگام دیدنمان، این حالت به آنها دست داده است؟ یا اینکه برخلاف این امر، با خود آرزو میکنند لحظهای زودتر از کنارشان دور شوم؟ آیا اخلاق ما به درجهای رسیده است که حتی به اندازه کمی به مکارم اخلاق پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) نزدیک شده باشیم؟
پینوشتها:
1) مستدرک الوسائل، ج 11، ص 187، باب 6، ح 1.
2) بحارالانوار، ج 67، باب 59، ص 372.
3) امالی، شیخ صدوق، ص 441؛ بحارالانوار، ج 75، ص 53.
4) بحارالانوار، مجلسی، محمدباقر، ج 74، ص 156.
5) مشکاه الانوار فی غررالاخبار، ابی الفضل علی طبرسی، تحقیق: مهدی هوشمند، ص 317؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 251.
6) غرر الحکم و دررالکلم، آمدی، ص 3299؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواع1 ص 124 به عبارت «افضل الاخلاق… ».
7) اعلام الدین فی صفات المومنین، دیلمی، ص 84.
8) مستدرک الوسائل، نوری، ج 2، ص 156.
9) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 16، ص 264 به نقل از کافی.
طلبگی رسالت یا شغل؟
فراگیری علم و دانش و رساندن آن از آموزه های نورانی اسلام بوده و روایات معصومین مسلمین را به فراگیری علم تشویق و ترغیب می نماید. طلبگی رسالتی مقدس و ادامه راه انبیاء و اولیاء الهی است و آرمان طلبه رساندن پیام های الهی به تشنگان معارف آسمانی می باشد. روحانی متعهد و دلسوز بار این مسئولیت را بر دوش خود احساس نموده و سرمایه عمر خود را در جهت هدایت بندگان و دعوت آنها به راه خدا صرف می کند. یاد قیامت و روز حساب و خشیت خدا انگیزه او را در رساندن پيام هاى الهى افزایش داده و نغمه ی آسمانی قرآن کریم در این راه به او انگیزه می بخشد:
«الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا [احزاب/39] همان كسانى كه پيام هاى الهى را مى رسانند و از او پروا دارند و از هيچ كس جز خداوند پروا ندارند و خداوند حسابرسى را بسنده است.»
«اين آيه به يكى ازمهمترين برنامه هاى عـمـومـى انـبيا اشاره كرده، مى فرمايد: پيامبران پيشين «كسانى بودند كه تبليغ رسالتهاى الهى مـى كردند و از او مى ترسيدند و از هيچ كس جز خدا واهمه نداشتند؛ الذين يبلغون رسـالا ت اللّه و يخشونه ولا يخشون احدا الا اللّه».
تو نيز در تبليغ رسالت هاى پروردگار نبايد كمترين وحشتى از كسى داشته باشى!
اصولا كار پيامبران در بسيارى از مراحل شكستن سنت هاى غلط است و اگر بخواهند كمترين ترس و وحـشـتـى بـه خود راه بدهند در انجام رسالت خود پيروز نخواهند شد قاطعانه بايد پيش روند، حرف هاى ناموزون بدگويان را به جان خريدار شوند و بى اعتنا به جوسازي ها به برنامه هاى خود ادامه دهند چرا كه همه حساب ها به دست خداست.
لـذا در پـايـان آيـه مـى فـرمـايـد: «همين بس كه خداوند (حافظ اعمال بندگان و) حسابگر (و جزادهنده آنها) است؛ وكفى باللّه حسيبا».
هـم حـسـاب ايـثـار و فداكارى پيامبران را در اين راه نگه مى دارد و پاداش مى دهد و هم سخنان ناموزون و ياوه سرايى دشمنان را محاسبه و كيفر مى دهد.
ايـن آيـه دلـيـل روشـنى است بر اينكه شرط اساسى براى پيشرفت در مسائل تبليغاتى قاطعيت و اخلاص و عدم وحشت از هيچ كس جز از خداست.[1]»
برخورد کریمانه و جذب جوانان
برخورد کریمانه با مردم، خصوصا با جوانان موجب جذب آنان به آئین مقدس اسلام و نجات آنان از دام هایی است که شیاطین جن و انس برای آنان مهیا کرده اند، دام اعتیاد، فساد، فرقه های گمراه و… لبخند روحانی به چهره نوجوان و جوان و گفتار همراه با محبت موجب ارتباط و نزدیکی او به دین شده، او را به راه انبیاء و علم و معنویت وارد نموده و از خطرات دوستان بد و شیاطین انسان نما نجات می دهد. افراد معتاد و دوستان گنهکار با خنده و سخنان دلفریب نوجوان و جوان را به دام اعتیاد و فساد گرفتار کرده، سلامت زندگی دنیوی و اخروی را به خطر می اندازند.
اگر جوان کشته شده در صحنه جنگ در راه خدا شهید نامیده شده و با عزت از دنیای فانی سفر می نمود، کشته جنگ نرم و شبیخون فرهنگی ذلیل شده و مایه ننگ خانواده و دوستان می باشد. این فریب خورده سرمایه عمر و جوانی و زندگانی ابدی خود را با فساد و اعتیاد باخته و با فرا رسیدن مرگ گرفتار آثار اعمال خویش می شود.
لبخند صادقانه
روحانی و طلبه ای که هجمه سنگین دشمن و برنامه های او برای انحراف جوانان را در نظر دارد، با روی باز و تبسم جوانان را تحویل می گیرد، این لبخند صادقانه، موجبات هدایت و سعادت و جذب آنان به دین و مسجد را فراهم نموده و آنها را از آسیب های جنگ نرم و تهاجم فرهنگی حفظ می کند.
سخنرانی و ترس از آن!
در واکنش به ترس از سخنرانی، چه اتفاقی در مغز می افتد؟
کف دست ها عرق می کند، قلب تند تند می زند، … حتما با این احساس ها آشنا هستید. چه برای ۵ نفر سخنرانی کنید چه برای ۵۰ نفر، در جمع صحبت کردن تجربه ای است که ناراحت کننده است. برای غلبه بر این ترس بهتر است در وحله اول این ترس را بشناسیم.
ترس از سخنرانی چیست؟
چنانچه تجربه سخنرانی داشته اید حتما هفته ها قبل از سخنرانی خود به این فکر می کردید که شنوندگان به این فکر می کنند که اصلا نمی دانید در مورد چه چیزی حرف می زنید. همه ما به عنوان انسان، در مورد آبروی خود نگرانیم. در مغز ما قسمت هایی وجود دارد که واکنش ما را به تهدیدها کنترل می کند، چنانچه این قضیه به آبرو و شهرت ما ربط داشته باشد، این کنترل مشکل می شود. تصور کنید چند مار سمی را درون یک جعبه بزرگ شیشه ای گذاشته اند، هر چقدر هم سعی کنید خونسرد باشید و صورت خود را نزدیک شیشه ببرید باز هم هنگامی که مارها به سمت شیشه یورش می برند شما صورت خود را به عقب خواهید برد. دلیل آن این است که حتی با تصور خطر نیز اراده ضعیف می شود، این واکنش، سندرم بجنگ یا فرار کن، نامیده می شود که یک پروسه طبیعی است و برای حفاظت از بدن در مقابل خطر در بدن ما انسان ها طراحی شده است.
چه اتفاقی برای مغز در هنگام سخنرانی می افتد؟
زمانیکه به عواقب منفی فکر می کنید، قسمتی از مغز به نام هیپوتالاموس فعال می شود که در نتیجه آن غده هیپوفیز، هورمون ACTH را ترشح می کند. این هورمون، غده فوق کلیوی در کلیه ها را تحریک می کند که در نتیجه آن آدرنالین در خون آزاد می شود.
درست در همین لحظه است که تغییرات ظاهری در بدن ما دیده می شود: گردن و سر به جلو متمایل می شود و ستون فقرات خمیده می شوند و حالت غوز کرده پیدا می کنید. این حالت نمایانگر قدرت تضعیف شده است و به اصطلاح بدن تمایل به رفتن در حالت جنینی را دارد.
چنانچه بخواهید در مقابل این تغییرات مقاومت کنید مثلا سر و گردن را بالا بگیرید و کمر را صاف کنید، دست ها و پاها شروع به لرزیدن می کند چرا که بدن به طور غریزی، احساس می کند در مقابل حمله قریب الوقوع قرار دارد. فشار خون بالا می رود و سیستم هضم به طور کل متوقف می شود، که در نتیجه آن اکسیژن و مواد غذایی به اندام های حیاتی نمی رسد. توقف سیستم هضم باعث می شود دهان خشک شود، خواندن مطالب از فاصله نزدیک، سخت می شود، در صورتیکه قدرت دید از فاصله دور بالا می رود مثلا به راحتی می توانید حالت چهره شنوندگان خود را ببینید.
سه عامل اصلی، این ترس را باعث می شوند:
ژن:
عوامل ژنتیک نقش بسیار مهمی در احساس ما نسبت به اضطراب در موقعیت های اجتماعی ایفا می کند. برخی افراد به طور ساده از نظر ژنتیکی، احساس ترس بیشتری در هنگام صحبت در جمع، دارند.
میزان مهارت:
از قدیم گفته اند «کار نیکو کردن از پر کردن است». مزیت اصلی تمرین کردن این است که مهارت شما را بیشتر می کند، هر چقدر که این مهارت بیشتر شود احساس اضطراب کاهش پیدا می کند و تأثیر احساس منفی در هنگام اجرا کمتر می شود. به عبارت دیگر هر چقدر در هنگام اجرا احساس راحتی بیشتر داشته باشید، احساس اضطرابی که در هنگام صحبت در مقابل جمع دارید کمتر می شود.
در سال ۱۹۸۲ برای تأیید این نظریه، تیمی از روانشناسان، شنا کردن برخی از شناگران را به تنهایی و در مقابل جمعیت، بررسی کردند. شناگران قوی تر به راحتی در مقابل تماشاگران شنا می کردند در حالیکه شناگران ضعیف تر اجرای بدی داشتند. جالب اینکه، شناگران قوی زمانیکه به تنهایی شنا می کردند اجرای جالبی نداشتند. این مسئله به این معنی است که اگر تمرین داشته باشید و کار خود را بلد باشید، در مقابل جمعیت اجرای بهتری حتی نسبت به زمان تمرین در تنهایی یا در مقابل یکی از دوستانتان، خواهید داشت.
به خطر افتادن شهرت:
فرض کنید تجارت شبکه ای دارید و یا سخنرانی شما از تلویزیون پخش می شود، اگر خرابکاری کنید، امکان به خطر افتادن آبرو و شهرت شما بیشتر است. این وضعیت باعث می شود میزان آدرنالین در خون بیشتر شود که در نتیجه آن ترس و اضطراب بالا می رود.
چطور این ترس را درمان کنیم؟
حالا که می دانیم چرا سخنرانی در مقابل جمع ترسناک است، بهتر است راه های غلبه بر این ترس را نیز بدانیم:
آمادگی از قبل:
آیا تا به حال دیده اید کسی قبل از اجرا اسلایدهای سخنرانی خود را تهیه کند؟ مسلما جواب منفی است. این کار اصلا امکان ندارد، همچنین منصفانه نیست برای افرادیکه ۱۰، ۲۰ یا ۶۰ دقیقه از وقت خود را به شما داده اند این چنین رفتار شود. برای آمادگی به طور مثال می توانید از روش داستانی استفاده کنید به این صورت که مطالب خود را به صورت دست نوشته اسلاید بندی کنید.
این اسلایدها به شما کمک می کند تا مطالب اصلی از قلم نیفتند و برای هر مطلب اصلی یک مثال و هدف از طرح این مطلب بیان شود، یعنی: اول مقدمه، بعد مطلب اصلی شماره ۱، بعد نکته اصلی و بعد مثال و به همین ترتیب مطلب اصلی شماره ۲ و …. در آخر نتیجه را نیز مطرح کنید. این کار نیازمند وقت و تمرین است.
با این فرمت «نکته اصلی–مثال–نکته اصلی»، می توانید کل اجرای خود را در ذهن تصور کنید و همچنین باعث می شود راجع به موضوع اصلی سخنرانی خود عمیق فکر کنید. برای مقدمه، داستانی در مورد خودتان تعریف کنید، تا هم تصویری از خودتان را به شنوندگان بدهد و هم آنها بفهمند چرا باید به حرف های شما توجه کنند. در همان لحظه اول به شنوندگان خود بگویید چطور می خواهید به آنها کمک کنید تا آنها همچنان به حرف های شما گوش کنند. برای هر قسمت، جداگانه، ۵ تا ۱۰ دقیقه تمرین کنید بعد در نهایت کل سخنرانی خود را از مقدمه تا نتیجه، حداقل ۱۰ بار بخوانید و تمرین کنید.
طوری تمرین کنید که انگار واقعی است
در هنگام تمرین، موقعیت محیطی صحنه سخنرانی را به همان صورتی که می خواهید سخنزانی خود را ارائه دهید آماده کنید. مزیت این روش این است که انرژی روانی کمتری را صرف فکر کردن به جزئیاتی می کنید که هنگام اجرای واقعی پیش می آید.
تنها چیزی که شما در هنگام سخنرانی باید روی آن تمرکز کنید این است که با شنوندگان خود ارتباط داشته باشید و انتقال مفاهیم را بالا ببرید. نباید تمرکز شما هنگام سخنرانی واقعی با نگرانی اینکه بعد از این اسلاید چه پیش می آید یا کجای صحنه بایستید، به هم بخورد. هنگام تمرین، لپ تاپ خود را همان جایی که در سخنرانی واقعی می گذارید، قرار دهید. سخنرانی خود را قبل از اجرا حداقل در مقابل یک نفر اجرا کنید یا صدای خود را ضبط کنید تا ترس از در مقابل جمع بلند شدن و صحبت کردن را نداشته باشید.
دقایقی قبل از اجرا را به انجام حرکات خاص اختصاص دهید
بالاترین میزان استرس، چند دقیقه قبل از اجراست. برای غلبه بر این احساس، به مکانی بروید و دستهای خود را بالا ببرید و چند نفس عمیق بکشید. این تمرین، هیپوتالاموس را فعال می کند که در نتیجه آن هورمون هایی آزاد می شوند که آرامش را ایجاد می کنند.
دفعات سخنرانی در مقابل جمع را زیاد کنید
اگر می خواهید بهتر و بهتر سخنرانی کنید باید این کار را مرتب انجام دهید. هر بار که صحبت می کنید احساس استرس کمتر و راحتی بیشتری را خواهید داشت. به طور مثال ساده ترین کاری که می توانید انجام دهید این است که مثلا در مقابل اعضای خانواده خود در مورد اهمیت رفتن به تعطیلات بلند صحبت کنید. در هر صورت هر کاری که می تواند به شما در انجام بهتر این کار کمک کند، را انجام دهید.
کمتر در صحبت های خود مکث کنید
هر چقدر در سخنرانی های خود کمتر مکث کنید و از ا….. آه …….. استفاده نکنید، حواس تان کمتر پرت می شود. با خود تمرین کنید تا از این اصوات استفاده نکنید حتی در صحبت های روزمره خود نیز از این اصوات استفاده نکنید. یکی از راه هایی که می تواند در این زمینه به شما کمک کند، بدین صورت است که حروف اول کلمات اصلی را به هم وصل کنید و یک کلمه ایجاد کنید تا راهنمایی برای مطالب اصلی باشد. این کار به شما کمک می کند تا ریتم صحبت کردن شما یکدست شود و دیگر از اصوات پرکن مثل آه….. اِ…… استفاده نکنید.
نمایشگاهی از جنس کتاب!
در سالهایی که از برگزاری نمایشگاه کتاب میگذرد هر سال شاهد این موضوع بودهایم که بر تعداد ناشران و به تبع آن تعداد کتب چاپ شده افزوده شده و در کنار آن شاهد افزایش حضور مردم نیز بودهایم، بطوریکه در روزهای تعطیل راه رفتن عادی و حتی نفس کشیدن نیز در فضایی به عظمت و وسعت مصلی نیز دشوار شده و برای چند روزی به کل یادمان میرود آمار مطالعه هر ایرانی در سال چند دقیقه است و از این حضور پرشور و اینهمه علاقه به کتاب و مطالعه به خود میبالیم!
اما باید اعتراف کرد که نقش نمایشگاه کتاب در سالهایی که از برگزاری آن میگذرد، کاملا عوض شده و این بازار پر هیاهو مشغول پاسخ به نیازهای دیگری از حوزه نشر (که صرفا در کارکردهای اقتصادی خلاصه شده و در اصل وظیفه آن نیز نیست) شده است.مثلا با توجه به برگزاری سالانه این نمایشگاه قاعدتا باید شاهد حضور کتابهایی باشیم که در طول این یک سال منتشر شدهاند اما آنچه هر سال رخ میدهد چیزی خلاف این انتظار است و ناشران مختلف ترجیح میدهند کتابهای همه سالهای فعالیت خود را در نمایشگاه عرضه کنند که با توجه به بازار کساد کتاب در روزهای دیگر سال، هر ساله بر حجم کتابهای سالهای قبل افزوده شده (و گاها از ناشران میشنویم که فلان کتاب جدیدمان هفته بعد از نمایشگاه منتشر میشود!) که این اتفاق باعث میشود که همواره شاهد این گله از طرف ناشران مختلف باشیم که: «امسال به ما فضای کافی اختصاص ندادند» و…
کارکرد نمایشگاههایی از جنس نمایشگاه کتاب در اکثر کشورهای دنیا چیزی ورای فروشگاهی بودن آن است و اغلب شاهد یک رویداد تخصصی هستیم که هدف عمده و اصلی آن تبادل تجربیات، نظرات و داد وستد امتیاز چاپ و نشر کتاب بین ناشران است. اما آنچه هر ساله در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران رخ میدهد، حضور عموم مردمی ست که با حضور در نمایشگاه با یک تیر چند نشان را میزنند، هم به تفریح و خوشگذرانی میپردازند، هم حضور در یک رویداد اجتماعی را تجربه میکنند و هم کتابهای دلخواهشان را با تخفیف تهیه میکنند. تا اینجای کار خردهای وارد نیست، هر جامعهای به چنین اتفاقات فرهنگی نیاز دارد و اتفاقا ریشه اصلی این استقبال پرشور مردمی از نمایشگاه کتاب، فقدان چنین مکانهایی برای جماعت مشتاقی ست که به تفریح و شور و حال نیاز دارند و میخواهند در چنین جشنهای عمومی کنار هم بودن را تجربه کرده و لذت واقعی با هم بودن را بچشند. اما دلیل دوم این استقبال غیر عادی از نمایشگاه کتاب (که تیراژ هزار تایی کتابها بهترین دلیل برای اثبات این ادعاست) نبود یک شبکه توزیع کشوری و کمبود فروشگاههای بزرگی است که در اقصی نقاط کشور، شمایلی کوچکتر از نمایشگاه تهران را به صورت دائمی ارائه کنند. و این کمبود باعث شده چشم امید مخاطبان و ناشران در طول سال، تنها به ده روز اواسط اردیبهشت ماه دوخته شود: طرف اول تلاش کند کتابهای خود را به سهولت و با تخفیف بخرد و طرف دوم هم دلخوش به فروش بالای خود در این ایام باشد.
نمایشگاه کتاب تهران باید در حرکتی گام به گام و فازبندی شده، از حالت فروشگاهی فعلی خود خارج شده و کارکردهای فرهنگی و اطلاع رسانی را در اولویت قرار دهد که برای تحقق این امر، ابتدا باید شاهد تاسیس و گسترش فروشگاههای بزرگ در سراسر کشور باشیم که در مناسبتهایی آثار خود را با تخفیف ارائه دهند بعد از گسترش فروشگاههای بزرگ، باید به مشروط کردن حضور ناشران (بسته به آنچه در طول یک سال خروجیشان بوده و اثر و حرف تازهای که برای گفتن دارند) در نمایشگاه روی آورد. سالهای سال است که شاهد حضور انتشاراتیهای رنگارنگی هستیم که هیچ حرف تازه و اثر قابل توجهی ندارند و صرفا با ارائه کتابهای کوچک و لقمهای! که بیشتر به روزنامهای عامه پسند شبیهاند، بار علمی و فرهنگی نمایشگاه را تحت الشعاع خود قرار میدهند.چطور میشود در غرفه یک انتشاراتی در کنار دیوان حافظ و سعدی، گزین گویههای نیچه و دکارت چشمک بزند و مسئول غرفه هم بر باد رفته مارگارت میچل را معرفی کند! این حجم مبتذل از کتابهای موفقیت که مدام از روی هم copy_ paste میشوند، چه حرف تازهای دارند؟ سی دی آموزش زبان انگلیسی در خواب! در نمایشگاه کتاب چه میکند؟ اصلا چرا وقتی هنوز بسیاری کتابهای ارزنده و خواندنی ترجمه نشدهاند، مدام شاهد ترجمههای رنگارنگ از آثار نویسندگان و فلاسفه شناخته شدهای چون کامو، نیچه، همینگوی، مارکز، موراکامی، جین آستین و… هستیم؟ کتابهای متفکران شرقی و غربی چرا روز به روز فست فودیتر میشوند؟ این حجم فراوان گزین گویههای نیچه، کانت، شوپنهاور و سعدی و مولانا چقدر به شناسایی این بزرگان کمک میکند؟ این سبک آثار آیا با هدفی جز فروش بیشتر نوشته میشود؟ چرا برخی کتابهای ناشران دولتی (به استثنای قرآن کریم و دیگر کتب دینی مذهبی) با این همه تعداد صفحات، اینقدر به نسبت دیگر کتابها ارزاناند و علی رغم تخفیفات ۵۰ درصدی باز هم کسی آنها را نمیخرد؟
مراد اهل طریقت لباس ظاهر نیست...
انسان به اقتضای فطرت خویش، میل به زیبایی و جمال داشته و جویای پاکیزگی، زیبایی و آراستگی است و از ژولیدگی، پلیدی و پریشانی چه ظاهری و چه باطنی نفرت دارد. آراستگی باطنی در گرو تهذیب نفس و رعایت آداب و اخلاق است اما آراستگی ظاهری فرد از طریق پوشش و آرایش مناسب تامین میگردد. پوشش یکی از شئون انسانی است و این شأن انسان به خصوصیات متفاوت فردی، اجتماعی وی مربوط میشود و میتوان گفت که لباس پرچم وجود آدمی است که از اعتقادات و فرهنگ و آداب و رسوم وی سخن میگوید. (ابراهیم کاملی، لباس از نگاه قرآن و عترت، 1386) لباس و پوشش یک نماد فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و ملی انسان به حساب میآید که بیانگر روحیات فرد پوشنده لباس است و تأثیری که لباس در زندگی انسانها و تمدنهای گذشته داشته و انسان از پوشیدن لباس میپذیرد بیانگر اهمیت لباس بین اقوام و ملل، در گذشته میباشد و به نوعی پوشش هر قوم و ملت، نشاندهنده فرهنگ آن قوم است و به بیان دیگر «لباس پرچم کشور وجود انسان است». (غلامعلی حداد عادل، فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، 1374)
جایگاه لباس و آرایش در دین اسلام
اِنّ اللَه یُحِبِّ الجمالَ و التجمیل و یکره البُؤسَ و التّباؤُسَ؛ خداوند زیبایی و آراستن را دوست دارد و از نپرداختن به خود و خود را ژولیده نشان دادن، کراهت دارد.(الکافی، 6/440) آراستگی در برقراری و استحکام روابط تأثیرگذار است و این حقیقت انکارناپذیر در سراسر هستی مشهود است. پیشوایان ما نیز به اهمیت آن اشاره داشته و خود پیش از هر شخص دیگری آن را به کار بسته و از محبوبیت آراستگی نزد خداوند خبر دادهاند.(ناصر بهرامی، آراستگی از دیدگاه معصومان علیهم السلام، 1386) آنچه که از آیات و روایات بر میآید دین مبین اسلام برای پوشش و ویژگیهای آن اهمیت ویژهای قائل شده است و هم چنین در اسلام به داشتن لباس باطنی (لباس تقوا) اهمیت بیشتری داده شده است و آن بر لباس ظاهری مقدم دانسته شده است.
در دین اسلام پرداختن به این لباس ظاهری هم باید وسیلهای برای دستیابی به کمالات و زیباییهای باطنی (تقوا) باشد تا جایی که لباس ظاهری یک مسلمان نباید با معیارهای دستیابی به کمالات انسانی مخالفت داشته باشد.
قرآن، مبحث پوشش را در لابلای آیاتی که پیرامون آفرینش انسان اولیه «حضرت آدم» آورده است و آن را به عنوان نعمت الهی از طرف خدا معرفی میکند «یا بَنى آدَمَ قَدْ اَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارى سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»؛ «اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فرستادیم که اندام شما را مىپوشاند و مایه زینت شماست؛ امّا لباس تقوى بهتر است. اینها (همه) از آیات خداست، تا متذکّر نعمتهاى او شوند». (سوره اعراف آیه 26) جمله«یُوارى سَوْآتِکُمْ» که وصف برای «لباس» است دلالت دارد بر اینکه لباس پوشش واجب و لازمی است که کسی از آن بینیاز نیست و آن پوشش عضوی است که برهنه بودنش زشت و مایه رسوایی آدمی است، به خلاف ریش که به معنای پوشش زاید بر مقدار حاجت و باعث زینت و جمال است. خدای تعالی در این جمله بر آدمیان منت میگذارد که پوشیدن لباس و آرایش خود هدایت شان کرده است و به طوری که بعضی گفتهاند این آیه دلالت بر اباحه لباس زینت دارد .(علامه طباطبایی، المیزان، ص 86) و به خاطر همین اهمیت لباس است که شیطان با وسوسههایش میخواهد آن را از تن ارزشمند انسان بکند و جدا کند و اگر در این زمینه موفق نشد تلاش میکند تا انسان از مسیر اصلی استفاده صحیح از لباس منحرف شود و راه افراط و تفریط را بپیماید. سفارش و تأکید قرآن و روایات به استفاده صحیح از این وسیله، به ما یادآوری میکند که شکر نعمت لباس به استفاده صحیح و مناسب از آن نعمت است تا زمینه رشد شخصیت فردی و اجتماعی انسان را فراهم کند و تأثیر پوشش صحیح را برآرامش و امنیت بیان نماید.
روایات به این نکته اشاره دارند که لباس، نماد و سمبل اعتقاد انسان است و زبان گویای اوست که از سردرون انسان، پرده برمیدارد و حتی نسبت به جنس و رنگ و شکل لباس حساسیت نشان میدهد و رهنمود ارایه مینماید تا ما به اهمیت لباس و پوشش برای انسان پی برده و بدانیم که انسان با پوشیدن لباس، نشانهها و نمادهای فرهنگی و اعتقادی خود را به نمایش میگذارد. (ابراهیم کاملی، لباس از نگاه قرآن و عترت، 1386) از طرفی دین اسلام آرایش و زینت را در معنای خاص آن نیز مجاز و بلکه پسندیده و موجب ثواب میداند و آن را هماهنگی با نظام خلقتی میداند که خداوند در تمام ابعاد، آن را زینت داده است. در قرآن به برخی از این زینتها، اشاره شده است: «وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِین: و هر آینه در آسمان برجهایى آفریدیم و براى بینندگانشان بیاراستیم.» (حجر/16)«إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِب؛ همانا ما آسمان دنیا را به زیور ستارگان آراستیم.»( صافات/6) زینت و اسباب آرایش انسان نیز آفریده شده و به همراه نعمت سلیقه در اختیار او قرار گرفته است. لذا اگر چه داشتن چهرهای زیبا و مطابق میل هر کسی از اختیار خودش خارج است، اما آرایش و زینت، نعمتی است که خداوند آن را در اختیار همگان قرار داده است.(انسی نوش آبادی، آرایش و آراستگی در قرآن، 1389)اما متاسفانه در عصر ما جنبههای فرعی و حتی نامطلوب و زننده لباس بقدری گسترش یافته که فلسفه لباس را تحت الشعاع خود قرار میدهد. لباس عاملی برای انواع تجمل پرستیها، توسعه فساد، تحریک شهوات، خودنمایی و تکبر و اسراف و تبذیر و امثال آن،….اصولا چنین بنظر میرسد که کمبودهای روانی عاملی برای به نمایش گذاردن اینگونه انواع لباسهای عجیب و غریب است.(ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، آیه 26سوره اعراف)