اندر روش های نصیحت
تکرار پشت تکرار، پشت سر هم نصیحت، مثل اینکه این پند و اندرزها تمومی نداره، اینها افکاری است که هنگام نصیحت کردن در ذهن فرد نصیحت شونده خطور کرده و به جای گوش کردن به صحبتهای ناصح به دنبال راه فراری از این مهلکه میگردند امّا چه کنیم نصیحتهایمان برای آنان عذابآور نبوده و بر دل و جان آنان بنشیند؟
معنای نصیحت
نصیحت در لغت فارسی به معنای پند و اندرز و ارشاد آمده است، در زبان عرب نیز واژه نصیحت به کار رفته است امّا میتوان گفت معنایی که از آن اراده میشود، معنایی فراتر از پند و اندرز میباشد، از روایات فراوانی که کلمه «نصیحة» و مشتقات آن در آنها آمده است، استفاده میشود که نصیحت غالبا به معنای اصلیاش یعنی؛ خلوص و صفا به کار رفته است.
نصح در لغت به معنای خلص و صفا است. اخلص له المودة یعنی خالص و مصفا شد و محبت را برای محبوب خالص کرد.
نصح همچنین به معنای وعظ به کار میرود. گرچه پند و موعظه از آثار بارز خلوص و نصیحت است. نصح العسل یعنی عسل تصفیه شد. وقتی که عسل تصفیه میشود، با میل و حلاوت بیشتری خورده میشود.
نصیحت نیز چه در عمل ظاهر شود و چه در گفتار، به گونهای است که شخص نصیحت شونده با میل و رغبت آن را میپذیرد و حلاوت آن را میچشد. نصیحت از جانب خداوند و اولیاء برای دیگران به معنای موعظه، هدایت و مانند آن است که آن هم بر اساس خلوص محبت است و به معنای اطاعت و انقیاد نیست.
نصیحت از جانب مقام پایینتر برای اولیای الهی، به معنای موعظه و ارشاد نیست. بلکه شامل مفاهیمی مثل اطاعت، فداکاری و احسان میشود که این حالات نیز ریشه در خلوص محبت دارد.
چه عاملی باعث روی آوردن به نصیحت میشود؟
خلوص و صفای باطن است که ناصح را خیرخواه میگرداند یا وادار به محبت و اطاعت و یا موعظه و ارشاد میکند. حقیقت نصیحت همان خلوص، اشتیاق، علاقه،محبت و صمیمیت قلبی و روحی ناصح است که به صورتهای گوناگون بر دست و زبان او جاری میشود.
تو را جزئى از خود، بلکه همه وجود خود یافتم، به گونهاى که اگر به تو آسیبى رسد، چنان است که به من رسیده و اگر مرگ به سراغ تو آید، گویى به سراغ من آمده است کار تو را چون کار خود دانستم و این وصیت به تو نوشتم تا تو را پشتیبانى بود، خواه من زنده بمانم و در کنار تو باشم، یا بمیرم.
عامل کلیدی در کارساز بودن نصایح
برای یک بار هم شده نامه 31 نهج البلاغه ترجمه دشتی را به دقت مطاله کنید. نامهای سرشار از حکمت و معرفت و آکنده از زیبایی. ویژگی اصلی آن مخاطب قرار دادن فرزندشان است که در این میان آن حضرت نصایح سودمندی را نثار فرزند گرامیشان میسازد امّا چگونه؟!
حضرت در ابتدای این نامه از خود سخن میگوید و به زبان خود، خود را برای فرزند معرفی میکند: «من از پشت کردن دنیا به خود و سرکشى روزگار بر خود و روى آوردن آخرت به سوى خود، دریافتم که باید در اندیشه خویش باشم و از یاد دیگران منصرف گردم و از توجه به آنچه پشت سر مىگذارم باز ایستم و هر چند، غمخوار مردم هستم، غم خود نیز بخورم و این غمخوارى خود، مرا از خواهشهاى نفس بازداشت و حقیقت کار مرا بر من آشکار ساخت و به کوشش و تلاشم برانگیخت کوششى که در آن بازیچهاى نبود و با حقیقتى آشنا ساخت که در آن نشانى از دروغ دیده نمىشد.»
نکته اینجاست که حضرت در ابتدای کلام متذکر میشود که خود نیز عامل به اندرزهای خود بوده و هست و خواهد بود. پیامبر اکرم (ص) در این باره میفرمایند: یا على هر گاه عالِم با تقوا و توبه کار نباشد، موعظهاش از دل مردم مىلغزد همچنانکه قطره آب از روى تخم شتر مرغ و سنگ صاف مىلغزد. بنابراین خود حضرت باید عامل به توصیههای خود بوده باشد تا کلامش تأثیر گزار گردد.
سپس ارزش و اهمیت فرزندشان را برای خود یاد میکنند تا فرزند از زبان خود پدر نیز بشنود که او چقدر برای پدر عزیز است؛ «تو را جزئى از خود، بلکه همه وجود خود یافتم، به گونه اى که اگر به تو آسیبى رسد، چنان است که به من رسیده و اگر مرگ به سراغ تو آید، گویى به سراغ من آمده است. کار تو را چون کار خود دانستم و این وصیت به تو نوشتم تا تو را پشتیبانى بود، خواه من زنده بمانم و در کنار تو باشم، یا بمیرم.»
حال نوبت به وصیت و توصیه و سفارش میرسد. حضرت بعد از گذراندن دو پله به پله آخر میرسد. ابتدا مقدمات را حاضر کرده سپس به لبّ مطلب میرسد و اینجاست که سخن کارگر افتاده و به قطع بر دل و جان خواهد نشست.
خلوص و صفای باطن است که ناصح را خیرخواه میگرداند یا وادار به محبت و اطاعت و یا موعظه و ارشاد میکند. حقیقت نصیحت همان خلوص، اشتیاق، علاقه، محبت و صمیمیت قلبی و روحی ناصح است که به صورتهای گوناگون بر دست و زبان او جاری میشود.
حقوق نصیحت کننده و نصیحت شونده
امام سجاد علیه السلام حقوقی را برای این دو در نظر میگیرند که قابل توجّه است:
وَ أَمّا حَقُّ المُستَنصِحِ فَإنَّ حَقَّهُ أَن تُۆَدِّىَ إلَیهِ النَّصیحَةَ عَلَى الحَقِّ الَّذى تَرى لَهُ أَنَّهُ یَحمِلُ وَیُخَرَّجُ المَخرَجَ الَّذى یَلینُ عَلى مَسامِعِهِ وَتُکَلِّمَهُ مِنَ الکَلامِ بِما یُطیقُهُ عَقلُهُ فَإنَّ لِکُلِّ عَقلٍ طَبَقَةٌ مِنَ الکَلامِ یَعرِفُهُ وَیَجتَنِبُهُ وَلیَکُن مَذهَبُکَ الرَّحمَةُ؛ حقّ نصیحت خواه این است که به راه صحیحى که مىدانى، مىپذیرد، راهنمائیش کنى و سخن در حدّ درک و فهم و عقلش بگویى که هر عقلى ظرفیت مخصوص خود را دارد و روش تو باید همراه با مهربانى و رحمت باشد.
و أَمّا حَقُّ النّاصِحِ فَأَن تَلینَ لَهُ جَناحَکَ ثُمَّ تَشرَئِبَّ لَهُ قَلبُکَ وَتَفتَحَ لَهُ سَمعَکَ حَتّى تَفهَمَ عَنهُ نَصیحَتَهُ ثُمَّ تَنظُرُ فیها فَإن کانَ وُفِّقَ فیها لِلصَّوابِ حَمِدتَ اللّه عَلى ذلِکَ وَقَبِلتَ مِنهُ وَعَرَفتَ لَهُ نَصیحَتَهُ…؛ حقّ نصیحت کننده این است که نسبت به او فروتنى کنى، دل را براى فهم نصیحتش آماده نمایى و به سخنانش گوش دهى و اگر گفتارش درست بود خدا را شکر گویى و بپذیرى و حق شناسى کنى…
تا خود عامل به نصایح خود نباشیم و سخنمان از دل بر نیامده باشد قطعاً تأثیر نخواهد داشت و جز خسته کردن فرد از سخنان طرف مقابل ثمری نخواهد داشت و شاید او را نیز نسبت به مسائل مطرح شده بدبین ساخته و موجبات انزجار او را نیز فراهم سازد.