آیا صعود به قله اخلاق دست یافتنی است؟
واژه اخلاق در لغت به معنای «سرشت و سجیه» به کار میرود. در عموم کتابهای لغت با واژه «خَلق» هم ریشه دانسته شده است. خَلق زیبا به معنای داشتن آفرینش و ظاهری زیبا و خُلق زیبا به معنای بهرهمندی از سرشت و سجیهای زیبا و پسندیده است.
علامه مجلسی، اخلاق را در اصطلاح این چنین تعریف میکند: «صفات و ویژگیهای پایدار در نفس، که موجب میشود کارهایی متناسب با آن صفات، به طور خود جوش و بدون نیاز به تفکر و تأمل از انسان صادر میشود.»(2)
از امام صادق (ع) نیز نقل شده است: «بر شما باد به مکارم اخلاق، که آن بلندی و رفعت است.» (3)
و از پیامبر (ص) نیز روایت شده است: «همانا خداوند بندگانی از مردم را برای حوایج آنان آفرید، و در معروف (آن چه به خوبی شناخته شده)، رغبت میکنند و بخشش را مجد و بزرگواری میشمارند و خداوند مکارم اخلاق را دوست دارد.» (4)
از این رو، مکارم اخلاق به آن دسته از صفات اخلاقی گفته میشود که خداوند متعال، آنها را دوست دارد و تمام صفات اخلاقی چنین نیستند. اما سۆالی که پیش میآید این است که آیا میتوان به یک باره به مکارم اخلاق رسید؟ یا اینکه رسیدن به مکارم اخلاق مراحلی دارد؟
پاسخ این سوال این چنین است: رسیدن به مکارم و خلق و خویهای والا، مراحلی دارند که عبارتند از:
مرحله اول - محاسن اخلاق
آن دسته از صفات اخلاقی است که از آنها به نیکویی یاد میشود، اما ممکن است مجد و بزرگواری و جوانمردی در آن نباشد، بلکه انسان گاهی به خاطر آن که بتواند خود را میان مردم مطرح سازد، یا آسایش خود را فراهم نماید، یا به هدف غیر والای دیگری نایل شود، خود را با آن توصیف میکند.
مثلاً یک شخص، صفت خوشرویی را نشان میدهد، چون دوست دارد که در جامعه محبوب باشد و مردم او را بستایند؛ بنابراین، خود را به این صفت آراسته میسازد، برای این که یکی از خواستههایش یعنی محبوب بودن را تحقق بخشد. اما همین شخص هنگام رسیدن به خانه، با همسر و خانوادهاش عبوس است و با آنها بد اخلاقی میکند!
یا در مثال دیگر، شخصی به مستمندان کمک میکند تا مردم بگویند که او چه انسان بزرگواری است، اما همین فرد، در جایی که دیگران او را در حال کمک نبینند، کمکی نمیکند. از این رو، محاسن اخلاقی ممکن است گاهی با انگیزههای غیر الهی و با هدف دستیابی به تمایلات نفسانی انجام شود و از این جهت با گناه قابل جمع است، ولی از طرفی میتواند مقدمهای بر ای رسیدن به مکارم اخلاق باشد.
در این باره امیرالمؤمنین علی (ع) میفرمایند: «ذلّلوا أخلاقکم بالمحاسن وقودها إلی المکارم» (5)؛ یعنی: «اخلاق خود را با نیکیها (محاسن) رام کنید و به سوی مکارم (خلق و خویهای والا) بکشانید.» یعنی این که راه به سوی مکارم اخلاق، ابتدا داشتن محاسن اخلاق است؛ و در راه به سوی کمال، انسان ابتدا باید محاسن اخلاقی داشته باشد تا بتواند به درجات بالای اخلاق برسد.
همچنین از امیرالمؤمنین علی (ع) روایت شده است: «أحسن الأخلاق ما حملک علی المکارم»؛ یعنی «نیکوترین اخلاق، آن است که تو را به مکارم اخلاق وا دارد.» (6)
و نیز آن حضرت در سفارش خود به فرزندش امام حسن (ع) میفرمایند: «پسرم؛ بهره خود را از ادب قطعی کن. ادب راهنمای مرد است به مکارم اخلاق.» (7)
مرحله دوم- مکارم اخلاق
رفتارهایی که معیار انسانیت است و از بزرگواری و طبع بالا و تعالی روحی و معنوی انسان حکایت میکند، در زمره مکارم اخلاق قرار میگیرد. مکارم اخلاق بسیار بالاتر از محاسن اخلاق است. زیرا مکارم اخلاق، در نفس ایجاد عادت میکنند و آن را تربیت مینمایند و باعث میشوند که بر خویهای نیکو ملازمت کنند.
کسی که از جهت سن، بیشتر عمر کرده، اصطلاحاً میگویند بزرگتر است. کسی که دارای ثروت و املاکی است، ممکن است مردم او را بزرگ پندارند. ولی مکارم اخلاق به این معنی نیست، مکارم اخلاق به معنای بزرگواری نفس و طبع بلند است.
ممکن است کسی از نظر مقام، خیلی پایین باشد ولی دارای بزرگواری نفس باشد؛ ممکن است کسی تمکن مالی نداشته باشد، ولی دارای رفعت نفس باشد. مکارم اخلاق به معنای پایبندی به تمام خصلتهای نیک است، حتی اگر با شهوات و غرایز سازگار نباشند.
مکارم اخلاق یعنی سه روز از غذای خود گذشتن و سه روز گرسنه ماندن، تا یتیم و مسکین و اسیر سیر شوند. مکارم اخلاق یعنی این که فرد دشمن و ناصبی، به پدرش امیرالمؤمنین(ع) ناسزا بگوید و او در جواب، با خوشرویی او را مهمان کند و او را از انواع غذا و لباس لبریز کند. مکارم اخلاق یعنی در هنگام مرگ وصیت کند که با قاتلم مدارا کنید و او را از آنچه میخورید، غذا دهید. آری؛ پیامبر مبعوث گشت تا این مکارم اخلاق را کامل کند. تا به دنیا نشان دهد که اینگونه بودن محال نیست و افرادی هستند که به این مقام والا رسیدهاند.
رفتارهایی که معیار انسانیت است و از بزرگواری و طبع بالا و تعالی روحی و معنوی انسان حکایت میکند، در زمره مکارم اخلاق قرار میگیرد. مکارم اخلاق بسیار بالاتر از محاسن اخلاق است.
گذشته از سفارشات دین و مذهب، به عنوان یک انسان، رسیدن به اخلاق والا مورد مدح است و جامعه نیز چنین فردی را مورد تحسین قرار میدهد، آن چنان که امیرالمؤمنین علی(ع) میفرمایند: «اگر ما امید بهشت نداشتیم و از آتش نمیترسیدیم و پاداش و کیفری نبود، هر آینه برای ما سزاوار بود که مکارم اخلاق را درخواست کنیم، زیرا مکارم اخلاق از چیزهایی است که انسان را به راه موفقیت و دستیابی به هدف نزدیک میکند.» (8)
مردی از امیرالمؤمنین(ع) درخواست کرد، صفات اخلاقی پیامبر اکرم(ص) را بشمارد. مولا فرمود: «تو نعمتهای دنیا را بشمار تا من نیز اخلاق پیامبر را برایت بشمارم.» آن مرد گفت: «چگونه ممکن است نعمتهای دنیا را بشمارم با اینکه خداوند در قرآن میفرماید: (وإن تعدّوا نعمة اللهِ لاتحصوها) اگر نعمتهای خدا را بشمارید به پایان نخواهند رسید.» امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «خداوند متعال در قرآن تمام نعمت دنیا را کم میداند:(قل متاعُ الدنیا قلیلٌ) بگو متاع دنیا اندک است و اخلاق پیامبر اکرم(ص) در قرآن، عظیم و بزرگ شمرده شده است:(و انُّک لعلی خُلقٍ عظیمٍ) همانا تو را خویی بسیار بزرگ است. اینک تو چیزی که کم است نمیتوانی بشماری، من چگونه چیزی که عظیم و بزرگ است برشمارم؟ ولی همین قدر بدان، اخلاق نیکوی تمام پیامبران به وسیله رسول اکرم(ص) تمام شد. هر یک از پیامبران، مظهر یکی از اخلاق پسندیده بودند، چون نوبت به آن حضرت رسید، تمام اخلاق پسندیده را جمع کرد. از این رو حضرت فرمود: «انی بعثت لاتمم مکارم الخلاق» من برانگیخته شدم، تا اخلاق نیکو را تمام کنم. (9)
ـ به خودمان بنگریم
حال ما با ادعای مسلمان بودن، آیا اخلاق پیامبر را در خود میبینیم؟ بنا به نقل روایات، پیامبر (ص) به گونهای بشاش و خوشرو بودند که هرکس نگاهش به چهره آن حضرت میافتاد، غم و نگرانیهایش را فراموش میکرد و مثلاً اگر گرسنه بود، با کسی دعوا داشت، بیمار بود یا درگیر مشکلی بود، با نگاه کردن به چهره آن حضرت، همه اینها را فراموش میکرد.
آیا ما با خود اندیشیدهایم که آیا مردم جامعه هنگام دیدنمان، این حالت به آنها دست داده است؟ یا اینکه برخلاف این امر، با خود آرزو میکنند لحظهای زودتر از کنارشان دور شوم؟ آیا اخلاق ما به درجهای رسیده است که حتی به اندازه کمی به مکارم اخلاق پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) نزدیک شده باشیم؟
پینوشتها:
1) مستدرک الوسائل، ج 11، ص 187، باب 6، ح 1.
2) بحارالانوار، ج 67، باب 59، ص 372.
3) امالی، شیخ صدوق، ص 441؛ بحارالانوار، ج 75، ص 53.
4) بحارالانوار، مجلسی، محمدباقر، ج 74، ص 156.
5) مشکاه الانوار فی غررالاخبار، ابی الفضل علی طبرسی، تحقیق: مهدی هوشمند، ص 317؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 251.
6) غرر الحکم و دررالکلم، آمدی، ص 3299؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواع1 ص 124 به عبارت «افضل الاخلاق… ».
7) اعلام الدین فی صفات المومنین، دیلمی، ص 84.
8) مستدرک الوسائل، نوری، ج 2، ص 156.
9) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 16، ص 264 به نقل از کافی.