چگونه خدا را بهتر احساس کنیم؟
گاه چنان غرق در دنیا و روزمرگی هایش میشویم و در چرخه عبث غفلت گیر می کنیم که حتی وجود خود را از یاد میبریم چون ماشینی تنظیم شده هر روز کارهای مشخص شده خاصی را انجام میدهیم.
و عمر ما در تکرار مکررات هر روزه میگذرد صفحه ضمیر ما را نیز چون شهرمان دود گرفته است و همه چیز در ناپیدایی است و سرگردانی بیداد میکند.
و به یقین برای همه ما حالاتی دست میدهد که از این همه نازیبایی به تنگ می آییم و دل ما در پی گم شده خود میگردد و به کنکاش در وجود خود میپردازیم ببینیم در کجای زندگیمان رهایش کردیم و وجود با عظمتش را از یاد بردیم بزرگیش الآن خود را نشان داده که بی او این خلأ بی انتها با هیچ جیز پر نشده نه با سرگرم شدن به درس و بحث و کار و تفریح و نه با تعلق خاطر به این و آن هرگز جای خدا را چیز دیگری پر نخواهد کرد فطرت ما فقط با او آشناست و فقط با یاد او به آرامش خواهیم رسید.
و هرگاه که انسانی راه خلاف فطرتش در پیش گیرد هرگز رنگ آرامش را نخواهد دید و روح او در عذاب خواهد ماند و دچار مردگی و خلأ خواهد شد و این همه افسردگی ها و بیماری های رفتاری و روانی که ما به صورت تأسف آوری شاهد روند رو به رشد آن هستیم به این خاطر است که ما انسان ها میخواهیم روحمان را از چیزی که دوست دارد و با او آشناست جدا کرده و به نازیبایی های دنیای دنی مأنوس کنیم.
و اینجاست که ناخودآگاه در وجود ما انقلابی میشود و دنبال آن یگانه معبود به جستجو می پردازیم و همین جاست که انسانیت ما آغاز میشود اما موضوعی که هست اینست که ما مدتها در غیبت بوده ایم و الان مسیر را گم کرده ایم از کاروان روندگان طریقت جا مانده ایم نمیدانیم به کدام سمت برویم و سراغش را از که بگیریم تمام وجود ما به تلاطم می آید و در بغض تنهایی فرو میرود در این لحظه هاست که نباید ناامید شد نباید به دنبال هر بانگی راه افتاد به امید رسیدن به او، بلکه کوتاهترین راه رجوع به دل خود است دل را خدا در وجود ما نهاد که جایی برای خودش باشد.
یعنی دل انسان ارتباطی عمیق با آفریننده ی خود دارد و هنگامی که به عمق دل خود توجه نماید چنین رابطه ای را خواهد یافت؛ ولی اکثر مردم مخصوصا در اوقات عادی زندگی که سرگرم امور دنیا هستند توجهی به این رابطه ی قلبی ندارند و تنها هنگامی که توجه شان از همه چیز بریده می شود و امیدشان از همه ی اسباب قطع می گردد می توانند به این رابطه ی قلبی توجه نمایند.
تنها جایی که می تواند خدا را در آن یافت دل مؤمن است؛ و إلا هم مؤمن و هم کافر با جهان بیرون در ارتباط هستند؛ در حالی که یکی همه ی هستی را جلوه های حق می بیند و دیگری تنها کوه و دشت و درختی که هیچ اثری از خالق در آنها یافت نمیشود را می بیند. چنین کسی نه تنها به خدا نزدیک نمی شود بلکه لحظه لحظه از او دور میگردد.
دل آئینه ای است که خدا در آن جلوه می کند. این آینه هر چه شفافتر باشد نور الهی را بهتر منعکس می کند. آئینه ی زنگار گرفته کی می تواند اشیاء دور و بر خود را نشان دهد؟ لذا اگر دل را از آلودگی ها پاک کنیم و گرد و غبار از روی آن بزداییم نور خدا در آن منعکس خواهد شد. پس شروع کن و شیشه های غبار گرفته دلت را با اه سوزان شب و ناله سحر پاک کن و نظری به درون انداز تا جلوه نورانیت یگانه معبودت را ببینی و جز او هر آن چه در این خانه ارزشمند انبار کرده ای به بیرون اندازی دل حرم خداست در حرم او چه جای غیر؟؟؟؟
تا وقتی دل علاقه مند به گناه و دنیاست چگونه می تواند خانه ی یار و محل انس با حق شود؟
خداوند غیور است؛ محال است در دلی که حب به دنیا و گناه باشد جای گیرد بنابراین برای احساس وجود خدای سبحان در زندگی باید دیده ی دل را از زشتی ها پاک کرد؛ در این صورت نور خدا را در همه چیز خواهی دید.
انسان های پاک در هر حالی وجود خدا را حس میکنند و از حضورش لذت میبرند. بنابراین برای درک بهتر خدای تعالی باید دلی زلال و بینشی توحیدی داشت. موحد هر پیشامدی را خیر می بیند و می داند دنیا دار امتحان و آزمایش است. او می داند همه ی فرامین الهی به نفع خود اوست. خدای غنی مطلق هیچ سودی از طاعت او نمی برد و هیچ ضرری از جانب معصیتش به خدا نمی رسد. بنابر این تلاش می کند قدم به قدم و آهسته آهسته به دستورات حق عمل کرده و از نواهی دوری کند.
لذا برای رسیدن به این مقصود در ضمن رعایت مطالبی که ذکر شد چند نکته ضروری است:
1- بسیار تفکر کردن
خداوند متعال می فرماید: الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم ویتفکرون فی خلق السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار؛ خردمندان کسانی اند که در همه ی حالات چه ایستاده و نشسته و چه در حال خفتن خدای را یاد می کنند و همیشه در خلقت زمین و آسمان تفکر می کنند و می گویند: پروردگارا این جهان با این عظمت را بیهوده نیافریدی تو پاک و منزهی پس خدایا ما را به لطفت از عذاب دوزخ حفظ بفرما.
تفکر در اینکه من کیستم؟ از کجا آمده ام؟ در کجا هستم؟ به کجا می روم؟ و…
من چرا بی خبر از خویشتنم؟ من کیــم تا که بگویـم که منم؟
مـن بدین جا ز چه رو آمده ام؟ کیست تـــا گـــو بنمـاید وطنم؟
آخـر الامــر کجـا خواهم شد؟ چیست مرگ من و قبر و کفنم؟
بــاز از خویشتــن انـدر عجبم چیست ایـن الفـت جانم به تنم؟
گـــاه انسانـــم و گـه حیوانم گـــاه افــرشتـــه و گـه اهرمنم
تمرین در تفکر، انسان را لحظه به لحظه به خدا نزدیک می کند و به اعمال انسان جهتی الهی می دهد.
2- قرآنی شدن
امیرالمومنین (علیه السلام) در خطبه ی 147 نهج البلاغه می فرمایند: لقد تجلی الله لخلقه فی کلامه و لکنهم لا یبصرون خداوند برای خلقش در کلامش تجلی کرده است و لکن آنها نمی بینند.
قرآن گفتگوی خالق با مخلوق است. قرآن کلام الهی با بشر خاکی است. چگونه ممکن است کسی با انسان هوشیار حرف بزند و او را مورد خطاب قرار دهد ولی انسان وجودش را حس نکند؟
همچنین قرآن کریم معجزه جاودان پیامبر خدا است. با خواندن قرآن انسان حس می کند که کسی نمی تواند چنین سخنانی را برزبان بیاورد جز خالق هستی. انسان می تواند در لابلای کلمات قرآن کریم و حقایق ناب و حکمت های بی نظیر آن وجود خدا و علم و حکمت او را درک نماید.
پس اگر دل را از شواغل خالی کنی و در هنگام تلاوت قرآن به معانی آن توجه و در آیات الهی تدبر کنی به اندازه ی ظرف وجود خویش خدا را حس خواهی کرد و با راهنمایی قرآن پس از مدتی خواهی دید که همه ی حوادث، از خوب و بد را امتحان الهی می یابی و سعی می کنی در حضور معلم حقیقی در امتحانات سربلند و پیروز شوی.
امیر المومنین حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: قلوب العباد الطاهرة مواضع نظر الله سبحانه فمن طهر قلبه نظر الله الیه دلهای پاک بندگان مواضع نظر خداست؛ پس هر آنکس دلش را پاک کرد خداوند عزوجل به او نظر اندازد
3- اهل سحر و دعا شدن
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود
می خواهی خدا را با بند بند وجودت حس کنی؟ می خواهی او را با چشم دل ببینی؟ پس اهل سحر باش؛ اهل مناجات و دعا باش؛ چرا که سحر بهترین زمان برای دلدادگی با محبوب است؛ در آن هنگام که نه شکم گرسنه است و نه سیر نه سر و صدایی و نه هیاهویی؛ تویی و خالق یکتا. حال اگر در دل شب با سوز و دعا قطره ی اشکی از چشمت جاری شد و دلت شکست مورد خطاب الهی قرار خواهی گرفت که: انا عند قلوب المنکسرة؛ من نزد دلهای شکسته هستم. سپس سر به سجده گذار که در این هنگام هیچ حایلی بین تو و خدای تو نیست.
رحمتم موقوف این خوش گریه هاست چون گریست از بحر رحمت موج خواست
تــا نگریـــد ابـــر کـــی خنـــدد چمـن؟ تــــا نـگــریــد طفــــل کی نـــوشد لبن؟
کـــام تـــو مــوقـــوف زاری دل است بــی تضـــرع کامیـــابی مشکـل است
همه ی این اعمال زمین دلت را می روبد و از آلودگی ها جارو می کند تا وجود خدا را بهتر حس کنی چرا که: ان الله یحول بین المرء و قلبه؛ همانا خدا میان شخص و دل او حایل می گردد.