رونمایی از عزیزترین کسانِ محمد (ص)
روایت عجیبی است این ماجرای مباهله؛ روایت یقین محمد (ص) که با تمام سرمایهاش، به خاطر دینی که من و تو داریم ـ یعنی همین اسلام ـ پا به میدان گذاشت. محمد (ص) آنقدر به محکمی دینش یقین داشت که عزیزان و جگرگوشههای خودش را برد وسط مهلکه نفرین و دعا. یکی باید این وسط مغلوب میشد.
اوایل دعوت جهانی پیامبر (ص) بود. شاید هنوز شک و شبههای در دلها مانده بود. سیل جمعیت آمده بودند تا ببینند عذاب الهی قرار است بر سر چه کسی فرود بیاید. خودت را بگذار جای آنها؛ چه پچپچههایی… چه ترس و دلهرههایی! یکی شاید دلش با محمد (ص) بوده، اما به محکمی دینش یقین نداشته است. میترسیده تمام باورهای نصفه و نیمهاش از بین برود، اگر عذاب بر سر محمد امین (ص) فرود بیاید. مردم چه میدانستند چه میشود!
عبای مشکی بر دوش پیامبر (ص) بود. سمت راستش حضرت علی (ع) میآمد. سمت چپ، حسن (ع) و حسین (ع) راه میآمدند. پشت سرش هم فاطمه س بود. با یک هیبتی راه میرفتند که به چشم همه میآمد. گفت: «پروردگارا! هر پیغمبری را اهلبیتی بوده است که مخصوصترینِ خلق به او بودهاند. خداوندا! اینها اهلبیت مناند. پس شک و گناه را از ایشان برطرف، و ایشان را پاک کن»
پیامبر (ص) عبا را به سرش کشید و همه را زیر عبا گرفت. همان وقت بود که جبرئیل «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس…» (احزاب/ 33) را در شأن اهلبیت آورد.
پیامبر (ص) دست راستش را بالا برد تا مباهله را آغاز کند، که یکی از آن طرف فریاد زد: دست نگه دارید! بزرگِ نجرانیان گفت: از رفتار و کردار او پیداست که بر حق است. من همراه او چهرههایی میبینم که اگر برای دعا دست بر آسمان بردارند، کوهها را از جا میکنند و این بیابان بر ما آتش میشود و یک مسیحی بر روی زمین باقی نمیماند! صلاح ما نیست که با او مباهله کنیم و باید شرط جزیه را بپذیریم و به سلامت به شهر و دیار خود برگردیم.
روز حجاب و عفاف
بیست و یکم تیرماه سالروز قیام مردم مشهد علیه کشف حجاب به عنوان روز عفاف و حجاب نامگذاری شده است. روزی که دژخیمان رضاخان مردم معترض به کشف حجاب را در مسجد گوهرشاد به خاک و خون کشید.
یکی از پلیدترین توطئههای دشمنان اسلام در تاریخ معاصر، توطئهی کشف حجاب است. رضاخان که با طرح کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و با حمایت و هدایت انگلیسیها بر سر کار آمد- درصدد اجرای تز اسلامزدائی و جایگزینی ارزشهای لیبرالیستی در جامعه بود.
برای آماده ساختن زمینهی کشف حجاب، مجلس، در ششم دی ماه ۱۳۰۷ قانون متحدالشکل نمودن البسه را تصویب کرد که بر اساس آن، پوشیدن کت و شلوار و کراوات و کلاه فرنگی، برای مردان الزامی شد. تلاشهای رضاخان، باعث شد تا عدهای از زنان غربزده، بهویژه زنان درباری و دولتمردان، به صورت بیحجاب یا بدحجاب، در مجامع و معابر عمومی ظاهر شوند و مردم نیز تحت تأثیر اختناق و ظلم رضاخانی، حساسیت لازم را از خود نشان ندادند.
در سال ۱۳۱۳ رضاخان عازم ترکیه شد و با مشاهده ی تغییراتی که رژیم لائیک ترکیه به رهبری مصطفیکمالآتاتورک در جهت غربی کردن جامعهی مسلمان ترکیه اجرا کرده بود، تحت تأثیر قرار گرفت و شدیدتر از گذشته، در راستای اسلامزدائی و بهویژه حجابزدائی گام برداشت. در بهمن ۱۳۱۳، در افتتاح دانشگاه تهران، به دختران دستور دادند که بدون حجاب به تحصیل مشغول شوند.
اقدامات رضاخان در این جهت، واکنش و مخالفتهای مردمی را به رهبری روحانیت باعث شد که از مهمترین آنها، میتوان به سرکوب قیام مسجد گوهرشاد و کشتار مردم مظلوم اشاره کرد. حدود شش ماه پس از فاجعهی مسجد گوهرشاد، رضاخان با بیاعتنائی به علما و مردم، در روز ۱۷م دی ۱۳۱۴ در جشن فارغ التحصیلی دانشسرای مقدماتی دختران در تهران، مقررات کشف حجاب زنان را به طور آشکار و رسمی اعلام کرد و خود به اتفاق همسر و دخترانش- که بدون حجاب بودند- در این جشن که به ابتکار علیاصغر حکمت، وزیر معارف و فراموسونر معروف تشکیل گردید، شرکت و سخنرانی کرد و دورهای سیاه برای زنان ایران در تاریخ آغاز گردید.
در قرآن مجید بیش از ده آیه در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرم وجود دارد. یکی از این آیات، آیه ۵۹ سوره احزاب است: «یا ایهاالنبی قل لازواجک و بناتک و نساءالمومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین وکان الله غفورا رحیما» (ای پیامبر، به زنان و دخترانت و نیز به زنان مومنین بگو خود را بپوشانند تا شناخته نشوند و مورد اذیت قرار نگیرند. و خداوند بخشنده مهربان است.) جلاب به معنای یک پوشش سراسری است؛ یعنی زن باید همه اندامش پوشیده باشد تا همچون گلی لطیف از دسترس هوسرانان مصون و محفوظ باشد. در سوره نور آیه ۳۱ نیز مفصلا در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرمان سخن به میان آمده است.
مفهوم و ابعاد حجاب در قرآن
حجاب در لغت به معنای مانع، پرده و پوشش آمده است. استعمال این کلمه، بیشتر به معنی پرده است. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش میدهد که پرده، وسیلهی پوشش است، ولی هر پوششی حجاب نیست؛ بلکه آن پوششی حجاب نامیده میشود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد. حجاب، به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بُعد ایجابی و سلبی است. بُعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبی آن، حرام بودن خودنمایی به نامحرم است؛ و این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود؛ گاهی ممکن است بُعد اول باشد، ولی بُعد دوم نباشد، در این صورت نمیتوان گفت که حجاب اسلامی محقق شده است.
اگر به معنای عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بنامیم، حجاب میتواند اقسام و انواع متفاوتی داشته باشد. یک نوع آن حجاب ذهنی، فکری و روحی است؛ مثلاً اعتقاد به معارف اسلامی، مانند توحید و نبوت، از مصادیق حجاب ذهنی، فکری و روحی صحیح است که میتواند از لغزشها و گناههای روحی و فکری، مثل کفر و شرک جلوگیری نماید. علاوه بر این، در قرآن از انواع دیگر حجاب که در رفتار خارجی انسان تجلی میکند، نام برده شده است؛ مثل حجاب و پوشش در نگاه که مردان و زنان در مواجهه با نامحرم به آن توصیه شدهاند.
هدف و فلسفه حجاب
هدف اصلی تشریع احکام در اسلام، قرب به خداوند است که به وسیلهی تزکیهی نفس و تقوا به دست میآید:
إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ (حجرات؛۱۳) بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛
اوست خدایی که میان عرب امّی (قومی که خواندن و نوشتن هم نمیدانستند) پیغمبری بزرگوار از همان قوم برانگیخت، تا بر آنان وحی خدا را تلاوت کند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک سازد و کتاب سماوی و حکمت الهی بیاموزد؛ با آن که پیش از این، همه در ورطهی جهالت و گمراهی بودند.
از قرآن کریم استفاده میشود که هدف از تشریع حکم الهی، وجوب حجاب اسلامی، دستیابی به تزکیهی نفس، طهارت، عفت و پاکدامنی است. آیاتی همچون:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ؛ ای رسول ما مردان مؤمن را بگو تا چشمها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، که این بر پاکیزگی جسم و جان ایشان اصلح است.
حجاب چشم
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور؛۳۰) ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند.
قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ(نور؛۳۱) ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند.
حجاب در گفتار
نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است:
فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ(احزاب؛۳۲) پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.
حجاب رفتاری
نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب رفتاری زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونهای راه نروند که با نشان دادن زینتهای خود باعث جلب توجه نامحرم شوند
وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ(نور؛۳۱) و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود.
از مجموع مباحث طرح شده به روشنی استفاده میشود که مراد از حجاب اسلامی، پوشش و حریم قایل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم در انحای مختلف رفتار، مثل نحوهی پوشش، نگاه، حرف زدن و راه رفتن است.
معراج و دانش روز
گروهي پنداشته اند كه قوانين طبيعي و علمي امروز با معراج رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله سازگار نيست. بر اين اساس، اشكال هايي را مطرح كرده اند كه مهم ترين آنها عبارتند از:
الف) دانش روز مي گويد: براي دور شدن از زمين، بايد جاذبه زمين را خنثي كرد. نيروي جاذبه زمين، توپي را كه شما به هوا پرتاب مي كنيد، به سوي زمين مي كشد. هرچه توپ را به شدت پرتاب كنيد، دو مرتبه به زمين برمي گردد. اگر بخواهيم جاذبه زمين به كلي خنثي شود؛ يعني توپ به حركت خود ادامه دهد و هرگز به زمين باز نگردد، بايد دست كم توپ را با سرعت 25000 ميل در ساعت، به هوا پرتاب كنيم.
بنابراين، پيامبر گرامي اسلام از محيط جاذبه بيرون رفته و به حالَت بي وزني درآمده است. در اين هنگام، پرسش پيش مي آيد كه چگونه اين مسافت را با آن سرعت، بدون وسايل پيشرفته پيموده است؟ آيا بدن طبيعي و بدون پوشش و وسايل لازم، چنين سرعتي را مي پذيرد؟1
ب) مانع ديگر، نبود هواي قابل تنفس در فضاي بيرون جو زمين است كه آدمي بدون آن، نمي تواند زندگي كند.2
ج) مانع سوم، وجود گرماي سوزان آفتاب و سرماي كشنده در بخشي از فضاي بيرون جو است.
د) مانع چهارم، پرتوهاي خطرناك موجود در ماوراء جو مانند: پرتو كيهاني، پرتو ماوراء بنفش و پرتو ايكس است. هرگاه مقدار اندكي از اين پرتوها به بدن انسان بتابد، به ساختار بدن، زيان وارد نمي كند. با اين حال اين پرتوها در بيرون جو زمين بسيار فراوان، كشنده و مرگبارند كه ساكنان زمين به دليل وجود لايه هواي جو، از تابش آنها در امان هستند.
ه ) مشكل بعدي، بي وزني است. هرچند انسان كم كم مي تواند به بي وزني عادت كند، ولي اگر ساكنان روي زمين، بي مقدمه به بيرون جو منتقل شوند و حالت بي وزني به آنان دست دهد، نمي توانند آن را تحمل كنند.
و) مانع ديگر، اجسام فراوان شهابي است كه با سرعت زياد در فضا جريان دارند. برخورد يكي از آنها به وسايل فضاپيما، خطرناك تر از گلوله هاي مسلسل است.
ز) سرانجام، مشكل زمان مهم ترين مانع است؛ زيرا دانش روز مي گويد: سرعتي بالاتر از سرعت سير نور وجود ندارد و اگر كسي بخواهد در سراسر آسمان ها سير كند، بايد سرعتي بيش از سرعت سير نور داشته باشد.3
در پاسخ به اين اشكال بايد گفت سير در عالم بالا ناممكن نيست؛ زيرا با كاوش ها و پيشرفت هاي علمي دانشمندان فضايي، اين مطلب به صورت امري عادي و ممكن در آمده است. در سال 1957 م. با پرتاب نخستين ماه مصنوعي به نام «اسپوتنيك» به فضا، آشكار شد كه مي توان نيروي جاذبه را خنثي كرد. فرستادن سفينه هاي فضايي حامل انسان هاي فضانورد نيز نشان داد كه حضور در ماوراي فضا امكان پذير است. اكنون مشكل پرتوهاي كيهاني و نبودن هواي قابل استنشاق حل شده است. دانشمندان اطمينان دادند كه پس از مدتي انسان مي تواند بساط زندگي خود را در يكي از كره هاي آسمان بگستراند و به آساني به كره هاي ماه و مريخ سفر كند. اين پيشرفت هاي علمي و صنعتي نشان مي دهد كه اين عمل، صد در صد ممكن است و محال نيست.4
پس اكنون كه انسان مي تواند با بهره گيري از نيروي محدود خويش، چنين راهي را بپيمايد، آيا با ياري گرفتن از نيروي نامحدود الهي، نمي تواند؟
به يقين خداوند، مركب تندرويي كه با اين سفر فضايي متناسب باشد، در اختيار پيامبر گذارده و او را از خطرهاي اين سفر در امان نگاه داشته است. البته اينكه آن مركب چگونه بوده و چه نام داشته است؛ براق، رفرف يا مركب ديگر، براي ما ناشناخته مانده است.5
به طور كلي، حساب معجزه از حساب عوامل طبيعي جدا و فراتر از توانايي بشر است. پس ما نبايد توانايي خدا را مانند توانايي خود محدود بدانيم. اگر ما بدون اسباب و وسايل، نمي توانيم كاري انجام دهيم، نبايد بگوييم كه آفريدگار هستي نيز توانايي ندارد.
زنده كردن مردگان، اژدها شدن عصاي موسي و زنده نگاه داشتن يونس عليه السلام در شكم ماهي در قعر دريا كه كتاب هاي آسماني همه آنها را تصديق كرده اند، همانند معراج پيامبر هستند. پس آيا بايد آنها را نيز زير سؤال برد؟
بنابراين، همه عوامل طبيعي و موانع خارجي، مقهور اراده خداست. تنها اراده او به امر محال تعلق نمي گيرد، ولي ممكن بالذات ـ هرچه باشد ـ در پرتو مشيت او جامه عمل مي پوشد، خواه بشر، توانايي آن را داشته يا نداشته باشد.6
پی نوشت ها:
1. فروغ ابديت، ج 1، ص 391.
2. همان.
3. تفسير نمونه، ج 12، صص 17 و 18.
4. فروغ ابديت، ج 1، ص 392.
5. تفسير نمونه، ج 12، ص 19.
6. فروغ ابديت، ج 1، ص 393.
چرا مهمانی اجباری؟ چرا خدا در مهمانیاش، ما را به سختی و کارهای اجباری وا میدارد؟
تفاوتهای مهمانی رمضان، با مهمانیهای دیگر
اگرچه در تشبیه لازم نیست دو طرف تشبیه تماماً عین هم باشند و میتوان از کنار تفاوتها عبور کرد، ولی بیایید به تفاوتهایی که رمضان با نوع مهمانیهای ما دارد توجه کنیم و از تفاوتهای این تشبیه هم سود ببریم. اساساًً گاهی از اوقات امری را به چیزی تشبیه میکنند تا از توجه به تفاوت آن سود ببرند و حرفهای اصلی خود را به اشاره در بخش تفاوتها بیان کنند. شاید این اتفاق اینجا هم افتاده باشد.
1. مهمانی اجباری
حداقل سه تفاوت اساسی بین رمضان و مهمانیهای رایجی که ما میشناسیم وجود دارد. رمضان در کنار آنهمه لطف و صفا، یک مهمانی اجباری است نه اختیاری. اما مگر مهمانی هم اجباری میشود؟ شما در بستر و گذر زمان به ناچار در این مهمانی وارد خواهید شد. و این اجبار تکوینی همه را در برمیگیرد. این تفاوت اول.
2. کارهای اجباری برای مهمان
به اضافه اینکه در این ضیافت، میزبان با واجب کردن صیام و امر کردن به روزه، مهمانان خود را به نوعی اجبار تشریعی نیز وادار مینماید، در حالی که عادتاً مرسوم نیست مهمان را به کاری مجبور کنند؛ و این تفاوت دوم.
3. سختی دادن به مهمان
و تفاوت سوم آنکه با وجوب روزه، که گرسنگی خوردن است و تشنگی کشیدن، مهمانی در سختیهای خاصی شکل میگیرد که معمول نیست.خدایا! اگر مهمانی دادهای، پس دیگر چرا حضور در این مهمانی پرمهر را قهری و الزامی کردهای؟ میگذاشتی هرکس خواست بیاید. مانند آنچه در احرام حج و اعتکاف در مسجد است. هیچکس نمیتواند به این مهمانی وارد نشود. چون این مهمانی در ظرف زمان است، خواه ناخواه به این ظرف زمانیِ مبارک وارد میشویم؛ چه از آن بهره ببریم و چه از آن غافل باشیم. مانند اعتکاف و حج نیست که شرکت کردن در آن، اراده بخواهد و به میل افراد بستگی داشته باشد.
فلسفۀ مهمانی اجباری
پاسخ به سؤال دربارۀ تفاوت اول روشن است. گاهی یک رفیقی که خیلی دوست دارد آدم را مهمان کند، انگار میخواهد انسان را مجبور کند و اختیار را از انسان سلب کند و او را به زور به مهمانی ببرد. به او میگوید: «فردا مهمان من هستی، اما و اگر هم ندارد! فلان ساعت هم آماده باش، خودم با ماشین میآیم دنبالت، خداحافظ!» و اگر خیلی بیشتر هم او را دوست داشته باشد، میگوید: «اگه نیای میکشمت.»
1. شدّت علاقه خدا به مهمان کردن بندهاش
در واقع خدا هم میفرماید: ای انسان! چه بخواهی و چه نخواهی، چه بیدار باشی و چه خواب، ماه رمضان، «ضیافت» من می آید و با برکت و رحمتِ خودش تو را فرا میگیرد و مجبور هستی در ضیافت و مهمانی من شرکت کنی. این اجبار تکوینی خدا، از شدت علاقهاش به مهمان کردن بندگانش است. اینقدر علاقه داشته بندگانش را مهمان کند، که حضور در مهمانی را بر همه ضروری کرده است، و مهلت تصمیمگیری هم به ایشان نداده است.
خدایی که همیشه منتظر میشد تا ما خود به سوی او برویم، دیگر در این ماه منتظر اراده و اقدام بندههای خودش نشده و با وجوب تکوینی رمضان، انگار ناز خودش را کم کرده و دست همه را گرفته و بر سر سفرۀ رحمتش آورده است.البته بزرگی کرده است و بزرگان با کوچکترها از اینگونه رفتارها بسیار دارند. درست است که ما در دنیای معاصر، رابطۀ بزرگتر با کوچکتر را کمتر دیدهایم و یا اگر شنیدهایم به دلیل آنکه ما آدمها چون با هم مساوی هستیم، اینگونه رابطهها از سر ظلم و تعدّی بوده است و به دلمان ننشسته است، اما از بزرگترها نهتنها چنین رفتارهایی برای محبت کردن به کوچکترها، شور نیست بلکه بسیار شیرین هم هست.
2. مهمانی اجباری، ترکیبی از محبّت و عظمت خدا
مهمانی اجباری ترکیبی از محبت و عظمت خداوند متعال است که نسبت به بندگان خود روا داشته است. خدا به قدر کافی به ما آزادی و اختیار برای خوب شدن داده است و ما هم به اندازۀ کافی خراب کردهایم، که دیگر وقت آن شده باشد بپذیریم خدا ما را قدمی به سوی خود بکشاند، و البته کمی بعد دوباره رها میکند.اگر کسی فکر میکند این مهمانی اگر اختیاری بود بهتر میبود؛ هنگام وداع با رمضان بیاید و جلوی اشک و آه روزهداران و مهمانان اجباری خدا را بگیرد. با اینهمه تشکر مهمانان از میزبان چه خواهد کرد؟اینطور نیست که همه جا اجبار زیبا و زیبنده نباشد. در زندگی ما آدمها هم گاهی در اوج محبت، اجبار زیباست. از اینگونه رفتارها در ارتباط بین مادران و کودکان بسیار میشود دید.
3. شیرینی اجبار
البته اگر بخواهیم دقیقتر به پاسخ بپردازیم باید به حقیقت رابطۀ مولا و عبد نگاه کنیم و ببینیم آنچه از مولا برای عبد بسیار دلنشین است، چیست؟ آیا یک عبد از مولای خود همان انتظاری را دارد که از دوست خود دارد؟ هرچند مولا او را هم بسیار دوست داشته باشد. گفتهاند از شیر حمله خوش بُوَد، از غزال رم. نباید خوب و با محبت رفتار کردن را همهجا یکسان ببینیم و بخواهیم.
البته دربارۀ چنین موضوعی باید در مجال دیگری مفصّل به گفتگو نشست و به تبیین حقیقت رابطۀ عبد و مولا پرداخت. آنچه از مولا برازنده است، امر است و جبر، و آنچه برای عبد زیبنده است بیخودی و بیاختیاری است. مولا وقتی با عبد خود مشورت نمیکند و او را مختار نمیگذارد و با او آمرانه ـبه امر تکوینی یا تشریعیـ برخورد میکند، ولایت و سرپرستی خود را تجلّی داده است. و برای عبد چه لحظهای نابتر از رؤیت تجلّی این ولایت؟ حتی آن لحظههایی که مولا عبد را از اسارت اوامر تکوینی و تشریعی خود آزاد میگذارد، عبد، آن لحظات را به عشق رسیدن به لحظههای اسارت، بردباری و تحمل میکند.
تازه یک عبد، سعی میکند تمام فرصتهای اختیاری خود را هم به اجبارِ مولایش تشبه یابد. و به همین دلیل اینقدر اهل اطاعت است و معصیت نمیکند، و مدام به دنبال تشخیص تکلیف است. آنان که مزۀ اطاعت را چشیدهاند، شیرینی همۀ این مطالب را در وجود خود دیدهاند.
پاسخ به «سؤال از تفاوت دوّم و سوّم»
پاسخ به سؤال از تفاوت دوم و سوم هم، به این جواب ملحق میشود. وجوب روزه یک امر تشریعی است که باز هم تجلّی خدایی کردن خداست. اگرچه در ضرورتهای تکوینی ما بیاختیارتریم و امکان تمرّد تنها در اوامر تشریعی وجود دارد، ولی به دلیل همین قرابت که میبینید، امر واجب از اوامر مستحبی بسیار بافضیلتتر و دلنشینتر است. و الا شما میتوانید تمام سال را روزه بگیرید، اما چرا صفای رمضان را ندارد؟
در واقع خدا به امر واجب تکوینی و تشریعی رمضان و روزه، ما را مهمان کرده است و از ما با الوهیت خود پذیرایی میکند. چه ضیافتی از این بالاتر؟ و برای آنکه معلوم شود این یک ضیافت خدایی است برای بندگانی که از او همین را میخواهند، امرِ به روزه کرده است تا در این امر خود، خلاف طبع و نیاز عادی انسانها فرمان داده باشد، و نمایش رابطۀ عبد و مولا، که حقیقت این ضیافت است، بهخوبی انجام پذیرد.
مهمانی عمومیِ اجباری، مقدمۀ مهمانی خصوصیِ اختیاری
از وجوب تکوینی رمضان تا وجوب تشریعی روزه و گرسنگی کشیدنها، همه، مقدمات یک مهمانی و ضیافت عرفانی هستند، که هر کسی را به آن راه نمیدهند و برای رسیدن به آن باید خون جگرهای فراوان خورد. و اگر بخواهیم بهتر بگوییم هر کسی به آن راه نمییابد.
هر چقدر حضور در این بار عام، ابتدائاً اجباری و سهل است، حضور در آن بار خاص، اختیاری و سخت است. و خوبان عالم برای راهیابی به آن بارگاه عظیم تمنّاها و تضرّعهای فراوان دارند.
تقدیر الهی و ترور ناموفق
در ششم تیر ماه سال 1360 مقام معظم رهبری توسط گروه فرقان در مسجد ابوذر تهران مورد سوء قصد قرار گرفتند، اما تقدیر الهی چنین بود كه ایشان برای آینده نظام حفظ شوند و به عنوان افتخار جانبازان در خیل جانبازان انقلاب اسلامی قرار گیرند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، توطئههای استكبار جهانی علیه نظام نوپای اسلامی فزونی گرفت. یكی از این توطئهها، تجهیز و تقویت گروهكها و جریانهای ضد انقلاب بود. این گروهكهای منحرف كه با سوءاستفاده از موقعیت در اوایل انقلاب به جمعآوری و دزدی و غارت سلاح و مهمات پرداخته بودند، شروع به بمبگذاری در گوشه و كنار كشور و ترور روحانیون مبارز و انقلابی و حتی مردم عادی كردند و شخصیتهای ارزشمندی را به شهادت رساندند.
یكی از این گروهكها، گروهك ضالهی فرقان بود كه با اندیشه التقاطی و منحرف خود در ترور شخصیتهای ارزشمند نظام قدم پیش نهاد. از جمله اشخاص ترور شده توسط این گروه میتوان به سپهبد قرنی، شهید مطهری، شهید حاج مهدی عراقی، آیتالله قاضی طباطبایی و استاد مفتح اشاره كرد.
شرح ما وقع به این قرار بود که در روز 6 تیر ماه 1360، حضرت آیتالله خامنهای(نماینده امام(ره) در شورای عالی دفاع و امام جمعه تهران ) در مسجد ابوذر تهران پس از نماز ظهر، جهت پاسخ به پرسشهای مردم پشت تریبون قرار گرفتند و هنگامی که صمیمانه در حال جواب گویی به سوالات مردم بودند ناگهان ضبط صوت منفجر شد، انفجار ضبط صوت بمبگذاری شده باعث شد از سمت راست بدن ایشان مورد اصابت تركشها قرار گرفتند. روی قسمتی از ضبط صوت كه بعدا در محل انفجار پیدا شده بود عبارت «هدیه گروه فرقان» كه با ماژیك نوشته شده بود به چشم میخورد. ساعتی بعد مسوول انتظامی منطقه 12 تهران اعلام کرد: «بمبی که جلوی تریبون جاسازی شده بود خوشبختانه به طور کامل عمل نکرده و این از نظر کارشناسان معجزه است. و آقای خامنه ای با هلیکوپتر به بیمارستان قلب مهدی رضایی منتقل شده است.»
پس از انفجار، ایشان که به بیمارستان منتقل شده بودند مورد عمل جراحی قرار گرفتند و اراده خدا بر این تعلق گرفته بود كه ایشان برای آینده نظام حفظ شوند و به عنوان افتخار جانبازان در خیل جانبازان انقلاب اسلامی قرار گرفتند.
حضرت امام خمینی (ره) در تلگرامی به این مضمون خاطر نشان کردند: “جناب حجت الاسلام خامنه ای، دامت افاضاته، خداوند متعال را شکر که دشمنان اسلام را از گروه ها و اشخاص احمق قرار داده است و خداوند را شکر که از ابتدای انقلاب شکوهمند اسلامی هر چه نقشه کشیدند و توطئه چیدند و هر سخنرانی که کردند، ملت فداکار را منسجم تر و پیوند ها را مستحکم تر نمود و مصداق لازال یوید هذا الدین بالرجل الفاجرتحقق پیدا کرد. اینان هرجا سخن گفتند خود را رسواتر کردند وهرچه مقاله نوشتند ملت را بیدارتر نمودند وهرچه شخصیتها را ترورنمودند قدرت مقاومت را در صفوف فشرده ملت بالاتر بردند. اکنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما که از سلاله رسول اکرم (ص) و خاندان حسین ابن علی (ع) هستید و جرمی جزخدمت به اسلام وکشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار درجبهه جنگ و معلمی آموزنده درمحراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز درصحنه انقلاب می باشید … با سوء قصد به شماعواطف میلیونها متعهد را در سراسرکشوربلکه جهان جریحه دار نمودند اینان آنقدر از بینش سیاسی بی نصیبند که بی درنگ پس از سخنان شما درمجلس وجمعه وپیشگاه ملت به این جنایت دست زدند و به کسی سوء قصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنین انداز است. اینان در این عمل غیر انسانی به جای برانگیختن رعب، عزم میلیونها مسلمان را مصممتر و صفوف آنان را فشر ده تر نمودند .آیا با این اعمال وحشیانه و جرایم ناشیانه وقت آن نرسیده است که جوانان عزیز فریب خورده ازدام خیانت اینان رها شوند…
من به شما خامنه ای عزیز تبریک می گویم که در جبهه ها ی نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت نموده و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم “.
شهادت سردار سپاه اسلام، دکتر مصطفی چمران
31 خردادماه 1360 سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران؛ فرمانده جنگهای نامنظم در دفاع مقدس، دانشمندی فرزانه، معلمی فداکار، عارفی مبارز و سردار رشيد سپاه اسلام است.
زندگى حماسه آفرين و پرفراز و نشيب دکتر مصطفى چمران از مقاطعى بسيار گوناگون و حساس شكل گرفته است، شرايط خاص هر مقطع كاملاً قابل دقت است، زمانى در دوران مبارزات ملى شدن صنعت نفت و پس از آن در دوران اختناق بعد از كودتاى 38 مرداد، ساليانى چند در آمريكا، سپس در مصر و بعد از آن دوران حماسهساز لبنان، و پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران در وطن و ميهن اسلامى خود در مسئوليتها و مأموريتهاى مختلف، عمر پرجوش و تحرك و انسان ساز خود را سپرى ساخت. اين مقاطع با هم بسيار متفاوتند، ولى آن چه كه همه اين ادوار را به هم ارتباط مى بخشد، خط فكرى او، اعتقاد خالصانه و شيدايى او براى تكامل روح انسانى و اوج گرفتن از اين دنياى خاكى و وصول به معشوق و لقاى حق بوده است. او لحظهاى آرام نداشته است، خود را وقف خدمت به خلق و جهاد در راه خدا نموده و از هيچ كس و هيچ چيز جز خداى تعالى انتظار و ترس و باكى نداشت. سراپا عشق بود، محبت بود، شور بود، تلاش خالصانه بود، مبارزه بود، خودسازى بود، انسانسازى بود، سازماندهى بود، درد و غم و رنج بود، تنهايى و پرواز بود، فرياد بود و بالأخره شهادت بود.
مصطفى چمران كه در سال 1311 تولد يافت، دوران كودكى و ابتدايى را در دبستان انتصاريه تهران خيابان 15 خرداد - عودلاجان و دوران متوسطه خود را در دبيرستانهاى دارالفنون و البرز سپرى ساخت و سپس وارد دانشكده فنى دانشگاه تهران شد و در سال 1335 در رشته برق فارغ التحصيل و شاگرد ممتاز گشت. او هميشه در تمام دوران تحصيل پيشتاز و نمونه بود، علاوه بر آن كه در همه مبارزات سياسى و مذهبى حضورى فعّال داشت؛ نمونه اى از يك نوجوان و جوانى پاك، پرتلاش، عميق و براى همه دوست داشتنى بود. با استفاده از بورس شاگرد اولى براى ادامه تحصيل راهى آمريكا شد و ابتدا در دانشگاه تگزاس درجه فوق ليسانس مهندسى برق و سپس در يكى از بزرگترين و مهمترين دانشگاههاى معروف آمريكا «بركلى»، در كاليفرنيا و با همراهى برجسته ترين اساتيد فيزيك، دكتراى خود را در رشته الكترونيك و فيزيك پلاسما با عالى ترين نمرات دريافت نمود و مدتى در يكى از مراكز مهم تحقيقاتى روى زمين در كنار دانشمندان و پژوهشگران بنام، سرگرم تحقيق روى پروژههاى بزرگى، در زمان خود بود.
باز هم در كنار اين مسير تحسين برانگيز و كمنظير، پايه گذار و سازمان دهنده مبارزات ضد استعمارى و ضد رژيم طاغوتى شاه و پایهگذار فعاليتهاى گسترده اسلامى در آمريكا بود. بعد از شكست اعراب در جنگ 1967، دنياى وسيع آمريكا بر او تنگ مى نمود و راهى اروپا، الجزاير و مصر شد و مدت دو سال در مصر ماند. بعد از فوت جمال عبدالناصر به دعوت امام موسى صدر رهبر وقت شيعيان لبنان به سرزمين فاجعه، درد و رنج مسلمين به ويژه شيعيان لبنان قدم نهاد و در جنوب لبنان، شهر صور رحل اقامت افكند ولى او در همه جاى لبنان حضور داشت، هر كجا كه خطر بود، بلا بود و قيام بود، دکتر چمران نيز در پيشاپيش مردم بىپناه لبنان حضور داشت. در لبنان پایه گذارى سازمانها را بر عهده گرفت كه همزمان با روشنگرى اسلامى و مذهبى و تقويت روحيه و اعتقادات اسلامى و مكتبى، ورزيده ترين، زبدهترين و شجاعترين رزمندگان اسلام را تربيت نمود كه فرزندان و شاگردان آنها امروز نيز در لبنان براساس همين اعتقادات و روحيه شهادت طلبى، حماسهها مىآفرينند.
پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران مشتاقانه همراه با گروه 93 نفره نخبگان مذهبى و سياسى لبنان به ايران آمد و به ديدار امام بزرگوار خود شتافت و بنا به توصيه امام راحل در ايران ماند. با آن كه در استمرار برنامه هاى خود در لبنان نيز دخالت داشت، در ايران نيز به دستور امام (ره) از پايه گذاران سپاه بود و سپس در فرو نشاندن توطئه هاى خطرناك و جدايى طلبانه دشمن در كردستان با آن كه معاون نخست وزير بود، لباس رزم بر تن كرد و سلاح بر دوش گرفت و با سازماندهى و به كارگيرى نيروهاى مسلّح و بخصوص مردمى، به خنثى سازى توطئه هاى سخت دشمنان برآمد و نام خود و پاوه و حوادث حماسه ساز آن و فرمان تاريخى امام خمينى (ره) را براى هميشه در تاريخ ثبت نمود.
با آغاز جنگ تحميلى راهى خوزستان شد و فرماندهى نيروهاى داوطلب مردمى و نظامى را تحت عنوان «ستاد جنگ هاى نامنظم» بر عهده گرفت و كتابى قطور از رشادتها، شهادتها، حماسه ها و مقاومتها را قلم زد. بالاخره در حالى كه نام او و نيروهاى رزمنده و شجاع او به دوستان روحيه مى بخشيد و پشت دشمنان متجاوز را مى لرزاند.
در ظهر هنگام روز 31 خردادماه 1360، در روستايى به نام «دهلاويه» در نزديكى سوسنگرد با تركش خمپاره دشمن، شهادت را در آغوش كشيد و به اوج و عروج پركشيد و به لقاءاللَّه رسيد و به سوى معبودش شتافت تا عند ربهم يرزقون شود.
شهيد دكتر چمران روحي عاشق داشت و همين روحيه عاشقانه سخنان و مناجاتهای وي را سخت دلنشين و خواندني كرده است. نامهها و كوتاه نوشتههايي كه از آن زنده ياد به جا مانده است، خود مؤيد نثر پخته و روح عاشق اين چهره فروتن، اما پايدار عرصه فرهنگ و سياست است.
كتاب «دعاي كميل» حاصل جلسات هفتگي زنده ياد چمران در انجمن اسلامي دانشجويان آمريكا بود. اين جلسات زماني برگزار شد كه شهيد چمران دريافته بود به دليل نبود آگاهي و تسلط كافي دانشجويان به زبان عربي، اين دعا كه «از قلب و روح علي(ع) برخاسته و علي(ع) آن را به دوست خود كميل تعليم داده است» چنان كه شايسته آن است، قدرش به جا نميآيد. پس مصمم شد تا دعاي كميل را به فارسي برگرداند، اگرچه ميدانست ترجمه معاني بلند و عرفاني كلام اميرالمؤمنين علي(ع) آن گونه كه شايد و بايد ممكن نيست، ولي تمامي سعي و همتش را به كار بست تا از آن ترجمه ای روان، پاكيزه و گويا ارايه كند.
كتاب با عنوان «لبنان» اثر ارزشمند ديگری از شهيد دکتر مصطفی است. كتاب حاضر گزيده ای از دست نوشته ها يا سخنرانيهای شهيد و حاصل مطالعه و بررسی كليه نوشتهها و سخنرانيهای او (در لبنان، اروپا، ايران) درباره لبنان است.
از مناجاتهای شهيد بزرگوار:
«تو را شكر ميكنم كه از پوچيها، ناپايداريها، خوشيها و قيد و بندها آزادم كردی و مرا در طوفانهای خطرناك حوادث رها ننمودی، و در غوغای حيات، در مبارزه با ظلم و كفر غرقم كردی، لذت مبارزه را به من چشاندی، مفهوم واقعی حيات را به من فهماندی… فهميدم كه سعادت حيات در خوشی و آرامش و آسايش نيست، بلكه در جنگ و درد و رنج و مصيبت و مبارزه با كفر و ظلم و بالاخره در شهادت است.
خدايا تو را شكر ميكنم كه به من نعمت «توكل» و «رضا» عطا كردی، و در سختترين طوفانها و خطرناكترين گردابها، آنچنان به من اطمينان و آرامش دادی كه با سرنوشت و همه پستیها و بلنديهايش آشتي كردم و به آنچه تو بر من مقدر كردهای، رضا دادم.
خدايا در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی، تو در كوير تنهايی انيس شبهای تار من شدی، تو در ظلمت نااميدی، دست مرا گرفتی و كمك كردی… كه هيچ عقل و منطقی قادر به محاسبه پيشبينی نبود، تو بر دلم الهام كردی و به رضا و توكل مرا مسلح نمودی، و در ميان ابرهای ابهام و در مسيری تاريك مجهور و وحشتناك مرا هدايت كردی.»
گوشههايی از وصيت نامه شهيد چمران:
«… به خاطر عشق است كه فداكاري ميكنم. به خاطر عشق است كه به دنيا با بياعتنائي مينگرم و ابعاد ديگري را مييابم. به خاطر عشق است كه دنيا را زيبا ميبينم و زيبائي را ميپرستم. به خاطر عشق است كه خدا را حس ميكنم، او را ميپرستم و حيات و هستي خود را تقديمش ميكنم.
عشق هدف حيات و محرك زندگي من است. زيباتر از عشق چيزي نديدهام و بالاتر از عشق چيزي نخواستهام.
عشق است كه روح مرا به تموج وا ميدارد، قلب مرا به جوش ميآورد، استعدادهاي نهفته مرا ظاهر ميكند، مرا از خودخواهي و خودبيني ميرهاند، دنياي ديگري حس ميكنم، در عالم وجود محو ميشوم، احساسي لطيف و قلبي حساس و ديدهاي زيبابين پيدا ميكنم. لرزش يك برگ، نور يك ستاره دور، موريانه كوچك، نسيم ملايم سحر، موج دريا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا ميربايند و از اين عالم به دنياي ديگري ميبرند … اينها همه و همه از تجليات عشق است.
براي مرگ آماده شدهام و اين امري است طبيعي، كه مدتهاست با آن آشنام. ولي براي اولين بار وصيت ميكنم. خوشحالم كه در چنين راهي به شهادت ميرسم. خوشحالم كه از عالم و ما فيها بريدهام. همه چيز را ترك گفتهام. علائق را زير پا گذاشتهام. قيد و بندها را پاره كردهام. دنيا و ما فيها را سه طلاقه گفتهام و با آغوش باز به استقبال شهادت ميروم …»