خونی که آسمان کربلا، خریدار آن شد
مشهور در بین اهل منبر و مداحی این است که سرور و سالار شهیدان در صحرای کربلا طفل شیرخواری به اسم علی اصغر فرزند رباب داشت که به دست لشکر ملعون یزید شهید شد. اما هم در مورد اسم کودک و هم سن او اختلاف است؛ به طوری که تا زمان مجلسی اول مشهور این بوده که طفل شیرخوار سالار شهیدان را عبدالله می نامیدند.[1] در زیارت ناحیه مقدسه هم، عبدالله بن حسین(علیه السلام) ذکر شده و بر او سلام داده شده است.[2] البته در منابعی به اسم علی اصغر تصریح شده است.[3] و بر این اساس بعضی از متاخرین احتمال داده اند که عبدالله و علی اصغر، دو نفر باشند.[4] در مورد سن او هم اختلاف است[5] و شش ساله بودن او مدرک معتبری ندارد و تنها در مقتل منسوب به ابی مخنف، این موضوع ذکر شده است.[6]
در این مقاله برآنیم از مادر علی اصغر(علیه السلام) و سرنوشت ایشان سخن گفته و سپس درباره شهادت جگرگوشه اش علی اصغر یا عبدالله سخن بگوییم.
مادری در کربلا
مادر علی اصغر، رباب نام داشت که دختر امری القیس بن عدی از قبیله کلاب بود.[7] پدر او در زمان خلیفه دوم، اسلام آورد و به سبب علاقه به مولای متقیان، یک دختر خود را به عقد امام حسن(علیه السلام) و دیگری را به عقد امام حسین(علیه السلام) درآورد. [8] رباب در کربلا حضور داشت و امام حسین(علیه السلام) در هنگام وداع، او و دیگر زنان حرم را به صبر دعوت کرد و به آنها فرمود که در این مصیبت صورت خود را نخراشند.[9] ایشان بعد از واقعه جانسوز عاشورا، همراه دیگر اسراء به شام برده شد و به مدت یک سال برای امام حسین(علیه السلام) عزاداری کرد و بعد از ایشان نیز علیرغم خواستگاران زیاد همسری انتخاب نکرد و عاقبت در سال 62ق از دنیا رفت.[10] درود بر این بانوی رنج کشیده.
آسمان کربلا، خریدار خون علی اصغر رباب
در کتاب لهوف دو روایت از شهادت طفل شیرخوار سالار شهیدان آمده است. آنچه که قابل قبول تر است این است: «زينب خواهر امام عليه السلام كودك را آورد و گفت: اين طفل تو سه روز است كه آب نياشاميده، برايش آبى طلب كن. امام (عليه السلام) كودك را بر روى دست گرفت و فرمود: «اى قوم! شيعيان و اهل بيتم را كشتيد و فقط اين طفل باقى مانده كه از عطش به خود مى پيچد، او را با شربتى از آب سقايت كنيد. در بين سخنان امام مردى از دشمن تيرى انداخت كه كودك را گلو بريد، و امام آنان را نفرين كرد آن گونه كه به دست مختار و ديگران گرفتار آمدند.» [11] بعد خون صغير را با دو كف دست گرفت تا پر شدند و آن خون را بسوى آسمان پاشيد و فرمود: «چه آسان است آنچه در محضر خدا بر من وارد مى آيد!». امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد: از آن خون قطرهاى به زمين فرود نيامد.[12]
نام دو قاتل ملعون برای او ذکر شده است؛ حرمله بن کاهل و دیگری عقبه بن بشر.[13]
به گفته ی طبرسی، امام حسین(علیه السلام) بعد از شهادت علی اصغر، از اسب پایین آمد و با نوک شمشیرش زمین را حفر کرد و علی اصغر را دفن نمود.[14] و بر همین اساس نمی توان گفت که سر علی اصغر در کنار دیگر سرهای مطهر شهدا باشد.
ألا لعنة الله على القوم الظالمين.
سخن آخر
امام حسین(علیه السلام) طفل شیرخواری در کربلا داشت که در اسم و سن او ختلاف است. در بین متاخرین مشهور است که طفل شیرخوار سالار شهیدان علی اصغر است. مادر علی اصغر، رباب دختر امری القیس است، که در کربلا حضور داشت و بعد از اسارت به شام برده شد و تا یک سال برای امام حسین(علیه السلام) عزاداری کرد و در سال 62 ق وفات یافت.
پی نوشت ها:
1ــ لوامع صاحبقرانی، مجلسی، محمد تقی، ج 7، ص 224
2. بحارالانوار، مجلسی، محمد باقر، ج 45، ص 66
3. دلائل الامامة ، طبری، محمد بن جریر بن رستم، ص 181
4. شهید آیت الله قاضی طباطبایی از طرفداران این نظریه هستند. ر.ک کتاب «تحقیق در باره اول اربعین حضرت سید الشهدا(ع)»، تعلیقات، ص 363
5. ابن سعد، محمد، «ترجمة الحسین و مقتله»، ص 182، ذهبی نیز مانند او از شهادت طفلی سه ساله یاد کرده است. (ذهبی، شمسالدین محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 302 و طبری سن او را یکسال می داند(محمد بن جریر، تاریخ نامه طبری، ج 4، ص 710) و کسایی مروزی شاعر قرن 4، سن او را پنج ماه می داند(صاحبکاری، ذبیحالله، سیری در مرثیه عاشورایی، ص169)
6. ر. ک: کتاب «وقعة الطف»، تحقیق، یوسفی غروی، محمدهادی، مقدمه محقق.
7. الإرشاد للمفيد، ترجمه رسولى محلاتى ، ج2 ، ص 137
8. انساب الاشراف، ج1، ص195
9. غم نامه كربلا، ترجمه اللهوف على قتلى الطفوف ، ص 105
10. ابن اثیر، عز الدین، الکامل، ج 4، ص 88
11. لهوف / ترجمه مير ابو طالبى ، ص150 و 151
12. همان، ص150
13. همان و نیز مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهانی، ص 89 الی90
14. احتجاج علی اهل الجاج، طبرسی، ج2، ص301
حضرت علی اکبر (علیه السلام)
فضایل حضرت علی اکبر(علیه السلام)
بعضی افرادبرروی بیوگرافی شخصیتها بسیار مانور می دهند. مابه این مسائل چندان اهمیت نمی دهیم. مثلا در مورد امام سجاد(ع) می گویند زن ایشان ایرانی بوده؛ اما اولا اختلاف روایت است. شهید مطهری این مسئله راتایید نمی کنند ودکترجعفرشهیدی درکتاب زندگانی امام سجاد(ع) دلایلی بررداین مسئله راآورده است.
درموردزندگانی حضرت علی اکبر(ع) نیزاختلاف است مثلا سن ایشان را برخی زیر20سال وبرخی 25 یا 27 یا 29 سال نوشته اندوبرخی گفته اند نام مادر ایشان آمنه است وبرخی گفته اند شهربانو و برخی گفته اند لیلا است.
مهم فضایل اخلاقی و روحی ایشان است
شمایل حضرت علی اکبر:
ایشان چهره ای نورانی وپیشانی پهن داشتند که موهای ایشان ازروی نرمه ای گوش بیشترنبوده این خصوصیات ظاهری ایشان است که خصوصیات ظاهری برای ما نسبت به خصوصیات اخلاقی ازدرجه اهمیت کمتری برخورداراست
مورخین نقل کرده اندزمانی که لشکرعمر سعد چهره ی بابرکت حضرت رادیدندگفتند(فتبارک الله احسن الخالقین) این قدر حضرت علی اکبرشبیه پیامبر(ص)بودندکه لشکرعمرسعدگمان کردند پیامبر(ص)است که حضرت علی اکبر(ع)فرمود:اناعلی بن الحسین بن علی(ع)وبعدبحث ولایت وتوحید راعنوان کردوفضایل امام حسین(ع)راتوصیف فرمود فضایل حضرت علی اکبر(ع)به قدری بودکه درزیارت عاشورابه ایشان سلام داده شده السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین لفظ علی بن الحسین اشاره به وجود بابرکت حضرت علی اکبر(ع)دارد و قبرحضرت نیز پایین قبرامام حسین(ع) است.
امام حسین در وصف ایشان فرمودند:
« اللهم اشهدعلی هولاءالقوم فقدبرزعلیهم غلام اشبه الناس خلقاوخلقاومنطقابرسولک» خدایا شاهد باش بر این قوم به سوی آنها آشکار می شود پسری که شبیه ترین فرد از نظر ظاهر واخلاق وگفتار به پیامبر(ص) است.
درنظربگیریم که خلقت پیامبرهیچ نقصی نداشته وحضرت علی اکبر(ع)شبیه ترین فردبه پیامبر(ص)بوده پیغمبری که قرآن درمورداخلاق ایشان فرموده:
انک لعلی خلق عظیم حضرت علی اکبر(ع) ازنظراخلاق هم شبیه ترین فردبه پیامبر(ص)بوده است ازنظرمنطق هم شبیه ترین فردبه پیامبر(ص) بوده گفتارپیامبربه فرموده ی قرآن ازروی هوای نفس نبوده امام حسین دروصف علی اکبرفرمود:علی اکبرشبیه ترین فرد از نظر گفتار به پیامبراست یعنی ماینطق علی الهوی (بدون هوای نفس)است ودرادامه فرمود: وکنا اذا شفقنا الی بنیک نظرنا الی وجهه خدا این پسر را با این ویژگی به میدان می فرستم هرگاه دلمان برای پیامبرتنگ می شدبه جمال اونگاه می کردیم.
علی رغم اینکه برامام حسین(ع)بسیار سخت گذشت امام حتی یک کلمه نمی گوید که عدم رضایت بر خداوند را برساند طبق آیه قرآن معصوم هم احساس دارد چرا که می فرماید:
انابشر مثلکم یوحی الی پیامبرفرمودمن هم بشری مثل شما هستم پس امام حسین(ع)نیز احساس داردولی چون می داند رضای خدادراین بوده ناراضی نیست.
حضرت علی اکبر(ع)اولین شهید بنی هاشم درصحنه ی کربلا بود. حضرت علی اکبر(ع)چنان مقام ویژه ای نزد امام حسین (ع) داشت که هیچ گاه نفرین نکرده بودبعد ازشهادت حضرت علی اکبر(ع)برلشکریان یزید نفرین کرد وفرمود:
قطع الله رحمک و نفرین کرد که خدا عمرسعد را مقطوع النسل کند که مقطوع النسل هم شد از حضرت علی اکبر(ع)الگو بگیریم جوان باید گفتار و رفتار و اخلاقی شبیه حضرت علی اکبر(ع)داشته باشدحضرت علی اکبر(ع)از نظر شجاعت بی نظیربود و شهادت را سعادت می دانست و از مرگ هراسی نداشت و امام حسین(ع)فرمود: لا اری الموت الا سعاده والحیاه مع الظالمین الابرما (من مرگ راجزسعادت نمی بینم وحیاه باظالمین راجزذلت نمی بینم )
روزی معاویه درجمعی نشسته بودو پرسیدچه کسی به خلافت برازنده تراست گفتند معاویه بن ابوسفیان معاویه گفت:ای دغل بازان چاپلوس خودتان می دانید که دروغ می گویید بما اولی الناس بهذا الامر علی بن الحسین بن علی جده رسول الله (شایسته ترین فردبرای خلافت علی بن الحسین بن علی (علی اکبر)که جد اورسول الله است می باشد)در ادامه سخنش معاویه گفت: و فیه شجاعه بنی هاشم و سخاه بنی امیه و… ثقیف (شجاعت بنی هاشم و سخاوت بنی امیه و خوش رویی قبیله ثقیف را دارد).
در وصف فضایل حضرت علی اکبر(ع)همین بس که دشمنان مدحش کردند چه رسد به دوستان.
على بن الحسین (على اکبر)
کنیه اش ابوالحسن ، مادرش لیلى دختر ابى مرة بن مسعود ثقفى ، و مادر لیلى میمونه دختر ابوسفیان بود، و مادر میمونه دختر ابى العاص بن امیه بوده است . على اکبر نخستین کسى بود که از بنى هاشم در معرکه کربلا به شهادت رسید.
محمد بن محمد بن سلیمان به سندش از مغیره براى من حدیث کرد که روزى معاویه به اطرافیان خود گفت : چه کسى در این زمان سزاوارتر به خلافت است ؟ گفتند، تو معاویه گفت : نه سزاوارترین مردم به خلافت على بن الحسین است که جدش رسول خدا صلى الله علیه و آله است و در او گرد آمده شجاعت بنى هاشم ، سخاوت بنى امیه ، زیبائى قبیله ثقیف .
یحیى بن حسن علوى و دیگر از طالبین گفته اند: آن على بن الحسین که در کربلا کشته شد مادرش کنیزى بود. ام ولد و آنکه مادرش لیلى بود فرزند دیگر حضرت بود و او جد یحیى بن الحسن و سایر کسانى است که نسبشان به حسین بن على علیه السلام مى رسد.
در مدح على بن الحسین اشعار زیر را گفته اند:
لم تر عین نظرت مثله
من محتف یمشى و من ناعل
یغلى بنى ء اللحم حتى اذا
انضج لم یغل على الاکل
کان اذا شبت له ناره
یوقدها بالشرف القابل
کمیما یراها بائس مرمل
او فرد حى لیس بالاهل
اعنى ابن لیلى ذا السدى و الندى
اعنى ابن بنت احسب الفاضل
لا یوثر الدنیا على دینه
و لا یبیع الحق بالباطل
1. هیچ دیده اى مانند او را در میان پابرهنگان و کسانى که کفش به پا دارند ندیده اند.
2. گوشت نیم پخته را قبل از حضور میهمان نیک مى پزد تا پخته گردد و براى خوردن گران و گلوگیر نباشد و نیز در حضور میهمان نجوشد تا وى به انتظار بنشیند.
3. هر گاه براى راهنمایى گذر کنندگان آتشى برافرزود در مرتفعترین نقاط یا آشکارا مى افروزد و روشن مى کند ( عرب را رسم بود که در بیابان در اطراف خیمه خویش براى راهنمایى مهمانان آتشى بر مى افروختند و مهمانان را از دور راهنمایى مى شدند.)
4. تا هر مستمند بینوایى و یا در از عشیره و درمانده اى آن را ببیند ( و خود را بدو برساند و در سایه کرم و خانه جودش به آسایش زندگى کند).
5. مقصود من از همه اینها فرزند لیلى آن صاحب جود و کرم است ، یعنى فرزند زنى پاک نهاد و گرانمایه و که حسب او برترین حسب هاست .
6. آن کس که دنیا را بر دین خویش مقدم ندارد و حق را به باطل نفروشد.
على بن الحسین در زمان خلافت عثمان به دنیا آمد، و او از جدش على بن ابیطالب علیه السلام و عایشه نقل کرده که چون ذکر آنها از وضع تدوین این کتاب خارج بود، صرف نظر کردیم .
شبیه ترین افراد به پیامبر (ص)
على اکبر نخستین نفر از بنى هاشم بود که به میدان جنگ رفت، او 19 سال یا 18 سال یا 25 یا 27 سال داشت، نزد پدر آمد و اجازه طلبید، امام حسین علیه السلام به او اجازه داد، سپس نگاه مایوسانه به اکبرش کرد و دو انگشت اشاره را به طرف آسمان کرد و گفت:
«اللهم کن انت الشهید علیهم، فقد برز الیهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک و کنا اذا اشفقنا الى نبیک نظرنا الیه». (1)
على اکبر به میدان آمد و با دشمن مىجنگید رجز مىخواند:
انا على بن الحسین بن على نحن و بیت الله اولى بالنبى تالله لا یحکم فینا ابن الدعى اضرب بالسیف احامى عن ابى
ضرب غلام هاشمى علوى
ضربات خورد کنندهاى بر دشمن وارد ساخت، و 120 نفر از سوران دشمن را کشت، تشنگى بر آنحضرت چیره شد، نزد پدر برگشت و عرض کرد:
«یا ابه! العطش قتلنى و ثقل الحدید اجهدنى».
امام حسین علیه السلام گریه کرد و فرمود: «محبوب دلم صبر کن بزودى رسولخدا صلى الله علیه و اله و سلم تو را سیراب خواهد کرد که بعد از آن هرگز تشنه نخواهى شد».
امام زبان جوانش را در دهان مبارک گذاشت و مکید و انگشتر خود را به او داد و فرمود: آن را در دهان خود بگذار به سوى دشمن برگرد.
على اکبر در حالى که دست از جان شسته و دل به خدا بسته به سوى میدان رفت، و از هر سو بر دشمن حمله کرد، و از چپ و راست بر آنها یورش برد و جماعتى را کشت در این هنگام تیرى به گلویش رسید که گلویش را پاره کرد، آنحضرت در خون خود مىغلطید، همچنان تحمل مىکرد تا اینکه روحش به گلوگاه نزدیک شد صدا بلند کرد:
یا ابتاه علیک منى السلام هذا جدى رسول الله یقرئک السلام و یقول عجل القدوم الینا.
: «اى پدر! سلام بر تو باد، هم اکنون این جد من رسول خدا صلى الله علیه و اله و سلم به تو سلام مىرساند و مىفرماید: به سوى ما شتاب کن».
«قد سقانى بکاسه الا وفى شربة لا ظما بعدها ابدا». :«مرا از جام خود سیراب کرد که هرگز بعد از آن تشنه نخواهم شد». (2)
در روایت دیگر آمد: وقتى که ضربات على اکبر، دشمن را تار و مار کرد، مره بن منقذ عبدى گفت: گناه عرب بر گردن من باشد که اگر این جوان با این وصف بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننهم، مره بن منقذ با نیزه خود در کمین آنحضرت قرار گرفت و او که گرماگرم جنگ بود، مره چنان نیزه بر او زد که آن بزرگوار به زمین افتاد، دشمنان گرد آنحضرت را گرفتند، فقطعوه باسیافهم: «با شمشیرهاى خود، بدن او را پاره پاره کردند».
در روایت دیگر آمده: هنگامى که مره بن منقذ بر سر مقدس آنحضرت ضربه زد، آنحضرت نتوانست بر مرکب بنشیند، خم شد و سرش را روى یال اسب نهاد، اسب او وحشت زده به سوى لشگر دشمن روانه شد.
«فقطعوه بسیوفهم اربا اربا».«دشمنان با شمشیرهاى خود بدن نازنینش را پاره پاره کردند»
آنگاه وقتى که روحش به گلوگاه رسید صدا زد: «یا ابتاه هذا جدى رسول الله قد سقانى بکاسه الاوفى …».
و سپس صدائى از گلویش برخاست و جان سپرد. (3)
امام حسین علیه السلام با شتاب به بالین جوانش آمد و ایستاد و فرمود:
«قتل الله قوما قتلوک، یا بنى ما اجراهم على الرحمان و انتهاک حرمه الرسول».
: «خداوند آن قوم را بکشد که تو را کشتند، اى پسرم چه بسیار این مردم بر خدا و دریدن حرمت رسول خدا، گستاخ و بىباک گشتهاند؟».
اشک از دیدگان امام سرازیر شد، سپس فرمود:
در این حال زینب علیها السلام از خیمه بیرون دویده، فریاد مىزد: اى برادرم، و اى فرزند برادرم، با شتاب آمد و خود را به روى پیکر به خون طپیده آن جوان افکند.
حسین علیه السلام سر خواهر را بلند کرد و او را به خیمه بازگردانید. (4)
و در نقل دیگر آمده: امام خون پاک اکبر را مىگرفت و به طرف آسمان مىریخت و از آن هیچ قطرهاى به زمین نمىریخت و فرمود:
یعز على جدک و ابیک ان تدعوهم فلا یجیبونک و تستغیث بهم فلا یغیثونک».
: «بر جد و پدر تو سخت است که آنها را صدا بزنى و به تو پاسخ ندهند و از آنها دادرسى کنى، ولى به داد تو نرسند».
امام صورت اشک آلود خود را روى چهره خون آلود على اکبرش گذاشت، و بقدرى بلند گریه کرد که تا آن روز کسى این گونه صداى گریه بلند را از او نشینده بود. (5)
سپس امام، پیکر خون آلود اکبرش را در آغوش گرفت و فرمود:
یا بنى لقد استرحت من هم الدنیا و غمها و بقى ابوک فریدا وحیدا».:«پسرم، از غم و اندوه دنیا راحتشدى ولى پدرت غریب و تنها باقى ماند». (6)
آنگاه امام حسین علیه السلام جوانان بنى هاشم را صدا زد و فرمود:
«تعالوا احملوا اخاکم».: «جوانان بنى هاشم! بیائید و برادرتان را به سوى خیمهها ببرید».
جوانان آمدند و جنازه على اکبر را برداشته تا جلو خیمه که پیش روى آن جنگ مىکردند بر زمین نهادند.
حمید بن مسلم نقل مىکند زنى از خیمه هاى حسین علیه السلام بیرون آمد صدا مىزد: واى بچهام، واى کشتهام، واى از کمى یاور، واى از غریبى …
امام حسین علیه السلام به سرعت نزد او رفت و او را به خیمهاش بازگردانید، پرسیدم: این زن چه کسى بود؟ گفتند: این زن زینب علیها السلام دختر امیر مؤمنان على علیه السلام بود، امام حسین علیه السلام از گریه او به گریه افتاد و فرمود:
«انا لله و انا الیه راجعون» (7)
بیتابى پدر
پدر از دیده جارى اشک غم بهر پسر مىکرد
ولى زینب در آنجا گریه بر حال پدر مىکرد
پدر فریاد مىکرد و پسر خاموش بود
اما سکوت او به قلب باب کار کار نیشتر میکرد
پدر عمرى دلش مىخواست رخسار پسر بوسد
ولى چون شرم مانع بود از آن صرف نظر مىکرد
از آن رو تا که لب را بر لبش بگذاشت دیدن داشت
یکى ایکاش بود آنجا و زینب را خبر میکرد
پدر را از پسر زینب جدا کرد
ار مکن منعش که از بهر برادر زینب احساس خطر میکرد
کرده بیتاب مرا آه دل با اثرت
ز اشتیاق رخت از خیمه دویدم به برت
اى ذبیح من و اى شبه رسول مدنى
ز چه آلوده به خون صورت قرص قمرت
نوجوان دیده گشا دیده گریانم بین اى پسر
یک نظرى کن تو بحال پدرت من که خود خضر رهم
پیر شدم از غم تو واى بر حال دل مادر خونین جگرت
پىنوشتها:
1- و در بعضى از عبارات در آغاز این فراز آمده: «اللهم اشهد على هؤلاء …».
2- اعیان الشیعه ج 1 / ص 607، مقتل الحسین مقرم: ص 312، منتهى الآمال ج 1 / ص 272، مثیر الاحزان ابن نما: ص 69.
3- کبریت الاحمر ط اسلامیه: ص 185.
4- ترجمه ارشاد مفید ج 2 ص 110، مثیر الاحزان ابن نما: ص 69.
5- نفس المهموم: ص 62،محدث قمى مىگوید:اما اینکه مادر على اکبر در کربلا بود یا نبود، چیزى در این باره نیافتم (همان مدرک: ص 165).
6- ترجمه مقتل ابى مخنف: ص 129.
7- تاریخ طبرى ج 6 / ص 256، ترجمه مقتل ابى مخنف: ص 129.
احلی من العسل، قاسم بن الحسن علیه السلام
مرگ شیرین
شهادت ابا عبداللّه الحسين(علیه السلام) و یاران باوفايشان ، چنان جريانی نيرومند در مسير تحولات تاريخ جهان اسلام پديد آورد که آثار عميق، گسترده و ماندگار و تحوّل زای آن از “روز واقعه” تاکنون ـ که بيش از 13 قرن می گذرد ـ همچنان پابرجاست و نه تنها گذر زمان بر ابعاد و پيامدهای آن سايه فراموشی نيافکنده، بلکه تاثير واقعه عاشورا بر حيات بخشی مهم و تعيين کننده از امّت اسلام دامنه ای بسيار گسترده تر از گذشته نيز يافته است.
بررسی برخی جهات این واقعه درس های فراوانی را به حق طلبان می آموزد. ازجمله این درس ها سخن پرمغز و پرمحتوای قاسم بن حسن در معرفی شهادت در راه خدا و حق می باشد که فرمود: أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ(شیرین تر از عسل).
آرزوی شهادت یک نوجوان
يكی از نوجوانان شجاع و نيرومندی كه روز عاشورا در كربلا حضور داشت، حضرت قاسم فرزند امام حسن عليه السلام بود. مادر او همان مادر عبدالله اكبر يعني رمله است، و برخي نفيله را مادر آنان می دانند (1) .
متأسفانه تاريخ زندگی اين نوجوان امام حسن و اين يار جان بر كف امام حسين ، جز دقايقی از آن كه مربوط به شب و روز عاشورا می شود، روشن نيست، اما همين چند صحنه شخصيت والای او را در تاريخ برجسته و جاويد ساخته است. روح بلند او، معرفت او، دينداری او، وفاداری او،و… از لابه لای همين چند صفحه شناخته می شود. او نمونه ای كامل و اسوه ای جامع برای نوجوانان و جوانان شيعه است.
در شب عاشورا که امام حسین علیه السلام، اصحاب خویش را پیرامون خود جمع نموده و خطابه معروف شب عاشورا را برای آنها بیان فرمود. حضرت در خطابه خود به آنان تذکر داد که فردا روز فداکاری و شهادت است و به آنان فرمود که در رفتن یا ماندن مختارید از تاریکی شب بهره گیرید؛ و هر یک دست برادری و فرزندی از آن من بگیرید و بروید؛ زیرا مقصود این جماعت کینهتوز من میباشم و چون مرا یابند به شما تعرضی نرسانند. مورخین گزارشی از رفتن اصحاب ننوشتهاند و جز اظهار فداکاری و پایداری از یاران امام چیزی نقل ننمودهاند. و چون یاران و اصحاب بر آمادگی برای حماسهسازی و شهادت تاکید نمودند. امام به ترسیم حادثه بزرگ عاشورا پرداخت و فرمود هر کس میماند بداند فردا چیزی جز شهادت نیست.
قاسم بن حسن که در این جمع نورانی حضور داشت از گفت و شنودهای بین عمو و اصحابش در نظرش آمد که آیا او هم مشمول این وصال خواهد شد؟ از جای برخاست و رو به ابا عبدالله علیه السلام عرض کرد: عموجانم آیا من هم در زمره کشتهشدگان خواهم بود؟ امام حسین علیه السلام پس از مواجهه با این سوال فرزند نوجوان برادر خویش، از وی پرسید مرگ در نظرت چگونه است. قاسم لحظات اضطراب و سکوت انتظار را شکست و عرض کرد: من مرگ را شیرینتر و گواراتر از شهد دلنشین و زندگیبخش میبینم .امام، درنگی کرد و دیدگان خود را به رخسار روشن قاسم دوخت و فرمود: حضرت فرمود: آری، تو نیز فردا به شهادت خواهی رسید(2).
الگویی ناب
حماسه پر شور نوجوان وارسته ای چون قاسم بن حسن انسان ها را ازتاریکی غفلت بیرون می آورد و به آنان راه و رسم از ایثار و فداکاری می آموزد. نو جوانی که شهادت را با آغوش باز می پذیرد تا زیر بار ذلت وستم نرود و کشته شدن با عزت را از حلاوت شیرین ترین غذا یعنی عسل برتر دانست. این روح با صلابت به نوجوانان درس فداکاری،معنویت و آزادی می دهد و آشنایی با زندگی و مبارزاتش می تواند الگویی برای نوجوانان تشنه ارزش ها باشد.
وقتی تاریخ انسان را می خوانیم ،می بینیم که انسان همواره از مرگ ترسیده است.ترس از مرگ،ریشه در عمق تاریخ دارد،فرهنگ های مختلف تلاش کرده اند به گونه ای با این ترس مقابله کنند.میل به بقاء در فطرت هر انسانی هست،ولی چه می شود که نوجوانی مرگ را زیبا و دلنشین می بیند،در واقع درس او آشنایی با فلسفه زندگی است؛
برای چه آفریده شده ایم؟چگونه باید زندگی کنیم؟برای چه باید زندگی کنیم؟
انسانی که به ثروت و مال دنیا بیشتر از فلسفه زندگی اهمیت دهد،نمی تواند معنای این پیام والای قاسم را بفهمد؛در واقع او گرفتاری است که سرانجام به پوچی می رسد.
او اسیرزندگی یکنواخت شده و گمشده ای دارد ولی نمی داند چه می خواهد،عمری به دنبال دنیا بوده و وقتی آن را در آغوش می کشد،باید تن را به مرگ و جدایی بدهد.
اما قاسم ها می دانند به دنیا آمده تا به سوی کمال برود،دنیا منزل او نیست بلکه باید چند روزی در اینجا بماند و توشه ای برگیرد و برود،باید در فاصله تولد تا مرگ رشد کند،ترس ها و ضعف ها را نابود کند و به سوی دنیای دیگر برود.
قاسم ها می دانند وقتی لحظه مرگ مومن فرا می رسد خدا با او چنین سخن می گوید:
«ای روح آرام یافته و مطمئن!در حالی که تو از لطف من خشنود هستی و من هم از تو خوشنودم،به سوی ثواب و پاداشی که برای تو آماده کرده ام باز آی.به جمع بندگان خوب من در آی و به بهشت من داخل شو»(3).
چقدر این سخن دل انگیز است،لذا چنین مرگی شیرین تر از عسل می باشد.عموی با وفای قاسم،سردار رشید کربلا حضرت ابوالفضل در رجزی شکوهمندانه در میدان نبرد این گونه آمادگی خود را برای در آغوش گرفتن مرگ اعلام می کند:
لَا أَرْهَبُ الْمَوْتَ إِذِ الْمَوْتُ رَقَى حَتَّى أُوَارَى فِي الْمَصَالِيتِ لَقا
«از مرگ نمی هراسم به هنگامی که آثار آن آشکار گردد و به آن پشت نمی کنم تا آن زمان که خود را در میان شمشیرهای برهنه اندازم و در بین شمشیرها پوشیده گردم.»(4)
لذا می بینیم که شهيد حسين فهميده، اين دانش آموز سيزده ساله، با الهام از نوجوانان شهيد در كربلا جان عزيزش را فدای اسلام و ولی امر زمان خويش می کند و ياد و نام خود را جاودانه ی تاريخ می سازد.
وقتی شهید محسن حججی با دست های بسته برای ما با نگاهش روایت می کند و با جوهر خون می نویسد که در این خیمه گاه هیچ ترسی در من نیست،یعنی اینکه جا پای قاسم و علی اکبر و عباس گذاشته ام و مرگ را شیرین می بینم.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
در پایان:
السَّلَامُ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ، الْمَضْرُوبِ هَامَتُهُ، الْمَسْلُوبِ لَامَتُهُ، حِينَ نَادَى الْحُسَيْنَ عَمَّهُ فَجَلَى عَلَيْهِ عَمُّهُ كَالصَّقْرِ، وَ هُوَ يَفْحَصُ بِرِجْلِهِ التُّرَابَ، وَ الْحُسَيْنُ يَقُولُ: بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوكَ وَ مَنْ خَصْمُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ جَدُّكَ وَ أَبُوكَ
سلام بر قاسم پسر امام حسن (عليه السلام) آن نوجوانی كه دشمن فرقش را شكافت و لباس جنگی اش را ربود. آن گاه كه عمويش حسين را به كمك طلبيد، مانند باز تيزپرواز بر بالين او حاضر شد. پاهايش را بر خاك گرم كربلا مي ساييد. در اين هنگام امام عليه السلام فرمود: از رحمت خدا دور باشند قومی كه تو را كشتند؛ آنان كه جد و پدر بزرگوار تو در روز قيامت دشمنشان است.
پی نوشت ها:
1- تذکرة الخواص، ص 215
2- سوگنامه آل محمد،ص283
3- سوره فجر: يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ(27) ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً(28) فَادْخُلِي فِي عِبَادِي(29) وَادْخُلِي جَنَّتِي(30)
4- مناقب آل أبی طالب عليهم السلام، ج4، ص 108
منبع – بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
دعوتنامهای از طرف امام حسین علیه السلام برای تمام گناهکاران
خیلی زودتر
در حدیثی معروف پیامبر فرمودند:«مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِي أُمَّتِي كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ فِي قَوْمِهِ، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَرَكَهَا غَرِقَ؛ مثل اهل بیت من مانند گشتی نوح در قومش است، هرکس در آن سوار شود نجات یافته و کسی که آن را ترک کند غرق میشود.»(تفسیر فرات کوفی،ص190) حدیثی که به حدیث سفینه معروف است و تمام اهل بیت را پناهگاهی برای هدایت و سعادت معرفی میکند.
در حدیثی دیگر و به طور خاص باز پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند:«إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ فِي السَّمَاءِ أَكْبَرُ مِنْهُ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمَكْتُوبٌ عَنْ يَمِينِ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِينَةُ نَجَاةٍ؛ همانا حسین بن علی در آسمانها شناخته شدهتر است تا زمین و همانا در جهت راست عرش خداوند بزرگ نوشته شده که حسین مصباح هدایت و کشتی نجات است.»(عیون اخبار الرضا(ع)،ج1،ص60) به خاطر این حدیث مهم و اختصاصی بوده که شیخ جعفر شوشتری از امام حسین(علیهالسلام) اینگونه یاد کرده:« فالنبى و الأئمة عليهم السلام كلّهم أبواب الجنان ؛ لكنّ باب الحسين أوسع…؛ پيامبر و ائمّه همگى درهاى بهشتند؛ امّا درب حسين گشودهتر است. همگى كشتى نجاتند؛ امّا كشتى حسين در ميان امواج طوفانهاى شديد، پُرشتابتر، و همراهی با آن تا ساحل نجات، آسانتر است.»(خصائص الحسینیه،ص14)
از اینجاست که میبینیم بسیاری از گنهکاران در طول تاریخ با کمک و مدد امام حسین(علیهالسلام) گناه را ترک کرده و سعادتمند شدند. از اینجاست که محرم را میتوان سرآغاز زندگی دوباره خیلیها دانست. ماهی که باید آن را غنیمت شمرد.
حتی اگر حر باشی
وقتی سکاندار کشتی ببیند فردی در حال غرق شدن است؛ برایش فرق نمیکند که آن فرد آشنا، دوست، غریبه یا دشمن باشد؛ بلکه در آن هنگام، مهم نجات است نه چیز دیگری. حضرت اباعبدالله(علیهالسلام) نیز اینگونه است. وقتی کسی دست کمک و یاری به سویش دراز کند در نزدیکترین زمان دستش را گرفته و با بیشترین سرعت او را به هدفش میرساند. ایشان درخواستی را بیپاسخ نمیگذارد.
خود حضرت به ما سفارش کردند که محتاجان را دست خالی رد نکنیم و فرمودند: «اعْلَمُوا أَنَ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَيْكُمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَيْكُمْ، فَلَا تَمَلُّوا النِّعَمَ فَتَحُوزُوا نِقَما؛ بدانید که مراجعه مردم به شما از نعمتی الهی برای شماست؛ پس از نعمتها روى، بر نگردانید که تبدیل به بلا میشود.»(نزهه الناظر،ص81) آری او هیچ درخواستی را رد نکرده و به هیچ گنهکاری پاسخ منفی نمیدهد؛ مگر حرّ بن یزید ریاحی را نپذیرفت؟!
دعوت هم میکند
امام حسین(علیهالسلام) علاوه بر آنکه همواره آغوشی باز برای توبه کنندگان داشتند؛ گناهکاران را نیز دعوت به توبه، هدایت و ترک گناه میکردند. حتی برای کسی چون زهیر بن قین پیغام میفرستد. برای کسی که از حسین فراری است و همواره از او فاصله میگیرد. برای فردی که از مکتب علوی جدا و عثمانی مذهب است. در این میان زهیر نیز به سخنان حضرت توجه کرده، راه هدایت را یافته و به فیض شهادت میرسد.(الاخبار الطوال، ص۲۴۶)
البته حضرت برای عبیدالله بن حر جعفی هم پیغام فرستاد و او را به خیمهاش دعوت کرد و به او فرمود: «اِنَّ عَلَيكَ ذُنُوباً كَثِيرَةً فَهَل لَكَ مِن تَوبَةِ تُمحِي بِها ذُنُوبَكَ؟؛ همانا تو گناهان زیادی داری پس آیا میخواهی توبه کرده و تمام گناهانت را پاک کنی؟» ابن حر که میدانست امام او را به چه چیزی دعوت میکند؛ عرض کرد من از مرگ میترسم؛ اما اسبم را که تیزرو است به تو میدهم. امام نیز در پاسخ فرمود: «ما به تو و به اسبت احتیاج نداریم.»(ابصار العین،ص89)
عمر سعد هم یکی از دعوت شدگان حسینی است. حضرت حتی به او فرمود که به فرمانداری ری نمیرسد؛ ولی او نیز دعوت امام را رد کرد و به جای یاری امام با امام جنگید. در آخر نیز صدق کلام حسینی برایش روشن شد و به هلاکت رسید. ابن سعدها و ابن حرها از بیم جان و در طلب دنیا حاضر به قبول دعوت امام نشدند؛ اما نه تنها جانشان محفوظ نماند و به ملک و سلطنت دنیایی نرسیدند؛ بلکه بعد از مدت کوتاهی به هلاکت رسیدند. در این میان ما میمانیم و دعوت امام که به آن پاسخ مثبت دهیم یا آن را رد کنم.
نسخه طلایی
امام حسین(علیهالسلام) توبه گناهکاران را میپذیرفتند و آنها را به هدایت و سعادت دعوت میکردند؛ اما هیچگاه با گناه سازشی نداشتند و اجازه ارتکاب آن را نمیدادند؛ زیرا حقیقت گناه دشمنی و عصیان با خداست. حضرت در سفارشی فرمودند:«اعْمَلْ عَمَلَ رَجُلٍ يَعْلَمُ أَنَّهُ مَأْخُوذٌ بِالْإِجْرَامِ مَجْزِيٌّ بِالْإِحْسَانِ؛ مانند کسی کار را انجام بده که میداند اگر اشتباه کند مورد مؤاخذه است و به واسطه کارهای نیک پاداش میگیرد.»(کنز الفوائد،ج2،ص32) این حدیث بیانگر محاسبه نفس است که اگر فردی آن را عملی سازد؛ دیگر مرتکب هیچ گناهی نمیشود.
در حدیثی دیگر حضرت به فردی که خود را از ترک گناه عاجز میدانست؛ فرمود: «افْعَلْ خَمْسَةَ أَشْيَاءَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ…؛ پنج کار را انجام بده و سپس، هر گناهى که خواستى، بکن. نخست، آن که روزىِ خدا را نخور و هر گناهى خواستى، بکن. دوم، از ولایت خدا بیرون برو و هر گناهى خواستى، بکن. سوم، جایى که خدا تو را نبیند، پیدا کن و هر گناهى خواستى، بکن. چهارم، چون فرشته مرگ آمد تا قبضِ روحت کند، او را از خود بران و هر گناهى خواستى، بکن. پنجم، چون مالک (فرشته جهنّمْ) تو را به دوزخْ وارد کرد، به آن، وارد مشو و هر گناهى خواستى، بکن.» بله تفکر در اینکه انسان در محضر خداست و به خاطر این عمل مورد بازخواست است؛ باعث از بین رفتن غفلت و ترک گناه میشود. در اصل این نسخه طلایی به عنوان دعوتنامهای از طرف امام حسین برای تمام گناهکاران است؛ آنها که میخواهند دیگر به هدایت و سعادت نه نگویند
کلام آخر
چه خوب است برای موفقیت در ترک گناه با عزم و پشتکاری جدی از حضرت نیز کمک بگیریم و توجه داشته باشیم که طبق فرموده حسینی، دوری از غفلت و توجه به نتیجه اعمال به همراه درک حضور خدا جلوی انجام گناهان را گرفته و انسان را در مبارزه با شیطان پیروز میسازد
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
آخرین فدایی امام حسین(علیهالسلام)
میدان کربلا صحنه رویاروی حق و باطل بود. در سپاه حق مدار امام حسین(علیه السلام) هم پیرمرد بود، و هم جوان و هم نوجوان. یکی از سپاهیان حق مدار اباعبدالله الحسین(علیه السلام) که برادر زاده ی ایشان هم بود، عبدالله بن حسن(علیه السلام) بود.
هنگامی که سالار شهیدان در محاصره لشکر ابن زیاد ملعون قرار داشت و زخم هایی هم برداشته بود، عبدالله بن حسن(علیه السلام) که کودک نابالغی بود، از خیمه ها بیرون آمد و علیرغم ممانعت حضرت زینب(علیها السلام) از ورود او به میدان، خود را به عموی بزرگوارش رساند و خود را سپر عمو قرار داد تا شمشیر بحر بن کعب یا حرمله بن کاهل به ایشان نخورد؛ اما شمشیر آن مرد شقی که به سمت سالار شهیدان می آمد، دست او را قطع کرد و سپس با تیر حرمله بن کاهل در دامان عموی خود به شهادت رسید.[1] گر چه تصور عمومی این است که عبدالله بن حسن، خردسال بوده است؛ اما اینگونه نبوده و نهایت اینکه نابالغ بوده است. حتی در کتاب بحارالانوار آمده که او چهارده نفر را کشت.[2]
در زیارت امام حسین(علیه السلام) برعبدالله بن حسن(علیه السلام) سلام داده شده است، و قاتل او(حرمله بن کاهل اسدی) مورد لعن قرار گرفته است.[3]
شهادت عبدالله بن حسن(علیه السلام) و شهادت او در راه امام خویش، برای دوران ما حاوی درس های است که به دو نکته از آنها اشاره می کنیم.
1ــ نقش پدران در تربیت فرزند
عبدالله بن حسن(علیه السلام) فرزند حسن بن علی(علیه السلام) است. همان تنهاترین سرداری که در بستر شهادت، بعد از خبر دادن از مرگ خود به وسیله سَم جعده، به برادر بزرگوارش امام حسین(علیه السلام) فرمود: «و لكن لا يوم كيومك يا أبا عبد الله (علیه السلام)[4] يا حسين! هيچ روزى (در شدت و سختى) مثل روز عاشوراى تو نيست.» امام حسن(علیه السلام) در بستر شهادت، به یاد غریبی برادر خویش است.
اگر بخواهیم زبانحال ایشان را بیان کنیم، باید گفت امام حسن(علیه السلام) به برادر خود گفته است: ای برادر! گرچه من با این سم کشنده از دنیا خواهم رفت و در روز سخت عاشورای تو نیستم؛ ولی فرزندان من در خدمت تو هستند. امیدوارم به سهم خود، سپر بلای تو شوند. عبدالله بن حسن(علیه السلام) چه خوب در روز عاشورا با شهادت خود، در راه دفاع از عموی غریب خود، گفته پدر را جامعه عمل پوشاند.
والدین جامعه اسلامی باید به تأسی از حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام) فرزندان خود را در مسیر معنویت و اخلاق اسلامی و محبت اهلبیت(علیهم السلام) تربیت نمایند.
ماه محرم فرصت خوبیست تا والدین، فرزندان خود را بیشتر با هیات های مذهبی و شور و شعور حسینی آشنا سازند.
2ـــ لزوم همت و انگیزه معنوی از طرف فرزندان
چنانچه در ابتدای مقاله گفتیم عبدالله بن قاسم برای دفاع از عموی خویش، جسارت به خرج داد و خود را به عمو رساند و بر سر دشمن او فریاد کشید[5] و به قول امروزی ها لیاقت و عرضه ی خود را نشان داد. کودک و نوجوان مسلمان نیز باید اینگونه باشد.
در دوران ما، با ورود وسایل ارتباطی جدید و رواج آن در بین خانواده ها، فرزندان در معرض آسیب هایی هستند. در این بین هم باید والدین به وظیفه خود عمل کنند و هم فرزندان. با وجود این وسایل ارتباطی و امکانات وسیع آن، دیگر بچه های امروز، مثل بچه های سابق نیستند و هم در جنبه منفی و هم مثبت قابلیت رشد دارند. گر چه به فرمایش مولای متقیان، دل کودک و نوجوان آماده پذیرش هر نوع بذریست[6]، ولی این بدان معنا نیست که آنها از خود هیچ گونه واکنشی ندارند.
همانگونه که بچه ی ده دوازده ساله، سر کلاس های مختلف جهت مهارت آموزی می آموزد و استعدادهای خود را شکوفا می کند، در بحث معنوی هم می تواند استعداد خود را به کار اندازد. بچه هایی هستند که رشد فکری و معنوی خود را علاوه بر محیط خانواده، از کانون مساجد و کتابهای که می خوانند و امثال این، دریافت می کنند، و با شرکت در مساجد ومحافل مذهبی به همراه والدین خود، و همت و انگیزه در مکبر شدن و تلاوت قرآن در جمع دوستان، آینده معنوی خود را رقم می زنند.
فرزندان جامعه اسلامی باید راه و روش قاسم بن حسن و عبدالله بن حسن را سرمشق خود قرار دهند. چه نوجوانان غیوری بودند که در دوران دفاع مقدس با اقتدا به قاسم بن الحسن و همچنین عبدالله بن حسن، به جنگ باطل رفتند و مکتب شیعه و نظام اسلامی را یاری نمودند.
سخن آخر
رفتار و منش شهدای کربلا، از جمله عبدالله بن حسن(علیه السلام) باید برای والدین و فرزندان جامعه اسلامی الگو باشد. برای والدین از این جهت که فرزندانی پاک و مدافع ارزش های اهل بیت، تربیت کنند، و برای فرزندان از این جهت که استعدادها و توانایی های خود را در مسیر حق و حقیقت قرار دهند.
پی نوشت ها:
1ــ لهوف سید بن طاووس، ص148
2ــ زندگانی امام حسین(علیه السلام) ترجمه ج45 بحارالانوار، ص36
3ــ بحارالانوار، ج 45، ص 98
4ــ اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه فهرى، ص 25
5ــ همان، ترجمه بخشایشی، ص148
6ــ از امام علی(علیه السلام) روایت شده که فرمود: «إِنَّما قَلْبُ الْحَدَثِ كَالْأَرْضِ الْخالِيَةِ مآ أُلْقِىَ فيها مِنْ شَىْ ءٍ قَبِلَتْهُ؛ جز اين نيست كه دل نوجوان همچون زمين ميان تُهى است؛ هر چه در آن افشانده شود، همان را مى پذيرد. منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج20 ، ص 8
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
نبش قبر حضرت حر بن یزید ریاحی (ره)
هنگامی که شاه اسماعیل صفوی به کربلا مشرف شد نخست به زیارت سالار شهیدان رفت و آنگاه حضرت ابوالفضل علیه السلام و دیگر شهدای کربلا علیهم السلام را زیارت نمود. اما به زیارت حر، آن آزاده روزگار که قبرش با قبر سالارش فاصله دارد، نرفت.
پرسیدند: « چرا؟»
استدلال کرد که اگر توبه او پذیرفته شده بود از سالارش حسین علیه السلام دور نمی ماند.
توضیح دادند که: « شاها ! از آنجایی که او در سپاه یزید فرمانده لشکر بود و آشنایانی داشت پس از شهادت در راه حق و در یاری حسین علیه السلام بستگانش بدن او را با تلاش و با اصرار بسیار از میدان جنگ خارج ساختند ودر اینجا به خاک سپردند.»
شاه گفت: « من می روم با این شرط که دستور دهم قبر او را بشکافند و درون قبر را بنگرم اگر شهید باشد نپوسیده است و برای او مقبره می سازم. در غیر این صورت دستور تخریب قبرش را صادر خواهم کرد. »
پس از این تصمیم به همراه گروهی از علما، سران ارتش و ارکان دولت خویش، کنار قبر حر آمدند و دستور نبش قبر را صادر کرد.
هنگامی که قبر گشوده شد شگفت زده شدند چرا که دیدند پیکر به خون آغشته آن آزاده قهرمان پس از گذشت بیش از یک هزار سال صحیح و سالم است. زخمهای بی شمار گویی تازه وارد آمده و دستمالی نیز که سالارش حسین علیه السلام بر فرق او بسته و مدال بزرگی است بر پیشانی دارد.
شاه اسماعیل گفت: « این دستمال از امام حسین علیه السلام است و برای ما مایه برکت و پیروزی بر دشمنان و مایه شفای بیماران. به همین جهت با دست خویش آن را باز کرد و دستمال دیگری بست اما به مجرد باز کردن آن دستمال، خون جاری شد و هرگونه کوشش برای متوقف ساختن آن بی حاصل ماند.
به ناچار شاه همان دستمال را بر سر حر بست و گوشه ای از آن را به عنوان تبرک برداشت و خون هم متوقف شد. به همین جهت دستور داد برای او مقبره ساختند و مردم را به زیارت ایشان فراخواند.
کرامات صالحین، مرحوم محمد شریف رازی