شخصيت معنوي حضرت عباس عليه السلام :
بدون ترديد، شخصيت انسان به پاك سازي و به سازي معنوي است ودر تعبيراسلام، به تزكيه وتعليم و به عبارت روشن تر به دو نيروي«دفع وجذب» است. اگر دفع وجذب متوقف گردد، انسان درپرتگاه سقوط و نيستي قرار ميگيرد، زيرا رشد وتعا لي شخصيت آدمي، بستگي به اين دو نيرو دارد:
۱.دفع وپاكسازي عوامل وزمينه هاي سقوط، مانند دفع گناهان از روح وروان.
۲.جذب فضائل وارزش ها، مانند جذب ايمان، علم، عمل صالح وخصال نيك در روح وروان و آراسته گردانيد آن.
به طوركلي بشريت بايد با نيروي «تقوا»، روح وروان را از موانع كمال (گناهان) خالي نموده، سپس آن را با فضايل اخلاقي زينت دهد تا نور خدا وارزش هاي ملكوتي در سراسر وجودش متجلي وآشكار شده، به هدف اصلي خلقت، يعني بندگي خدا و نيل به كمال اصيل الهي دست يابد.
با اين توضيح، مشخص مي گردد كه حضرت عباس عليه السلام كمالات معنوي و ابعاد وجودي اش ناشي از برخورداري از ارزش هاي والاي انساني و دوري از كناه و گناهكاران است و عبوديت خالصانه او در برابر خدا و توتاضع در مقابل بندگان خاص الهي؛ از جمله پدرش اميرمؤمنان(ع) و برادرنش امام حسن و امام حسين عليهما السلام، باعث رشد و بالندگي شخصيت معنوي و رسيدن به كمالات و ارزش هاي وجودي ايشان گرديده است.
ابعاد وجودي حضرت عباس(ع)، كه بر گرفته از شخصيت والا و معنوي و عظمت اخلاقي ايشان بود، عبارتند از:
فداكاري، ايثار، فضيلت، شجاعت و دليري، رشادت جسمي و روحي، زهد وتقواي الهي، فتوت و جوانمردي، كه همه آنها ناشي از بزرگواري و شايستگي حضرتش بود. و بر اين اساس وبه دليل برخورداري از فضائل بي شمار، وجود حضرت عباس(ع) سرشار از كنيه ها و القاب بسيار پسنديده اي گرديد كه هر كدام، بيانگر يكي از ابعاد درخشان وجودي و زندگي پرنور اوست[۱]…
الف) كنيه ها
عظمت آثار و صفات حضرت عباس(ع)، كنيه هاي درس آموزي براي همگان جلوه گر ساخته است كه عبارتند از:
۱- ابوالفضل
اين كنيه، مشهورترين كنيه حضرت عباس(ع) است كه به يقين نشان از فضيلت هاي بي شمار او در عرصه هاي مختلف زندگاني؛ يعني كودكي، نوجواني و جواني دارد كه هر يك آينه اي شفاف و روشنگر از ويژگي هاي ارزشمند محسوب مي شود[۲]. مورخان نقل نموده اند: ناميده شدن او به ابوالفضل، به خاطر يكي از دو علت زير بوده است:
الف) پسري به نام فضل داشت.
ب) چون سراسر زندگي آن حضرت سرشار از فضيلت بوده؛ زيرا ابوالفضل يعني پدر فضيلت ها.
به نظرمي رسد كه علت دوم، مناسب تر باشد.
۲- ابوالقاسم
ابوالقاسم كنيه ديگري است كه جابربن عبدالله انصاري در زيارت اربعين، خطاب به حضرت عباس(ع) گفته است:
السلام عليك يا اباالقاسم !السلام عليك يا عباس بن علي ![۳]
۳- ابوالقربه
اين كنيه، سومين كنيه حضرت عباس(ع) است كه دلاوري و مردانگي در امواج پرتلاطم آن جلوه گر است و حكايت از شكافتن سينه سپاه دشمن در رسيدن به آب گواراي شريعه دارد تا كام تشنگان، كودكان و زنان را سيراب سازد.[۴]
توضيح اينكه: منصب سقايت و آب رساني به تشنگان، كه يكي از ارجمندترين و زيباترين برنامه هاي اسلامي و انساني است، يكي از كارهاي مهم حضرت عباس(ع) بود و حتي شهادت او در زماني واقع شد كه براي آوردن آب به شريعه فرات رفته بود.
ب) القاب
۱- قمر بني هاشم
همان گونه كه ذكر شد، حضرت عباس(ع) از ريبايي ويژه اي برخوردار بود و به خاطر سيماي سپيد، سيرت زيبا و ملكوتي و قامت رعنا و رشيدش او را « ماه خاندان بني هاشم و قمر بني هاشم» مي خواندند. همچنين همگان در مدح ابهت پرشكوه و سرافرازي عظمتش زبان مي گشودند و چنين لقبي را برازنده وجود او مي دانستند.
۲- باب الحوائج
از آنجا كه حضرت عباس(ع) فداكاريها، اخلاص و خصال والاي انساني در پيشگاه خداوند داراي مقام بسيار ارجمند و آبروي مخصوص گرديد، خداوند مقام و لقب «باب الحوائج» را به حضرتش عطا فرمود و وجود عظيم او را شايسته اين لقب دانست.توسل به ذيل عنايت او نيز موجب رواشدن حاجات است؛ زيرا پذيرش شفاعتش در درگاه خداوندف قطعي است. او كريمي است از دودمان كريمان و وسيله اي براي تقرب به درگاه الهي، كه ساليان بسيار،شيعه و سني و مسلمان و غير مسلمان دست دعا و چشم اميد به سوي او داشته، از كرامات شيرين و زلال معرفت او ناگفته هاي گفتني فراواني دارند. نويسندگان، عالمان و محققان بسياري، در اين باره كتاب ها به رشته تحرير در آورده اند.[۵]
۳- طيار
«طيار» لقبي است كه امام سجاد(ع) از بلنداي بينش خود، عمويش را بدان ستود و جلوه اي از جلوه هاي قدسي ابوالفضل(ع) را آشكار نمود.
۴- سقّا
منصب سقايت و آب رساني، يكي از خدمات بزرگ در تاريخ حج است و آب دادن تشنگان، از مستحبات و گاه واجبات ديني شناخته مي شود.
حضرت ابوالفضل(ع) از پدرش علي(ع) كه در جنگ بدر، با كمال شجاعت كنار چاهي كه نزديك دشمن بود، رفت و از آن براي مسلمانان آب آورد؛[۶] لفب سقايي را به ارث برده بود. وي در ماجراي كربلا از مدينه تا مكه واز مكه تا كربلا سرپرست آب رساني به كاروان امام حسين(ع) و حيوانات آنها بود.
با توجه به اينكه همراهان امام حسين(ع) در آغاز، بيشتر از هزار نفر بودند، با افزودن حيواناتشان، نتيجه مي گيريم كه تأمين آب براي آنها كار بسيار مهمي بوده است كه حضرت عباس(ع) انجام مي داده وي حقيقتاً برازنده اين لقب بوده است.
۵- علمدار
«علمدار» دارنده بيرق لشكر و برگيرنده علم سرافرازي كه بسان نگيني، نمايانگر انسجام سپاه، استمرار مبارزه و خروش سپهسالار عليه دشمن داشت. اين نشان پرافتخار، به عهده ابوالفضل(ع) بود.
۶- اطلس
حضرت عباس(ع) را «اطلس» مي خواندند؛ زيرا اين لغت به معني سرخ تيره رنگ، شجاع، چابك، دلاور و دريا دل است. آن حضرت در صحنه هاي گوناگون، شجاعت و دلاوري خود را نشان داده ود؛ به طوري كه حتي دست هايش را قطع كردند؛ ولي تسليم نشد و همچنان مي جنگيد و ترس در قاموس زندگي او وجود نداشت.[۷]
۷- الشّهيد
يعني والا گوهري كه توفيق شهادت يافت. حضرت ابوالفضل(ع) به راستي از آن دسته افرادي است كه شايسته عنوان عميق شهيد و شهادت است و به تمام امتيازات شهادت نائل گرديد و از برجستگان در ميان شهيدان سرافراز است. او كسي است كه دست هايش زودتر از خودش به بهشت برين خداوند شتافتند و سر بريده اش به گونه اي ضربه ديد كه صورتش مشخص نبود.[۸] امام سجاد(ع) نيز وقتي به كنار پيكر مطهر ابوالفضل العباس(ع) آمد، خطاب به او فرمود:
و عليك منّي السّلام من شهيدٍٍ مُحتسبٍ؛ اي شهيد مخلص راه خدا، سلام من بر تو باد![۹]
۸- عبد صالح
«عبد صالح» به معني بنده نيكوكار خداوند است. اين لقب از زيارتنامه حضرت عباس(ع) از زبان امام صادق(ع) گرفته شده است.
اي نام تو جان پناه مردم
چون بحر بلا كند تلاطم
باشد لقب تو عبدصالح
همچو لقب امام هفتم[۱۰]
۹- حامي الضّعينه
«ضعينه» به معني هودج است. اين لقب به مفهوم حامي بانوان است، كنايه از اينكه حضرت ابوالفضل(ع) حامي بانوان هودج نشين در سفر كربلا بوده است. در اين سفر، حضرت از آنها نگهباني مي كرد و آنان در پناه چنين نگهباني نيرومند و شجاع هيچ گونه نگراني نداشتند.[۱۱]
۱۰- فادي
«فادي»؛ يعني فداكار، حضرت عباس(ع) به راستي فداكاري را به آخرين حد و مرز خود رسانيد و برادران خود، هستي خود و حتي دو پسر خويش را فداي دين، امام حسين(ع) و آرمان آن حضرت نمود و حق جهاد و جانبازي را با تلاشي بي نظير تا آخرين نفس و قطره خون انجام داد.[۱۲]
۱۱- المستجار
«المستجار»؛ يعني پناهگاه. از القاب حضرت ابوالفضل(ع) اينكه پناه براي پناهندگان بود. شاعر معروف، فهيم و مخلص اهل بيت(ع) شيخ محمد رضا ازري در شأن حضرتش قصيده اي سرود.[۱۳]هنگامي كه اين مصراع را سرود:
«يوم ابوالفضل استجار به الهدي؛ روز عاشورا ، روزي است كه حسين(ع) محزن هدايت، به عباس(ع) پناه برد.»
سپس صحت اين مطلب را در نظر خود بعيد دانست و گفت: شايد اين سخن مورد قبول امام حسين(ع) واقع نگردد !
شب در عالم خواب، امام حسين(ع) به او فرمود: آنچه را گفته اي صحيح است، من به برادرم پناهنده شدم ! مصرع دوم اين شعر را با اين جمله تكميل نما:
« والشَّمس مِن كَدِرِ العَجاجِ لِثامُها؛ در آن هنگام به عباس پناه بردم كه بر اثر حمله ها و در گيري و گرد و غبار، بين زمين و آسمان تيره و تار شده بود، به طوري كه نقاب گرد و غبار جلوي نور خورشيد را گرفته و هوا را تاريك نموده بود.»[۱۴]
۱۲- ضِيغَم
گاهي حضرت عباس(ع) را «ضيغم» و گاهي «ضرغام» كه هر دو به معني شير ژيان و چابك است، مي خواندند؛ چرا كه او در ميدان رزم با دشمن چون شيري نيرومند بود كه به گله روباه حمله مي كرد، دهها و صدها نفر را در حمله هاي حيدري خود به خاك مذلت مي افكند.
از القاب ديگري كه به حق به حضرت عباس(ع) نسبت داده اند، مي توان به موارد ذيل اشاره نمود:
۱۳- ظهرالولايه (پشتيبان ولايت و امامت).
۱۴- مُوثِر(ايثارگر).
۱۵- مُواسي (مواسات و برادري).
۱۶- واقي (نگهبان).
۱۷- ساعي (تلاشگر).
۱۸- باب الحسين(ع)
۱۹- سردار و پيشتاز.
۲۰- البطل العلقمي (قهرمان نهر علقمه).
۲۱- فرمانده لشكر.
۲۲- صدّيق ( بسيار راستگو).
۲۳- حامل اللّوا (پرچمدار).
۲۴- صابر
كسي كه در تحمل همه سختي ها راه ا مرحله شهادت، شكيبايي اش را از دست نداد و احساساتش بر صبرش غلبه نكرد.
نكته بسيار مهم در اين رابطه، اين است كه حدود نيمي از القاب ابوالفضل(ع)، ملهم و متأثر از شخصيت مقتدايش امام حسين(ع) و به جهت همراهي، پشتيباني و ياري نمودن او در طول زندگي سراسر فيض و معنويت؛ به ويژه در واقعه كربلاست. اين نكنته از دو جهت قابل تأمّل است:
۱- قدرت رهبري ذاتي امام، كه توانسته است استعدادهاي مثبت كسي چون حضرت عباس(ع) را به ظهور رسانده و نتيجه تعليمات دانشگاه علي(ع) را تجلي بخشد و شخصيت او را از خود پر سازد.
۲- تأثير تعليمات و آموزش هاي مؤثّر در شخصيت سپهسالار، كه از كودكي وي را همراهي نموده است و وجودش در قالب يك مريد، مملوّ از وجود مولايش حسين(ع) بوده است. تسليم او در برابر اراده امام، تصديقش بر ولايت امام و وفاداري اش نسبت به امام، همگي تشكيل دهنده نمادي بي نظير از مريد بودن اوست. او جز حسين(ع) نمي شناخت و توحيدش را نيز در ارادت به حسين(ع) مي يافت. حسين(ع)، مظهر عشق و عباس(ع) مظهر وفا، هر دو با هم پيوندي ديرينه از عشق و وفاداري را به نمايش مي گذارند و به همه ما مي آموزند كه: وفا، از عشق پيروي مي كند.
اوج وفاداري
ذكر نكته اي كه زينت وفاداري و شاهكار انحصاري حضرت عباس(ع) است و او را براي هميشه در «تاريخ جوانمردان» از ديگران متمايز مي سازد، در اينجا لازم است.
نقل شده است كه: وقتي حضرت ابوالفضل(ع) ، سپهسالار رشيد دشت كربلا براي بار دوم به شريعه فرات وارد مي شود تا براي تشنگان آب ببرد، در ميان نهر آب كه قرار گرفت -اين واقعه عموماً به اين منوال نقل شده است – هنگام برداشتن آب، فشار تشنگي باعث شد كه حضرت وضعيت تشنگان حرم را فراموش كرده و ميل به خوردن آب كند. به همين علت،آب را با دست به دهان نزديك كرد كه بياشامد؛ ولي يكباره به خاطر آورد كه بچه هاي امام حسين(ع) تشنه اند وبا خود گفت: اين، خلاف جوانمردي و وفاداري است كه آنان تشنه باشند و من سيراب شوم! و آب را از دستان خود به زمين ريخت. اسب ايشان نيز از خوردن آب تا قبل از اين اقدام حضرت، خودداري نمود.[۱۵]
ولي آيا اين قضاوت، تعريف كاملي از جوانمردي و وفاداري آن حضرت است؟ آيا ممكن است عباس علمدار كه سقايي را از كودكي تمرين كرده، اكنون دچارغفلت گرددو منشأ مأموريتش را؛ حتي چند لحظه فراموش كند؟ آيا وفاداري محض، جايي براي غفلت باز مي گذارد؟ هيهات!
آب كه مظهر پاكي و علت ساري ايجاد است، با شخصيت مير حرم، «ابوالقربه» از كودكي عجين گشته و حداقل بر سياق عادت و ملكه اخلاقي هم اين امكان وجود نداشته كه دچار غفلت مذكور گردد.
به يقين، انگيزه آب نخوردن ابوالفضل(ع) خيلي لطيف تر از آن است كه تاكنون شنيده ايم. خوب دقت و توجه نماييد!
تاريخ مي گويد كه: حضرت عباس(ع) وقتي وارد شريعه فرات شد، اسبش هم با همه تشنگي كه به طور طبيعي داشت، ابتدا از خوردن آب خودداري مي كرد. اسب، با هوش است و شايد به دليل همين هوش، عرب اين حيوان را «فرس» مي نامد. اين حيوان خوب مي فهميد كه راكبش آب نمي خورد و فضا، فضاي جنگ است؛ هياهو و كشتار و شهادت را مي ديد و بر سياق ذات هوشي اش حوادث راپيش بيني مي كرد و مي فهميد. بنابراين رغبتي به خوردن آب از خود نشان نمي داد و در واقع، نوعي تعهد به راكب و احترام را از خود بروز مي داد! اسب مي فهميد كه نبايد غفلت كند؛ ولي با كمال تأسف، تاريخ در اين باره در توضيح جوانمردي سپهسالار كربلا، غافلانه نقض غرض كرده و حقيقتي لطيف را در قالب يك وهم تاريخي جلوه مي دهد؛ زيرا با مراجعه به كليد شخصيتي حضرت باب الحوائج عباس بن علي(ع) و از سر وفاداري و ارادت ورزي اش، به خوبي د رمي يابيم كه او نه تنها غافلانه و از سر سهو هم يك لحظه از دايره وفا خارج نگشت؛ بلكه از سر جوانمردي وقتي ديد حيوانش هم حرمت گرفته و تشنگي را تحمل كرده، دست به زير آب برد و آب را دست نزديك دهان خود نمود تا حيوان فريب اين حركت را بخورد و درآسودگي آب بياشامد. و اين، به طور دقيق عين نكته سنجي حضرت ابوالفضل (ع) است كه در تمامي زواياي حوادث، ريز و درشت، غفلت نكرده و در حساس ترين لحظات جاي خالي و ناتمام باقي نگذارده است. تنها در اين صورت است كه راز وفاداري حضرت عباس (ع) به عنوان بارزترين چهره او آشكار مي گردد و وجود مقدسش را براي هميشه سرخيل مريدان عالم قرار مي دهد.[۱۶]
در گفتار معصومان عليهم السلام
۱- پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله
در يكي از رؤياهاي صادقه آمده است كه پيامبر(ص) به عباس(ع) فرمود: «خداوند چشمت را روشن گرداند! تو باب الحوائج هستي!عز هر كه خواستي، شفاعت كن!»[۱۷]
۲- امام علي عليه السلام
حضرت علي(ع) در شأن فرزندش حضرت ابوالفضل(ع)، در آن هنگام كه در بستر شهادت بود و او را طلبيد و به سينه اش چسبانيد، فرمود:
« به زودي در روز قيامت، چشمم به وسيله وجود تو روشن مي گردد!»[۱۸]
۳- حضرت زهرا عليهما السلام
پيامبر(ص) به علي(ع) مي فرمايد: به حضرت زهرا(ع) بگو؛ براي شفاعت و نجات امت چه داري؟ حضرت علي(ع) بعد از ابلاغ اين پيام به حضرت زهرا(ع) چنين پاسخ مي شنود:
« اي اميرمؤمنان! دو دست بريده پسرم عباس(ع) براي ما در مورد مقام شفاعت،كافي است.»[۱۹]
۴- امام حسين عليه السلام
امام حسين(ع) در شأن حضرت عباس(ع) گفتارهاي متعددي دارد كه ما از ميان آنها به يك گفتار اشاره مي كنيم:
در عصر تاسوعا، امام حسين(ع) به ابوالفضل(ع) فرمود:
«برادرم! جانم به قربانت! سوار بر اسب شو و نزد دشمن برو و از آنها بپرس براي چه به اينجا آمده اند…»[۲۰]
در اين عبارت، امام حسين(ع) با عالي ترين تعبير؛ يعني «فدايت شوم»، محبت خود را به حضرت عباس(ع) ابراز مي دارد و با چنين گفتاري، كه بيانگر اوج عظمت مقام حضرت عباس(ع) است، او را مي ستايد.
۵- امام سجاد عليه السلام
امام سجاد(ع) وقتي كه روز سيزدهم محرم، همراه بني اسد براي دفن پيكرهاي مطهر شهيدان به كربلا آمد و در كنار بدن بي دست عمويش حضرت ابوالفضل(ع) قرار گرفت، خود را به روي پيكر مطهر آن حضرت انداخت و در حالي كه آن را مي بوسيد، فرمود:
«اي ماه بني هاشم! بعد از تو، خاك بر سر دنيا!»[۲۱]
۶- امام صادق عليه السلام
فرازهاي مهمي از زيارت نامه حضرت عباس(ع) از زبان امام صادق(ع) نقل شده است كه ما در اينجا به فراز آخر آن اشاره مي نماييم:
«اَشهدُ اَنَّكَ لَم تَهِن و لَم تَنكُل وَ اَنَّكَ مَضَيتَ عَلي بصيرةٍ مِن اَمرِكَ، مّقتَدِياً بِالصّالحِينَ وَ مُتَّبِعاً لِلنّبّيين؛ گواهي مي دهم كه تو اي عباس! در امر دينت هيچ گونه سستي نكردي و در برابر دشمن از مقاومت، باز نايستادي و به راستي با كمال بصيرت و اگاهي به صالحان نمودي و از پيامبران پيروي كردي.»[۲۲]
۷- امام هادي عليه السلام
در فرازي از زيارت نامه امام هادي(ع)، از زبان آن حضرت خطاب هايي با اين مضامين به حضرت عباس(ع) آمده است:
السلام علي ابي الفضل العباس ابن اميرالمؤمنين…؛ سلام بر ابوالفضل العباس پسر اميرمؤمنان عليه السلام:
آنكه با كمال مواسات، ايثار و برادري، جانش را نثار برادرش حسين(ع) كرد.
آنكه دنيا را وسيله آخرت قرار داد.
آنكه خود را فداكارانه فداي برادر نمود.
آنكه نگهبان دين و سپاه حسين(ع) بود.
آنكه تلاشش بسيار براي آب رساني به سوي لب تشنگان بود.
آنكه دو دستش در راه خداوند متعال قطع شد.[۲۳]-[۲۴]
۸- امام زمان عليه السلام
در اينجا بسيار تناسب دارد تعبير جالب امام عصر(ع) از مقام ارجمند حضرت ابوالفضل العباس(ع) را كه درقالب كرامتي از كرامات ايشان وارد شده، بيان نماييم.
حضرت آيه الله مرعشي نجفي قدس سره فرمود: يكي از علماي نجف اشرف كه مدتي به قم آمده بود، براي من نقل كرد: براي رفع مشكلي كه داشتم، به مسجد مقدس جمكران رفتم. درد دلم را در عالم معنا به حضرت ولي عصر - عجل الله تعالي فرجه الشريف – عرض كردم و از او خواستم كه وساطت كرده، از درگاه خدا شفاعت كند تا مشكل من حل شود. براي اين منظور، به طور مكرر به مسجد جمكران رفتم؛ ولي نتيجه اي نگرفتم تا اينكه روزي در آن مسجد در هنگام نماز، دلم شكست و خطاب به امام زمان(ع) عرض كردم:
مولا جان! آيا جايز است كه درمحضر شما باشم و به ديگري متوسل شوم؟شما امام من هستيد! آيا زشت نيست با وجود امام، حتي به علمدار كربلا قمر بني هاشم متوسل شوم و او را نزد خدا شفيع قرار دهم؟
از شدت ناراحتي بين خواب و بيداري بودم؛ ناگهان با چهرة نوراني قطب عالم امكان حضرت حجت – عجل الله تعالي فرجه الشريف – رو به رو شدم. بي درنگ سلام كردم. حضرت جواب سلامم را داد و فرمود:
«نه تنها زشت نيست و ناراحت نمي شوم كه به علمدار كربلا متويل شوي؛ بلكه شما را راهنمايي نيز مي كنم كه هنگام توسل به علمدار كربلا چه بگويي؟! هنگامي كه براي رواي حاجت به آن حضرت متوسل شدي، بگو: يا اباالغوث ادركني؛ اي پدر پناه دهندگان! به فريادم برس و به من پناه ده!»[۲۵]
طلوعي غروب آفرين
هفتمين روز محرم فرا رسيد و ميزباني نامهربانانه يزيديان شروع شد. فريادي از لابه لاي شمشيرها آخته و نيزه هاي بر افراشته به گوش همه رسيد:
قطره اي آب به سپاه حسين و خاندان او نرسد! بگذاريد عطش، و كار حسين و خاندان و سربازان او را بسازد! اين، در حالي است كه تيغ عطش بر عمق جان كودكان و بانوان حرم فرو رفته بود و صداي العطش نوباوگان به گوش مي رسيد.
ناگاه ناوك نگاه امام به عباس افتاد و با نيم نگاهي پر معنا و تأملي بصيرت آميز مأموريت تهيه آب براي خيمه ها به ابوالفضل(ع) واگذار شد. سي سوار و بيست پياده همراه سقاي كاروان حسين(ع) حركت كردند تا به شريعه فرات دست يابند و به نهر علقمه برسند.
نافع بن هلال، پيشاني حركت كرد و عباس چون شيري ژيان، دلاور و قوي پنجه، خيره سران سپاه اموي را كنار مي زد. عمروبن حجاج با ترفندي شيطاني قصد سيراب سازي سقاي تشنه لب حسين را داشت؛ اما شور حماسه ابوالفضل(ع) و عهد و پيمان والاي او تمامي حيله هاي دشمن راخنثي نمود و ديري نپاييد كه همراهان غيرتمند و پر شور عباس، همانند فرمانده خود، وارد شريعه شدند مشك هاي آب را با قامتي افراشته به سوي امام حركت دادند. تمام تشنگان از دست سقاي لب تشنه سيراب شدند و اين نهضت گران سنگ و جاودان براي هميشه بر بلنداي قله كرامات عباس چون بيرقي درخشان به اهتزاز در آمد.[۲۶]
علامه مجلسي قدس سره ماجراي شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) را چنين نقل مي كند:
وقتي كه عباس(ع) تنهايي برادرش حسين(ع) را ديد، به محضرش رسيد و عرض كرد:يا اَخي هَل مِن رُخصَهً؟
حسين(ع) با شنيدن اين سخن، گريه سختي كرد و چنين فرمود:
يا اَخي اَنت صاحِبُ لِوائي، وَ اِذا مَضَيتَ تَفَرَّقُ عَسكَري!
عباس(ع) عرض كرد: سينه ام تنگ گشته و از زندگي خسته شده و به ستوه آمده ام، مي خواهم انتقام خون شهيدان را از اين منافقان بگيرم!
امام حسين(ع) فرمود: پس برو و براي اين كودكان تشنه، اندكي آب بياور!
عباس(ع) به طرف شريعه فرات روانه شد و در برابر جمعيت دشمن ايستاد، آنها را موعظه كرد و به آنه هشدار داد؛ ولي انذار و هشدار آن حضرت در دل سياه آن كوردلان اثر نكرد. عباس(ع) نزد برادرش بازگشت و موضوع را گزارش داد. دراين هنگام فرياد العطش كودكان را شنيد. حضرت سوار بر اسب شد، نيزه خود و مشكي را برداشت و به طرف فرات حركت كرد. چهار هزار نفر نگهبان شريعه فرات، سر راه آن حضرت را بستند و آن حضرت را تيرباران كردند، حضرت عباس(ع) با شجاعتي بي بديل بر آنها حمله كرد؛ به طوري كه هشتاد نفر از آنها راكشت. بقيه هم پراكنده شده و عباس(ع) خود را به شريعه فرات رسانيد. حضرت، مشك را پر از آب كرد و بر شانه راستش نهاد و به سوي خيمه ها روانه شد، به اميد آنكه آب را به لب تشنگان برساند. در راه بازگشت، شروع به رجزخواني در ميدان نبرد نمود كه هر فرازي از آنها بيانگر عالي ترين درس هاي شجاعت، ايثار، همت بلند، وفاداري و اخلاص است.
نگهبانان شريعه به حضرت عباس(ع) حمله كردند. او نيز به آنها حمله كرد و همچنان رجزخواني نمود و به جنگ خود ادامه داد و دشمن را پراكنده نمود. در اين هنگاه، زيد بن وقار – كه در پشت نخله خرما كمين كرده بود – با همياري حكيم بن طفيل، شمشير خود را بر دست راست عباس(ع) فرود آورد و دست راست آن حضرت را قطع نمود.حضرت عباس(ع) شمشير به دست چپ گرفت و در اين حال رجزهايي خواند و همچنان به جنگ ادامه داد. دراين ميان حكيم بن طفيل هم كه درپشت نخله خرما كمين كرده بود، شمشيرش را بر دست چپ آن حضرت فرود آورد كه دست چپش نيز قطع گرديد. عجب اينكه، حضرت عباس(ع) همانند عمويش جعفر طيار، پرچم را به سينه اش چسبانيد و با بازوان قطع شده آن را نگه داشت و دوباره به رجز خواني پرداخت. در آن هنگام ظالمي شقي عمود آهنين بر سرش زد كه آن حضرت از پشت اسب بر زمين افتاد.[۲۷]
نتيجه
در پايان، با عرض عذر و تقصير به پيشگاه مقدس حضرت عباس(ع) كه با قلم ناقص خويش، به شرح زندگاني و ابعاد وجودي آن والا مقام پرداختم، از درگاه ايزد منان مسألت مي نمايم كه به همه ما با آگاهي كامل توفيق عطا فرمايد تا از رشادت هاي بي بديل،پيكار و پايداري حضرت ابوالفضل العباس(ع) و اخلاص حسنه او پيروي نماييم وبا الگو قرار دادن تنديس و اسوه حقيقي تقوا، معرفت، انسانيت و معنويت؛ يعني حضرت عباس(ع)، به درگاه الهي اش تقرب جسته، سعادت دنيا و آخرت را براي خويش به ارمغان آوريم. همچنين هميشه براي رفع حاجات خود، وجود مقدس ايشان را شفيع به درگاه خداوندي قرار دهيم، كه «شفاعت او» رد نخواهد شد.
پي نوشت :
[۱] مقاله «مروري بر سيره و شخصيت حضرت ابوالفضل(ع)، نشريه آزاد، شماره ۹۷/۱/۹۲ و بازيابي ۷۲۰، ص ۱ و ۲؛ پرچمدار نينوا، محمدي اشتهاردي، ص ۶۰-۵۷.۲
[۲] . -مولد العباس بن علي(ع)، محمد علي الناصري البحريني، ص ۵۶.
[۳] مقاتيخ الجنان، حاج شيخ عباس قمي، زيارت اربعين منسوب به جابر بن عبدالله انصاري.
[۴] بطل العلقمي، ج ۲، ص ۸.
[۵] جهت مطالعه و اطلاع از كرامات گسترده و درياي بيكران عنايات حضرت عباس(ع)، ر. ك: خصائص العباسيه، آيه الله كلباسي نجفي؛ العباس، سيد عبدالرزاق مقرم؛ چهره درخشان قمر بني هاشم ابوالفضل العباس(ع)، علي رباني خلخالي، ج ۱؛ زندگاني پرچمدار كربلا،معارف مظفري، معجزات و كرامات حضرت عباس(ع)، آيه الله حاج ميرزا هادي خراساني ؛ پرچمدار نينوا، محمدي اشتهاردي؛ كرامات حضرت ابوالفضل(ع)، سيد علي حسيني قمي؛ باب الحوائج(ع)، عبدالحسين مؤمني؛ اعلام الناس في فضايل العباس؛ سيد سعيد ين سيد ابراهيم بهبهاني؛ تذكره الشهداء، ملا حبيب كاشاني، كرامات باب الحوايج حضرت ابوالفضل(ع)، سي بشير حسيني.
[۶] . اين ماجرا در كتاب اعلام الوري،ص ۱۹۲ آمده است.
[۷] . شخصيت قمر بني هاشم(ع)، عطايي خراساني، ص ۵۷و ۵۸.
[۸] . كامل الزياره، جعفر بن محمد بن قولويه قمي ، ص ۲۵۸.
[۹] . مقبل الحسين سيد عبدالرزاق مقرم، ص ۳۹۸.
[۱۰] . اي اشكه بريزيد، حبيب الله چاايچيان(حسان).
.[۱۱] پرچمدار نينوا، ص ۷۶ و۷۷.
[۱۲] . مناقب آل ابي طالب، ج ۴، ص ۱۱۲.
[۱۳] . نه شعر اين قصيده در منتخب التواريخ، ص ۲۶۰ ذكر گرديده است.
[۱۴] . ر. ك: پرچمدارنينوا، ص ۷۵ و ۷۶؛معالي السبطين، ج ۲، ص ۴۴؛ فرسان الهيجاء، ج ۱، ص ۱۸۹.
[۱۵] . نقل به مضمون از منتهي الامال، ص ۴۵۵ و نفس المهموم، ص ۳۳۷.
[۱۶] اين نكته صريح و مهم از مقاله «مروري بر سيره شخصيت حضرت ابوالفضل العباس (ع)» اقتباس گرديده است و نظر نگارنده نيز همين است.چرا كه مداحان و ناقلان تاريخ و محققان اين عرصه، دچار چنين اشتباه و خطاي سهوي گرديده اند.
[۱۷] براي آگاهي از ماجراي مشروح اين موضوع، ر. ك: معالي السبطين، ج ۱، ص ۴۵۳ و پرچمدار نينوا، ص ۲۲۵- ۲۲۳.
[۱۸] معالي السبطين، ج ۱، ص ۴۵۴.
[۱۹] همان، ص ۴۵۲.
[۲۰] ترجمه ارشاد شيخ مفيد، ج ۲، ص ۹۲.
[۲۱] معالي السبطين، ج ۲، ص ۶۹.
[۲۲] . كامل الزياره، ص ۲۵۸؛ مفاتيح الجنان، ص ۷۷۱؛ بحار الانوار، ج ۱۰، ص ۲۷۷.
[۲۳]. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۶۶.
[۲۴] . تذكر:۱. برخي از القاب حضرت عباس(ع) از اين فرازها گرفته شده است و در شأن ايشان آمده استۀ ۲. با توجه به تاريخ اين واقعه كه در سال ۲۵۲ ق. و درعصر امامت امام هادي(ع) رخ داده، فهميده مي شود كه منظور از زيارت ناحيه، ناحيه امام هادي(ع) است.
[۲۵] چهره درخشان قمر بني هاشم حضرت ابوالفضل العباس(ع)، ج ۱، ص ۴۱۹؛ پرچمدار نينوا، ص ۵۵ و ۵۶؛ كرامات باب الحوائج حضرت ابوالفضل(ع)؛ ص ۴۵ و ۴۶.
[۲۶] انساب الأشراف، ج ۱؛ ب ۱؛ العباس، سيد عبدالرزاق مقرم، ص ۱۶۴-۱۶۱.
[۲۷] بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۰ و ۴۱ (با اندكي تصرف و تخليص).
منبع: