مناظره امام کاظم(علیه السلام) و مسلمان شدن جاثلیق مسیحیان
شیخ صدوق (ره) و دیگران از هشام بن حکم (شاگرد برجسته امام صادق ـ علیه السّلام ـ) روایت کرده اند، یکی از دانشمندان و روحانیون بزرگ مسیحیان به نام «بُرَیهَه» که او را جاثلیق1 می گفتند؛ هفتاد سال در آئین مسیحیان بود، او در جستجوی اسلام و جویای حقّ و اسلام بود. زنی همراه او بود و سالیان دراز به او خدمتگذاری می کرد، بُرَیهَه، سستی آئین مسیحیّت و سستی دلائل آن را از آن زن، مخفی می کرد…
شیخ صدوق (ره) و دیگران از هشام بن حکم (شاگرد برجسته امام صادق ـ علیه السّلام ـ) روایت کرده اند، یکی از دانشمندان و روحانیون بزرگ مسیحیان به نام «بُرَیهَه» که او را جاثلیق1 می گفتند؛ هفتاد سال در آئین مسیحیان بود، او در جستجوی اسلام و جویای حقّ و اسلام بود. زنی او بود و سالیان دراز به او خدمتگذاری می کرد، بُرَیهَه، سستی آئین مسیحیّت و سستی دلائل آن را از آن زن، مخفی می کرد، تا این که آن زن از این جریان آگاه گردید، بُرَیهَه همچنان به پرس و جو و کندوکاو درباره اسلام پرداخت، و از رهبران و علما و صالحان اسلام، جویا می شد، و برای شناختن اندیشمندان اسلام کنجکاوی می کرد. او در میان هر فرقه و گروهی وارد می شد، و گفتار و عقائد آن ها را بررسی می نمود، ولی چیزی از حقّ به دست نمی آورد، به آن ها می گفت: «اگر رهبران شما بر حق باشند، لازم بود که مقداری از حقّ نزد شما وجود داشته باشد.» تا این که او در این راه جستجو، اوصاف شیعه و آوازه «هشام بن حکم» را شنید. یونس بن عبدالرّحمن (یکی از شاگردان امام صادق ـ علیه السّلام ـ) می گوید: هشام گفت: روزی در کنار مغازه ام که در «باب الکرخ» قرار داشت، نشسته بودم، جمعی نزد من قرآن می آموختند، ناگاه دیدم گروهی از مسیحیان، که همراه «بُرَیهَه» بودند، بعضی از آنها کشیش و بعضی در مقامات دیگر، در حدود صدنفر بودند، لباس های سیاه در تن داشتند، و کلاه های بُرنُس2 بر سرشان بود، بُرَیهَه «جاثَلیق اکبر» نیز در میانشان بود آمدند و در اطراف مغازه من اجتماع کردند، برای بُرَیهَه، کرسی (صندلی مخصوص) گذاشتند، او بر آن نشست، اُسقف ها و رُهبانان، با کلاه های بُرنُس که بر سرداشتند، برخاستند و بر عصاهای خود تکیه دادند. بُرَیهَه گفت: در میان مسلمانان هیچ کس از افرادی که به «علم کلام» شهرت دارند، نبودند مگر این که من با آن ها درباره حقّانیّت مسیحیت بحث و مناظره کرده ام، ولی چیزی را که با آن مرا محکوم کنند، در نزد آن ها نیافته ام، اکنون نزد تو آمده ام تا درباره حقّانیّت اسلام با تو مناظره کنم. سپس ماجرای مناظره هشام با بُرَیهَه، و پیروزی هشام را در ضمن گفتاری طولانی شرح داده آن گاه می گوید: نصرانی ها پراکنده شدند، در حالی که با خود می گفتند: ای کاش ما با هشام و اصحاب او، روبرو نمی شدیم، و بُرَیهَه پس از این مناظره، در حالی که بسیار غمگین و محزون بود به خانه اش بازگشت. زنی که در خانه او، خدمت می کرد به بُرَیهَه گفت: «علّت چیست که تو را غمگین و پریشان می نگرم» بُرَیهَه ماجرای مناظره خود با هشام را برای زن، بیان کرد، و گفت: علّت غمگین بودن من همین است. زن به بُرَیهَه گفت: «وای بر تو، آیا می خواهی بر حق باشی یا بر باطل؟!» بُرَیهَه جواب داد: «می خواهم بر حقّ باشم». زن گفت: هر جا که حق خود را یافتی، به همان جا میل کن، و از لجاجت بپرهیز، زیرا لجاجت، نوعی شکّ است، و شکّ، موضوع زشتی است و اهل شکّ، در آتش دوزخند. بُرَیهَه، سخن زن را پذیرفت و تصمیم گرفت بامداد نزد هشام برود، بامداد نزد هشام رفت، دید هیچ کس از اصحاب هشام در نزدش نیستند، به هشام گفت: «ای هشام! آیا تو کسی را سراغ داری که رأی او را الگو قرار داده و از او پیروی کنی؟، و اطاعت او را دین خود بدانی». هشام گفت: «آری ای بُرَیهَه». بُرَیهَه، از اوصاف آن شخص، سؤال کرد. هشام، اوصاف امام صادق ـ علیه السّلام ـ را برای بُرَیهَه، بیان کرد، بُرَیهَه به امام ـ علیه السّلام ـ اشتیاق پیدا کرد و همراه هشام، از عراق به مدینه مسافرت کردند، زن خدمت کار، نیز همراه بُرَیهَه بود، آنها تصمیم داشتند به حضور امام ـ علیه السّلام ـ برسند، ولی در دالان خانه امام صادق ـ علیه السّلام ـ، با موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ دیدار نمودند. مطابق روایت «ثاقب المناقب» هشام بر او سلام کرد، بُرَیهَه نیز سلام کرد، سپس آنها علّت شرفیابی خود را به حضور امام، بیان کردند، امام کاظم ـ علیه السّلام ـ در آن هنگام، کودک بود (و طبق روایت شیخ صدوق (ره) هشام، داستان بُرَیهَه را برای حضرت کاظم نقل نمود.)
امام کاظم: ای بُرَیهَه! تا چه اندازه به کتاب خودت (انجیل) آگاهی داری؟
بُرَیهَه: من به کتاب خودم آگاهی دارم.
امام کاظم: تا چه اندازه به تأویل (معنای باطنی) آن اعتماد داری؟
بُرَیهَه: به همان اندازه که به آگاهیم از آن، اعتماد دارم. در این هنگام، امام کاظم ـ علیه السّلام ـ به خواندن آیاتی از انجیل، آغاز کرد. بُرَیهَه (آنچنان مرعوب قرائت امام شد که) گفت: «حضرت مسیح ـ علیه السّلام ـ انجیل را این چنین که شما می خوانید، تلاوت می کرد، این گونه قرائت را جز حضرت مسیح ـ علیه السّلام ـ، هیچ کس نمی خواند»، آن گاه بُرَیهَه به امام کاظم ـ علیه السّلام ـ عرض کرد: اِیّاک کُنْتُ اَطْلُبُ مُنْدُ خَمْسِینَ سَنَهَ اَوْ مِثْلَکَ: «مدّت پنجاه سال بود که در جستجوی تو یا مثل تو بودم» سپس، بُرَیهَه، همان دم مسلمان شد، زن خدمتکار او نیز مسلمان گردید، و در راه اسلام، استقامت نیکو نمودند، سپس هشام همراه بُرَیهَه و آن زن، به محضر امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسیدند، و هشام ماجرای گفتگوی حضرت کاظم ـ علیه السّلام ـ و بُرَیهَه، و مسلمان شدن بُرَیهَه و زن خدمت کار را به عرض امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسانید. امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِن بَعْضٍ وَاللهُ سَمیِعُ عَلیِمُ: «آن ها فرزندانی بودند که (از نظر پاکی و کمال) بعضی، از بعضی دیگر گرفته شده اند و خداوند شنوا و دانا است»
پی نوشت:
1) «جاثلیق»: شخصیّت بزرگ مسیحیان است، که بعد از او در درجه، «مطران»، و بعد از او اُسقُف»، و بعد از او «قسّیس» است.
2)بُرنس: کلاههای درازی که روحانیون مسیحی، بر سر میگذارند.
منبع: سایت اندیشه قم
معنای بیست و نهم فروردین!
بدون شک یکی از برجستهترین و مفیدترین اقدامات و ابتکارات امام بزرگوار، اعلام «روز ارتش» بود. اگر نگاهی کنیم به انگیزههایی که آن روز در سطح کشور و نسبت به همهی زوایای کشور در ذهن دشمنان ایران و انقلاب وجود داشت، میفهمیم که اعلان یک روز به عنوان روز ارتش کار بزرگی بود، کار مفیدی بود، کار ضروری و لازمی بود. بعضی از شما جوانها یادتان نیست آن روزها را، بعضی هم اصلاً در آن ایّام در دنیا نبودید؛ انگیزهی بسیار قوی و خطرناکی وجود داشت حتّی از درون خود ارتش برای نابود کردن ارتش ایران؛ تلاش میکردند؛ برای این کار، منطق و فلسفه ارائه میکردند. در داخل خود ارتش عناصری وجود داشتند که بهعنوان ارتش مکتبی و ارتش توحیدی، میخواستند ارتش را از بین ببرند و نابود کنند؛ چنین انگیزههایی وجود داشت، امام در مقابل این انگیزهها ایستاد؛ امام تشخیص دادند که ارتش باید با قوّت و قدرت بماند و نقش ایفا کند و عوارضی را که توانسته بود در دوران طاغوت، ارتش را از مردم جدا بکند، بایستی زائل کرد؛ و زائل کردند. ارتش بهعنوان یک مجموعهی انقلابی و نه فقط انقلابیِ به زبان و ادّعا، بلکه انقلابیِ در عمل، در عرصهها باقی ماند، در وسط میدان باقی ماند و نقش ایفا کرد.
قبل از دفاع هشتساله که بر ما تحمیل شد هم حوادثی بود، لکن در دوران دفاع هشتساله همهی حقایق آشکار شد. در عرصههای مختلف - که مکرّر در این جلسه و در جلسات دیگر اشارهای کردهام به خاطرات آنروزها و آنچه در عرصههای جنگ و میدان جنگ [اتّفاق افتاد]، بخصوص در اوایل شروع جنگ در سال ۵۹ از نزدیک، و بعدها در سالهای بعد که بنده رئیسجمهور بودم و به وسط میدان نمیرفتم از گزارشها و در جلسات تصمیمگیری - شاهد بودیم که ارتش چه کرد. این روز را باید گرامی داشت؛ این خاطره را باید حفظ کرد و معنای بیستونهم فروردین را باید درست فهمید. بیستونهم فروردین یعنی ارتش متعلّق است به ایران، به انقلاب، به مردم؛ و در خدمت هدفهای مردم و در خدمت هدفهای انقلاب ایستاده است؛ ارتش به پای انقلاب ایستاد. این معنای بیستونهم فروردین است. این از جملهی کارهای بزرگ بود و آثار ماندگاری داشت؛ بعد از این هم آثار بیشتری خواهد داشت.
بیانات مقام معظم رهبری مدظله العالی در دیدار جمعى از فرماندهان و کارکنان ارتش جمهورى اسلامى ایران ۱۳۹۴/۰۱/۳۰
مولود پر برکت
امام محمد بن علی التقی علیه السلام نهمین پیشوای شیعیان در سال 195ق. در مدینه دیده به جهان گشود. مادرش سبیکه نام داشت که از نوادگان ماریه قبطیه به شمار می آمد که حضرت رضا علیه السلام نام ایشان را «خیزران» نهادند. مهم ترین لقب آن حضرت، جواد بود. امام جواد علیه السلام در سال 220ق. در سن 25 سالگی به تحریک معتصم، هشتمین خلیفه عباسی و به دست همسرش، به شهادت رسید.
از امام جواد علیه السلام به عنوان مولودی پربرکت، یاد شده است. ابی یحیی صنعانی می گوید: در محضر امام رضا علیه السلام بودم که فرزند خردسالش، امام جواد علیه السلام را آوردند. امام رضا علیه السلام فرمود: این فرزندی است که بزرگ تر و با برکت تر از او برای شیعیان ما به دنیا نیامده است.
دوران ولادت امام جواد علیه السلام یکی از سخت ترین دوران ها برای اهل بیت علیهم السلام بود. این دوران، مصادف با خلافت مأمون، یکی از قدرتمند ترین و سیاست مدار ترین خلفای عباسی بود و علاوه بر این در میان شیعیان، انحرافات و اختلافات عجیبی به چشم می خورد که یکی از مهم ترین آنها فتنه واقفیه بود که امام رضا علیه السلام آنها و پیروانشان را به اصحاب الحمار تشبیه کرده است.
در این دوره در بین شیعیان خاص آن حضرت نیز زمزمه هایی به گوش می رسید که موجب آزار و رنجش آن امام می شد؛ زیرا شیعیان بر این عقیده بودند که یکی از نشانه های امام این است که بعد از خود جانشینی دارد که الزاما باید فرزند وی باشد و امام رضا علیه السلام تا سن 44سالگی از هیچ یک از کنیزان و همسران خود صاحب فرزند نشده بودند و این اتفاق، زمینه را فراهم کرده بود تا حتی شیعیان خاص آن حضرت نیز بدگمان شده، در امامت او تشکیک کنند.
مسعودی مورخ مشهور شیعه در اثبات الوصیه می نویسد:
حسن بن بشار واسطی می گوید: حسن بن قیامی صیرفی از من درخواست کرد تا از امام رضا علیه السّلام برای او اجازه ملاقات بگیرم، من از آن حضرت اجازه گرفتم. وقتی وی در مقابل آن حضرت قرار گرفت، گفت: تو امامی؟ امام رضا علیه السلام فرمود: آری. صیرفی گفت: من شهادت می دهم که تو امام نیستی! امام رضا علیه السلام فرمود: از کجا می دانی که من امام نیستم؟ صیرفی گفت: از امام جعفر صادق علیه السلام برای من روایت شده که فرمود: امام نباید بدون فرزند باشد؛ در صورتی که شما به این سنّ رسیدی و هنوز پسر نداری!
این روایت به خوبی نشان می دهد که امام رضا علیه السلام در چه شرایط سختی قرار گرفته بود که حتی فرزند دار نشدن او را هم بهانه کردند تا امامتش را زیر سوال ببرند و غبار این فتنه آن قدر غلیظ بود که حتی گریبان خواص جامعه شیعی را هم گرفته بود و تنها شیعیان واقعی بودند که از حق وی دفاع می کردند. یونس بن عبدالرحمن از یاران خاص امام رضا علیه السلام می گوید:
وقتی موسی بن جعفر علیه السلام از دنیا رفت، نزد وکلای آن حضرت، مال فراوانی باقی مانده بود و همین موضوع، موجب انکار رحلت امام کاظم علیه السلام شد؛ زیرا نزد زیاد قندی، هفتاد هزار دینار و نزد علی بن ابی حمزه، سی هزار دینار بود. وقتی این موضوع را فهمیدم و حقّ برای من آشکار شد، به امامت امام رضا علیه السلام یقین کردم و سخنرانی کرده، مردم را به طرف آن حضرت دعوت کردم. وقتی این خبر به گوش آن دو رسید، به من گفتند: اگر مال می خواهی، ما تو را از مال بی نیاز می کنیم و هر دو برای من ده هزار دینار ضمانت کرده، گفتند: از این کار خودداری کن. من از پیشنهاد آنها و اطاعتشان امتناع ورزیده، گفتم: از ائمّه صادق علیه السلام روایت شده که وقتی بدعت ها ظاهر شد، عالم باید علمش را ظاهر کند و الّا نور ایمان از او سلب می شود و من جهاد در راه خدا را در هیچ حال، رها نمی کنم. ایشان از من سخت ناراحت شده، عداوت با مرا به دل گرفتند.
محمد بن اسماعیل بن بزیع می گوید: از امام رضا علیه السلام سؤال شد که آیا امکان دارد امامت در عمو یا دایی باشد؟ امام علیه السلام فرمود: نه. پرسیده شد: در برادر چطور؟ فرمود: نه. باز سؤال شد: پس امامت در چه کسی قرار داده شده؟ امام علیه السلام فرمود: در فرزندم؛ این در حالی بود که امام هنوز صاحب فرزند نشده بود.
عقبه بن جعفر از امام رضا علیه السلام پرسید: اگر اتفاقی برای شما افتاد، در حالی که شما هنوز فرزندی ندارید، امر امامت چه می شود؟ امام علیه السلام فرمود: صاحب این امر نمی میرد؛ تا این که جانشین خود را ببیند.
در عصر امامت امام رضا علیه السلام، شیعیان نسبت به فرزند دار نشدن امام رضا علیه السلام حساس شدند و به همین خاطر در امر امامت او دچار تردید شدند و گرایش به فرقه های مختلف، به ویژه وافقیه در بین آنها زیاد شد.
سرانجام در روز جمعه، دهم ماه رجب، خداوند، این مولود پربرکت را در دامن سبیکه، همسر امام رضا علیه السلام قرار داد؛ تا هم پاسخ محکمی باشد برای کسانی که فرزنددار نشدن امام را بهانه ای برای انحراف خود قرار دادند و هم زایل کننده غبار تردید از دل شیعیانی باشد که فتنه ها، دل آنان را غبار آلود کرده بودند.
صفوان بن یحیی می گوید: به امام رضا علیه السلام عرض کردم: پیش از آن که خدا امام جواد علیه السلام را به شما ببخشد، درباره جانشینتان از شما می پرسیدیم و شما می فرمودید: خدا به من پسری عنایت می کند؛ اکنون او را به شما عنایت کرد و چشم ما را روشن کرد.
منبع: مجله پرسمان خرداد ماه سال 1391 شماره 113.
آشنایی با برخی از یادمان های راهیان نور
دهلاویه، آرامگاهی برای شهید چمران
یک روستای کوچک بود. خیلی ها حتی اسمش را هم نشنیده بودند، اما حالا هزاران زائر دارد. دهلاویه روستایی است در شمال غربی سوسنگرد که در روزهای اول جنگ مورد تهاجم رژیم عراق قرار گرفت. مدافعان دهلاویه ۱۰روز سرسختانه در برابر دشمن مقاومت کردند تا اینکه در ۲۴آبان سال۵۹ دشمن با اشغال دهلاویه، خود را به سوسنگرد رساند. در ۲۶خردادماه سال۱۳۶۰ نیروهای شهید چمران طی عملیاتی دهلاویه را آزاد کردند اما متأسفانه دشمن مجددا این روستا را اشغال کرد. در این عملیات بود که ایرج رستمی، فرمانده نیروهای ایرانی به شهادت رسید. هنگامی که دکتر مصطفی چمران برای معرفی فرمانده جدید عازم دهلاویه شده بود، در این منطقه بر اثر اصابت گلوله خمپاره به شدت مجروح شد و هنگام انتقال به اهواز به شهادت رسید. دهلاویه در ۲۷ شهریور همان سال و طی عملیات «شهید آیت الله مدنی» آزاد شد. بنای یادمان شهید چمران در سال۷۴ به دست شهید حجت الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی افتتاح شد.
هویزه، دشت داغ دیده
اصطلاح جنگ نابرابر را که شنیده اید، هویزه داستان همین ماجراست؛ داستان ایستادگی عده ای محدود در برابر یک لشکر تا دندان مسلح. هویزه در جنوب غربی سوسنگرد قرار دارد. این شهر از دوره خلفای اسلامی، آباد و سرسبز بوده و کوشک هویزه و کوشک بصره، ۲ قلعه محکم و دژ دفاعی این بخش به شمار می آمدند. هویزه و گلزار شهدایش این روزها یکی از مناطقی است که بیشترین بازدید کننده را دارد. این شهر به خصوص برای دانشجویان از اهمیت بالایی برخوردار است؛ چراکه شهید علم الهدی و دانشجویان اهواز در این شهر حماسه ای جاودانه آفریدند. از این رو هویزه با نام شهید علم الهدی عجین است. با آغاز جنگ، هویزه آخرین شهر در دشت آزادگان بود که به اشغال عراق درآمد، عراقی ها در این منطقه جنایات فراوانی مرتکب شدند که ازجمله می توان به جریان کرخه نور اشاره کرد. زمانی که مردم روستا به خلبان ایرانی پناه دادند، عراقی ها متوجه شدند و مردم روستا را به شهادت رساندند.
شلمچه، شهری با غروب های دلگیر
سعی کنید خودتان را غروب به شلمچه برسانید. انگار نجواهای غروب این سرزمین با همه جا فرق می کند و به همین دلیل خیلی ها نذر می کنند که غروب به اینجا بیایند. شلمچه منطقه ای مرزی در غرب خرمشهر و نزدیک ترین نقطه مرزی به شهر بصره است. شلمچه یکی از مهم ترین محورهای حمله ارتش به ایران در ۳۱ شهریور سال۱۳۵۹ بود. ارتش عراق با گذر از این منطقه به سوی خرمشهر حمله ور شد. پس از عملیات بیت المقدس که به بازپس گیری خرمشهر انجامید این منطقه همچنان در دست ارتش عراق بود. در عملیات کربلای ۵، مردان بزرگی از این منطقه، آسمانی شدند که بین ایشان سرداران شهیدی چون حسین خرازی، یدالله کلهر، عباس دقایقی، میثمی و… به چشم می خورند. حضور مقام معظم رهبری در تاریخ هشتم مهرماه سال ۱۳۷۸ در مشهد شهیدان شلمچه، نورانیت خاصی به این منطقه داد و بنا به دستور معظم له یادمان شهدای شلمچه توسط آستان مقدس رضوی در این محل بنا شد.
اروندکنار، شهر غواصان خط شکن
جنوبی ها، اروند را رودی وحشی می دانند؛ رودی با جزر و مدهای وحشتناک. ۲ طرف این رود نخلستان است و بسیاری از وصیت نامه های شهدا هم زیر همین نخل ها نوشته شد. اروندرود از اتصال ۲ رود دجله و فرات تشکیل شده و در منطقه خرمشهر، کارون نیز به آن اضافه می شود. این رود از انتهای جزیره بوارین، مرز مشترک ایران و عراق را تشکیل می دهد. اروند در دوران دفاع مقدس، شاهد عملیات والفجر ۸، یکی از بزرگ ترین نبردهای دوران جنگ بود. این عملیات در روز ۲۰ بهمن سال۱۳۶۴ با رمز «یا فاطمه الزهرا(س)» با عبور از اروندرود، آغاز شد و پس از ۷۸ روز جنگ تمام عیار، شهر فاو به تصرف رزمندگان درآمد. عملیات والفجر ۸ عملیات دلیرانه ای بود که تمامی کار شناسان نظامی را متعجب کرد. غواصان خط شکن، شبانه از منطقه اروند گذشتند و خط دشمن را شکستند. در شمال شرق اروندکنار، بنای یادبود شهدای والفجر ۸ قرار دارد که ۸ شهید گمنام در این محل به خاک سپرده شده اند.
فتح المبین؛ خاکریز های خاطره انگیز
از پل ناجیان که عبور می کنید به شیارهای معروفی می رسید که ماه های نخست جنگ شاهد حماسه های بسیار بودند. در شمال غربی شوش و در غرب رودخانه کرخه، دشت فتح المبین قرار دارد که یادآور حماسه و عملیات پیروزمندانه فتح المبین است. این عملیات در تاریخ دوم فروردین سال ۱۳۶۱ با رمز «یا زهرا(س)» و فرماندهی مشترک ارتش و سپاه در این منطقه انجام شد.در یادمان این منطقه که در ۸ کیلومتری شهر شوش واقع شده است، ۸ شهید گمنام به خاک سپرده شده اند. دشمن بعثی در روزهای نخستین جنگ تا پشت رودخانه کرخه پیشروی کرد و بر شهر شوش و جاده اندیمشک- اهواز مسلط شد. رزمندگان اسلام در این جبهه یک خط دفاعی شکل داده و عملیات امام مهدی(عج) را به اجرا در آوردند. این رزمندگان در این شیار ها با سنگرهای کمین دشمن درگیر شده و تعداد زیادی از آنها در این شیار ها به شهادت رسیدند.
فکه، اذن دخول اینجا تشنگی است
فکه یادآور نام ۴ عملیات است: والفجر مقدماتی(بهمن۶۱)؛ والفجر یک(فروردین۶۲)؛ ظفر4(تیر۶۳) و عاشورای3 (مرداد۶۳). فکه روایت سرزمینی است که رمل های آن پیکر خونین بسیاری از عزیزان این سرزمین را کفن شده است. گرچه فکه از لحاظ نظامی پیروزی آنچنانی به خود ندید اما قصه مقاومت رزمنده ها در شرایط بسیار سخت جنگی و تشنگی مفرط، کربلایی دیگر را برای این کشور رقم زد. میان رزمندگان ۸سال دفاع مقدس معروف شده که اذن دخول سرزمین فکه همین تشنگی است؛ تشنگی ای که به شکل عجیبی با این منطقه گره خورده است. در یادداشت های باقیمانده از یکی از شهیدان گردان حنظله آمده است: امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم. آب را جیره بندی کرده ایم. نان را جیره بندی کرده ایم. عطش همه را هلاک کرده؛ همه را جز شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند. دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه ات پسر فاطمه.
طلائیه، کفش هایتان را درآورید
اینجا که بیایید باید کفش هایتان را درآورید و روی خاک شوره زار طلائیه قدم بزنید تا شورآفرینی رزمندگان را روی این خاک بیشتر بفهمید. در ۳۵ کیلومتری جاده اهواز به سمت خرمشهر، سه راهی جفیر و پادگان حمید خود را نمایان می کند؛ پادگانی که عراقی ها پس از تصرف ویرانش کردند. از سه راهی جفیر به سمت طلائیه نیز دشتی وسیع با خاکریزهای متعدد به چشم می خورد که روایتگر حماسه روزهای آغازین جنگ است. بعد از عبور از پاسگاه شهابی به طلائیه می رسید. روبه رویتان معبر و محور بچه های گردان یا مهدی(عج) است که در عملیات خیبر خاک طلائیه را با خون سرخ خویش معطر کردند و آن سو تر حرم شهدای گمنام. در کنار این حرم بود که دست مبارک سردار شهید خرازی از پیکر جدا شد. در نقطه غروب خورشید، جزایر مجنون شمالی و جنوبی قرار دارد که با حرم شهدا حدود ۸ کیلومتر فاصله دارد. پایین تر که می روید به سه راهی شهادت می رسید.
یاد و خاطره شهدای بی کفن
گلزار شهدای شهر خرمشهر به عنوان یادمان روزهای مقاومت مردمی این شهر و یادمان ۱۳۶شهید گمنام، با برنامه های ویژه خود هر ساله آماده حضور کاروان های راهیان نور است. گلزار شهدای خرمشهر در قسمت شمالی شهر روبه روی پادگان دژ و در ضلع جنوبی خیابان کمربندی قرار دارد. این گلزار یادآور شهدای گمنام و مظلوم خرمشهر است که عده ای از آنها بدون مراسم و حتی بدون کفن دفن شدند. این گلزار، شاهد زنانی بوده است که با دستان خویش پدران و پسران و برادران خویش را به خاک سپرده اند.
خرمشهر
این شهر مهم استراتژیک مرزی 6500 کیلومتر مربع مساحت دارد. خرمشهر از شمال به اهواز، از شرق به بندر ماهشهر، از جنوب به آبادان و از غرب به مرز ایران و عراق محدود است و در زمان وقوع انقلاب اسلامی در سال 1357 حدود 220 هزار نفر جمعیت داشت.
خرمشهر در طول تاریخ خود 4 بار اشغال شد که 2بار آن با اتکاء به بیگانگان و یا در برابر واگذاری بخشی از سرزمین ایران به وطن بازگشت اما در آخرین بار، بدون پشتیبانی بیگانگان و بدون واگذاری حتی یک وجب از خاک کشورمان به مام میهن بازگشت. خرمشهر از بعد از ظهر 21/6/59 زیر آتش سنگین ارتش عراق قرار گرفت. یگانهای دشمن در این منطقه تهاجم خود را از 3 محور آغاز کردند:
از جنوب ایستگاه حسینیه برای بستن جاده اهواز- خرمشهر و از سمت شمال و غرب خرمشهر برای دستیابی به دروازه شهر موسوم به پلیس راه دشمن با اجرای آتش سنگین و هجوم قوای رزهی به سمت خرمشهر و محاصره آن طرحریزی کرده بود که هماهنگ با برنامه اشغال سه روزه استان خوزستان، خرمشهر را نیز به اشغال درآورد ولی با مقاومت حماسی مدافعان خرمشهر نه تنها دشمن در اشغال خوزستان ناکام ماند بلکه با تحمل خسارات و تلفات بسیار، بعد از 24 روز جنگ و گریز تنها توانست بخش غربی خرمشهر را تصرف کند. برای آزادسازی منطقه وسیع جنوب غربی اهواز، عملیات بیتالمقدس از 10/12/61 آغاز شد که نهایتاً در مرحله چهارم عملیات و در تاریخ 2/2/61 خرمشهر آزاد گردید.
در روزهای پایانی جنگ و پس از پذیرش قطعنامه 598 از طرف ایران، ارتش عراق که هیچگاه دست از خوی تجاوزکارانه خود برنداشته بود با تعدادی از لشگرهای خود در 21/6/67 طی تهاجمی دیگر خود را به جاده اهواز- خرمشهر رساند و 30 کیلومتر از این جاده را اشغال کرد. در حالی که خرمشهر در خطر محاصره و اشغال مجدد قرار گرفته بود با پیام هشدار دهنده امام خمینی (رحمه الله علیه) و یا حضور سپاه و انبوه نیروهای بسیجی و مردمی در این منطقه، طی 3 روز درگیری و مقاومت، دشمن عقب رانده شد و حتی فرماندهان برای حمله مجدد و آزادسازی بصره نیز اعلام آمادگی کردند که حضرت امام فرمودند ما بر پیمانی که بستهایم استواریم.
منبع: اقتباس از پایگاه های اطلاع رسانی؛ حوزه، تبیان، شهید آوینی
برترين بانوى جهان در كلام ايت الله مكارم شيرازي دامت بركاته
در روايات فراوانى که در منابع معروف اهلسنت آمده، تصريح شده است که فاطمه زهراعلیها السلام افضل زنان جهان بود.
اين سخنى است که پيغمبر اکرمصل الله و علیه و آله آنرا به تعبيرات مختلف بيان فرموده است.
1. در يکجا مىفرمايد: «انّ افضل نساء اهل الجنّة خديجة بنت خويلد، و فاطمة بنت محمّد، و مريم بنت عمران، و آسية بنت مزاحم؛(1) برترين زنان بهشت خديجه دختر خويلد، و فاطمه دختر محمّد، و مريم دختر عمران، و آسيه دختر مزاحم [همسر فرعون]».
2. در حديث ديگرى مىخوانيم پيغمبر اکرمصل الله و علیه و آله در بيمارى وفاتشان هنگامى که بيتابى فاطمهعلیها السلام را مشاهده کردند، فرمودند: «يا فاطمة الا ترضين ان تکوني سيّدة نساءالعالمين، و سيّدة نساء هذه الامّة، و سيّدة نساءالمؤمنين؛(2)
اى فاطمه! آيا راضى نيستى که تو برترين بانوى زنان جهان و بانوى زنان اين امت، و بانوى زنان با ايمان باشى؟». در اينجا افضليت براى فاطمهعلیها السلام به صورت مطلق ذکر شده و نام هيچکس در کنار او مطرح نگرديده است.
3. در حديث ديگرى نيز از حضرت رسول اکرمصل الله و علیه و آله اين معنا به صورت مطلق آمده است؛ در آنهنگام که فاطمهعلیها السلام بيمار شده بود و پيامبرصل الله و علیه و آله اين سخن را به جمعى از اصحاب گفتند، آنها پيشنهاد کردند که از بانوى اسلامعلیها السلام عيادت کنند.
پيامبر برخاستند و با جمعى از ياران به سوى خانه حضرت فاطمهعلیها السلام آمدند؛ بعد از عيادت، از خانه بيرون آمدند و رو به يکديگر کرده و از بيمارى فاطمهعلیها السلام اظهار تأسف مىکردند، پيغمبر اکرمصل الله و علیه و آله رو به آنها کردند و فرمودند: «اما انّها سيّدة النّساء يوم القيامة».(3) بدانيد او بانوى تمام زنان در قيامت است.
4. در تعبير ديگرى که در صحيح بخارى ـ معروفترين منبع احاديث اهلسنّت ـ آمده، از قول عايشه مىخوانيم: روزى فاطمهعلیها السلام نزد پيامبرصل الله و علیه و آله آمد، راه رفتنش درست مانند راه رفتن او بود، پيغمبر اکرمصل الله و علیه و آله فرمود: خوش آمدى دخترم. سپس او را طرف راست و يا چپ خود نشاند، بعد رازى در گوش او گفت، و به دنبال آن فاطمه گريان شد.
من (عايشه) گفتم: چرا گريه مىکنى؟ بار ديگر پيامبرصل الله و علیه و آله راز ديگرى به او گفت، فاطمهعلیها السلام خندان شد. گفتم: من تا امروز شادى که اين چنين با غم نزديک باشد نديده بودم، و از علت آن سؤال کردم. فاطمهعلیها السلام گفت: من سرّ رسولخدا را فاش نمىکنم. و اين مطلب ادامه داشت تا پيامبرصل الله و علیه و آله از دنيا رفت، آنگاه سؤال کردم. گفت: مرتبه اوّل پيامبرصل الله و علیه و آله به من فرمود جبرئيل هرسال يکبار قرآن را بر من عرضه مىداشت، امسال دوبار عرضه داشت، و من فکر مىکنم فقط به اين دليل است که اجل من نزديک شده، و تو اولين کسى خواهى بود که به من ملحق مىشوى من هنگامى که اين سخن را شنيدم گريه کردم.
سپس فرمود: «اما ترضين ان تکوني سيّدة نساء اهلالجنّة و نساءالمؤمنين. آيا تو راضى نمىشوى که بانوى زنان اهل بهشت يا زنان با ايمان باشى؟» هنگامى که اين سخن را شنيدم شاد و خندان شدم.(4)
از بررسى مجموع اين احاديث به خوبى روشن مىشود که اگر در يکجا فاطمهعلیها السلام يکى از چهار زن بزرگ جهان معرفى شده، هيچ منافاتى با اين معنا ندارد که او از ميان آن چهار زن، برترين آنهاست.
شاهد اين سخن، علاوه بر آنچه از لابهلاى احاديث گذشته استفاده مىشد، حديث زير است:
5. در کتاب «ذخائرالعقبى» از ابنعباس از پيغمبر اکرمصل الله و علیه و آله چنين نقل شده است: «اربع نسوة سيّدات سادات عالمهنّ: مريم بنت عمران؛ و آسية بنت مزاحم؛ و خديجة بنت خويلد؛ و فاطمة بنت محمّد، و افضلهنّ فاطمة؛ چهار زن بانوى بانوان جهان خود بودند: مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم و خديجه دختر خويلد، و فاطمه دختر محمّدصل الله و علیه و آله و از همه آنها برتر، فاطمهعلیها السلام بود».
تعبير به «افضلهنّ» مسايل زيادى را در بر دارد، و بيانگر مقام علمى و تقوا و ايثار و فداکارى و ساير ملکات فاضله است.
روايات فوق، يعنى روايات افضليت فاطمهعلیها السلام، همه اين افتخارات و افزون بر آن را، براى بانوى اسلام حضرت فاطمه زهراعلیها السلام اثبات مىکند.
1- اين حديث در «مستدرک الصحيحين»، جلد 2، صفحه 497 نقل شده و سپس تصريح مىکند که اسناد اين حديث صحيح است.
2- اين حديث نيز در همان کتاب، جلد 3، صفحه 156 نقل شده و باز تصريح مىکند که سند آن صحيح است.
3- حلية الاولياء، جلد 2، صفحه 142 .
4- صحيح بخارى، کتاب بدء الخلق.
منبع: فاطمه علیها السلام برترين بانوي جهان
ماجرای تکریم آیت الله خوشوقت توسط رهبرمعظم انقلاب
گفتاری از حجت الاسلام والمسلمین کاظم صدیقی، استاد اخلاق و امام جمعه ی موقت تهران درباره ی شخصیت مرحوم آیت الله حاج شیخ عزیزالله خوشوقت رحمه الله علیه
مرجع بودند، اما خود را مطرح نمی کردند
بعد از انقلاب هم همچنان که مشرب امام، مشرب عرفان بود و به خاطر انقلاب وارد مسائل انقلاب شدند، ایشان نیز به فراخور احتیاجی که انقلاب به ایشان داشت، وارد مسائل انقلاب شدند و به فرمان امام خمینی رحمه الله به عضویت شورای عالی انقلاب فرهنگی درآمدند. بعدها با اقبال بیشتر جامعه به سوی ایشان، جلسات بانشاط و شیوایی برای تشنگان معرفت الهی ترتیب دادند.
مقام علمی و معنوی مرحوم آقای خوشوقت برای همهی فضلایی که سوابق ایشان را در قم می دانستند، روشن بود. ایشان از شاگردان خوب حضرت امام رحمهالله بودند و در درس مرحوم آقای آیت الله العظمی بروجردی شرکت کرده بودند. حتی امکان مرجعیت برای ایشان فراهم بود و میتوانستند رساله بدهند؛ کمااینکه برخی از خواص و افرادی که ایشان را میشناختند، از ایشان تقلید میکردند و فتوا میگرفتند، با اینکه رساله هم نداشتند. در عین حال، ایشان تمایلی به مطرحشدن نداشتند.
پس از انقلاب، ایشان به غیر از عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی، به کار تربیت جوانان و پاسخگویی به شبهات اعتقادی و سیاسی آنان میپرداختند. خود این کار، بسیار بزرگ بود. ایشان بدون هیچ تکلّفی در اختیار انقلاب بودند و برای انقلاب، نظام و ولایت مایه میگذاشتند.
طبیبی بودند در جستجوی مداوای بیماران
آنقدر این مرد بزرگ متواضع بود که با آن مقام علمی و معنوی، هیچ حد و حریمی برای خودش قرار نداده بود. بلکه به خانههای اشخاص میرفت و در مجالس شهرهای کوچک حضور مییافت. هر کسی هم از دور و نزدیک میخواست ایشان را ببیند، هیچ مشکلی نداشت. یک تواضع و سعهی صدری داشتند که همهکس میتوانست مسائل خودش را با ایشان مطرح بکند. از این جهت من نظیر و شبیهی برای مرحوم آیتالله خوشوقت سراغ ندارم.
در گوشه و کنار تهران، مجالسی بود که از ایشان دعوت میشد و ایشان بدون هیچگونه تکلفی این مجالس را قبول میکردند و میرفتند. بسیاری از علما که جزو چهرههای نورانی بودند، مرکزی داشتند که همه میرفتند آنجا و اغلب خیلی اهل رفتوآمد نبودند و یک کانونی داشتند که همه میآمدند آنجا و استفاده میکردند. حضرت آقای خوشوقت اما گاهی برای ادارهی جلساتی به ورامین میرفتند، گاهی به محلات تشریف میبردند. یک عالِم برجسته از تهران مثلاً برود به ورامین تا عدهای جوان از ایشان استفاده کنند.
ایشان اسوه بود و کارهایی که میکردند، همچون کار پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلم بود که «طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبّه»۱ این جمله را حضرت امیر علیهالسلام دربارهی پیامبر خدا گفتند که ایشان طبیبی بود که در مطبّش نمینشست، بلکه بیماران را در منازل خود آنها معاینه میکرد و دنبال بیمارها میگشت.
یکی دیگر از ابعاد وجودی ایشان این بود که مشاور امینی بود برای جوانان و غیر جوانان. هر کسی در هر بُعدی تحیّری داشت، بر سر دوراهی بود و تکلیف خودش را نمیدانست، به آیتالله خوشوقت مراجعه میکرد و با مشورت با ایشان مشکل حل میشد.
از دیگر ویژگیهای برجستهی ایشان، دوام حضور ایشان بود. با اینکه خیلی هم اهل رفتوآمد بودند و دورش همیشه شلوغ بود و مراجعهکنندهی زیادی داشتند، اما مصداق آیهی کریمهی «رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»۲ بود. هیچ نوع مراوده و رفتوآمد و صحبتی مانع حضور و اتصال ایشان به مبدأ غیب نبود. همیشه حالت حضور داشتند. برنامههای ذکری خودشان را همیشه داشتند. برنامههایی که اهل سیر و سلوک دارند، اذکار محاسبهشدهای را که به طور مستمر جزو برنامههایشان است، ایشان هیچگاه از یاد نمیبرد. برنامهی ختم صلوات یکی از برنامههای ایشان بود که هم سفرهی رحمت الهی بود و هم بهانهای بود که اشخاص آنجا جمع بشوند و ایشان برای آنها نورافشانی و روشنگری و رفع ابهام کنند.
ماجرای تکریم آیت الله خوشوقت توسط رهبر انقلاب
سابقه ی آشنایی رهبر انقلاب با حضرت آیت الله خوشوقت و علاقه ی رهبری به ایشان، به مدرسه ی حجتیه ی قم بازمیگردد. بعد از انقلاب هم مشورت هایی با ایشان داشتند. تکریم عجیبی حضرت آقا از ایشان داشتند. یک بار یادم هست که آیتالله خوشوقت برای حضور در یکی از مجالس، خدمت حضرت آقا رفته بودند و از در حیاط وارد شده بودند و کفشها را هم همانجا گذاشته بودند. بعد از پایان مجلس، همه حرکت کردند برای صرف شام. حضرت آقا و آیتالله خوشوقت کنار یکدیگر بودند. حضرت آقا وقتی متوجه شدند که کفشهای ایشان در آنجا نیست، کفشهای خودشان را برداشتند و مقابل پاهای آیتالله خوشوقت جفت کردند. آیت الله خوشوقت هرچه اصرار کردند، آقا قبول نکردند. آیتالله خوشوقت هم کفشهای آقا را پوشیدند و بعد، اطرافیان برای حضرت آقا کفش آوردند. حضرت آقا علاقهی فوقالعادهای به ایشان داشتند. فراتر از علاقه، بلکه اعتقاد بود.
رهبر معظم انقلاب، آیت الله خوشوقت را جزو کسانی معرفی می کردند که جلوی طوفان ها را می گیرند و نمی گذارند دل ها را باد ببرد. ایشان فرمودند که طوفان ها زیاد است و مقاومت کردن در برابر این طوفان ها مشکل است. به یک جایی وصل بشوید که این بادها شما را با خودش نبرد. سؤال کردیم مثلاً به چه کسی؟ فرمودند به آیت الله خوشوقت.
منبع پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشرآثار حضرت آیه الله العظمی خامنه ای مدظله العالی-1391/12/05
روایتی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) هزار بار بیان کردند/آنچه که باعث آرامش صدرالمتالهین شد
حضرت آیت الله مظاهری دامت برکاته در درس اخلاق خود با موضوع «روابط انسان با ديگران» مراتب رابطۀ انسان با قرآن را مورد بررسی قرار دادند.
ایشان در این خصوص فرموده اند: قرآن کتاب عمل است و آمده به واسطۀ عمل، آدم بسازد. قرآن اين آيۀ شريفۀ سورۀ جمعه را در چند مورد تکرار کرده است:
«هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ»[1]
* قرآن، کتاب آموزشی و پرورشی
خداوند رسولش را مبعوث کرده و برای او قرآن نازل کرده است، برای اينکه اين انسان را از نظر علم و عمل بپروراند. يعنی قرآن يک کتاب آموزشی و پرورشی است. پيغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) يک معلم آموزشی و پرورشی است. قرآن شريف در همه جا وقتی می خواهد يک انسان سعادتمند را معرفی کند، می فرمايد: «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»؛[2] کسی که ايمان دارد و عمل شايسته هم دارد. در قرآن نداريم جايی که فقط بگويد مسلمان کسی است که عقيده و ايمان داشته باشد. هرکجا فرموده: «الَّذينَ آمَنُوا» [3] بلافاصله فرموده است: «وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ».[4]
بيش از دويست جا اين جمله تکرار شده و معنايش اين است که اين قرآن کتاب عمل بوده و آمده که آدم بسازد؛ آمده تا انسان را از صفر به آنجا برساند که به جز خدا نداند. قرآن آمده، برای اينکه به واسطۀ اعمال خوب رستگاریِ دنيا و آخرت برای او پيدا شود.
* مراتب عمل به قرآن
الف) عمل به احکام
«عمل به قرآن» هم مثل خواندن قرآن و مثل دقت قرآن مراتبی دارد. مرتبۀ اول آن مربوط به احکام است. انسان تقيّد به ظواهر شرع داشته باشد و به قول بزرگان؛ اهل سير و سلوک باشد. معلم های اخلاق می گويند: هيچ چيزی را بهتر از ظواهر شرع نمی دانیم.
قرآن آمده اهل تقوا بسازد؛ به واسطۀ اهميت به واجبات و مستحبات و اجتناب از گناه، به اندازه ای که بتواند متقی شود. وقتی متّقی شد، قرآن می فرمايد: «طُوبى لَهُمْ»[5]؛ خوشا به حال آنها. وقتی که متّقی شد، اهل سعادت است. اين عمل متوقف است بر اينکه يک رساله در ذهنش باشد. رسالۀ مرجع تقليد بيان عمل به قرآن است، برای اينکه هرچه مرجع تقليد می گويد از روايت می گويد و روايت از قرآن می گويد.
* روایات اهل بیت (علیهم السلام) برگرفته از وحی است
آیت الله العظمی بروجردی (رحمه الله علیه) بارها اين روايت را برای ما می خواندند که امام باقر علیه السلام می فرمايند: هرچه من بگويم از پدرم است و هرچه پدرم بگويند از پدرش است و هرچه پدرش بگويند از پيغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است و هرچه آن حضرت بگويند، از جبرئيل است و هرچه جبرئيل بگويند از قرآن است و هرچه قرآن بگويد از خداست.
ادعای تشيع اين است که رسالۀ مراجع تقليد شیعه همان تفسير قرآن است، اما با اتکا به روايات اهل بيت (عليهم السلام) است. اگر ما بخواهيم قرآن به ما کمک کند، بايد از نظر تقيّد به ظواهر شرع، آشنايی کامل به رسالۀ مرجع تقليد داشته باشيم. اگر کسی تقليد نکند، مثل مريضی است که دکتر نرود و بالاخره می ميرد. اگر کسی جاهل باشد و وارد کاری شود، آن کار را خراب می کند. بايد از کسی که متخصّص در کار است، مشورت بگيرد. به قول بزرگان، تقلید يک امر فطری است و امري است که خود انسان درک می کند. چطور اگر مريض شد، به طور ناخودآگاه به دنبال دکتر می رود و اگر کار تخصصی پيدا کرد به دنبال خبره می رود و اگر حکمی از احکام برايش جلو آمد بايد به دنبال رسالۀ مرجع تقليد برود، اين عمل به قرآن است. فرقش اين است که اهل بيت علیهم السلام قرآن را در روایات تفسير کرده اند. الحمدلله ما از نظر روايات مستغنی هستيم.
* حدیث ثقلین فرمودۀ هزار بار رسول خدا (صلی الله علیه و آله)
پيغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم تا آخر عمرشان بيش از هزار مرتبه فرموده اند: ««انّى تارِكٌ فيكُمُ الثِّقْلَيْنِ ما انْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضَلُّوا كِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتى وَ اهْلَ بَيْتى فَانَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوضَ»[6]
ای مسلمان! این دو، قرآن و اهل بيت علیهم السلام جدا شدنی نيستند. يکی اصل و يکی مفسّر و يکی اصل و يکی مبيّن است؛ اين دو بايد دوش به دوش هم تا روز قيامت باشند.
* خواندن رساله عملیه واجب است
روايت ثقلين به ما میگويد که بايد از نظر عمل تابع قرآن باشيم و اگر بخواهيم تابع قرآن باشيم بايد تابع اهل بيت علیهم السلام باشيم و اگر بخواهيم تابع اهل بيت سلام الله علیهم باشيم، بايد به رسالۀ مرجع تقليد آشنايی کامل داشته باشيم. لذا بر همه و مخصوصاً جوان ها واجب و لازم است که در شبانه روز يک ساعت رساله بخوانند و وارد در رساله باشند. اگر انسان در شبانه روز يک ساعت رساله بخوانند آشنايی کامل به رساله پيدا می کنند. هرچه شما از نظر عمل بخواهيد، رسالۀ توضيح المسائل دارد و اگر به طور تفصيل نباشد، بايد سؤال شود و جواب داده شود. اين يک عمل به قرآن است که بايد باشد.
ب) عمل به کتب اعتقادی برگرفته از قرآن
مرتبه دوم، عمل به قرآن، عمل به کتب اعتقادی برگرفته از قرآن است. قرآن از نظر اعتقادات خيلی رساست. زبان فلسفه و عرفان را ندارد، اما بالاتر از زبان فلسفه و عرفان، اعتقادات فطری دارد. قرآن از نظر اعتقادات، کمبود ندارد. قرآن از نظر توحيد در اصل وجود خدا بسيار عالی بحث کرده است. قرآن در مورد مراتب توحيد ذاتي، توحيد صفاتي، توحيد عبادی و توحيد افعالی به طور عالی قرآن صحبت کرده است. اگر کسی وارد در قرآن باشد و بخواهد اعتقادات خود را از قرآن بگيرد، بالاترين مراتب توحيد در قرآن است. به عبارت ديگر آنچه بزرگان گفتهاند، در قرآن هست.
مرحوم صدرالمتألهين (رحمه الله علیه) در اول أسفار می گويد که من مدتی مشّاء خواندم و متخصّص در فلسفۀ مشّاء شدم، ديدم تاريک است. مدتی اشراق خواندم و متخصّص در فلسفۀ اشراق شدم و ديدم خطرناک است. به قرآن دست زدم و اهل بيت سلام الله عليهم را ديدم و آرام شدم.
صدرالمتألهين (رحمه الله علیه) چهل دليل برای اثبات وجود خدا می آورد، اما خود مرحوم صدرالمتألهين اقرار دارد که ادلّۀ در قرآن رساتر از چهل دليل اثباتی فلسفی من است.
دلیل قرآن در مورد نبوت خيلی رسا و عالی است و دربارۀ اعتقاد به نبوت و نبوت عام و خاص نیز صحبت می کند. قرآن در مورد اصل قرآن و معجزه بودن آن خيلی دقيق صحبت می کند و طرز استدلال قرآن غير از استدلال های علم کلام است. قرآن دربارۀ امامت عالی صحبت می کند. لذا علمای شيعه در مورد ولايت عالی بحث کرده و زحمت ها کشيده اند؛ صاحب عبقات الانوار سی جلد کتاب در مورد ولايت علی سلام الله عليه و اولاد آن حضرت نگاشته که افتخاری برای شيعه است؛ احقاق الحق قاضی نور الله شوشتری در بیش از سی جلد مربوط به ولايت است؛ اما ايشان را هم شهيد کردند. بزرگان کتاب های مختصر دربارۀ ولايت در تمتم سطوح؛ سطحی، عوامی، متوسط و دقيق نوشته اند.
عالمان شیعه بيش از هزار جلد کتاب دربارۀ امامت نوشته اند؛ اما همه اقرار دارند امامتی که قرآن اثبات می کند غير از امامتی است که ما می گوييم؛ ما استدلالی حرف می زنيم. متخصص در علم کلام هستيم و در مورد علم کلام و امامت صحبت می کنيم. اما قرآن نور است. به واسطۀ نور و تجلّی کردن در عمق جان ما، ولايت درست می کند و ولايت قرآن زياد است، به اندازه ای که بعضي ها حتی از سنّي ها اقرار دارند که ثلث قرآن مربوط به ولايت است.
* 1400 آیه در قرآن دربارۀ معاد است
قرآن کریم راجع به معاد فوق العاده اهميت می دهد و هيچ چيز در قرآن به اين اندازه آيه ندارد. هزار و چهارصد آيه در قرآن راجع به معاد است و در بسياری از اين آيات معاد جسمانی بیان شده است.
خواندن قرآن و تفسير و تدبّر در قرآن مخصوصاً برای جوان ها خيلی لازم است؛ اما عمل به قرآن از آن دو هم واجب تر و لازم تر است.
بنابراین يک مرتبه از عمل به قرآن اين است که آشنايی کامل با رسالۀ مرجع تقليدی که از قرآن گرفته شده است، داشته باشيم. دوم اينکه کتاب های اعتقادی که از قرآن و روايات اهل بيت سلام الله علیهم گرفته شده، بلکه قرآن استقلالاً دربارۀ اصول دين حرف ها و بحث های ارزنده دارد، بايد مطالعه داشته باشيم. در اصل تقليد بايد مجتهد باشيم؛ در فروع بايد مقلّد باشيم و در اصول دين بايد مجتهد باشيم. يعنی همۀ بايد در اصول دين؛ توحيد، نبوت، عدالت، امامت و معادِ روز قيامت، مجتهد باشند.
ج) تهذیب نفس
سومین مرتبه در عمل به قرآن، تهذيب نفس است. تهذیب فوق العاده مشکل بوده و عملی فوق العاده لازم برای انسان است. خداوند در ابتدای سورۀ شمش يازده قسم دارد و بعد می فرمايد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»؛[7] رستگاری از آن کسی است که درخت رذالت را از دل کنده باشد و درخت فضيلت را به جای آن بارور کرده باشد و ميوه دار کرده باشد و الاّ: «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»[8].
اگر صفت رذيله ای در دل او رسوخ کرده باشد، بدبخت است. صفت رذيله نمی گذارد اين سعادتمند شود. اين قرآن است که با يازده قسم به شما عزيزان می گويد؛ بايد تهذيب نفس و خودسازی کنيد. در شبانه روز يک ساعت عمر را به خودسازی دهيد، عالی می شود. دربارۀ خودسازی کتاب های فراوان نوشته شده، اما بالاترين آن ها قرآن و روايات اهل بيت سلام الله علیهم است.
پی نوشت ها:
[1]. الجمعه، 2: «اوست آن كس كه در ميان بىسوادان فرستادهاى از خودشان برانگيخت، تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد، و [آنان] قطعاً پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.»
[2]. البقره، 25: «كسانى را كه ايمان آوردهاند و كارهاى شايسته انجام دادهاند.»
[3]. البقره، 25: «كسانى را كه ايمان آوردهاند.»
[4]. البقره، 25: «و كارهاى شايسته انجام دادهاند.»
[5]. الرعد، 29: «خوشا به حالشان»
[6]. وسائل الشيعه، ج 27، ص 34.
[7]. الشمس، 9و10: «كه هر كس آن را پاك گردانيد، قطعاً رستگار شد، و هر كه آلودهاش ساخت، قطعاً درباخت.»
[8]. الشمس، 9و10: «و هر كه آلودهاش ساخت، قطعاً درباخت.»
منبع: خبرگزاری رسمی حوزه- 26 /11/1395
دعوت مراجع عظام تقلید از مردم برای حضور در راهپیمایی 22 بهمن
راهپیمایی 22 بهمن پاسخی به تهدیدهای آمریکاست
حضرت آیت الله ناصر مکارم شیرازی دامت برکاته با گرامیداشت 22 بهمن ماه روز پیروزی انقلاب، از همگان برای حضور گسترده در راهپیمایی این روز دعوت و فرمودند: امسال باید این راهپیمایی پرشکوه تر و پرخروش تر از همیشه باشد، دلیل این است که دشمن پی در پی تهدید می کند.
این مرجع تقلید خاطرنشان کردند: دشمنان تهدید می کنند تا ببینند در مردم ما چه اثری می گذارد، اگر دید مردم در اثر این تهدیدها نسبت به نظام سست شدند می گوید نقطه ضعف همین جا است و تهدیدها بیشتر می کنند و فشار بیشتر می آورند.
ایشان اضافه کردند: اما اگر دیدند تهدیدها و فشارها نتیجه معکوس می دهد و مردم پرخروش تر و منسجم تر شدند می فهمند که راه اشتباهی رفتند و تهدید و فشار بر این جمعیت نتیجه معکوس دارد؛ این مسأله مهمی است که ما امسال با آن روبه رو هستیم و همه باید حق آن را ادا کنند.
22 بهمن مردم با مشت محکم و قدم های استوار شرکت کنند
حضرت آیت الله نوری همدانی دامت برکاته ، 22 بهمن را روزی بسیار مهم در تاریخ انقلاب دانستند و فرمودند: در این روز انقلاب به پیروزی رسید و استبداد و استکبار شکست خورد، استکبار مدت ها مسلمانان را تحت سیطره خود قرار داده بود و در امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دخالت می کرد، الحمدلله خداوند در22 بهمن کاری کرد که همه این ها نابود شدند و عظمت و قدرت اسلام خودنمایی کرد.
این مرجع تقلید با بیان این که راهپیمایی 22 بهمن امسال پاسخ محکم به یاوه گویی های اخیر آمریکا و صهیونیست است، فرمودند: در 22 بهمن امسال باید با شور و خروش بیشتر با مشت محکم جواب یاوه گویی های دشمن داده شود.
ایشان با بیان اینکه مردم از هر قشری که هستند باید حضوری جدی در راهپیمایی داشته باشند، تصریح کردند: در انقلاب دو مسأله بسیار مهم است، یکی ولایت فقیه است که حضرت آیت الله خامنه ای را نائب امام زمان(عج) می دانیم؛ این جایگاه را باید حفظ کنیم، مسأله دیگر نقش مردم است که باید حاضر در صحنه باشند.
این مرجع تقلید خاطرنشان کردند: این مردم بودند که با شور و خروش توانستند انقلاب اسلامی را به ثمر برسانند و از آن روز در تمامی صحنه ها حضور داشتند از این رو خدمت به مردم بسیار مهم است که حضرت امام بسیار در این زمینه تأکید داشتند، مردم سراسر ایران با مشت محکم و قدم های استوار باید در این راهپیمایی شرکت کنند.
22 بهمن سرآغاز حکومت اسلامی است
حضرت آیت الله جعفر سبحانی دامت برکاته با گرامیداشت 22 بهمن سالروز پیروزی انقلاب اسلامی فرمودند: 22 بهمن سرآغاز حکومت اسلامی است و روز محترمی به شمار می رود، 22 بهمن روزی است که همه باید احترام کنیم و از خدا بخواهیم ما را خدمتگزار حکومت اسلامی قرار دهد.
شرکت در راهپیمایی ۲۲ بهمن، عبادت است
حضرت آیت الله جوادی آملی دامت برکاته با اشاره به راهپیمایی 22 بهمن، فرمودند: حداقل وظیفه ما در قبال خون شهدا و جانفشانی جانبازان و ایثارگران، شرکت در راهپیمایی 22 بهمن است.
ایشان با بیان این مطلب که شرکت در این راهپیمایی، عبادت است، فرمودند: تمام امکانات و خدماتی که در این مملکت وجود دارد، به برکت راه امام راحل، شهدا و جانبازانی است که بیش از 20 سال با بدنی قطع نخاع به سر می برند.
حضرت آیت الله جوادی آملی دامت برکاته افزودند: امروز نخستین ثواب خدمت مسئولان کشور، در نامه اعمال شهدا، جانبازان و ایثارگران نوشته خواهد شد و ما مدیون آنان هستیم.
حضور مردم در راهپیمایی 22 بهمن موجب دلگرمی آن ها نسبت به ارزش های انقلاب می شود
حضرت آیت الله محمدعلی علوی گرگانی دامت برکاته فرمودند: ملت ایران در راهپیمایی 22 بهمن ، عزت ، و بزرگی نظام جمهوری اسلامی ایران را به رخ جهانیان می کشد.
وی با بیان اینکه دهه فجر ، ایام پیروزی حق بر باطل به لطف الهی و عنایت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و با رهبری امام خمینی (رحمه الله علیه ) است افزود : ملت ایران به شکرانه نعمت بزرگ انقلاب اسلامی بار دیگر در راهپیمایی 22 بهمن پرشور حضور خواهند یافت .
حضرت آیت الله علوی گرگانی دامت برکاته دهه فجر انقلاب اسلامی که موفقیت حق بر باطل است را از مصادیق شعائر الهی دانست و گفت : افرادی که اهل تقوا هستند شعائر الهی را تکریم کردند.
ایشان فرمودند : ملت ایران در برهه های مختلف از امتحان های متعدد سربلند بیرون آمدند و این بار هم مانند گذشته با عمل به رهنمودهای رهبر معظم انقلاب ، مراجع و علما در حماسه 22 بهمن حضور دارند که البته این حضور جای سپاس و قدردانی دارد .
آیت الله علوی گرگانی دامت برکاته تصریح کردند: این حضور مردم موجب دلگرمی آن ها نسبت به یکدیگر و ارزش های انقلاب اسلامی می شود و دشمنان را در رسیدن به اهدافشان ناکام می کند.
منبع: خبرگزاری رسا
مردم روز ۲۲بهمن در خیابان ها جواب تهدیدهای آمریکا را خواهند داد
رهبر معظم انقلاب اسلامی مدظله العالی در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی با اشاره به تداوم حرکت مؤمنانه، مقتدرانه، منطقی و سرشار از اعتماد به نفس ملت عزیز ایران تأکید کردند: مردم روز ۲۲بهمن در خیابان ها جواب تهدیدهای آمریکا را خواهند داد.
متن کامل بیانات مقام معظم رهبری مدظله العالی در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش به مناسبت روز نیروی هوایی؛ در حسینیهی امام خمینی )رحمه الله علیه)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و علی آله الاطیبین الاطهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید برادران عزیز، کارکنان زحمتکش و فعّال و خوشنام نیروی هوایی جمهوری اسلامی؛ مناسبت هم مناسبتی است که به معنای واقعی کلمه موجب خوشنامی نیروی هوایی جمهوری اسلامی است. تشکّر میکنم از گروه سرود با اجرای خیلی خوبی که انجام دادند و شعر پرمغز و پرمضمونی که اجرا کردند و خواندند.
خب، ما سالهای متمادی است که دربارهی حادثهی بسیار مهمّ نوزدهم بهمن سال ۵۷ جلسه میکنیم و حرف میزنیم و مطلب میگوییم، ولی مطلب -به معنای واقعی کلمه- تمامشدنی نیست؛ حرف دراینباره زیاد گفته شده امّا حرفهای گفتنی بیشتری همچنان وجود دارد. به قول شاعر: یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت(1) حادثهی نوزدهم بهمن در سال ۵۷، یک حادثهی تعیینکننده بود. نیروی هوایی در دوران رژیم طاغوت، درواقع نزدیکترینِ بخشهای ارتش آن روز به دستگاه طاغوت و به نظام سیاسی وابستهی به آمریکا بود. هیچکدام از بخشهای دیگر ارتش آن روز، به قدر نیروی هوایی مورد اعتماد و اطمینان و امید رژیم طاغوت نبودند. درست از همین بخش، رژیم طاغوت یک ضربهی سهمگین خورد؛ این ضربهی سهمگین که عرض میکنیم، به معنای واقعی کلمه است؛ یعنی ارتش، با آن نظمی که درست کرده بودند، با آن فضایی که برای ارتش به وجود آورده بودند، ناگهان جمعی از کارکنان همین ارتش -آن هم از آن بخش حسّاس نیروی هوایی که اینقدر مورد اعتماد آنها بود- بیایند با امام انقلاب، با رهبر انقلاب بیعت کنند؛ نه مخفیانه، [بلکه] روز روشن، آشکارا و با بلند کردن کارتهای شناسایی روی دستشان! بنده آنجا بودم؛ در خیابان ایران که اینها داشتند میآمدند به طرف مدرسهی محلّ سکونت امام، همینطور گروهگروه -مثل گروهانگروهان- پشت سر هم حرکت میکردند و شعار میدادند و کارتهای شناساییشان را بالای دستشان گرفته بودند؛ خیلی حادثهی عجیبی بود؛ یعنی درست مصداق این آیهی شریفه: فَأَتاهُمُ اللهُ مِن حَیثُ لَم یَحتَسِبوا؛(2) از آنجایی که در حساب رژیم طاغوت نمیگنجید، ضربه خوردند. در محاسباتشان همهچیز را ممکن بود احتمال بدهند، جز این یکی را؛ و درست همین یکی که دورترین احتمال بود، اتّفاق افتاد؛ یعنی نیروی هواییِ ارتش آن روز با آن فرمانده وابسته، با آن وابستگیهای گوناگون -با آن وابستگیهای فراوان ابزاری و تجهیزاتی و آموزشی و غیره- ناگهان بیاید و در کنار مردم، با امام و با رهبر انقلاب بیعت بکند؛ این ضربهی عجیبی بود؛ هیچ انتظارش را نداشتند. ما هم انتظارش را نداشتیم، یعنی انقلابیّون و مؤمنین هم در این طرف صف، چنین انتظاری نداشتند. این درواقع رزق لایُحتسب بود: وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا ٭ وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب؛(3) گاهی یک کمکی، مددی، نفَسی، خونی به انسان میرسد از آنجایی که هیچ خیالش را نمیکرد و هیچ در محاسبات او نمیگنجید. برای این جبهه هم رزق لایُحتسب بود. ماها حساب نمیکردیم یعنی اصلاً به ذهن هیچکدام ماها -ملّت ایران و مبارزین و انقلابیّون و امام بزرگوار- چنین محاسبهای نمیآمد که ممکن است از درون ارتش کسانی [به صحنه] بیایند. البتّه بنده قبل از آن، در مشهد با عناصر بسیار معدودی از ارتش ارتباطات نزدیک دوستانهای داشتم و میدانستم با ما همفکرند؛ بعضیهای دیگر هم در تهران در داخل ارتش بودند که با بعضی از دوستان ارتباطاتی داشتند -اینها بود- امّا اینکه یکچنین جمعیّتی با این حرکت عظیم و نمایان بلند بشوند بیایند، این واقعاً رزق لایُحتسب بود؛ قابل محاسبه نبود.
خب، همینجا یک درس بگیریم: رزق لایُحتسب را همیشه در محاسباتتان بهطور اجمال در نظر داشته باشید. درست است که محاسبات عقلانی و مادّی، تأثیرگذارند، در این شکّی نیست، و لازمند -هیچ آموزشی از آموزشهای اسلام به ما نمیگوید که محاسبات عقلانی نکنید، محاسبات فکری و مادّی انجام ندهید؛ نه، حتماً باید محاسبه کرد- امّا یک جایی هم باز بگذارید برای محاسباتی فراتر از مسائل مادّی؛ فراتر از آنچه به عقل انسان میرسد؛ این، رزق لایُحتسب است؛ این همان چیزی است که محاسبه نشده است و به ما میرسد؛ این در همهی محاسبات ما وجود دارد؛ در همهی کارهای جبههی مؤمن، این را باید رعایت کرد و در نظر داشت و انتظارش را داشت. در دعا میخوانیم: یا مَن اِذا تَضایَقَتِ الاُمورَ فَتَحَ لَها باباً لَم تَذهَب اِلَیهِ الاَوهام؛(4) وقتی کارها گره میخورَد، وقتی به حسب ظاهر بنبست به وجود میآید، گاهی خدای متعال از یک گوشهی این بنبست یک راهی باز میکند که -لَم تَذهَب اِلَیهِ الاَوهام- هرگز وَهم بشر و اندیشهی انسانی به آن نرسیده بود؛ چنین چیزی وجود دارد. یک نمونهاش جنگ تحمیلی است.
جنگ تحمیلی درحالی آغاز شد که ما از لحاظ امکانات، از لحاظ عدد نیرو، از لحاظ سازماندهی و تشکیلات، بسیار بسیار با آن مهاجم -رژیم بعثی صدّام- فاصله داشتیم؛ او آماده بود، تجهیزاتش مرتّب بود، سازماندهیاش محکم بود، لشکرهایش معلوم بودند، نیروی هوایی و نیروی زمینیاش هر دو آماده بودند، پدافندش، پشتیبانیهایش، مهندسیاش، [قسمتهای] گوناگون و همه چیزش آماده بود، [ولی] ما در همهی این مسائل مشکل داشتیم؛ هم در تجهیزات مشکل داشتیم، هم در نیروی انسانی مشکل داشتیم، هم در مهندسی مشکل داشتیم، هم در پشتیبانی مشکل داشتیم، هم در ابزار و تشکیلات مشکل داشتیم. من یک وقتی در همین جلسهی نوزدهم بهمن گفتم(5) که آن روز، فرمانده نیروی هوایی ما فهرست هواپیماهای قابل استفاده را آورد به من داد، گفت حدّاکثر طیّ هفده هجده روز، کلّیّهی پرندههای ما پروازشان قطع خواهد شد و تمام خواهد شد، چون قطعه میخواهند؛ آخرینش سی۱۳۰ بود. همان روزهای اوّل، دوّم، سوّم، باید اف۵ و اف۴ و اف۱۴ و مانند اینها یواش یواش از رده خارج میشدند، مثلاً آنچه تا پانزده روز یا بیست روز باقی میماند، هواپیمای سی۱۳۰ بود -اینها هواپیمای ترابری بود- که ما مثلاً یک تعدادی از اینها داشتیم. آن روز اینجور تصوّر میکردیم؛ امّا «فتَحَ باباً»، نیروی هوایی ما تا آخر جنگ فعّال بود، تلاش کرد، کار کرد. «فتَحَ لَها باباً لَم تَذهَب اِلَیهِ الاَوهام» یعنی این، رزق لایُحتسب یعنی این؛ این را در محاسبات همیشه داشته باشید. اگر مؤمن باشیم، اگر در ذیل عنایتِ توکّل به خدا و امید به خدا عقلانیّت را به کار بیندازیم، آنوقت این باب برای ما باز خواهد شد؛ نه اینکه عقلانیّت را تعطیل کنیم، نه اینکه محاسبات مادّی را کنار بگذاریم؛ نه، همهی اینها لازم است و ما هم همیشه تأکید میکنیم، امّا در کنار این، یک جایی بگذارید برای مدد الهی؛ اگر چنانچه اهل توکّل به خدا هستیم، اهل امید به خدا هستیم. در این ۳۷، ۳۸ سالی که از اوّل انقلاب گذشته، در همهی مسائلِ انقلاب همینجور بوده و ما همیشه مدد الهی را مشاهده کردهایم. حالا من در مورد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران دو سه جمله عرض کنم بعد به همین بحث برگردم.
نیروی هوایی بعد از این حادثه هم امتحانهای خوبی داد؛ من همینطور که در ذهن خودم به عقب برمیگردم و نگاه میکنم؛ در ماجرای کودتایی که قبل از شروع جنگ تحمیلی ترتیب داده بودند -مرکّب از عناصری از نیروی هوایی و زمینی و غیرنظامیها و غیره- آن کسی که موجبِ اوّلی برای خنثی شدن این عملیّات شد، یک افسر نیروی هوایی بود؛ یک خلبان! آمد به بنده جریان را گفت، دستگاه مطّلع شد و آماده شدند؛ یک حرکت عظیمی را که در پایگاه شهید نوژهی همدان بنا بود شکل بگیرد و از آنجا به تهران و جاهای دیگر سرایت بکند، یک عنصر نیروی هوایی خنثی کرد؛ من این را یادم نمیرود؛ نظام این محبّت را، این کمک را، این خدمت بزرگ را فراموش نمیکند.
اوّلین جایی که جهاد قطعهسازی در ارتش راه افتاد -که شروع کنند به ساختوساز- نیروی هوایی بود؛ قبل از آن، ساختوسازی در نیروی هوایی نبود؛ اجازه نمیدادند حتّی قطعات مرکّب و پیچیده را عناصر فنّی ما بشناسند. در نیروی هوایی، جهاد ساختن قطعات با همین عنوان «جهاد» به وجود آمد؛ واقعاً یک حرکت جهادی کردند. اوّلین جا نیروی هوایی بود؛ بعد البتّه بقیّهی بخشهای ارتش هم این کار را شروع کردند امّا شروع این کار و ابتکار این کار با نیروی هوایی بود.
در جنگ تحمیلی از همان روز اوّل، پروازهای نیروی هوایی بود که به ملّت روحیه داد. بنده آنوقت نمایندهی مجلس بودم، [وقتی] رفتم در مجلس و تعداد سورتیهای(6) پروازی که اینها کرده بودند گزارش دادم، همه از تعجّب دهانشان باز ماند؛ اینهمه حرکت، با این عظمت! خبر هم پخش شد و در سراسر کشور مردم احساس کردند. در طول زمان هم همینجور بود؛ در عملیّاتهای مختلفی که چه ارتش، چه سپاه انجام دادند -بخصوص عملیّاتهای مهمّی مثل والفجر ۸ و کربلای ۵ و امثال اینها که کارهای مهمّ و بزرگی انجام گرفت- نقش نیروی هوایی ارتش نقش تعیینکنندهای بود. رحمت خدا بر شهید ستّاری که آنوقت ایشان افسر پدافند هوایی بود؛ آنچنان با سرعت و با جدّیّت، کار پدافند را در والفجر ۸ انجام داد که همه متحیّر مانده بودند، دشمن هم متحیّر بود؛ [چون توانستند] آن همه هواپیما را ساقط کنند! نیروی هوایی نیروی آبرومندی است. بعد از آن هم تا حالا کار کردید. و کار کنید جوانهای عزیز! کار کنید، تلاش کنید، فکر کنید، عمل کنید، اقدام کنید، خلأها را پُر کنید، مدیریّتها را تقویّت کنید، سازندگی را در نیروی هوایی هرچه میتوانید [افزایش دهید]. من تنگناهای شما را میدانم -تنگناهای شما، تنگناهای کشور است- این تنگناها را و این خلأها را با همّت بلند انسانی خودتان، با دانش خودتان، با تقوای خودتان، با امید و توکّلتان به لطف الهی پُر کنید؛ و میشود پُر کرد، همچنان که تا امروز بسیاری از این کارها انجام گرفته است.
خب، این نقش امید و توکّل به خدای متعال است که رزق لایُحتسب به دنبال میآورد؛ این کجا است؟ آنوقتی که انسان در ذیل توکّل به خدا و امید به خدای متعال، عقلانیّت را به کار ببرد. اگر عکس شد، نه؛ اگر چنانچه ما خواستیم عقلانیّت را در سایهی اعتماد به شیطانها به کار بگیریم، آنجا جور دیگری خواهد شد. آیهی قرآن در سورهی مبارکهی نور میفرماید که «اَعمالُهُم کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحسَبُهُ الظَّمئانُ مآءً»؛ مثل سراب، انسان تشنه، زمین خشک را از دور [شبیه] آب میبیند؛ بعد که نزدیک میشود، میبیند «لَم یَجِدهُ شَیئًا وَ وَجَدَ اللهَ عِندَه»،(7)میبیند هیچ چیز نیست. امید بستن به شیطانها این است؛ امید بستن به قدرتهای مادّی و شیطانی این است. عقلانیّت و تدبیر و کارکرد عاقلانه در مسائل مختلف -در دیپلماسی، در مسائل کشوری، در ادارهی داخل کشور، در تجهیزات، در علم، در صنعت و در غیره- کار لازمی است، امّا اعتماد به شیاطین، اعتماد به آن کسی که با اصل وجود شما مخالف است، خطای بزرگی است. به آن قدرتی که اصل وجود جمهوری اسلامی را، اصل قدرت گرفتن اسلام را نمیتواند تحمّل بکند و نمیتواند بپذیرد، نمیشود اعتماد کرد؛ به او نمیشود امید داشت؛ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحسَبُهُ الظَّمئانُ ماءً، این همان سراب است؛ به خدا اگر توکّل کردید، رزق لایُحتسب وجود دارد؛ به شیطان اگر اعتماد کردیم، «کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحسَبُهُ الظَّمئانُ ماءً» است؛ این حرفی است که یکایک من و شما بایستی همیشه در ذهنمان باشد؛ یکایک ملّت ایران باید در ذهنشان باشد. تلاش کنید، کار کنید، ابتکار به خرج بدهید، نیروی حقیقی خداداد خودتان را به صحنه بیاورید، به میدان بیاورید، با توکّل به خدا، با امید به کمک الهی، آنوقت خدا کمک خواهد کرد. امّا اگر چنانچه نشستید به انتظار اینکه شیطان -آن هم شیطان اکبر- بیاید کمک کند، آن وقت همان «کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحسَبُهُ الظَّمئانُ ماءً» خواهد بود، خیری از او به ما نمیرسد.
حالا این آقا(8)که تازه در ایالات متّحده [سرِ کار] آمده، میگوید شما باید از آمریکا متشکّر باشید، از دولت اوباما متشکّر باشید! چرا متشکّر باشیم؟ هیچ متشکّر هم نیستیم؛ [او هم در] همان تشکیلاتی بود که این تحریمهای سنگین را به نیّت فلج کردن جمهوری اسلامی و ملّت ایران، بر ملّت ایران تحمیل کردند؛ امیدشان این بود که فلج بکنند. البتّه به این امید نرسیدند و هرگز نخواهند رسید و هرگز هیچ دشمنی نمیتواند ایران را فلج کند. میگوید متشکّر باشید؛ نخیر، اصلاً متشکّر نیستیم. چرا متشکّر باشیم؟ به خاطر تحریمها؟ بهخاطر ایجاد داعش؟ بهخاطر به آتش کشیدن منطقه؟ سوریه را به آتش کشیدند، عراق را به آتش کشیدند؛ چرا باید متشکّر باشیم؟ بهخاطر حمایت از فتنهی انتخابات در سال ۸۸ در کشور؟ از آنطرف به بنده نامه مینویسد و اظهار ارادت و محبّت و همکاری میکند، از این طرف علناً و صریحاً از فتنهگر حمایت میکند و میگوید ما پشت سر شما ایستادهایم و دنبال فتنه ایجاد کردن در کشور است؛ چهرهی نفاق [همین است]؛ همان دستکش مخملینی که روی پنجهی آهنی کشیده شده بود که من این را بارها گفتم. ما هیچ تشکّری نمیکنیم. ما میدانیم که چه کار میکردند؛ میفهمیم که آنها چه کار میکردند؛ این میگوید از او تشکّر کنید، از من هم بترسید! نه از شما هم نمیترسیم. روز بیستودوّم بهمن، مردم جواب این تهدیدها و این حرفها را در خیابان خواهند داد؛ نشان میدهند که ملّت ایران در مقابل تهدید چه موضعی میگیرد. نخیر، از تهدید کسی هم ما نمیترسیم. بله، ما از این آقایی که تازه آمده، متشکّریم؛ تشکّر ما بهخاطر این است که زحمت ما را کم کرد و چهرهی واقعی آمریکا را نشان داد. کاری که ما در طول سی و چند سال [دربارهی] فساد سیاسی، فساد اقتصادی، فساد اخلاقی، فساد اجتماعی در دستگاه حاکمهی آمریکا دائم میگفتیم، این آقا آمد در دورهی انتخابات و بعد از انتخابات، این را علنی و عریان کرد. الان هم با این کارهایی که دارد میکند، نشان میدهد که حقیقت آمریکا چیست، حقوق بشر آمریکایی یعنی چه؛ بچّهی پنجساله را دستبند میزنند! حقوق بشر اینها این است.
ملّت ایران راه خودش را پیدا کرده؛ ملّت ایران حرکت را با منطق و عقلانیّت و با توکّل به خدا، با قدرت، با سرعت، با اطمینان به نفس دارد پیش میبرد و این راه را طی میکند. امروز ملّت ایران به خودش اطمینان دارد؛ جوانهای ما با اطمینان به نفس کار میکنند؛ دستگاههای دانشگاهی ما، مجموعههای دانشگاهی ما مملو و سرشار است از فکر و ابتکار که امروز در زمینهی علم دارد انجام میگیرد؛ در زمینهی ساختوساز هم همینجور است؛ در زمینههای گوناگون هم همینجور است؛ عقلانیّت حرف اوّل را در کشور دارد میزند، منتها با توکّل به خدای متعال، با اعتماد به خدای متعال. ما میدانیم که ملّت ایران در این راه مطمئنّاً پیروز خواهد شد و به نتایج مطلوب خودش، به آرمانهای مطلوب خودش خواهد رسید.
رحمت خدا بر امام بزرگوار که حقایق را در مورد این مسائل برای ملّت ایران در طول ده سال زندگی بابرکت خود، در آغاز انقلاب روشن کرد. بیانات امام را نگاه کنید؛ امام، هم دوست را شناخت، هم دشمن را شناخت، هم ملّت ایران را شناخت؛ [هم] اهداف را شناخت. اینکه امام مکرّر در مکرّر بیان میکند، میگوید، اصرار میکند بر اینکه به شیطان اعتماد نکنید، به دشمن اعتماد نکنید، برحذر میدارد ما را از اعتماد به دشمن، این بهخاطر شناخت دشمن است. ما البتّه این حرفها را میزدیم؛ امروز این حرفها روی پرده است، روی صحنه است، همه دارند این را میبینند؛ رفتارهای این جناب دارد نشان میدهد که حقیقت آمریکا چیست و چگونه است و باطن این حرفهایی که راجع به حقوق بشر و دوستی انسان و مانند اینها میزنند چیست؛ این آن چیزی است که ما میتوانیم از این اوقات و از تدبّر در فرمایشات امام بهدست بیاوریم.
امیدوارم که پروردگار عالم به شماها توفیق بدهد، شما جوانها انشاءالله آماده باشید تا بتوانید کار بزرگی را که برعهدهی شما است [انجام دهید]. نسل شما کار بزرگی را باید انجام بدهد؛ نسل قبل از شما کارهای مهمّی را انجام دادند، کارهای مهمّ دیگری باقی است که شماها باید انجام بدهید. انشاءالله خودتان را با توکّل به خدای متعال آماده کنید و این امانت را به نسلهای بعد از خودتان برسانید.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
1.صائب تبریزی. «یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت / در بند آن مباش که مضمون نمانده است»
2. سورهی حشر، بخشی از آیهی ۲؛ «… و[لی] خدا از آنجایی که تصوّر نمیکردند بر آنان درآمد…»
3. سورهی طلاق، بخشی از آیات ۲ و ۳؛ «… و هر کس از خدا پروا کند، [خدا] برای او راه بیرون شدنی قرار میدهد. و از جایی که حسابش را نمیکند، به او روزی میرساند…»
4. قصص راوندی، باب فیاحوالمحمّد (صلی الله علیه وآله)، ص ۳۶۳ (با اندکی تفاوت)
5. ۱۳۷۰/۱۱/۱۹
6. پرواز عملیّاتی یک فروند هواپیما
7. سورهی نور، بخشی از آیهی ۳۹؛ «… چون سرابی در زمینی هموار است که تشنه آن را آبی میپندارد تا چون بدان رسد آن را چیزی نیابد و خدا را نزد خویش یابد…»
8.) دونالد ترامپ (رئیسجمهور آمریکا)
تحلیلی بر چرایی همراهی مردم با امام خمینی(رحمه الله عليه)
انقلاب کشور عزیزمان ایران، از ابتدای شکلگیری تا لحظه به وقوع پیوستن، در طول تاریخ و نیز در مقایسه با دیگر انقلابهای جهان دارای ویژگیهای کم نظیر یا بهتر بگوییم بینظیر است.
در تمام کشورهای جهان هنگامیکه ظلم و فساد طبقه حاکمیت برای عموم جامعه تحمل ناپذیر باشد، هنگامیکه مردم میان آنچه از حاکمیت در برآورده ساختن نیازها و خواستههایشان و آنچه حاکمیت خود در برنامههایش برای مردم در دستور کار قرار داده است فاصله وجود داشته باشد، هنگامیکه در جامعه مردم مستضعف روز بهروز فقیرتر و مردمی که ارتباط نزدیک با حاکمیت دارند و یا درباریان غنیتر شوند، آنگاه این صدای خشم و نفرت مردم محروم جامعه است که طغیان میکند و بر آن میشوند که نظام ظلم را سرنگون کنند تا نظام جدیدی که امیال و خواستههایشان را تامین کند را بر پا سازند.
انقلابی که در سال 57 در میهن ما به رهبری امام فرزانهای همچون خمینی کبیر به پیروزی رسید با اراده و وحدت تمام ملت ایران ریشه گرفت. ملتی که در تمام طول حاکمیت رژیم منحوس پهلوی هیچگاه مورد توجه قرار نگرفت، هیچگاه به ارزشها و آرمانهای اسلامیشان بها داده نشد، هیچگاه آراءشان در تصمیمگیری در امور مملکتی به حساب نیامد.
رژیم پهلوی برای دانشجویان و قشر فرهنگی و روشن فکر جامعه نیز ارزش قائل نبود.
آری، حکومتی که تمام اختیارات و تصمیم گیریهایش در گرو دستورات کشورهای غربی باشد این چنین بیشتر انتظار نمیرود که فکر ملت و آبادی کشورش باشد.
وابستگی تمام عیار حکومت پهلوی به غرب، به ویژه آمریکا و بیاختیاری دولتمردان در تصمیمگیریهای اصلی کشور مهمترین مشکل این کشور بود. آنها میگفتند چه کسی باید چه شغلی در دولت داشته باشد، هرکس که برایشان منفعت آور بود در والاترین جایگاه و بالعکس هر کسی که برایشان تهدید و خطر بود تمام قدرتشان را به کار میانداختند که او را کنار بزنند.
در این مملکت، اگر کاری به نفع آمریکاییها بود، به وسیلهی دولت پهلوی انجام میگرفت. اگر کاری به ضرر آنها و به نفع مردم بود، انجام نمیگرفت؛ بلکه با آن کار، مقابله هم میشد؛ استقلال نداشتنن یک کشور، اینگونه است.
اما قبل از آنکه به شکلگیری و نحوه بهوقوع پیوستن انقلاب اسلامی بپردازیم خالی از لطف نیست که ابتدا به شخصیت و خصوصیات اخلاقی والای رهبر انقلاب بپردازیم.
امام خمینی در پیروزی انقلاب همان نقشی را ایفا کرد که لنین در پیروزی انقلاب روسیه و مائوتسه در انقلاب چین ایفا کردند، اما با این تفاوت چشمگیر که لنین و مائوتسه دست در دست قوای نظامی و نیروهای مسلح کشورشان بودند و هزاران حمایتکننده درون سازمانی را در پشت سر داشتند در صورتیکه امام خمینی هیچ نوع نیروی نظامی را در اختیار نداشت، او حتی در خاک وطن خود هیچ ستاد انتخاباتی نداشت و هزاران فرسنگ آن سوی مرز در پاریس رهبری مردم را عهدهدار بود.
حال اینکه هیچ انقلابی به پیروزی نخواهد رسید مگر آنکه به نیروهای مسلح آن کشور مسلط شوند یا اینکه نیروهای نظامی به انقلابیون بپیوندند.
با این توصیف براستی چه چیز سبب موفقیت امام عزیزمان در جلب نیروهای مردمی شد، که تنها با صدور یک پیام از خارج از مرز ایران تمام اقشار جامعه به خیابانها می آیند و سینههای خود را در برابر آتش گلولهها سپر میکردند؟
از شهرهترین ویژگیهای امام خمینی میتوان به بیپروایی، شجاعت و جرأت ایشان اشاره کرد، با یقین میتوان گفت که در 2 قرن اخیر میان روحانیون و سیاستمداران نمونهاش را ندیدهایم.
امام با چه پشتوانه و اتکا بر چه قدرتی، رهبران کشورهای غرب را به جرم دخالت در امور مملکتی و حمایت از رژیم پهلوی محکوم میکرد؟
امام هیچگاه از حرف خود ذرهای کوتاه نیامد، با اینکه هزاران کیلومتر از ایران فاصله داشت درباره آینده ایران و سرنوشت شاه و اینکه شاه باید برود سخن میگفت.
در آن دورهای که شاه ایران تمام مخالفان خود را سرکوب و یا از صحنه سیاست خارج میکرد امام خمینی با عزمی راسخ به مخالفت با او میپرداخت.
بر صفحه تاریخ چه زیبا تصویر بست آن سخنرانی حماسی عاشورای سال 1342 که امام از محمدرضا پهلوی بهعنوان برده رژیم صهیونیست یاد کرد و او را ناتوان و ذلیل و مهره دست اجانب غرب خطاب کرد.
در آن دوران که تجملگرایی، مال اندوزی، نادرستی و فساد در میان طبقهی بالای جامعه موج میزد امام خمینی به همان سبک زندگی ساده زیستی که برگرفته از سیره و منش معصومین(ع) بود ادامه میداد.
امام جامعهی ایران را بخوبی میشناخت و به همین خاطر زمان شروع مبارزات را بهخوبی تشخیص داد.
امام عزیزمان در دوران چهارده سالهی تبعید، با برگزاری سخنرانی و ارسال پیام به مردم ایران و حتی جهان، آنها را از بیکفایتی و ظلم و فساد رژیم طاغوت پهلوی آگاه میساخت.
امام، شاه ایران را دلیل تمام نابسامانیهای جامعه میدانست و در سخنرانیهایش به ارتباط و همکاری دولت او با رژیم صهیونیستی و وابستگی نظامی و اقتصادی به بیگانگان غربی و نابودی فرهنگ کهن سرزمینمان اشاره میکرد و تنها راه مبارزه با این بی عدالتیها و سرنگونی ظلم را اتحاد تمام قشرهای جامعه میدانست.
اما چه نیروهایی آتش انقلاب اسلامی را برافروختند؟
میدانیم که همه گروههای سیاسی که مخالف سر سخت رژیم پهلوی بودند همه در سالهای آخرین دهه 40 سرکوب شده بودند و تنها پایداری و حملات کوبنده امام خمینی از نجف به سوی رژیم پهلوی نمایان بود.
طبقهی متوسط جامعه، بازاریان، بازرگانان و کسبه، امام خمینی را دشمن صلح ناپذیر شاه و حامی ارزشهای دینی و اسلامی میدانستند و حتی دانشجویان و روشنفکران نیز او را بهعنوان حامی مردم و رهبری میشناختند که قصد دارد مملکت را از وابستگی و نیز ظلم و فساد رهایی بخشد و آزادی و آزادگی را به کشور حاکم کند.
مردم ایشان را روحانی مبارزی میدانستند که تلاش دارد با پیروی از تعالیم دینی قدرت را از زورمندان گرفته و به ملت بازگرداند و عدالت را در سراسر میهن بر قرار کند.
به همین دلیل تمام اقشار جامعه اعم از کشاورز، کارمند، دانشجو و روحانیون و غیره آیتالله خمینی را منادی حق و عدالت، مدافع محرومان و الهامبخش آرزو هایشان میدانستند.
پر اثرترین نیروهایی که امام رهبریشان را عهدهدار بود روحانیون جوان در نهادهای مذهبی و خیل عظیمی از قشر محروم جامعه بودند.
آن ها در قیام 15 خرداد سال 42 وفاداری بی چون و چرای خود را نسبت به امام به اثبات رساندند، آنها امام را منشوری از جرأت و مقاومت همچون حضرت علی (ع) در مبارزه با معاویه می دیدند.
پس از قیام و کشتار 15 خرداد حتی آن عده از روحانیون که موافق دخالت در امور سیاسی کشور نبودند به یاری امام شتافتند و با به راه انداختن شبکههای مخفی از طریق مساجد، پیامها و دستورات امام را به گوش مردم میرساندند.
با وجود اینکه علما و مذهبیون در شهرهای مذهبی کشور همچون مشهد مقدس، قم، یزد و اصفهان بهعنوان مخالفان رژیم از سالها پیش فعالیت داشتند اما دانشجویان در سالهای اول دهه 50 مبارزات خود را در تهران از سر گرفتند. بهار سال 57 روند اعتراضها، در حدی نبود که به انقلاب منجر شود. در بسیاری از کشورهایی که رژیم استبداد و دیکتاتوری بر آنها حاکم است، تظاهرات اعتراضآمیز برگزار میشود بی آنکه به شورش و انقلاب منجر شود.
اما هنگامی که فساد از استبداد پیشی گرفت، و خواستههای مشروع و منطقی قشرهای وسیعی از جامعه، با بیاعتنایی روبهرو شد، فریاد اعتراض مردم، به حرکت تبدیل میشود و چنانچه این حرکت بهوسیلهی مردان شایسته و مورد اعتماد مردم رهبری شود، به پیروزی منتهی میشود.
تظاهرات مردم وطن دوست و غیورمان، در ماههای اول سال 1357 نخست جنبه اعتراض به روش کلی رژیم شاه داشت، سپس به خواستههای رفاهی و سیاسی تبدیل شد، و با رهبری فرزانه امام خمینی به شورش و انقلاب انجامید و با چنان شتابی به پیروزی رسید که مردم ایران و جهانیان را شگفت زده کرد.
گری سیک استاد دانشگاه کلمبیا که بر موضوعات خاورمیانه بخصوص ایران فعالیت دارد، میگوید:
هیچکس آماده مواجه شدن با انقلاب ایران نبود، دولت کارتر نیز در برابر اوجگیری انقلاب و فروپاشی سریع رژیم شاهنشاهی ایران غافلگیر شد.
شاه و اطرافیانش نیز از آنچه در ماههای آخر سال 57 در ایران روی داد تصور درستی نداشتند، حتی تا چند هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی نتوانستند درباره علل سقوط رژیم، تحلیل درست و منطقی بعمل آوردند.
ریچارد فالک استاد دانشگاه آمریکایی پرینستون که در چهارم بهمن 57 به ایران سفر کرده بود و سپس با امام خمینی در پاریس ملاقات داشت، در مقالهای که در نیویورک تایمز انتشار یافت، آیتالله خمینی و اطرافیانش را میانهرو و جنبش او را قابل ستایش و امام را حامی حقوق مردم ایران دانست.
از دیدگاه رهبر معظم انقلاب امام خامنهای، مهمترین عامل شکلگیری انقلاب، که میتوان تمامی عوامل شکلگیری انقلاب را به آن مرتبط دانست، اسلام و تعالیم و آموزههای آن بود. مقام معظم رهبری معتقدند علت موفقیت امام خمینی(ره) در جریان انقلاب اسلامی، پشتیبانی و حمایت مردم از حرکت ایشان این بود که شعار اسلام و حاکمیت آن را صریح، روشن، بیپرده و با جرأت و جسارت روی دست گرفت و به مردم اعلام کرد.
ایشان در توضیح این موضوع میفرمایند: «امام تعالیم اسلام را برای مردم بیان کردند؛ معنای حکومت را بیان کردند؛ معنای انسان را بیان کردند و برای مردم تشریح کردند که چه بر آنها میگذرد و چگونه باید باشند. حقایقی را که اشخاص جرأت نمیکردند بگویند، ایشان بهطور صریح (نه به شکل درونگوشی، نه به شکل شبنامه، نه آنطوری که گروهها و احزاب بهصورت بسته و سلولهای حزبی و برای کادرهای حزبی بیان میکنند) روان، آسان، در فضا، برای عموم مردم بیان کردند. این بود که مردم پاسخ گفتند.»
رهبر معظم انقلاب بیتوجهی و ارزش قائل نشدن رژیم پهلوی برای عقیده و ایمان اسلامی مردم و فعالیتهای ضداسلامی رژیم گذشته را مهمترین عامل نارضایتی مردم از رژیم شاه میدانند و معتقدند اگر چه مردم از اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی موجود در رژیم گذشته ناراضی بوده و آن را حس میکردند، اما آنچه بیش از همهی اینها مردم را رنج میداد، بیتوجهی نظام حاکم به ارزشها و عقاید اسلامی و توهین به سنن و آداب و رسوم اسلامی بود.
انقلاب ما برای اسلام بود. نمیگوییم که مردم از اوضاع کشور در دوران حکومت طاغوت، ناراضی نبودند و تغییر آن را نمیخواستند. مردم از همه چیز دوران طاغوت ناراضی بودند. مردمی که وقتی در دوران سلطنت طاغوت (چه در رژیم وابستهی پهلوی و چه در غالب حکومتهای قبل از آن) چشم خود را باز میکردند و حقایق را میدیدند، سختی و بدی و ذلت و نابودی شخصیت خود را احساس میکردند. طبیعی بود که بخواهند در زندگی و معیشتشان این سختیها تغییر پیدا کند، اما اساس همهی آن سختیها یک چیز بود و آن این بود که هیچکس برای مردم و عقیده و فکر و ایمان آنها ارزشی قائل نبود. مردم، اسلام و رسوم اسلامی را میخواستند، ولی دستهای قدرت و حکومت، ضداسلام را تبلیغ میکردند.
خبرگزاري دفاع مقدس- 1395/11/16