پولت را قیچی کن!
کلمه قرض در قرآن 7 مرتبه به کار رفته است. در همه موارد به استثنای یک آیه (کهف/18)، این واژه به همراه وصف حسن به کار رفته است. همینطور در آیات یادشده، خداوند به عنوان قرض گیرنده معرفی شده است. نخست ببینیم قرض چیست و آنگاه برویم سراغ قرض الحسنه در قرآن که غایت اصلی این نوشتار است.
تحلیل معنای لغوی"قرض”
عرب به قیچی میگوید مقراض. مقراض اسم ابزار است از ماده قرض. راغب، لغتشناس شهیر اصفهانی، میگوید:
«قرض، نوعی است از بریدن، قطع مکان و گذشتن از آن را قطع مکان و قرض مکان گویند.»1
مرحوم امین الاسلام طَبرِسی که به غلط طَبَرسی گفته میشود، اصل این کلمه را به معنای بریدن با دندان میداند. 2
تعریف اصطلاح قرض در قرآن و فقه
قرض در اصطلاح فقهی به مالی گفته میشود كه دهنده آن رایگان آن را نمیدهد، بلكه قصد بازگشت و استرداد عین یا بدل مال (مالیت) را دارد. توضیح آنكه گاهی انسان مالی را بیعوض به دیگری میدهد كه این را به اعتبارهای گوناگون، «هبه» یا «صدقه» و مانند آن میخوانند، و گاه مال را رایگان نمیدهد، بلكه قصد استرداد آن را دارد، منتها نه قصد استرداد عین بلكه قصد بازگشت بدل آن را دارد كه به این نوع مبادله و معامله، به اعتبارهای گوناگون، «بیع» یا «اجاره» یا «صلح» و مانند آن میگویند. قسم سوم آن است كه كسی مالی را به دیگری میدهد، نه به قصد رایگان و نه تبدیل بلكه همان مال یا مالیت آن را میطلبد. این قسم اصطلاحاً «قرض» نامیده میشود. در حقیقت در معامله قرض، انسان مالیت مال را تملیك میكند و همان مالیت را نیز میطلبد نه بدل آن را. البته ممكن است قرضگیرنده هنگام ادا و وفا با موافقت قرض دهنده، آن مالیت را با عین خارجی دیگر تطبیق كند و بازگرداند یا خود همان مال را بدهد. 3
اما معنای قرآنی قرض از مصطلح فقهی آن، شمول بیشتری دارد. از منظر قرآن کریم هر کار خیری که انسان برای خدا انجام میدهد، قرض الحسنه به اوست، خواه عبادت اصطلاحی باشد؛ مانند نماز و روزه، یا انفاق مالی یا کارهای خدماتی و عامالمنفعه باشد؛ مانند مسجد و مدرسهسازی، یا جبهه رفتن و جهاد در راه خدا. 4
قرض الحسنه عام و خاص
چنانکه گذشت در آیات 6گانهای از قرآن، کلمه قرض مقرون به وصف حسن به کار رفته است. مقصود از قرضاً حسناً نیز انفاق از اموال حلال دانسته شده است كه با منت و اذیت همراه نباشد.
اما آنچه در اینجا حائز اهمیت است اینکه در قرآن اصطلاح قرض الحسنه دو اطلاق دارد: اطلاق عام و خاص.
نخست به معنای انفاق فی سبیل الله است که گستره آن، انبوهی از کارهای نیک و خداپسندانه را در بر می گیرد.
قرض الحسنه در اصطلاح خاص به معنای نهاد قرض الحسنه است که به عنوان یکی از عقود اسلامی در نظام بانکی کشور تعریف شده است.
آیات دال بر قرض الحسنه در مفهوم عام
در تمامی آیاتی که قرض الحسنه در آن به کار رفته است، معنای آن همان مصطلح عام آن یعنی انفاق در راه خداست. تفصیل آیات به شرح زیر است:
1. بقره/245: كیست كه به خدا قرض نیكویی دهد [از اموالی كه خود او به وی بخشیده انفاق كند ] تا خداو ند آن را چندین برابر كند و خداوند [روزی بندگان را] محدود و گسترده می سازد و [انفاق هرگز باعث كمبود روزی آن ها نمی شود] و به سوی او باز م یگردید [و پاداش خود را خواهید گرفت].
2. مائده/12: خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از آن ها دوازده رهبر و سرپرست برانگیختیم و خداوند [به آن ها] گفت: من با شما هستم؛ اگر نماز بر پا دارید و زكات را بپردازید و به رسولان من ایمان آورید و آن ها را یاری كنید و به خدا قرض الحسنه بدهید [در راه او به نیازمندان كمك كنید ] گناهان شما را می پوشانیم [میبخشیم] و شما را در باغ های بهشت كه نهرها زیر درختان آن جا ری است، وارد میكنیم؛ اما هر كس بعد از این كافر شود، از راه راست منحرف شده است.
3. حدید/11: كیست كه به خدا وام نیكو دهد [و اموالی كه به او ارزانی داشته ، انفاق كند ] تا خداوند آن را برا یش چندین برابر كند و برای او اجر فراوان پرارزشی است.
4. حدید/18: مردان و زنان انفاق كننده و آن ها كه [از این طریق ] به خدا قرض الحسنه دهند ، برای آن ها مضاعف میشود و پاداش پرارزشی دارند.
5. تغابن/17: اگر به خدا قرض الحسنه دهید ، آن را برای شما مضاعف می سازد و شما را می بخشد و خداوند شكركننده و بردبار است.
6. مزمل/20: پس آن مقدار كه برای شما ممكن است از آن [قرآن] تلاوت كنید و نماز را برپا دارید و زكات ادا كنید و به خدا قرض الحسنه دهید[در راه او انفاق كنید] و [بدانید كه] آن چه را از كارهای خیر برای خود از پیش میفرستید، نزد خدا به بهترین وجه و بزرگ ترین پاداش خواهید یافت … .
قرض الحسنه به اصطلاح خاص
حقیقت آن است که از آیات یادشده نمیتوان نهاد قرض الحسنه به معنای خاص را استفاده کرد. اما «این بیان به معنای انسداد باب اثبات صحت و مشروعیت نهاد قرض الحسنه نیست؛ بلكه 1): تَعاونُوا علَى الْبِر ،( میتوان از عمومات و اطلاقات قرآنی نظیر أَوفُوا بِالْعقُود (مائد ه( 5 195 )، إِلَّا منْ أَمرَ بِصدقَة أَومعرُوف،( 2)، أَحسنُوا إِنَّ اللَّه یحب الْمحسنین (بقره( 2 ،( (مائده ( 5 قرض الحسنه، نگرشی روایی 31 114 ) برای صحت و مشروعیت قر ض الحسنه استفاده كرد؛ به ویژه آن كه روایات ،( (نساء( 4 مرویه از معصومان كلمة معروف در آیة اخیر را بر قرض تطبیق دادهاند. افزون بر این، احادیث بسیاری كه از معصومان در اصناف گوناگون در جهت عرضه و تقاضای قرض الحسنه و نیز مقایسة آن با عقود دیگر وارد شده است ، هرگونه تردید احتمالی در صحت و مشروعیت این نهاد را بیاساس می كند.»
نتیجهگیری:
از اختصاصات دین مبین اسلام است که میگوید از سرمایهات بزن تا به سرمایه برسی. این سرمایه میتواند اجر و مزد مادی دنیوی باشد یا اجر و ثواب اخروی.
قرض الحسنه از مترقیترین اصول نظام اقتصادی اسلام است که بر پایه زیربنایی عقیدتی و اخلاقی، پی ریزی شده و به منظور جلوگیری از حبس ثروت واحتکار، و در نتیجه تحقق تولید و ارزش افزوده، به روشهایی توصیه می کند که در نهایت به تحقق عدالت اجتماعی می انجامد. «انفاق، در تعدیل اقتصاد اسلامى نقش زیربنایى و ارزش عبادى دارد. قرآن با تأكید فراوان بدان امر مىكند و آن را جهاد مالى و در ردیف اقامۀ نماز مىشمرد. قصد قربت، پرهیز از منّتگذارى و مرغوب بودن مال، از شرایط انفاق خداپسندانه است. به قرض الحسنه در قرآن اهمیت خاصّى داده شده و آثار دنیوى و اخروى زیادى دارد و باارزشتر از صدقات است. بازپرداخت قرض در وقت تعیین شده، دادن و گرفتن رسید یا شاهد، دورى از ربا و مهلت دادن به افراد گرفتار، از آداب قرض الحسنه است.»5
پانویسها:
1. راغب اصفهانی، لسان العرب، ج7
2. آیت الله قرشی، قاموس قرآن، ج 5، ص: 307
3. آیت الله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج11، ص 598.
4. مجید حبیبیان نقیبی، فصلنامه اقتصاد اسلامی، شماره 11.
5. جعفر وفا، ثروت از دیدگاه قرآن
منبع:پایگاه اطلاع رسانی شبکه تخصصی قرآن
5 گمشدهی زندگی بشر امروز !
دنیای عجیبی است. گویا هر چه روزگار به پیش میرود، تاریکی بر روی تاریکیِ زندگی بشر افزوده میشود. انسان امروز (علیرغم اینکه جامعه بشری امروز غرق در زرق و برق است) در مردابِ نابودی دست و پا میزند و برای نجات، به هر ریسمان پوسیدهای چنگ میزند. حال آنکه درمان این تاریکی و راه نجات از این مرداب، در یَدِ بیضای اولیای خداست.
اکنون زمان آن است که پرتوی از این نورِ مُبین و ریسمانی از این حَبل متین را نشان دهیم. چه اینکه خدا فرمود: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعا… [1]و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد.» پرتوی که تاریکیها را می درد و ریسمانی که از عرش آویخته تا فرش به ما رسیده است.
تلألو پنج گنج در کلام امام محمد باقر (علیه السلام)
در حدیث، امام محمد باقر (علیه السلام) خطاب به جابر بن یزید جُعفی میفرمایند: «ای جابر! أُوصِيكَ بِخَمْسٍ: تو را به پنج چیز وصیت میکنم… إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِم: اگر مورد ستم قرار گرفتی، ستم نکن… وَ إِنْ خَانُوكَ فَلَا تَخُنْ: اگر به تو خیانت کردند، تو خیانت نکن… وَ إِنْ كُذِّبْتَ فَلَا تَغْضَبْ: اگر تو را تکذیب کردند، خشم نگیر… وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلَا تَفْرَح: اگر تو را ستایش کردند، دلخوش نشو… وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلَا تَجْزَعْ وَ فَكِّرْ فِيمَا قِيلَ فِيك: و اگر تو را سرزنش کردند، دلگیر مشو… بلکه درباره آنچه گفتند فکر کن (اگر دیدی آنچه میگویند راست است، خود را اصلاح کن و اگر دیدی درست نیست، پس بدان که خود را مدیون تو کردند و برای جبران این دِین، از ثوابهای او به تو میدهند و از گناهان تو کم کرده، در نامه اعمال او قرار میدهند)».[2]
و به راستی که این پنج گنج گمشده زندگی بشر امروز است. چه اینکه همه دردها از عدم تعادل در زندگی است و این پنج وصیت، تعادل بخشِ عقل و احساس آدمی است. آن کس که بتواند این دو بالِ پرواز را خوب پرورش دهد، در حرکت به سوی کمال و آرامش جاودانی کامیاب خواهد بود.
به ریسمان آویخته الهی چنگ بزنیم…
به راستی که امروز، روزگار سرگردانی است. چه بسیار آدمیانی که در گمراهی میتازند و از میان اندک پیروانِ طریقتِ حق نیز چه بسیار انسانهایی که زخمِ زبانهای دیگران را تاب نمیآورند و احساس سرشکستگی میکنند. حال آنکه امام محمد باقر (علیه السلام) پس از بیان آن وصیتهای پنج گانه، کلام خود را این چنین ادامه دادند: «وَ اعْلَمْ بِأَنَّكَ لَا تَكُونُ لَنَا وَلِيّا… و ای جابر! بِدان و آگاه باش كه تو، دوست ما نخواهى بود، مگر آنگاه كه اگر همه آنانی که همخون تو هستند، بر ضدّ تو هم صدا شوند و بگويند که «تو مرد بدى هستى» مايه اندوه تو نشود و اگر همه بگويند که «تو مرد خوبى هستى»، اين سخن تو را دلخوش نسازد. بلكه خود را با آنچه در كتاب خداست بِسَنج، اگر ديدى پوينده راهِ قرآن هستى، از آنچه پرهيز داده است مى پرهيزى، به آنچه ترغيب كرده است راغب و مشتاقی و از آنچه ترسانده است هراس داری، پس استوار و خوشنود باش؛ زيرا آنچه از بدی و زشتی درباره تو گفته شده است، ضرر و زيانى به تو نمىرساند. اما اگر ديدى از قرآن دوری و جدايى، ديگر چرا بايد خودت را بفريبى؟!»
امان از هوایِ نفس
هر کس که در اوضاع نابسامان بشر بنگرد، بر این نکته واقف خواهد شد که جامعه هر چند در ظواهر امر، رو به تکامل است، اما در اخلاق و در انسانیت و معنویت، در حال مسخ شدن است. زندگی بخش عظیمی از فرزندان آدم، امروزه خلاصه در این است که چگونه «بهتر بخورند» و «بهتر بیاشامند» و «بهتر بخوابند» و «بیشتر لذت ببرند». هدف تنها در همین چهار گزینه است و لاغیر! و این همان سقوط است.
انسانی که قرار بود از ملائکه والاتر و بالاتر رود، اکنون به نقطهای رسیده که با حیوانات، مسابقهی لذت و شهوت میدهد! این حال و روز جامعه بشری است. لیکن آنان که به خدا و روز بازپسین ایمان دارند، برای خروج از این منجلاب باید بکوشند. آنچنان که امام در ادامه سخن خود فرمودند: «به راستى كه مؤمن همواره در حالِ مبارزه با نَفسِ خويش است، تا بر هوا و هوسِ آن چيره آيد؛ يك بار او نَفسِ خود را از كجى و انحراف به راستى مىآورد و به خاطر محبّت به خدا، با هواى نفس مخالفت مىورزد و يك بار هم نفسش او را بر زمين مىافكند و در نتيجه، پيرو هوس آن مىگردد. اما خداوند دستش را مىگيرد و بلند مىشود و خداوند لغزش او را مىبخشد و مؤمن به خود مىآيد و به توبه و ترس از خدا پناه مىبرد و بر اثر افزايش ترسش [از خدا] بر بينش و معرفت او افزوده میگردد. دليلش هم اين است كه خداوند مىفرمايد: «در حقيقت، كسانى كه تقوا دارند، چون وسوسه اى از جانب شيطان بديشان رسد، [خدا را] به ياد آورند و به ناگاه بينا شوند»…
کفران نعمت به زودی بسیاری را نابود خواهد کرد
این درد، درد بزرگی است، که آدمی هیچ گاه از دنیا سیر نمیشود. بلکه لحظه به لحظه عطش او به دنیا بیشتر میشود، تا جایی که خود از این همه تشنگی خسته میگردد. و چه بسا در آن لحظه، راه بازگشتی نیابد. حرص و آز، چنان برخی را از درون تُهی کرده است، که در برابر خدای خود طلبکارانه رفتار میکنند. گویی آنان خدا را آفریده اند و خدا مخلوق و مدیون آنان است! چنین افرادی که غرق در کفران نعمت اند، به زودیِ زود در گردابی که در آن گرفتار شده اند، هلاک خواهند شد و این سرنوشت در انتظار بسیاری از بنی آدم خواهد بود. اما راه نجات چیست؟
کلام گهربار امام محمدباقر –علیه السلام- که فرمودند: «اى جابر! همان روزىِ اندك خدا را براى خود بسيار شمار، تا از عهده شكرش به درآيى و طاعت بسيار خود از خدا را كم بشمار تا از اين راه بر نفْس خرده گيرى (آن را زبون سازى) و خود را در معرض عفو و گذشت [خداوند] قرار دهى. شرّ موجود را به وسيله دانش و معرفت موجود، از خودت دور گردان و دانش موجود را به وسيله عمل خالص، به كار بند و در عمل خالصى كه انجام مى دهى خودت را با بيدارى و هوشيارى تمام، از غفلت بزرگ نگه دار و بيدارى كامل را با ترس صادقانه [از خدا] به دست آر و با راهنمايى خرد، خودت را از خطر هوس نگه دار و هنگام غالب آمدن هوس، با ارشاد خواهى از دانش، درنگ كن و اعمال خالص را براى روز پاداش نگه دار.»
پی نوشت ها:
[1]. آل عمران: 103
[2]. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت، 1404 هجرى قمری، ج 75، ص 162
حسن بن شعبه حرانى، تحف العقول، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1404 هجرى قمری، ص 284.
منبع: تبیان
حاج سیدمصطفی خمینی از لحاظ استعداد علمی و منش مبارزه ممتاز بود
مقام معظم رهبری (مدظله العالی) با اشاره به تهذیب نفس و گرایش سلوکی مرحوم حاج سیدمصطفی خمینی و سادهزیستی و زهد ایشان، خاطرنشان کردند: آن مرحوم با اینکه فرزندِ شخصیت و مرجع بزرگی همچون امام خمینی(ره) بود اما ذرهای از نشانههای آقازادگی در وی نبود.
حضرت آیتالله العظمی امام خامنهای رهبر معظّم انقلاب اسلامی در دیدار دستاندرکاران همایش بزرگداشت مرحوم آیتالله حاج سیّدمصطفی خمینی در آستانهی چهلمین سالگرد رحلت ایشان، ضمن قدردانی از برگزاری چنین کنگرهای، مرحوم حاج آقا مصطفی را از ابعاد مختلف دارای شخصیّتی برجسته دانستند و گفتند: ایشان از لحاظ استعداد و جرئت علمی، تهذیب نفس، شجاعت و منش مبارزاتی، انسانی ممتاز بود و معرّفی جایگاه علمی و افکار ایشان به جامعه و نسل امروز، کار بسیار خوب و لازمی است.
حضرت آیتالله خامنهای (مدظله العالی) به جایگاه تأثیرگذار مرحوم حاج سیّدمصطفی خمینی در حادثهی مهم دستگیری امام (رحمهالله) در سال ۴۲ اشاره کردند و افزودند: آن مرحوم در آن زمان با حضور در صحن حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها و گرد آمدن مبارزین در کنار ایشان، کار بزرگ و شجاعانهای انجام داد و توانست حرکت مردم را هدایت کند.
رهبر انقلاب اسلامی (مدظله العالی) درگذشت مرموز و بهتآور مرحوم حاج سیّدمصطفی خمینی در اوّل آبان سال ۱۳۵۶ را نیز زمینهساز ایجاد موج مردمی بیان کردند و گفتند: نحوهی مواجههی امام (رحمهالله) با این فقدان سنگین که آن را از الطاف خفیّهی الهی دانستند، بخشی از شخصیّت عظیم امام بزرگوار را در تحمّل این مصیبت، و صبر بر آن نشان داد.
حضرت آیتالله خامنهای (مدظله العالی) با اشاره به تهذیب نفس و گرایش سلوکی مرحوم حاج سیّدمصطفی خمینی و سادهزیستی و زهد ایشان، خاطرنشان کردند: آن مرحوم با اینکه فرزندِ شخصیّت و مرجع بزرگی همچون امام خمینی (رحمهالله) بود امّا ذرّهای از نشانههای آقازادگی در وی نبود.
ایشان افزودند: مرحوم حاج سیدمصطفی خمینی بشدّت علاقهمند و عاشق امام بود و کوچکترین تعرّض به شخصیّت امام را برنمیتابید.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ ونشرآثار حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (مدظله العالی)-۱۳۹۶/۰۷/۳۰
چطور مباحثه کنیم؟
آداب مباحثه:
در کتاب آداب المتعلمین که خواجه نصیر طوسی برای آشنایی طلاب مبتدی با آداب طلبگی نگاشته است، مباحثه را لازم میشمرد:
ولابُدَ لطالب العلم من المطارحَة والمناظَرةِ. فینبغی أنْ یکونَ بالإنصافِ، والتأنّی، والتأملِ. فیحترز عن الشَغَبِ والغَضَبِ، فإنَ المناظرةَ والمذاکرةَ مشاوَرة، والمشاوَرةُ إنّما تکونُ لاستخراج الصوابِ، وذلک إنّما یحصل بالتأمل والإنْصافِ، ولا یحصل ذلک بالغَضَب، والشَغَبِ. وفائدة المطارحة والمُناظرة أقوى من فائدة مجرّد التکرار، لأنّ فیه تکرارا مع زیادةٍ. قیل: <مُطارحةُ ساعةٍ خیر من تکرار شَهرٍ>لکن إذا کانَ مَعَ مُنْصِفٍ، سلیم الطبْع. وإیّاک والمذاکرة مع مُتَعنتٍ، غیر مُسْتَقیمِ الطبع، فإنّ الطبیعةَ مُسْتَرِقَة والأخلاقَ متعدّیَة، والمجاورة مؤثرة.
و طالب علم لازم است که به گفتگو و مناظره بپردازد. این گفتوگو باید همراه انصاف و آرامش و تفکر باشد. از فریاد وخشم باید دوری کرد؛ زیرا مناظره وگفتوگو هماندیشی است و هماندیشی برای دریافتن درستی است و رأی درست تنها با تفکر و انصاف حاصل میشود و با خشم و خروش به چنگ نمیآید. (1)
مهمترین آداب گفتگو عبارتاند از:
1- جستجوی حق:
اولین ادب گفتگوی این است که هدف هر یک از طرفین مباحثه رسیدن به نتیجهی درست و منطقی گفتگو باشد نه گشودن عقدههای که روزها و هفتهها آن را در دل نگاه داشتهاند. بنابر این اگر یکی از دو طرف صحبت، یا هر دوی شان قبل از آغاز گفتگو خود را صد در صد بر حق و طرف مقابل را صد در صد بر باطل بدانند، چنین گفتگویی هرگز نتیجه نمیدهد.
البته این در صورتی است که مباحثه روی موضوعات مسلم علمی، عقلی و دینی صورت نگیرد، زیرا مباحثه روی مسلمات چیزی جز ضایع کردن وقت نیست، و کسی که با دلایل روشن، موضوعی علمی، عقلی و یا شرعی اتفاقی و اجماعی را مطرح میکند باید خود را بر حق و طرف مقابل خود را بر باطل بداند. و شخص که واقعاً حقبهجانب است هیچ لزومی ندارد با کسی وارد مباحثه شود که حاضر نیست سخن او را بدون چون و چرا بپذیرد. اما در موضوعات اختلافی و قضایای متعلق به استنباطات و برداشتهای آدمی، باید انسان پیش از شنیدن تمام دلایل طرف مقابل، نظر خود را غیرقابل نقد تصور نكند.
ما در این باره گفتههای ارزشمندی از علمای بزرگ امت به میراث بردهایم. چنان چه همهی پیشوایان مذاهب شعار شان این بود كه:
«قولی صواب یحتمل الخطأ وقول غیری خطأ یحتمل الصواب»
(گفتهی من درست است، در حالی که احتمال خطا را دارد؛ و گفتهی طرف مقابلم خطا است اما احتمال دارد که درست باشد)
مسلماً اگر ما با این تصور با یگدیگر گفتگو کنیم، به احتمال زیاد نتیجهی مطلوب را از مباحثهی خود به دست میآوریم؛ اما اگر یکی از طرفین مباحثه و گفتگو، رأی و نظر خود را حق مطلق بداند و یا از قبل تصمیم گرفته باشد که به هیچ صورت سخن طرف مقابل را قبول نکند، و یا به دلیلی مانند، بزرگی سن و یا مقام بالاتر و یا هم معلومات بشتر خود را در جایگاهی قرار دهد که باید طرف مقابل سخن او را و لو با ادب و منطق رد نکند، چنین مباحثهای هرگز به نتیجه نمیرسد و اگر انسان عاقلی به چنین مباحثهای فراخوانده شود باید به اهل آن سلام بگوید. (2)
2- گوش دادن به سخن و دلایل طرف مقابل:
یکی دیگر از آداب مباحثه و گفتگو گوش فرا دان به سخن طرف مقابل و شنیدن دلایل وی میباشد؛ چون اگر هدف از گفتگو رسیدن به یک نتیجهی عملی و قابل پیمایش باشد، باید گفتگو به گونهی صورت گیرد که هر یک از کسانی که میخواهند در نتیجهی بحث تصمیمی بگیرند
و یا دنبال كاری بروند، از یک طرف دلایل خود را بیان نموده باشند و از طرفی دلایل طرف مقابل را خوب شنیده و هضم نموده باشند، و در نتیجهی تبادل آراء و نظرات به رأی و نظر درست که به هر دو طرف قابل قبول باشد
و هر یک به درست بودن آن قناعت نموده باشد دست پیدا کنند؛ چون اگر مباحثه روی موضوعی باشد که در نتیجهی آن هر دو طرف مکلف به انجام عملی مشخص باشند، اما در وقت گفتگو یکی از طرفین به دلیل این که بزرگتر است و یا معلومات بیشتر دارد به طرف مقابل خود اجازهی حرف زدن را ندهد و یا حاضر نباشد دلایل وی را بشنود، مسلم است که از چنین گفتگویی اثری مثبت در میدان عمل به دست نمیآید.
«کسی در مجلس عطاء صحبت میکرد، فردی سخن او را قطع نمود، عطاء عصبانی شده گفت: این چه اخلاقی است، این طبیعت را از کجا آوردهاید؟! سوگند به خدا احیاناً کسی سخنی میزند که من به حقیقت آن از وی داناترم، و چه بسا که آن سخن را از من شنیده باشد، اما من ساکت میشوم و چنان وانمود میکنم که گویا هیچ وقت این سخن را نشنیدهام«
3- اجتناب از سرزنش و توهین:
انسان موجودی است محترم، و هر فرد انسانی حق دارد که در جامعهی انسانی محترمانه زنده گی کند؛ و بر همهی انسانها واجب است که احترام شخصیت انسانی دیگران را رعایت کنند؛
از نظر فطری نیز هیچ انسان با شخصیتی نمیتواند سرزنش و توهین دیگران را تحمل نماید. بنابراین یکی از آداب گفتگوهای انسانی این است که طرفین احترام یکدیگر را زیر پا نکنند؛ چه اگر در مباحثهای یکی از دو طرف به خود حق دهد که طرف دیگر را سرزش کند و یا وی را تحقیر نماید، در چنین فضایی مباحثه نتیجه نمیدهد.
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وسلم در این زمینه بهترین الگو برای یک فرد مسلمان میباشند، پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم وقتی با کسی صحبت میکردند –ولو آن کس کافر و مشرک میبود و در تعریف و توصیف خرافات خود سخن میگفت- رسول الله صلی الله علیه وسلم با احترام و تا زمانی که خود آن شخص ساکت میشد به گفتههای وی گوش میدادند و هر وقت وی سخنش را خاتمه میداد، از او اجازه خواسته با کلمات جامع، کوتاه و مستدل قسمتی از سخنش را که معقول و صواب بود میپذیرفتند و تأیید میکردند و بخشهای که اشتباه و خطا بود با دلیل و در آرامش کامل رد میکردند.
منابع:
1 . پایگاه روات حدیث
2 . برگرفته از پایگاه اصلاح آنلاین – مقاله امین الله معتصم
تهیه و تولید: گروه حوزه علمیه تبیان
اسرای غیر از خاندان اهلبیت علیهم السلام در کربلا
پس از عاشورای حسینی، تعداد کمی از اهل بیت و یاران، زنده ماندند. آنان عبارت بودند از زنان و دختران و نیز کودکان که به خاطر کوچکی سن و یا بیماری و جراحت سخت، کشته نشدند، «عمر بن سعد» بعد از شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ زنان، دختران و خواهران و نیز بچه هایی را که زنده مانده بودند و امام سجاد ـ علیه السلام ـ را با خود به کوفه برد.
در میان اهل بیت امام حسین ـ علیه السلام ـ زنان و مردانی نیز بودند که به همراه آنان به اسیری برده شدند. اسیرانی که اهل کوفه بودند با ورود به شهر خود به واسطه شفاعت خویشان و قبائل در کوفه ماندند و از اسارت آزاد شدند. اما خانواده های هاشمی با همان شیوه اسارت، راهی شام گردیدند. لازم به ذکر است برخی از اسرا هم بلافاصله بعد از اسارت به دست دشمنان در کربلا به شهادت رسیدند.
اکنون به کسانی که همراه اهلبیت به اسارت برده شدند، اشاره می شود:
1. عقبه بن سمعان: عقبه، غلام رباب همسر امام حسین ـ علیه السلام ـ بود که به دست «ابن سعد» دستگیر شد و سپس آزاد گردید.[1]
2. نافع بن هلال جملی: او فردی دلیر، قاری قرآن، کاتب حدیث و از یاران امیر مؤمنان ـ عليه السلام ـ بود و در سه جنگ مهم آن روزگار شرکت کرد. نافع پیش از شهادت مسلم، به امام حسین ملحق شد. او در روز عاشورا دوازده تن از یاران عمر سعد را به قتل رساند و سرانجام مجروح شد و بازوانش شکست. «شمر بن ذی الجوشن» با دار و دسته اش او را اسیر کرده، به میان سپاه و نزد عمر بن سعد برد. نافع بن هلال بعد از اسارت به دست «شمر بن ذی الجوشن به شهادت رسید.[2]
3. موقع بن ثمامه صیداوی: موقع، در حماسه عاشورا آسیب دید و به زمین افتاد و قبیله اش او را نجات داده و پس از انتقال به کوفه او را پنهان کردند ابن زیاد چون از این ماجرا آگاه شد کسی را در پی کشتن او فرستاد، ولی با وساطت جمعی از بنی اسد از قتل «موقع» صرف نظر کرد و سرانجام او را با غل و زنجیر به «زاره» تبعید کرد.[3]
4. سرار بن منعم بن ابی عمیر نهمی: او در حماسه کربلا مجروح و اسیر شد. عمر بن سعد، قصد کشتن او را کرد، اما قومش مانع کشتن او شدند. «سوار بن منعم» پس از گذشت شش ماه از حادثه، در گذشت.[4]
5. وهب بن وهب: او مردی مسیحی بود که به همراه مادرش، نزد امام حسین آمده و مسلمان شد و به اتفاق مادر خود، آن حضرت را در کربلا همراهی کرد. وهب روز عاشورا، سوار بر اسبی شد و در دست خود عمود خیمه ای را گرفت و به مصاف دشمن رفت و چند نفر از آنان را کشت و آن گاه به اسارت در آمد. سپاهیان دشمن او را نزد عمر بن سعد بردند. ابن سعد نیز دستور داد تا سر وهب را قطع کرده، به سوی یاران امام پرتاب نمودند.[5]
6. ام عمرو: «ام عمرو» زنی بود که به همراه شوهر و فرزندش عمرو از مکه به کاروان امام پیوست.شوهر و فرزند او در روز عاشورا به شهادت رسید و خود نیز به اسارت برده شد.[6]
7. فضه کنیز حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ : او نیز از دیگر زنانی بود که در حادثه کربلا به همراه اهل بیت امام حسین ـ علیه السلام ـ اسیر شد.[7]
8. ام وهب: در کربلا دو زن با کنیه «ام وهب» بوده است که یکی از آنها در روز عاشورا به شهادت رسید. دیگری به نقل شیخ صدوق زنی مسیحی بودکه به همراه فرزندش وهب نزد امام حسین ـ آمده، مسلمان شدند. چون فرزندش در روز عاشورا به شهادت رسید سرش را بریدند و به سمت خیمه یاران امام حسین پرتاب کردند. ام وهب سر فرزند را برداشت و آن را به سمت دشمن انداخت. سر وهب به مردی از سپاه دشمن اصابت کرد و او را کشت. ام وهب آن گاه شمشیری برداشته و به سمت میدان رفت، امام به او فرمود، ام وهب! برگرد و جای خود بنشین، خداوند جهاد را از شما زنان برداشته است، همانا تو و فرزندت، همراه جدم رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در بهشت خواهید بود.[8] او نیز به احتمال قوی به اسارت برده شد.
لازم به ذکر است غیر از اهلبیت امام حسین ـ علیه السلام ـ جمع زیادی از زنان و کنیزان در کربلا بوده و به همراه اهلبیت امام حسین ـ علیه السلام ـ به اسارت برده شدند؛ همان گونه که نقل شده است، وقتی حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ وارد مجلس «عبید الله بن زیاد» شد، دستور داد کنیزان اطراف اش را بگیرند.[9] اما درکتاب های معتبر تاریخی و حدیثی نامی از آنان ذکر نشده است.
پی نوشت ها:
[1] . ابي مخنف، وقعة الطف، تحقیق محمد هادی یوسفی، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1367 ش، ص 257.
[2] . سماوی، طاهر، ابصار العین، تحقیق، محمد جعفر طبسی، قم، مرکز الدراسات الاسلامیه، 1419 ق، ص 147 ـ 150.
[3] . سماوی، طاهر، پیشین، ص 136.
[4] . زنجانی، سید ابراهیم، وسیله الدارین، بیروت، منشورات موسسه الاعلمی، 1403 ق، ص 153.
[5] . شیخ صدوق، امالی، بیروت، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، ص 137.
[6] . ر.ک: مقرم، مقتل الحسین، قم، مکتبه الشریف الرضی، ص 253.
[7] . سید نعمت الله حسینی، سید الشهداء، قم، عصر انقلاب، چاپ اول، 1381 ش، ج 3، ص 402.
[8] . شیخ صدوق، امالی، پیشین، ص 137.
[9] . قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، قم، هجرت، چاپ پانزدهم، 1382 ش، ج 1، ص 626.
مرکز مطالعات و پاسخگوئی به شبهات ـ حوزه علمیه قم
چرا برخی هیچ سختی و مشکلی ندارند اما برخی همیشه غرق در مشکلاتند؟
چرا برخی هیچ سختی و مشکلی ندارند اما برخی همیشه غرق در مشکلات و سختیها هستند؟ بیشتر گنهکاران در رفاه و آسایش هستند اما مومنین بیشتر در بلا و مشکلات؟
اولین حقیقتی که باید به آن توجه داشت این است که سختی ها و بلاها برای همه انسانها است و این گونه نیست که به عده ای از انسانها اختصاص داشته باشد و عده ای دیگر هیچ در رفاه کامل باشند. خداوند متعال، کمال نعمت را ارزانی یک فرد نکرده است؛ چنانکه کمال بدبختی را برای یک شخص روا نمیدارد. در این جهان مادی، انسانی پیدا نمی شود که از همه جهات و حیثیات از نعمتها و خیرات برخوردار باشد تا بگوییم خداوند کمال نعمت را به وی داده است؟ از سوی دیگر، آیا میتوان در این عالم طبیعی، شخصی را یافت که از همه نظر در بدبختیها و شرور به سر میبرد تا اذعان کنیم که خداوند متعال او را در کمال بدبختی فرو برده است؟ آنچه میبینیم، این حقیقت است که به اقتضای سنن و قوانین خاص این عالم، نعمتها و بدبختیها در هم آمیخته است و نمیتوان شخصی را یافت که در نعمت مطلق یا بدبختی مطلق به سر برد.
بسیارند که از نظر معیشتی در رفاهاند؛ ولی از مشکلات روحی و روانی، جسمی و خانوادگی در امان نیستند. فراوانند افرادی که از زیبایی و استعداد سرشار برخوردارند؛ امّا در گرفتاریهای اخلاقی، مالی، خانوادگی، جسمی و… در عذاباند. بله گروه زیادی در فقر مالی به سر میبرند؛ ولی از سلامت جسمانی و روانی برخوردارند. گروهی نیز در نعمت مادی غرقاند؛ ولی از زیبایی و استعداد تحصیل و تحقیق محروماند و… .
ولی این مطلب به این معنی نیست که میزان مشکلات انسانها یکسان باشد. برخی از انسانها به دلایل مختلف در معرض بلاها و سختی های بیشتری قرار دارند.
تفاوت انسانها در میزان سختی ها به عوامل مختلفی بستگی دارد که برخی از آنها عبارتند از:
1.اراده و اختیار انسان
بسیاری از مشکلاتی که ما در زندگی با آن مواجه هستیم به دلیل بی تدبیری و گاهی سستی خود ما یا اطرافیان ماست.
کسی که سالها درس خوانده و برای موفقیت در مسیر علم سختی های آن را تحمل نموده و اکنون می تواند از راه علم خود هم به دیگران خدمت کند و زمینه آسایش و رفاه خود و اطرافیان خود را فراهم کند، با کسی که دوران نوجوانی خود را در راهی دیگر صرف کرده و زحمت درس خواندن را تحمل نکرده و اکنون به خاطر آن با مشکلات زیادی در کار و زندگی خود مواجه است آیا باید مساوی باشند.
قرآن کریم در این باره می فرماید: وَ أَن لَّیْسَ لِلْانسَانِ إِلَّا مَا سَعَى[1]؛ براى انسان بهرهاى جز سعى و کوشش او نیست.
2.ایمان و ابتلا(بلای بیشتر برای مومنان)
یک سلسله از آیات و روایات، بیانگر این حقیقت است که مؤمنان، به دلیل ایمانشان بیشتر در معرض آزمون هستند. حتی اموال و فرزندان آنان نیز به عنوان ابزاری برای آزمایش ایشان تلقی شده است.[2]
امتحان مؤمنان، همچون زینتی دانسته شده که فرد مؤمن بدان آراسته میگردد.[3] و مانند شیر مادری تلقی گشته که فرزند خردسال، با آن گرسنگی خود را برطرف میکند؛[4]
هر که در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش میدهند
فرد مؤمن به قدر ایمانش از طرق گوناگون و با شدت و ضعف، به وسیله ابتلای الهی، محک میخورد و این خود موجب افزایش کمی و کیفی ایمانش میگردد؛ زیرا در پرتو این آزمون ارکان اصلی ایمانش عمق بیشتری مییابد؛ یعنی، هم معرفتش زیاد میشود و هم انقیاد، تسلیم و خضوع قلبیاش افزایش مییابد. در واقع انسان مؤمن، با این آزمایشها قیمت و ارزش پیدا میکند.
در حدیث دیگر از حضرت امام صادق (4) آمده است:
انّ اللّه اذا احبّ عبدا غتّه بالبلاء غتّا.[6]
«خدا زمانى که بندهاى را دوست بدارد او را در دریاى شدائد غوطهور مىسازد».
یعنى همچون مربّى شنا که شاگرد تازه کار خود را وارد آب مىکند تا تلاش کند و دست و پا بزند و در نتیجه ورزیده شود و شناگرى را یاد بگیرد؛ خدا هم بندگانى را که دوست مىدارد و مىخواهد به کمال برساند، در بلاها غوطهور مىسازد. انسان اگر یک عمر درباره شنا کتاب بخواند، تا در آب نرود شناگر نمىشود؛ زمانى شناگرى را مىآموزد که عملًا در آب قرار گیرد و مبارزه با غرق شدن را تمرین کند و احیاناً خود را با خطر غرق شدن در صورت دیر جنبیدن مواجه ببیند. انسان باید در دنیا شدائد ببیند تا خروج از شدائد را یاد بگیرد، باید سختیها ببیند تا پخته و کامل گردد.[7]
گندمی را زیر خاک انداختند
پس ز خاکش خوشهها بر ساختند
بار دیگر کوفتندش ز آسیا
قیمتش افزود و نان شد جان فزا
باز نان را زیر دندان کوفتند
گشت عقل و جان و فهم هوشمند
باز آن جان چون که محو عشق گشت
یعجب الزراع آمد بعد کشت[8]
به همین دلیل است که پیامبران الهی آن همه محنتها کشیدند و با بدترین سختیها، تنگدستیها، فقرها، فشارها، آزارها آزمایش شدند.[9]
بلاها برای بیدار کردن انسان
نکته ای را که نباید فراموش کرد این است که از آیات قرآن و فرمایش حضرات معصومین علیهم السلام استفاده میشود که خداوند، افراد گنهکار را در صورتی که زیاد غرق گناه نشده باشند، به وسیله زنگهای بیدارباش یا گاهی به وسیله مجازاتهایی متناسب با اعمالی که انجام دادهاند، بیدار میسازد و به راه حق باز میگرداند.
اینها کسانیاند که هنوز شایستگی هدایت را دارند و مشمول لطف خداوند هستند و مجازاتهایی که موجب ناراحتی ایشان میشود، نعمتی برای آنان محسوب میشود؛ چنان که خداوند در قرآن شریف میفرماید:
ظَهَرَ الْفَسَادُ فىِ الْبرَّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِى النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِى عَمِلُواْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون[10]
«در خشکی و دریا، فساد و تباهی بر اثر کردار مردم ظاهر شد تا خداوند نتیجه قسمتی از اعمال آنها را به ایشان بچشاند، شاید که ایشان برگردند [و از کردار ناشایست خود توبه کنند]».
برای مطالعه بیشتر در این زمینه می توانید به کتاب عدل الهی شهید مطهری، قمست فلسفه مصائب و مشکلات مراجعه نمائید.
[1]. نجم،39
[2]. انفال (8)، آیه 27 و 28؛ تغابن (64)، آیه 14 و 15.
[3]. میزان الحکمة، ج 1، ص 487، ح 1928
[4]. گویا: همان، ص 488، ح 1932.
[5]. مجلسی، بحار الانوار، ج 15، جزء اول ص 56، چاپ کمپانى، نقل از کافى
[6]. همان ص 55، چاپ کمپانى، نقل از کافى
[7]. مطهرى، مجموعه آثار ، ج1(عدل الهی)، ص 179
[8]. مثنوی، دفتر 1، ص142
[9]. پرسش و پاسخ های دانشجویی، ج1ص100 به نقل از عبدالله میر غنی، محمدصالح، الابتلاء، بخش دوّم.
[10]. روم، 41.
منبع: مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی مرکز اصفهان
سرباز سه ساله
هر چند سپاه و لشکر جهنمی «عمر بن سعد بن ابی وقّاص» قریب به ۳۰ هزار نفر داشت، و از ابتدا پیروزی خود را در برابر معدود یاران امام حسین(علیه السلام) قطعی می دانستند، ولی امام حسین(علیه السلام) در بین یاران بهشتی و با وفای خود، افرادی به همراه داشت که صف های چند هزار نفری «عبیداللّه بن زیاد» را رسوا و خوار کرد، سربازانی که گاهاً سن و سال آنها به بیش از سه و چهار سال نمی رسید، ولی وجودشان لرزه بر سپاه تا دندان مصلح امویان می انداخت.
سرباز سه ساله امام حسین(علیه السلام)
در بین یاران امام حسین(علیه السلام) فرشته ای سه و یا چهار ساله وجود داشت که او را با وصف «رقیه» می شناختند، راغب در خصوص معنای رقیه می نویسد: «صعود و بالا رفتن»[1] البته نام اصلی این دختر بهشتی «فاطمه» است؛ چرا که در منابع و متون تاریخی وقتی که نام دختران امام حسین(علیه السلام) ذکر می شود، این نام «فاطمه» است که بیشتر قابل تطبیق با حضرت رقیه(سلام الله علیها) است. «علامه ابن شهر آشوب و محمد بن جریر طبری که از تاریخ نویسان بزرگ اسلام به شمار می آیند، برای امام حسین(علیه السلام) سه دختر به نام های سکینه، فاطمه و زینب را نام می برند.»[2] همچنین در کتاب «ریاض القدس» این چنین بیان شده است: «در میان فرزندان امام حسین(علیه السلام) دختر کوچکی به نام «فاطمه» بود.»[3]
اشکی قوی تر از سپاه چهار هزار نفری
شاید «عمر بن سعد» با شهید کردن امام حسین(علیه السلام) و اصحاب پاکش، شاد و سرمست این چنین می پنداشت که اسم او در تاریخ به عنوان قهرمان سال 61 هجری ثبت شود، ولی گریه های مظلومانه ی دختری یتیم و بی پناه به نام «فاطمه» این توهم سیاه را از ذهن ها پاک کرد و آبرو و هیبت پوشالی«امویان» را در هم ریخت، در واقع قطره های اشک رقیه، سیلی بود که خواب و آرامش را از امویان ربود و پایه های ستم و بیداد را از ریشه خشکاند.
اشک های دختر حسین(علیه السلام) در خرابه شام هیچ گاه اجازه نداد که فاجعه و ظلمی که در سال 61 هجری بر امام حسین(علیه السلام) روا شد به فراموشی سپرده شود، روضه ی مظلومیت رقیه و اشک های خرابه شام از چنان قدرت و توانایی برخوردار است که قلب های زنگار بسته از گناه را جلا می دهد و دل های سخت شده از دنیا زدگی را نرم و بیدار می کند و مظلومیت انسان کامل را به گوش بشریت می رساند.
منابع تاریخی روضه مظلومیت رقیه دختر امام حسین(علیه السلام) را این چنین گزارش کرده اند: وقتی رقیه از غم دوری پدر از خواب بیدار شد و با اشک و ناله یاد پدر کرد غوغایی خرابه شام را در برگرفت به طوری که زنان و کودکان همه ناله سر دادند.
مأموران خرابه سؤال کردند: چه خبر است؟ گفتند: دختر کوچک امام حسین(علیه السلام) پدرش را در خواب دیده و دلش هوای او کرده است. یک نانجیب برای ساکت کردن دختر امام حسین(علیه السلام) سر بریده پدر درون ظرفی نهاد و روی آن را پارچه ای کشید و جلوی رقیه گذاشت. رقیه که فکر می کرد این ظرف غذاست فریاد کشید من که غذا نخواسته ام من پدرم را می خواهم. مأموران گفتند: این پدرت است. وقتی رقیه (علیهاالسلام)پارچه را کنار زد، سر بریده پدر در مقابل خود دید، سر را برداشت و به سینه چسباند و دلسوزانه می گفت:
«یَا اَبَتَاه! مَن ذَا الّذِی خَضَبَکَ بِدِمَائِکَ؟ یَا اَبَتَاه! مَن ذَا الَّذِی قَطَعَ وَرِیدَکَ؟ یَا اَبَتَاه! مَن ذَا الَّذِی اَیتَمَنِی عَلی صِغَرِ سِنِّی؟ یَا اَبَتَاه! مَن بَقِیَ بَعدَکَ نَرجُوهُ؟ یَا اَبَتَاه! مَن لِلیَتِیمَةِ حَتَّی تَکبرُ؟ یَا اَبَتَاه! مَن لِلنِّسَاءِ الحَاسِراتِ؟ یَا اَبَتَاه! مَن لِلاَرَامِل المُسبَیَاتِ؟ یَا اَبَتَاه! مَن لِلعُیُونِ البَاکِیَاتِ؟ یَا اَبَتَاه! مَن لِلضَّایِعَاتِ الغَریبَاتِ؟ یَا اَبَتَاه! مَن لِلشُّعُورِ المَنشُورَات؟ یَا اَبَتَاه! مَن بَعدُکَ؟ وَا خَیبَتَاه مِن بَعدِکَ، وَا غُربَتَاه! یَا اَبَتَاه! لَیتَنِی لَکَ الفِدَاءُ! یَا اَبَتَاه! لَیتَنِی قَبلَ هَذَا الیَومِ عُمیَاءٌ! یَا اَبَتَاه! لَیتَنِی تَوَسَّدتُ التُّرَابِ وَ لا اَری شَیبَکَ مُخضَباً بِالدِّمَاءِ؛[4](ای پدر! چه کسی صورتت را با خون سرت رنگین کرد؟ چه کسی رگ های گلویت را برید؟ چه کسی مرا در این خردسالی یتیم کرد؟ چه کسی بانوان را در پناه خود می گیرد؟ چه کسی زنان بیوه شده را آشیان می دهد؟ چه کسی اشک از چشم های اشک بار پاک می کند؟ چه کسی زنان آواره را مأوا می دهد؟ چه کسی موهای پریشانمان را می پوشاند؟ پس از تو که… وای بر خواری پس از تو؟ وای از غریبی! کاش پیش از دیدن این روز کور می شدم! کاش چهره در خاک می بردم و محاسن تو را خونین نمی دیدم.)
رقیه نشان دهنده اوج مظلومیت امام حسین(علیه السلام)
رقیه پیام آور حادثه دردناک کربلا ست، روضه دردناک و غم انگیز او اوج مظلومیت امام حسین(علیه السلام) و فرزندانش را در عالم طنین انداز می کند، و این آیه شریف را در ذهن جامعه انسانی یادآور می شود: «بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ؛[تکویر، آیه8] به كدامین گناه كشته شدند؟!»
سخن پایانی: رقیه بیدار کننده فطرت های به خواب رفته
روضه حضرت رقیه(سلام الله علیها) از چنان قدرت و تأثیری برخودار است که باعث برانگیختن احساسات و فطرت انسانی شده، روحیه ظلم ستیزی و دفاع از مظلوم را در سرزمین وجودی انسان زنده کرده و انسان را مستعد بهره مندی از فرهنگ و آموزه های عاشورا می سازد.
پی نوشت ها:
[1]. مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص101.
[2]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 77، برگرفته از: سرگذشت جان سوز حضرت رقیه علیهاالسلام، ص 8.
[3]. رمز المصیبة، ج 3، برگرفته از: رقیه؛ چاووش کربلا، ص 20.
[4]. نفس المهموم، ص 290؛ ر.ک: 1، معالی السبطین، ج 2، ص 171.
حضرت رقیه سلام الله علیها نشان مظلومیت
متن سخنرانى آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی (رحمه الله علیه) در حرم حضرت رقیه علیهاالسلام در سال 1381 هـ ش:
مزار کنونى حضرت رقیه بنت الحسین علیهماالسلام در شام، از اول مشهور بوده، گویا حضرت امام حسین علیه السلام نشانى را از خود در شام به یادگارى سپرده است، تا فردا کسانى پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت علیهم السلام و حوادث آن بپردازند، این دختر خردسال گواه بزرگى است بر اینکه در ضمن اسیران حتى دختران خردسال نیز بوده اند ، ما ملتزم به این هستیم که بر دفن حضرت رقیه علیهاالسلام در این مکان شهرت قائم است، حضرت علیهاالسلام در این مکان جان سپرده و دفن شده است. ما به زیارتش شتافتیم، و باید احترام او را پاس داشت.
دفن این طفل خردسال (حضرت رقیه علیهاالسلام) در شام گواه بزرگ و نشان قوى از اسارت خاندان طهارت، و ستم روا داشته بر ایشان دارد، آن ستمى که تمام پیامبران از آدم تا خاتم بر آن گریستند، تا آنجا که خدا عزاى امام حسین علیه السلام را بر آدم خواند، از این رو احترام این مکان لازم است، به سخنان فاسد گوش فرا ندهید، و به سخنان باطلى که مى گویند: رقیه علیهاالسلام طفلى خردسال بیش نبود، گوش فرا ندهید، مگر على اصغر علیه السلام کودک خردسال نیست که در روز قیامت شاهدى خواهد بود، و موجب آمرزش گنهکاران شیعه خواهد شد ان شاء الله تعالى.
بنابراین بر همه واجب است احترام این مکان (محل دفن حضرت رقیه علیهاالسلام) را داشته باشند، و به سخنان فاسد و بیهوده اى که از گمراهى شیاطین است، گوش فرا ندهند و اعتنایى نکنند. ما با زیارت دختر امام حسین علیه السلام (رقیه علیها السلام) به خداوند متعال تقرب مى جوییم، آن دخترى که خود مظلوم بود، و خاندان وى همه مظلوم بودند. (پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی رحمه الله علیه)
چگونه بلاها در زندگی زیبا میشوند؟
زیبا دیدن بلا در سرزمین کرب و بلا
برخی نا آگاهان گمان می کنند که چون حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) پسر پیامبر و حجت خداست، نباید آنگونه در کربلا به مصیبت و سختی دچار می شد. مشکل عمده این افراد، آن است که بلا و مصیبت را ناخوش دانسته و آن را عقوبتی از جانب خدا می دانند؛ در حالی که هر مصیبت و بلایی، عقوبت نیست و برعکس، ممکن است نشانه ای بر مومن بودن شخص باشد. چنانکه از امام کاظم (علیه السلام) نقل است که فرمود: «أَلْمُؤْمِنُ مِثْلُ كَفَّتَی الْمیزانِ كُلَّما زیدَ فی إِیمانِهِ زیدَ فی بَلائِهِ[1] مؤمن همانند دو كفّه ترازوست، هر گاه به ایمانش افزوده گردد، به بلایش افزوده گردد.»[1]
جایگاه مهم صبر در زندگی
کمتر عاقلی در نقش صبر در زندگی تردید دارد. حضرت علی(علیه السلام) در حدیثی در باره نقش صبر در کارها می فرمایند: «الصَّبْرُ فِي الْأُمُورِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَإِذَا فَارَقَ الرَّأْسُ وَ إِذَا فَارَقَ الصَّبْرُ الْأُمُورَ فَسَدَتِ الْأُمُورُ[2] نقش صبر در كارها مانند نقش سر در بدن است؛ همچنان كه اگر سر از بدن جدا شود، بدن از بين مى رود، صبر نيز هرگاه همراه كارها نباشد، كارها تباه می گردند.»
شکی نیست که نقش صبر در کارها برای انسان مذهبی ــ که باید همت بیشتری در طاعت الهی و مقاومت در برابر گناهان داشته باشد ــ بیشتر است.
در روایات اسلامی نیز همین مضوع مورد توجه قرار گرفته و برای صبر، اقسامی ذکر شده است. از پیامبر اسلام روایت شده که فرمود: «اَلصَّبرُ ثَلاثَةٌ: صَبرٌ عِندَ المُصيبَةِ، وَ صَبرٌ عَلَى الطّاعَةِ و َصَبرٌ عَنِ المَعصيَةِ[3] صبر سه نوع است: صبر در هنگام مصيبت، صبر بر طاعت و صبر بر ترك گناه.» سید و سالار شهیدان کسی بود که در کربلا، صبر در معصیت و صبر در طاعت الهی را در حد اعلا نشان داد.
هر که بام تقوایش بیش، برف بلایش بیشتر
از آنجا که سالار شهیدان فرزند پیامبر و انسان کامل است، و خودش نیز معصوم است و درجه ایمان او در حد اعلاست، درجه بلا و مصیبت او در حد اعلاست. در روایتی منقول از پیامبر اسلام می خوانیم: «بیشترین بلاها را در میان مردم، پیامبران داشتند، بعد دوستان آنها و بعد هر که به پیامبران شبیه تر باشد(اوصیاء و اولیاء)، به میزان شباهت به آنان، از بلای بیشتری بهره مند خواهد شد.» بنا بر این بلا و مصیبت سالار شهیدان در کربلا، از باب ایمان و معرفت ایشان به خدای بزرگ است.
نکته خیلی مهم:
باید بدانیم که سلار شهیدان گر چه معصوم و حجت خدا و عزیز خداست، اما به حکم اینکه ایشان نیز انسانی مثل دیگران است، طبق قاعده باید از طریق اسباب عادی، کارهای خود را پیش ببرد. چنانکه در کتاب لهوف از قول شیخ مفید آمده که بعد از حرکت سالار شهیدان به مکه، جنیان مومن به خدمت ایشان آمده و گفتند که اگر دستور دهی، تمام دشمنانت را نابود می کنیم و تو در وطن خویش بمان. حضرت فرمود: ما برای کشتن آنها از شما قادرتریم؛ ولی نظر ما این است که بر همه اتمام حجت شود.[5]
نکته مهم دیگر اینکه، بلاها و مصیبت های حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) حاصل عهدشکنی مردم کوفه و عدم اعتنا به سخنان ایشان در کربلاست، و این عهدشکنی و قساوت قلب، به هیچ وجه مورد رضای خدا نیست؛ ولی مشیت خدا در همه زمان ها، از جمله در حادثه کربلا، بر این قرار گرفته که مردم با اختیار خود، راه خود را انتخاب کند.
مصیبت در راه خدا زیباست
بدون شک، کسی از سختی و مشکلات استقبال نمی کند؛ ولی انسان عاقل می داند که خیلی از مشکلات و مصایب زندگی، باعث شکوفا شدن استعدادهای او می شود. انسان با تقوا نیز می داند که چه بسا مصیبت های زندگی باعث شکوفا شدن استعدادهای معنوی او شود.
حضرت اباعبدالله(علیه السلام) ضمن استقبال نکردن از جنگ و خونریزی، از جمله در مواجهه با لشکر حر[6] و موارد دیگر، خواهان مصیبت های پیش رو نبود؛ اما حاضر هم نمی شد که سخن حق را بر زمین نهد، حتی اگر با مصیبت شهادت و مصایب دیگر روبرو می شد. از این رو هنگامی که خون علی اصغر را به آسمان پاشید، فرمود: «هوّن علي ما نزل بي أنه بعين الله[7] این مصیبت بر من آسان است؛ زیرا که خدا می بیند.» پیام این سخن سالار شهیدان برای ما این است که گر چه مصیبت و سختی ها، ناخوشایند است؛ اما اگر برای خاطر خدا باشد، آسان است. از همین رو زینب کبری(سلام الله علیها) در دربار ابن زیاد ملعون فرمود: «ما رأيت إلا جميلا، هؤلاء قوم كتب الله عليهم القتل فبرزوا إلى مضاجعهم، و سيجمع الله بينك و بينهم فتحاج و تخاصم، فانظر لمن الفلح[8] بجز زیبایی چیزی ندیدم. آنان فرمان حق را با جان پذيرا شدند و در اين راه به سوى شهادتگاه پرافتخار خود شتافتند و با شهادت و سرفرازى سر بر بستر شهادت نهادند و به زودى خدا تو و آنان را در دادگاهى گرد آورده و محاكمه خواهد کرد، آن گاه خواهيد ديد كه در دادگاهى كه داورش خداست، پيروزى از آن كيست.»
آری، جهاد در راه خدا و در مسیر خدا بودن زیباست. به شرطی که زاویه دید خود را قرآنی کنیم. «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْن[توبه/52] بگو: آيا درباره ما جز يكى از دو نيكى [پيروزى يا شهادت] را انتظار مى بريد؟»
سخن آخر
بنا بر روایات اسلامی، مصیبت و سختی هر کسی، بسته به ظرفیت معنوی اوست. مصیبت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) در کربلا، از همین قسم است. سالار شهیدان در هنگام پاشیدن خون طفل شیرخوارش به آسمان، با آنکه مصیبت بزرگی بود، چون این مصیبت را در راه خدا می کشید، آن را آسان می دید.
پی نوشت ها:
1ــ مجموعه رسائل در شرح احاديثى از كافى، ج2 ، ص 234
2ــ الكافي( ط- الإسلامية)، ج2، ص90
3ــ تسلية العباد در ترجمه مسكن الفؤاد، ص 66
4ــ الكافي(ط ــ الاسلامیه)، ج2، ص: 252
5ــ لهوف، ترجمه بخشایشی، ص86 الی 88
6ــ در کربلا چه گذشت، ترجمه نفس المهموم، ترجمه کمره ای، ص171
7ــ اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه فهرى، ص171
8ــ در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان )، ص 304