درس خواندن باید همراه پیشرفت معنوی باشد
حضرت آیت الله عبد الله جوادی آملی استاد برجسته درس خارج حوزه علمیه قم امروز در درس تفسیر خود که در مسجد اعظم قم برگزار شد، گفت: ممکن نیست که اولیای الهی حرف بی مغز و عوامی بزنند اما حرفی که عوام بفهمد فراوان است.
وی افزود: عوام فهم حرف زدن مطلبی و عوامانه دهان بازکردن مطلبی دیگر است، قرآن و اهل بیت(ع) هرچه می گویند حکمت است اما آن را به گونه ای بیان می کنند که مردم متوجه شوند، حرف از جای بلندی آمده اما به صورتی بیان می شود که همه بفهمند.
مفسر برجسته قرآن کریم با بیان این که علم نردبان و وسیله است، اظهار داشت: اگر علم وسیله نباشد هیچ ارزشی ندارد چرا که عمده عقل است، اگر انسان در حوزه و دانشگاه درس بخواند اما بالا نرود فایده ای ندارد، این علم باید وسیله ای برای عقل باشد.
وی با اشاره به اوضاع صدر اسلام ادامه داد: آسیب یهودیان به جهان اسلام به ویژه به پیامبر اکرم(ص) بیش از دیگران بود، به فرموده قرآن کریم مشکرین و یهودیان دشمن سخت مسلمانان هستند، قرآن می فرماید این ها هر روز درصدد آزار و اذیت شما هستند و هر روز نقشه می کشند که خیانت کنند.
حضرت آیت الله جوادی آملی با بیان این که انسان بعد از دنیا وارد جایی می شود که قبلا ساخته است، ابراز داشت: در واقع انسان مهمان عقیده و عملی است که از قبل می فرستد، مرگ بدترین دشمن برای برخی از انسان ها است چون ترس انسان از مسائلی مانند زلزله و حوادث دیگر برای ترس از مردن است؛ قرآن می فرماید انسان مرگ را می میراند نه این که خود بمیرد.
وی عنوان کرد: مرگ انتقال از دنیا به برزخ است، انتقال از دنیا مرگ و ورود به برزخ میلاد جدید یعنی حیات برزخی است، انسان به همان جایی بازمی گردد که از آنجا آمده است.
اشکال کار این است که گاهی آن ارزشها فراموش میشود.
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی ظهر (دوشنبه 20/1/97) در دیدار جمعی از مسئولان و مدیران نظام با تبریک اعیاد و ماه رجب، این ایام مبارک را فرصتهایی برجسته برای عبادت و توسل خواندند و افزودند: کلید حل مشکلات، «دعا، یاد خدا و اصلاح دلها» است و ماه رجب عید کسانی است که قصد اصلاح قلوب خود را دارند.
حضرت آیتالله خامنهای با تأکید بر لزوم ایستادگی مسئولان بر اهداف اسلام و جمهوری اسلامی، گفتند: «تقوا» و «اجتناب از گناه، خیانت و دنیاطلبی» که عامل ایستادگی، و برای مسئولان از اوجب واجبات است، در گرو تقویت ارتباط با خدا است.
ایشان با یادآوری روحیهی انقلابی و خدمتگزارانهی حاکم بر مدیران کشور در دههی ۶۰، خطاب به مسئولان خاطرنشان کردند: آیا آن احساسات و رفتارهای تحسینبرانگیز را به یاد دارید؟ آیا آن بیاعتنایی به مال دنیا و اهتمام به خدمت را به یاد دارید؟ اشکال کار این است که گاهی آن ارزشها فراموش میشود.
رهبر انقلاب اسلامی راه جلوگیری از مبتلا شدن به غفلت و سقوط تدریجی را مراقبه خواندند و افزودند: همهی ما مسئولان در جمهوری اسلامی احتیاج به تعمیر قلب خود داریم زیرا جمهوری اسلامی بر اساس اهداف و آرمانهای مهمی همچون توحید و شریعت الهی، عدالت، آزادی و استقلال بهوجود آمده و با حکومتهای متعارف در دنیا متفاوت است.
حضرت آیتالله خامنهای در بخش دیگری از سخنانشان با تأکید بر لزوم ساماندهی فضای کسبوکار بهعنوان زیربنای اقتصاد کشور، افزودند: انجام این کار جزو وظایف ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی است و آن ستاد نیز پیگیر حل مشکلات است اما باید کار با نیرو و انگیزهی جوانانه دنبال و پیگیری شود.
ایشان همچنین با ابراز خرسندی از تبدیل شدن مطالبهی ایجاد پیامرسانها و شبکههای اجتماعی داخلی به مطالبهای عمومی، گفتند: مسئولان باید امنیت و حریم داخلی مردم و کشور را حفظ کنند. تعرض به امنیت و حریم داخلی مردم «حرام شرعی» است و نباید انجام شود.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: متصدیان کار در دستگاههای دولتی و قضائی مراقبت کنند تا حریم داخلی زندگی مردم و اسرار آنها محفوظ بماند.
پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
فیلم/ آیا ما حضرت موسی بن جعفر(ع)را به زندان نمیاندازیم؟
جایگاه حقیقی انسان مؤمن از منظر امام موسی کاظم (ع)
25 ماه رجب سالروز شهادت مظلومانه هفتمین پیشوای شیعیان جهان و ولایتمداران راستین ایشان، امام موسی بن جعفر(علیهم السلام) است. امامی که با شهادت خود برگ دیگری از جنایتها و خیانتهای دستگاه عباسی را آشکار ساخت و محبین ودوستداران را در غم و ماتم فقدان خود فرو برد. آن حضرت در ضمن مقابله با حاکمان جور زمان خود، حوزههای علمیه قوی و غنی تشكیل داد، طلاب مستعد را شناسایی كرد و شاگردان فراوانی تربیت كرد كه عده زیادی از آنها جزء روات از احادیث و جزء علمای بزرگوار و جزء محدثین و مفسران شدند که یكی از آن شاگردان بنام، هشامبنحكم است.
حضرت آیت الله جوادی آملی در بخشی از سخنان خود با اشاره به سیره عملی امام کاظم (علیه السلام)، بیان داشتند: وجود مبارك امام هفتم، بخشی از عمر پربركت را در زمان حیات پدر بزرگوارشان امام صادق(سلام الله علیه) با منصور دوانیقی گذراندند و بعد از شهادت امام صادق(سلام الله علیه) سالیان متمادی هم گرفتار سیاست مشئوم منصور دوانیقی بودند. بعد از درگذشت منصور دوانیقی نیز گرفتار سیاستهای مشئوم، مهدی عباسی بودند و بعد ازاو هم گرفتار سیاستهای تبهكارانه هارون الرشید عباسی شدند. آن حضرت توانست تمام این مقاطع را با آن هوشیاری ولایی خود حل كند؛ این بخشهای سیاسی مربوط به آن حضرت بود. حوزههای علمیه قوی و غنی تشكیل داد، طلاب مستعد را شناسایی و شاگردان فراوانی تربیت كردند كه عده زیادی از آنها جزء روات از احادیث و جزء علمای بزرگوار شدند، جزء محدثین شدند جزء مفسران شدند و مانند آن که یكی از آن شاگردان بنام، هشامبنحكم است.
ایشان به جایگاه رفیع مؤمنان از منظر امام کاظم (علیه السلام) اشاره كردند و گفتند: وجود مبارك امام هفتم(ع)، مقام مؤمن را خیلی بالا میداند. بالا بودن مقام مؤمن تنها به این نیست كه در آخرت درجات او زیاد است بلكه بالا بودن مقام مؤمن این است كه او نزدیك انبیا و ائمه(علیهم السلام) بسیاری از فضایل و معارف و علوم را میتواند یاد بگیرد و عمل بكند و منتشر بكند (این سرمایه در انسان هست). اگر كسی این سرمایه را شناخت، خود را ارزان نمیفروشد؛ هرگز نمیگوید من حالا كه مدرس شدم یا درس سطح میگویم یا درس خارج میگویم همین مقدار بس است. در تعبیرات دینی ما آمده است: اولین روز جهلِ یك حوزوی یا دانشگاهی آن وقتی است كه بگوید من فارغ التحصیل شدم؛ خب حیف نیست كه آدم به دنبال نخود سیاه برود و خودش را ارزان بفروشد بگوید من حالا امام جمعه یا جماعت شدم ؟! اگر انسان میتواند به جایی برسد كه نزدیك امام معصوم قرار بگیرد چرا خود را مفت بفروشد؟!
معظم له خاطرنشان کردند: امام کاظم علیه السلام به هشام میفرمایند: «یا هشام لا تَجتَمِعُ هذه الخصال الا لنبی أو وصی أو مؤمن امتحن الله قلبه للایمان»؛ وقتی معارف عقلی را مطرح میكند میفرماید این معارف بلند و این فضایل فراوان، از آنِ انبیا و ائمه است و ازآنِ مؤمنی است كه در آزمون الهی قلبش پیروز شد (نه زبانش). بنابراین این مقام برای ما هست، اگر این راه باز است چرا خود را ارزان بفروشیم؟! خب خسارت كه دیگر حقیقت شرعیه ندارد، همین است که آدم یك كالای گران داشته باشد و این كالا را به مرجعیت بفروشد یا به پیش نمازی بفروشد! فرمود: «الا لنبی أو وصی أو مؤمن امتحن الله قلبه للایمان و اما سائر ذلك من المومنین فانّ احدّهم لا یخلو مِن ان یكونَ فیه بعضُ هذه الجنود»؛ افراد عادی مقداری از این فضایل عقلی را فراهم میكنند ولی آن مؤمنان وارسته، در ردیف اولیای الهیاند (این اصل اول). بنابراین ما میتوانیم و این سرمایه را داریم كه یك انسان ابدی باشیم.
حضرت آیت الله جوادی آملی در ادامه با اشاره به آیاتی از سوره مبارکۀ «زمر» به فرمایشاتی از امام کاظم (ع) اشاره کردند و بیان داشتند: وجود مبارك امام هفتم(سلام الله علیه) مطابق آیه سوره «زمر» فرمود خداوند هم مجاری ادراكی به ما داد كه مطالعه كنیم و گوش بدهیم (یك) هم تصفیه خانه به ما داد به عنوان درون تا پژوهش و تحقیق كنیم تا این چیزی كه شنیدیم و آنچه خواندیم كدامش حق است و كدامش حق نیست (دو) و هم قدرت انتخاب به ما داد كه بعد از ارزیابی وقتی فهمیدیم چه چیز حق است آن را بپذیریم (سه)، بعد قدرت عمل به ما داد (چهار)، بعد قدرت نشر و تبلیغ به ما داد (پنج) كه در همه این مقاطع پنج گانه ما پیروز میشویم. خداوند اهل عقل و فهم را در كتاب خودش بشارت داد و اینچنین فرمود: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾«قول» یعنی مكتب یعنی آراء یعنی مطالب علمی ـ مكاتب گوناگون آراء گوناگون را میشنود خوب گوش میدهد و میزان هم دارد تا ارزیابی كند چه صدق است چه كذب چه حق است چه باطل چه خیر است چه شر چه حسن است و چه قبیح، بعد انتخاب هم میكند.
معظم له در پایان به ذکر مصیبت امام هفتم پرداختند و اظهار داشتند: امروز چون روز مصیبت آن حضرت است ببینید كه بر وجود مبارك امام هفتم چه گذشت! همین سندیبنشاهك ملعون در مسموم كردن وجود مبارك امام هفتم، بی باك بود، وقتی كه مطمئن شد كه حضرت مسموم شد و رحلت میكند و شهید میشود، برای عوام فریبی به حضرت گفت اجازه میدهید كه من كفنی دارم با آن كفن شما را كفن كنم، خب حضرت این عوام فریبی او را فهمید فرمود نه: «إنّا اهلُ بیت مُهورُ نسائِنا و حج صرورتِنا و اكفان موتانا من طاهر اموالنا و عندی كفن»؛ فرمود ما از خاندانی هستیم وقتی مكه میرویم از پول حلال صد درصد خالص خود ماست، مهریهای برای همسرهای مان قرار میدهیم و كفنهای مردههای ما از مال حلال صد درصد خالص خود ماست و من كفن دارم یعنی فرزندم وجود مبارك امام هشتم میآید و مرا هم در آن كفن، كفن میكند.
«السلام علیكم یا اهل بیت النبوة و یا معدن الرساله و یا مهبط الوحی و یا مختلف الملائكة»
————————————————————–
منبع: جلسات درس اخلاق معظم له
گزارش شهادت
طی الارض و خبر از شهادت
امام علیه السلام سه روز قبل از شهادتش از زندان با طی الارض خارج شد و به مدینه رفت و آن گاه كه ودایع امامت را به فرزندش امام رضا علیه السلام سپرد، به زندان بازگشت. مسیب (موكّل حضرت) می گوید. حضرت به من فرمود ای مسیب! من در این شب به مدینۀ جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله می روم تا عهد امامت را به پسرم علی بسپارم، همان طور كه پدرم به من آن عهد را سپرد. ، پرسیدم: مولای من! چطور دستور می دهید، جلوی چشم مأموران قفل در را باز كنم، فرمود: ای مسیب! یقین تو دربارۀ خدا و ما ضعیف است… من شنیدم كه حضرت دعا خواند و ناگهان از محل نماز خود پنهان شد. من همچنان سرپا ایستاده در این كار حیران بودم كه دیدم حضرت به جای خود برگشته و زنجیرها را دوباره به پایش می بندد. من از مشاهده این احوال به سجده افتادم. ،
حضرت فرمود: ای مسیب! سربردار. من در روز سوم از دنیا می روم. ، من با شنیدن این خبر به گریه افتادم. حضرت فرمود: گریه نكن كه علی، پسرم، امام و مولای بعد از من است بر تو. ، حضرت روز سوم مرا خواست و فرمود: به سوی خدا رهسپارم. هر وقت از تو آب خواستم و آشامیدم و دیدی كه بدنم ورم كرد، رنگ من زرد، سرخ و سبز شد، هارون ستمگر را از مرگ من با خبر كن.
من در نهایت غم و اندوه بودم تا این كه حضرت آب خواست و همان حالات به وجود آمد.
حضرت فرمود:ای مسیب! این پلید، سندی بن شاهك، گمان می كند كه او عهده دار غسل و دفن من است ولی چنین نیست. هرگز این نخواهد شد زیرا كه انبیا و اصیا را جز نبی و وصی غسل نمی دهد. (1)
مدینه چه خبر؟
«مسافر» خدمتكار خانۀ امام كاظم علیه السلام می گوید: «وقتی امام كاظم علیه السلام را بردند، آن حضرت به فرزندش امام رضا علیه السلام فرمود: «همیشه تا وقتی كه زنده ام، در خانه من بخواب تا خبر (وفات من) به تو برسد، ما هر شب، بستر حضرت رضا علیه السلام را در دالان خانه می انداختیم و آن حضرت بعد از شام می آمد و در آن جا می خوابید و صبح به خانه خود می رفت. این روش تا چهار سال ادامه یافت. در این هنگام شبی از شب ها بستر حضرت رضا علیه السلام را طبق معمول انداختند ولی آن حضرت دیر كرد و تا صبح نیامد. اهل خانه نگران و هراسان شدند و ما نیز از نیامدن آن حضرت سخت پریشان شدیم، فردای آن شب دیدیم آن حضرت آمد و به ام احمد (كنیز برگزیده و محرم راز امام) رو كرد و فرمود: آنچه پدرم به تو سپرده، نزد من بیاور. ، ام احمد فریاد كشید؛ سیلی به صورتش زد؛ گریبانش را چاك زد و گفت: به خدا مولایم وفات یافت. ، حضرت جلو آمد و گفت: آرام باش؛ سخن خود را آشكار نكن؛ به كسی نگو تا به حاكم مدینه خبر رسد. ،
حضرت به خانه خود رفت و شب بعد دیگر به خانه امام كاظم علیه السلام نیامد. پس از چند روز به وسیلۀ نامه خبر شهادت امام علیه السلام رسید. ما حساب كردیم. معلوم شد همان شب كه حضرت به منزل نیامده امام علیه السلام شهید شده است». (2) [و به این ترتیب معلوم می شود، حضرت هنگام شهادت پدر به بالین او رفته و به طور ناشناسی غسل، كفن، نماز و دفن پدر را انجام داده است.]
گزارش شهادت
در عیون المعجزات می خوانیم: «وقتی سندی بن شاهك خرمای زهرآلود برای آن حضرت فرستاد، خود نیز به زندان آمد. وقتی رسید كه امام علیه السلام ده دانه خرما میل كرده بود. گفت: باز میل كنید، فرمود: در آنچه خوردم، مطلب تو به عمل آمد و به زیاده از آن نیازی نیست..» آنان كه از انعكاس مظلومیت حضرت نزد مردم وحشت داشتند، چند روز قبل از شهادت بعضی از قضات را حاضر كردند و امام را نزد آن ها بردند و گفتند: «مردم می گویند: موسی بن جعفر در شدّت و سختی است. شما گواه باشید كه چنین نیست. ، حضرت بی درنگ پاسخ داد: ای مردم! گواه باشید كه سه روز است كه ایشان زهر به من داده اند و به ظاهر صحیح می نمایم ولی در اندرون من زهر جای كرده است.
در آخر این روز سرخی شدیدی بر من غلبه خواهد كرد و فردا بدنم به شدت زرد می شود. و سرانجام روز سوم رنگم به سفیدی مایل خواهد شد و به رحمت و خشنودی حق واصل خواهم شد، آری! چون روز سوم شد، روح مقدس امام علیه السلام به پیامبران و شهدا ملحق شد و به مصداق «و اما الذین ابیضت وجوههم ففی رحمة الله»؛ (3) رو سفید به سوی بهشت پركشید..» (4)
«وقتی خبر شهادت امام علیه السلام به هارون الرشید رسید، سندی بن شاهك را برای تجهیزش فرستاد. آن روز خروش از شهر بغداد بر آمده و اهالی همه، با ناله و فغان ابراز درد و غصه می كردند. در آن لحظات بود كه سندی بن شاهك با جمعی دیگر متوجّه غسل آن امام شد.
(مسیب) می گوید:چنانچه از امام علیه السلام شنیده بودم، سندی بن شاهك گمان می كرد، امام را او غسل می دهد. والله! دست خبیث او به بدن مطهر امام نرسید، بلكه حضرت رضا علیه السلام بود كه متكفل امور بود. ، امام رضا علیه السلام وقتی از تكفین پدر فارغ شد، روی به مسیب آورد و فرمود: ای مسیب! باید كه در امامت من شك نكنی؛ دست از دامان متابعت من نكشی؛ به درستی كه من پیشوای تو هستم. و حجت خدا بر تو بعد از پدرم هستم؛ آن گاه امام موسی علیه السلام را در مقبرۀ قریش [در كاظمین فعلی] كه اكنون مرقد مطهر آن حضرت است، دفن كردند..» (5)
بنال ای دل كه زهرا نوحه گر شد // شب زندانی او را سحر شد
بیا در حبس بغداد و نظر كن // كه موسی سوی جنّت رهسپر شد
ابن بابویه می گوید: «وقتی سندی بن شاهك جنازۀ امام مظلوم را برداشت تا به مقابر قریش ببرد، چند نفر را اجیر كرد كه ندا دهند و با بی ادبی از پیكر پاك آن حضرت یاد كنند.
در این هنگام سلیمان بن جعفر، برادر هارون، ـ كه قصری در كنار رودخانه داشت ـ متوجّه شد و از قصرش بیرون آمد و به غلامانش دستور داد افراد سندی بن شاهك را از آن محوطه دور كنند و خود عمامه از سر انداخت؛ گریبانش را چاك زد؛ پای برهنه دنبال جنازۀ امام روانه شد و دستور داد بگویند: هر كس می خواهد نظر كند به پاكیزۀ فرزند پاكیزه، به موسی بن جعفر علیهماالسلام نگاه كند، وقتی این خبر به هارون رسید، در ظاهر نامه ای به او نوشت و گفت: سندی بن شاهك بدون رضایت من آن كارها را كرده است. از تو خشنود شدم كه مانعش شدی..» (6)
پی نوشت:
1)- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 95.
2)- اصول كافی، ج 1، ص 381.
3)- آل عمران / 107.
4)- عیون المعجزات، ص 97.
5)- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 95.
6)- همان، ج 1، ص 93.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 9.
امام دلها
در یکی از سفرهایی که هارون به مکه داشت جاسوسان حکومت به هارون اطلاع دادند که مردم به امام کاظم مراجعه می کنند و وجوهات خود را به حضرت می دهند و بنیه اقتصادی آن بزرگوار در حال قوی شدن است. آنها هم از این مسئله می ترسیدند. وقتی هارون امام کاظم را در کعبه دید، با لحن توهین آمیزی به امام اشاره کرد و گفت تو همان کسی هستی که مردم مخفیانه با او بیعت می کنند؟ کنایه از اینکه من از کارهای تو خبر دارم. امام کاظم(ع) جمله ای حکیمانه بیان کردند که ای هارون تو پیشوای اجساد مردم هستی و من امام دلهای آنها هستم. یعنی تو با نیرنگ و زر و زور در صدد این هستی که دل های مردم را برای خود کنی در حالی که دل های مردم با تو نیست و ما خاندان پیامبر کسانی هستیم که دل های مردم را تسخیر کردیم و قلوب آنها با ماست.
رجالی تهرانی ادامه داد: ماجراهایی که بین امام کاظم و هارون گذشته است، نشان می دهد که هارون از جهاتی نسبت به امام ترس و خوف داشت و همین باعث می شد اقدامات زیادی بر علیه امام انجام دهد. هم به جهت اینکه شخصیت امام را بشکند و هم اینکه با به زندان انداختن امام، شرایط را تحت کنترل خود قرار دهد.
وی گفت: یکی از دلایلی که باعث می شد هارون نسبت به شیعیان امام کاظم واکنش نشان دهد، موقعیت اجتماعی و نفوذ معنوی موسی ابن جعفر بود. طبیعی است که امام با اخلاق و رفتار و علم خود، هر چه مردم بیشتر با امام مانوس می شدند و از فضایل امام بیشتر برخوردار می شدند و برای آنها این سوال ایجاد می شد که تا وقتی چنین امامی که نظیر ندارد در بین ماست، چرا باید کنار باشد و هارون مسند خلافت را عهده دار باشد. لذا وجود امام از این جهت برای هارون خطر ایجاد می کرد.
وی در پایان گفت: نقل می کنند مامون زمانی که به حج رفته بود امام کاظم(ع) را می بیند. مامون می گوید پدرم هارون احترام و عزت زیادی به امام کاظم گذاشت. به پدرم گفتم شما که با او دشمنی دارید چطور اینقدر ابراز محبت و ارادت می کنید؟ هارون می گوید من خودم قبول دارم که بهترین فرد در زمین همین موسی ابن جعفر است اما بدان ملک عقیم است و اگر تو که پسر منی بخواهی در امر حکومت در مقابل من بایستی سرت را از بدنت جدا می کنم
باب المراد
باب الحوائج
کاربرد این لقب برای امام هفتم شیعیان موسی بن جعفر الکاظم ریشه حدیثی ندارد و شهرت این لقب مربوط به دوران بعد از شهادت ایشان است. اولین سندی که چنین عبارتی را درباره امام کاظم (عليه السلام) به کار برده است، ابنشهرآشوب (۴۸۸/۹ - ۵۸۸ ق) در کتاب مناقب است: «دفن ببغداد بالجانب الغربی- فی المقبرة المعروفة بمقابر قریش من باب التین- فصارت باب الحوائج»؛ او در منطقه غربی بغداد، در مقبره معروف به قبرستان قریش در نزدیکی باب التین، دفن شد و قبر او به «باب الحوائج» تبدیل شد.
علامه مجلسی در بحار الانوار همین عبارت را در توصیف امام کاظم(ع) آورده است. در منابع اهل سنت نیز به شهرت امام کاظم به باب الحوائج اشاره شده است. برای مثال ابن حجر هیتمی (متوفای ۹۷۴ق) مینویسد: «وی به سبب گذشت و بردباری بسیارش، کاظم نامیده شد و در نزد عراقیان به باب قضاء الحوائج عندالله [یعنی درِ برآوردنِ نیازها نزد خدا] معروف بود ». شبلنجی از علمای شافعی نیز درباره شهرت این صفت در میان مردم عراقمیگوید: کاظم [ع] امام بزرگواری بود… و او در نزد مردم عراق به باب الحوائج الی الله معروف بود و این لقب به علت برآوردهشدن حاجات کسانی است که به او متوسل میشوند. به نوشته دائرة المعارف تشیع، اهل تسنن و شیعیان برای برآوردهشدن حاجات، به قبر امام کاظم(ع) متوسل میشوند.
پاي روضه شهادت باب الحوائج
آن که عالم همه در دست توانايش بود مرکز دايره غم دل دانايش بود
هفتمين حجت معصوم ز ظلم هارون چارده سال به زندان ستم جايش بود
دل موساي کليم از غم اين موسي سوخت که به زندان بلا طور تجلايش بود
معني قعر سجون بايد و ساق المَرضُوض پرسي از حلقه زنجير که بر پايش بود
ياد حق هم نفس گوشه تنهايي او آه دل روشني خلوت شبهايش بود
بس که غم ديد زندان و زندانبانش زندگي بخش جهان، مرگ تمنايش بود
نه همين زهر جفا بر دلش افروخت شرر ز شهادت اثري بر همه اعضايش بود
يوسف فاطمه يا رب چه وصيت فرمود كه پس از مرگ همي سلسه بر پايش بود
زنداني بي حصار
سلام بر فرزند کعبه و منا، سلام بر فرزند نور که هیچ زندانی فروغش را نکاست.
سلام بر کسی که بندگی اش مؤثرترین روش آرام کردن دل های رمیده از رستگاری بود و بسیار بودند کسانی که بنده بندگی اش می شدند.
درود فراوان خداوند بر او که خشم خود را می خورد و بردباری را به اوج می رساند؛ او که زندان های طولانی و شکنجه های بی حد و اندازه را با متانت و بزرگ منشی می آراست و دل سنگ زندانبانان را با صبر خود حیرت زده می کرد.
شهادت امام موسی کاظم (ع) تسلیت باد
محیط و شرایط زندگی امام کاظم(ع) بررسی زندگی آن حضرت به سه مرحله تقسیم می شود.
مرحله نخست
از ولادت آن حضرت در سال 128 ه .ق تا شهادت امام جعفرصادق(ع) در سال 148 ه .ق را دربردارد. در این مدت، او شاگرد پدر بزرگوارش بود. در این دوره بیست ساله، علم الهی و توانایی بالایی امام در مناظره و گفت و گوهای علمی تبلور یافت، تا آنجا که هنوز پنج سال از زندگی خود را پشت سر نگذاشته بود که ابوحنیفه را با ادله و برهان محکم به سکوت واداشت.
مرحله دوم
این مرحله پس از شهادت امام صادق(ع) و رهبری دینی، علمی، سیاسی و تربیتی امام کاظم(ع) آغاز شد. در این فضا و شرایط سخت سیاسی، بیم آن می رفت که جان امام در معرض خطر قرار گیرد. به همین علت، امام ششم در زمان حیات خود، امام کاظم(ع) را یکی از پنج جانشین خود معرفی کرد. به این ترتیب، برنامه منصور را برای از میان برداشتن فیزیکی امام هفتم خنثی کرد. این مرحله تا زمان مرگ منصور (158 ه .ق) ادامه داشت. پس از او مهدی و هادی به قدرت رسیدند. در زمان آنها که بیش از بیست سال به درازا کشید، فضای باز و آزادی نسبی، به ویژه در روزگار مهدی، برای اهل بیت و پیروان ایشان فراهم شد.
مرحله سوم
این مرحله از زندگی امام کاظم(ع) با حکومت هارون الرشید هم زمان بود. هارون در سال (170 ه .ق) به قدرت رسید. او در کینه توزی و دشمنی با اهل بیت(ع) و علویان، پس از برادرش هادی و پدرش مهدی، شهره بود. امام در این دوره از زندگی خود با تنگناها و سختی های فراوانی روبه رو شد. هنوز هارون الرشید در آغاز راه بود که امام را در سیاه چال ها به بند کشید. گاهی حضرت را در بصره و زمانی در بغداد به زندان می سپرد. این سال های طاقت فرسا، با دیگر سال ها متفاوت بود؛ زیرا هارون همواره درصدد کوچک کردن امام و کاستن از منزلت آن حضرت بود.
اگر موضع گیری امام را در قبال منصور و مهدی در نظر بگیریم، می بینیم که فعالیت خود را علیه حکومت هارون فزونی می بخشید، اما با وجود اینکه علویان از اقدام های انقلابی علیه هارون الرشید پرهیز می کردند، هارون اهل بیت(ع) و پیروان آنان و به ویژه امام کاظم(ع) را در تنگنا قرار داد.
حضرت کاظم(ع) در آن شرایط و نیز در پی سخت گیری حاکمیت بر علویان، تمام توان خود را برای رسیدن به هدف های الهی و انجام دادن وظایفی که بر دوش داشت، به کار بست. او سیاست های هارون را به خوبی می شناخت و می دانست که تصمیم نهایی هارون، از میان برداشتن اوست. امام این مطلب را نیز دریافته بود که هارون، حتی میانجیگری اطرافیان خود را دراین باره نمی پذیرد. بنابراین، با ایستادگی در برابر خواسته های هارون، همه سختی ها را به جان خرید.
آن بزرگوار، وظایف خود را با دقت و ژرف نگری به انجام رساند و به امامت فرزندش علی بن موسی الرضا(ع) وصیت کرد. سرانجام در زندان سندی بن شاهک، در روز 25 رجب سال 183 ه .ق به شهادت رسید و در گورستان قریش در بغداد به خاک سپرده شد.[9]
لقب ها
حضرت موسی بن جعفر(ع) را صابر، الزاهر یعنی درخشنده، عبد صالح، الوفی به معنای وفاکننده به عهد، سید و امین خطاب می کردن، ولی آخرین لقبی که حضرت امام کاظم(ع) با آن خوانده می شد، باب الحوائجه. این لقب در واگویه های مردم شهرت زیادی داره. عموم مردم و حتی خواص معتقدن که هر غم زده ای اون حضرت رو واسطه قرار بده، خداوند گرفتاریش رو برطرف می کنه. شیعیان آن حضرت، بلکه تمام مسلمانان با همه گرایش ها و اختلاف سلیقه های اجتماعی و علمی، به باب الحوائج بودن موسی بن جعفر(ع) ایمان دارن. ابوعلی خلال، پیشوای حنبلیان می گه:
در هر گرفتاری سختی که برای برطرف شدن آن نزد قبر موسی بن جعفر رفتم، خداوند آن گونه که دوست می داشتم، گره از کارم باز کرد.
از امام شافعی نیز نقل شده: «قبر موسی کاظم، نوش داروی آزموده شده است».[14]
پی نوشتها:
[9]. سید منذر حکیم و سید عبدالرحیم موسوی، پیشوایان هدایت، باب الحوائج امام موسی کاظم(ع)، ترجمه: سید حسین اسلامی اردکانی، مجمع جهانی اهل بیت، 1385، چ 1، ص 60.
[10]. باقر شریف قرشی، تحلیلی از زندگانی امام کاظم(ع)، ترجمه: محمدرضا عطایی، نشر کنگره جهانی حضرت رضا(ع)، 1368، ج 1، ص 19.
[11]. صحیفه امام کاظم(ع)، ص 6.
[12]. پیشوایان هدایت، باب الحوائج امام موسی کاظم(ع)، ص 20.
[13]. همان، ص 36.
[14]. همان، ص 56.
مثل امیرالمؤمنین علیهالسلام
رهبرمعظم انقلاب اسلامي مدظله العالي:
«بی بی زینب کبری سلامالله علیها در بازار کوفه، در حال اسارت، آن خطبهی شگفت آور را ایراد کرد؛ لفظ مثل پولاد محکم، معنا مثل آب روان تا اعماق جانها مینشیند. در آنچنان وضعیتی زینب کبری سلامالله علیها مثل خود امیرالمؤمنین علیهالسلام حرف زد؛ تکان داد دلها را، جانها را و تاریخ را.» ۹۲/۰۸/۲۹