دکان عشق در مسیر طویریج!
سه خانم که با یک مغازه کوچک و خانهای محقر بهترین مکان را برای زوار تهیه کردند!
❗️ در راه طویریج نزدیک کربلا، وارد موکبی شدیم که کولرگازی بسیار خوبی داشت، مبلهای راحت (بخلاف خیلی از مبلهای موکبها) فضای تمیز، هنگام نهار خورشت بادمجان و گوشت به همراه رانی خنک برایمان آوردند و خلاصه هیچ کم و کاستی در پذیرایی نگذاشته بودند.
🔹 کنار این موکب، دکان محقری وجود داشت و خانه بسیار محقری هم پشت این دکان وجود داشت و ما گمان میکردیم همسایه این موکب هستند و در دلمان بود که ایکاش این موکب دار که اوضاع مالیاش خوب بود به همسایهاش کمک میکرد.
❗️ تعجبمان هنگامی کامل شد که خانمهای خادم در موکب، کار دکان را هم انجام میدادند و فهمیدیم کل این موکب مال همین دکان محقر است😔
و تمام سال کار میکنند تا بتوانند به زوار خدمت کنند و خودشان در فضای محقری زندگی میکنند تا زائر سیدالشهدا حتی برای #چندساعت راحت باشد.
❗️ هیچ مردی بالاسر خانه نبود و یک مادر با دو دختر صدها برابر ما مردان مدعی به امام حسین خدمت میکردند، روی درب دکان یکجمله نوشته بود که فهمیدم سر تمام این زندگی زیبا و عاشقانه همین است: محل برکات الزهراء!
خاطره یکی از زوار اربعین ۱۴۰۳
چهار دستورالعمل مهم برای تربیت فرزند
مرحوم آیت الله حائری شیرازی در مطلبی به بیان چهار ستون اصلی تربیت فرزند پرداختند.
مرحوم آیت الله حائری شیرازی در مطلبی به بیان چهار ستون اصلی تربیت فرزند پرداختند که بدین شرح است:
تربیت بر این چهار پایه استوار است.
به پدرها و مادرها یادآور میشوم که این چهار تا پایه، سقف خانۀ ما را نگه میدارد.
شما چهار تا ستون دارید و تربیت بر این چهار ستون استوار است:
ستون اول: «آگاهی دادن به بچه»؛
ستون دوم: «احترام گذاشتن به بچه»؛
ستون سوم: «محبت کردن به بچه»؛ یعنی در چشم پدر و مادر عزیز باشد؛
ستون چهارم: «اینکه به بچه اعتماد کنند و قبولش داشته باشند و از او مسئولیت بخواهند».
اینها عناصر تربیت صحیح فرزند است.
منبع: راه رشد، جلد یک، صفحه ٢۴۴
یک ماه خون گرفته7-غلامرضا سازگار
ای همسفر ای همنفس ای روح امیدم بردار سـر از خاک من ازشام رسیدم
هـر چند کـه تیـر سخنم کشت عـدو را
خود مثل کمان درغم هجر تو خمیدم
روزی کـه عــدو بــرد مـرا از سر نعشت آمدبه لبم جـان و دل از خویش بریدم
گــردید دلسوختهام طشت پـر از خون در طشت طلا تـا سر خونین تو دیدم
یـک بـــــار نلـــرزیدم و زانــوم نشد خـم
صـد کوه بلا را به سر دوش کشیدم
از حــال دل سـوختهام باز چه پرسی؟ کز خصم ستمکارشنیدی چه شنیدم
آنجا کـه عیـان است چـه حاجت به بیان است
این روی کبود من و این موی سفیدم
یک روز چـو تـو در بغـل فـــاطمه بـــودم
یــــک روز پیـاده بــه روی خــار دویدم
از مقتــل خـــون تـــا دم دروازۀ ساعات یــک گـــام نلـرزیدم و یــک دم نبریدم
با آن همه وقتی به لبت چوب جفاخورد برخـواستم و پیــرهن خـــویش دریدم
من «میثم» دل سوختهام دختر زهرا
در حشـر فقط مرحمت توست امیدم
توجه امام زمان علیه السلام به دوستداران خود
پرسش :
توجه امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به دوستداران خود چگونه است؟
پاسخ :
امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) واسطهی فیض پروردگار، پدر امت و از پدر هم مهربانتر است. او ما را فراموش نمیکند: «إنّا غَیرُ مُهمَلینَ لِمراعاتِکُم و لا ناسینَ لِذِکرِکُم».(1)
در رابطه با توجه امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به دو نمونه کلی و جزیی اشاره میکنیم:
نمونهی اول:
در غدیر خم که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، علی بن ابیطالب را به فرمان خدا به امامت منصوب کرد، برخی تعداد حاضران در این مراسم را بالای صد هزار نفر و برخی هم زیر صد هزار نفر گفتهاند. اگر میانگین صدهزار نفر را در نظر بگیریم و فرض کنیم از هر ده نفر یک نفر به مکه آمده باشد؛ بنابراین جمعیت مسلمانان در آن زمان، حداقل یک میلیون نفر بوده است.
از این یک میلیون نفر، تنها چهار نفر طرفدار علی بن ابیطالب باقی ماندند و بقیه راه دیگری رفتند. پس، به ازای هر یک نفر که رهبری امیرالمؤمنین (علیه السلام) را پذیرفت، 250 هزار نفر رهبری دیگری را پذیرفتند؛ ولی امروز در برابر هر یک نفر شیعه، چهار نفر اهل سنت وجود دارد یعنی یک دویست و پنجاه هزارم به یک چهارم تبدیل شده؛ با وجود این که در طول تاریخ، همیشه جمعیتها، حکومتها، ثروتها و تبلیغات در دست دیگران بوده است.
حال باید دید چه عاملی میتواند جمعیت مسلمانان را از یک دویست و پنجاه هزارم به یک چهارم برساند. در نماز، روزه، حج، زکات، قرآن و امثال آن، اهل سنت از ما جلوترند؛ پس این رشد شیعه هیچ راز و تحلیلی جز نفس گرم ولی خدا ندارد و این نقش جلسههای مناجات، عزاداری، جشن و سوگواری است که شیعه در سایهی آنها این گونه رشد کرده است و از مهمترین عوامل این رشد، توجه حضرت ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به شیعیان است.
نمونهی دوم:
شب نیمه شعبانی در مدینه بودم. محل مسکونی ما چند طبقه بود که کاروانهای متعددی در آن ساکن بودند. به سالن غذاخوری رفتم؛ در هنگام غذا خوردن با خودم گفتم امشب شب نیمهی شعبان است، چه خوب است کاری برای امام زمان (علیه السلام) بکنم.
به فکرم افتاد که بروم به طبقهی همکف که مغازههای زیادی داشت و از آن جا لباس و هدایایی خریداری کنم، نزد آشپزها ببرم و به مناسبت نیمه شعبان به آنها عیدی بدهم؛ ولی متوجه شدم که پولم تمام شده است. کمی ناراحت و از خرید هدایا منصرف شدم.
دقایقی گذاشت، شخصی آمد، کنار من نشست و گفت: «اگر آشپزها از شما تشکر کردند، شما چیزی نگویید.»
از او پرسیدم: «دلیل تشکر آشپزها از من چیست؟»
گفت: «من در سالن مشغول غذا خوردن بودم، که ناگهان به دلم الهام شد، بروم مغازههای هم کف پیراهن و هدایایی بخرم و به آشپزها هدیه کنم و بگویم که این هدایا را قرائتی به شما داده است؛ زیرا اگر بدانند هدایا از توست، چون مشهور هستی، بیشتر خوشحال میشوند تا بدانند که از من است. من به نیابت از شما این کار را کردم؛ پس ممکن است آنها بیایند و از شما تشکر کنند.»
من برای حضرت مهدی (علیه السلام) نیتی کردم و زمانی که معلوم شد پولی در جیب ندارم درست همان زمان به قلب دیگری القا شد و آنچه من میخواستم انجام بدهم، او انجام داد. با خود گفتم: « یا حجت بن الحسن! من نه حرفی زدم، نه قدمی برداشتم، نه پولی هزینه کردم؛ اما تو این قدر بزرگواری که حتی این مسأله جزیی را به بهترین شکل بدون هیچ دخالتی از ناحیهی من، انجام دادی.»
برای هر کسی در عمرش اتفاقاتی از این قبیل میافتد و انسان متوجه میشود که دست غیبی در کار است که ریز مسائل را میداند و به آن توجه دارد و از هر جهت حمایت میکند.
پینوشت:
1. بحارالانوار، ج 53، ص 174
منبع: جهت نما (چهل پرسش و پاسخ مهدوی)، محسن قرائتی، ناشر: انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (علیه السلام)، چاپ دوم، تابستان 1393.
نقش امام زمان علیه السلام در بقای هستی
پرسش :
امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در بقای هستی چه نقشی دارد؟
پاسخ :
در پاسخ به این سؤال در روایات آمده است: «لَولاَ الحُجّةَ لَساخَت الاَرضُ بِاَهلِها؛ اگر حجت خدا در زمین نباشد، زمین اهلش را در کام خود فرو میبرد.»
خداوند آیاتی از قرآن کریم میفرماید: «خَلَقَ لَکم»؛ «سَخَّرَ لَکم»؛ (خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً).(1) این درحالی است که بر اساس روایات و آیات گناه و ظلم، عامل کیفرهای الهی در دنیا است؛ چنان که در قرآن کریم آمده است: (لَوْ یؤَاخِذُ اللهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَکَ عَلَیهَا مِنْ دَابَّةٍ)؛(2)
چه کسی راهپیمایی اربعین را إحیا کرد؟
مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی که از نزدیک شاهد تلاش استادش (میرزا حسین محدث نوری) بوده، می نویسد: «استاد ما چون وضع را بدین منوال دید، به این شیوه خداپسندانه (پیاده روی) همت گماشت … در سال های بعد، رغبت مردم و صالحان به این موضوع بیشتر شد و دیگر عار محسوب نمی شد؛ به طوری که در برخی سال ها، تعداد چادرها و خیمه های راه پیمایان، به سی عدد می رسید و هر چادر به بیست تا سی نفر تعلق داشت.
محدث بزرگ شیعه، میرزا حسین محدث نوری (صاحب مجموعه گرانسنگ مستدرکالوسائل، از شاگردان طراز اول شیخ الاعظم انصاری، دایی و پدرِ همسرِ مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری) راهپیمایی اربعین را زنده و احیا نمود.
در حالی که مراسم راهپیمایی اربعین حسینی در دوره های مختلف تاریخی استمرار داشت و در عصر مرجعیت شیخ مرتضی انصاری با شکوه تمام انجام می شد اما پس از وی، این مراسم فراموش شد و برخی حتی آن را مراسم طبقه فقرا و نیازمندان می دانستند ولی محدث نوری از چهره های سرشناس علمای شیعه در قرن چهاردهم هجری آن را احیا و بر اهمیت و جایگاه آن تاکید کرد.
بسیاری میرزا حسین محدث نوری( ره) را احیاء کننده مراسم راهپیمایی اربعین حسینی در تاریخ معاصر می دانند. بنابر اذعان بسیاری این مراسم در دوره این بزرگوار به فراموشی سپرده شده بود که توسط «میرزا حسین نوری» دوباره احیا میشود.
این عالم بزرگوار اولین بار در عید قربان به پیادهروی از نجف تا کربلا اقدام می کند که سه روز در راه بوده و حدود ۳۰ نفر از دوستان و اطرافیانش [از جمله داماد و خواهرزاده ایشان، مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری] وی را همراهی میکرده اند.
بنابر نوشته های تاریخی شیخ بزرگوار تقریبا هر سال این مراسم را انجام می داد و اهمیت خاصی به این مراسم قائل بوده است. ایشان آخرین بار در سال ۱۳۱۹ هجری با پای پیاده به زیارت حرم أباعبدالله حسین(ع) رفته است.
گفته می شود مراسم پیاده روی در عصر مرجعیت شیخ مرتضی انصاری (۱۲۱۴-۱۲۸۱ق) نیز باشکوه تمام رواج داشته است؛ در حالی که پس از وی، این عمل، کم ارزش و متعلق به طبقه فقرا و نیازمندان معرفی شد اما میرزا حسین نوری، این مراسم را در میان مردم رونق بخشیده است.
مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی که از نزدیک شاهد تلاش استادش (میرزا حسین) بوده، می نویسد: «استاد ما چون وضع را بدین منوال دید، به این شیوه خداپسندانه (پیاده روی) همت گماشت … در سال های بعد، رغبت مردم و صالحان به این موضوع بیشتر شد و دیگر عار محسوب نمی شد؛ به طوری که در برخی سال ها، تعداد چادرها و خیمه های راه پیمایان، به سی عدد می رسید و هر چادر به بیست تا سی نفر تعلق داشت و به این ترتیب، این سنت حسنه، دوباره مرسوم شد و رونق گرفت».
* مرکز اسناد انقلاب اسلامی