همه چیز در قرآن آمده جز مسئله امامت|!!
او یک خدمتگزار غدیر بود-5
شیخ عبدالحسین امینی صاحب کتاب الغدیر شرح حال زندگیش در او یک خدمتگزار بود آمده است.
او یک خدمتگزار بود شماره 48 و 49 درباره شیخ عبدالحسین امینی است. صاحب کتاب گرانقدر الغدیر، که سالیان سال عمر شریف خود را در راه خدمتگزاری به امیرالمومنین علیه السلام صرف کرد.
شیخ عبدالحسین امینی
شیخ عبدالحسین فرزند شیخ احمد امینی در سال ۱۲۸۱ه. ش در روستای سردها شهرستان سراب و در خانواده ای سرشناس، دیده به جهان گشود. جد وی امین الشرع از روحانیان بنام تبریز بود،تحصیلات مقدماتی را در تبریز گذراند.
در جوانی به نجف رفت و پس از گذراندن مراحل تحصیلی و نیل به رتبه اجتهاد نزد مراجع معروف وقت نجف، دوباره به تبریز بازگشت. بعد از مدتی تدریس و تحقیق در تبریز دوباره به نجف رفت و برای انجام و بسط پژوهش های تاریخی معروف خود برای همیشه در آنجا ماند.
وی در سال ۱۳۳۵ قمری تألیف کتاب « شهداء الفضیله » را آغاز کرد، موضوع این کتاب دربارهٔ « عالمانی بود که در راه حق به شهادت رسیدهاند». در این کتاب زندگی بیش از ۱۰۰ عالم شیعه از قرن ۴ تا ۱۴ ذکر شده است.
نجفقلی ملقب به امین الشرع، در سال ۱۲۵۷ هجری قمری بدنیا آمد و مدتی از زندگی خود را در سردها (یکی از روستاهای شهرستان سراب) گذرانید و سپس به تبریز مهاجرت نمود و برای همیشه در آنجا مقیم گشت.
خصوصیات شیخ عبدالحسین امینی
وی فردی عالم و صاحب و متقی بود و حیات خویش را مصروف کسب علوم دینی نمود و در شعر و ادب و مکارم اخلاقی به حظی وافر دست یافت. امین الشرع شعر نیز میسرود و قصائدی در مدح ائمهٔ اطهار علیهم السلام دارد که هم اکنون در دست است.
او در شعر خود به « واثق » تخلص میکرد و نقش مُهر او، آنطوری که در پشت بعضی از رسائلش مشهود است، «الواثق بالله الغنی عبده نجفقلی» بوده است. وی در سن ۸۳ سالگی در شب جمعه هفتم جمادی الاولی سال ۱۳۴۰ هجری یک ساعت پیش از اذان صبح، دیده از جهان فرو بست و بصورت امانت در محل وفات خود (تبریز) دفن گردید.
علامه امینی میفرمودند: ۱۲ سال پس از فوت مرحوم جدم (امین الشرع) وقتی که او را از قبرش بیرون آوردیم تا به نجف اشرف منتقل نماییم با نهایت تعجب و شگفتی دیدیم کوچکترین تغییری در جنازهٔ این مرد بزرگوار بوجود نیامده است، و حتی مویی از محاسن شریفش نریخته است. امین الشرع پس از انتقال به نجف اشرف در جوار مولای متقیان امیرمومنان علیه السلام در « وادی السلام » به خاک سپرده شد.
بخش دوم زندگی علامه شیخ عبدالحسین امینی
تعداد فرزندان وی هشت فرزند که پنج پسر با نامهای محمد هادی، رضا، صادق، احمد، محمد و سه دختر میباشند. اثر نامدار او دائرهالمعارف یازده جلدی «الغدیر» که به زبان عربی (۲۲ جلد به زبان فارسی) و خلاصه آن به چند زبان ترجمه شده است در رأس تألیفات امینی و حاصل زحمات ۴۰ ساله اوست.
الغدیر به بررسی تفصیلی مسئله ولایت تشیع از جنبههای گوناگون تاریخی، تفسیری، روایی و حدیثی، فقهی، ادبی، کلامی و اصولی پرداخته است. امینی برای تألیف این اثر مرجع به کشورهای مختلفی سفر کرد و با کار پیگیر شبانه روزی در کتابخانههای بزرگ جهان اسلام آن را بهسرانجام رسانید.
وی در نگارش این اثر چنانکه خود گفته دههزار جلد کتاب را بدقت مطالعه و استنساخ، و به صدهزار رساله مراجعه مکرر کرده است. وی برای گردآوری مطالب الغدیر سفرهای پژوهشی بسیار کرد.
این سفرها عموماً به مطالعه و استنساخ و تهیه مأخذ و ملاقات با استادان میگذشت. از جمله شهرهایی که وی با این هدف به آنها سفر کرد، میتوان حیدرآباد، دکن، علیگره، لکنهو، کانپور، جلالی (در هند) رامپور، فوعه، معرفه، قاهره (در مصر)، حلب، نبل و دمشق (در سوریه) را برشمرد.
دائرهالمعارف «الغدیر» پس از نشر مورد توجه و تحسین علمای اهل سنت از جمله امام الازهر در مصر، برخی از رجال سیاسی جهان اسلام و اساتید و ادیبان عرب و غیرعرب قرار گرفته و آن را بزرگترین سند وحدت مسلمین و از جمله کتب منبع و مرجع خویش دانسته اند.
بجز برخی نامداران عرب، اساتید و ادیبان پارسی گوی چون جلال همایی، سید جعفر شهیدی، محمدرضا حکیمی، امیری فیروزکوهی، مهدی اخوان ثالث، و … در رثای امینی و تجلیل از اثر او سروده و نوشته اند. ویژگی مهم این اثر استفاده بی واسطه و بسامد از آثار اجماعی اهل سنت در اثبات ولایت و عقاید شیعه امامیه است.
اثر امینی علاوه بر جهان اسلام، امروزه از جمله مراجع اولیه پژوهشی شیعه شناسان در کرسیهای دانشگاهی غرب است. امینی در ظهر روز جمعه ۱۲ تیر ماه ۱۳۴۹ه. ش (۲۸ ربیعالثانی ۱۳۹۰ه. ق) پس از ۶۸ سال تلاش علمی در تهران درگذشت و پیکر او پس از تشییعی انبوه در تهران و شهرهای بغداد، کاظمین، کربلا و نجف به کتابخانهای در نجف (کتابخانه امیرالمؤمنین) که خود بنیانگذارش بود انتقال و به خاک سپرده شد.
باز دست به قلم شدیم تا یادی از علامه شیخ عبدالحسین امینی کنیم به خاطر یادآوری فرمایش ایشان که فرمودند: هرکس صلواتش را با عجل فرج مزین کند من او را در ثواب الغدیرم شریک خواهم کرد
منبع: سایت خدمتگزاران
او یک خدمتگزار غدیر بود-4
میثم تمار
برده ی زنی از بنی اسد بود. امام علی علیه السّلام او را خریداری کرد و آزاد نمود ولی آنگاه میثم اسیر و برده ی محبت مولا علی علیه السلام گردید و به کسب علوم نزد مولایش پرداخت.
روایت است حتی ابن عباس هم از تفاسیر میثم بهره ها برد….او به معرفی امام علی علیه السلام بسیار مشتاق بود، و افکار عامه را متوجه حقانیت امام و عظمت امام مینمود و حتی مدتی که از چنگال ابن زیاد فراری بود، در هر فرصت مناسب، مناقب و فضائل علی علیه السلام را بیان میکرد.
عاقبت عمالان پسر خطاکار زیاد او را بر درختی در کوفه بستند و به شکنجه ی جسمی و روحی او پرداختند.لکن میثم لحظه ای از بیان فضائل اهل بیت علیهم السلام دست نکشید تا جانش را در این راه فدا کرد!
آفتاب روز محشر، بیشتر می سوزدش
هر که اینجا درد و داغ عشق، کمتر می کشد
او یک خدمتگزار غدیر بود-3
روایت عمار یاسر – مطلای سره از ناسره
وى فرزند یاسر بن عامر از صحابی پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم بود. پدرش یاسر به انگیزه یافتن برادر گم شده اش به مکه سفر کرد و در آن جا ماندگار شد و با ابوحذیفه مخزومى پیمان ولائى بست. ابوحذیفه یکى از کنیزانش به نام «سمیّه» را به عقد او در آورد و عمّار از وى به دنیا آمد.
عمار با پدر و مادرش تا زمان مرگ مولایشان با وى زیستند و آنگاه که پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم دعوت خود را علنی نمود از نخستین ایمان آورندگان بودند.
وی نیز به مثابه بلال حبشى، صُهیب رومى و خبّاب بن ارتّ مورد آزار و شکنجه طاقت فرساى قریش بر ریگ های داغ بیابان های حجاز قرار گرفت؛ لکن به توصیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم صبر پیشه نمود.وی شخصیتی اندیشمند داشت و دائما این ذکر را زمزمه می نمود که: «به خداى رحمان پناه مى برم از فتنه»!
بنا به روایتى که شیعه و اهل سنّت به صورت متواتر از رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم که خدا او را اسوه حسنه معرفى کرده است نقل کرده اند، آن حضرت شخصیّت عمّار را الگو و معیار براى شناخت سره از ناسره و حق از باطل قرار داده است. سرانجام فتنه کارگر افتاد و عمار که وعده ی جنت را از پیامبر رحمت به ودیعه گرفته بود در جنگ صفین، در رکاب امیرالمومنین علیه السلام به شهادت رسید.
او یک خدمتگزار غدیر بود-2
روایت رشید هجری
از یاران با وفای امیرالمومنین علیه السلام بود، استقامتش در ولایت تحسین برانگیز بود و مردم را به چیزی جز دوستی اهل بیت علیهم السلام دعوت نمی کرد.
مولایش از نحوه مرگش برایش گفت، که دست و پایت را می برند و زبانت را از دهان بیرون می کشند. چگونه صبر خواهی کرد؟ گفت: اگر پایان ماجرا بهشت است بیمی ندارم…سال ها گذشت، ابن زیاد دستور داد که دست و پایش را بریدند ولی زبانش را نه. به خیال خود خواست لسان حق را بی اعتبار کند…
ولی رشید هجری به دخترش دستور می دهد مردم را در منزل جمع کند که از فضائل امیرالمومنین علی علیه السلام بگوید…خبر به گوش ابن زیاد می رسد و زبان از دهانش بیرون می کشند. رشید هجری در راه نصرت امامش دست و پا و زبان و هر آنچه داشت از دست داد…
امام علی (علیه السلام) او را رشید البلایا نامید. امام کاظم (علیه السلام) نیز درباره او فرموده است:
یَا إِسْحَاقُ قَدْ کَانَ رُشَیْدٌ الْهَجَرِیُّ یَعْلَمُ عِلْمَ الْمَنَایَا وَ الْبَلَا(مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۴ق، ج۲۲، ص۱۲۳، ج۴۸، ص۵۴.)
ای اسحاق، رشید هجری از حوادث و وقایع عالم، حیات و مرگ افراد باخبر بود»
او یک خدمتگزار غدیر بود-1
روایت اصبغ بن نباته
مردم برای عیادت امیرمومنان آمده بودند امام حسن علیه السلام از منزل بیرون آمدند و فرمودند پدرم به قاتلش تا زمان رحلتش امان داده است، شما نیز به منزل خود بروید. همه رفتند ولی اصبغ همچنان ایستاده بود… امام حسن رو به ایشان فرمودند سخن من و پیام پدرم را نشنیدی؟ گفت چرا شنیدم، ولی دوست دارم باز مولایم را ببینم. برایم اجازه ی ورود می گیرید…
امام رفتند و چند لحظه بعد آمدند و اجازه ی ورود دادند… بر بالین بیمار و تب دار امیرالمومنان نشسته بود. دست در دست مبارک ایشان و درخواست شنیدن کلام های ناب از لسان حق داشت… امام یک بار از حال رفتند، وقتی چشم گشودند هنوز اصبغ بر بالینشان بود. فرمودند: هنوز نشسته ای؟ اصبغ پاسخ داد: آری می خواهم حدیثی دیگر بشنوم امام حدیثی دیگر برایش گفت… آخرین حدیث را از زبان امیرمومنان شنید و حضرت چشم از جهان فروبستند…
آری اصبغ خوب نعمت زمان خود را شناخته بود و به ایشان چنگ زده بود. فرصتی را از دست نداد… و بعد از شهادت امیرمومنان ناقل احادیث گهرباری شد که امروز من و شما برای دفاع از حریم حق حرفی برای گفتن داشته باشیم…