مراسم عزاداری به مناسبت شهادت امام سجاد علیه السلام
اطلاعیه مراسم عزاداری به صورت آنلاین
سه آرزوی مومن، دریافت صلوات، رحمت و مغفرت در زیارت عاشورا
یکی از موضوعات مهم در زندگی مومن، داشتن همت بلند است؛ در آموزه های دینی در این مورد مطالبی بیان شده است. این موضوع چنان مهم است که خداوند متعال با وجود اینکه تمام کمالات متعالی و عالی را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عطا کرده است، اما در عین حال به ایشان دستور می دهد که برای علم بیشتر و کمال علمی بیشتر از خداوند طلب کند. و می فرماید: «… قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً»[1] «… بگو پروردگارا علم مرا افزون کن»
پس بلند همتی، خود موضوعی است که استثنا پذیر نیست و همه حتی اول مخلوق عالم، باید برای بدست آوردن آن، بلند همتی کند و مراتب بالاتر را بخواهد.
در غیر معصومین علیهم السلام نیز اینگونه است که هر کسی که زیارت عاشورا می خواند مقاماتی را از خداوند متعال درخواست می کند؛
از جمله مقاماتی که زائر اباعبدالله الحسین علیه السلام، از خدا می خواهد آن است که: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی مَقَامِی هَذَا مِمَّنْ تَنَالُهُ مِنْکَ صَلَوَاتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ»
خدایا! در این مقام، که مصیبت شهادت امام بر جانم نشسته، مرا جزء کسانی قرار ده که از طرف تو صلوات و رحمت و مغفرت دریافت کردهاند.»
ویژه نامه ماه محرم وبلاگ معاونت فرهنگی تربیتی
![]() |
![]() |
حضور ایرانیان در حماسه عاشورا
نکته اول: در سال 61 هجری برابر با قیام امام حسین(ع) هنوز مردم ایران با ابعاد فضایل اهل بیت(ع) آشنایی نداشتند و بیشتر تحت تأثیر اوضاع فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جامعه آن زمان بودند که بر اساس سیاست خلفا اداره می شد. به علاوه؛ بنای امام حسین(ع) بر این نبود که با لشکری که دارای آرایش نظامی و جنگی است، به سوی عراق حرکت کند، تا این سؤال پیش آید که چرا ایرانیان به کمک امام حسین نشتافتند؛ وگرنه ایرانیان از دیرباز در زمره موالیان اهل بیت بوده و همواره خوش درخشیده اند. شاهد این امر که مردم ایران دلباخته اهل بیت بوده و هستند، این است که بعد از شهادت امام حسین(ع) که مردم با مظلومیت امام حسین و جنایات یزید آشنا شدند، ایرانیانی در قیام مختار که به عنوان خون خواهی امام حسین(ع) صورت گرفت، شرکت نمودند.[1]
برخی مورّخان می نویسند: این موالی (ایرانیان و سایر عجم ها) که در کوفه فراوان بودند و کسب و تجارت کوفه غالباً در اختیار آنان بود، به سپاه خونخواهان شهدای کربلا پیوستند. فزونی آنان در لشکر مختار و ابراهیم و توجه این دو فرمانده به ایشان، به حدی بود که خشم اشراف عرب را بر می انگیخت.[2] این وضع، ادامه داشت تا اینکه در زمان قیام زید بن علی، بیشتر موالی عراق، ایرانیان ری، جرجان و خراسان نیز تحت تأثیر قیام وی قرار گرفتند.[3]
نکته دوم: بخشی بزرگ از حماسه و شور و جان فشانی در صحنه پایداری عاشورا، از آن موالیان است، چه وابستگان به بنی هاشم که همراه با اهل بیت(ع) از مدینه به کربلا آمده بودند و چه وابستگان به قبایل اصحاب امام حسین(ع) که از کوفه اعزام شده بودند. برخی از موالی حاضر در میدان کربلا همان ایرانیان ساکن کوفه اند.
متن شعر شهادت حضرت علی اصغر(علیه السلام)
تشنه شدی و ساقه ی شعله ورت شکست
چون چوبِ خشک هر دو لب لاغرت شکست
هر سو دوید مادر تو زمزمی نبود
طفل ذبیح خیمه، دل هاجرت شکست
با گریه ی تو هر دویمان آب می شویم
با گریه ات غرور پدر مادرت شکست
نامت علی است، محترمی مثل مرتضی
این احترام، ارثیه ی حیدرت شکست
می خواستم برای تو کاری کنم، نشد
خیلی دلم برای دو پلک ترت شکست
تا باد تیر حرمله از چله اش گذشت
مانند یاس خشک شده حنجرت شکست
تیزی یک پر از سه پر تیر، ذره ای
بر بازویت کشید، عزیزم پرت شکست
این حجم تیر کل تنت را گرفته است
مانند مادرم همه ی پیکرت شکست
خون گلوی تو به روی صورت من است
از بس که بی هوا قدح کوثرت شکست
با فکر پاسخی که بگویم به مادرت
بُهتم کنار جسم و تن بی سرت شکست
حالا که می روی ز چه لبخند می زنی؟!
قد مرا همین نظر آخرت شکست
شاعر:
محمد جواد شیرازی
شهیدی که در کربلا دو بار جان داد!
همه روایتهای تاریخی کربلا را هم که زیر و رو کرده باشیم، باز هم قصههایی را پیدا میکنیم که کمتر به گوشمان رسیده باشد. در اینجا بعضی از این داستانها را مرور میکنیم.
در قصه عاشورا کنار همه شهدایی که از کربلا میشناسیم و در ماتم و عزاداریهایمان پای روضهها برایشان اشک ریختهایم؛ میشود آدمهایی را پیدا کرد که قصه نبرد و هم رکابیشان با سیدالشهدا (علیه السلام) کمتر به گوشمان رسیده، آنهایی که صدای هل من ناصر ینصرنی امامشان را شنیدهاند و داستان زندگیشان را با شهادت تمام کردهاند.
آخرین شهید ظهر عاشورا
داستان شهادت «سوید» را میشود در صدر عاشقانه ترین روایتهای یاران امام حسین (علیه السلام) در ظهر عاشورا گذاشت. ماجرایی که شاید خیلیها کمتر راجع به آن چیزی شنیده باشند. سوید بن عمرو در واقعه کربلا به عنوان آخرین شهید دشت نینوا شناخته میشود. او مثل دیگر یاران امام به نماز و شجاعت بی نظیرش در جنگاوری شهره بوده است؛ در بخشی از نقل قولها نوشتهاند او پیش از حضور در میدان نبرد در تیرباران صبح عاشورا چندین چوبه تیر بر بدنش نشست اما خم به ابرو نیاورد.
شیرمرد ۷۰ ساله کارزار
سوید بن عمرو مثل حبیب بن مظاهر در دسته یاران ریش سفید سیدالشهدا در میدان رزم بود. او بعد از «عابس» با اذن امام وارد میدان نبرد شد. در وصف جنگید او نوشتهاند که این شیرمرد ۷۰ ساله همچون شیری غران بر سپاه عمربن سعد حمله میکرد و این رجز را میخواند: «پیش بیا ای حسین! که امروز در باغ بهشت، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و پدر نیکوکار و بخشنده ات را ملاقات میکنی؛ و حسن ماه سیما که نیک بختان را ملاقات کرد و عموی بزرگوار شجاع و با سخاوتت حمزه که در راه حقیقت گام برداشت و شیر خدا نامیده میشود و جعفر طیار که مقامش بالا میرود.»
جان گرفتن دوباره با صدای «حسین کشته شد»
سوید در نبرد ظهر عاشورا تعداد زیادی از اشقیا را به هلاکت رساند و صفهای سپاه دشمن را مورد هدف قرار داد تا در نهایت با پیکری پوشیده از زخم و جراحت میان کشتههای غرق در خون افتاد و با ضربه یک نیزه بیهوش شد. دشمن که خیال میکرد سوید کشته شده از او دست کشید. اما او از پا افتاده بود و دیگر توان و رمقی برای برخاستن نداشت، ولی هنوز جان در بدن داشت. در آخرین لحظات جنگ که هنوز نایی در بدن داشت کمی به هوش آمد و در همان حال شنید که دشمنان به همدیگر مژده میدهند و فریاد شادمانی سر میدهند و میگویند که «حسین کشته شد!»
حمله بدون شمشیر به دل دشمن
ابن عمرو در همین حال با همه بی رمقی اش از شنیدن این خبر سهمگین به خود تکانی داد و از میان پیکرهای غرق در خون به پا خاست؛ و چون شمشیرش را بُرده بودند، خنجری را که در چکمهاش داشت درآورد و دوباره به لشکر دشمن تاخت، و آنقدر به کارزار ادامه داد تا سرانجام دو نفر به نام عروة بن بطان ثعلبی و زیدبن رقاد الجنبی (جُهَنی) سوید را کشتند تا او آخرین شهید واقعه روز عاشورا لقب بگیرد که بعد از اباعبدالله الحسین علیه السلام به شهادت رسیده است.
مجله مهر
مداحی شب هفتم ماه محرم-کریمی
هم رکاب گمنام قمر بنیهاشم که به خیمهها آب رساند
همه روایتهای تاریخی کربلا را هم که زیر و رو کرده باشیم، باز هم قصههایی را پیدا میکنیم که کمتر به گوشمان رسیده باشد. در اینجا بعضی از این داستانها را مرور میکنیم.
در قصه عاشورا کنار همه شهدایی که از کربلا میشناسیم و در ماتم و عزاداریهایمان پای روضهها برایشان اشک ریختهایم؛ میشود آدمهایی را پیدا کرد که قصه نبرد و هم رکابیشان با سیدالشهدا (علیه السلام) کمتر به گوشمان رسیده، آنهایی که صدای هل من ناصر ینصرنی امامشان را شنیدهاند و داستان زندگیشان را با شهادت تمام کردهاند.
وقتی مخفیانه خودش را از کوفه به کربلا رساند
نافع را از راویان حدیث میدانند. از قاریان قرآن زمانهاش که به شجاعت شهرت داشته است. نافع از صحابه و دلدادگان امیرالمومنین علی علیه السلام بوده؛ برای همین هم در سه جنگ جمل، صفین و نهروان در رکاب سربازان حضرت امیر علیه السلام حضور داشته است. اما اوج ارادت نافع به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را میتوان در کربلا دید. او کسی بود که بعد از به شهادت رسیدن مسلم بن عقیل مخفیانه از کوفه بیرون زد و در حوالی صحرای نینوا به سپاه امام علیه السلام پیوست.
صاحب رجز «امیری حسین و نعم الامیر» را بشناسید
همه روایتهای تاریخی کربلا را هم که زیر و رو کرده باشیم، باز هم قصههایی را پیدا میکنیم که کمتر به گوشمان رسیده باشد. در اینجا بعضی از این داستانها را مرور میکنیم.
مجله مهر: در قصه عاشورا کنار همه شهدایی که از کربلا میشناسیم و در ماتم و عزاداریهایمان پای روضهها برایشان اشک ریختهایم؛ میشود آدمهایی را پیدا کرد که قصه نبرد و هم رکابیشان با سیدالشهدا (علیه السلام) کمتر به گوشمان رسیده، آنهایی که صدای هل من ناصر ینصرنی امامشان را شنیدهاند و داستان زندگیشان را با شهادت تمام کردهاند.
.
۱۱ سالهای که امام به او اذن جهاد نداد
طبق نقلها تاریخی عمرو بن حارث در روز واقعه عاشورا ۹ تا ۱۱ سال سن داشته است. مادرش از محبان خاندان رسول خدا بود. خانواده آنها از مکه همراه امام شدند تا در کربلا کنار سیدالشهدا حضور داشته باشند؛ تا جایی که پدر عمرو؛ جناده بن حرث از صحابه پیامبر و شیعیان امیرالمومنین وقتی در رکاب امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید. مادر عمرو به فرزند نوجوانش برای یاری رساندن امام امر جهاد کرد. او وقتی برای اذن میدان، نزد امام حسین علیه السلام رفت، حضرت با او مخالفت کرد و فرمود: این جوان پدرش شهید شده و شاید مادرش میدان رفتن او را خوش نداشته باشد. عمرو در پاسخ اباعبدالله گفت: «ای فرزند رسول خدا، مادرم مرا امر کرده شما را یاری کنم و خود، لباس جنگ بر تنم پوشانده است.» بعد از این بود که امام به او اجازه نبرد در میدان داد.
امیری حسین و نعم الامیر
دلدادگان اباعبدالله الحسین روی کتیبههای عاشورایی و روی زبانشان این ذکر شیرین را زیاد زمزمه کردهاند: «امیری حسین و نعم الامیر»؛ اما شاید ندانید که این جمله معروف یادگاری از رجز خوانی دیدنی عمرو بن جناده در میدان نبرد است. این نوجوان یازده ساله وقتی وارد کارزار شد این رجز را خواند: «أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاَْمیرُ *** سُرُورُ فُؤادِ الْبَشیرِ النَّذیرِ / عَلِیٌّ وَ فاطِمَةُ والِداهُ *** فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظیر / لَهُ طَلْعَةٌ مِثْلُ شَمْسِ الضُّحی *** لَهُ غُرَّةٌ مِثْلُ بَدْر مُنیر» یعنی؛ امیر من، حسین (علیه السلام) است و چه نیکو امیری؛ که شادی دل پیامبرِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بشیر و نذیر است. علی و فاطمه (علیهما سلام) پدر و مادر اویند، آیا شما برای او همانندی میشناسید؟!طلعتش مانند خورشید نیم روز است و چهرهاش چون ماه شب چهارده درخشان است.
مادری که بعد از شهادت فرزندش به دشمن حمله برد
در توصیف جنگ عمرو نوشتهاند که او آنقدر در میدان جنگ نبرد کرد تا سرانجام به شهادت رسید. مالک بن نسیر وقتی سر این نوجوان را از تنش جدا کرد آن را به سمت خیمهگاه امام حسین (علیه السلام) پرت کرد. «بحریه» مادر عمرو که به شجاعت میان زنان شهره بود وقتی سر فرزند را در آغوشش گرفت آن را بوسید و گفت: «آفرین پسرم، ای شادی دلم و ای نور چشمم» و بعد از آن سمت سپاه دشمن رفت و سر فرزندش را به سر یکی از لشکریان عمربن سعد کوبید. آن وقت برگشت و عمود یکی از خیمهها را برداشت و با حمله سمت اشقیا این رجز را خواند: «با اینکه در میان زنان، پیره زنی ضعیف، سست استخوان، فرو ریخته و لاغر اندامم، ولی در حمایت از فرزندان فاطمه گرامی، ضربات مهلکم را بر شما وارد می سازم.» خوارزمی نوشته است که او با نیزه خیمه دو نفر از سربازان دشمن را از پای درآورد و در این هنگام امام حسین علیه السلام را او به سمت خیمهها بازگرداند.