حقوق اعضای بدن: زبان، گوش و چشم در رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام)-1
مقدمه
از نظر اسلام همه جهان هستی، مخلوق و مملوک خدای متعال است و کسی بدون اذن خدا نمیتواند درآن تصرف کند: «اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِيلٌ؛[1] خداوند، آفریدگار همه چیز است و حافظ و ناظر بر همه اشیاست». انسان و اجزای بدن او نیز آفریده خدا و متعلق به اوست. بنابراین نه تنها تصرف و دخالت بیجا در جهان هستی، محیطزیست و زندگی سایر انسانها بدون اجازه خدا جایز نیست؛ بلکه تصرف انسان در بدن خود نیز بدون اجازه خدا جایز نخواهد بود. امام سجاد(علیه السلام) در رساله حقوق،[2] به حقوق اعضای بدن اشاره فرموده است که این نوشتار تنها به سه عضو اصلی بدن، یعنی زبان، گوش و چشم میپردازد.
1. حق زبان
توانایی انسان بر سخن گفتن، یکی از نعمتهای خداوند و از شاخصههای تمایز انسان از سایر حیوانات است. کلام، نشانگر شخصیت انسان است؛ چنانکه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) فرموده است: «المَرءُ مَخبُوءٌ تَحتَ لِسانِهِ؛[3] انسان زیر زبانش پنهان است».
آدمی مخفی است در زیر زبان
این زبان پرده است بر درگاه جان[4]
زبان از یک سو وسیله ذکر الهی، خواندن نماز، تلاوت قرآن، توصیه به خوبیها و گفتن جملات محبتآمیز است: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»؛[5] و از سوی دیگر وسیله دروغگویی، دشنام، غیبت، تهمت، زخم زبان و سایر گناهان است. امام سجاد(علیه السلام) حقوق زبان را اینگونه بیان کرده است:
۱/۱. پرهیز از بدزبانی و عادت به کلمات خوب و مؤدبانه
امام(علیه السلام) در اولین سخن خود درباره حق زبان، بر گرامیداشت زبان تأکید میکند: «وَ أمَّا حَقُّ اللِّسَانِ فإَكِرَامُه عَنِ الْخَنَى وَ تَعْوِيدُهُ عَلَی الْخَيْرِ وَ حَمْلُه عَلىَ الْأدَبِ؛ اما حق زبانت بر تو آن است که آن را از دشنامگویی گرامیتر داری و به گفتن کلمات خوب و نافع، عادتش دهی و بر ادب وادارش کنی».
از نگاه اسلام، اگر چه سخن گفتن از اعمال اختیاری انسان است، اما آنگونه که برخی میپندارند باد هوا نیست و فرشتگان آن را ثبت میکنند: «مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ؛[6] انسان هیچ سخنی را بر زبان نمیآورد، مگر اینکه همان دم، فرشتهای مراقب و آماده برای انجام مأموریت (و ضبط آن) است». از همین روست که در روایات بر حفظ زبان از گناه تأکید شده است؛ چنانکه امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود: «المُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلِمُونَ مِن يَدِهِ وَ لِسانِهِ؛[7] مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند». امام باقر(علیه السلام) نیز فرموده است: «إنَّ اللّه َ يُبغِضُ الفاحِشَ المُتَفَحِّشَ؛[8] خداوند شخص ناسزاگوى بد دهان را دشمن دارد».
انسان خردمند میکوشد خود را از آفات زبان حفظ کند؛ زیرا میداند زبان در سرنوشت انسان تأثیر دارد. در قیامت بهشتیان از دوزخیان میپرسند چرا جهنمی شدید؟ آنها میگویند: «وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ؛[9] ما پیوسته با اهلباطل همنشین و همصدا بودیم». علامه طباطبایی; در تفسیر این آیه مینویسد: «منظور از خوض، سرگرمی زبانی و عملی در باطل و فرو رفتن در آن است، بهگونهای که فرد از توجه به غیر باطل غافل شود».[10]
یکی از راههای نجات از آفات زبان و عادت به گفتن جملات شایسته، این است که فرد قبل از آنکه سخنی بر زبان جاری سازد؛ ابتدا فکر کند، اگر به مصلحت و به نفع دین و دنیای انسان بود، سخن بگوید؛ در غیر این صورت سکوت کند. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) فرموده است:
إنّ لِسانَ المؤمنِ مِن وَراءِ قَلبِهِ و إنّ قَلبَ المُنافِقِ مِن وَراءِ لِسانِهِ؛ لأنّ المؤمنَ إذا أرادَ أن يَتكَلّمَ بكلامٍ تَدَبَّرَهُ في نَفسِهِ ، فإن كانَ خَيرا أبداهُ و إن كانَ شَرّا و اراهُ، و إنّ المُنافِقَ يَتكَلّمُ بما أتى على لِسانِهِ لا يَدري ما ذا لَهُ و ما ذا علَيهِ؛[11] زبان مؤمن، در پشت دل اوست و دل منافق، در پشت زبان او؛ زیرا مؤمن هر گاه بخواهد سخنى بگوید، ابتدا درباره آن مىاندیشد؛ اگر خوب بود، اظهارش مىکند و اگر بد بود، آن را پنهان مىدارد؛ اما منافق هر چه به زبانش آید، مىگوید؛ بىآنکه بداند چه سخنى به سود و چه سخنى به زیان اوست.
آیتالله خسروشاهی; درباره آیتالله بهجت; میگوید: «یکی از ویژگیهای بارز ایشان آن بود که وقتی میخواستند مطلبی بفرمایند، علاوه بر رعایت مقتضی حال، اول فکر میکردند؛ حتی در این زمینه که مطلب را چگونه و در چه قالب و جملاتی بگویند تا از سویی کوتاه باشد و از جهتی رساتر بوده و بهتر مطلب را برساند».[12]
[1]. زمر: 62.
[2]. ر.ک: محمد بن علی صدوق؛ الخصال؛ ص 564؛ حسن بن علی ابنشعبه حرانی؛ تحف العقول؛ ص430.
[3]. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهجالبلاغه؛ حکمت 148.
[4]. جلالالدین محمد بلخی رومی؛ مثنوی معنوی؛ دفتر دوم، ص 241.
[5]. بقره: 83.
[6]. ق: 18.
[7]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 32، ص 40.
[8]. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج 2، ص 324.
[9]. مدثر: 45.
[10]. سید محمدحسین طباطبایى؛ الميزان فی تفسير القرآن؛ ج 20، ص 98.
[11]. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهجالبلاغه؛ خطبه 176.
[12]. جمعی از نویسندگان؛ زبان: بایدها و نبایدها؛ ص 76.
ادامه دارد..