زکات جمال و زیبایی
امام علی علیه السلام در روایتی به زکات جمال و زیبایی انسان ها اشاره کرده اند.
امام علی علیه السلام:
زَکاةُ الجـَمالِ العِفـافُ
زکات جمال و زیبایی، عفاف و پاکدامنی است.
غررالحکم: ج ۴، ص ۱۰۵
نماز جمعه تاریخی تهران از نگاه یک طلبه غیرایرانی
رهبر انقلاب از سوره ابراهیم یک آیه را می خواند و من از اینکه اسمم ابراهیم است و به زبان آقا این اسم جاری شد خوشحال شدم، فارغ از اینکه در واقع آقا اسم سوره ابراهیم را آورد است؛ نه اسم بنده را …
پنجشنبه شب بود؛ هرچقدر میخواستم بخوابم، خوابم نمی برد؛ حس می کردم اگه بخوابم صبح برای رفتن دیر می شود و ممکن است در مصلای تهران جا پیدا نکنم؛ چون میخواستم امام امت را از نزدیک زیارت کنم و تجدید بیعتی انجام کنم .
صبح جمعه شد؛ نماز خواندم و به سمت تهران حرکت کردم. ساعت نه و نیم صبح به مصلای تهران رسیدم. حدسم درست بود؛ مترو پر از عاشقان بود که با ندای درود و سلام به سمت مصلی حرکت میکردند؛ دیگر کم کم ناامید می شدم که برسم به داخل مصلی.
دوران پیروزی انقلاب اسلامی در ایران را از نزدیک ندیدم؛ یعنی اصلا آن زمان نبودم که ببینم؛ اما در فیلمها آن زمان را دیده بودم و این جمعه احساس کردم برگشتیم به دوران پیروزی انقلاب اسلامی.
تهران بو و عطر شهدا را میداد؛ هر گروهی از کنار ما رد می شدند صلوات میفرستادند و شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل سر می دادند و با شوق و ذوق به طرف مصلی حرکت میکردند؛ همه ی مردم یک هدف داشتند آنهم دیدار حضرت یار و تجدید بیعت.
بعد از تحویل دادن وسایل همراه به طرف ایستگاه بازرسی رفتم اما شلوغی به نحوی بود که اصلا صف تکان نمی خورد؛ یک ساعت در صف بازرسی بودیم، مردم عجله داشتند که بروند داخل و جایی را پیدا کنند که بتوانند رهبر معظم انقلاب را ببینند.
گوشیها و دیگر وسایل را به امانتداری داده بودیم و کمی به جلوتر رفتیم؛ صدای سربازی آمد که می گفت آقایان حتی خوراکی هم نمی توانید به داخل ببرید؛ بعضی ها پسته و بادام با خود آورده بودند؛ به آنها که نگاه کردم، گفتم اینها برمی گردند چون دستانشان پر از خوراکی است؛ اما حدسم اشتباه بود؛ جعبههای خوراکی را باز کرده و میان مردم توزیع کردند؛ چون به هر نحوی می خواستند خود را به داخل مصلی برسانند.
به بازرسی رسیدیم؛ سربازان با لبخند به مردم خوش آمد می گفتند و بازرسی میکردند؛ از یک سرباز سوال کردم داخل مصلی پر شده؟ گفت فکر کنم پر شده باشد … جوابش آب یخی بود که بر سرم فرود آمد.
دیدم طلاب جامعه المصطفی از کشورهای مختلف با پرچم کشورهای خودشان آمده بودند. جالب بود سوال کردم چرا با پرچم!؟ جواب قانع کننده و جالبی دادند؛ گفتند امروز مردم ایران آمدند تا تجدید بیعت کنند و به آقا بگویند که با شما ایستادهایم و ما هم آمدهایم که بگوییم ای ولی امر مسلمین جهان؛ شما فقط متعلق به ایران اسلامی نیستید؛ ما هم آمدیم تجدید بیعت کنیم و بگوییم تا آخر با شما ایستاده ایم.
با کلی التهاب و اضطراب به سمت مصلی حرکت کردم؛ همه با احترام و محبت به یکدیگر سلام میکردند.
داخل مصلی که رسیدم خدا را شکر پر پر هم نشده بود؛ سعی کردم خودم را جایی برسانم که روبروی آقا باشم و از نزدیک زیارت کنم، با تمام تلاش رسیدم به منزل مقصود.
نریمانی مداحی می کرد، مردم شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل سر میدادند و همچنان با شعار «ای پسر فاطمه، منتظر شماییم» منتظر ورود آقا بودند.
مردم به عکس سردار قاسم سلیمانی نگاه می کردند و به یکدیگر میگفتند حیف شد …!! داخل مصلا حرف از سردار بود؛ یکی علیه آمریکا رجز میخواند و دیگری با کمال عصبانیت حرفهای او را تأیید می کرد.
نگاه همه به سمت پردهای بود که ایشان می آمدند؛ مداحی تمام شد؛ مجری که آمد مردم خودشان را آماده استقبال ولی خدا کردند، مجری اشاره داد که عاشقان حاضر شوند.
او آمد، از پشت پرده وقتی آقا آمدند همه با شور گفتند؛ این همه لشکر آمده به عشق رهبر آمده” خیلی ها السلام علیک یابن رسول الله” زمزمه کرده و برای آقا دعا می کردند.
مردم با چشمان گریه ایستاده شعار می دادند؛ آقا هم اصرار داشتند که بنشینید، آقا که بسم الله را گفت، مردم نشستند و همراه با سکوت، شروع به گوش دادن حرف های پربار و امیدآفرین رهبر انقلاب کردند.
ایشان از سوره ابراهیم یک آیه را می خواند و من از اینکه اسمم ابراهیم است و به زبان آقا این اسم جاری شد خوشحال شدم، فارغ از اینکه در واقع آقا اسم سوره ابراهیم را آورد است؛ نه اسم بنده را.
آقا از ناشکری و شکرگزاری نعمتهای الهی و عوامل آن گفتند و مردم را آگاه کردند که خداوند چقدر عزت بخاطر انقلاب اسلامی به مردم در سطح جهان داده است.
شاید این جمله رهبری را بنده غیرایرانی خوب میفهمم؛ چون تصمیمات این کشور را مانند کشورم که از بیرون برای او تصمیم می گیرد، اشخاص دیگری نمیگیرد؛ به مردم زور نمیگویند و نه دولتی مانند کشور ما دارد که بخاطر پول، عزت و اقتدار مردم را به بیگانگان فروخته است.
آقا این دو هفته را یوم الله توصیف می کنند و می گویند: یوم الله یعنی آن روزی که دست قدرت خدا را انسان در حوادث مشاهده می کند.
این جمله آقا را هم در کل جهان مشاهده کردیم؛ مگر این دست قدرت خداوند نیست که از هند تا چین و از اروپا تا آفریقا مردمانی که تا بحال حاج قاسم را حتی از دور هم ندیدند، به خیابان ها آورده است و ترور این مرد بزرگ را محکوم کردند.
مگر این دست قدرت خداوند نبود که سپاه اسلام بزرگترین پایگاه شیطان بزرگ را درهم کوبید و او هیچ غلطی هم نتوانست بکند.
و بقول حضرت آقا این که یک ملتی، این قدرت و این توان روحی را دارد که به یک قدرت متکبر زورگوی عالم اینجور سیلی بزند، این نشان دهنده دست قدرت الهی است؛ پس آن روز جزو ایامالله است.
آقا از سردار می گویند؛ سرداری که حامی مستضعفین جهان بود، او را یک ملت میخوانند و قاتلان سردار را تروریست جهان خطاب می کنند.
همه حاضرین وقتی نام حاج قاسم بر لبان حضرت می آیند با حسرت آه می کشند و فریاد می زنند؛ پیرمردی که کنار ما نشسته با صدا کردن نام سردار جوری سینه می زند انگار فرزند جوان خود را از داده است.
آقا به راحتی آب خوردن همه زحمات شبکه های سعودی و آمریکایی را باطل میکنند و میگویند اخیرا چند جوان احساساتی و فریب خورده به خیابان آمدند.
حضرت رهبری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را رزمندگان بدون مرز خطاب میکند و به دهن آمریکا و استکبار جهانی می زنند و امثال ما را خوشحال می کنند؛ زیرا مستضعفین جهان، سپاه را یک پشتیبان محکم برای خود میدانند.
اما آقا در این جمعه مخاطب خاص هم دارند؛ این بار چند دقیقه ای به عربی با جوانان انقلابی عربی لب می گشاید و رمز عملیات جبهه مقاومت را برای بیرون راندن آمریکا مخابره میکند و می گویند: «سرنوشت منطقه به آزادی از سلطه آمریکا بستگی دارد».
صحبت های آقا به پایان می رسد و وقت خداحافظی نزدیک می شود.
مردم برای بدرقه حضرت رهبری بلند میشوند و با شعار “اباالفضل علمدار، خامنهای نگهدار” او را بدرقه می کنند.
منبع: خبرگزاري رسمي حوزه
سهم خود را از دنيا فراموش مكن
ألسَّلاَمُ عَلَيکِ يَا فَاطِمَةَ المَعصُومِة (سلام الله عليها) اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّه
امام علی علیه السلام :
في قَولِ اللّهِ عز و جل «وَ لاَ تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا» [ القصص : ۷۷ ] :
لا تَنسَ صِحَّتَكَ وقُوَّتَكَ وَفَراغَكَ وشَبابَكَ ونَشاطَكَ أن تَطلُبَ بِهَا الآخِرَةَ؛
حضرت علی علیه السلام درباره آيه (و سهم خود را از دنيا فراموش مكن) فرمود :
[يعنى] سلامت ، توانايى ، فرصت ، جوانى و شادابى ات را فراموش مكن ، تا با آنها ، آخرت را به دست آورى .
الأمالي ، صدوق : ص ۲۹۹ ، ح ۳۳۶
معارف ثقلين-44
نقطه مقابل صبار و شاکر چه کسانی هستند؟
بازکردن دریچهای نو از سوی مقام معظم رهبری برای توصیف حال ملت ایران آن هم با مبانی و ادبیات درون دینی، رهاورد جدیدی در تکمیل منظومه شناختی ملت مسلمان ایران است؛ شناختی که آبشخور آن مستقل از مفاهیم عرفی و استانداردهای تحمیلی غرب برجهان است. شاخص اصلی و میدانی برای درک این مهم، استقامت ملت ایران در زیر فشارهای ۴۰ ساله و مأیوس کردن همه دشمنان است. صبوری در مشکلات در عین ناکام گذاشتن دشمن، مدخل عینیت یافتن تحلیل مقام معظم رهبری است. تاکنون اکثریت ملت چنین بودهاند و پیشکسوتان جهاد و شهادت و خانواده آنان به علاوه خانواده معظم شهدا پرچمدار این دو خصلتند. آنان هستند که در فقدان فرزندان و پدران خود، خدا را شاکر بودند و هیچ موهبت دنیوی راضیشان نمیکرد و نمیکند. شاکرین کسانی هستند که مانند امام و رهبر و امثال سردار شهید سلیمانی و هزاران نفر دیگر زندگی را بر خود حرام کردند. ماهها و هفتهها فرزندان خردسال خود را در بیداری نمیدیدند تا بتوانند سپر حوادث کشور و پرچمداران عزت مسلمین شوند. مشکلات را با شکرگزاری رسوا میکردند و شکر و گمنامی و صبوری از آنان الگوهای مثالزدنی ساخت که تا قرنها مانند ذخیرهای پایانناپذیر مورد توجه جوانان خواهند بود، اما در این ۴۰ سال کسانی بوده و هستند که به قول امام هیچ هنری جز حرف و ادعا نداشتند و در مشکلات کاسههای صبر و مقاومت را یکباره میشکستند و به جای اینکه بگویند ما کجا هستیم، مرتب کجا ایستادن دیگران را به رخ میکشیدند. این جماعت دارای خصلتهای متعددی بوده و هستند، اما مهمترین شاخص درک و قضاوت نسبت به آنان، از بین رفتن عزت الهیشان است.
اولین دستهای که مقابل صبارین و شاکرین هویدا شدند، ایستادگان مقابل امام بودند. این جماعت ۴۰ سال است جمهوری اسلامی را تمام شده میدانند و ملت را یکپارچه مخالف نظام و عمر جمهوری اسلامی را سه ماه و شش ماه تمدید میکنند. اساس قضاوت و تحلیلشان دشمنی است، نه مطالعه پدیدهها و اتفاقات. دسته دوم کسانی بودند که برای ثروتمند شدن عجله داشتند مسئولیت را به مثابه طعمه یافتند و ماحصل عمل آنان افول عزت خویش و ارائه تصویری ناهمتراز و مشوش و متضاد از نظام اسلامی بود. البته دشمنی که در این تصویر با ضریب هزاران برابری میدمد، باعث نشد که صبارین و شاکرین از میدان حمایت و فداکاری برای ملت و نظام به در روند.
دسته سوم کسانی بودند که باور اعتقادی به پدیداری به نام امام خمینی نداشتند، گوششان از عدم کارآمدی دین در عرصه سیاسی و اجتماعی پر بود و تلاش کردند امام و اهداف و اندیشه ایشان را به سطح عرفیگرایی تقلیل دهند. به اشخاصی عیبجو یا طعنهزننده نسبت به مشروعیت نظام تبدیل شدند یا جلای وطن کردند یا در نقطه مقابل معرکه گرفتند و اکنون نیز دلخوش به چند صد نفر فالوور یا لایککنندهاند.
دسته چهارم کسانی بودند که با از دست دادن جایگاه – حتی به روش مردمسالاری – بیتاب شدند و مصداق دیگی که برای من نمیجوشد، گشتند. فتنهها به پا کردند، اتهامات باورنکردنی به نظام زدند و خود نیز در حیران بین خسر الدنیا و الآخره قرار گرفتند. قیصریه را به آتش کشیدند و سوژههای ناب برای دشمنان قسم خورده تولید کردند.
دسته پنجم کسانی بودند که آدمهای بدی نبودند، اما شرایط و خصایص مدیریتی در نظام و حکومت را نداشتند.
پیامبر نیز از این افراد مانند ابوذر داشت، اما ابوذر مردود نشد، پیامبر به او میگفت صلاح نیست شما مسئولیت داشته باشید، اما او مانند برخی همراهان امام ما راه را گم نکرد. در انقلاب اسلامی بودند کسانی که به خاطر نداشتن مسئولیت یا رد صلاحیت با صراحت گفتند «آقای خامنهای! هر آنچه تو خواندهای من هم خواندهام، چرا باید من از شما اطاعت کنم؟»
دسته ششم کسانی بودند که آدرس را اشتباه آمده بودند؛ شاخص ارزشگذاریشان بر نظام جمهوری اسلامی همان توسعه اروپامحوری بود که باید به شکم و پیرامون آن ختم میشد، بنابراین پشت معیشت مردم مخفی شدند تا بتوانند نقزنی خود را موجه کنند. این جماعت هیچ آورده مثبتی در این کشور نمیبینند و حاضرند برای رفاه ظاهری هم که شدهاست، هر ذلتی را بپذیرند و همه شاخصهای عزتآفرین ملی و دینی را چوب حراج بزنند و بعضاً حدیث و آیه هم تحویل میدهند که باید سیادت دشمن را پذیرفت، چون ایمان بدون معیشت نمیشود.
نگاه عرفی به قدرت، اساس همه مشکلات است که اگر غیر از این بود، فردی که رد صلاحیت میشد، سجده شکر به جای میآورد که مسئولیت را از دوش وی برداشتند و ابوذر اینگونه بود. حال آنکه بعضاً برای اتصال به قدرت و مواهب، آنان حاضرند چهره نظام و اصل آن را نابود سازند. اگر شاخص این بود که عزت بعد از خدا و رسولش انحصاراً در حیطه مؤمنین است الگوی امام الگوی همگان میشد و بسیاری از مشکلات حل میشد. فهم التقاطی و دوری از اسلام ناب نیز ویژه ناشکیبایان و ناشکران است که در این ۴۰ سال مردود شدند.
صبوری و شکوری جزو جوهره اعتقادی مؤمنین است که در فهم درون دینی به آن آزمایش الهی میگویند. این جماعت پس از آزمایشهای فراوان در صورت قبولی در آزمون صبر و شکر، وارثان زمین میشوند و این سنت حتمی خداوند است.
سرمقاله مدیر مسئول روزنامه جوان، دکتر عبدالله گنجی- 98/10/29
سراینده شعر گلی گم کرده ام
در زمان کودکی ما یک سید نورانی در تبریز بود به نام آقا سید حسن کهنموئی؛ خیلی فاضل و مجهول القدر بود.
من نوجوان بودم و در مجلس شرح صحیفه سجادیه اش شرکت می کردم. طبع شعر داشت که در آن گاهی به ریاضی و گاهی به رجائی تخلص می نمود.
اشعار دلنشین و خالصانه ای می گفت که بسیار زود در شهرهای مختلف پخش می شد، خیلی اخلاص داشت!
این شعر معروفی که زبان حال حضرت زینب (سلام الله علیها) بعد از شهادت حضرت ابی عبدالله (علیه السلام) است، مال همین سید است.
گلی گم کرده ام میجویم اورا به هر گل میرسم میبویم اورا
گل من یک نشانیدر بدنداشت یکی پیراهن کهنه به تن داشت
اگر پیدا کنم زیبا گلم را به آب دیدگان میشویم اورا
گل گم کرده ات خواهر منم من سرور سینه ات خواهر منم من
نشانی را که گفتی جان خواهر که دارد در بدن خواهر منم من
در آندم زینب غم دیده ی زار روان اشک از دو چشمان گهربار
شتابان رفت و آن محزون نالان بسوی قتلگه با حال افکار
صدای آشنائی آمدش گوش کهشد از کفبرونش طاقت و هوش
بسوی آن صدا شد زار و نالان گل خود را بدید و کرد افغان