نماز جمعه تاریخی تهران از نگاه یک طلبه غیرایرانی
رهبر انقلاب از سوره ابراهیم یک آیه را می خواند و من از اینکه اسمم ابراهیم است و به زبان آقا این اسم جاری شد خوشحال شدم، فارغ از اینکه در واقع آقا اسم سوره ابراهیم را آورد است؛ نه اسم بنده را …
پنجشنبه شب بود؛ هرچقدر میخواستم بخوابم، خوابم نمی برد؛ حس می کردم اگه بخوابم صبح برای رفتن دیر می شود و ممکن است در مصلای تهران جا پیدا نکنم؛ چون میخواستم امام امت را از نزدیک زیارت کنم و تجدید بیعتی انجام کنم .
صبح جمعه شد؛ نماز خواندم و به سمت تهران حرکت کردم. ساعت نه و نیم صبح به مصلای تهران رسیدم. حدسم درست بود؛ مترو پر از عاشقان بود که با ندای درود و سلام به سمت مصلی حرکت میکردند؛ دیگر کم کم ناامید می شدم که برسم به داخل مصلی.
دوران پیروزی انقلاب اسلامی در ایران را از نزدیک ندیدم؛ یعنی اصلا آن زمان نبودم که ببینم؛ اما در فیلمها آن زمان را دیده بودم و این جمعه احساس کردم برگشتیم به دوران پیروزی انقلاب اسلامی.
تهران بو و عطر شهدا را میداد؛ هر گروهی از کنار ما رد می شدند صلوات میفرستادند و شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل سر می دادند و با شوق و ذوق به طرف مصلی حرکت میکردند؛ همه ی مردم یک هدف داشتند آنهم دیدار حضرت یار و تجدید بیعت.
بعد از تحویل دادن وسایل همراه به طرف ایستگاه بازرسی رفتم اما شلوغی به نحوی بود که اصلا صف تکان نمی خورد؛ یک ساعت در صف بازرسی بودیم، مردم عجله داشتند که بروند داخل و جایی را پیدا کنند که بتوانند رهبر معظم انقلاب را ببینند.
گوشیها و دیگر وسایل را به امانتداری داده بودیم و کمی به جلوتر رفتیم؛ صدای سربازی آمد که می گفت آقایان حتی خوراکی هم نمی توانید به داخل ببرید؛ بعضی ها پسته و بادام با خود آورده بودند؛ به آنها که نگاه کردم، گفتم اینها برمی گردند چون دستانشان پر از خوراکی است؛ اما حدسم اشتباه بود؛ جعبههای خوراکی را باز کرده و میان مردم توزیع کردند؛ چون به هر نحوی می خواستند خود را به داخل مصلی برسانند.
به بازرسی رسیدیم؛ سربازان با لبخند به مردم خوش آمد می گفتند و بازرسی میکردند؛ از یک سرباز سوال کردم داخل مصلی پر شده؟ گفت فکر کنم پر شده باشد … جوابش آب یخی بود که بر سرم فرود آمد.
دیدم طلاب جامعه المصطفی از کشورهای مختلف با پرچم کشورهای خودشان آمده بودند. جالب بود سوال کردم چرا با پرچم!؟ جواب قانع کننده و جالبی دادند؛ گفتند امروز مردم ایران آمدند تا تجدید بیعت کنند و به آقا بگویند که با شما ایستادهایم و ما هم آمدهایم که بگوییم ای ولی امر مسلمین جهان؛ شما فقط متعلق به ایران اسلامی نیستید؛ ما هم آمدیم تجدید بیعت کنیم و بگوییم تا آخر با شما ایستاده ایم.
با کلی التهاب و اضطراب به سمت مصلی حرکت کردم؛ همه با احترام و محبت به یکدیگر سلام میکردند.
داخل مصلی که رسیدم خدا را شکر پر پر هم نشده بود؛ سعی کردم خودم را جایی برسانم که روبروی آقا باشم و از نزدیک زیارت کنم، با تمام تلاش رسیدم به منزل مقصود.
نریمانی مداحی می کرد، مردم شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل سر میدادند و همچنان با شعار «ای پسر فاطمه، منتظر شماییم» منتظر ورود آقا بودند.
مردم به عکس سردار قاسم سلیمانی نگاه می کردند و به یکدیگر میگفتند حیف شد …!! داخل مصلا حرف از سردار بود؛ یکی علیه آمریکا رجز میخواند و دیگری با کمال عصبانیت حرفهای او را تأیید می کرد.
نگاه همه به سمت پردهای بود که ایشان می آمدند؛ مداحی تمام شد؛ مجری که آمد مردم خودشان را آماده استقبال ولی خدا کردند، مجری اشاره داد که عاشقان حاضر شوند.
او آمد، از پشت پرده وقتی آقا آمدند همه با شور گفتند؛ این همه لشکر آمده به عشق رهبر آمده” خیلی ها السلام علیک یابن رسول الله” زمزمه کرده و برای آقا دعا می کردند.
مردم با چشمان گریه ایستاده شعار می دادند؛ آقا هم اصرار داشتند که بنشینید، آقا که بسم الله را گفت، مردم نشستند و همراه با سکوت، شروع به گوش دادن حرف های پربار و امیدآفرین رهبر انقلاب کردند.
ایشان از سوره ابراهیم یک آیه را می خواند و من از اینکه اسمم ابراهیم است و به زبان آقا این اسم جاری شد خوشحال شدم، فارغ از اینکه در واقع آقا اسم سوره ابراهیم را آورد است؛ نه اسم بنده را.
آقا از ناشکری و شکرگزاری نعمتهای الهی و عوامل آن گفتند و مردم را آگاه کردند که خداوند چقدر عزت بخاطر انقلاب اسلامی به مردم در سطح جهان داده است.
شاید این جمله رهبری را بنده غیرایرانی خوب میفهمم؛ چون تصمیمات این کشور را مانند کشورم که از بیرون برای او تصمیم می گیرد، اشخاص دیگری نمیگیرد؛ به مردم زور نمیگویند و نه دولتی مانند کشور ما دارد که بخاطر پول، عزت و اقتدار مردم را به بیگانگان فروخته است.
آقا این دو هفته را یوم الله توصیف می کنند و می گویند: یوم الله یعنی آن روزی که دست قدرت خدا را انسان در حوادث مشاهده می کند.
این جمله آقا را هم در کل جهان مشاهده کردیم؛ مگر این دست قدرت خداوند نیست که از هند تا چین و از اروپا تا آفریقا مردمانی که تا بحال حاج قاسم را حتی از دور هم ندیدند، به خیابان ها آورده است و ترور این مرد بزرگ را محکوم کردند.
مگر این دست قدرت خداوند نبود که سپاه اسلام بزرگترین پایگاه شیطان بزرگ را درهم کوبید و او هیچ غلطی هم نتوانست بکند.
و بقول حضرت آقا این که یک ملتی، این قدرت و این توان روحی را دارد که به یک قدرت متکبر زورگوی عالم اینجور سیلی بزند، این نشان دهنده دست قدرت الهی است؛ پس آن روز جزو ایامالله است.
آقا از سردار می گویند؛ سرداری که حامی مستضعفین جهان بود، او را یک ملت میخوانند و قاتلان سردار را تروریست جهان خطاب می کنند.
همه حاضرین وقتی نام حاج قاسم بر لبان حضرت می آیند با حسرت آه می کشند و فریاد می زنند؛ پیرمردی که کنار ما نشسته با صدا کردن نام سردار جوری سینه می زند انگار فرزند جوان خود را از داده است.
آقا به راحتی آب خوردن همه زحمات شبکه های سعودی و آمریکایی را باطل میکنند و میگویند اخیرا چند جوان احساساتی و فریب خورده به خیابان آمدند.
حضرت رهبری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را رزمندگان بدون مرز خطاب میکند و به دهن آمریکا و استکبار جهانی می زنند و امثال ما را خوشحال می کنند؛ زیرا مستضعفین جهان، سپاه را یک پشتیبان محکم برای خود میدانند.
اما آقا در این جمعه مخاطب خاص هم دارند؛ این بار چند دقیقه ای به عربی با جوانان انقلابی عربی لب می گشاید و رمز عملیات جبهه مقاومت را برای بیرون راندن آمریکا مخابره میکند و می گویند: «سرنوشت منطقه به آزادی از سلطه آمریکا بستگی دارد».
صحبت های آقا به پایان می رسد و وقت خداحافظی نزدیک می شود.
مردم برای بدرقه حضرت رهبری بلند میشوند و با شعار “اباالفضل علمدار، خامنهای نگهدار” او را بدرقه می کنند.
منبع: خبرگزاري رسمي حوزه