قدمی برای ظهور-وظیفه منتظران
?“انتظار مداوم ظهور حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف”
✍️ یکی از وظایف شیعیان، پیوسته منتظر آن حضرت بودن است و هر لحظه خود را برای آن واقعه عظیم آماده سازد. خداوند در قرآن هدف از خلقت انسان را عبادت میداند.
?و پیامبر درتفسیر این آیه میفرمایند:
برترین عبادت ها، انتظار فرج است.
? منبع : مکیال المکارم – ج ۲
?تلنگر : خود را محک بزنیم،? واقعا چقدر منتظریم؟
نقش استاد دلسوز در ظهور پژوهشگران موفق
?حجت الاسلام عبدالحسین خسروپناه:
ما الآن از برکت عنایات حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در همه این رشتهها متخصصانی داریم که صاحبنظرند؛ اما اشکال این است که این صاحبنظران، طلبههای مستعد علاقهمند را تربیت نمیکنند.
فرض کنید علّامهطباطبایی چطور یک سری شاگردان را دور خودش جمع کرده بود؟ یک وقت حضرت آیت الله جوادی آملی به بنده میفرمود: «علامه طباطبایی ما را با بال و پرش تربیت میکرد.»
معلوم است کسی که اینگونه شاگرد تربیت کند، آقای مطهری، آقای جوادی آملی، آقای حسن زاده آملی، آقای سبحانی، آقای مصباح و این شخصیتها را به جامعه تحویل میدهد که هر کدام از این بزرگان برکات زیادی در حوزه داشتهاند.
وقتی استادی پژوهشگر نباشد، طلبهاش هم دنبال پژوهش نمیرود!! (1)
?تا ما نیرو و برنامه برای تربیت فضلای حوزه، جهت توانمندی در پژوهش نداشته باشیم، نیازهای جامعه هم برطرف نمیشود.
♦️وقتی استادی پژوهشگر نباشد، طلبهاش هم دنبال پژوهش نمیرود؛ چون در این کار تربیتی، طلبه متأثر از روحیات و تواناییهای استاد است. اگر استادی در دانشگاه مقاله علمی-پژوهشی منتشر نکند، نه تنها پیشرفت نمیکند، حتی بعدها از دانشگاه اخراج هم میشود. بنابراین باید کار پژوهشی بکند. چرا در حوزه استادان را رتبهبندی نمیکنیم؟ نمیگویم به پیروی از دانشگاه، استادان را با عنوانهای مربی، استادیار و استاد تمام رتبهبندی کنیم؛ بلکه حوزه باید برای خودش عنوان درست کند و ارتقای اساتید براساس کارهای پژوهشی اساتید باشد. کار پژوهشیشان هم باید در راستای نیازهای پژوهشی جامعه باشد، نه مسائلی که گرهای از جامعه باز نمیکند.(2)
1- گفتگو با رهنامه، ش 6، ص 29
2- گفتگوی حجت الاسلام خسروپناه با رهنامه 28
راه ما جداست..
قبل از واقعه ۱۵ خرداد ۴۲ که رژیم شاه به دنبال بهانههایی برای پروندهسازی علیه امام میگشت شخصی که خود را دیپلمات در لبنان معرفی میکرد با وساطت یک روحانی ایرانی با امام ملاقات کرد و اظهار داشت که از طرف جمال عبدالناصر مأمورم که مراتب سپاسگزاری ایشان را از مبارزاتی که بر علیه اسرائیل در ایران به عمل میآورید به حضور شما ابلاغ نمایم. ضمناً، به حضور شما عرض میکنم که رییس جمهور جمال عبدالناصر آمادهاند هرگونه کمک و مساعدتی که در این راه بدان نیازمند میباشید اعم از پول و اسلحه و غیره در اختیار شما قرار دهند و شما را در ادامه این راه مقدس تا رسیدن به پیروزی یاری دهند. امام پاسخ دادند مبارزات ما مربوط به امور داخلی کشور ماست و در انجام و ادامه آن به هیچ گونه مساعدت و دخالت دیگران نیازی نیست. بعدها بود که امام در زندان متوجه شدند شخصی که خود را دیپلمات مصری معرفی کرده بود فرستاده رژیم شاه بود که بدین وسیله میخواست بهانه ای علیه امام به دست بیاورد که با هوشیاری امام توطئه آنها عقیم ماند.
? برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، ج۲، ص۳۵۵.
آسان پذیر بودن جوانان
یک خصوصیت جوان رقّت طبع و آسان پذیری است.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «لِأنَّ قَلبَ الشّابّ أرّقُّ مِنْ قَلبِ الشّّیخ»
قلب جوان از قلب انسان های کهنسال رقیق تر است؛ یعنی آسان پذیرتر است، زودتر مطلب را می گیرد و زودتر تغییر می کند.
پیامبر فرمود:
وقتی خدا مرا مبعوث کرد فرمود: «اوصیکم بِالشُبان» بر شما باد به جوان ها،
«انَّ الله بَعَثَنی حَقّاً بَشیراّ و نذیراً»
خدا مرا به عنوان نبی و پیغمبر حق فرستاد که مردم را پند و اندرز بدهم،
«فَحالَفَنی الشُّبان» اولین کسانی که به من دست دادند جوان ها بودند. «حالف»؛ یعنی حلف و پیمان، «وَخالَفَنی الشُّیوخ ثم قَرَأ فَطالَ عَلَیهِم الأمدُ فقسَتْ قُلُوبُهُمْ» واولین مخالفین من در میان کهنسالان بودند، آنها دیرتر مرا پذیرفتند.
حکایت واقعی زیبا و پندآموز زود قضاوت نکن
خانم معلمی تعریف میکرد:
در مدرسه ابتدایی بودم، مدتی بود تعدادی از بچهها را برای یک سرود آماده میکردم.
به نیت اینکه آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان.
پدر و مادرشان هم دعوت مراسمند و بچهها در مقابل معلمان و اولیا سرود را اجرا کنند.
چندین بار تمرین کردیم و سرود رو کامل یاد گرفتند.
روز مراسم بچهها را آوردم و مرتبشان کردم.
باهم در مقابل اولیا و معلمان شروع به خواندن سرود کردند.
ناگهان دختری از جمع جدا شد و بجای خواندن سرود شروع کرد به حرکت جلوی جمع.
دست و پا تکان میداد و خودش رو عقب جلو میکرد و حرکات عجیبی انجام میداد.
بچهها هم سرود را میخواندن و ریز میخندیدند، کمی مانده بود بخاطر خندهشان هرچه ریسیده بودم پنبه شود.
سرم از غصه سنگین شده بود و نمیتونستم جلوی چشم مردم یک تنبیه حسابیش هم بکنم.
خب چرا این بچه این کار رو میکنه، چرا شرم نمیکنه از رفتارش؟ این که قبلش بچه زرنگ و عاقلی بود!!
نمونه خوبی و تو دل بروی بچهها بود!!
رفتم روبرویش، بهش اشاراتی کردم، هیچی نمیفهمید
به قدری عصبانیام کرده بود که آب دهانم را نمیتوانستم قورت دهم.
خونسردی خود را حفظ کردم، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم، انگار جیوه بود خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرفتر و دوباره شروع کرد!
فضا پر از خنده حاضران شده بود، همه سیر خندیدند.
نگاهی گرداندنم، مدیر را دیدم، رنگش عوض شده بود، از عصبانیت و شرم عرقهایش سرازیر بود.
از صندلیش بلند شد و آمد کنارم، سرش را نزدیک کرد و گفت: فقط این مراسم تمام شود، ببین با این بچه چکار کنم؟! اخراجش میکنم، تا عمر دارد نباید برگردد مدرسه،
من هم کمی روغنش را زیاد کردم تا اخراج آن دانشآموز حتمی شود.
حالا آنی که کنارم بود زنی بود، مادر بچه، رفته بود جلو و تمام جوگیر شده بود.
بسیار پرشور میخندید و کف میزد،
دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود.
همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم:
چرا اینجوری کردی؟!
چرا با رفقایت سرود را نخواندی؟!
دخترک جواب داد:
آخر مادرم اینجاست، برای مادرم اینکار را میکردم!!
معلم گفت: با این جوابش بیشتر عصبانی شده و توی دلم گفتم: آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست، چرا آنها اینچنین نمیکنند و خود را لوس نمیکنند؟!
چشمام گرد شد و خواستم پایین بکشمش که گفت: آموزگار صبر کن بگذار مادرم متوجه نشود، خودم توضیح میدهم؛ مادر من مثل بقیه مادرها نیست، مادر من “کرولال” است،
چیزی نمیشنود و من با آن حرکاتم شادی و کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه میکردم.
تا او هم مثل بقیه مادران این شادی را حس کند! این کار من رقص و پایکوبی نبود،
این زبان اشاره است، زبان کرولالها
همین که این حرفها را زد از جا جهیدم، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم، و دختر را محکم بغل کردم!!
آفرین دختر، چقدر باهوش، مادرش چقدر برایش عزیز، ببین به چه چیزی فکر کرده!!!
فضای مراسم پر شد از پچپچ و درگوشی حرف زدن و… تا اینکه همه موضوع را فهمیدند،،
نه تنها من که هرکس آنجا بود از اولیا و معلمان همه را گریاند!!
از همه جالبتر اینکه مدیر آمد و عنوان دانشآموز نمونه را به او عطا کرد!!!
با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند، گاهی جلوتر از مادرش میرفت و مثل بزغاله برای مادرش جست و خیز میکرد تا مادرش را شاد کند!!
درس این داستان این بود: زود عصبانی نشو، زود از کوره در نرو، تلاش کن زود قضاوت نکنی، صبر کن تا همهی زوایا برایت روشن شود تا ماجرا را درست بفهمی!
برادر مجاهد و مقاوم دکتر رمضان عبدالله که بود؟
جنبش جهاد اسلامی شنبه شب، ۱۷ خرداد، در بیانیهای از درگذشت «رمضان عبدالله شلح»، دبیر کل سابق این جنبش، در ۶۲ سالگی خبر داد.
پیام تسلیت در پی درگذشت آقای رمضان عبدالله
حضرت آیت الله خامنهای در پیامی درگذشت مجاهد مقاوم دکتر رمضان عبدالله را تسلیت گفتند.
متن پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
درگذشت برادر مجاهد و مقاوم، آقای دکتر رمضان عبدالله را به ملت عزیز فلسطین و به همهی مجاهدانی که دل در گرو مسألهی فلسطین دارند و بخصوص به سازمان فداکار «جنبش جهاد اسلامی فلسطین» و نیز به خانوادهی آن فقید سعید تسلیت عرض میکنم. جریان مقاومت فلسطین عنصر بسیار صادق و ارزشمندی را از دست داد، امیدوارم با هدایت و کمک الهی، تلاشهای جهادی جانشینان شایستهئی که راه مجاهدانی چون فتحی شقاقی و رمضان عبدالله را دنبال میکنند، این ضایعه را جبران کند.
والله ولیّ التوفیق
سیّدعلی خامنهای
۱۹ خرداد ۱۳۹۹
رمضان عبدالله شَلَح استاد اقتصاد دانشگاه غزه و از پایهگذاران جنبش جهاد اسلامی فلسطین بود که دبیر کلی آن را از سال ۱۹۹۵ (۱۳۷۴ ) برعهده داشت. او به دلیل نقش مؤثر در حمایت از فلسطین و مبارزه با رژیم صهیونیستی تحت تعقیب دفتر تحقیقات فدرال آمریکا (اف.بی.آی) قرار داشت. در ادامه زندگی وی را مرور میکنیم:
رمضان عبدالله در اول ژانویه ۱۹۵۸ در محله الشجاعیه در نوار غزه متولد شد. او تمام مقاطع تحصیلی را در نوار غزه سپری کرد و در آنجا دیپلم گرفت. سپس برای تحصیل در دانشگاه الزقازیق به مصر سفر کرد و در سال ۱۹۸۱ لیسانس اقتصاد گرفت.