دُردانۀ کربلا
(حضرت رقيه (علیها السلام))
در میان کاروان اُسرای کربلا (اهلبیت امام حسین (علیه السلام)) دختر کوچکی بود به نام «رقیه»؛ رقیه (علیها السلام) سه سال بیشتر نداشت و همراه اسیران در شام بود. او علاقهی زیادی به پدر (امام حسین (علیه السلام)) داشت.[1]
بعد از شهادت اباعبدالله (علیه السلام)، حضرت رقیه (علیها السلام) شب و روز گریه میکرد و از دیگر اُسرا سؤال میکرد: «أَینَ أَبِی؟؛ پدرم کجاست؟» به او میگفتند: پدرت به سفر رفته است. تا اینکه شبی پدر را در خواب دید. از خواب بیدار شد گریه کرد، گریبان عمّهاش زینب را گرفت و میگفت: عمّه جان پدرم را میخواهم.
سایر اُسرا هرچه او را نوازش کردند تا آرام شود، آرام نگرفت و گریه میکرد. با گریهی دلسوز او همهی اهلبیت(علیهم السلام) به گریه افتادند و ناله و فغان سردادند؛ صدای گریهی آنان به گوش یزید ملعون رسید! پرسید: چه خبر است؟ وقتی او را از ماجرا مطلع ساختند، دستور داد: سر پدر را برای او ببرید، بلکه تسلّی یابد.
سر مبارک حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را در طبقی گذاشته و پارچهای روی آن انداختند و نزد حضرت رقيّه (علیها السلام) آوردند. دختر سه سالهی امام حسین (علیه السلام) پرسيد: این چیست؟
گفتند: آن چیزیست که طلب نمودی! رقیه پارچه را برداشت، ناگهان چشمش به سر بریدهی پدر افتاد؛ سر را از میان طشت برداشت و به سینهاش چسبانید و میگریست و میگفت:
«یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمة حَتّی تَکْبُر؛[2] پدر جان، کی تو را با خونت خضاب کرد! ای پدر کی رگهای گردنت را برید! ای پدر، کی مرا در کودکی یتیم کرد! پدر جان، بعد از تو به که امیدوار باشیم؟ پدرجان، این دختر یتیم را کی نگهداری و بزرگ کند.»
و از این سخنان با پدر گفت تا اینکه لب بر دهان شریف پدر نهاد و سخت گریست و غش کرد و از هوش رفت.
چون او را حرکت دادند از دنیا رفته بود.[3]
شعر
بابا بيا که قلب من از غصّه آب شد
کاخ ستم زسيل سرشکم خراب شد
بابا بيا که در هوس شوق ديدنت
چشم کبود و مضطربم، غرق خواب شد
از ضرب کعب ني، نفسم بند آمده
سيلي زدن به روي يتيمت ثواب شد
ديگر نمانده زينتي از بهر دخترت
از بسکه پنجههاي ستم پُر شتاب شد
از ما شکست حُرمت و از تو لب کبود
واي از جسارتي که به بزم شراب شد[4]
پی نوشت ها:
[1]. المنتخب فی المرائی و الخطب، فخر الدین طریحی، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، ص136.
[2]. نفس المهموم، شیخ عباس قمی، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، ص456.
[3]. همان.
[4]. شاعر: احسان محسنیفر.
منبع : ماهنامه اطلاعرسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 183.