پاسخ یک مرجع تقلید به دیدگاه داوری اردکانی درباره علوم انسانی اسلامی
محمد محمدرضايى استاد فلسفه دين دانشگاه تهران و رئيس كارگروه تخصصى فلسفه دين و كلام جديد شوراى تحول علوم انسانى نوشت: محضر استاد محترم و مرجع عالى قدر حضرت آيت الله جعفر سبحانى(دامت بركاته)، طبق معمول مشرف شدم و از نامه استاد عزيز و ارجمندم جناب آقاى دكتر رضا داورى اردكانى(دام عزّه) به دبيرخانه هم انديشى اسلامى، استفسار نمودم. معلوم شد كه معظم له در جريان مطالب نامه قرار داشتند.
از حضرت ايشان خواهش نمودم كه در صورت صلاحديد، نظرات خود را در اين باره اعلام نمايند. ايشان با اين پيشنهاد موافقت نموده و مطالب خود را به اينجانب عرضه داشتند. باز از معظم له درخواست اجازت نمودم كه براى استفاده بيشتر جامعه علمى آن مطالب را با تحرير و قلم خود به سمع دانش پژوهان و عالمان و دانشجويان و طلاب محترم برسانم كه باز با اين پيشنهاد نيز موافقت نمودند كه از اين باب صميمانه تشكر و قدردانى مى نمايم.
(لازم به ذكر است كه اينجانب (محمد محمدرضايى) ساليان متمادى از محضر استاد محترم جناب آقاى دكتر رضا داورى بهره برده ام كه به رسم ادب و سنت اسلامى مان تكريم و احترام ايشان بر ما واجب است).
در ابتدا خلاصه محتويات نامه استاد ارجمند جناب آقاى دكتر داورى اردكانى ارائه و سپس نظرات استاد گرانقدر حضرت آيت الله العظمى سبحانى منعكس مى شود.
خلاصه ديدگاه هاى آقاى دكتر داورى
1. جناب آقاى دكتر داورى رياست محترم فرهنگستان علوم و عضو شوراى انقلاب فرهنگى به دبيرخانه هم انديشى اسلامى جهت ايراد سخنرانى دعوت شده بودند كه در پاسخ به دعوت چنين مى فرمايند:
«از دعوتى كه فرموده بوديد تشكر مى كنم، متأسفانه من توفيق شركت در نشست علمى علم دينى و علوم انسانى اسلامى را ندارم كسى را هم نمى توانم به عنوان نماينده معرفى كنم. اين بحث چنان كه توجه داريد 30 سال است كه به نتيجه نرسيده است و به نظر نمى رسد كه در آينده نيز به نتيجه برسد».
سپس يادآور مى شوند:
«وقتى مطلب سياسى با مسأله علمى خلط شود هر چه بكوشند به نتيجه نمى رسند. علم ماهيتى متفاوت با دين دارد به اين جهت آن را به صفت دينى نمى توان متصف كرد و به عبارت ديگر وصف دينى نمى تواند صفت ذاتى علم باشد».
آنگاه مى افزايند:
«هيچ علمى را با ملاك بيرون از آن نمى توان سنجيد، چنانچه حكم در باب فقه و حديث با ملاك و ميزان متدلوژى علم جديد اعتبار و وجهى ندارد.
البته دين و دينداران مى توانند نسبت به مسائل همه علوم و بخصوص علوم معروف به علوم انسانى و اجتماعى نظر انتقادى داشته باشند و سپس از مطالعه و آشنايى كافى كه البته به آسانى حاصل نمى شود در مباحث آن علوم چون و چرا كنند. امّا اين چون و چرا در نقد علم است نه اين كه علم تازه باشد».
سپس درباره فعاليت هاى غربيان درباره علوم انسانى چنين مى نويسند:
«در 300 سال اخير در غرب علوم اقتصاد و تاريخ و حقوق و جامعه شناسى و مردم شناسى و… به وجود آمده و تحقيقات عظيمى در مسائل آن علوم صورت گرفته است كه بى اطلاع وسيع و دقيق از آنها و بدون نقد و تحقيق نمى توان درباره آنها حكم كرد و مثلاً تصميم گرفت كه علم ديگرى جانشين آنها شود».
در آخر نامه ايشان توصيه مى نمايند كه:
«علم يك طرح مهندسى ساختنى نيست بلكه يافتنى است. من حرف ديگرى ندارم و چيزى ديگر نمى توانم بگويم جز اين كه خوب است كه اگر مى توانيم به جاى بحث در علوم اجتماعى اسلامى در باب شرايط امكان تجديد عهد دينى و بناى يك جامعه اسلامى بينديشيم و در اين راه به لطف پروردگار عليم اميدوار باشيم».
اين عصاره نامه اى است كه استاد محترم جناب آقاى دكتر داورى اردكانى كه در روزنامه اطلاعات، مورخ چهارشنبه 2 اسفند1396، ص 3 مرقوم فرموده اند و چاپ شده است.
ديدگاه هاى آيت الله سبحانى دامت برکاته
استاد محترم حضرت آيت الله سبحانى با تكريم و احترام خاصى كه نسبت به جناب آقاى دكتر رضا داورى اردكانى اظهار داشتند، نقطه نظرات خود را چنين اعلام نمودند:
مسلماً از تقابل دو انديشه بسان تقابل سيم مثبت و منفى، روشنايى حاصل مى شود.
در ابتدا به صورت روشن پاسخ هاى كوتاهى به سخنان ايشان ارائه نمودند:
1. اين كه مى فرمايند: سى سال است كه به نتيجه نرسيده است و به نظر نمى رسد كه در آينده نيز به نتيجه برسد.
در اين جا مى توان چنين سؤال كرد:
چرا در اين سى سال به نتيجه نرسيده است، آيا نارسايى در قابل يعنى علوم انسانى در قالب اسلامى شدن است؟ يا ايراد در متوليان امور است كه به دلايلى علاقه به اين موضوع ندارند و مى خواهند همان روش سابق ادامه يابد.
طبعاً دومى است، چون در اين مدت كار اساسى صورت نگرفته است تا بگوييم اشكال در ماده بحث است. امّا اين كه اگر به صورت جدّى به موضوع اسلامى شدن علوم انسانى پرداخته شود، نيز به نتيجه نمى رسد اين نوعى غيب گويى است كه از شأن ما نيست، مگر رنگ حدس به خود بگيرد.
2. اين كه مى فرمايند: «وقتى مسأله سياسى با علمى خلط شود هر چه بكوشند به نتيجه نمى رسد»، در اين مورد مى توان چنين گفت:
اين داورى نيز از نظر موضوع، منتفى است، مطلب سياسى نيست بلكه مكتبى و علمى است، مدافعان اسلامى شدن علوم انسانى مى خواهند به اين آيه شريفه: (وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالإِيمَانَ)تجسم بخشند. و اين ايده سياسى نبوده بلكه نوعى عمل به وظيفه است.
3. اين كه مى فرمايند:«علم ماهيتى متفاوت با دين دارد و به اين جهت نمى توان آن را به صفت دينى توصيف كرد».
در اين باره بايد گفت: اين گزااره كلى نيست زيرا علوم بر دو قسم است:
الف. علوم تكوينى و بيرون از انديشه انسانى كه قوانين آن به دست آفريدگار تنظيم شده است و تابع انديشه و نظر كسى نيست. مسلماً اين نوع علوم به دينى توصيف نمى شوند البته به الحاد نيز توصيف نمى شود، از هر دو قيد آزاد است. فيزيك، اسلامى و غير اسلامى ندارد. كيهان شناسى بايد از طريق خاص شناخته شود. در اين مورد شناخت مسلمان و غير مسلمان يكسان است. اين قانون كه سه زاويه مثلث، مساوى با دو قائمه است تبعيض پذير نيست. قانون جاذبه نيوتن (كه مى گويد: نيروى جاذبه بين دو جسم ارتباط مستقيم با جرم آن دو دارد، يعنى هر چه جرم آنها بيشتر باشد نيروى جاذبه بين آن دو بيشتر است اين قانون هم چنين مى گويد كه نيروى جاذبه ميان دو جسم ارتباط وارون با فاصله دو جسم به توان دو دارد)، قانون عمومى است و همه بايد به نحوى كه علم گفته بپذيرند مگر آن كه خلاف آن ظاهر شود.
بنابراين درباره اين علوم بحث اسلامى و غير اسلامى خارج از موضوع بحث است.
ضمناً توجه شود اين كه مى گوييم رنگ و بوى دينى ندارد مقصود شناخت قوانين حاكم بر درون طبيعت است نه وابستگى طبيعت به مقام ديگر كه خارج از بحث است. مسلماً در اين جا طرز تفكر الهى با مادى متفاوت است.
ب. علوم اعتبارى كه مى توان آن را از دو منظر مطالعه كرد. گاهى از نظر الهى و گاهى از منظر مادى گرايى. اين بخش از دانش ها مى تواند رنگ دينى داشته باشد زيرا موضوع اين علوم انسان است و ديدگاه الهى و مادى درباره آن كاملاً متفاوت است.
توضيح اين كه موضوع علوم انسانى خود انسان است. و انسان از دو منظر محكوم به يك رشته قوانين و احكام است. از آنجا كه توصيف انسان از دو منظر كاملاً متفاوت است، طبعاً انديشه هاى الهى درباره او با دگرانديشان نيز متفاوت خواهد بود، انسان از نظر الهى وابسته به عالم بالا است. و موجود گسسته از عالم ديگر نيست و از نظر غايت و غرض نيز براى هدفى آفريده شده است.
ولى موضوع در تفكر مادى به گونه اى ديگر است. او انسان را بريده از عالم بالا مى داند و عملاً او را مخلوق قوانين طبيعى لحاظ مى كند(هر چند ممكن است برخى اعتقاداً به گونه اى ديگر باشند)و هيچ نوع غرضى و غايتى براى آفرينش قائل نيستند.
ما فعلاً كار با صحت وسقم يكى از دو منظر نداريم ولى مسلماً علوم انسانى كه بر پايه نظر اول تنظيم مى گردد قطعاً بايد با آن انديشه هايى كه طبق منظر دوم تأليف مى شود، تفاوت پيداكند.
به عبارتى ديگر ما نمى خواهيم علمى را دينى كنيم، علم، علم است، ولى اگر موضوع از منظر الهى مورد بررسى قرار گرفت، طبعاً آثار و عوارض آن رنگ دينى به خود مى گيرد و لذا مديريت، اقتصاد و علوم اجتماعى كه مبنى بر اين چنين انسانى است بالطبع دينى خواهد شد. در حالى كه در مكتب ديگر همين موضوعات حالتى ديگر پيدا مى كند.
براى روشن شدن موضوع يادآور مى شويم پايه گذاران علوم انسانى در غرب غالباً انسان هاى مادى گرا بودند و بر همين اساس، علوم را پايه گذارى كرده اند و اينك چند گواه روشن:
اگوست كنت(1798ـ1857) فيلسوف و جامعه شناسى فرانسوى كه معمولاً او را بنيان گذار جامعه شناسى مى دانند تحت تأثير يك بعدى ابزار شناخت قرار گرفته و جز به تجربه به ابزار ديگرى معتقد نيست و لذا مى گويد: شناخت جهان تنها به روش علمى (البته از نظر او مشاهده و آزمايش) امكان پذير است و از اين جهت هر نوع موجودى كه دور از اين روش باشد شناخت آن امكان پذير نيست.
در واقع او مى خواهد بگويد اديان الهى و آنچه در اين اديان است جنبه علمى ندارند و قابل شناخت نيستند. در نتيجه از دايره شناخت بشر خارج هستند. در حالى كه اگوست كنت از يك اصل فلسفى غفلت كرده كه تجربه حق اثبات دارد و حق نفى ندارد، نديدن روح زير چاقوى جراح دليل بر نبودن آن نيست. هر نوع علوم انسانى كه از اين منظر تدوين شود مسلماً آثار خاصى دارد كه در جامعه دينى قابل پذيرش نخواهد بود.
او كسى است كه دوران تفكر انسان را به سه دوره تقسيم مى كنند:1. ربانى، 2. فلسفى، 3. تجربى.
او همچنين يادآور مى شود كه زمان دو دوران اوّلى (ربانى و فلسفى) سپرى شده و فقط بايد به تجربه تأكيد نمود. مسلماً با اين طرز تفكر مديريت و اقتصاد و علوم اجتماعى و حتى اخلاق با آنچه جامعه دينى اعتقاد دارد مختلف است.
بنابراين عزيزانى كه همّ دينى دارند و خود را در مقابل، خداى متعال مسئول مى دانند علاقمندند كه اين علوم را با ملاك هاى خود آن علم نه از منظر تنگ تجربه، بازسازى كنند تا در دانشگاه ها ملاك عمل قرار گيرد.
امّا همه ما مى دانيم كه هيچ جامعه اى از اقتصاد و يا علم اقتصاد بى نياز نيست. امّا ديدگاه اسلام در مورد اقتصاد با ديدگاه غربيان تفاوت فاحشى دارد. در آيين اسلام اقتصاد وسيله است نه هدف و به اصطلاح «ما ينظر به» است و نه «ما ينظر فيه». لذا گردآورى ثروت در اقتصاد اسلامى بايد از طريق مشروع باشد. درآمدهايى كه از طريق ربا، احتكار، و خداى ناكرده از طريق اعمال نامشروع به دست مى آيند فاقد ارزش هستند. در حالى كه در اقتصاد غربى محدوديت بسيار كم و فقط اموال مسروقه و حداكثر درآمد از طريق مواد مخدر ممنوع است.
اكنون سؤال مى شود كه در دانشگاه هاى ما كدام اقتصاد بايد تدريس شود؟ پاسخ روشن است كه روش دوم با اصول ما سازگار نيست. مقصود مدافعان علوم انسانى اسلامى چنين پالايشى است نه ايجاد علم جديد. علم عوض نمى شود امّا دگرگونى در آن امكان پذير است. امروز رباخوارى در غرب يك درآمد رسمى است و بانك هاى بزرگ از اين راه درآمدهاى هنگفتى به جيب مى زنند و عملاً منطق جاهليت را زمزمه مى كنند: (إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا)، در حالى كه در اقتصاد اسلامى (وَأَحَلَّ اللهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا)است.
مسلماً علم اقتصاد در كشورهاى سوسياليستى با آنچه در كشورهاى سرمايه دارى است تفاوت روشن دارد. هر كشورى طبق اصول خود اين علم را تعديل مى كند. اگر كشور اسلامى دست به اين كار زد نبايد گفت اين علم غربى است و بايد به همان متد تدريس شود.
از اين بيان همچنين روشن مى شود كه مديريت ها در هر كشورى تابع قانون و اصول اساسى خودش مى باشد. اسلام كه در مسائل مديريت بهترين اصول را داراست نمى توان آنها را ناديده گرفت و مديريت غربى را بدون پالايش در محافل دانشگاهى عيناً تدريس نمود.
همچنين هيچ ملتى نمى تواند بدون اصول اخلاقى زندگى كند. و همه ما نيك مى دانيم كه بين اخلاق در حوزه اسلام با اخلاق در برخى از مكاتب غربى تفاوت آشكار است.
به طور قطع در اخلاق اسلامى قيود و حدودى هست كه عقل عملى آن را ايجاب مى كند. امّا در غرب، برخى از متفكران معاشرت هاى دو جنس مخالف را كاملاً مشروع لحاظ مى كنند به شرطى كه به تجاوز جنسى نرسد و فرزند نامشروع به بار نياورند، حال اين مرزبندى، امكان پذير است يا نه فعلاً در اين باره سخن نمى گوييم در حالى كه در اسلام مسأله به گونه اى ديگر است، آيات سوره مباركه نور، حدود معاشرت را روشن كرده است. و آيا دانشمندان اسلامى نبايد بر اساس معيارهاى اخلاقى اسلامى نظريه پردازى كنند.
بالأخره بايد يكى از اين سه ضلع را انتخاب كرد: 1. دانشگاه هاى ما قيد تدريس اين علوم انسانى با مبانى مادى گرى را بزنند و اصولاً از چرخه تدريس حذف شوند. 2. دانشگاه هاى ما اين علوم را به نحو غربى بدون نظريه پردازى اسلامى و نقد و انتقادى بر آن تدريس كنند. 3. دانشگاه هاى ما اين علوم را همراه با نظريه پردازى هاى اسلامى تدريس كنند و به اصطلاح به تحرير اين علوم بپردازند و در حقيقت كارى كنند كه خواجه كه به نام تحرير اقليدس انجام داد، (البته نام واقعى كتاب «تحرير اصول المهندسة والحساب» است هر چند به نام تحرير اقليدس بوده است).
جان كلام آن كه معناى علوم انسانى اسلامى آن است كه 1. موضوع اين علوم انسانى كه انسان است، بر خلاف نظريات دانشمندان غربى بريده از مبدأ و غايت الهى نباشد. 2. با روش صرفاً تجربى، به انكار و بحث و بررسى در حوزه الهيات و مابعدالطبيعه نپردازيم كه از توان روش تجربى خارج است، 3. اهداف و غايت انسان را كمال و فضايل الهى و اخلاقى و حيات جاودانه بدانيم نه صرفاً لذت طلبى و سودطلبى در اين دنياى مادى.
طبعاً وقتى ديدگاه ما نسبت به آفرينش انسان و غايت و هدف از خلقت او عوض شود، نظريات اين حوزه نيز دگرگون خواهد شد. واين است معناى علوم انسانى اسلامى.
4. كلمه زيبايى كه آقاى دكتر داورى فرمودند بسيار ارزشمند است (هيچ علمى را با ملاك بيرون از آن نمى توان سنجيد) اين يك مسأله اى است كه در حوزه علميه هم مطرح است.
مرحوم آيت الله بروجردى(رحمه الله)(1292ـ 1380هـ.ق) در درس اصول مى فرمودند: اصول ما تكامل پيدا نكرده بلكه تورم به آن راه يافته است. مرحوم طباطبايى(1321ـ 1402هـ.ق) كه قهرمان تفكيك علوم تكوينى از اعتبارى بود مى فرمود از زمانى كه قوانين فلسفى كه بر تكوين تكيه مى كند به علوم اعتبارى مانند اصول راه يافت علم را از مجراى خود بيرون برد.
بنابراين جمعى از اساتيد دانشگاه كه به نام شوراى تحول علوم انسانى دور هم گرد آمده اند، نمى خواهند علوم انسانى را با ملاك بيرون از آن بسنجند بلكه با ملاك هاى خود آن علم اما در يك چارچوب معين و آن اين كه انسان مخلوق خداست و حيات جاودانه دارد و اعمالش تحت حساب و كتاب است و زندگى او در روز رستاخيز مورد بازخواست مى شود. علوم انسانى را مورد تدوين قرار دهند.
5. اين كه در پايان مى فرمايند:«خوب است كه اگر مى توانيم به جاى بحث در علوم اجتماعى و انسانى درباره شرايط امكان تجربه عهد دينى و بناى يك جامعه اسلامى بينديشيم» كلام ارزشمند است ولى مانع نيست كه انديشمندان به صورت تقسيم كار درباره هر دو موضوع تلاش كنند و كشورهاى اسلامى را از وابستگى به افكار غربيان رهايى بخشند.
در اينجا بايد رفع توهم شود، هدف علوم انسانى اسلامى اين نيست كه فرآوردهاى علمى غربيان را ناديده بگيريم يا به دور كشور ديوارى بكشيم و از ورود اين افكار جلوگيرى كنيم، اين يك توهمى است كه برخى دارند كه بر خلاف گفتار پيامبر گرامى اسلامى(صلى الله عليه وآله وسلم) است كه مى فرمايند:«اطْلُبُوا العِلْمَ وَلَو بِالصِّينِ»، بلكه مقصود آن است كه با همان مبانى خاص آن علم و با توجه به اصول مسلم و صحيح در علم مديريت و اقتصاد و علوم اجتماعى نظريه پردازى كنيم. چه بسا ممكن است در پاره اى از مسائل وحدت نظر داشته باشيم در برخى ديگر از هم جدا باشيم.
اينجانب در پايان از هر دو استاد گرامى تقدير و تشكر مى نمايم.
با احترام
محمد محمدرضايى
استاد فلسفه دين دانشگاه تهران و رئيس كارگروه
تخصصى فلسفه دين و كلام جديد شوراى تحول علوم انسانى
5 اسفند 1396
کارگران با بصیرت و غیرت در صحنه بوده اند
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی مدظله العالی در دیدار دستاندرکاران کنگره ۱۴ هزار شهید جامعه کارگری کشور که در تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۹۶ برگزار شده بود، صبح امروز 7/اسفند/96 در محل این همایش منتشر شد.
متن بیانات رهبرمعظم انقلاب اسلامی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
تجلیل و تکریم شهدا از هر قشری و از هر نقطهای از نقاط جغرافیایی کشور، حقیقتاً حسنه و کار برجستهای است، و خود اینکه خدای متعال دلهای شماها را به این سمت کشانده که بیایید مشغول این کار بشوید، زحماتش را بر عهده بگیرید و این گردهمایی و این بزرگداشت را به وجود بیاورید، نشانهی لطف الهی است؛ نشاندهندهی این است که خدای متعال میخواهد سایهی شهیدان بر سرِ این کشور همیشه مستمر و مستدام باشد؛ لکن بعضی از قشرها هستند که تکریم آنها بهخاطر شهادت، یک ارزش مضاعفی دارد. قشر کارگرمان از این قبیلند. بنابراین ما خیلی ممنونیم، متشکّریم از شماها برادران محترم در مجموعهی کارگری کشور که دارید این کار باارزش را دنبال میکنید و شهدای کارگری را معرّفی میکنید.
ما در میدان نبرد -چه نبرد در دفاع هشتساله، چه قبل از آن با گروهکها، چه قبل از آن در دوران انقلاب، و چه بعد از آن در حوادث مختلف که اندکی نبردهای نظامی و اغلب غیر نظامی بوده- جای پای برجستهی کارگران را مشاهده میکنیم. بنده بارها این را در سخنرانیها، خطاب به کارگران عزیزمان گفتهام که ضدّانقلابِ کشور از اوّل چشمش به کارگرها بود بلکه بتواند جامعهی کارگری را بهنحوی علیه جمهوری اسلامی تحریک کند؛ از روز اوّل یعنی از همان روز پیروزی انقلاب، این حالت وجود داشت. خود بنده در جریان امر بهطور محسوس حضور داشتم و خدای متعال اینجور پیش آورده بود که تقریباً بهطور اتّفاقی، بهطور تصادفی، بنده در متن یک جریانِ تحریکاتِ ضدِّ [انقلابی] کارگری قرار بگیرم و برخورد کارگران را با این دشمنان انقلاب ببینم که چطور با بصیرت، با همّت، با تدیّن و پایبندی و تقیّدِ به دین، جواب رد دادند. از آن روز به بعد هم تا امروز همیشه همینجور بود. یکی از کارهای اساسیِ دشمنان ما این است که شاید بتوانند در کارخانههای ما، در مجموعههای کارگری ما، بخصوص مجموعههای بزرگ، یک رکودی، لنگیای از سوی کارگران به وجود بیاورند؛ کارگرها را [به این کار] وادار کنند. و کارگران ما در طول این سالها همیشه مقاومت کردهاند، همیشه ایستادهاند، همیشه با بصیرت، دست دشمن را رد کردهاند؛ و اینها خیلی مهم است.
در میدان جنگ هم همینجور بود؛ حالا اینها [که گفتیم] نبرد غیرنظامی است، در نبرد نظامی هم همینجور بود. هروقت امام (رضواناللهتعالیعلیه) فراخوان میداد، یک بخش عمدهی از این مجموعهی عظیم بسیجی که در این راه حرکت میکردند و از همهجای کشور بهسمت جبههها راه میافتادند، کارگرهای ما بودند. حتّی گاهی کارگرهایی بودند که معاش آنها بسته بود به همین کار روزانه؛ یعنی باید روز کار میکردند تا شب بتوانند نان ببرند خانه؛ زن داشتند، بچّه داشتند، بعضی [سرپرستی] پدر و مادر داشتند، [امّا] بعضی از اینها آنچنان با غیرت و حمیّت دینی و اسلامی با این قضیّه رفتار کردند که همین را کنار گذاشتند، رفتند طرف میدان جنگ. کارهای بزرگی انجام گرفت! یعنی واقعاً تصوّر من این است که اگر ما این چیزها را به چشم خودمان در عرصهی واقعیّت و در زندگی نمیدیدیم، آدم سختش بود باور کند؛ اینهمه [غیرت]؛ جوانِ کارگرِ علاقهمندِ مؤمن، از اندک درآمد زندگی خود بگذرد و به امید خدا رها کند برود بهسمت میدان جنگ برای جنگ! وقتی هم حرف میزنند با او، با منطق جواب میدهد؛ میگوید من باید بروم از کشورم دفاع کنم، از مرز اسلامی دفاع کنم که دشمن مسلّط نشود وَالّا اگر دشمن مسلّط بشود، نه نان، [بلکه] دیگر هیچچیز نخواهیم داشت! واقع قضیّه هم همین است؛ انسان [اینها را] میبیند در استدلالها و حرفهای این جوانان ما. لذا تجلیل و تکریم کارگران شهید، کار بسیار خوبی است و توجّه دادن ذهن عامّهی مردم و افکار عمومی ملّت به فداکاری این قشر در میدان جنگ هم کار برجستهای است.
و این کارهایی هم که اشاره کردید و این برنامههایی که هست،(۱) برنامههای خوبی است منتها توجّه کنید به اینکه جنبههای تشریفاتی و ظاهری و مانند اینها -که گاهی یکمقداری دخالت میکند- دخالت قابل توجّه و مهمّی نداشته باشد؛ نگاه کنید به تأثیر این رفتار و این کاری که شما میکنید در مخاطب؛ یعنی [بهطور] عمده به این توجّه کنید. اگر چنانچه اثر هنری منتشر میکنید یا کتاب مینویسید یا مانند اینها، جوری مشی بکنید که این بتواند در مخاطب اثر بگذارد؛ این مهم است، ظواهر و مانند اینها خیلی مهم نیست. امیدواریم انشاءالله خدای متعال به کارهای شماها برکت بدهد و روح مطهّر شهیدان را از شماها راضی کند و روح امام بزرگوار را از شماها خشنود کند. و انشاءالله بتوانید آن کاری را که باید انجام بدهید، به منصّهی ظهور برسانید و انجام بدهید. انشاءالله موفّق و مؤیّد باشید.
والسّلام علیکم و رحمةالله
۱) اشارهی دبیر کنگره به طرّاحی اهداف کنگره در دو بخش کلّی: تهیّه و تولید آثار ماندگار از شهدا (شامل تدوین و تألیف کتاب، فراخوان شعر، تولید فیلم مستند و فیلم کوتاه، تهیّهی بانک اطّلاعات)؛ ایجاد شور و برانگیختگی در جامعه بویژه جامعهی کارگری (شامل برگزاری یادوارهها، دیدار با خانوادهها و …).
پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
برخی از مناسبت های مهم امروز
نقش جوان مومن انقلابی در پیشرفت کشور
توجه به ایمان از آن جهت است که عنصر ایمان علت اصلی فشار دشمنان به نظام جمهوری اسلامی بوده است. این ایمان و اعتقادات محکم اسلامی بود که سبب شد انقلاب اسلامی به پیروزی برسد و حتی پیش از پیروزی انقلاب دسیسه های دشمنان را نقش بر آب کند و بالعکس هرجا که از اصل ایمان و اعتقاد دور افتادیم، شکست خوردیم. بر این اساس طبیعی است که دشمنان نظام همواره درصدد ضربه زدن به باورهای اعتقادی و ایمان ملت باشند و در این بین قشر جوان که نسل تعیین کننده در دست یافتن به اهداف انقلاب است بیش از همه در معرض آسیب و توطئه دشمنان قرار دارند.
«یکی از مهم ترین ابزارهای اقتدار ملّی، جوان مؤمن ما است؛ می خواهند این ایمان را از جوان بگیرند. این جوان مؤمن است که در مسئله هستهای، در مسئله پیشرفت های علمی، در نانو، در رویان، در بقیّه بخش های علمی بیدارخوابی می کشد، سختی می کشد تا اینکه یک پیشرفت علمی را به نهایت برساند؛ این جوانِ مؤمن است، اینها بچّه های مؤمن ما هستند و خیلی از اینها را ما از نزدیک می شناسیم. اینها می خواهند این ایمان را از این جوان بگیرند، انگیزه را می خواهند از این جوان بگیرند.»
آنچه آمد گوشه ای از بیانات راهبردی مقام معظم رهبری در دیدار اخیر ایشان با مردم قم است. مرور بیانات ایشان نشان می دهد که بحث ایمان به عنوان «عامل درونی» به ویژه در قشر جوان در هنگامه های سرنوشت ساز همواره موجب غلبه بر مشکلات بوده است.
اما پرسش این است که چگونه ایمان می تواند نقش انگیزشی داشته باشد و در نتیجه منجر به غلبه بر مشکلات و پیشرفت در عرصه های مختلف شود؟
ایمان و انگیزش نیروی جوان به سمت پیشرفت
هر پویشی در محیط اجتماعی دارای ارکان و زیرساخت هایی است که فقدان و سستی هریک از این زیرساخت ها آن پویش و فرآیند اجتماعی را با اختلال و در نهایت با شکست مواجه می کند. ایمان نیز در صورتی می تواند فرد را ملزم به عمل کند و یا نقش انگیزشی داشته باشد که ارکان و زیرساخت های آن در فرد وجود داشته باشد. لذا می توان گفت ایمان دارای ارکانی است که در کلام امیرالمومنین (ع) در حکمت سی ام نهج البلاغه آمده است. حضرت ایمان را دارای چهار رکن صبر، یقین، عدل و جهاد بیان فرمودند. بنابراین جوانی که مجهز به این چهار عنصر باشد هیچگاه در برابر تندباد حوادث عقب نشینی نمی کند و احمدی روشن ها، حججی ها و … را در تاریخ به ثبت می رساند.
صبر و ایستادگی و پافشاری
صبر و ایستادگی در هرجایی نمودی دارد. صبر در مصیبت، صبر در انجام کارها، صبر در انجام امر واجب، صبر در مقابل گناه و صبر در برابر معصیت و … همه نمودهای صبر هستند. اگر به تاریخ نگاهی بیاندازیم می بینیم موفقیت ها یک شبه به دست نیامده و در اثر صبر و شکیبایی در برابر موانع محقق شده اند. در واقع ایمان در مواقع سختی به کار می آید. در جریان پیروزی انقلاب، در هشت سال جنگ تحمیلی، در برایر تحریم ها و بسیاری دیگر از موانعی که دشمن در برابر شکل گیری و پیشرفت نظام جمهوری اسلامی ایجاد کرد این صبر و استقامت افراد مومن بود که موانع را کنار زد. مقام معظم رهبری در بیانی به این مسئله اشاره می کنند و می فرمایند: «اگر زود ناامید شدید، زود خسته شدید، کار پیش نمی رود، باید ناامید نشوید باید حرکت کنید ببینید! این انقلاب بر اساس یک مبارزه طولانی شروع شد حوادثی که در سال 57 و 56 اتفاق افتاد که حرکت عظیم مردمی به میدان آمد اینها خلق الساعه نبود.»
ایمان و انگیزش نیروی جوان به سمت پیشرفت
یقین و دوری از شک
پیوند خوردن قلب به یک موضوع باعث تسلیم تمام وجود انسان نسبت به آن می شود. اگر آن موضوع خدا باشد طبیعی است تمام وجود انسان نسبت به صفات و اسما حسنای الهی تسلیم شده و در وادی شک وارد نمی شود. انسان مومن دارای چنین ویژگی است. اگر در گذشته افرادی معتقد به اسلام و نظام جمهوری اسلامی بودند و امروز به هر دلیلی چون ترس و منافع دنیوی خود از اسلام زاویه گرفته اند، نشان می دهد ایمان آنها واقعی نبوده است. مومن به مبانی فکری و عقیدتی اسلام و انقلاب هیچگاه تسلیم شک نمی شود و دیگران را نیز دچار شک نمی کند.
رعایت اعتدال و دوری از افراط و تفریط
دوران جوانی اوج شکوفایی احساسات و تمایلات هیجانی و عاطفی است. اگر این تمایلات، تعدیل و مهار نشود و به افراط یا تفریط بگراید، پیامدهای ناگواری خواهد داشت. برای مثال در امور عبادی افرادی را می بینیم که با تلقی نادرست از عبادت، نقش اصلی خود را در خانواده و جامعه ایفا نمی کنند و از قبول مسئولیت، شانه خالی می کنند و در مقابل، افرادی به بهانه خدمت به خلق و عمل به وظایف اجتماعی، از انجام تکالیف دینی سرباز می زنند، اما حقیقت این است که راه وسط نه آن است و نه این. در این بین جوان مومن با آگاهی از این مسئله شور را همراه با شعور می کند، یعنی احساسات را همراه باور قلبی می کند. در این خصوص می توانیم به کلامی از رهبر فرزانه انقلاب در تعریف مومن اشاره کنیم: « امت مومن و مسلم آن امت و ملتی است که معیار را از قرآن می گیرد از هدایت الهی می گیرد. این می شود معیار. در انسان مومن هم احساسات وجود دارد. ماکه بدون احساسات حرکت نمی کنیم. احساس داریم احساس عاطفی داریم احساس خشم داریم لیکن این احساس با ایمان کنترل می شود.»
جهاد و تلاش در جهت رفع موانع
جهاد یعنی مبارزه در زبان فارسی جنگ و ستیزه گری معنای مبارزه را نمی دهد. می گویی دارم مبارزه می کنم، مبارزه علمی می کنم مبارزه اجتماعی می کنم مبارزه مسلحانه می کنم همه اینها مبارزه است و معنا دارد. مبارزه یعنی تلاش و پرهیز در مقابل مانع یا یک دشمن اگر هیچ مانعی در مقابل انسان نباشد مبارزه معنا ندارد. برای مثال برای نخبگان ما در کشورهای توسعه یافته امکانات بیشتری فراهم است، اما این نخبگان معتقد و مومن ماندند و با امکانات کم کارهای بزرگی را انجام دادند.
در پایان به قول علامه طباطبایی که ایمان را امری قلبی و نفسی می داند که تا هنگامی که انقلابی در باطن انسان ایجاد نکند نتیجه ای نخواد داشت و آثار ایمان بر جوارح و رفتار فرد ظاهر نخواهد شد، در واقع ایمان نامحکم نمی تواند نقش انگیزشی خود را به درستی ایفا کند و در مقابل ایمان محکم با تمامی ارکان پیش گفته است که چرخ های پیشرفت اسلامی و حرکت به سوی تمدن ایرانی و اسلامی را به حرکت در می آورد. اما باید در نظر داشته باشیم که درجه ایمانی که منجر به انگیزه پیشرفت نیروی جوان در مسیر اسلامی می شود بین همه افراد یکسان نیست. ممکن است فردی از چهار عنصر، سه عنصر صبر و یقین و عدل را داشته باشد اما در عرصه جهاد و تلاش در مقابل موانع لغزش داشته باشد. سیاست ما باید در مقابل اینگونه افراد بر مبنای جذب حدااکثری و دفع حداقلی باشد.
نماهنگ/ در بند دلدادگی
چهار سفارش خداوند به حضرت موسی علیه السلام
خداوند متعال حضرت موسی را به چهار چیز سفارش کرد .
قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِمُوسَى (علی نبینا و آله و علیه السلام): يَا مُوسَى احْفَظْ وَصِيَّتِي لَكَ بِأَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ أَوَّلُهُنَّ مَا دُمْتَ لَا تَرَى ذُنُوبَكَ تُغْفَرُ فَلَا تَشْتَغِلْ بِعُيُوبِ غَيْرِكَ وَ الثَّانِيَةُ مَا دُمْتَ لَا تَرَى كُنُوزِي قَدْ نَفِدَتْ فَلَا تَغْتَمَّ بِسَبَبِ رِزْقِكَ وَ الثَّالِثَةُ مَا دُمْتَ لَا تَرَى زَوَالَ مُلْكِي فَلَا تَرْجُ أَحَداً غَيْرِي وَ الرَّابِعَةُ مَا دُمْتَ لَا تَرَى الشَّيْطَانَ مَيِّتاً فَلَا تَأْمَنْ مَكْرَهُ.
امیرالمؤمنین(سلام الله علیها) فرمود: خداوند تبارک و تعالی به حضرت موسی(علی نبینا وآله و علیه السلام) چنین وحی کرد:
ای موسی چهار سفارش به تو دارم:
اول: تا زمانی که مطمئن نیستی گناهانت آمرزیده شده به عیوب دیگران مشغول مشو.
دوم: تا زمانی که مطمئن نیستی گنج های من تمام شده در مورد روزی خود اندوهگین مباش.
سوم: تا زمانی که از زوال پادشاهی من اطمینان نداری به کسی جز من امید مبند.
چهارم: تا زمانی که مطمئن نیستی شیطان مرده، از مکر او ایمن مباش.
خصال شیخ صدوق، ج1، ص217
برخی از مناسبت های مهم امروز
ارتحال عالم جليل القدر «شرف الدين عاملي» (1377ق)
سيدعبدالحسين شرف الدين عاملي در سال 1290 ق در كاظمين ديده به جهان گشود. سالهاي ابتدايى حيات خويش را در كنار پدر به فراگيري ادبيات عرب، صرف، نحو، لغت، معاني و… گذراند. آيات عظام شيخ الشريعه ي اصفهاني، آخوند خراساني، سيدمحمدكاظم يزدي از جمله اساتيد ايشان بودند و مورد تاييد آنها قرار گرفت. شرف الدين در سال 1322 ق راهي جبل عامل لبنان گرديد و به ارشاد مردم و تدريس همت گماشت. وي در سال 1330 ق علما و رهبران جبل عامل را به قيام عليه فرانسويان فراخواند و فتواي جهاد صادر كرد. اين مبارزه، مشكلات فراواني براي او به وجودآورد كه ايشان در راه آرمان خويش، تحمل نمود. سرانجام روح قدسي سيدعبدالحسين شرفالدين در در 88 سالگي از حجاب تن رهايي يافت و به ملكوت اعلي پرواز كرد. بدن پاك ايشان با تجليل فراوان در كنار استادش، سيدمحمدكاظم يزدي، در صحن مطهر اميرالمؤمنين (علیه السلام) دفن گرديد. مهمترين كتاب شرفالدين «المُراجعات» در كلام و عقايد نام دارد.
رحلت حكيم و فقيه بزرگوار آيت اللَّه «ميرمحمد حسين شهرستاني» (1275ش)
آيت اللَّه سيدضياءالدين ميرمحمد حسين بن مير محمدعلي شهرستاني حائري، در حدود سال 1218ش (1256ق) در خاندان اهل علم و از سادات مرعشي مازندراني منتسب به امام سجاد (علیه السلام) در كرمانشاه به دنيا آمد. وي پس از طي مقدمات و سطوح عالي حوزوي، در حلقه درس شيخ محمد حسين اردكاني، فقه و اصول را فرا گرفت و پس از سالياني از استاد به دريافت اجازه اجتهاد نائل آمد. آيت اللَّه شهرستاني همچنين هيئت و نجوم را از ميرزا باقر يزدي و حساب و هندسه و عروض را از ميرزا عَلاّم هروي حائري آموخت و در اين علوم به تبحر رسيد. ايشان در پنجاه سالگي به زيارت مشهد رضوي رفت و چون به تهران آمد، مورد استقبال مردم واقع شد و تدريس در يكي از مدارس تهران به او واگذار شد. اما ايشان به كربلا بازگشت و علاوه بر تدريس و تاليف، مرجعيت جمعي از شيعيان را برعهده گرفت. اين محقق، اديب و شاعر امامي، از دوازده سالگي شروع به تاليف نمود و در طول حيات علمي خويش، در حدود هشتاد اثر ارزنده از خود به يادگار گذاشت كه برخي از آثار ايشان شامل كتب: الاستصحاب، اصل الاصول، تحقيقُ الاَدِلّة، تَذكِرَةُ النَّفس و لُبابُ الاجتهاد و… ميباشند. آيت اللَّه ميرمحمدحسين شهرستاني حائري سرانجام در ششم اسفند 1275ش (3 شوال 1315ق) در پنجاه و هفت سالگي بدرود حيات گفت و در رواق حسيني، نزديك ديوار شهدا به خاك سپرده شد.
شرط تبلیغ
امیرالمؤمنین علیه السلام آموختن و تربیت خویش را ارزشمندتر از آموزش و تربیت مردم دانستند .
وَ قَالَ علیه السلام مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً- [فَعَلَيْهِ أَنْ يَبْدَأَ] فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: هرکس خود را امام(پیشوای) مردم قرار دهد، پیش از آموزش دیگران باید از آموزش خود آغاز کند و [برای هدایت مردم نیز] باید تبلیغ رفتاری او پیش از تبلیغ زبانی او باشد
و کسی که خود را آموخته و تربیت کرده باشد، از کسی که [فقط] به مردم آموزش می دهد و آنها را تربیت می کند به احترام و تکریم سزاوارتر است.
نهج البلاغه(صبحی صالح)، ص480
نماهنگ/ رو به آسمان
دعای رهبرانقلاب در انتهای مراسم ایام فاطمیه
متن دعای رهبر انقلاب
اللَّهُمَّ املَأ قُلوبَنا حُبّاً لَکَ، وَ خَشیَهً مِنکَ، وَ ایماناً و تَصدیقاً بِکَ، وَ فَرَقاً مِنکَ، وَ شَوقاً اِلَیکَ، یَا ذَا الجَلالِ وَ الاِکرامِ. اَللَّهُمَّ حَبِّب اِلَینا لِقَائَکَ، وَ اجعَل لَنا فِی لِقائِکَ خَیرَ الرَّحمَةِ وَ اَلبَرَکَةَ، و اَلحِقنا بِالصّالِحینَ، وَ لاَ تُؤَخِّرنا مَعَ اَلاَشرارِ، وَ اَلحِقنا بِصَالِحِ مَن مَضىٰ، وَ اجعَلنا مَعَ صَالِحِ مَن بَقِی، وَ خُذ بِنا سَبِیلَ اَلصّالِحینَ، وَ اَعِنَّا عَلىٰ أنفُسِنا بِمَا تُعینُ الصّالحینَ عَلیٰ اَنفُسِهِم، وَ لاَ تَرُدَّنا فِی سُوءٍ اِستَنقَذتَنا مِنهُ، یَا رَبَّ اَلعالَمِینَ. اللّهُمَّ اَعِنّا عَلیٰ ما فیهِ رِضاکَ و نَصرُک وَ اهدِنا اِلَیه، وَ استَعمِلنا لِما تَسئَلُنا غَداً عَنه.[۱]
پروردگارا! این توسّل را، این اظهار ارادت حقیرانهی ما را به خاندان اهل بیت (علیهم السّلام) و به حضرت صدّیقهی طاهره، به کرم و لطفت قبول بفرما. پروردگارا! آن کسانی که در تشکیل این جلسه کمک کردند و مؤثّر بودند، همه را بر سر سفرهی رحمت و فضل خود بنشان؛ آنها را به کرم خودت، از کرم خودت برخوردار بفرما؛ آنها را مشمول لطف بندهی برگزیدهات ــ فاطمهی زهرا (سلام اللّه علیها) ــ قرار بده.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، دعاهایی که در این شبها شد ــ که بخش مهمّی از حاجات این ملّت و حاجات این مردم در همین دعاها است که در این شبها بر زبان گویندگان محترم یا خوانندگان محترم جاری شد ــ همهی این دعاها را به استجابت برسان. مانع استجابت دعا را از وجود ما مرتفع بفرما. گناهانی را که مانع استجابت دعای ما میشود بر ما ببخش و [ما را] بیامرز.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، نظر لطف ولیّت و حجّتت حضرت بقیّةاللّه (ارواحنا فداه) را شامل این جمع بفرما؛ شامل ملّت ایران بفرما؛ شامل شیعیان همهی جهان بفرما؛ شامل مسلمانان همهی عالم بفرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، به مردم بحرین، به مردم یمن، به گرفتاران در کشورهای گرفتار، به مردم نیجریه، به مظلومانی که در این کشورها گرفتار ظلم دشمنان هستند، همهی اینها را فرج کامل عنایت بفرما؛ گرفتاریهای آنها را برطرف بفرما.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، راههای صلاح و اصلاح را در مقابل ما قرار بده؛ ما را در پیمودن این راهها کمک بفرما، هدایت بفرما. دشمنان اسلام و مسلمین را مخذول[۲] کن؛ دشمنان جمهوری اسلامی را مخذول کن. آن کسانی که در حال طراحی خصمانه نسبت به جمهوری اسلامی هستند ــ که نمونههای کوچکش را شما گاهی در همین حوادث و اغتشاشات میبینید؛ اینها نمونههای کوچک توطئههای دشمن است ــ توطئهی آنها را خنثی کن، ابطال بفرما؛ آنها را به توطئهگران برگردان. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، کسانی که با همهی وجود، با همهی اخلاص، با همهی توان در مقابل این توطئهها میایستند، همهی آنها را مشمول لطف و رحمت خودت قرار بده، کمکشان بفرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، نیروهای بسیج را، نیروی انتظامی را، سپاه و ارتش را، همهی کسانی را که در این راهها خدمتگزاری میکنند، کمک بفرما.
[۱]. خدایا قلوب ما را از محبّت به خودت، و خشیتت، و ایمان و تصدیق خودت، و هراس از خودت، و اشتیاق به خودت آکنده ساز؛ اى بزرگ و بزرگوار. خدایا ملاقاتت را برای ما دوستداشتنی قرار ده؛ و برای ما در ملاقاتت بهترین رحمت و برکت را قرار ده؛ و ما را به صالحین ملحق کن؛ و ما را به همراهی گناهکاران مینداز؛ و ما را به بندگان صالحِ گذشته ملحق کن؛ و ما را از شایستگان آینده قرار ده؛ و ما را بر راه صالحین نگاه دار؛ و ما را بر [مخالفت] نفسمان یاری کن آنگونه که صالحان را بر [مخالفت] نفسشان یاری کردی؛ و ما را به ورطهی بدیهایی که از آنها خلاصمان کردى برمگردان؛ اى پروردگار جهانیان. خدایا ما را بر آنچه رضایت و نصرت تو در آن است یاری کن و به آن سو هدایتمان فرما؛ و ما را به کارى که فردا از آن مورد سؤالمان قرار میدهى بگمار.
[۲]. خوارشده، ذلیل
منبع: پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی ۱۳۹۶/۱۲/۰۳
برخی از مناسبت های مهم امروز
تخریب حرم عسکریین (علیهماالسلام) توسط تکفیریها (1384 ش)
…حرم مطهر حضرت امام هادی و حضرت امام عسکری علیهماالسلام مورد اهانت و تخریب قرار گرفت و داغی سنگین بر دل شیعیان و همهی مسلمانان ارادتمند به اهل بیت علیهم السلام نهاد. این جنایت که احتمالاً عوامل اجرایی آن از متعصبان متحجر و مزدوران بدبخت و غافل انتخاب شده اند، بی شک به وسیله ی تصمیم گیرانی توطئه گر و با نیات خبیث شیطانی طراحی شده است. این یک جنایت سیاسی است و سررشتهی آن را باید در سازمانهای اطلاعاتی اشغالگران عراق و صهیونیستها جستجو کرد. قدرتهای سلطهگر که اوضاع سیاسی و اجتماعی عراق را با هدفهای سیطره جویانهی خود در تضاد می بینند، نقشه های شومی در سر می پرورانند که تشدید ناامنی و ایجاد اختلافهای مذهبی از جمله ی آنهاست.
جنایت امروز در سامراء، برگ دیگری بر پروندهی سیه کاریهای اشغالگران عراق افزود. حرم مطهر حضرات عسکریین علیهماالسلام بار دیگر به همت عاشقانهی ارادتمندان اهل بیت علیهم السلام، با شکوهتر از گذشته قامت خواهد افراشت انشاءالله. ولی این جنایت بر پیشانی دشمنان اسلام و مسلمین لکهی سیاه دیگری ثبت کرد که تا مدتهای مدید پاک نخواهد شد.
اینجانب ضمن تسلیت به ساحت پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و به پیشگاه حضرت بقیه الله ارواحنا فداه، به خاطر این حادثهی فاجعه بار، به عموم شیعیان در سراسر جهان و به همهی مسلمانان غیور و آگاه و ارادتمندان به خاندان مطهر رسول خدا علیه و علیهم السلام، تسلیت عرض می کنم و یک هفته در کشور عزای عمومی اعلام مینمایم. لازم میدانم مؤکداً از مردم عزادار در ایران و عراق و سایر نقاط جهان درخواست کنم که از هرگونه عملی که به تعارض و دشمنی برادران مسلمان می انجامد جدا پرهیز کنند. یقیناً دستهایی در کار است که شیعیان را به تعرض به مساجد و مکانهای مورد احترام اهل سنت وادار کند. هرگونه اقدامی در این جهت کمک به مقاصد دشمنان اسلام و دشمنان ملتهای مسلمان و شرعاً حرام است.
والسلام علی عبادالله الصالحین- سیدعلی خامنهای- 3 / اسفند ماه / 1384
صدور پیام امام خمینی «منشور روحانیت» (1367 ش)
حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه) در پیامی که روز سوم اسفند ماه سال 1367 خطاب به روحانیون، مراجع، مدرسین، طلاب و ائمه جمعه و جماعات پیامی صادر کردند ضمن تعیین استراتژی نظام جمهوری اسلامی ایران رسالت حوزههای علمیه را برشمردند. در این پیام که به واقع به عنوان «منشور روحانیت» نام گرفت، بر نقش فقها و علما در بعد خدمات علمی، پشتیبانی و همنشینی با محرومین و مستضعفین، پیشتازی روحانیت در نبرد همیشگی حق علیه باطل، دشمنی استکبار و استعمار با روحانیت و حیلهها و ترفندهای گوناگون آن، صداقت و درستکاری، رعایت همیشگی زی طلبگی، اشاره به سیر مبارزاتی روحانیت بهویژه در انقلاب اسلامی، خطرات و آسیبهای فرا راه روحانیت همچون وجود روحانینماها، مقدسمآبها، متحجرین و کجفهمان، روحانیت درباری، لزوم حفظ وحدت و صمیمیت در عین اختلاف سلائق، نقش روحانیت در جنگ تحمیلی و غیره مطالبی مطرح شده است. این پیام در قالب عباراتی روان با ادبیاتی چنان فاخر و شعفانگیز بیان شده است که خواننده را به نهایت شور و اشتیاق میکشاند و با خود به دنیای علم و حکمت و عرفان و معرفت رهنمون میسازد. (روزنگار زندگی و تاریخ سیاسی اجتماعی امام خمینی، ص 391 و 392)
وفات «آقا نورالدین عراقی» (1301 ش)
مرحوم آخوند خراسانی (۱۲۵۵ ـ ۱۳۲۹هـ . ق) در اجازه اجتهاد ی که به آقا نورالدین داد، وی را این گونه معرفی کرد:
« … از کسانی که پیکر زیبای خود را به حلیه اجتهاد آراستهاند و چهره درخشان خویش را به نور استنباط پیراستهاند و زبده ارباب تدقیق، صاحب نفس زکیه و اخلاق پسندیده از برجستگان همگنان خود، سید بزرگوار و پرهیزگار سید نورالدین فرزند سید محمد شفیع عراقی است که غالب عمر گرانقدر خود را در راه تحصیل علوم شرعی گذرانیده است، تا به جایی که در اثر زحمات چندین ساله، واجد قوه استنباط شده و سزاوار است که در اخذ مسائل، طبق استنباط خود عمل کند و برای دیگران نیز شایستهتر است که در مسایل حلال و حرام به وی رجوع کنند».
آقا نورالدین در درس حاج میرزا حسین بن حاج میرزا خلیل تهرانی (متوفا: ۱۳۲۶ هـ . ق) شرکت کرد و تحت تأثیر زهد و پارسایی او قرار گرفت. استادش با وجود پیری و ناتوانی ناشی از سالخوردگی، اشتغالات علمی و تلاش های توانفرسا، در جهت تربیت شاگردان، از انجام مستحبات دریغ نمیورزید.
حاج میرزا حسین تهرانی در اجازه اجتهاد به آقا نورالدین، شاگرد خود را چنین وصف نمود:
« … از کسانی که به مقصود خود رسیده و دو مرتبه ی علوم عقلی و علوم نقلی را به هم ارتباط دادهاند و در عین حال به سعادت علم و عمل نایل گردیده و از دانش خود بهره گرفتهاند، دانشمند، محقق و فاضل متبحّر، دریای ذخیرههای علمی و چراغ فروزان دانش،خاتمة الفضلاء و المتبحّرین، مرد میدان تحقیق و سالک بزرگ راه تدقیق، سید بزرگوار شفیق سید نورالدین سلطان آبادی است، او به دلیل حسن ظنی که به من داشت، از من استجازه نمود، من هم به طریقی که از سابقین خود مجاز بودم، به وی اجازه نقل و تحقیق در مأثر مدوّن مذهب تشیع از کتب اربعه و غیر آن را دادم، امید است که مرا از دعا ی خویش فراموش ننماید».
منبع: پایگاه اطلاع رسانی انهار
وفات «ملاحسینقلی همدانی» (1272 ش)
روایتی از برخورد میرزا جواد آقای تبریزی با ملاحسینقلی همدانی
قدم اول در راه خدا، شکستن خویشتن و خود را فقیر و تهیدستِ مطلق دیدن است. یعنی انسان در عین قدرت و ثروت و علم و برخورداری از مزایا و محاسن و خصوصیات مثبت و در اوج دارایی و توانایی، واقعاً - نه به صورت تعارف - خود را در مقابل خدا، نیازمند و تهیدست و محتاج و کوچک و حقیر ببیند. این، آن روحیهی کمال انسانی است که البته باید با تمرین به اینجاها رسید.
شنیدم مرحوم حاج میرزا جواد آقای تبریزی معروف - که از بزرگان اولیا و عرفا و مردان صاحبدلِ زمان خودش بوده است - اوایلی که برای تحصیل وارد نجف شد، با اینکه طلبه بود، ولی به شیوهی اعیان و اشراف حرکت میکرد. نوکری دنبال سرش بود و پوستینی قیمتی روی دوشش میانداخت و لباسهای فاخری میپوشید؛ چون از خانوادهی اعیان و اشراف بود و پدرش در تبریز ملکالتجار بوده یا از خانوادهی ملکالتجار بودند. ایشان، طلبه و اهل فضل و اهل معنا بود و بعد از آنکه توفیق شامل حال این جوان صالح و مؤمن شد، به درِ خانهی عارف معروف آن روزگار، استاد علم اخلاق و معرفت و توحید، مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی - که در زمان خودش در نجف، مرجع و ملجأ و قبلهی اهل معنا و اهل دل بوده است و حتّی بزرگان میرفتند در محضر ایشان مینشستند و استفاده میکردند - راهنمایی شد.
روز اولی که مرحوم حاج میرزا جوادآقا، با آن هیأتِ یک طلبهی اعیان و اشراف متعین، به درس آخوند ملاحسینقلی همدانی میرود، وقتیکه میخواهد وارد مجلس درس بشود، آخوند ملاحسینقلی همدانی، از آنجا صدا میزند که همانجا - یعنی همان دمِ در، روی کفشها - بنشین. حاج میرزا جواد آقا هم همانجا مینشیند. البته به او برمیخورد و احساس اهانت میکند؛ اما خودِ این و تحمل این تربیت و ریاضت الهی، او را پیش میبرد. جلسات درس را ادامه میدهد. استاد را - آنچنانکه حق آن استاد بوده - گرامی میدارد و به مجلس درس او میرود. یک روز در مجلس درس، او که در اواخر مجلس هم نشسته بود، بعد که درس تمام میشود، مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی، به حاج میرزا جوادآقا رو میکند و میگوید: برو این قلیان را برای من چاق کن و بیاور! بلند میشود، قلیان را بیرون میبرد؛ اما چهطور چنین کاری بکند؟! اعیان، اعیانزاده، جلوی جمعیت، با آن لباسهای فاخر! ببینید، انسانهای صالح و بزرگ را اینطور تربیت میکردند. قلیان را میبرد، به نوکرش که بیرون در ایستاده بود، میدهد و میگوید: این قلیان را چاق کن و بیاور. او میرود قلیان را درست میکند و میآورد به میرزا جوادآقا میدهد و ایشان قلیان را وارد مجلس میکند. البته این هم که قلیان را بهدست بگیرد و داخل مجلس بیاورد، کار مهم و سنگینی بوده است؛ اما مرحوم آخوند ملاحسینقلی میگوید که خواستم خودت قلیان را درست کنی، نه اینکه بدهی نوکرت درست کند.
این، شکستن آن منِ متعرض ِ فضولِ موجب شرکِ انسانی در وجود انسان است. این، آن منیت و خودبزرگبینی و خودشگفتی و برای خود ارزش و مقامی در مقابل حق قایل شدن را از بین میبرد و او را وارد جادهیی میکند و به مدارج کمالی میرساند که مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی به آن مقامات رسید. او در زمان حیات خود، قبلهی اهل معنا بود و امروز قبر آن بزرگوار، محل توجه اهل باطن و اهل معناست. بنابراین، قدم اول، شکستن منِ درونی هر انسانی است که اگر انسان، دایم او را با توجه و تذکر و موعظه و ریاضت - همینطور ریاضتها - پَست و زبون و حقیر نکند، در وجود او رشد خواهد کرد و فرعونی خواهد شد.
سخنرانی رهبرانقلاب در دیدار اقشار مختلف مردم در روز بیستوسوم ماه مبارک رمضان-۱۳۶۹/۰۱/۳۰