نحوه مقابله با جدایی بچه ها
سندرم آشیانه خالی یا رفتن فرزندان از خانه واقعه ای است که دیر یا زود اتفاق می افتد. نحوه مواجه والدین با این پدیده منوط به روابط و ویژگی های روانی والدین دارد.
مطمئناً پدر و مادر بودن دارای فراز و نشیبهایی است. از شنیدن اولین کلمات کودک تا خداحافظی در اولین روز دبیرستان، بچهدار شدن پر از اتفاقات مهم زندگی است.
اما یک رویداد بزرگ در زندگی خانوادگی وجود دارد که بسیاری از والدین با آن دست و پنجه نرم میکنند و آن زمانی است که فرزندانشان خانه را ترک میکنند.
سندرم آشیانه خالی غمی است که بسیاری از والدین هنگام خروج فرزندانشان از خانه احساس میکنند. در حالی که این یک تشخیص بالینی نیست، اما پدیدهای رایج است که در آن والدین غم و تنهایی را تجربه میکنند. آنها به دلیل از دست دادن یک سبک زندگی و رابطهای که بخشی از هویت آنها بوده است غمگین میشوند.
نقش زن در آرامش خانه
سخنان آیت الله جوادی آملی دامت برکاته
💠 در تنظیم امور خانواده فرمود: ((مسکن)) را مرد باید تهیه کند، امّا (سکینت) و (آرامش) که بالاتر از مسکن است، به عهده زن است؛ این کار سنگین را قرآن به عهده زنها گذاشته است، چون زن را خدا طرزی آفرید که او قدرت بر رحم و مهربانی دارد. این مهربانی آن مَلات (نرم) است؛ درست است که مرد می تواند مهربان باشد، ولی این هنر در مرد کم است. فرمود: زندگی را، خانوادگی را، اساس جامعه را رَحم اداره می کند؛ ملکه رحم زنها هستند. (خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها)*. این عظمت زن است، این جلال زن است، این شکوه زن است، این حق شناسی خدا درباره زنهاست. این جلال و عظمتی که خدا در قرآن کریم به زنها داد، چه کسی داد؟!
ما مامور به صله اصلاب هستیم یا مامور به صله ارحام ؟ همه ما بالاخره یک پدری داریم، پدر بزرگی داریم؛ از اصلاب آمده ایم. امّا از اصلاب آن هنر ساخته نیست که خانواده را اداره کند، از ارحام ساخته است؛ آن رحم است، آن ادب است، آن مهربانی است. آنها که اهل اصول خانواده هستند، وقتی مادر را از دست می دهند احساس غربت می کنند؛ ولو سنّشان هفتاد و هشتاد باشد! این رحامت و این هنر را ذات اقدس اله به زنها داده است. ما مامور به صله ارحام هستیم، نه صله اصلاب! اصلاب آن هنر را ندارد که در ما رحم و رحامت ایجاد کند، این مادریِ مادر است که می تواند این کار را بکند؛ لذا فرمود: اساس خانواده این است.
#صهبای_رشد/حجاب نشانه اسلام
سومین نشست مراقبت های پیش از بارداری
داستان های واقعی حجاب-1
پایداری برای حفظ حجاب
حجت الاسلام مرتضی آقاتهرانی میگوید:
وقتی در مؤسسه اسلامی نیویورک مشغول فعالیت بودم، روزی دختر جوانی آمد که میخواست مسلمان شود. گفتم: برای پذیرش اسلام، ابتدا باید خوب تحقیق کنید و بعد اگر به این نتیجه رسیدید که دین اسلام دین حق است، میتوانید مسلمان شوید. او رفت و شروع به مطالعه کرد. در این بین، چندین بار دیگر به من مراجعه کرد و در نهایت، با ناراحتی گفت: «اگر مرا مسلمان نکنید، من میروم و در وسط سالن فریاد میزنم و میگویم: من مسلمانم!» گفتم: حالا که در پذیرفتن اسلام مصمم شدهاید، بیایید تا در طی مراسمی تشرف شما انجام شود.
روز بعد، در بین مراسم گفتم: این خانم میخواهد امروز به دین مبین اسلام مشرف شود. یکی از حضار گفت: «لابد این دختر عاشق یک پسر مسلمان شده و چون دین ما اجازه ازدواج او را نمیدهد، میخواهد به صورت صوری مسلمان شود.» گفتم: از صراحت لهجه شما متشکرم؛ ولی اینطورکه شما گفتید، نیست؛ زیرا او در مورد حقانیت اسلام مطالعه گستردهای داشته است و به عنوان مثال، در عقاید اسلامی چیزی به نام «بداء» هست که میدانم هیچکدام از شما چیزی از آن نمیدانید؛ ولی این دخترخانم میداند. بههرحال، او در آن مراسم، مشرف به اسلام شد.
خانواده وی، مسیحی بودند و با دیدن حجاب او، شروع به آزار و اذیتش کردند. این آزار واذیت روزبهروز بیشتر میشد؛ بهحدیکه مجبور شدم با آیتالله مظاهری تماس گرفته، جریان را با ایشان در میان گذارم. ایشان فرمود: «آیا احتمال خطر جانی وجود دارد؟» گفتم: بیخطر هم نیست. فرمود: «پس، شما به ایشان بگویید روسری خود را بردارد. ماجرا را به آن خانم ابلاغ کردم و گفتم: میتوانید روسری خود را بردارید. او پرسید: «آیا این حکم اوّلیه است یا حکم ثانویه و به جهت تقیه صادر شده است؟» گفتم: نه؛ حکم ثانویه است و به دلیل تقیه صادر شده است. گفت: «اگر روسری خود را برندارم و برای حفظ حجابم کشته شوم، آیا من شهید محسوب میشوم؟» گفتم: بله. گفت: «والله، روسری خود را برنمیدارم؛ هرچند در راه حفظ حجابم جانم را از دست بدهم!» البته بعد از این ماجرا، خانواده او نیز با مشاهده رفتار بسیار مؤدبانه دخترشان، از این خواسته صرفنظر کردند
تبیان-بلاغ
ارزش زن از نگاه پهلوی!
تاریخ گواه این است که عهد ناصریه یکی از سختترین دوران به لحاظ اجتماعی و سیاسی در کشور ما بود چرا که بر اساس استبداد و ظلم پادشاهان آن زمان، زن که همواره یکی از ستونهای جامعه است؛ به نازلترین جایگاه و شان خود رسید. درباریان خوشبختی زنان را در راه رسیدن به حرمسرا خلاصه کردند و هرگونه ستمی را بر آنها روا داشتند تا همواره تصمیمگیریها توسط پادشاه و سپس مردان صورت بگیرد.
در دوران قاجار باوری که به مردم تحمیل شد؛ این بود که جامعه به خصوص سیاست، جای زنان نیست و آنها باید در کسوت «مادری» ایفای نقش کنند. بر همین اساس بود که زنان عهد قاجار از حق رای دادن و شرکت در انتخابات محروم و خانهنشین شدند. با این همه، در حالی که پادشاهان قاجار شعار دینداری و حرکت در مسیر آموزههای دینی را سر میدادند اما بهره وجودی از اسلام نبرده و با سفر به فرنگ و آشنایی با سبک زندگی اروپاییان در تلاش بودند مذهب را در جامعه کمرنگ کنند.
اين روند ادامه داشت تا اینکه نوبت به دوران پهلوی رسید. با وجود توجه و تأکید ظاهری رژیم پهلوی بر حضور گسترده زنان در جامعه، رضاخان و پسرش هیچگاه نظر خوشی درباره زنان نداشتند. رضاخان ارزشی برای بانوان قایل نبود و تا جایی پیشرفت زنان را قبول داشت که برای مردان سیاست، مزاحمتی ایجاد نکنند.
در واقع، او ارزش زن را در فریبایی او میدید و شاید به همین دلیل بود که علیرغم تظاهری که درباره پرهیز از هوسرانی نسبت به زنان از خود نشان میداد چهار زن دائمی اختیار ولی پسرش عیاشی شاهانه را، هم در خلوتکدهها و هم بیمحابا و بدون پردهپوشی انجام میداد و گاه رسواییهای پر سر و صدایی به همراه میآورد. محمدرضا بر این باور بود که زنان تنها هنگامی اهمیت خود را به دست میآورند که بتوانند به درستی از مردان دلربایی کنند. این دیدگاه وی حتی در کارگزاران سطوح پایینتر رژیم هم رواج داشت که نمونه آن روابط عاشقانه و نامشروع اشرف پهلوی بود که هیچگاه تاریخ آنها را فراموش نخواهد کرد.
منبع: سایت بصیرت