کوه صبر زندگیم!
امروز فقط با شما و از شما میگویم که اگر شما نبودی چطور پدر شهیدم صبوری میکرد؟
زندگی،خوشی و ناخوشی،تفریح ومناجات همه را با پدرم تنظیم کرده بودی
همیشه می گفتی: نفسم به نفس پدر بسته ست
تکیه کلامت همیشه این بود: عمرم را میخوام برای خدمت به پدرجون
یکبار گفتم: مادرم!از بس صبورانه زندگی میکنید کسی باور نمیکنه ۴۰ساله بیمار دارید چرا گاهی نمیگید خسته شدم تا اطرافیان هم بفهمند شما هم خسته میشید؟
تا از شما کمتر توقع داشته باشند
در جواب گفتید: میترسم جلوی کسی بگم خسته شدم خدا بشنوه و پدرجون را از من بگیره😭
جانم و هستیم به قربان صبر زینبی ات
زندگیم فدای زندگی زهرائیت
یک سال آخر که پدر اغلب بیمارستان بودند شب و روز شما بودی و شما بودی ،نگذاشتی هیچ کس جای شما پرستاری کنه
هر وقت اعتراض می کردیم میگفتی: ما بدون هم نمیتونیم نفس بکشیم…من اینجا کنار پدر جون خوشم
هر چند میدانم آنقدر تسلیم امر خدایی که الان هم بدون همسفر و هم نفست باز میگویی:
ما رأیت الا جمیلا😭