#جامانده
23 مهر 1398
حسین من بیا و این دل شکسته را بخر * حسین من مسافر جا مانده را با خود ببر
آسمانی شده ام بی نشانی شده ام قد کمانی شده ام ارغوانی شده ام خسته حال و پیرم
در کنار قبر تو می شود پرپر تو کشته آخر تو که منم خواهر تو بی تو من می میرم
حسین من بیا و این دل شکسته را بخر * حسین من مسافر جا مانده را با خود ببر
ظهر عاشورای تو تشنه بوسیدنت از کنار خیمه ها در میان تشنگی رفتی و جا ماندم
طاقتم را طاق کرد پای پر آبله ام مثل مادرم شدم بعد تو نماز را من نشسته خواندم
حسین من بیا که از جور زمانه خسته ام * حسین من به انتظار مردنم نشسته ام
عقده ام وا شده است دیده دریا شده است سینه غوغا شده است مثل رویا شده است نذر تو شد جانم
این تویی کنار من ای گل بهار من سر بریده یار من تا به آخرین نفس پیش تو می مانم
حسین من تو رفتی و شکسته شد حریم تو * حسین من آواره خرابه شد یتیم تو