تحلیل مبنای تاریخی اربعین حسینی
گرامی داشت اربعین سالار شهیدان حضرت حسین بن علی(ع) در میان شیعیان آن حضرت از اهمیت و ارزش ویژهای برخوردار است از دیدگاه بسیاری از صاحب نظران و مورخان شیعه و اهل سنت، مبنای تاریخی چنین بزرگداشتی، ورود اهل بیت به کربلا در اولین اربعین حسینی (سال 61 هجری) و دفن سرهای مطهر شهیدان بویژه سر مقدس امام حسین(ع) در کنار پیکرهای مطهر آنهاست.
چکیده
گرامی داشت اربعین سالار شهیدان حضرت حسین بن علی(ع) در میان شیعیان آن حضرت از اهمیت و ارزش ویژهای برخوردار است از دیدگاه بسیاری از صاحب نظران و مورخان شیعه و اهل سنت، مبنای تاریخی چنین بزرگداشتی، ورود اهل بیت به کربلا در اولین اربعین حسینی (سال 61 هجری) و دفن سرهای مطهر شهیدان بویژه سر مقدس امام حسین(ع) در کنار پیکرهای مطهر آنهاست.
جمعی اندک از مورخان و صاحب نظران نیز بر این عقیدهاند که نظریة یاد شده از اعتبار تاریخی لازم برخوردار نیست بلکه مبنای بزرگداشت این روز ورود جابر و عطیه به کربلاست.
مقالة حاضر در یک بررسی و تحلیل تاریخی در مقام اثبات نظریة نخست است.
مراسم اربعین مشتمل بر چهار برنامه است که هر یک از نظر تأیید و مقبولیت تاریخی و مذهبی در مراحل مختلفی قرار دارند این مراسم عبارتند از:
1. زیارت مخصوصه: در استحباب و سنت زیارت امام حسین(ع) در روز اربعین (بیستم صفر)- از دور یا نزدیک- اختلاف نظر وجود ندارد، چنان که در زیارت ایام متبرکة نیمة شعبان و شبهای قدر اختلافی مشاهده نمیشود.
2. ورود جابر و زیارت وی در بیستم صفر: این مسأله مورد شک و استبعاد مرحوء سید بن طاووس قرار گرفته است.
3. دفن سرهای مطهر و الحاق آنها به بدنهای اطهر در روز اربعین: که میان علماء فقها و مورخان شیعه شهرت دارد.
4. ورود اهل بیت(ع) در روز اربعین به کربلا.
دربارة این مسأله دیدگاههای مختلف و متضادی اظهار شده و مورد تشکیک و استبعاد جدی قرار گرفته است این موضوع از دو جهت محل بحث است: اصل ورود به کربلا؛ تاریخ ورود.
اما در مورد اصل ورود اهل بیت(ع) به کربلا باید گفت که گروه بسیاری از علمای برجسته و مشاهیر متقدم و متأخر و مورخان شیعه و سنی آن را تأیید کردهاند که به برخی از آنها اشاره خواهد شد در برابر، جمعی از متأخران و برخی از متقدمان این جریان را بعید بلکه ممتنع و محال عادی دانستهاند [1] و به تعبیر بعضی نیز کذب محض و افسانه است.[2]
استدلال این گروه در استبعاد و استحاله و تکذیب این موضوع، دو امر است:
اول: سکوت و عدم تعرض مورخان و کتب تاریخ با این که موضوع مهم و قابل ذکر و شایستة تعرض بود و در نتیجه از نگاه این گروه «عدم الدلیل، دلیل العدم»؛ یعنی چگونه میتوان باور داشت این جریان تا قرن هفتم پنهان مانده باشد و تنها به وسیلة سید بن طاووس ابراز و اعلان شود.
دوم: مسألة فاصلة میان شام و عراق یا دمشق و کوفه است البته این در صورتی است که مدت رفتن از کوفه تا شام را بیست روز و مدت اقامت اهل بیت(ع) در دمشق را یک ماه (چنان که نقل شده) در نظر بگیریم، به علاوة مدتی که ابن زیاد برای کسب تکلیف از یزید نیاز داشت خصوصاً این که گویندة جریان اربعین- سید بن طاووس-در کتاب دیگر خود که بعداً تألیف نمود،[3] این نظریه را در کرده آن را بسیار بعید دانسته است و به تبعیت از استبعاد ایشان، مرحوم حاج میرزا حسین نوری نیز آن را بعید شمرد.[4] علامه شعرانی و شهید مطهری نیز با تعبیرهای مختلف همین نظریه را ابراز داشتهاند.
از آنجا که هدف این نوشتار بررسی علل استبعاد اربعین در کلام سید بن طاووس و اثبات جریان اربعین میباشد، لازم است به ذکر نام عدهای که جرین اربعین را تصریح یا تأیید نمودهاند بپردازیم:
قائلان به اربعین دو دستهاند دستهای صراحتاً اظهار نمودهاند که اهل بیت(ع) در روز اربعین به کربلا آمدهاند و دستة دیگر بر این باورند که سر مطهر امام(ع) و سایر شهدا در کربلا دفن گردیده و یا سرهای مطهر به وسیلة امام سجاد(ع) به بدنهای مطهر الحاق شد.
از آنجا که دفن سر مطهر در کربلا قطعاً به دست مبارک امام سجاد(ع) انجام شد و ورود ایشان به همراه سرهای مطهر شهدا به کربلا نیز فقط در بیستم صفر بود و هیچ یک از مورخان شیعه و سنی قائل نشدهاند که سرهای مطهر مخصوصاً سر مطهر امام حسین(ع) به وسیلة کسی غیر از امام سجاد(ع) دفن شده و یا این که امام سجاد(ع) در غیر بیستم صفر سال 61برای دفن سرهای مقدس به کربلا آمده باشد، از این رو اعتراف و تصدیق به دفن سر مطهر امام حسین(ع) در کربلا توسط امام سجاد(ع) در روز بیستم صفر خود گواه و شاهدی است صادق و عالی و برآمدن اهل بیت(ع) در روز اربعین به کربلا.
مبنای تاریخی اربعین در آثار بزرگان
الف) آثار مستقل
عدهای از محققان و بزرگان، کتاب مستقل در اثبات ورود اهل بیت(ع)، به کربلا تألیف کردهاند از جمله:
1.«فاجعة الاربعین» یا «حدیث الاربعین» تألیف عالم بزرگوار شیخ حسن بلادی.
2. «تحقیق دربارة اولین اربعین حضرت سیدالشهداء(ع)» تألیف علامه محقق سید محمد علی قاضی طباطبایی شهید محراب مصلای جمعه تبریز این کتاب افزون بر هشتصد صفحه است که با مراجعه و بررسی پیش از پانصد و هفتاد کتاب به نگارش درآمده است در تکمیل نوشتار حاضر از این کتاب نفیس استفادة بسیاری شده است (جزاء الله خیراً)
همچنین بسیاری از ادبا و علما موضوع اربعین و ورود اهل بیت به کربلا را در قالب اشعار عربیو فارسی بازگو و ضبط کردهاند.
ب) تصریحات و تأییدات
اما عدهای که پیش از سید به طاووس در آثار یا مقاتل خود به مناسبت،تصریح و یا تأییدی بر اربعین داشتهاند:
1. ابومخنف- لوط بن یحیی- معاصر با امام حسین(ع)[5]
2. شیخ صدوق، (متوفای سال 381 ق):
«امام سجاد(ع) با اهل بیت(ع) و سرهای مطهر شهیدان از دمشق خارج شد و سرهای مقدس را در کربلا دفن کرد.[6]
هر چند ایشان تصریح نکردهاند که ورود اهل بیت(ع) در روز اربعین سال 61 ق بوده است اما از آنجا که هیچ کس زمان دیگری را در تاریخ، برای ورود اهل بیت به کربلا، در روز اربعین سال 61 ق بوده است.
3. اسفراینی (متوفای 406ق) از علمای بزرگ مذهب شافعی- در مقتل خود تصریح میکند که اهل بیت(ع)، بیستم صفر وارد کربلا شده و با جابر ملاقات کردند او میگوید: «ولما وصلوا الی بعض الطریق» (و چون به راهی رسیدند) نمیگوید: «ولما وصلوا الی طریق کربلا او العراق» (و چون به راه کربلا یا عراق رسیدند) تا اشکال شود راه کربلا از بین راه مدینه نیست، بلکه از خود شام است.
4. علم الهدی سید مرتضی (متوفای 436 ق) مینویسد:
«ان رأس الحسین(ع) اعید الی بدنه فی کربلا»[7]
یعنی: همانا سر مطهر امام حسین(ع) در کربلا به پیکر مقدس آن حضرت عودت داده شد.
5. ابوریحان بیرونی، محقق و ریاضیدان شهیر (متوفای 440 ق) در کتاب نفیس خود «الآثار الباقیة» چنین میگوید:
«و فی العشرین رد رأس الحسین(ع) الی جئته حتی دفن مع جئته و فیه زیارة الاربعین و هم حرمه بعد انصرافهم من الشام»[8]
یعنی: سر مقدس امام حسین(ع) در بیستم صفر به جسد مطهر امام برگردانده و با پیکرش دفن گردید زیارت اربعین در خصوص این روز است اهل بیت(ع) نیز بعد از مراجعت از شام این روز را حرمت نهادند.
پس ایشان تصریح میکند که ورود اهل بیت(ع) به کربلا پس از بازگشت از سفر شام بود نه قبل از رفتن به شام که مرحوم شعرانی ترجیح میدهد.
6. شیخ طوسی (متوفای 460ق) علت سنت شدن زیارت امام حسین(ع) در اربعین را تنها انجام مراسم تدفین سرهای مطهر امام(ع) و سایر شهدا در کربلا میداند.[9]
البته سید بن طاووس، میگوید شیخ طوسی معتقد است امام سجاد(ع) با اهل بیت(ع) در روز اربعین (بیستم صفر) وارد مدینه شدند (نه کربلا) و سید بن طاووس این نظر را بعید میشمرد از این جهت که چگونه ممکن است در مدت 40 روز به مدینه برسند؟[10]
7. شیخ فتال نیشابوری (متوفای 508 ق) میگوید:
«خرج علی بن الحسین(ع) بالنسوة و رد رأس الحسین(ع) الی کربلا»[11]
یعنی: امام سجاد(ع) به همراه اهل بیت(ع)، سر امام حسین(ع) را به کربلا بازگرداند.
8. عماد الدین طبری آملی (متوفای اوایل قرن ششم)[12]
9. شیخ شهید طبرسی در سال 508 ق[13]
10. ابن شهر آشوب (متوفای سال 588 ق) در مناقب اعادة سر مطهر به بدن را ذکر کرده است.[14]
11. علامة شهید و مورخ کبیر، سبط ابن الجوزی از علمای بزرگ اهل سنت (متوفای سال 654 ق) چنین میگوید:
«الاشهر انه رد الی کربلا فدفن مع الجسد»[15]
یعنی: بنا بر نظر مشهورتر، سر امام حسین(ع) به کربلا بازگردانده و با پیکرش دفن گردید.
12. سید بن طاووس علی بن موسی بن جعفر (متوفای 668 ق) در کتاب لهوف رجوع اهل بیت(ع) به کربلا و همچنین دفن سر مطهر در کربلا را نقل کرده و در کتاب اقبال[16] لحوق سر مطهر به بدن در روز بیستم صفر را پذیرفته، گر چه در بارة آورندة سر مطهر و کیفیت دفن آن سکوت کرده است.
13. شیخ فقیه ابن نما حلی- جعفر بن محمد جعفر (متوفای اواخر قرن هفتم) نسبت به ورود اهل بیت(ع) به کربلا و ملاقاتشان با جابر تصریح نموده است.[17]
شایان توجه است که شیخ اجازة[18] ما مرحوم آیت الله حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی در کتاب «الذریعه»[19] تاریخ وفات ابن نما مؤلف کتاب «مثیر الاحزان» را سال 645 ثبت نمودند، در صورتی که این سال سال تاریخ فوت پدر ایشان فقیه نامی محمد بن جعفر بن نما استاد سید بن طاووس و محقق حلی است.
14. مورخ معروف (خوائد میر) (متوفای 942 ق) اربعین را اصح روایات در دفن سر مطهر دانسته و میگوید:
«امام چهارم با خواهران و در بیستم شهر صفر، سر امام حسین(ع) و سایر شهیدان کربلا (رضی الله عنهم) را به بدنهای ایشان منضم ساخت.[20]
15. الشبراوی، عبدالله بن محمد، شیخ جامع ازهر قاهره، صاحب کتاب «الاتحاف بحب الاشراف» (متوفای 172 ق) نقل میکند:
«بعد از چهل روز سر به بدن ملحق شد»[21]
16. زکریا بن محمد قزوینی (متوفای 1305ق) در کتاب عجائب المخلوقات چنین میگوید:
«الیوم الاول منه عید بنی امیه ادخلت فی رأس الحسین (رضی الله عنه) بدمشق و العشرون منه رد رأس الحسین الی جئته»
یعنی: اولین روز ماه صفر، عید بنی امیه بود، سر مقدس امام حسین(ع) در این روز وارد دمشق شد و در روز بیستم همین ماه، سر مبارک امام، به بدن مطهرش بازگردانده شد.
17. علامة جلیل القدر سید محسن امین عاملی در «لواعج الاشجان» به نقل از بشارة المصطفی و در «اعیان الشیعه» میگوید:
«ورود اهل بیت به کربلا مشهور است.[22]
18. عالم شریف سید عبدالرزاق مقرم در «مقتل الحسین(ع)» چنین میگوید: «اهل بیت(ع) در کربلا با جابر ملاقات کردند»[23]
و نیز میگوید: «امام سجاد(ع) سر مطهر پدر و سایر شهدا را در کربلا ملحق به بدنها کرد.»[24]
19. ابن حجر مکی، احمد بن محمد (متوفای سال 937ق) صاحب کتاب «الصواعق المحرقه» و شرح قصیدة همزیه بوصیری میگوید: «بعد از چهل روز سر به بدن ملحق شد»[25]
20. سید جلیل زبدة الفقهاء فاضل قزوینی، رضی بن نبی، (متوفای سال 1118 ق) در کتاب نفیس «تظلم الزهرا» عین عبارت سید بن طاووس در کتاب اقبال را نقل میکند و به طور جدی و صریح گفتة سید را پاسخ میدهد:
«اقول: غایة ما قال;- بعد تسلیمه محض استبعاد و لا ینبغی بمحضه انکار الروایات فانا سمعنا من الموثقین قرب کوفه من دمشق بما قد تیسر للبرید ان یسیر بثلاثة ایام و لا سیما للولاة و الحکام بالجور و سیما مثل هذا الخبر المشوم الذی هو عید للشامیین و مدة مقامهم فی دمشق- علی ما فی المنتخب- لا یعلم کونها زائدة علی ثمانیة ایام تقریباً و لم نظفر علی روایة دلت علی مقامهم فیها مدة شهر و الله یعلم و ایضاً قد یذهب الحام بالمکاتب باسرع من ذلک»
یعنی: به عقیدة من سید- بعد از پذیرش جریان اربعین- بعدها صرفاً آن را بعید دانسته است و سزوار نیست با استبعاد صرف او روایات تاریخی را انکار نمود؛ زیرا ما از برخی از اشخاص مورد اطمینان شنیدهایم که کوفه به دمشق نزدیک بوده به گونهای که یک پیک میتوانست سه روزه بخصوص برای کسب تکلیف والیان و حکام جور بویژه مثل خبر شوم کربلا را که برای اهل شام عید به شمار میرفت به آنها برساند اما مدت اقامت اهل بیت(ع) در شام بنابر آنچه در المنتخب آمده تقریباً بیش از هشت روز نبوده است و ما به نقل دیگری که بر اقامت آنان در شام به اندازة یک ماه دلالت کند دست نیافتیم خدا عالم است به اضافه چه بسا گاه کبوتر نامه بر زودتر از پیک زمینی پیغام برساند.
همچنین عدة دیگری از مشاهیر علمای شیعه و سنی قائل به اربعین هستند که برای اطلاع بیشتر میتوان به مقتل مقرم و تحقیق اربعین مراجعه نمود.
علل استبعاد از زبان سید بن طاووس
قبل از نقل جریان اربعین بررسی ادلهای که سید بن طاووس برای بعید شمردن جریان ذکر میکند لازم است.
دلایل استبعاد از نظر او عبارتند از: 1. استجازه؛ 2. اقامت یک ماهه؛ 3. بعد مسافت؛ که به بررسی هر یک میپردازیم:
1. استجازه
سید بن طاووس معتقد است مدت زمانی که برای رفتن قاصد ابن زیاد به شام، برای کسب تکلیف دربارة اعلام پایان یافتن جنگ و انجام مأموریت محوله و کسب تکلیف از یزید دربارة سرهای مطهر و اسیران صرف شد با ورود اهل بیت در روز بیستم صفر به کربلا سازگار نیست.
در رد این دلیل سید بن طاووس باید بگوییم اولاً: جریان استجازه مبهم و معماگونه است، زیرا نه معلوم شد و نه کسی گفته است حامل و ناقل اجازه چه کسی بود؟ چه وقت رفت و کدام زمان برگشت و…؟ علاوه بر این چرا قاصد سر مطهر امام(ع) را به منظور اثبات صحت گفتارش به همراه خود برای یزید نبرد؟ چون خود سید میگوید سر امام(ع) همراه با اهل بیت(ع) از کوفه خارج شد.
محدث خیابانی میگوید:
«تا به حال با وجود فحص شدید و تفتیش اکید در هیچ تاریخ و تألیفی از خاصه و عامه ایصال این مکتبو و جواب را به شام و کوفه ندیدهام که به چه نحو و کدام وسیله بوده و حال ان که از تذکرة الخواص و قمقام مستفاد میشود که روز پانزدهم رؤوس و اسرا را از کوفه به شام حرکت دادند»[26]
ابن اثیر در الکامل و طبری در تاریخ خود داستانی راجب به ایام اسارت اهل بیت(ع) در کوفه نقل میکند که گویای استجازه است ولی مبهم و سربسته آن هم به صورت حکایت قول (قیل)[27]
ثانیاً: داستان استجازه با گفتة شیخ مفید که مفادش حرکت اهل بیت(ع) در روز سیزدهم یا چهاردهم است[28] و به وضوح دلالت بر عدم استجازه مینماید تعارض دارد و در این فرض، گفتار شیخ مفید از چند جهت بر دیدگاه سید بن طاووس مقدم است: 1. تقدم زمانی دو قرن و نیم 2. دقت نظر و ضبط و….
علاوه بر مطالب گذشته، زمینة سوال جدیدی وجود دارد و آن این که مگر عمر سعد برای فرستادن سرها و اهل بیت(ع) از کربلا به کوفه از ابن زیاد اجازه خواست که ابن زیاد از یزید اجازه بخواهد؟
نکتة دیگری که در تعیین اربعین نقش دارد جریان خروج و یهود اهل بیت(ع) از کوفه به شام است بدین جهت بررسی آن ضروری به نظر میرسد.
شیخ مفید در مورد خروج اهل بیت(ع) از کوفه چنین شرح میدهد:
«روز دوازدهم یا سیزدهم ابن زیاد سر مطهر(ع) را به وسیلة زحر بن قیس برای یزید به شام فرستاد پس از آن در روز چهاردهم یا پانزدهم اهل بیت(ع) را روانة شام کرد و کاروان اهل بیت(ع) به کسانی که سرها را میبردند، رسیدند.»[29]
شهید قاضی طباطبایی میگوید:
«در کتب تاریخ، کاروان اهل بیت(ع) روز پانزدهم محرم از کوفه به سمت شام خارج شدند»[30]
تقویم و سالنامة پژوهشی آستان قدس رضوی (سالهای 70 و 71) روز نوزدهم محرم را روز حرکت و خروج اهل بیت(ع) از کوفه به شام میداند.
ورود سرهای مطهر به شام در روز اول صفر معروف و مشهور است و تاریخ دیگری نقل شده است و بسیاری عید دانستن اول صفر سال 61 توسط بنی امیه را نقل کردهاند از طرف دیگر همراهی سرهای پاک و اهل بیت(ع) هنگام ورود به شام گویا مورد اتفاق نظر همگان است سید بن طاووس شیخ مفید و دیگران معتقدند اهل بیت(ع) و سرهای مطهر با هم به سمت شام حرکت کرده و با هم وارد شام شدند. هر چند سید تاریخ خروج اهل بیت(ع) از کوفه و ورود آنها به شام را معین نمیکند، اما همین مقدار که قبول دارد اهل بیت(ع) و سرهای شهدا را با هم از کوفه خارج و با هم وارد شام شدند برای پذیرفتن ورود اهل بیت(ع) در روز اول صفر به شام کافی است همچنین ایشان گفتة مورخان معتبر و معروف را در رابطه با خروج و ورود از کوفه به شام رد نکرده است.
بنابراین پذیرش ورود اهل بیت(ع) به شام در روز اول صفر، الزامی است و در نتیجه یا استجازه انجام نشد چنان که احتمال قوی همین است یا در ده روز اول، انجام شد؛ یعنی دهة اول به رفت و برگشت قاصد و کسب اجازه صرف شد، دهة دوم صرف حرکت اهل بیت(ع) به شام؛ و روز اول صفر- طبق نظر معروف- وارد شام شدند و به همین مناسبت آن روز، عید رسمی امویان و دشمنان اهل بیت(ع) شد.
2. اقامت یک ماهة اهل بیت(ع)
سید بن طاووس با استناد به روایتی که بر اقامت یک ماهة اهل بیت(ع) در شام دلالت دارد آن را با جریان اربعین سازگار نمیداند.
این موضوع نه تنها از نظر تاریخی قابل تأیید نیست بلکه از استدلال استجازه هم ضعیفتر است؛ چون در استجازه، نقل ابن اثیر و طبری، هر چند به طور مبهم وجود داشت سید نیز در کتابهای دیگر خود به آن اشارهای نمیکند و فقط در کتاب اقبال به عنوان استبعاد میگوید:
«اربعین یا روایت اقامت یک ماه در دمشق سازگار و هماهنگ نیست»[31]
علاوه بر این، تتبع نقلهای تاریخی شاهد خوبی بر عدم اقامت یک ماهة اهل بیت(ع) در شام است، و از قراین متعدد و عبارات مختلف استفاده میشود که از هشت یا ده روز بیشتر نبوده است.
کلمات محدث قمی و دیگران گویای این است که چون مردم شام از حقیقت امر مطلع شدند و فهمیدند که کشته شدگان فرزندان پیغمبر(ص) و اسرا، خاندان نبوت میباشند، شرایط و اوضاع کاملاً بر علیه یزید برگشت؛ به همین سبب وجود اهل بیت(ع) در شام، مایة نفرت بیشتر شامیان از بنی امیه و تزلزل سلطنت این دودمان میشد بنابراین یزید با تظاهر به احترام این بزرگواران سعی در برگرداندن آنها به مدینه نمود.
ابن اثیر میگوید: یزید گفت:
لعن الله ابن مرجانة فانه بغضنی بقتل الحسین الی المسلمین و زرع فی قلوبهم العداوة فابغضنی البر و الفاجر بما استعظموه من قتلی الحسین مالی و لابن مرجانة؟ لعنه الله و غضب علیه.[32]
یعنی: خدا پسر مرجانة را لعنت کند که با قتل حسین، مرا مبغوض مسلمانان ساخت و بذر دشمنی با ما را در دلهایشان کاشت در نتیجه نیکوکار و بدکار را به دلیل قتل حسین با من دشمن ساخت مرا با پسر مرجانه چه کار؟ خداوند او را لعنت کند و بر او خشم نماید.
شیخ مفید نیز میگوید:
«و لما وضعت الرؤوس بین یدی یزید و فیها رأس الحسین علیه السلام قال یزید… ثم امر بالنسوة ان ینزلن فأفرد لهم داراً یتصل بدار یزید فاقاموا ایاماً ثم ندب النعمان بن بشیر و قال: تجهیز لتخرج بهؤلاء النسوة الی المدینة»[33]
یعنی: آنگاه که سرهای شهدا در برابر یزید قرار داده شد و سر مقدس امام حسین(ع) در میان آنان بود گفت: سپس دستور داد که اهل بیت(ع) فرود آیند …. اهل بیت(ع) در کنار منزلگاه یزید، چند روزی اقامت داشتند تا این که روزی یزید نعمان بن بشیر را خواست و به او گفت: آماده باشد تا با اهل بیت(ع) به مدینه بروید.
این کلمات بوضوح بر عدم اقامت یک ماهه در شام دلالت میکند.
همچنین طبری میگوید:
«ثم ادخلهم علی عیاله فجهزهم و حملهم الی المدینة»[34]
یعنی: سپس آمد و آنان را آماده نموده و به سوی مدینه حرکت دادند.
و در جای دیگر میگوید:
«ولما حبس یزید دعا بعلی بن الحسین و صبیان الحسین و نسائه فادخلوا علیه و الناس ینظرون ثم قال یزید: یا نعمان بن بشیر جهزهم بما یصلحهم و ابعث معهم اجلاً من اهل الشام فیسیر بهم الی المدینه ثم امر بالنسوة ان ینزلن فی دار …. فدخلن دار یزید… فاقاموا علیه المناحة ثلاثاً….»[35]
ظاهر این عبارت این است که در همان روز اول ورود اهل بیت به شام و مجلس یزید، او دستور داد تا مقدمات رفتن به مدینه را فراهم آورند «ثم امر بالنسوة ان ینزلن» از واژة «ثم» استفاده میشود که پس از امر به فراهم نمودن مقدمات رفتن به مدینه دستور داد «نزول» کنند؛ یعنی بار سفر باز کنند چون نزول وارد و داخل شدن نیست، بلکه فرود آمدن و پیاده شدن از وسایل نقلیه است پس پیش از بارانداختن مسافران کربلا در شام، فرمان بازگشت آنان صادر شد.
ابن کثیر نیز میگوید:
«اهل تحقیق گفتهاند: بیشتر از یک هفته یا هشت روز، اقامت اهل بیت(ع) در شام نبود»[36]
در مقتل ابی مخنف نیز عباراتی با همین مضامین وجود دارد.
نتیجة بحث این که اقامت یک ماهه در دمشق، از نظر اسناد و مدارک تاریخی قابل قبول و مورد تأیید نیست.
3. بعد مسافت (فاصلة طولانی بین کوفه و شام)
سید بن طاووس میگوید: فاصلة بین کوفه و شام حدود ده روز راه است که با برگشت آن 20 روز میشود. از این رو این فاصلة طولانی به علاوة اقامت یک ماهة اهل بیت(ع) در شام، با ورود اهل بیت(ع) در بیستم صفر به کربلا منافات دارد.
در جواب این سخن سید بن طاووس، لازم است به ادلهای اشاره شود که بر امکان پیمودن این مسافت در مدتی کمتر از آنچه سید معتقد است دلالت دارند:
1. سید بن طاووس خود اعتراف دارد که مسافت بین کوفه و شام برای پیمودن عادی 10 روز است؛ زیرا خود او گفته بود مدت رفت و بازگشت بین این دو شهر، بیست روز یا بیشتر است از این رو میتوان باور داشت که پیک و قاصد سریع السیر دولتی که حامل پیام مهم امنیتی و نظامی نیز باشد راه را پنج روزه طی میکند.
2. بعضی از طوایف اطراف دمشق، مسافت دمشق تا جف اشرف را هشت روزه و برخی از قبایل هفت روزه میپیمایند.[37]
3. از شخصی به نام ابوخالد نقل میکنند که روز جمعه کنار شط فرات با میثم تمار بودم، او گفت: الساعه معاویه در شام مرد، و من روز جمعة آینده با قاصدی که از شام آمده بود ملاقات کردم و خبر از شام گرفتم، گفت معاویه از دنیا رفت و مردم با پسرش یزید بیعت کردند گفتم کدام روز معاویه مرد؟ گفت: روز جمعة گذشته.[38]
با توجه به این که یزید هنگام مرگ معاویه در شام نبود و فرصتی هر چند کوتاه برای آمدن یزید به شام و بیعت مردم با او لازم بود، اگر این قاصد پس از بیعت مردم بلافاصله از شام خارج شده باشد حداکثر مدت شش روز بین راه بود.
4. اشخاص موثق میگویند مسافت کوفه تا شام را طی سه روز به راحتی میتوان پیمود.[39]
5. در تابلوی بین شهری وزارت راه سوریه نوشته شده: دمشق- بغداد= 500 کیلومتر
از بغداد تا کوفه نیز حدود 150 کیلومتر و از بغداد تا کربلا حدود 70 کیلومتر میباشد.
محدث قمی میگوید: «روز هشتم، یزید اهل بیت را روانه کرد»[40]
با توجه به ورود اهل بیت(ع) در روز اول صفر و فاصلة ده روزة کوفه به شام (چنان که سید اعتراف دارد) رسیدن اهل بیت(ع) به کربلا را در بیستم صفر به آسانی میتوان تصدیق و باور کرد چون حدود دوازده روز میشود.
6. امام حسین(ع)، فاصلة 470 کیلومتری مدینه و مکه را پنج روزه پیمودند (تقریباً روزانه 90 کیلومتر) در نتیجه مسافت شام تا کربلا را که حدود 570 کیلومتر است، طی هفت روز به راحتی میتوان پیمود و مسافت شام تا کوفه را به طور عادی هشت روزه میتوان طی کرد.
7. سرعت شتر در بیابان به دوازده کیلومتر و در شتر تندرو (جماز) حتی به 24 کیلومتر در ساعت میرسد.[41]
لازم به ذکر است که علامه جلیل متتبع توانا شهید قاضی طباطبایی در کتاب نفیس «تحقیق اربعین» از تاریخ طبری نقل میکند که «ابا بکرة» به دستور «بسر بن ارطاة» از کوفه به شام هفت روزه رفت و برگشت.[42]
مقرم نیز میگوید: «ابا بکره به شام رفت»[43]
کبوتر نامهبر
یکی از پاسخها و توجیهاتی که برای رفع شبهة بعد مسافت و تصدیق ورود اهل بیت(ع) در بیستم صفر به کربلا، مطرح میشود و در عبارات مرحوم شهید قاضی طباطبایی تکرار و مورد استفاده قرار گرفته جریان استفاده از کبوتر نامهبر برای استجازه از یزید است.
گویا نخستین کسی که این احتمال را مطرح کرد، مرحوم فاضل قزوینی باشد البته او نمیگوید ابن زیاد حتماً یا احتمالاً از کبوتر استفاده کرد فقط گفته است: «قد یذهب الحمام بالمکاتب باسرع من ذلک»[44] یعنی کبوتران نامهها را در کمتر از این مدت میرسانند.
قابل توجه است که استفادة ابن زیاد از کبوتر نامهبر تنها در حد یک فرضیه است و احتمال استفادة ابن زیاد از کبوتر نامهبر برای کسب اجازه از یزید گر چه احتمالی قابل قبول و تصدیق میباشد اما هیچ شاهد و سند تاریخی در مورد استفادة ابن زیاد، یزید یا پیشینیان آنان از کبوتر برای نامه رسانی وجود ندارد حتی مطرح کنندگان این پاسخ نیز هیچ موردی را نقل نکردهاند.
بنابراین موضوع مهم تاریخی اربعین را با تکیه بر حدس و گمان به این که از کبوتر استفاده شده باشد نمیتوان به اثبات رساند اساساً در امور تاریخی معیار، نقل معتبر مورخان است و حدس و گمان و احتمال مطلقاً هیچ ارزش علمی ندارد.
چگونه میتوان با استناد به چیزی که در تاریخ اسلام تا آن روز هیچ سابقهای نداشت نظریه پردازی کرده و حل مشکل نمود. نه خلیفهای از آن استفاده کرد و نه یک والی و امیری آن را به کار گرفت!
شهرت دفن سرهای مطهر
با توجه به این که دفن سر مطهر امام(ع) در کربلا به معنای آمدن اهل بیت(ع) به کربلا است، اعتراف به این موضوع، خود دلیلی مستقل بر این مدعا میباشد از این رو نام کسانی که این مطلب را بین علمای شیعه مشهور و معروف میدانند یادآور میشویم:
1. مورخ کبیر سبط بن الجوزی (متوفای 654 ق) میگوید:
«الاشهر انه رد الی کربلا فدفن مع الجسد»[45]
یعنی: بنابر بر نظر مشهوتر، سر امام حسین(ع) به کربلا بازگردانده و با پیکرش دفن گردید.
2. فیه سعید ابن نما حلی (متوفای سالهای آخر قرن هفتم) چنین میگوید: «ان المعول عند الامامیه»[46] (شیعه به این نظریه اعتماد دارد)
3. سید ورع و جلیل سید بن طاووس (متوفای 668 ق) میگوید:
«فاما رأس الحسین(ع) فروی انه اعید فدفن بکربلا مع جسده الشریف و کان عمل الطائفه علی هذا»[47]
یعنی: روایت شده است که سر امام حسین(ع) به کربلا بزگردانده و در کنار جسد شریف امام به خاک سپرده شد و دانشمندان شیعه نیز بر همین عقیدهاند.
4. علامه مجلسی (متوفای 1111ق) میگوید:
«و المشهور بین علماثنا الامامیه انه دفن رأسه مع جسده الشرف رده علی بن الحسین(ع)»[48]
یعنی: بین علمای شیعه شهرت دارد که امام سجاد(ع) بر سر امام حسین را بازگرداند و در کنار پیکر امام(ع) دفن نمود.
5. سید عالم جلیل حاج سید اسد الله حسینی تنکابنی میگوید:
«خبر حمل امام سجاد(ع) اشهر و اظهر و اصح در نظر است و مؤید به عقل و نقل است»[49]
6. محدث قمی چنین میگوید:
«و الذی اشتهر بین علماتنا الامامیه انه دفن مع جسده الشریف رده علی بن الحسین علیهما السلام»[50]
7. المناوی میگوید:
«نقل ان الامامیة منتفقة علی انه اعید الی کربلا»[51]
یعنی: نقل است که همة علمای شیعه بر این باورند که سر مطهر امام حسین(ع) به کربلا بازگردانده شد.
8. علامة کبیر مجلسی میفرماید:
«و بدان که مشهور آن است که سبب تأکید زیارت آن حضرت در این روز آن است که حضرت امام زین العابدین(ع) با سایر اهل بیت در این روز بعد از مراجعت از شام به کربلای معلی وارد شدند و سرهای مقدس شهدا را به بدنهای ایشان ملحق کردند.»[52]
مراسم دفن سر مطهر
یکی دیگر از موضوعاتی که به عنوان دلیل معتبر و سند قانع کننده، در رابطه با ورود اهل بیت(ع) به کربلا میتواند مورد استفاده قرار گیرد، جریان دفن سر مقدس امام(ع) در کربلا و ملحق شدن آن به پیکر مطهر است.
طبق اسناد و مدارک یاد شده بازگشت سرهای مطهر شهیدان به کربلا و پیوستن به پیکرهای پاک آنان اگر مورد اتفاق نظر و اجماع همة علما و مورخان بزرگ شیعه نباشد، معروف و مشهور بودنش بین آنها قطعی و مسلم است اهل سنت نیز از این شهرت بین شیعیان آگاهی دارند و به گفتة برخی مؤید به عقل و نقل است. و دفن سر مطهر امام حسین(ع) در غیر کربلا مورد تأیید بزرگان نیست.
یادآوری 1: علامه بزرگوار مجلسی، آمدن اهل بیت(ع) به کربلا و مراسم تدفین در کربلا را بعید میداند و میگوید: بنابراین سر و فلسفة انتخاب و تعیین روز بیستم صفر- نه قبل و نه بعد- برای سنت شدن مراسم سر خاک امام حسین(ع) رفتن و زیارت کردن آن امام چیست؟ نمیدانیم! و موظف نیستیم بدانیم.[53]
از این بیان دو نکته قابل استفاده است: یکی این که اگر آمدن اهل بیت(ع) و برگزاری مراسم تدفین، ثابت و مسلم میبود، فلسفة زیارت مبهم نبود دیگر این که سنت برگزاری مراسم اربعین و تجدید خاطرة متوفی پس از گذشت چهل روز از درگذشت وی امری رایج و متعارف نبود و گرنه ابهام نمیداشت و نیازی به تفسیر و توجیه نمیبود.
یادآوری 2: سید جلیل ابن طاووس که در کتاب لهوف، جریان آمدن اهل بیت(ع) در بیستم صفر به کربلا را به عنوان یک حقیقت تاریخی نقل میکند، در کتاب اقبال با دیدة شک و تردید و استبعاد به این موضوع مینگرد ولی از آنجا که دفن سرهای مطهر بر کربلا و ملحق شدن آنها به بدنهای طاهر در بیستم صفر به نظرش ثابت و قطعی است، متوسل به نوعی استدلال ظریف و قابل توجه و دقت میشود و میگوید:
«آیات قرآن دلالت قطعی بر لحوق سرها به بدن دارد مثل «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل أحیاة»[54] خدا میفرماید: شهیدان زندهاند با این که حیات و زندگی بدون سر ممکن نیست پس باید سر به بدن ملحق شده باشد تا زندگی و حیات شهیدات کربلا قابل تصور باشد گر چه ندانیم به چه وسیله کربلا آورده شد و چگونه به بدن ملحق شد و شاید تحقیق و اظهار نظر در این مورد نوعی هم رعایت ادب و احترام به آن بزرگان باشد»[55]
اما کسانی که منکر ورود اهل بیت(ع) به کربلا در اولین اربعین بعد از عاشورا هستند و یا با شک و تردید به این جریان مینگرند در برابر یک پرسش جدی و اساسی قرار دارند که پاسخ صحیح آن جز با التزام به ورود اهل بیت(ع) امکان پذیر نیست، اولین کسی که به این پرسش پاسخ صحیح داده شیخ طوسی است.
با ذکر مقدمهای به طرح این پرسش میپردازیم:
به طور مسلم و قطعی تا قبل واقعة عاشورا مراسم اربعین یعنی بزرگداشت شهیدان یا مردگان، عرفاً یا شرعاً رسم بود. قبل از اسلام بین طوایف عربق و ملت یهود مرسام اربعین از قبل سر خاک متن اطعام نمودن یا برپایی برنامههای سوگواری و عزاداری رسم نبود (البته سید مقرم دیگری دارند که به نقد آن نیز خواهیم پرداخت) در اسلام نیز برای مرگ بزرگانی همچون ابوطالب و خدیجه و شهادت بزرگوارانی چون حمرة سیدالشهداء جعفر طیار و دیگران عملاً هیچ گونه اثری از اربعین دیده نشده و از کسی هم نقل نشده است.
اینک پرسش قابل طرح این است که در روز بیستم صفر- غیر از اربعین بودن-[56] چه اتفاق تازهای داد که زیارت امام حسین(ع) با الفاظ خاص و برنامة مخصوص مستحب و سنت شد تا آنجا که یکی از پنج نشانة تشیع خاص و ولاء و ایمان خالص قرار گرفت؟ چنان که در حدیث معروف از امام حسن عسکری(ع) روایت شده است.[57]
به عبارت دیگر پرسشی در اینجا مطرح است که دقت و تأمل شایانی را میطلبد و آن اینکه در روز بیستم صفر دو برنامة مذهبی ویژهای برگزار میشود:
1. زیارت عارفانة امام حسین(ع) 2. مراسم سوگواری و عزاداری امام حسین(ع)
با توجه به اینکه زیارتهای مخصوص امام(ع) فقط در ایام و لیالی خاص مورد سفارش قرار گرفته است مانند شبهای جمعه و غرة ؟؟؟ (که در ایام شرک و کفر نیز حرمت ویژهای داشت) و نیمة شعبان، لیالی قدر، عیدین و عرفه بنابراین هرگز سراغ نداریم شب و روزی را که هیچ ویژگی خاصی نداشته باشد ولی تشرف به کربلا و زیارت و تجلیل آن بزرگوار در آن ایام یا لیالی مورد سفارش قرار گرفته باشد بدین جهت برگزاری آیین سوگواری در سالروزی که هیچ خاطره و حادثة مصیب باری در آن اتفاق نیفتاده باشد تعجب آور خواهد بود به ضمیمة این نکته که روز بیستم صفر هیچ ویژگی خاصی مانند جمعه و عرفه و… ندارد از این رو پرسشی اساسی این است که چرا دو برنامة یاد شده در روز بیستم صفر مورد توصیه قرار گرفته است؟
البته فراوانی ایام زیارات مخصوصه امام حسین(ع) بیانگر این نکته است که پیشوایان مذهبی اسلامی از هر فرصت مناسبی برای زنده نگه داشتن خاطرة حساس و حیات بخش جریان عاشورا استفاده میکردند بدین سبب در هر روز و شب ویژه و ممتازی که توجه به خدا و عبادت حضرت حق شایسته بود، شیعیان و پیروان مخلص خود را به سوی حسین(ع) و کربلایش بسیج میکردند و با انواع تشویق و توجه سعی میکردند یاد آن امام مظلوم(ع) در دلها تازه بماند و نامش بر زبانها رایج باشد و زمین کربلا و حرم شریفش از حضور زنان و مردان مؤمن و عارف و باوفا مملو و آکنده شود واز این طریق رسم و سنت مبارزه با ظلم ظالمان هر چند زیر پوشش عنوان مقدس خلیفة مسلمین پنهان شده باشند که مهمترین هدف و انگیزة قیام و مقاومت خونین و خدایی آن حضرت بود برای همیشه و همه جا در طول تاریخ و عرض جغرافیا زنده و شاداب، حرکت آفرین پایدار و جاودانه بماند. استحباب مؤکد زیارت آن بزرگوار در شبهای جمعه و قدر و عید فطر و قربان و نیمة شعبان و…. حضوراً و غیاباً از دور و نزدیک گواه و شاهدی بر این مدعا است.
در عین حال با این همه آثار پر برکت زیارات ذکر شده هیچ مناسبتی هر چند کوچک و مختصر، وجود ندارد که زیارت خواندن آن بزرگوار در روز اربعین سنت شود پس علت و فلسفة استحباب زیارت روز اربعین چه چیزی میتواند باشد؟ آیا صرف حضور و آمدن جابر بن عبدالله انصاری در آن روز میتواند علت تأسیس چنین سنتی گردد؟
حاشا؛ هرگز چنین نیست چرا که اولاً: گر چه جابر شخص محترم و عالم محبوب و شیعة مخلص بود، لکن در بعد سیاسی و یا نظامی آن روز هیچ نقش و جایگاه مهمی نداشت؛ آیا زیارت چنین شخصی ممکن است به عنوان یک سنت برجسته و هرآموزنده در تاریخ ثبت شود و به نام یک عمل قهرمانانه و آموزنده سرمشق برای مبارزان و مجاهدان و ایثارگران و از جان گذشتگان آیندة روشن جهان سرخ و خونین تشیع باشد؟
ثانیاً: آیا عمل سالگرد اولین زیارت، سابقه و نمونهای به عنوان الگو و شاهد دارد؟ طبعاً هر شهید و متوفایی، اولین زائر دارد آیا عاقلانه و قابل قبول است که چون کسی اولین زیارت را انجام داد دیگران نیز به تبعیت و پیروی او همه ساله آن روز را به مناسبت تجدید خاطرة زیارت آن زائر گرامی بدارند و مراسم با شکوه و مفصلی مانند روز درگذشت یا حتی مفصل تر از آن برپا کنند؟!
چرا اولین زیارت پیغمبر اکرم(ص) و سایر امامان: و شهیدان دیگر تاریخ، ثبت و ضبط نشد و گرامی داشت و زیارت مخصوصاَ آن روز شیوه و سنت قرار نگرفت؟
آیا اگر امام سجاد(ع) بر فرض، سی و هشتم یا چهل و پنجم و یا پنجاهم، با اهل بیت(ع) به کربلا میآمدند و سرهای مطهر را دفن میکردند و مراسم تدفین را برگزار مینمودند، باز هم روز اربعین به مناسبت زیارت جابر- روز برجسته معرفی و مراسم تدفین سرهای مطهر شهیدان به فراموشی سپرده میشد؟!
آیا اگر جابر روز سیام شهادت امام حسین(ع)- دهم صفر- به زیارت میآمد و امام سجاد(ع) با اهل بیت و سرهای مطهر روز چهلم- بیستم صفر- وارد کربلا میشدند، باز هم ثلاثین- دهم صفر- در مکتب تشیع، روز ممتاز و برجستهای معرفی شده و اربعین فراموش میشد؟
آیا اگر جابر روز دیگری- غیر از بیستم صفر- به کربلا میآمد و امام سجاد(ع) اصلاً به کربلا نمیآمد- چنان که بعضی معتقدند باز هم همان روزی که جابر به کربلا آمده بود ثلاثین یا خمسین در مکتب و مذهب تشیع به عنوان یک سنت مؤکد ثبت میشد؟ و آیا در برابر اعتراض غیر شیعیان پاسخ و توجیه قابل پذیرش و منطقی داشتیم؟
ثالثاً: آمدن جابر به کربلا در روز اربعین (جدا از دیدار با اهل بیت) توسط کسی قبل از سید بن طاووس نقل نشده است و تنها اسفراثنی که قبل از سید میزیست (متوفای 406ق) در مقتل خود نقل نموده است که جابر در روز اربعین برای زیارت امام حسین به کربلا آمده و در آنجا با اهل بیت(ع) دیدار کرده است ولی مرحوم سید بن طاووس و دیگران آمدن جابر «به صورت جداگانه» و بدون دیدار با اهل بیت(ع) را نقل نکردهاند بنابراین «پذیرش آمدن جابر» و «انکار آمدن اهل بیت(ع)» از نظر تاریخی قابل قبول نیست.
پاسخ صحیح
آیا اربعین و چهلم بودن به تنهایی میتواند علت این مراسم روحانی باشد؟و آیا آمدن و زیارت جابر به عنوان صحابی معروف یا اولین زائر میتواند دلیل سنت شدن اربعین شود؟ پس رمز و فلسفة حضور بر مرقد مطهر و تربت پاک امام حسین(ع) در روز بیستم صفر و خواندن زیارت اربعین چیست؟
از مطالبی که تاکنون گفته شده نتیجه میگیریم که این دو دلیل نمیتواند رمز و راز عظمت و سنت مراسم اربعین شد.
پاسخ صحیح و قانع کنندة مرحوم شیخ الطائفه (جزاء الله خیراً» طبق نقل شیخ شهر آشوب پرده از راز این معما میگشاید و علت واقعی رسم سنت اربعین را مراسم تدفین و برپایی سوگواری و عزاداری و نوحه خوانی و تجدید خاطرة مصائب جانسوز و جانگداز عاشورا میداند.
علاوه بر این روایات معتبر و مستفیضه و شاید متواتر دال بر گریستن آسمان بر عزاداری امام به مدت چهل روز نیز پرده از رمز و راز این موضوع برمیدارد.[58]
در نتیجه اربعین دارای محتوایی آموزنده و یادآور خاطرهای حیات بخش و با قداست است و چه شایسته و بجاست که مراسم تدفین سر مطهر امام حسین(ع) و شهدای با وفای کربلا پس از چهل روز جدایی از بدن و گرداندن بر سر نی در خیابانها و بیابانها و کوچه و بازارها برای همیشه و تا ابد زنده بماند و همه ساله، مراسم بزرگداشت این خاطرة به یاد ماندنی و فراموش نشدنی با عزت و احترام و هر چه باشکوهتر برگزار شود و روحیة ظلم ستیزی به عنوان یک درس آموزنده از اسناد بزرگ بشریت حسین بن علی(ع) به نسلهای آینده بویژه جوانان منتقل شود و همچنان زنده و شاداب گرم و گیرا حفظ شود تا زمینة قیام بزرگ جهانی و عدل گستر مهدی موعود (عج) فراهم آید که مطمئناً جز با شیوع و رواج روحیة شهادت طلبی و گسترش فرهنگ جانفشانی در راه ریشه کنی ظلم و ظالم، در میان همة تودههای محروم و مظلوم زمینه و مقدمات ظهور و فرج نهایی فراهم نمیآید همچنان که جز با روحیة شهادت طلبی و ایثارگری، انقلاب کبیر اسلام پا نگرفته و رونق نیافت بدین سبب بحق میتوان گفت: پیامبر اکرم(ص) با تزریق روحیة جان نثاری در ملت خود درس مبارزة با کفر و شرک را به آنان آموخت و حسین(ع) با تزریق روحیة جانفشانی (که در جوامع اسلامی به مرگ یا به سردی و ضعف کشیده شده بود) درس مبارزة با ظلم و نفاق را به جامعه در خود فرو رفته آن زمان آموخت و چه خوش گفت: حسین منی و انا من حسین (تو گویی درست این سخن گفت پیغمبر است)
و شاهد خوب این مدعا- بزرگداشت مراسم اربعین تنها به دلیل تجدید خاطرة دفن سرهای مطهر شهدا به وسیلة اهل بیت(ع) در بیستم صفر- این است که در روزهای دیگر زیارتی مخصوص حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) برگزاری مراسم عزاداری و سوگواری، رایج نیست فقط حضور است و زیارت کردن نماز است و دعا وداع و بازگشت. در صورتی که در اربعین، مراسم عزاداری و دستههای سینه زنی و غیره در کربلا از عاشورا خیلی مفصلتر و پرجوش و خروشتر برگزار میشود. هیأتها و مواکب حسینی از کل شهرهای عراق برای اقامة عزا و نوحه خوانی رو به کربلای حسین(ع) میاورند تا حدی که کربلا گنجایش پذیرایی آنان را ندارد در بیرون شهر چادر و خیمه برپا میکنند و این چند روز را آنجا بسر میبرند سه شبانه روز پیوسته دستههای عزادار و سینه زنان، صحن و حرم مطهر کربلا و همچنین بازار و خیابانها را پر از جمعیت میکنند و ازدحام جمعیت به قدری است که رفت و آمد و نقل و انتقال، در کل شهر، مخصوصاً ورود و خروج از صحن و حرم مطهر برای افراد عادی بویژه زنان و کودکان بسیار دشوار و گاهی همراه با خطرهایی خواهد بود.
از کتاب «ادب الطف» علامه خطیب شهیر بزرگوار سید جواد شبر نقل است که در اربعین، بیش از یک میلیون نفر در کربلا به زیارت و عزاداری میآیند. (در عراق آن روز که ده میلیون نفر جمعیت داشت) و بیش از صد تن برنج برای جمعیتهای عمومی و علنی طبخ میشود.
آیا چنین مراسم با شکوه و مجللی تنها به سبب زیارت جابر بود؟! و یا تنها به حساب روز چهلم عاشورا بود؟! یا برای تجدید خاطرة تلخ و مظلومانة عاشورا است که در اربعین تجسم یافت و تکرار شد؟ و یا این که برای بزرگداشت و تجلیل مراسم تدفین بخشی از بدن پاک و پیکر مطهر امام حسین(ع) و یاران بی نظیرش؟ بخشی از بدن و پیکر که حرمت و قداستش اگر از کل پیکر و بدن بیشتر نباشد کمتر نیست.
آیا عدهای زنان و کودکان اسیر شده و رنج بی خانمانی کشیده و تلخی غربت چشیده، پس از چهل روز اسارت و آوارگی سر بریده و از تن جدا شدة پدران و برادران و فرزندان خود را به بدنهای بی سر ملحق کنند و دفن نمایند داغ تازة آنان تازهتر نمیشود؟ داغدیدگانی که علغوه بر دل داشتن داغ کشته و پر پر شدن گل پیکر خاندان خود اجازة گریستن و اشک ریختن و آه کشیدن و ناله کردن را نداشتند، پس از چهل روز تحمل درد و رنج و زحمت اسارت بر سر تربت عزیزان خود آمدند تا سرهای پاک به امانت گرفته را به اهل امانت بازگردانند و پس از انجام وظایف و پایان یافتن مراسم تدفین تمام قطعات بدنهای قطعه قطعه شده به مراسم عزاداری و سوگواری بپردازند.
آیا شایسته نیست شیعیان مخلص این خاندان که «خلقوا من فاضل طینتهم یفرحون لفرحهم و یحزنون لحزنهم» (از باقیماندة خاک آنان آفریده شدند و به شادی آنان شاد و به حزن و اندوه آنها اندوهناکند) در بیستم صفر هر سال، سوگواری و نوحه خوانی برپا کنند تا خاطرة تلخ بازگشت اسیران تجدید و مراسم تدفین سرهای مطهر در کربلا، تجلیل شود؟ و با برپایی مراسم نوحه و عزا و ماتم، همیاری و همگامی خود را با اهل بیت(ع) اعلام کنند؟
از اینجا راز و رمز برگزاری مراسم سوم و بر پایی برنامة چهلم برای مردگان مؤمن، کشف میشود که روز سوم رمز تجدید خاطرة مراسم تدفین پیکرهای بی سر شهیدان کربلاست و راز مراسم اربعین تجلیل و اظهار همدردی با خاندان نبوت و شرکت در اقامة عزا به مناسبت تدفین و خاکسپاری سرهای بیپیکر و ملحق نمودن آنها به بدنهای پاک بیسر است.
توجیه اربعین از دیدگاه سید مقرم
مرحوم علامه مقرم به منظور تفسیر و تحلیل اربعین، سعی دارد که مراسم اربعین امام حسین(ع) را منطقی و موجه و متعارف در همة ملل و اقوام جلوه دهد از این رو میگوید:
«من النوامیس المردة الاعتناء بالفقید بعد اربعین یوماً مضین من وفاته و النصاری یقیمون تأبینیة یوم الاربعین من وفاة فقیدهم یجتمعون فی الکنیسة و یعیدون الصلاة علیه…. و الیهود یعیددون الحداد علی فقیدهم بعد مرور ثلاثین یوماً»[59]
«اربعین» برگزاری مراسم بزرگداشت مردگان در روز چهلم مرگ از سنت و آداب و رسوم رایج و شایع در همة امتها و ملتهاست مسیحیان نیز ملتزم میباشند و یهودیان این مراسم را روز سیام برگزار میکنند.
بررسی این دیدگاه
1. اگر مراسم بزرگداشت و تجدید خاطره هیچ ریشة مذهبی تاریخی، سیاسی و اجتماعی نداشته باشد چرا روز چهلم انتخاب شد و قبل و بعد نشد؟ «ثلاثین» یهودیان چه نقصی داشت که متروک و مهجور شد؟ و چرا آنان «اربعین» را انتخاب نکردند با این که «فتم میقات ربه أربعین لیلة»[60] در مورد آنان است و همچنین آیة «و اذ واعدنا موسی اربعین لیلة ثم اتخذتم العجل»[61] خطاب مستقیم به یهودیان است.
2. چه شاهدی از قبل یا بعد از اسلام بر رسم و سنت بودن بزرگداشت اموات در چهلم وجود دارد؟ آیا برای پدر و جد پیغمبر(ص) قبل از اسلام مراسم اربعین انجام شد؟ و آیا مشرکان عرب برای مردگان خود در روز چهلم اطعام میکردند؟ یا سر خاک میرفتند؟ یا تجدید عزا میکردند؟
ملت یهود به گفتة خود سید روز سیام مراسم برگزار میکنند که آن هم معلوم نیست از چه تاریخی و با چه انگیزهای مرسوم شد؟ مسیحیان که به یاد مردگان خود روز چهلم مرگ مراسم عبادت برپا میکنند آیا سابقهدار است؟ و آیا متخذ و برخاسته از سنت حسنة رایج در میان مسلمانان نیست که به نام و به یاد مراسم تدفین سر مطهر امام(ع) و همیاری با عزاداری خاندان داغدیدهاش برگزار میشود؟
مراسم امام حسین(ع) محکوم و تابع آداب و رسوم عرفیات رایج بین یهود و نصاری و جاهلیت نیست بلکه سنت شکن و حاکم بر سنتها و خود بنیانگذار سنتهای حسنه است. اگر در ملت مسلمان، برگزاری مراسم اربعین سنت ضروری الانعقاد است یکی از خیرات و برکات بازتاب حرکت و قیام الهی امام حسین(ع) و یکی از آثار حسنة آن بزرگوار است نه از این جهت که چون بر هر مردة ممدوح و مذموم مراسم اربعین برگزار میشود بر امام حسین(ع) نیز چنین رفتار میشود اگر این گونه بود چرا برای امامان دیگر، مراسم اربعین انجام نمیشود؟و نیز اگر چنان بود چرا اربعین امام حسین(ع) هر سال تکرار میشود در حالی که برای اموات و شهدا- حتی برای معصومان(ع)- مراسم اربعین تکرار نمیشود؟ و نیز میبینیم برای مردگان رسم و عادت نیست که هر سال مرسم اربعین تکرار شود.
پس به خوبی میتوان چنین نتیجه گیری نمود که اربعین امام حسین(ع) مانند بقیة مراسم و سنتهای مذهبی، همگی دارای محتوای حقیقی و پیام آموزنده و مشتمل بر رمز و راز قابل توجیه و تصدیق و شایستة پیروزی همة جوامع و طوایف بشری است؛ نه این که مراسم امام(ع) ریشه در آداب و رسوم یهود و نصاری و جاهلیت اعراب داشته باشد.
منابع
الآثار الباقیه عن قرون الخالیه: ابوریحان بیرونی (م.440ق.)، تحقیق پرویز اذکایی، تهران، میراث مکتوب، 1422ق.
اختیار معرفه الرجال (رجال کشّی): الطوسی (م.460ق.)، قم، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1404ق.
الارشاد فی معرفه حجج اللّه على العباد: المفید (م.413ق.)، تحقیق موسسه آل البیت لاحیاء التراث، بیروت، دار المفید، 1414ق.
اعلام الورى باعلام الهدى: ابی علی الفضل بن الحسن الطبرسی (ـ 548). قم، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1417ق.
اعیان الشیعه: سید محسن الامین (م.1371ق.)، به کوشش سید حسن الامین، بیروت، دار التعارف، 1403ق.
اقبال الاعمال: ابن طاووس (م.664ق.)، به کوشش جواد قیومی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1414ق.
الامالی: الصدوق (م.381ق.)، تهران، بعثت، 1417ق.
اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، سیدرضا پاک نژاد، تهران، بنیاد فرهنگی شهیددکتر پاک نژاد، 1361.
بحارالانوار الجامعه لِدُرَرِ اخبار الائمّه الاطهار: المجلسی (م.1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی و موسسه الوفاء، 1403ق.
البدایه و النهایه فی التاریخ: ابن کثیر (م.774ق.)، به کوشش علی محمد معوض و عادل احمد عبد الوجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
بشاره المصطفی: محمد بن عای الطبری (م.525ق.)، به کوشش جواد قیومی، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1420ق.
تاریخ حبیب السیر: غیاث الدین خواند امیر (م.942ق.)، به کوشش محمد دبیر سیاقی، خیام، 1380ش.
تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.310ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، موسسه الاعلمی، 1403ق.
تحقیق دربارة اول اربعین حضرت سیدالشهداء (ع): سید محمد علی قاضی طباطبایی، قم، بنیاد علمی و فرهنگی شهید آیت الله قاضی طباطبائی، چاپ سوم، 1368
تذکره الخواص (تذکره الخواص الائمه فی خصائص الائمه): سبط بن جوزی، قم، الشریف الرضی، 1418ق.
ترجمة نفس المهموم، شیخ عباس قمی، میرزا ابوالحسن شعرانی، تهران، آدینه سبز، 1391.
تظلم الزهرا، رضی بن نبی قزوینی، قم، شریف الرضی، 1375.
تنقیح المقال فی علم الرجال: المامقانی (م.1351ق.)، نجف، مکتبه المرتضویه، 1352ق.
تهذیب الاحکام فی شرح المقنعه للشیخ المفید: الطوسی (م.460ق.)، به کوشش حسن موسوی خرسان و علی آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365ش.
جلاء العیون تاریخ چهارده معصوم: المجلسی (م.1110ق.)، قم، سرور، 1382ش.
حماسة حسینی: شهید مطهری، تهران، صدرا، چاپ چهارم، 1367.
الذریعه الی تصانیف الشیعه: آقا بزرگ تهرانی (م.1389ق.)، بیروت، دار الاضواء، 1403ق.
روضه الواعظین: الفتال النیشابوری (م.508ق.)، به کوشش سید محمد مهدی حسن خرسان، قم، الشریف الرضی، 1386ق.
زاد المعاد فی هدی خیر العباد: ابن قیم الجوزیه (م.751ق.)، به کوشش شعیب الارنووط و عبدالقادر الارنووط، بیروت، موسسه الرساله، 1407ق.
زاد المعاد فی هدی خیر العباد: ابن قیم الجوزیه (م.751ق.)، به کوشش شعیب الارنووط و عبدالقادر الارنووط، بیروت، موسسه الرساله، 1407ق.
کامل الزیارات: ابن قولویه القمی (م.368ق.)، به کوشش جواد قیومی، قم، نشر الفقاهه، 1417ق.
الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (م.630ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1417ق.
الکواکب الدریة، زین الدین محمد عبدالرووف المناوی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1429ق.
چشم اندازی به تحریفات عاشورا (لؤلؤ و مرجان): میرزا حسین نوری طبرسی، تحقیق مصطفی درایتی، قم، انتشارات احمد مطهری، چاپ اول، 1379
اللهوف فی قتلی الطفوف: ابن طاووس (م.664ق.)، قم، انوار الهدی، 1417ق.
مثیر الاحزان: محمد ابن نما الحلی (م.645ق.)، نجف، مطبعه الحیدریه، 1369ق.
مصائب الهداة، اسدالله تنکابنی قزوینی، تهران، مطبعه میرزا علی اصغر، 1332ق.
مقتل الحسین: ابومخنف (م.157ق.)، به کوشش علی اکبر غفاری، قم، مطبعه العلمیه، بی تا.
مقتل الحسین(ع)، عبدالرزاق مقرم، قم، المکتبة الحیدریه، 1425ق.
مناقب آل ابی طالب: ابن شهرآشوب (م.588ق.)، قم، علامه، 1379ش.
نفس المهموم: عباس قمی (م.1359ق.)، نجف، مکتبه الحیدریه، 1421ق.
[1] . ترجمة نفس المهموم، شعرانی، ص 269
[2] . حماسة حسینی، شهید مطهری، ج 1، ص 30 و ج 2، ص 255
[3] . اقبال، سید بن طاووس، ص 589
[4] . لؤلؤ و مرجان، حاج میرزا حسین نوری، ص 149
[5] . مقتل ابومخنف، به نقل از: لؤلؤ و مرجان، ص 157
[6] . امالی، شیخ صدوق، ص 168، مجلس 31
[7]. تحقیق اربعین، شهید قاضی طباطبایی، ص 341، به نقل از: مناقب، ابن شهر آشوب، ج 2 ص 200؛ اعلام الوری، شیخ طبرسی، ص 250
[8] . همان، ص 344 به نقل از: الآثار الباقیه، ص 331 و نیز ص 22 ج دوم به نقل از: ترجمة الاثار الباقیه، ص 392
[9] . به نقل از: نفس المهموم، مرحوم محدث قمی، ص 466؛ تحقیق اربعین، ص 341
[10]. اقبال، ص 58
[11] . روضة الواعظین، شیخ فتال نیشابوری، ص 230
[12] . بشارة المصطفی، به نقل از: اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 4 ص 47
[13] . اعلام الوری، الطبرسی، ص 250
[14] . به نقل از: مقتل الحسین، سید مقرم، ص 469
[15] . تحقیق اربعین، صص 342 و 349 به نقل از: تذکرة الخواص، سبط بن جوزی، و مقتل مقرم، ص 470 به نقل از تذکرة الخواص ص 150، همچنین اعیان الشیعه، سید محسن الامین، ج 1، ص 626، ق 2
[16] . اقبال، ص 588
[17] . مثیر الاحزان، ابن نما الحلی، ص 59، به نقل از: تحقیق اربعین، ج 2، ص 20؛ نیز مقتل الحسین، ص 469
[18] . مقصود از این اصطلاح، اجازة نقل روایت است که تا چندی پیش میان دانشمندان اهل حدیث رایج بوده است.
[19] . الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، ج 19، ص 349
[20] . حبیب السیر، خواند میر، ج 2، ص 60
[21] . مقتل مقرم، ص 469 به نقل از الاتحاف بحب الاشراف، عبدالله بن محمد الشبراوی، ص 12
[22] . اعیان الشیعه، ج 1، ص 617
[23] . مقتل الحسین، ص 467
[24] . همان، ص 469
[25] . همان
[26]. تحقیق اربعین، ص 260
[27] . الکامل، ابن اثیر، ج 4، ص 84
[28] . ارشاد، شیخ مفید، ص 261
[29] . ارشاد، ص 261
[30] . تحقیق اربعین، ص 42
[31] . اقبال، ص 589
[32] . الکامل، ج 4، ص 87
[33] . ارشاد، صص 261-263
[34] . تاریخ طبری، الطبری، ج 4، ص 293
[35] . همان، ص 353
[36] . البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج 8، صص 9-198 به نقل از: تحقیق اربعین، ص 370
[37] . همان، صص 33 و 34 به نقل از: اعیان الشیعه
[38] . رجال کشی، شیخ طوسی، ص 75، تنقیح المقال، المامقانی، ج 3، نفس المهموم، شیخ عباس قمی، ص 129، تحقیق اربعین، ص 34
[39] . تظلم الزهرا، فاضل قزوینی، ص 172
[40] . نفس المهموم، ص 463
[41] . اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، دکتر سیدرضا پاک نژاد، ج 6، ص 33
[42] . تاریخ طبری، ج 4 (ده جلدی)، ص 127، استقامت، مصر و ج 6، ص 96
[43] . مقتل الحسین، پاورقی ص 344
[44] . تظلم الزهرا، ص 172
[45] . اعیان الشیعه، ج 1، ص 626 ق 2، مقتل مقرم، ص 470 به نقل از: تذکرة الخواص، 150 و تحقیق اربعین، صص 342 و 349
[46] . مقتل مقرم، ص 363 به نقل از: مثیر الاحزان، ص 58
[47] . لهوف، سید بن طووس، ص 232
[48] . بحارالانوار، ج 45، ص 145
[49] . مصائب الهداة، اسد الله حسینی تنکابنی، به نقل از: تحقیق اربعین، ص 337
[50] . نفس المهموم، ص 466
[51] . مقتل مقرم، ص 470 به نقل از: الکواکب الدریة، المناوی، ص 1
[52] . زاد المعاد، ابن قیم الجوزیه، اعمال روز بیستم صفر
[53] . جلاء العیون، علامه مجلسی
[54] . آل عمران، 169
[55] . اقبال، ص 58
[56] . چون مسلم شد «اربعین» ویژگی و امتیاز خاصی از روزهای قبل و بعد از خود ندارد.
[57] . التهذیب، شیخ طوسی، ج 6، ص 52
[58] . کامل الزیارات
[59] . مقتل مقرم، صص 354 و 365
[60] . اعراف: 142
[61] . بقره: 51