امام سجاد علیه السلام از كربلا تا شهادت
در زندگی پرفراز و نشیب امام زین العابدین علیه السلام نكات بسیار مهمی برای بحث و بررسی وجود دارد. در اینجا گوشه ای از نقش احیاگر سیدالساجدین حضرت امام زین العابدین علیه السلام را از كربلا تا شهادت در چند محور به صورت گذرا مورد بررسی قرار می دهیم
1 - بیماری امام سجاد علیه السلام
2 - نقش آن حضرت در زنده نگهداشتن قیام عاشورا
3 - حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت علیهم السلام
4 - خطبه های حضرت سجاد از كربلا تا مدینه
5 - شهادت آن امام همام
الف - بیماری امام سجاد علیه السلام
برخی از مورخان معتقدند كه امام زین العابدین علیه السلام در واقعه جان گداز و خونین كربلا 24 ساله بوده است و بعضی دیگر نوشته اند كه از سن مباركش 22 سال می گذشت. محمد بن سعد در كتابش می نویسد:
«علی بن الحسین علیهما السلام در واقعه كربلا همراه پدرش بود و در آن هنگام از عمر شریفش 23 سال (1) می گذشت. فرزند ایشان، امام محمد باقر علیه السلام كه امام سجادعلیه السلام از كربلا تا شهادت
همراه پدر بود، سه یا چهار ساله بود. امام زین العابدین در آن هنگام به سبب بیماری در جهاد شركت نكرد و خداوند او را برای هدایت مسلمانان نگه داشت و نسل رسول الله صلی الله علیه وآله از فاطمه علیها السلام در ذریه امام حسین علیه السلام به امام سجاد علیه السلام و اولاد او منحصر گردید..» (2)
شیخ مفید در این باره می گوید:
«همین كه امام حسین علیه السلام شربت شهادت نوشید، شمر به قصد كشتن امام سجاد علیه السلام نیز حمله برد. امام زین العابدین علیه السلام در بستر بیماری به سر می برد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع گردید. عمر بن سعد آن حضرت را در حالی كه از بیماری رنج می برد با اهل بیت به كوفه انتقال داد..» (3)
امام سجاد علیه السلام در قیام خونین كربلا مدت كوتاهی - بنا به مشیت الهی - بیمار بود و پس از بهبودی، مدت 35 سال امامت و زعامت جامعه مسلمین را تداوم بخشید. این كه برخی این امام همام را دائم المریض معرفی كرده اند تا آنجا كه در اذهان عوام این قضیه مانده است، در حقیقت نسبت به امام چهارم علیه السلام و فداكاری های ایشان بی توجهی كرده اند.
ب: نقش امام سجاد در زنده نگهداشتن قیام عاشورا
از آن جا كه شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حكومت بنی امیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز برای این كه این تراژدی غم بار به دست فراموشی سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگهداشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان كربلا را دنبال می كرد. ظمت حادثه كربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بود كه شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نكردند.
هر وقت امام می خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب می افتاد، اشك از چشمانش سرازیر می شد. هنگامی كه سبب گریه آن حضرت را می پرسیدند می فرمود: «چگونه گریه نكنم، در حالی كه یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند..»
بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد علیه السلام، با سخنرانی و خطبه های آتشین خود توانست نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینك بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشكوه و جاودانه است.
ج - حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت علیهم السلام
پس از عاشورا حضرت سجاد را همراه دیگر اسرا به سوی كوفه حركت دادند. آمار دقیقی از اسیران در دست نیست. برخی مورخان تعداد زنان را 64 نفر تا 84 نفر و تعداد مردان و كودكان پسر را 12 تا 14 نفر نوشته اند(4) كه با چهل شتر - كه هر شتر هودجی بی سر پوش بر آن ها بسته بودند - حمل می شدند. (5) همه آن ها در زنجیر بوده یا با ریسمان بسته بودند. (6) تنها مرد كاروان اسیران، حضرت سجادعلیه السلام بود. دشمن نسبت به ایشان سخت گیرتر عمل می كرد. آن چنان كه مورخان نوشته اند: امام زین العابدین علیه السلام را بر شتری برهنه سوار كرده بودند و دست های مبارك آن حضرت را بر گردن وی بسته، بر تن او زنجیر نهاده و(7) هر دو پای او را به شكم شتر بسته بودند. (8)
بعضی از مورخان، ورود قافله اسرا به شهر كوفه را دوازدهم محرم سال 61 ه. ق ذكر كرده اند و بعضی دیگر شانزدهم و هفدهم محرم نوشته اند. (9)
د - خطبه ها و سخنرانی ها
سخنان انقلابی حضرت سجاد علیه السلام با كوفیان
امام زین العابدین علیه السلام در مدت اقامت خویش در كوفه، دو بار سخن گفت؛ بار نخست هنگامی بود كه جارچیان حكومت، مردم را برای تماشای اسیران، فراخوانده بودند. این در حالی بود كه برای اسرا در كنار شهر كوفه، خیمه زده بودند. علی بن الحسین علیه السلام از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام علیه السلام سخنش را با ستایش پروردگار آغاز كرد و بر پیامبرصلی الله علیه وآله درود فرستاد و سپس چنین فرمود:
«ایها الناس، من عرفنی فقد عرفنی! و من لم یعرفنی فانا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات من غیر ذحل و لا ترات، انا ابن من انتهك حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله، انا ابن من قتل صبرا فكفی بذلك فخرا.
ایها الناس، ناشدتكم بالله هل تعلمون انكم كتبتم الی ابی و خدعتموه، و اعطیتموه من انفسكم العهد و المیثاق و البیعة؟ ثم قاتلتموه و خذلتموه فتبا لكم ما قدمتم لانفسكم و سوء لرایكم، بایة عین تنظرون الی رسول الله صلی الله علیه وآله؛ (10)
ای مردم! آن كه مرا می شناسد كه می شناسد؛ و آن كه مرا نمی شناسد، من علی فرزند حسین علیه السلام هستم. همان كه در كنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا كردند بی آن كه جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند!
من فرزند آن آقایی هستم كه حریم او هتك شد؛ آرامش او ربوده شد؛ و مالش به غارت رفت و خاندانش به اسارت رفت.
من فرزند اویم كه [دشمنان انبوه محاصره اش كردند و در تنهایی و بی یاوری بی آن كه كسی را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را برای او بشكافد] به شهادتش رساندند. البته این گونه شهادت (شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت) افتخار ماست.
هان، ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید كه نامه هایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه كردید؟ و [در نامه هایتان] با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت كردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید. وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارك دیده اید! چه زشت و ناروا اندیشیدید [و توطئه چیدید!] به چه رویی به رسول الله صلی الله علیه وآله خواهید نگریست؟»
سخنان امام چهارم كه به این جا رسید، صدای كوفیان به گریه بلند شد و وجدان های خفته برای چندمین بار بیدار شد. آن ها یكدیگر را سرزنش می كردند و به همدیگر می گفتند: تباه شدید و نمی دانید.
امام سجاد علیه السلام در ادامه سخنانش فرمود:
«خدا بیامرزد كسی را كه پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول به آن چه می گویم عمل كند، چرا كه روش رسول خداصلی الله علیه وآله برای ما الگویی شایسته است..» و به این آیه قرآن استناد كرد: «و لكم فی رسول الله اسوة حسنة.»
قبل از این كه سخنان حضرت به پایان برسد؛ كوفیان ابراز هم دردی كردند و یك صدا فریاد برآوردند:
ای فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله! ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداریم؛ از این پس مطیع فرامین تو هستیم؛ با هر كه فرمان دهی می جنگیم؛ با هر كه دستور دهی صلح می كنیم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان می گیریم.
امام زین العابدین علیه السلام در پاسخ سخنان ندامت آمیز و شعارگونه كوفیان فرمود:
«هرگز! (به شما اعتماد نخواهم كرد و گول شعارها و حمایت های سراب گونه شما را نخواهم خورد) ای خیانت كاران دغل باز! ای اسیران شهوت و آز! می خواهید همان پیمان شكنی و ظلمی را كه نسبت به پدران من روا داشتید، درباره من نیز روا دارید؟
نه به خدا سوگند! هنوز زخمی را كه زده اید، خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. طعم تلخ مصیبت ها هنوز در كامم هست و غم ها گلوگیر و اندوه من تسكین ناپذیر است. از شما كوفیان می خواهم كه نه با ما باشید و نه علیه ما..»
امام سجاد علیه السلام با این سخنان، مهر بی اعتباری و بی وفایی را بر پیشانی آن ها زد و آتش حسرت را در جان كوفیان شعله ور ساخت و با این سخنان بر ندامت آن ها افزود:
«اگر حسین علیه السلام كشته شد، چندان شگفت نیست، چرا كه پدرش با همه آن ارزش ها و كرامت های برتر نیز قبل از او به شهادت رسید. ای كوفیان! با آن چه نسبت به حسین علیه السلام روا داشتند، شادمان نباشید. آن چه گذشت واقعه ای بزرگ بود! جانم فدای او باد كه در كنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای كسانی است كه او را به شهادت رساندند..» (11)
سخنان امام سجاد علیه السلام در مجلس عبیدالله بن زیاد
حضور امام زین العابدین علیه السلام در جمع اسرای كربلا، چشم گیر بود. پس از ورود كاروان اسرا به مجلس عبیدالله، مهم ترین فردی كه نظر عبیدالله را جلب كرد، وجود مرد جوانی در میان اسرا بود.
عبیدالله كه تصور می كرد در حادثه كربلا مردی باقی نمانده و همه آنان به قتل رسیده اند، از ماموران خود در این باره پرسید. و این بازجویی درباره زنده ماندن امام سجاد، حاكی از كینه وی نسبت به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود كه نمی توانست شاهد حیات مردی از سلاله امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب علیهما السلام باشد.
مورخ مشهور؛ طبری، آورده است:
«با ورود قافله حسینی به مجلس تشریفاتی عبیدالله، عبیدالله به امام سجادعلیه السلام رو كرد و پرسید: نامت چیست؟ امام سجاد علیه السلام فرمود: علی بن الحسین. عبیدالله گفت: مگر خداوند علی ابن الحسین علیهما السلام را در كربلا نكشت؟ علی ابن الحسین علیهما السلام لحظه ای سكوت كرد. عبیدالله خطاب به امام علیه السلام گفت: چرا پاسخ نمی دهی؟
امام سجاد علیه السلام فرمود: «الله یتوفی الانفس حین موتها»؛ (12)«خداوند جان ها را به هنگام مرگ دریافت می كند..» «و ما كان لنفس ان تموت الا باذن الله.» ؛(13) هیچ انسانی نمی میرد مگر به اذن الهی..»
عبیدالله بن زیاد با مشاهده آن حضور ذهن و حاضر جوابی و پاسخ كوبنده جوانی كه در زنجیر اسارت است، خشمگین شد و دستور داد تا علی بن الحسین علیهما السلام را نیز به شهادت رسانند. ولی حضرت زینب كبری علیها السلام فریاد برآورد:
«یا بن زیاد حسبك من دمائنا اسالك بالله ان قتلته الا قتلتنی معه…؛ ای ابن زیاد! آن همه از خون های ما كه ریخته ای، برایت كافی نیست؟ سوگند به خدا! اگر می خواهی او را بكشی، مرا هم با او بكش..»
شرایط مجلس عبیدالله و سخنان افشاگر حضرت زینب علیها السلام سبب شد تا ابن زیاد از كشتن امام زین العابدین علیه السلام منصرف شود. (14)
امام سجاد علیه السلام در مسیر شام
در كاروان اسیران هفتاد و دو سر مقدس از یاران امام حسین علیه السلام بود كه از كربلا به كوفه و از كوفه به شام حركت دادند و این در حالی بود كه هنوز آثار بیماری علی بن الحسین علیهم السلام باقی بود. (15) كسانی كه ماموریت یافتند تا قافله حسینی را از كوفه به شام ببرند: مخضر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن بودند. (16) و تنها چهل نفر از سپاه ابن زیاد، مسؤولیت حمل سرهای شهدا را بر عهده داشتند. (17)
قافله اسیران را از چند منزل از جمله: قادسیه، هیت، ناووسه، آلوسه، حدیثه، اثیم، رقه، حلاوه، سفاخ، علیث و دیرالزور گذراندند تا به دمشق وارد شدند. (18)
هنگامی كه كاروان اهل بیت علیهم السلام به منزل «سفاخ.» رسیدند، باران شدید شتران را از رفتن باز داشت، ناگزیر چند روزی در آن جا توقف كردند و این توقف سبب شد تا شائق پسر سهل بن ساعدی - از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله - از موضوع شهادت فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله و اسارت اهل بیت علیهم السلام او آگاه شود و فرمایشات رسول الله صلی الله علیه وآله درباره محبت رسول اكرم صلی الله علیه وآله نسبت به امام حسین علیه السلام را برای مردم بازگو كند و كاروان اسیران مورد حمایت و محبت مردم قرار گیرند. (19)
در برخی از منابع تاریخی آورده اند كه: قافله اسیران اهل بیت علیهم السلام از شهر بعلبك نیز گذشت. مردم بعلبك تا شش مایلی از شهر بیرون آمده، به روش خاص خود به جشن و شادی پرداختند! باید گفت: شهرها هر چه به شام، مقر حكومت امویان نزدیك تر می شد، مردمانش از اهل بیت علیهم السلام دورتر بودند و شناخت آن ها از اسلام اموی بیش از اسلام ناب محمدی و علوی بود.
سلطه بنی امیه بر این مناطق، اجازه نمی داد تا راویان و سخن گویان، فضائل اهل بیت علیهم السلام و مناقب علی بن ابی طالب علیهما السلام را برای مردم بازگو كنند، بلكه برعكس راویانی اجازه حدیث گفتن داشتند كه در راستای اهداف دستگاه خلافت به جعل حدیث بپردازند.
از این جهت دور از انتظار نمی نمود كه ساكنان بعلبك با مشاهده كاروان اهل بیت و اسیران ستمدیده به شادی و سرور بپردازند، به ویژه این كه قبل از ورود كاروان اسیران اهل بیت علیهم السلام به آن شهر، تبلیغات وسیعی علیه آن قافله صورت داده بودند.
منظره تاسف آور كودكان شلاق خورده و بچه های پدر از دست داده و زنان داغدیده و دختران یتیم از یك طرف و قهقهه های مردم بی خبر از همه جا و سخنان شماتت آمیز آن ها، نمكی بود بر زخم اسرای كربلا!
در این جا بود كه دختر امیرالمؤمنین، ام كلثوم، با مشاهده این وضعیت به آن ها چنین نفرین كرد: «اباد الله كثرتكم، و سلط علیكم من لا یرحمكم؛ (20) خداوند جمعتان را پراكنده و نابود سازد و كسانی را كه به شما رحم نمی كنند بر شما مسلط گرداند..»
سخنان اسوه زهد و تقوا در بعلبك
حضرت امام سجاد علیه السلام در حالی كه قطرات اشك بر چهره اش جاری بود، با قلبی سوزان به مردم غفلت زده بعلبك چنین فرمود:
«آری روزگار است و شگفتی های پایان ناپذیر و مصیبت های مداوم آن!
ای كاش می دانستم كشمكش های گردون تا كی و تا كجا ما را به همراه می برد و تا چه وقت روزگار از ما روی برمی تابد!
ما را بر پشت شتران برهنه سیر می دهد. در حالی كه سواران بر شترهای نجیب، خویش را از گزند دشواری های راه در امان می دارند!
گویی كه ما اسیران رومی هستیم كه اكنون در حلقه محاصره ایشان قرار گرفته ایم!
وای بر شما، ای مردمان غفلت زده! شما به پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله كفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسی كردید و چون گمراهان راه پیمودید..» (21)
ورود به شام
در بعضی مقاتل آمده است كه: امام سجاد علیه السلام پس از تحمل شكنجه های فراوان در بین راه، سرانجام به شهر شام، شهر دسیسه و دشنام، شهر دشمنان اهل بیت علیهم السلام، شهری كه مردان و زنانش مدت پنجاه سال جز بدگویی علی بن ابی طالب علیهما السلام چیزی نشنیده بودند و لعن او را فریضه می شمردند، رسید.
كوفیان كه پیرو علی علیه السلام بودند و از مولی شناخت داشتند، چه كردند كه شامیان بكنند!
دیلم بن عمر می گوید:
«آن روز كه كاروان اسیران آل رسول الله صلی الله علیه وآله وارد شام شدند، من در شام بودم و حركت آنان را در شهر با چشمانم دیدم.
اهل بیت علیهم السلام را به طرف مسجد جامع شهر آوردند، لختی آنان را متوقف ساختند. در این میان پیرمردی از شامیان در برابر علی ابن الحسین علیهما السلام كه سالار آن قافله شناخته می شد، ایستاد و گفت:
خدا را سپاس كه شما را كشت و مردمان را از شر شما آسوده ساخت و پیشوای مؤمنان - یزید بن معاویه - را بر شما پیروز گردانید!
علی بن الحسین علیهم السلام لب فرو بسته بود تا آن چه پیرمرد در دل دارد بگوید.
وقتی سخنان پیرمرد به پایان رسید، امام علیه السلام فرمود:
همه سخنانت را گوش دادم و تحمل كردم تا حرف هایت تمام شود، اكنون شایسته است تو نیز سخنان مرا بشنوی.
پیرمرد گفت: برای شنیدن آماده ام.
علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: آیا قرآن تلاوت كرده ای؟
پیرمرد گفت: آری.
علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: آیا این آیه را خوانده ای كه خداوند می فرماید:
«قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی.» ؛(22) «ای پیامبر! به مردمان بگو من در برابر تلاش هایی كه برای هدایت شما انجام داده ام، پاداشی نمی خواهم جز این كه خویشان مرا دوست بدارید..»
پیرمرد جواب داد: آری خوانده ام (ولی چه ارتباطی با شما دارد؟)
حضرت پاسخ داد: مقصود این آیه از خویشان پیامبرصلی الله علیه وآله ماییم.
سپس امام علیه السلام پرسید: ای پیرمرد آیا این آیه را خوانده ای؟
«و آت ذی القربی حقه.» ؛ (23) «حق خویشاوندان و نزدیكانت را پرداخت كن..»
مرد شامی: آیا شمایید «ذی القربی.» و خویشاوند پیامبر؟
امام علیه السلام فرمود: بلی، ما هستیم. آیا سخن خدا را در قرآن خوانده ای كه فرموده است:
«واعلموا انما غنمتم من شی ء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی.» ؛ (24) «آن چه غنیمت به چنگ می آورید یك پنجم آن از خدا و رسول و نزدیكان اوست..»
مرد شامی گفت: آری خوانده ام.
امام فرمود: مقصود از ذی القربی در این آیه نیز ما هستیم.
امام سجاد علیه السلام فرمود: آیا این آیه را تلاوت كرده ای:
«انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا»؛ (25) «همانا خداوند اراده كرده است كه پلیدی و گناه از شما اهل بیت زدوده شود و شما را به گونه ای بی مانند پاك گرداند..»
ای مرد شامی! آیا در میان مسلمانان كسی جز ما، «اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله.» شناخته می شود؟
مرد شامی دانست آن چه درباره این اسیران شنیده درست نیست. آنان خارجی نیستند. اینان فرزندان رسول الله صلی الله علیه وآله هستند و از آن چه گفته بود پشیمان شده، با شرمساری دست هایش را به سوی آسمان بالا برد و به حالت توبه و استغفار گفت:
«اللهم انی اتوب الیك، اللهم انی اتوب الیك، اللهم انی اتوب الیك، من عداوة آل محمدصلی الله علیه وآله و ابرا الیك ممن قتل اهل بیت محمدصلی الله علیه وآله و لقد قرات القرآن منذ دهر فما شعرت بها قبل الیوم؛ (26)
خدایا به سوی تو باز می گردم، خدایا به سوی تو باز می گردم، خدایا به سوی تو باز می گردم از دشمنی خاندان پیامبر و بی زاری می جویم و به سوی تو رو می آورم از كشندگان خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله. من روزگاران دراز قرآن تلاوت كرده ام ولی تا امروز مفاهیم و معارف آن را درك نكرده بودم..»
سخنانی كه بین امام سجاد علیه السلام و پیرمرد شامی گذشت، ندای بیدارباشی بود بر پندار خفته شامیان.
جواب امام سجاد علیه السلام به شماتت دشمنان
مورخین نوشته اند: ابراهیم پسر طلحه (از بلواگران جنگ جمل) در آن هنگام در شام بود. خود را به كاروان اسرای اهل بیت رساند. چون علی بن الحسین علیهما السلام را دید، از حضرت پرسید:
علی بن الحسین علیهما السلام! حالا چه كسی پیروز است؟ (گویا فرزند طلحه شكست پدرش در جنگ با علی ابن ابی طالب علیهما السلام را در برابر چشمانش مجسم كرد و از روی انتقام جویی چنین گفت.)
امام سجاد علیه السلام فرمود:
«اگر می خواهی بدانی ظفرمند كیست؟ هنگام نماز، اذان و اقامه بگو..» (27)
پاسخ كوتاه، اما كوبنده امام سجاد علیه السلام به پسر طلحة بن عبیدالله، پیامی ژرف به همراه داشت. به او فهماند كه جنگ ما در گذشته و حال برای عزت و قدرت دنیایی نبود كه اكنون ما شكست خورده باشیم و تو و یزید فاتح باشید. قیام ما برای زنده ماندن پیام وحی و رسالت بود و تا زمانی كه از ماذنه ها، ندای اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله به گوش رسد و مسلمانان برای نماز خویش در اذان و اقامه، این شعارها را تكرار كنند، ما پیروزیم.
امام سجاد در مجلس یزید
یزید بن معاویه - لعنة الله علیه - كه از پیروزی سرمست و خود را فاتح نهضت كربلا می دانست، دستور برپایی مجلسی را داد تا با تشریفات خاصی اسیران اهل بیت علیهم السلام را وارد كنند و او اهل بیت را تحقیر كند. ماموران دربار موظف شدند كه قافله اسرا را با ریسمان به یكدیگر ببندند و علی بن الحسین علیهما السلام را كه بزرگ ایشان بود، با زنجیر ببندند و (28) وارد مجلس یزید كنند. مراسم اجرا شد. كاروان اسیران، وارد مجلس یزید شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادی بر چهره یزید و اطرافیانش نمایان بود. امام زین العابدین علیه السلام سكوت را جایز ندانست. همین كه چشم مباركش به چهره خبیث یزید افتاد فرمود:
«انشدك الله یا یزید ما ظنك برسول الله لو رانا علی هذه الحالة؛ (29) ای یزید تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا ما را بر این حال مشاهده كند با تو چه خواهد كرد؟»
امام علیه السلام با كوتاه ترین جمله، بلندترین پیام را به حاضرین در مجلس یزید منتقل می كند.
مردم شام كه یزید را خلیفه رسول الله صلی الله علیه وآله می دانستند و برای پیامبرصلی الله علیه وآله احترام قائل بودند، با این فرمایش امام علیه السلام از خود می پرسند: مگر میان اسیران با پیامبر نسبتی هست؟
سخنان امام سجاد علیه السلام چنان ضربه ای بر اركان حكومت یزید وارد كرد كه سبب رسوایی او شد و او دستور داد غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام زین العابدین علیه السلام باز كنند.
یزید همچنان مست غرور است. چون ماموران سر سیدالشهداء را پیش یزید گذاردند، به شعر حصین بن حمام مری تمثل جست:
«یغلقن هاما من رجال اعزة علینا و هم كانوا اعق و اظلما؛
[شمشیرها] سر مردانی را می شكافند كه نزد ما گرامی هستند [ولی چه می توان كرد كه] آنان در دشمنی و كینه توزی پیش دستی كردند!»
امام سجاد علیه السلام در جواب یزید فرمود: «ای یزید! به جای شعری كه خواندی، این آیه را از قرآن بشنو كه خداوند می فرماید:
«ما اصابكم من مصیبة فی الارض و فی انفسكم الا فی كتاب من قبل ان نبراها ان ذلك علی الله یسیر. لكیلا تاسوا علی ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم و الله لایحب كل مختال فخور»؛ (30) «نرسد هیچ مصیبتی در زمین و نه در جان های شما مگر آن كه در لوح محفوظ است پیش از آن كه آن را پدید آریم. به درستی كه آن بر خدا آسان است، تا بر آنچه از شما فوت شد غمگین نشوید و به آنچه به شما داد شاد نشوید، خدا متكبران را دوست ندارد..»
یزید كه منظور امام علیه السلام و پیام آیه را دریافته بود، به شدت خشمگین شد و در حالی كه با ریش خود بازی می كرد، گفت: آیه دیگری هم در قرآن هست كه سزاوار تو و پدر توست:
«و ما اصابكم من مصیبة فبما كسبت ایدیكم و یعفوا عن كثیر»؛ (31) «هر مصیبتی كه به شما برسد، نتیجه دست آوردهای خود شماست و خدا بسیاری را عفو می كند..»
و سپس خطاب به علی بن الحسین علیهما السلام گفت: علی، پدرت، پیوند خویشاوندی را برید و حق مرا ندیده گرفت و بر سر قدرت با من به ستیز برخاست، خدا با وی آن كرد كه دیدی. (32)
امام سجاد علیه السلام مجددا آیه «ما اصابكم من مصیبة….» را تلاوت كرد.
یزید به پسرش (خالد) گفت: پاسخ او را بگو. خالد ندانست چه بگوید و یزید مجددا آیه ای را خواند كه قبلا متعرض آن شده بود.
یزید انتظار داشت كه امام سجاد علیه السلام در برابر اهانت ها و كردار زشت او سكوت كند، ولی حضرت پیش رفت و در برابر یزید ایستاد و فرمود:
«طمع نداشته باشید كه ما را خوار كنید و ما شما را گرامی بداریم. شما ما را اذیت كنید و ما از اذیت شما دست برداریم. خدا می داند ما شما را دوست نداریم و اگر شما ما را دوست ندارید، سرزنشتان نمی كنیم..» (33)
یزید كه به بن بست رسیده بود، گفت: راست گفتی لیكن پدر و جد تو خواستند امیر باشند. سپاس خدا را كه آنان را كشت و خونشان را ریخت. سپس سخن قبلی خود را تكرار كرد كه: علی، پدرت، خویشاوندی را رعایت نكرد و حق مرا نادیده گرفت و در سلطنت من با من به نزاع برخاست و خدا چنان كرد كه دیدی.
علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: «ای پسر معاویه و هند و صخرا! پیش از این كه به دنیا بیایی پیغمبری و حكومت از آن پدر و نیاكان من بوده است. روز بدر، احد و احزاب، پرچم رسول الله صلی الله علیه وآله در دست پدر من بود و پدر و جد تو پرچم كفار را در دست داشتند. سپس فرمود: ای یزید! اگر می دانستی چه كرده ای و بر سر پدر و برادر و عموزاده ها و خاندان من چه آورده ای به كوه ها می گریختی و بر ریگ ها می خفتی و بانگ و فریاد بر می داشتی..» (34)
یزید از خطیب دربار خواست تا بر منبر رود و از امام حسین علیه السلام و حضرت علی علیه السلام بد بگوید و او طبق دستورش عمل كرد.
امام سجاد علیه السلام از گستاخی خطیب برآشفت و فرمود:
«خداوند جایگاهت را آتش دوزخ قرار دهد..»
هنگامی كه سخنان خطیب مزدور به پایان رسید، امام سجاد علیه السلام خطاب به یزید گفت: «سخنگوی شما آن چه را خواست، به ما نسبت داد. به من هم اجازه بده تا با مردم سخن بگویم..»
ابتدا یزید رضایت نداد تا این كه بنا به اصرار اطرافیان و حاضران در مجلس و یكی از فرزندان خلیفه، یزید به امام علیه السلام اجازه داد و گفت: منبر برو و از آن چه پدرت كرد، معذرت بخواه.
خطبه معروف امام عارفان
امام سجاد علیه السلام از پله منبر بالا رفت و خطبه ای را با نوای گرم توحیدی بیان كرد كه در این جا به فرازی از آن خطبه می پردازیم:
«انا بن مكة و منی، انا بن الزمزم و الصفا؛ انا بن محمد المصطفی؛ انا بن علی المرتضی؛ انا بن فاطمة الزهراء…؛ (35)
من فرزند مكه و منایم؛ من فرزند زمزم و صفایم؛ من فرزند محمد مصطفایم؛ من فرزند علی مرتضایم؛ من فرزند فاطمه زهرایم…..»
امام زین العابدین همچنان به معرفی خویش ادامه داد، تا آن جا كه صدای مردم به گریه بلند شد و اركان كاخ یزید به لرزه درآمد و یزید از تحت تاثیر قرار گرفتن مردم سخت بیمناك شد، از این رو برای قطع كردن سخنان امام علیه السلام به مؤذن دستور اذان داد.
مؤذن دربار برخاست و با صدایی كه همه می شنیدند، اذان گفت.
وقتی به اشهد ان محمدا رسول الله صلی الله علیه وآله رسید، امام كه هنوز بر بالای منبر قرار داشت، خطاب به یزید فرمود: «ای یزید! این محمدصلی الله علیه وآله كه هم اكنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پیامبری او گواهی داد، جد توست یا جد من است؟ اگر بگویی پیامبرصلی الله علیه وآله جد توست، دروغ گفته ای و كفر ورزیده ای و اگر باور داری كه پیامبرصلی الله علیه وآله جد من است، پس چرا و به چه جرمی خاندان او را كشتی؟» (36)
آری بزرگ مبلغ نهضت عاشورا رسالت خویش را به نحو شایسته ایفا نمود و چهره مجلس را با تبلیغ رسای خود دگرگون كرد و مجلس یزید با رسوایی خاندان بنی امیه و یزید بن معاویه پایان یافت.
بازتاب خطبه امام سجاد علیه السلام
سخنان بزرگ مبلغان اسلام؛ حضرت سجادعلیه السلام و زینب كبری علیها السلام چنان در روحیه مردم شام تاثیر گذاشت كه انقلاب به پا كرد. شامیان دریافتند كسانی كه با چنین وضع فجیعی در كربلا شهید شدند، شورشی نبودند. آنان خاندان كسی هستند كه یزید به نام وی بر مسلمانان حكومت می كند.
مؤذن دربار به یزید اعتراض كرد و با شگفتی پرسید: «تو كه می دانستی این ها فرزندان پیامبر هستند، به چه علت آنان را كشتی و دستور دادی اموال آنان را غارت كنند؟» (37)
عالم یهودی كه در مجلس یزید بود، پس از شنیدن سخنان امام سجادعلیه السلام از یزید پرسید: «این جوان كیست؟» یزید گفت: «فرزند حسین علیه السلام..» یهودی گفت: «كدام حسین؟….» آن قدر پرسید تا دانست این ها از خاندان پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله هستند. حسین كسی است كه مظلومانه در كربلا به شهادت رسیده و او فرزند دختر رسول الله صلی الله علیه وآله است. یزید را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «شما دیروز از پیامبرتان جدا شدید و امروز فرزندش را كشتید!» (38)
عكس العمل یزید
یزید در برابر سرزنش دیگران مجبور شد تا از موضع جابرانه و ظالمانه خود دست بردارد و از آن چه نسبت به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله انجام داده است، معذرت خواهی كند (39) و مسؤولیت شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش را به گردن فرماندار كوفه یعنی، عبیدالله بن زیاد پسر مرجانه بیندازد. (40) ضمن اظهار ندامت از عملكرد خود و لعنت بر پسر مرجانه، از امام سجادعلیه السلام می خواهد كه اگر درخواست یا پیشنهادی دارد، بنویسد تا آن را انجام دهد. (41)
بدیهی می نماید كه نخستین تقاضای امام سجادعلیه السلام و دیگر اسرای كربلا، سوگواری برای شهیدان به خاك آرمیده شان در سرزمین گلگون نینوا و بازگشت به شهر پیامبرصلی الله علیه وآله، مدینه، شهر خاطره های زنده شهیدانشان باشد.
مدت توقف امام سجادعلیه السلام واسرای خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله را در شام از ده روز تا یك ماه نوشته اند. (42)
ه - شهادت امام سجاد علیه السلام
اسوه علم و حلم، امام زین العابدین علیه السلام، پس از یك عمر مجاهدت در راه خدا و پس از ابلاغ پیام عاشورا به جوامع بشری، به دست هشام و یا ولیدبن عبدالملك مسموم (43) و در (25 محرم سال 95 ه ق) به شهادت رسید و بدن مطهرش را در كنار تربت پاك امام حسن مجتبی علیه السلام در بقیع به خاك سپردند.
پی نوشت :
1)- طبقات ابن سعد، ج 5، ص 163؛ زندگانی امام زین العابدین، سید محسن امین، حسین وجدانی، ص 70.
2)- ارشاد شیخ مفید، ص 254.
3)- طبقات ابن سعد، ج 5، ص 163.
4)- ریاض القدس بحدائق الانس، ج 2، ص 227.
5)- مقتل الحسین، مقدم، ص 355 و بحار الانوار، ج 45، صص 114 و 196.
6)- بحار الانوار، ج 45، ص 132.
7)- ارشاد، ج 2، ص 123؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 206 و امالی شیخ طوسی، ج 1، ص 90.
8)- ناسخ، ج 3، ص 30.
9)- امام حسین و ایران، ص 480.
10)- لهوف، صص 66 و 67.
11)- همان.
12)- زمر/ 42.
13)- آل عمران/ 145.
14)- تاریخ طبری، ج 4، ص 350؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 206 و طبقات ابن سعد، ج 5، ص 757.
15)- انساب الاشراف، ج 3، ص 206.
16)- تاریخ طبری، ج 4، ص 252.
17)- بحارالانوار، ج 45، ص 184.
18)- امام حسین و ایران، صص 485 - 492.
19)- همان.
20)- ینابیع المودة، ص 352.
21)- همان.
22)- شوری/ 22.
23)- اسراء/ 26.
24)- انفال/ 41.
25)- احزاب/ 33.
26)- مقتل خوارزمی، صص 61 و 62 و احتجاج طبرسی، ج 2، ص 305.
27)- امالی شیخ طوسی، ج 2، ص 290.
28)- سیر اعلام النبلا، ج 3، ص 216.
29)- بحارالانوار، ج 45، ص 131.
30)- حدید، 22 - 23.
31)- شوری/ 30.
32)- تاریخ طبری، ج 7، ص 376 و بلاذری، ج 2، ص 220.
33)- بحارالانوار، ج 45، ص 175.
34)- تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص 86.
35)- مقاتل الطالبین، ج 2، ص 121؛ احتجاج طبرسی، ج 2، ص 310 و مقتل خوارزمی، ج 2، ص 69.
36)- همان.
37)- ترجمه مقتل ابی مخنف، ص 197.
38)- بحارالانوار، ج 45، ص 139.
39)- طبقات ابن سعد، ج 5، ص 157.
40)- ترجمه مقتل ابی مخنف، ص 198.
41)- تاریخ طبری، ج 7، ص 378 و احتجاج، ج 2، ص 311.
42)- امام سجادعلیه السلام، جمال نیایشگران، احمد ترابی، ص 135.
43)- دلائل الامامه، ص 80 و فصول المهمة، ص 208.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 27.