”هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة”و طرد استکبار درون
سخنرانی حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در جلسه درس اخلاق
يک اصل کلي در روايات ما هست که وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء)، چه درباره اميرالمؤمنين و چه درباره اهل بيت اينچنين ميفرمايد: “عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْه"، “حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ"، “حَسَنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْه” و سرّش هم اين است که ذات اقدس الهی در قرآن کريم پيوند پيغمبر را با اين ذوات قدسي با تعبير ﴿وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُم﴾ مشخّص کرده است. اگر وجود مبارک حضرت امير به منزلهٴ جان پيغمبر است، در اثر ولايت و مقام امامت است و اين مقام امامت برای حسن بن علی و حسين بن علی(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هست.
گرچه تعبير آيه “مباهله” درباره خصوص حضرت امير است، ولي خصيصهاي براي آن حضرت نيست؛ زيرا معيار امامت است که در همه اين ذوات قدسي هست؛ لذا فرمود: “حَسَنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْه"، “حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ". وقتي “حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ” شد، کار وجود مبارک پيغمبر(صلّی الله عليه و آله و سلّم) را حسين بن علی بايد در حدّ امامت انجام دهد.
برنامه حياتبخش وجود مبارک پيامبر را ذات اقدس الهی بعد از تلاوت آيات، سه اصل مهم قرار داد: ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِم﴾ که جامعه را با فرهنگ وحي آشنا ميکند، جامعه را طاهر و طيّب ميکند و با حکمت که خير کثير است آشنا ميکند؛ اين برنامهٴ رسمي آن حضرت است که خودش راهي اين راه است و عدّهاي را هم به همراه ميبرد.
در زيارت اربعين سالار شهيدان هم ميخوانيم: “وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة"، منتها وجود مبارک پيامبر در تمام مدّت عمر با تحمّل “مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ” به آن سه اصل عمل کرد و سالار شهيدان هم با بذل خون، جامعه را از جهل علمي و جهالت عملي نجات داد و به مقصد هم رسيده است!
تقريباً پنج قرن عباسيه ـ بنیالعبّاس ـ با اين نام و قبر و علامت مبارزه کردند؛ به راستی بنیالعبّاس با قبر حسين بن علی مبارزه کردند! آن قبر را شيار کردند، آن زمين را کشت کردند، به طوری که هيچ اثري از قبر مطهر نبود! امّا اينکه زينب کبري(سلام الله عليها) در شام قسم ياد ميکند و ميگويد: “فَوَاللهِ … لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا وَ لَا يُرْحَضُ عَنْك"؛ قسم به خدا نميتوانيد نام ما را به فراموشی بسپاريد، اين بر اثر اين است که ايشان “أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَة” است، وگرنه کم نبودند سلسله انبياء! چندهزار پيامبر آمدند و رفتند، اما بسياري از اينها نامي از اينها نيست! اينطور نيست که هرکسي پيغمبر بود يا امام بود جاودانه باشد، اين جاودانگی با يک فيض خاصّي است. و امروزه می بینید در جوامع مختلف همه در کنار سفرهٴ سالارشهيدان نشسته اند.
در زيارت اربعين فرمود او براي دو کار خون داد: يکي اينکه جامعه را عالم کند، ديگر اينکه جامعه را عادل کند و ما هم راهيان همين راه هستيم! سالارشهيدان فرمود اين راه براي شما هم هست، امّا بايد به دنبال ما حرکت کنيد؛ آن سخنراني نوراني حضرت در مکه هم همين است، فرمود: “مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَه"؛ ببينيد ما چکار ميکنيم، شما هم تابع ما باشيد. براساس همان اصل، نسبت به خود وجود مبارک حضرت در زيارت اربعين به خدا عرض ميکنيم: “وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ"، چرا؟ چون در صدر همين زيارت اربعين آمده است او حبيب و خليل توست!
در سوره “آل عمران” فرمود: ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّه﴾، از محبّ بودن به محبوب بودن هجرت کنيد که ائمه (علیه السلام) هجرت کردند؛ اينها حبيب به معناي محبوب هستند، اينها خليل تو هستند که ﴿وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهيمَ خَليلا﴾. چون در صدر زيارت اربعین آمده است:حسين بن علی(سلام الله عليه) محبوب و خليل توست، خون اين حبيب و خليل در راه توست، آنگاه آن توان را دارد که جامعه را رهبري کند؛ رهبري آن حضرت در همين زيارت اربعين آمده است که “وَ قَائِداً مِنَ الْقَادَة"؛ او قائد است! رهبريِ “قيادي” اين است که خودش پيشتاز است و ميگويد بياييد! فرق امام و ديگران اين بود که ديگران ميگفتند به طرف جنگ برويد، امام فرمود به طرف جنگ بياييد، پيشگام بود و گفت بياييد! “قائد” يعني کسي که خودش در جلو هست و ميگويد من رفتم و شما به دنبال من بياييد.
اين “هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة” حضرت، تنها براي طرد استکبار برون نيست، برای طرد آن مستکبر دورن هم هست؛ اگر عقل کسي اسير شد، درباره کساني که در اوائل امر هستند اين دشمن درون نميگذارد او عاقل بشود، نميگذارد دنبال علم برود، اين يک نحو است.
الآن شما ببينيد در طول تاریخ هرچه خواستند جلوي اين زيارت اربعين را بگيرند نشد؛ چرا که اين شوق و عشق است. اينها ولو قدرت تبيين نداشته باشند، اما بشر با شوق زنده است، با عشق زنده است، با محبّت و ارادت زنده است. علم يک گوشهاي از کارهاي نفس و ذهن را به عهده دارد، مسئول انديشه است و نه مسئول انگيزه، انگيزه را اراده و عزم و نيّت و اخلاص رهبري مي¬کند و اين همان محبّتي است که"وَ فِي قُلُوبِ مَنْ وَالاهُ قَبْرُه”
سخنان حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در جلسه درس اخلاق هفتگی؛ پنجشنبه-95/08/25