چگونه در نماز حضور قلب داشته باشیم؟
نداشتن حضور قلب در نماز، يعنى مشغولبودن قلب و غافلبودن از ياد خدا و از اعمالى كه در نماز هست؛ مانند ركوع، سجود و قيام؛ بدينگونه كه نمازگزار تمام اعمال را انجام مى دهد و تمام اذكار نماز را نيز مى گويد، اما حواسش جاى ديگرى است . . .
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذينَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»[۲]
مقدمه
نماز از مهمترین عبادات است که در آموزههای دینی بسیار مورد توجه قرار گرفته است؛ زیرا هدف از نماز ياد خداوند است: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِی»،[۳] اما آنچه اهمیت نماز را افزایش میدهد، روش درستخواندن آن است. این امر بدون حضور قلب ميسر نمىشود؛ زيرا ياد، يعنى حضور، و غفلت، يعنى غايب؛ و براى اينكه انسان در نماز، حالت ذكر و ياد او را پديد آورد، بايد به حضور قلب برسد. البته «حضور قلب» و «غياب قلب» در مقابل هم قرار میگیرند و نمىتوانيم يكى را بدون تصور ديگرى درک كنيم. بنابراين ابتدا از «غياب» و سپس از «حضور» صحبت مىكنيم.
الف) غيبت قلب
نداشتن حضور قلب در نماز، يعنى مشغولبودن قلب و غافلبودن از ياد خدا و از اعمالى كه در نماز هست؛ مانند ركوع، سجود و قيام؛ بدينگونه كه نمازگزار تمام اعمال را انجام مى دهد و تمام اذكار نماز را نيز مى گويد، اما حواسش جاى ديگرى است؛ اين آفت نماز است و هيچ چيزى مثل نداشتن حضور قلب به نماز ضرر نمىرساند.[۴]
علت غيبت، هجوم افكار و خيالها به قلب نمازگزار است. سبب سرگردانى قلب در نماز، نبود سنگرهاى محكم براى حفاظت از قلب است؛ درست مانند هر هجومى كه دشمن بر قلعهها و موقعيتهاى ما مىكند.
«قلب»، دژ و و مركز ياد خدا است. اگر قلب از استحکام متناسب با هجوم دشمن بهرهمند باشد، در برابر اين هجوم مقاومت مىكند و آن را از بين مىبرد و اگر قلب در برابر هجوم سخت دشمن ناتوان شد، با يک جنگ تمام عيار از ناحيه افكار و خيالها روبهرو مىشود. بنابراین راه درمان اين بيمارى، محافظت از قلب است.
ب) اهمیت و ارزش حضور قلب
ارزش نماز به حضور قلب است و اساساً آن قسمت از نماز براى نمازگزار مفيد است كه در آن توجه قلبى داشته است. روايات نيز بر اين نكته اشاره دارند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مى فرمايند: «لَيْسَ لَكَ مِنْ صَلَاتِكَ إِلَّا مَا أَحْضَرْتَ فِيهِ قَلْبَك؛[۵] آن قسمت از نماز براى بنده است كه در آن توجه و درک داشته است.» امام باقر(علیه السلام) فرمودند: «وقتى براى نماز برخاستى، حتماً به خدا توجه كن؛ زيرا از نمازت آن مقدار براى تو سودمند است كه در آن به خدا توجه داشتى.»[۶] امام صادق(علیه السلام) نيز مى فرمايند: «… هر بنده مؤمنى كه در نمازش، دل سوى خدا كند، خداوند نيز به او توجه مىكند. ممكن است نماز از ياد خدا تهى باشد و فقط ظاهر نماز داشته باشد. اما اين نماز به صورت صاحبش زده مىشود».[۷] از اینرو ممكن است كه انسانى پنجاه سال نماز بخواند، اما خداوند يک نماز هم از او قبول نكند. امام صادق(علیه السلام) مى فرمايند: «وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَيَأْتِی عَلَى الرَّجُلِ خَمْسُونَ سَنَةً وَ مَا قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ صَلَاةً وَاحِدَةً؛[۸] به خدا قسم كه شخصى پنجاه سال عمر مىكند، اما خداوند حتى يک نماز هم از او قبول نمىكند».
محافظت از نماز
بعضى از مردم، همانگونه كه از مال خود محافظت مىكنند، از نمازشان هم مراقبت مىكنند؛ قيام، ركوع و سجود آن را به خوبى انجام مىدهند و در نمازشان به خداوند توجه دارند. خداوند از اينان محافظت مىكند، اما بعضى از مردم نمازشان را ضايع میکنند و حرمتش را میشکنند. نماز مىخوانند، اما به آن توجه ندارند. خداوند اينان را تباه مىكند. امام صادق(علیه السلام) مى فرمايند: «به راستى بنده وقتى نمازش را در وقت آن بجا آورد و بر آن محافظت كند، آن نماز، سفيد و پاک بالا مىرود و مىگويد كه مرا حفظ كردى، خدا تو را حفظ كند و اگر از نمازش محافظت نكند، سياه و ظلمانى بالا مىرود و مىگويد مرا تباه كردى، خدا تو را تباه کند».[۹] روایتی نقل شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مردی را ديد كه نماز میخواند و با محاسن خود بازی میکرد؛ فرمود: اگر دل اين مرد خاشع بود، اعضاى وى نيز خشوع داشتند.[۱۰]
ابوحمزه ثمالی میگوید: علی بن الحسین(علیه السلام) را در حالیکه نماز میخواند دیدم. عبا از یک دوش او افتاد، اما به افتادن آن توجهی نکرد تا اینکه از نماز فارغ گردید. از او سؤال کردم: چرا عبا را بر دوش خود نینداختید؟ حضرت فرمود: آیا میدانی در برابر چه کسی قرار گرفتهام. آن مقدار از نماز بنده مورد قبول است که در آن حضور قلب باشد.[۱۱]
ج) عوامل حضور قلب در نماز
حـضور قـلب، در مقابل غفلـت و سرگردانى است. حضور قلب، حالت ذكر و دلبستگى به خداوند است؛ برخلاف حالت حضور نداشتن. عوامل حضور قلب را میتوان به عوامل اصلی و فرعی تقسیم کرد. در اینجا نخست به عوامل فرعی اشاره میکنیم.
عوامل فرعی حضور قلب
۱. آمادگی قبل از نماز
کسـی که میخواهد در نماز حضور قلب داشته باشد، لازم است به مقدمات نماز تـوجه کنـد. وضـو را به صورت کامل انجام دهد. قبل از نماز، لحظاتی را با خدا خلوت کند. امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «إِذَا اسْتَقْبَلْتَ الْقِبْلَةَ فَانْسَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا وَ الْخَلْقَ وَ مَا هُمْ فِيهِ وَ اسْتَفْرِغْ قَلْبَكَ عَنْ كُلِّ شَاغِلٍ يَشْغَلُكَ عَنِ اللَّهِ وَ عَايِنْ بِسِرِّكَ عَظَمَةَ اللَّه…؛[۱۲] هنگامی که به قصد نماز به جانب قبله ایستادی، دنیا و آنچه در آن است و مردم و احوال آنها را فراموش کن. قلبت را از هر شاغلی که تو را از یاد خدا باز میدارد، فارغ ساز. با چشم باطن، عظمت و جلال خدا را مشاهده کن… ».
۲. رعایت مستحبات نماز
يكـى از مستحبـات، اذانِ نماز است؛ زيرا كه اذكار نماز و جملات آن، انسان را براى حضـور در برابر حضرت حق آماده مىكنند.
يكى ديگر از اين عوامل، استعاذه (پناه بردن به خداوند از شر شيطان) در ابتداى نماز؛ پيش از تلاوت سوره حمد است. همچنین از اسباب حضور قلب، رعایت احکام و آداب نماز است؛ مانند نگاه کردن به محل سجده در حال قیام و نگاه کردن بین دو پا در حال رکوع.
از هنـگام وضو سـاختن، دل را به خدا بسپار و جان و روح و قلب را به آن خط نورى ملکوتى متصل کن که از کعبه تا عرش و از آنجا تا حقیقت اسما و صفات، و از آن فراتر، تا «ذات احدیت» امتداد دارد.
سپس با حضور قلب بگو: «إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُكِی وَ مَحْيایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين؛[۱۳] نماز و تمام عبادات من، زندگى و مرگ من، همه براى خداوند، پروردگار جهانیان است».
آنگاه که در آستانه تکبیر قرار گرفتى، گناهان خویش را به یاد آور و به عظمت خالق توجه کن و
بگو: «يَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاكَ الْمُسِیءُ وَ قَدْ أَمَرْتَ الْمُحْسِنَ أَنْ يَتَجَاوَزَ عَنِ الْمُسِیءِ وَ أَنْتَ الْمُحْسِنُ وَ أَنَا الْمُسِیءُ فَبِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَجَاوَزْ عَنْ قَبِيحِ مَا تَعْلَمُ مِنِّـی؛[۱۴] اى خداى نیکوکار! بنده گناهکارت به در خانه تو آمده. امر کردهاى که نیکوکار از گناهکار بگذرد. تو نیکوکارى و من گناهکارم. به حق محمد و آل محمد(صلی الله علیه و آله)، رحمتت را بر محمد و آل محمد بفرست و از کارهاى زشتى که مىدانى از من سر زده، بگذر».
۳. پرهیز از خیالپردازی
یکى از عوامل حواسپرتى در نماز، خیالپردازی است. اگر قبل از نماز چند دقیقهاى به وسیله ذکر خـدا و مناجات و تلاوت قرآن، خود را آماده نماز کنیم، ذهن از حواسپرتى و از توجه به کثرت، به سوى وحدت متوجه مىشود. در نتیجه هنگام نماز فکر انسان به این طرف و آن طرف متوجه نمیشود. کسى که قبل از نماز با دیگرى بحث داشته، یا خوشحال یا ناراحت شده، اگر فوراً وارد نماز شود، نمازش تحت تأثیر آن افکار خواهد بود و حضور قلب نخواهد داشت.
این حالت ممکن است برای عالمان الهی هم اتفاق بیفتد. روزی خانمی نزد سید مرتضی آمد و مسئلهای از بحث حیض پرسید، سید مرتضی نیز با دقت به سؤال پاسخ داد، سپس سید مرتضی به نماز رفت و برادرش سید رضی نیز به ایشان اقتدا کرد؛ ولی در بین نماز، قصد فرادا نمود و نماز را به تنهایی و بدون جماعت خواند. وقتی که به خانه مراجعت کردند، سید مرتضی نزد مادر به گلایه و شکایت پرداخت. مادر هم سید رضی را مذمت و عتاب کرد. سید رضی در پاسخ گفت: علت اینکه من نمازم را فرادا خواندم، این بود که در اثنای نماز که به برادرم اقتدا کرده بودم، ناگهان دیدم فکر برادرم در مسئله خون زنان است. من از مشاهده این حال متعجب و متحیر شدم و به ناچار نمازم را فرادا خواندم.[۱۵]
۴. زمان و مکان مقدس
«زمان» و «مكان» دو عامل ديگر از اين عوامل مساعدند. خداوند به بعضى از قسمتهاى زمين، فضيلت خاصى بخشيده است؛ همانگونه كه بعضى از روزها را كرامت و فضيلت عنايت فرموده است. انتخاب آن زمينها و زمانهاى بافضيلت، براى حضور بخشيدن به قلبهاى سرگردان، بسيار پرفايده است.
از اين زمينها، مسجد است كه مسجدالحرام، مسجد نبوى در مدينه، مسجدالاقصى و مسجد كوفه از پرفيضترين آنها هستند و همچنين مرقد اولياى خدا، صالحان، مزار اهل بيت: و به ويـژه حـرم مطـهر امام حسين(علیه السلام) از بخشهايى هستند كه فضيلت و ارزش فراوانى دارند. از پرارجترين اين سرزمينها، سرزمين عرفه است.
از روزها و شبها، شب جمعه، روز جمعه، شب قدر، روز عرفه، ماه رمضان و شب نيمه شعبان است. اگرچه سرّ انتخاب اين سرزمينها و اين روز و شبهاى خاص را نمىدانيم، اما به روشنى درمىيابيم كه اين سرزمينها و اين زمانها تأثير زيادى بر آمادگى و اقبال دلها براى عبادت دارند و سبب گشايش دلها براى ياد خدا، نماز، دعا و قرائت قرآن مىشوند.
۵. خلوت و اجتماع
از ديگر عوامل مساعد براى ايجاد حضور قلب، «خلوت» و «اجتماع» است و هر كدام از اينها در اقبال دلها به سوى خداوند، مفيد هستند.
در خلوت، انسان چيزى نمىيابد كه او را از ياد خدا باز دارد و قلبش به ذكر خدا مشغول مىشود. به همين سبب در قرآن بر استغفار در سحرها تأكيد فراوانى شده است. روايات نيز به انتخاب سحرها، براى طلب آمرزش و نماز پافشارى مىكنند: «الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ* الصَّابِرينَ وَ الصَّادِقينَ وَ الْقانِتينَ وَ الْمُنْفِقينَ وَ الْمُسْتَغْفِرينَ بِالْأَسْحارَ؛[۱۶] كسانى كه مىگويند: پروردگارا! ما ايمان آوردهايم؛ پس گناهان ما را بيامرز و ما را از عذابِ آتش نگاهدار! آنها كه [در برابر مشكلات، و در مسير اطاعت و ترک گناه،] استقامت مىورزند، راستگو هستند، [در برابر خدا] خضوع، و [در راه او] انفاق مىكنند، و در سحرگاهان، استغفار مىکنند…». بر این اساس است که خداوند به پيامبرش فرمان مىدهد نيمى از شب يا كمتر را به نماز و عبادت بپردازد: «يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّل * قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَليلاً * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلیلاً؛[۱۷] اى جامه به خود پيچيده! شب را، جز كمى، به پاخيز! نيمى از شب را، يا كمى از آن كم كن».
به طور معمول انسان در خلوت، بيشتر از جمع، احساس اشتياق به خداوند دارد. ناگفته نماند كه هر جمعى نيز براى توجه و اقبال انسان به خداوند، مضر نيست؛ جمعهايى كه براى ياد خدا، عبادت و نماز ترتيب داده شدهاند، تأثير خاصى در دلبستگى انسان به ذكر و اقبال دل به سوى حضـرت حـق دارند. به همين سبب تأكيد شده است كه در اجتماعها حضور يابيم و خداوند حضور در جماعتها و حج را بر مؤمنان با وجود شرائطی واجب كرده است.
عوامل اصلی حضور قلب
نماز، سفر به سوى خداوند است. اين حقيقتى است كه حديث «الصَّلَاةُ مِعْرَاجُ المُؤْمِنِ» بدان اشاره دارد. در نماز است كه انسان به سوى حضرت حق عروج مىكند و هر چه عروج انسان در نماز بيشتر باشد، نزديكىاش به خدا بيشتر خواهد بود. هدف از اين سفر، خداوند است. در اين سفر، انسان با حالتها و لحظههای با شكوه و زيبايى چون شكر، ذكر، استغفار، دعا، استعانت، عبادت، تكبير، ركوع، سجود، قنوت، تشهد، سلام، مدح، توحيد، استغفار، تضرع، خشوع و… مواجه مىشود. هر يک از اين جلوهها، بوستانى از بوستانهاى ذكر و بندگى است كه ارزش آن را كسانى مىدانند كه خداوند درک اين خوشىهاى عقلانى و روحانى را به آنها مرحمت فرموده است. جاى تأسف است كه انسان از اين جلوههاى پرجلال و شكوه، غافل و سرگردان گذر كند؛ يعنى از لذتهاى روحانى چيزى نشنود و چيزى نبيند و بويى از رايحه دلانگيزشان استشمام نکند. حضور در آن بوستانهای عقلانى و روحانى، اولاً به درک و انديشهورزى و ثانياً به تعامل و تعاطف روحى نياز دارد و اين دو پديد نمىآيند، مگر زمانی كه انسان دلش را از هر چه او را از ياد خدا بازمىدارد، خالى كند. اين نيز ميسر نمىشود مگر اينكه انسان مواظب و مراقب قلبش باشد تا به غير ياد خدا مشغول نشود.
در اینجا به عوامل مهم و اصلی حضور قلب اشاره میکنیم:
۱. محافظت و اهتمام بر نماز
واضح است كه عنايت و اهتمام از عوامل مواظبت است. هر چه اهتمام انسان به كارى بيشتر باشد، توجه و مواظبتش به آن بيشتر خواهد بود. خلاف آن نيز همينگونه است. اگر تمام اهتمام انسان، صرف دنيا شد، از نماز باز مىماند و اگر به نماز هم بايستد، قلبش به امور دنيايى كه براى او مهمتر است، سرگرم خواهد ماند.
به همين سبب اگر انسان با دو كار روبهرو شد كه يكى از آن دو براى او اهميت بيشترى داشته باشد، قلبش به سوى آن جذب مىشود؛ اگر چه ممكن است جسمش به ديگرى مشغول باشد. کسانی كه از نمازشان رویگرداناند و به كارهاى دنيايى مىپردازند؛ عنايتشان به اين امور بيشتر از نماز است. بنابراين اگر كسى ارزش نماز را دانست و از لذتهاى عقلانى و روحانى و ثواب آخرتى آن با خبر شد، در مییابد که: «وَ الآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى؛[۱۸] آخرت بهتر و پايدارتر است!».
۲. تمركز
تمركز يعنى تلاش براى تأمل و تدبر در افعال و اذكار نماز و توجه به آنها. غزالى در احياءالعلوم به اين اقدام اشاره كرده است: وقتى نداى مؤذن را شنيدى، نداى روز قيامت را تصور كن و دلت را در مـعرض اين ندا قـرار ده. اگـر دلت را سرشار از خـوشى و سرور ديدى و آكنده از شوق به پيشىگرفتن از ديگران يافتى، بدان كه روز قيامت بـراى تـو بشارت و نـور خـواهد آورد. و اما تکبیرةالاحرام؛ اگر زبانت چيزى گفت، شايسته است كه قلبت آن را انكار نكند. اگر در قلبت چيزى بزرگتر از خداوند است، خداوند شهادت مىدهد كه تو دروغگويى.[۱۹] اگر گفتى «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم»، پس بدان كه شیطان دشمن تو است و به سبب حسادتى كه به مناجات تو با خداوند مىورزد، هميشه منتظر است كه دلت را از خدا جدا كند.
وقتى «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم» گفتى، از اين جمله قصد تبرک و آغاز قرائت داشته باش و درک كن كه همه كارها به دست خدا است. وقتى گفتى «الرَّحْمنِ الرَّحِيم» در قلبت انواع لطف و رحمت الهى را حاضر كن. بار ديگر اخلاصت را تجديد كن و بگو: «إِيَّاكَ نَعْبُد» و بر ناتوانىات اشاره كن: «وَإِيَّاكَ نَسْتَعِين».[۲۰]
گفتنی است که ضمن کمکخواستن از خدا، باید به نکته مهم دیگر، یعنی یقین به بزرگی خداوند توجه کند، آنگاه که بنده به عظمت خداوند و گستردگی فرمانروایی و قدرت او معرفت یافت و با جان و دل فهمید که به اندازه ذرهای مالک خیر و شر خود نیست و زندگی و مرگ به دست خداست، عقل و اندیشهاش در برابر این عظمت زانو میزند و در پیشگاه حضرت حق، به فروتنی میافتد. امام علی(علیه السلام) میفرماید: «وَ لَوْ فَكَّرُوا فِی عَظِيمِ الْقُدْرَةِ وَ جَسِيمِ النِّعْمَةِ لَرَجَعُوا إِلَى الطَّرِيقِ وَ خَافُوا عَذَابَ الْحَرِيق؛[۲۱] اگر مردم در عظمت قدرت خدا و بزرگی نعمتهای او
میاندیشیدند، به راه راست باز میگشتند و از آتش سوزان میترسیدند».
۳. خالىكردن قلب
خالی کردن قلب، راهى معروف و آشنا نزد ارباب معرفت است كه به روش اول نيز نزديک است. پايه اين روش اين است كه قلب آدمى يک ظرف است كه گنجايش دو توجه و اهتمام را ندارد: «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فی جَوْفِهِ؛[۲۲] خداوند براى هيچكس دو دل در درونش نيافريده». اگر قلب انسان مشغول سرگرمىهاى دنيايى شد، ديگر نمىتواند خود را به ذكر خدا وادارد. اين سرگرمىها نيز او را دنبال مىكنند و حتى در نماز هم او را رها نمىكنند. اين سرگرمىها دوگونهاند: سرگرمكنندههاى بيرونى و سرگرمكنندههاى درونى كه دومى بسى سختتر از اوّلى است.
سرگـرمكنندههاى بيرونى همان چیزهایی هستند كه پيرامون انسان هستند و حواسش را پرت مىكنند؛ مثل: تزئين مكان نمازگزار و نقشهاى فرشى كه بر روى آن نماز مىگزارد. به همين سبب، تزئين مسجد و رو نمودن به اشكال و تصاوير در نماز مكروه است و انسانهاى صالح نمىپسندند در جايى كه در آن عكسها و نقشها و تزئينات وجود دارد، نماز بخوانند.
مهمتر از سرگرمكنندههاى بيرونى، سرگرم كنندههاى درونى و نفسانى هستند؛ همان دلمشغولىهايى كه نمازگزار را از نماز و ذكرش بازمىدارند؛ حواسش را پرت، پاكى جانش را آلـوده، و او را با طـمع، حسد، حـرص و آرزوى دور و دراز، خسته مىكنند. همه اين عوامل، بازدارنده انسان از نمازند.
ابوالعباس جواليقى، ابتدا خورجينفروش بود. به شخصی تعدادى خورجين نسيه داد و در دفتر ثبت نكرد؛ اسمش را از ياد برد و تلاش مىكرد كه او را به ياد آورد، اما موفق نشد. وقتى به نماز ايستاد، نام او را به خاطر آورد و سپس به همكار جوان خود معرفىاش كرد. آن جوان به او گفت: «چگونه او را به خاطر آوردى؟» ابوالعباس پاسخ داد: «در نماز به ياد آوردم». آن جوان گفت: «نماز مىخواندى يا دنبال خورجينهايت بودى؟» ابوالعباس به اشتباهش پى برد و پشيمان شد. مغازه و خورجينها را فروخت و خودش را وقف عبادت كرد و به پرهيزکارى و نيكى زبانزد شد.
ابوالعباس توفيق یافت از وابستگىاش به فروش خورجين، جدا شود، اما نمیتوانست هم شغلش را ادامه دهد و هم از وابستگى نجات يابد. روش اسلام اينگونه نيست كه انسان از زندگىِ دنيايىاش كنارهگيرى كند تا از دلبستگى به آن رها شود. اين راهحل سلبى براى رهایی از تعلق به دنيا، هيچ رنگ اسلامى ندارد.
روش تربيتى اسلام، براى رهايى از وابستگى به دنيا، توانمندكردن نفس براى آزادى از تعلق به دنيا و مراقبت و نگهدارى از روح و جان است، نه كنارهگرفتن از دنيا. عايشه، همسر پيامبر(صلی الله علیه و آله) مىگويد: پيامبر(صلی الله علیه و آله) با ما بود و با هم در حال صحبت بوديم؛ اما وقتى هنگام نماز مىشد، انگار نه او ما را مىشناسد و نه ما او را.[۲۳]
اين روشِ صحيح است. پيامبر بزرگ اسلام در متن جامعه بود و با همه مسائل و مشكلات آن سروكار داشت، ولى هنگامى كه در برابر خداوند مىايستاد، همه رابطهها بين ايشان و محيط اطرافش، قطع مىشد. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «وقتى رو به قبله ايستادى، از دنيا و آنچه در آن است و مخلوقات و آنچه در اختيار آنها است، جدا شو و ايستادنت را در مقابل خداوند به ياد بياور در روزى كه تمام اعمال انسان آشكار مىشود.»[۲۴]
۴. گفتوگو
بعضى وقتها كه مشغول مطالعه كتاب يا گوشدادن به سخنرانى هستيم، دچار حواسپرتى مىشويم؛ اما هنگامى كه با كسى صحبت مىكنيم يا به سخن كسى رودررو گوش مىدهيم، دچار حواسپرتى نمىشويم. علت اينكه در دو حالت اول، دچار حواسپرتى مىشويم اما در حالت ديگر حواسمان پرت نمىشود، چيست؟ علت، وجود نداشتن گفتوگو در دو حالت نخست، و وجود گفتوگو در حالت بعدى است. وقتى انسان با كسى رودررو صحبت مىكند، اين حالت، او را به سوى طرف مقابلش مىكشد و همينگونه در مقابل كسى که انسان به سخنانش گوش مىدهد، اين حالت گفتوگو انسان را به سوى كسى كه در حال سخنگفتن است، جذب مىكند؛ آن هم بدون هيچ تكلّف و يا سختى و بدون نياز به تمركز و وقت اضافى. اين يک پديده واضح و بديهى است. در گفتوگو هيچ نيازى به تمركز و تأمل در كلمات نيست. با ديگران گفتوگو مىكنيم يا احياناً سخنرانى كوتاه يا بلندى را براى ديگران ارائه مىدهيم؛ اما كاملاً روان و بدون اينكه براى تمركز در صحبتمان زحمتى به خود دهيم يا براى فهم جملات آن رنجى متحمل شويم. ما اين حالت را بارها تجربه كردهايم. راز اين حالت، همان رابطه قوى ميان دو نفر در حالت گفتوگو است.
نگاه آينهاى و نگاه مستقل به كلمات
كلمات در يک گفتوگو، ابزار فهم معنى هستند و بايد نگاه ما به كلمات، مانند نگاه ما به آينه
بـراى ديـدن خـود در آن بـاشد و فـرق بسيارى وجود دارد ميان نگاه انداختن به آينه وقتى كه مىخواهيم از جنس و كيفيت شيشه آن سر دربياوريم و هنگامى كه مىخواهيم صورتمان را در آن ببينيم. نگاه دوم به اصطلاح نگاه «آينهاى» است كه ما در استفاده از كلمات و گوش سپردن، معنای آن را بهره مىگيريم؛ اما نوع نگاه اول به كلمات، يعنى نگاه مستقل و دقت در خود الفاظ که به درد متكلم يا شنونده در يک گفتوگو نمىخورد و چه بسا او را از حالت گفتوگو (چه در هنگام سخن گفتن و چه در حالت شنيدن) بازدارد.
گفتوگوى صاعد و نازل
اكنون كه دانستیم عامل «گفتوگو و تخاطب» نقش مهمى در كشش و جذب انسان به سوى نماز، دعا و قرآن دارد، بايد اشاره كنيم كه گفتوگو دو حالت دارد: خطابى كه از سوى خداوند بر بنده نازل مىشود (قرآن) وخطابى كه از جانب عبد بالا مىرود كه نماز و دعا است و به آن «قرآن صاعد» مىگويند.
تنها اشتراک در اين سه خواندن (دعا، نماز و قرآن) اصل گفتوگو و خطاب است. قرآن به لحاظ اينكه از جانب خداوند نازل شده است، از دعا و نماز متمايز است. اگر انسان به وجود گفتوگو در نماز، دعا و قرآن توجه كند؛ چه اين خطاب با خدا باشد يا از سوى او، وجود گفتوگـو و خطاب، انسان را به سوى نماز، دعا و قرآن جذب مىكند.
درک وجود حالت گفتوگو با خداوند يا از سوى خداوند، انسان را به اين خطاب، بدون هيچ تكلّف و دشوارى علاقهمند مىكند. نماز، يک خطاب صاعد از جانب بنده به سوى خـداوند است؛ بيشتر يا همه خطابهاى نماز از اين قبيل است؛ مثل: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِين * إِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيم»؛ يا خطابى كه مدح و حمد و ستايش است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ * الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»؛ يا خطابى كه بزرگداشت و تعظيم است: «سُبحانَ ربِّیَ العَظِيمِ وَبِحَمدِه»؛ يا خطاب تسبيح، تمجيد، تأييد و تكبير؛ مانند: «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُلِلَّهِ وَ لا الهَ الّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر» و همينگونه ساير اذكار در نماز كه از جانب بنده با خداوند است و نيز دعا كه همهاش خطاب از سوى عبد با پروردگار است: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُك…».
قرآن خطاب خداوند با بنده است و هيچ لذتى براى مؤمن، بالاتر از اين نيست كه به خطاب الهى با او در قرآن، گوش جان بسپارد. از يكى از انسانهاى صالح نقل شده است كه مىگفت: قرآن مىخواندم تا اينكه احساس كردم خداوند با من گفتوگو مىكند و هيچ چيز را خوشتر از اين در دلم نيافتم و انگار كه از اين گفتوگو سير نمىشدم و تاب رهاكردن آن را نداشتم. براى دلهاى پاک مؤمنان، هيچ لذتى مانند خطاب مستقيم با خداوند نيست: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ كَافَّةً؛[۲۵] ای كسانى كه ايمان آوردهايد، همگى در صلح و آشتى درآييد.»[۲۶]
در چنین فضایی است که انسان همه چیز را فراموش میکند و تنها معشوق و معبود خود را در نظر دارد و نتیجه آن نیز رسیدن به محبوب است.
گوهرشاد خانم (همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده مسجد معروف گوهرشاد مشهد، بیشتر وقتها خود جهت هدایت و سرکشی حاضر میشد و دستورات لازم را میداد. روزی یکی از کارگران به طور ناگهانی نگاهش به صورت او افتاد و با همین نگاه، آتش عشق در وجودش شعلهور گشت و دلباختۀ او شد؛ اما در اینباره نمیتوانست چیزی بگوید تا اینکه غم و غصه فراوان، او را مریض کرد. به خانم گزارش دادند که یکی از کارگران که با مادرش زندگی میکرد، مریض شده است. بعد از شنیدن این ماجرا خانم به عیادتش رفت و علت را جویا شد. مادر کارگر جوان گفت: او عاشق شما شده است. خانم با اینکه عروس شاهـزاده بود، اما هیچ ناراحت نشد! به مادر جوان گفت: باشد، وقتی من از همسرم جدا شدم با او ازدواج میکنم؛ ولی به شرط اینکه مهریه من را قبل از ازدواج بپردازد و آن این است که چهل شبانه روز در محراب این مسجد نیمهکاره عبادت کند. جوان پذیرفت و چند روز از پی عشق او عبادت کرد؛ ولی با توجه خاص امام رضا(علیه السلام) حالش تغییر یافت. پس از چهل روز، خانم از حال جوان جویا شد؛ جوان به فرستاده خانم گفت: به خاطر لذتی که در اطاعت و بندگی خدا یافتم، از لذت نفس شهوانی پرهیز کردهام.[۲۷]
پی نوشت؛
[۱]. برگرفته از کتاب فی رحاب القرآن اثر مرحوم آیتالله محمدمهدی آصفی با تلخیص و اضافات.
[۲]. مؤمنون، آیه ۱ ـ ۲.
[۳]. طه، آیه ۱۴.
[۴]. آصفی، محمدمهدی، فی رحاب القرآن، ج ۳، ص ۱۸۵.
[۵]. مجلسى، بحار الأنوار، ج ۸۱، ص ۲۵۹.
[۶]. همان، ص۲۶۰.
[۷]. كلينى، الكافی، ج ۳، ص ۲۶۳.
[۸]. همان، ص۲۶۹.
[۹]. جمعی از نویسندگان، الاصول الستة عشر، ص ۳۲۲.
[۱۰]. كاشانى، ملا فتح الله، خلاصة المنهج، ج ۳، ص ۳۳۲.
[۱۱]. حر عاملى، وسائل الشيعة، ج ۵، ص ۵۷۸.
[۱۲]. مجلسی، بحار الأنوار، ج ۸۱، ص ۲۳۰.
[۱۳].كلينى،گزيده كافى، مترجم: بهبودى، محمد باقر، ج ۴، ص ۱۲۲.
[۱۴]. مجلسى، بحار الأنوار، ج ۸۱، ص ۳۷۵.
[۱۵]. شاکر برخوردار، فرید، آدابالطلاب، ص ۱۷۸.
[۱۶]. آل عمران، آیات ۱۶- ۱۷.
[۱۷]. مزمل، آیات ۱ ـ ۳.
[۱۸]. اعلى، آیه ۱۷.
[۱۹]. غزالی، محمد، احیاء العلوم، ج ۲، ص ۲۹۸.
[۲۰]. همان، ج ۲، ص ۳۰۰ ـ ۳۰۱.
[۲۱]. سیدرضی، نهج البلاغه، خطبه ۱۸۵، ص ۲۷۰.
[۲۲]. احزاب، آیه ۴.
[۲۳]. ابن ابیجمهور، عوالی اللئالی، ج ۱، ص ۳۲۴.
[۲۴]. غزالی، احیاء العلوم، ج ۲، ص ۲۹۹.
[۲۵]. بقره، آیه ۲۰۸.
[۲۶]. آصفی، محمدمهدی، فی رحاب القرآن، ج ۳، ص ۲۰۸.
[۲۷]. محمدی، محمدحسین، کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی، ص ۷۷.
کاری از گروه تولید محتوای معاونت فرهنگی وتبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.