چرا کسی از حاضران در غدیر به خلافت دیگران (غیر از حضرت علی علیه السلام) اعتراض نکرد؟
پرسش: شیعه میگوید: هزاران صحابه در غدیر خم حضور داشتند، و همه شنیدند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) علی را به عنوان جانشین خود بعد از وفاتش تعیین کرد؛ اگر چنین است پس چرا از هزاران صحابه یکی به خاطر غصب شدن حق علی اعتراض نکرد، حتی عمار بن یاسر و مقداد بن عمرو و سلمان فارسی چیزی نگفتند و یکی از اینها نگفت: ای ابوبکر چرا خلافت را از علی غضب میکنی و حال آنکه میدانی که پیامبر(ص) در غدیر خم چه گفت؟!
پاسخ :
اصل وقوع حادثه غدیر از طریق نقل متواتر تاریخی اثبات شده است.
تاریخ نویسان با ثبت وقایع ، به صحت این مطلب اذعان کردهاند. حجیّت این مطلب به قدرى بود که در ادبیات، کلام، تفسیر و حتى معاجم حدیثى معتبر اهل سنّت و شیعه راه پیدا کرد به نحوى که نسائى دانشمند بزرگ اهل تسنّن، حدیث فوق را به ۲۵۰ سند نقل کرده است.
اما در پاسخ سؤال شما باید گفت که: اساساً عمومیّت عدم اعتراض صحابه در سقیفه، مورد نقض و ابطال است؛ البته حضرت على (ع) طبق وصیّت پیامبر(ص)، مأمور بود که نگذارد جامعه به دو دستگی کشیده شود، لذا ایشان بارها در مواقع مختلف با استناد به حدیث غدیر تنها به مخالفت قولی اکتفا کردند.
بزرگانى چون سلمان، مقداد، طلحه و… در اعتراض به سران سقیفه، کوتاهى نکردند و حتى زبیر، به سوى سردمداران سقیفه شمشیر کشید.
اما گروهى که سکوت را پسندیدند؛ یا به خاطر رعایت مصلحت و دورى از تفرقه و خونریزى بود. و یا از روى ترس و تهدید عمّال خلیفه وقت. و یا این که خود از سرکار آمدن این گروه بهره هاى فراوانى مى بردند.
در سؤال دو احتمال وجود دارد: احتمال اول اینکه عدم اعتراض صحابه به تصمیم سقیفه مفروض است و از آن اصل واقعه غدیر انکار شود؛ احتمال دوم این که اصل واقعه غدیر و عدم اعتراض صحابه مفروض باشد و دلالت حدیث غدیر بر ولایت حضرت علی (ع) انکار شود.
برای پاسخ به احتمال اول کافی است اصل وقوع حادثه غدیر از طریق نقل تاریخی اثبات شود.
کتب تاریخى و روا یی فراوانى از شیعه و سنّى، به نقل واقعه غدیر خم اذعان کرده [۱] و آن را از مسلمات دانستهاند. خلیل عبدالکریم، از بزرگان معاصر اهل سنت، در لابه لاى بحث جمع آورى قرآن کریم مینویسد: “تعداد اصحاب پیامبر (ص)، در حجّة الوداع (که واقعه غدیر خم در آن روى داد)، صد و بیست و چهار هزار نفر بودند". [۲] و نیز ابن کثیر میگوید: “اخبار و احادیث درباره رویداد غدیر خم، متواتر است و ما به قدر توان خویش (گوشهاى از آن را) به خواست خدا نقل میکنیم". [۳]
گذشته از کتب تاریخى مذکور، در معاجم حدیثى اهل سنّت، راویان بسیارى، به نقل حدیث غدیر پرداختهاند. برخى از ایشان این حدیث را با مضمون واحد به طرق متعدّدى ذکر کردهاند. که به عنوان مثال، نسائى این حدیث را به دویست و پنجاه سند، [۴] نقل میکند.
تمامى اینها گواهى است بر فراوانى صحابه در واقعه غدیر خم که هیچ گونه شک و تردیدى را در اصل قضیه و در تعدادش، باقى نمیگذارد.
گذشته از این که اجتماع چنین جمعیتی در غدیر خم هیچ گونه استبعاد عقلی ندارد، زیرا واقعه غدیر، در سرزمینى به نام رابغ، [۵] در جحفه رخ داده است. در چهار راهى که مسیرهاى عراق، مدینه، [۶] و مصر از یکدیگر جدا می شدند. از این رو بسیاری از حجّاج براى بازگشت از حج ناگزیر، از این مسیر مىگذشتند.
از لحاظ موقعیت زمانى نیز باید گفت که رویداد غدیر خم، در هجدهم ذى الحجّه [۷] آخرین ماه از سال دهم هجرى قمرى، اتفاق افتاد. و در آن سال، جمعیت مسلمانان از همیشه بیشتر بود؛ زیرا آیات متعدّدى در این که حج از شعائر الهى است نازل شده بود و با تبلیغات روزافزون اسلام، قشرهاى مختلف مردمى، به این دین الهى، روى آورده بودند.
از سوى دیگر، چون نبى اکرم (ص) دستور داده بود تا قبل از عزیمت به حج، همه جا اعلام کنند که شخص پبامبر (ص)، براى آموزش احکام حج، خود در این فریضه شرکت خواهد کرد. [۸]
تمامى این علل موجب شد تا در آن سال، تعداد حجّاج بسیار زیادتر از همیشه باشد و چون واقعه غدیر خم، در رابغ اتفاق افتاد؛ و همایشى پرشکوه و بى مانند در غدیر خم شکل گرفت.
کافی است بدانیم که یکی از محققان شیعه امامیه یعنی علامه امینی (ره) حدیث غدیر را از یکصد و ده نفر (۱۱۰) از صحابه پیامبر (ص) و ۸۴ نفر از تابعین، و ۳۶۰ نفر از دانشمندان اهل سنت نقل کرده است. [۹] بر اساس تحقیق علامه امینی، تا زمان ایشان، بیست و شش کتاب مستقل توسط عالمان برجسته مسلمان از تشیع و تسنن در اثبات تواتر حدیث غدیر، به رشته تحریر در آمده است. [۱۰]
احتمال دوم این که: چگونه مىشود صحابه پیامبر با دیدن واقعه غدیر خم و شنیدن فرمایشات پیامبر(ص) و با وجود بیعت با على (ع)، باز در سقیفه [۱۱] کسِ دیگرى را براى این امر الهى، برگزینن د ؟! این نکته می رساند که حدیث غدیر دلالت بر ولایت حضرت علی نداشته است.
در پاسخ بدین قسمت از سؤال باید گفت که، ادعاى عدم اعتراض صحابه، در واقعه غدیر باطل است. و کم نبودند یاران راست گویى که بر پیمان خود اصرار کرده و سران سقیفه را از عمل هولناک خود نهى کردند.
حضرت على (ع) که طبق وصیّت حضرت پیامبر اسلام، مأمور بود که نگذارد جامعه به اغتشاش و دو دستگی کشیده شود، لذا ایشان فقط به مخالفت قولی پرداخت و برای اجرای فرمان غدیر دست به شمشیر نبرد و با ابوبکر نیز – تا زمانی که فاطمه زنده بود – بیعت نکرد و پس از او نیز از روی مصلحت و اکراه بیعت کرد. اما اعتراض قولی خود را ده ها بار در مواقع مختلف با استناد به حدیث غدیر اعلام کرد.
کسانى چون سلمان، ابوذر، طلحه، زبیر [۱۲] و… زبان به مخالفت گشوده و دست بیعت به سوى ابوبکر دراز نکردند. بلکه به این هم اکتفا نکرده و زبیر، به روى سران سقیفه، شمشیر کشید. [۱۳]
برخی از مورّخین اهل تسنن اشاره به این مطلب داشته اند که سلمان، ابی ذر، مقداد، عمار، و هشت نفر دیگر از بزرگان مهاجر و انصار تصمیم داشتند هنگام سخنرانی اول ابوبکر در مسجد (بعد از سقیفه) ابو بکر را از به زیر آورند بکشند اما قبل از آن نزد علی(ع) رفته و مشورت کردند، علی(ع) آنها را از این کار منع کرده و فرمود که به نزد آنها بروید و آنچه از رسول الله(ص) در مورد من شنیده اید باز گویید تا حجت تمام شود آنها نیز چنین کردند از جمله سلمان خطاب به ابو بکر گفت: ای ابو بکر هر گاه از تو بپرسند چیزی را که ندانی از که سؤال می کنی … و چه عذر داری در اینکه مقدم شدی بر کسی که از تو داناتر است و قرابتش به رسول خدا از تو بیشتر و به تأویل کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) از تو عالم تر است … و از أبو ذر نقل شده که فرمود ای گروه قریش! کار زشتی کردید…شما و همه بزرگان و نیکان شما می دانند که پیامبر(ص) فرمود: امر خلافت بعد از من با علی(ع) است و بعد از او با دو فرزندم حسن و حسین(ع) و پس از آنها با پاکان از ذریه من پس گفته پیامبر را رها نموده و آخرت باقی را به دنیای فانی فروختید و سنت امت های گذشته را متابعت کردید که بعد از پیامبرانشان کافر شدند و… و آن ده تن دیگر نیز هر یک به مخالفت با ابو بکر پرداختند و سخن راندند. [۱۴]
برخی نیز چون عباس عموى پیامبر، هرچند که به مخالفت علنى، آن هم به خاطر جلوگیرى از اختلاف و خونریزى، نپرداخت، اما از تأیید آنان نیز خوددارى کرده و با ایشان بیعت نکرد [۱۵] . از مجموع مخالفت عملی این عده از بزرگان صحابه و نیز تمسک پی در پی حضرت علی در مواقع مختلف برای اثبات حق خو د به حدیث غدیر، معلوم می شود که دلالت حدیث غدیر بر ولایت آن حضرت تمام و صحیح است.
آری، همه کسانی که در غدیر خم حضور داشتند و سخن رسول گرامی را شنیدند که درباره علی (ع) فرمود: «من کنت مولاه فعل ی مولاه» از سخن پیامبر (ص)، امامت و خلافت علی (ع) را فهمیدند. از هیچ یک از صحابه پیامبر (ص) نقل نشده است که درباره معنای کلمه «مولی» در حدیث متواتر غدیر، سخنی غیر از آنچه گفتیم، گفته باشد. دانشمندان اهل سنت تا کنون نتوانسته اند حتی یک نفر از صحابه پیامبر (ص) را نام ببرند که گفته باشد کلمه مولی در حدیث غدیر، معنایی غیر از امامت و خلافت دارد. بلکه همه آنان از کلمه مولی امامت و خلافت حضرت امیر المؤمنین (ع) را استفاده کرده اند. هم اکنون نام شمار زیادی از صحابه پیامبر (ص) که خود در غدیر خم حضور داشتند و سخن پیامبر (ص) را از نزدیک شنی ده اند، در منابع تشیع و تسنن ثبت است که تصریح کرده اند که کلمه مولی در سخن پیامبر (ص) به معنای امامت و خلافت علی (ع) است.
نمونه هایی از سخنان آنان به شرح ذیل است:
۱. در طلیعه صحابه، خود امیر المؤمنین (ع) است که در پاسخ به نامه معاویه، ابیاتی نوشت که این مضمون در آنها آمده است:
فأوجب لی ولایته علیکم
رسول الله یوم غدیر خم
فویل ثم ویل ثم ویل
لمن یلقی الاله غداً بظلمی [۱۶]
پیامبر خدا، در روز غدیر خم، به امر خدا، ولایتم را بر شما واجب کرد. پس وای بر آن که در روز باز پسین به ملاقات خدا رسد، در حالی که به من ظلم کرده باشد.
۲. حسّان بن ثابت: وی نخستین شاعری است که درباره داستان غدیر شعر سروده، و سروده خود را در اجتماع با شکوه غدیر و در حضور پیامبر (ص) قرائت کرده و مورد تحسین رسول خدا قرار گرفته است. قسمت هایی از سروده حسّان چنین است:
…. فقال له: قم یا علی فاننی
رضیتک من بعدی اماماً و هادیاً
فمن کنت مولاه فهذا ولیّه
فکونوا له اتباع صدق موالیاً
هناک دعا اللهم وال ولیّه
و کن للذی عادی علیاً معادیاً. [۱۷]
پیامبر اکرم (ص) به علی فرمود: برخیز که تو بعد از من پیشوای این خلقی. هر که من مولای اویم، علی مولای اوست، و بر شماست که به راستی، پیرو او باشید.
۳. قیس انصاری: وی که خود از بزرگان صحابه است، در جنگ صفین شعری سروده و آن را در پیشگاه امیر المؤمنین (ع) خوانده است. از این شعر پیداست که او همین معنا را از سخن پیامبر فهمیده است.
نمونه ای از اشعار قیس چنین است:
… و علی امامنا و امام
لسوانا به امتی التنزیل
یوم قال النبی: من کنت مولا
فهذا مولاه خطب جلیل
ان ما قاله النبی (ص) علی الاّ
مة حتم ما فیه قال و قیل. [۱۸]
علی پیشوای ما و پیشوای جز ما است، این سخنی است که قرآن آورده است. روزی که پیامبر فرمود هر کس را که من مولای اویم، پس این علی مولای او است، خبر بسیار بزرگ و با عظمتی است. آنچه را پیامبر (ص) به امت گفته، حتمی و مسلم است و گفتگویی در آن نیست.
چنانکه می بینید، هم خود امیر المؤمنین (ع) و هم حسّان و قیس انصاری که از صحابه و آشنا به موازین کلام عرب اند از سخن رسول خدا در غدیر که فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» امامت و خلافت علی (ع) را دریافته و به امامت آن حضرت گواهی داده اند.
گذشته از این، شیخین (ابوبکر و عمر) که در روز غدیر در پیشاپیش صحابه به امیر المؤمنین (ع) به این صورت تهنیت گفتند: « بخ بخ یابن ابی طالب اصبحت و امسیت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنة» [۱۹] ، همین معنا را از سخنان حضرت رسول (ص) فهمیده بودند و گرنه تهنیت گفتن آنان به امیر المؤمنین (ع) معنا نداشت.
نیز چنانچه می دانیم، کلمه مولی در حدیث غدیر دو بار به کار رفته است، بار اول درباره پیامبر اکرم (ص) «من کنت مولاه» و بار دوم در مورد علی (ع) «فعلی مولاه» و به گفته ابن طلحه شافعی، مولی در مورد پیامبر(ص) به هر معنایی که به کار رفته باشد، پیامبر (ص) آن را برای علی (ع) هم قرار داده است. و این درجه رفیعی است که پیامبر (ص) آن را تنها به علی (ع) اختصاص داده، و به همین خاطر، این روز برای اولیای خدا روز عید و موسم شادی است. [۲۰]
و چنان که می دانیم کلمه مولی در مورد پیامبر(ص) قبل از هر چیز، بدین معنا است که آن حضرت رهبر و پیشوای الهی و آسمانی مردم مسلمان است. پس علی (ع) هم پیشوای الهی و آسمانی مردم مسلمان است
آری، این که گفته اند اصحاب پیامبر (ص) که در غدیر خم حضور داشته اند از سخن آن حضرت، اولی به تصرف بودن علی (ع) نسبت به مردم، و امامت و خلافت ایشان را استنباط نکرده اند، سخن نادرستی است که اسناد و مدراک تاریخی، آن را نفی می کند.
حمل کلمه «مولی» در سخن پیامبر (ص) در روز غدیر خم بر معنای دوستی و محبت، چیزی است که دانشمندان اهل سنت آن را در دهه ها و قرون بعد برای توجیه عملکرد پیشینین خود پدید آورده اند، تا به گمان خود آنان را از اتهام سر پیچی از فرمان رسول خدا (ص) برهانند.
نیز این حقیقت که علی (ع) بارها در سخنان خود، (چه در نهج البلاغه و چه در دیگر آثار معتبر امت اسلامی) خلافت را حق مسلم خود می داند، این اقدام حضرت، نشأت گرفته از حدیث غدیر است.
حضرت پس از آنکه مردم پس از مرگ عثمان به ایشان مراجعه کرده و زمام خلافت را به احراز به وی سپردند فرمود:
«الان اذ رجع الحق إلی أهله و نقل إلی منتقله!» [۲۱]
هم اکنون (که خلافت را به من سپردید) حق به اهل آن بازگشت، و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود، بازگردانده شد.
و در جای دیگری می فرماید:
الهم إنی أستعدیک علی قریش و من أعانهم! فإنهم قطعوا رحمی، و صغّروا عظیم منزلتی، و أجمعوا علی منازعتی أمراً هو لی. ثم قالوا: ألا إنّ فی الحق أن تأخذه، و فی الحق أن تترکه. [۲۲] بار خدایا، از قریش و از تمامی آنها که یاریشان کردند به پیشگاه تو شکایت می کنم، زیرا قریش پیوند خویشاوندی مرا قطع کردند، و مقام و منزلت بزرگ مرا کوچک شمردند، و در غصب حق من، با یکدیگر هم داستان شدند، سپس گفتند: برخی از حق را باید گرفت و برخی را باید رها کرد، (یعنی خلافت اگر چه حق تو است، اما باید رهایش کنی).
و در روز شوری، پس از آنکه یکی از اعضای شوری، آن حضرت را نسبت به خلافت به حرص متهم کرد و گفت: تو نسبت به خلافت حریص می باشی! آن حضرت فرمود: … و إنما طلبت حقاً لی و أنتم تحولون بینی و بینه، و تضربون وجهی دونه» [۲۳] .
… به خدا سوگند! شما با این که از پیامبر اسلام دورترید، حریص تر می باشید، اما من شایسته تر و نزدیکتر به پیامبر اسلامم، همانا من تنها حق خود را مطالبه می کنم که شما بین من و آن حائل شدید، و دست رد بر سینه ام زدید.
این نکته را نیز لازم است در پایان متذکر گردیم که مردم عادى حاضر در جریان غدیر خم از دو حال بیرون نبودند عده ای از ایشان یا دارای منافعى در سقیفه بودند، و یا این که به زور تطمیع و یا تهدید مجبور به همکارى و بیعت شدند. [۲۴] و یا نه سودی می بردند و نه به اجبار بیعت کردند، بلکه می دانستند که تاب حکومت علی را ندارند و یا از او کینه هایی داشتند، چراکه بسیاری از اقوام کافر و شرک آنان را در جنگ ها کشته بود. عده ای را نیز گفته شده است که از روی جهل با ابوبکر بیعت کردند. اینان کسانى بودند که واقعه غدیر را شنیده بودند و به گمان این که ابوبکر همان على (ع) است که پیامبر سفارش به ولایت او کرده با وى بیعت کردند. [۲۵]
منابع و مآخذ:
۱. غدیر، سند گویاى ولایت، گروه معارف و تحقیقات اسلامى.
۲. الغدیر، شیخ عبدالحسین امینى، یازده جلدی.
۳. التنبیه و الأشراف، للمسعودى، تک جلدى.
۴. فرازهایى از تاریخ پیامبر اسلام، جعفر سبحانى.
۵. مجتمع الیثرب، خلیل عبدالکریم.
۶. تاریخ یعقوبى، احمدبن ابى یعقوب ابن جعفر ابن ابى واضح.
۷. البدایة والنهایة، الحافظ ابن کثیر دمشقى.
۸. معجم لغة الفقهاء، محمّد قلعجى.
۹. اسرار آل محمّد (ص)، سلیم ابن قیس هلالى.
۱۰. فرائد السمطین، ابراهیم ابن محمد جوینى خراسانى.
۱۱. السقیفة والفدک، ابى بکر احمدابن عبدالعزیز جوهرى.
۱۲. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید.
۱۳. جمل، شیخ مفید.
۱۴. شرح اصول کافى، مولى محمد صالح مازندرانى.
۱۵. المعیار و الموازنه، ابى جعفر الأسکافى. [۲۶]
پی نوشت:
[۱] احمدبن ابى یعقوب ابن جعفر ابن ابى واضح، تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۱۱۲.
[۲] خلیل عبدالکریم، مجتمع الیثرب، ص ۲۰.
[۳] الحافظ ابن کثیر دمشقى، البدایة والنهایة، ج ۵، ص ۲۱۳.
[۴] گروه معارف و تحقیقات اسلامى، غدیر سند گویاى ولایت، ص ۱۵.
[۵] همان، ص ۷.
[۶] امینى، شیخ عبدالحسین، الغدیر، ج ۱، ص ۸.
[۷] المسعودى، التنبیه و الأشراف،ص ۲۲۲.
[۸] سبحانى، جعفر، فرازهایى از تاریخ پیامبر اسلام، ص ۵۰۴.
[۹] الغدیر، ۳۰، ص ۴۱ تا ص ۳۰۵.
[۱۰] همان، ص ۳۱۳.
[۱۱] “سقیفه یعنى جایى که سقف خورده تا سایبانى باشد"، قلعجى، محمّد، معجم لغة الفقهاء،ص ۲۶۴.
[۱۲] ابراهیم ابن محمد جوینى خراسانى، فرائد السمطین،ج ۲، ص ۸۲.
[۱۳] ابى بکر احمدابن عبدالعزیز جوهرى، السقیفة والفدک،ص ۵۰.
[۱۴] احمد بن محمد الخلیلی النحوی، محمد بن جریر طبری (از موثقین اهل تسنن)، ابن ابی الحدید-به نقل از کلم الطیب ص۳۸۴- ۳۸۰.
[۱۵] ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه،ج ۱، ص ۷۳.
[۱۶] فرائد السمطین، جوینی ۱/۴۲۷؛ ینابیع المودة، حنفی قندوزی ۱/۳۴۹؛ معجم الادباء، یاقوت حموی، ۱۴/۴۸ دارالفکر ۱۴۰۰ هـ.
[۱۷] المناقب، خوارزمی ، ص ۱۳۵، ح ۱۵۲.
[۱۸] تذکره الخواص، سبط این جوزی، ص ۳۹.
[۱۹] تاریخ بغداد ۸/۲۹۰؛ مناقب، ابن مغازلی ص ۱۹.
[۲۰] مطالب السؤول، ابن طلحه شافعی ۱/۸۲، چاپ بیروت ۱۴۲۰ هـ.
[۲۱] نهج البلاغه، خطبه ۲.
[۲۲] همان، خطبه ۱۷۲.
[۲۳] همان.
[۲۴] نک: جمل، شیخ مفید، ص ۵۹؛ شرح اصول کافى، مولى محمد صالح مازندرانى، ص ۲۶۰.
[۲۵] نک: المعیار و الموازنه، ابى جعفر الأسکافى، ص ۱۹ - ۲۳.
[۲۶] اقتباس از سؤال شماره ۱۵۷ (سایت: ۱۲۹۶).
بر گرفته از اسلام کوئست