عروسی؛ وصله ناجور تاریخی کربلا
از همه رده های سنّی در صحنه عاشورای حسینی حضور داشته که هرکدامشان، همانند ستاره ای درخشان، آسمان قیام حسینی را زینت داده و پیروان سالار شهیدان را الگو شده اند. حضرت قاسم ابن حسن علیه السلام نوجوانی کم سنّ و سال است…
عروسی؛ وصله ناجور تاریخی کربلا
از همه رده های سنّی در صحنه عاشورای حسینی حضور داشته که هرکدامشان، همانند ستاره ای درخشان، آسمان قیام حسینی را زینت داده و پیروان سالار شهیدان را الگو شده اند. حضرت قاسم ابن حسن علیه السلام نوجوانی کم سنّ و سال است که غربت عموی عزیزش را تاب نیاورده و با شرحی عجیب و غریب، راهی میدان می شود و در آخرین لحظات عموی خود را از میانه میدان صدا می زند.
کربلا و قاسم شناسی
با سن کمی که برای یادگار امام مجتبی علیه السلام یعنی حضرت قاسم نقل شده است، قطعاً نباید تاریخچه منقول مفصّلی از زندگی کوتاه ولی پرفروغ ایشان انتظار داشته باشیم. اکثر قریب به اتّفاق نقل های تاریخی که در مورد حضرت قاسم علیه السلام به دست ما رسیده است تنها مربوط به عاشوراست و نحوه کارزار و شهادت ایشان را در بر می گیرد. امّا همین اندک نیز، به خوبی پرده از اوج معرفت، درایت، بصیرت و شجاعت یادگار امام مجتبی علیه السلام بر می دارد. امام سجّاد علیه السلام از جمله وقایع شب عاشورا را اینگونه بیان می کنند: فَقَالَ لَهُ القَاسِمُ…: یَا عَمّ! و أنَا أُقتَلُ؟ فَأَشفَقَ عَلَیهِ، ثُمَّ قَال عَلَیهِ السَّلَامُ: یَابنَ أَخِی! کَیفَ المَوتُ عِندَکَ؟ قَالَ: یَا عَمّ! أَحلَی مِنَ العَسَلِ! قَالَ: إی وَ اللّهِ فَذَلِکَ أَحلَی؛ قاسم گفت: عموجان! آیا من کشته می شوم؟ امام حسین علیه السلام با او مهربانی کرد و فرمود : «ای برادرزاده! مرگ در نظرت چگونه است؟» گفت: عمو جان! شیرین تر از عسل. فرمود: «آری. به خدا سوگند، شیرین تر است.» { الهدایة الکبری، ص 204} جمله ای که امام حسین علیه السلام در تأکید و تأیید او می فرمایند، به خوبی انطباق دقیق معرفتی او با منطق و راه امام حسین علیه السلام را نشان می دهد؛ و اینکه حتّی در اوان جوانی نیز می توان به این درجه از درایت و فهم رسید. این مهم، الگوی همه ما به خصوص جوانان است. حضرت قاسم علیه السلام به همه تاریخ فهماندند که بزرگی به سنّ نیست، بلکه به بصیرت و ایمان است.
در شرایطی که همه چیز بوی خون و جنگ می داد! تا حدّی که برای بجای آوردن دو رکعت نماز در صحرای کربلا مهلت داده نمی شد لذا تعدادی فقط برای حفاظت از امام حسین علیه السلام کشته شدند، چه چیزی باعث می شود تا در برخی نقلهای غیر معتبر، عروسی حضرت قاسم علیه السلام را به حماسه شورانگیز عاشورا وصله کنند. به راستی که این، وصله ای ناجور است. این قضیه، بعد از نقل ملّا حسین کاشفی در کتاب روضة الشهداء رواج پیدا کرده است. ضمن اینکه بسیاری از علماء و مورّخان، آن را نامعتبر می دانند، برگزاری چنین مراسماتی در حین عزاداری بر سیّد الشهداء قطعاً موجب وهن شیعه و مجالس اهل بیت خواهد بود. میرزا حسین نوری می نویسد: قصّه عروسی قبل از روضه روضه الشهداء ، از عصر شیخ مفید تا تألیف کتاب فوق در هیچ کتابی دیده نشده است، چگونه می شود قضیه ای به این عظمت و قصّه ای چنین آشکار، محقق و مضبوط باشد و به نظر تمام این جماعت نرسیده باش! {لؤلؤ و مرجان، میرزا حسین نوری، ص۱۹۳}
برات میدان، به قیمت اشک و التماس
از جمله لطیف ترین وقایع عاشورا، لحظه اذن و وداع حضرت قاسم ابن حسن علیه السلام از عموی خود، امام حسین علیه السلام است که دریایی از معرفت و عواطف را طیّ چند لحظه، در ساحل کارزار، روان ساخت. مقتل خوارزمی می نویسد: قاسم بن حسن که نوجوان و نابالغ بود، به میدان آمد. هنگامی که حسین علیه السلام به او نگریست، او را در آغوش گرفت و آن قدر با هم گریستند که هر دو از حال رفتند. سپس جوان، اجازه پیکار خواست و عمویش حسین علیه السلام ، از اجازه دادن، خودداری کرد. جوان، پیوسته دست و پای حسین علیه السلام را می بوسید و از او اجازه می خواست تا به او اجازه داد. او به میدان آمد و در حالی که اشک هایش بر گونه هایش روان بود، چنین می خواند: إن تُنکِرونی فَأَنَا فَرعُ الحَسَنْ سِبطُ النَّبِیِّ المُصطَفی وَالمُؤتَمَنْ هذا حُسَینٌ کَالأَسیرِ المُرتَهَنْ بَینَ اُناسٍ لا سُقوا صَوبَ المُزَنْ؛ اگر مرا نمی شناسید ، من شاخه حسنم؛ نواده پیامبرِ برگزیده و امین. این، حسین است، به سان اسیری در بند میان مردمی که خدا کُند از آب باران ننوشند ! {مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2، ص27}
ضیاء الصالحین
آزاد شده ی امام حسین علیه السلام
برو خانه و اگر گفتند فرار کرده ای؛ بگو فرار نبود! حسین مرا آزاد کرد! ناگهان در میان صحرا دید اسبی نیست و سواری نیست. و جلوی درب خانه شان ایستاده است. آرام کلون در را به صدا در آورد. نسیمِ نیمه شب، پرچم سیاهِ بالای در را تکانی داد.
خانه که نمی شد اسمش را گذاشت. دست کم اما سقفی برای بالاسر داشت. گوشه ی حیاط، حصیری پوسیده و نصفه نیمه افتاده بود که پیرمرد و زنش گاهی رویش می نشستند و گُلی می گفتند؛ تا شب هنگام پسرشان بیاید و از تنهائی درشان بیاورد.
زن، آبی از حوض به صورت زیبایش زد و پرچم سیاه را از کنار حوض برداشت. با همان دستِ خیس، خاکش را گرفت و نگاهی معنادار به شوهرش انداخت.
پیرمرد سرش را پائین انداخت و گفت: «زن! خودم هم وامانده ام. نمی دانم چه کنم؟! فردا اول محرم، به هوای هر سال، دوباره مردم سرازیرِ این خانه می شوند!»
زن ادامه داد: «خانه ای که یک ماه دیگر، باید تحویل صاحب ش دهیم و پلاسِ بی پلاسمان را جای دیگر ببریم!»
پیرمرد گفت: «زن! به خدا این ها اصلاً مهم نیست! کسی چه می داند که من آه در بساط دارم یا ندارم. حرف این است که اگر بیایند و وضعِ والذّاریاتِ مرا ببینند، آبرو برایم نمی ماند. از طرفی هم، مردم به این روضه ی دهه اولی عادت کرده اند! اگر مثل هر سال، این پرچمِ سیاه را، بالای در خانه نبریم؛ دیگر چه سری میانِ در و همسایه بلند کنم؟! حسین جان! نپسند که بی آبرو شوم!»
چشمانِ مرد بی چاره پر از اشک شد و بلند بلند گریست!
دیدنِ اشک های مرد برای همسرش سخت بود. پرچم سیاه را در دست هایش فشرد و نزدیک شوهرش آمد.
ـ آقا! یادته سال های سال ما بدون بچه روزمان را کنارِ هم، شب کردیم؟ من یک روز گفتم که افسوس این مال و منال وارثی نداره؟»
گفت: «بله. می خوای داستان نذر امام حسین رو یادم بیاوری؟! مگر می شه یادم برود زن! نذر کردیم اگر خدا فرزندی به مان داد؛ هر سال دهه اول تو خونه، روضه ی کربلا بخونیم. آره خوب یادمه! اما مردِ ورشکسته ی بی هیچ، مگه چی کار می توانه بکنه؟!»
زن گفت: «ما هنوز یک چیزِ فروشی داریم. همین پسری که از حسین گرفته ایم!»
ناگهان در میان صحرا دید اسبی نیست و سواری نیست. و جلوی درب خانه شان ایستاده است. آرام کلون در را به صدا در آورد. نسیمِ نیمه شب، پرچم سیاهِ بالای در را تکانی داد…
ـ منظورت چیست؟
زن گفت: «من هجده سال زحمت کشیده ام؛ پسر بزرگ کرده ام. پسرم که آمد؛ گیسوانش را می تراشی. همین فردا سرِ بازار بصره می روی. چه کار داری بگوئی پسرم است. بگو غلامم است. یک قیمتی او را بفروش و پولش را بیاور، چراغِ این خیمه را روشن کن!»
مرد گفت: «شاید پسرت راضی نشود. تازه شرعاً هم نمی دانم می شود او را فروخت یا نه.»
زن و شوهر رفتند خدمت علما و پرسیدند. علما گفتند: «اگر پسر راضی باشد خودش را در اختیار کسی بگذارد؛ اشکالی ندارد.» و به خانه برگشتند.
لختی بعد، در خانه باز شد و فرزند وارد شد. مادرش نگاهی به قامتش انداخت و گریان به سمت اتاق دوید. پدرش دست به صورت پر اشکش می کشید.
ـ آقاجون! چیزی شده؟
ـ پسرجان! ما تصمیم گرفته ایم تو را با امام حسین معامله کنیم!
و داستان را گفت.
پسر گفت: «من حاضرم پدر! فدای شما و خیمه ی اباعبدالله! که اگر می شد؛ امشب به بازار می رفتم!»
صبحِ علی الطلوع، گیسوانِ پسر را تراشیدند. پسر خود را در بر مادرش انداخت و گریستند، و به سرعت به طرف بازار برده فروشان حرکت کردند.
پدر، تا غروب هر قیمتی گفت؛ کسی نخرید. اما در دل ش خوشحال بود که بار دیگر او را پیش مادرش می برم تا او را ببیند. در همین فکر بود که ناگاه، سواری از دروازه بصره عبور کرد و سراسیمه به سمت آن دو تاخت و نزدیکشان سلام کرد.
ـ او را می فروشی؟!
ـ بله آقا! از صبح برای همین منتظریم!
مبلغ را گفت. آن سوار کیسه ای دینار داد که دقیق به همان قیمت بود. بعد فرمود: «اگر بیش تر هم می خواهی؛ بدهم!»
پیرمرد خیال کرد که سوار او را مسخره می کند. گفت: «همین مقدار کافی است!» اما آن سوار، مشتی دیگر دینار طلا به او داد و فرزند را با خود برد.
پیرمرد به خانه آمد. زن جلو دوید و پرسید: «خوب! چه کردی؟!» گفت: «فروختم.» ناگهان زن بلند شد و نگاه ش را به گوشه ای دوخت و بلند گفت: «ای حسین! به خودت قسم دیگر اسم بچه ام را به زبان نمی آورم!»
پسر در دلِ تاریک شب، سوار بر اسب می رفت! بغض گلویش را می فشرد. اما نتوانست جلوی خودش را بگیرد و به شدت گریست. آقا رویش را برگرداند.
ـ پسرجان! چرا گریه می کنی؟!
ـ آقا! من اربابی داشتم که خیلی مهربان بود. حال جدائیِ او مرا بی تاب ساخته است.»
فرمود: «پسرم! نگو اربابم. بگو پدرم.»
ـ آری، پدرم.
فرمود: «می خواهی نزدشان برگردی؟!»
ـ نه!
فرمود: «چرا؟!»
ـ اگر برگردم؛ می گویند فرار کرده ام!
فرمود: «نه پسرم! از اسب برو پائین و به خانه برگرد!»
نمی خواست برگردد. اما آخرین جمله آن آقا، او را سر جایش میخ کوب کرد:
ـ برو خانه و اگر گفتند فرار کرده ای؛ بگو فرار نبود! حسین مرا آزاد کرد!
ناگهان در میان صحرا دید اسبی نیست و سواری نیست. و جلوی درب خانه شان ایستاده است. آرام کلون در را به صدا در آورد. نسیمِ نیمه شب، پرچم سیاهِ بالای در را تکانی داد.(برداشتی آزاد از داستانِ «آزاد شده ی حسین» به نقل از مرحوم کافی، کتابِ «کرامات الحسینیه»)
———————————
منبع : تبیان
عزاداری روشن و عزاداری تیره
تذکر سید بن طاووس بر شاد بودن حادثه کربلا.
سید بن طاووس (ره) در مقدمه کتابی که درباره وقایع کشته شدن سید الشهداء علیه السلام نگاشته و نام آن را لهوف نهاده، می نویسد که مناسب است درباره حادثه کربلا به خاطر این نعمت عظیمى كه نصیب این رادمردان الهى شده، لباس خوشحالى بپوشیم و مباركباد بگوییم اما ما برای پیروى از دستورهاى قرآن و سنّت برای عزاداری به خاطر مصیبت جانگداز فقدان نشانههاى هدایت و به وجود آمدن پایههاى گمراهى است که عزاداری می کنیم.
از اینجا می فهمیم که حادثه عاشورا با همه آنکه برای ما دردناک است، ذاتا شادی بخش است. بخشی از شوخی و شادیهای اصحاب امام حسین علیه السلام قبل از شروع نبرد در کتاب ها آمده است و اصحاب آن حضرت با آگاهی کامل و انتخاب خود و سبقت گرفتن بر یکدیگر، بدون اینکه از ضربه های شمشیر دشمن، کوچکترین دردی بچشند، مشتاقانه به میدان نبرد می شتافتند. خود اباعبدالله الحسین علیه السلام هم در میدان نبرد شجاعانه می جنگید و هرچه لحظه شهادت اباعبدالله علیه السلام نزدیکتر می شد، چهره ایشان برافروخته تر می گردید؛ یعنی شادی قلبی بر جسم ایشان هم اثر می گذاشت.
حزن تاریک و حزن روشن
بنابراین اشتباه و بلکه دور از ایمان است که از احساس فراق یا درد یا زجرهای آنان بگرییم چون آنها خودشان در اوج شادی و با روشنی چشم می جنگیدند و در این کار احساس افتخار و شرافت داشتند و هم اکنون در بهشت متنعم هستند. در حقیقت هرگاه برای امام حسین علیه السلام محزون می شویم باید به خاطر بیاوریم که حزن ما از نوع تاریک نیست بلکه از نوع روشن است و راهنمای ما در این باره قرآن است که نمونه های حزن و شادی روشن و تیره را بیان کرده است.
شادی تیره و شادی روشن در قرآن
شادی تیره که بر اثر توجه به داشتن ها و مقایسه خود با دیگران از جهات دنیایی پیدا شده است. همانطوری که قارون به خاطر ثروت فراوانش خوشحالی می کرد و قومش به او گفتند که شادی نکن که خدا این نوع شادی کنندگان را دوست نمی دارد: إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَیْهِمْ وَ آتَیْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحینَ (قصص، 76)
در مقابل، خدا از شادی روشن شهیدان هم سخن گفته است که از آنچه خدا به آنها داده خوشحال هستند و به دیگرانی که هنوز به آنها ملحق نشده اند بشارت می دهند: فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (آل عمران، 170)
حزن تیره و حزن روشن در قرآن
حزن تیره نصیب و شایسته بدکاران است که یکی از نمونه های آن کسانی بودند از حاضر نشدن در جنگ در کنار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خوشحال بودند و بهانه تراشی هایی می کردند:فَلْیَضْحَكُوا قَلیلاً وَ لْیَبْكُوا كَثیراً جَزاءً بِما كانُوا یَكْسِبُون (توبه، 82) اما هیچگاه اولیای خدا دچار حزنهای تیره نمی شوند: أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (یونس، 62) بهشتیان می گویند که الحمد لله که خدا حزن ما را برد. معلوم می شود که حزنهای دنیایی از نوع تیره است و بهشتی نیست: وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ (فاطر، 34)
البته اگر محزون شدن بر اثر تعلقات خانوادگی و عاطفی باشد، ایرادی ندارد همانطور که در مورد پیامبران الهی مانند یعقوب علیه السلام وجود داشته است و خاتم پیامبران محمد مصطفی صلی الله علیه و آله هم در سوگ فرزند خردسال خود، ابراهیم، محزون شدند. اما اولیاء خدا هرگز در جان خود، آنجا که با خود طرف هستند، هرگز دچار حزن نمی شوند؛ بلکه همانطور که خود به ما آموزش داده اند، مومن کسی است که شاد و خرّم است و حزنش را در ظاهرش نشان نمی دهد: مومن بسیار مسرور و متبسم است (کافی، ج2، 226)
عزاداری بر سرور بهشتیان، عزاداری روشن است
بنابراین عزاداری ما بر امام حسین علیه السلام مانند عزاداری کسانی نیست که چیزی دنیایی را از دست داده اند، بلکه عزاداری ما روشن است و از سنخ حقیقت است. ما بر حقی که ضایع شده است و بی توجهی به مقام اوصیای پیامبر صلی الله علیه و آله که قرآنهای ناطق و جانشینان آن حضرت در جامعه بوده اند محزون می شویم. ما از ادامه یافتن ظلم ها در جهان و غایب بودن امام عصر (عج) محزون می شویم و همه این گریه ها را صرف امام حسین علیه السلام می کنیم.
درباره عزاداری ساده اندیشی نمی کنیم
ما هر وقت می گوییم که امام عصر (عج) هم عزادار سید الشهداء علیه السلام است هیچگاه به این اندازه ساده اندیش نیستیم که حزن آن حضرت را بعد از هزار و چهارصد سال از آن واقعه، مانند حزن فرزند بر مرگ پدر بدانیم. در حقیقت عزاداری امام عصر (عج) بسیار زنده و پرشور تر از آن است که برای مرگ نهمین پدربزرگ خود در هزار و چهارصد سال قبل باشد. عزاداری امام حسین عزاداری بر حقیقت اصیلی است که همه جهان را در بر گرفته است؛ اما ظالمان و غافلان در هر عصر و زمان آن را مکتوم و مظلوم قرار می دهند.
فواید عملی عزاداری بر سالار شهیدان
در عزای امام حسین علیه السلام، ناراحتی ما از نوع داشتن و نداشتن نیست و ما احساس نمی کنیم که مثل یک شیء دنیایی، او را از دست داده ایم؛ بلکه حزن ما از نوع حقیقت و بودن است. از اینجا معلوم می شود که عزاداری کسی قبول است که حزنش شادی آور باشد و او را به انجام وظایف خود بکشاند نه اینکه او را تیره و افسرده کند. تأثیر واقعی عزاداری بر امام حسین علیه السلام آنجا معلوم می شود که دوستی اهل بیت علیهم السلام و کار کردن در راه آنها در دل انسان عمیق تر بشود و به سوی وظایف دینی و انسانی خود کشیده شویم و در جهت مقابل، افسردگی ها و ترسها و غصه ها و تنبلی ها و موانعی که در راه رسیدن ما به قافله حسینی های زمان باشد کمرنگ و کمرنگ تر شود.
منبع : بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
توصیه میرزا جوادآقا ملکی برای دهه اول محرم
شایسته است هر یک از دوستداران آل محمد به حکم ولایت، وفا و ایمان به خداوند و رسول(صلی الله علیه و آله) در 10 روز اول محرم، تغییر حال داده، در قلب، صورت و هیئتش، آثار اندوه برای مصیبت های امام حسین(علیه السلام) ظاهر شود.
میرزا جوادآقا ملکی تبریزی از عارفان و سالکان طریق الهی که یک قرن پیش به رحمت ایزدی پیوست، توصیههایی را برای درک بهتر ایام سوگواری امام حسین علیهالسلام در ماه محرم دارد.
جناب میرزا مینویسد: از امور مهم ماه محرم این است که نسبت به هر یک از دوست داران آل محمد به حکم ولایت، وفا و ایمان به خداوند و رسول(صلی الله علیه و آله) شایسته است که در ده روز اول محرم، تغییر حال داده، در قلب، صورت و هیئتش، آثار اندوه از جهت مصیبتهای بزرگ و آن ماتمهای فراوان - که به خاندان جلیل پیش آمده است - ظاهر شود و در نتیجه مقداری از لذتها و خوشیهای خود، اعم از خوردن و نوشیدن، بلکه حتی خواب و سخن گفتن را کنار بگذارد و به مانند کسی باشد که نسبت به پدرش یا فرزندش مصیبتی وارد شده است.
یکی از فرزندان کوچک خودم را مشاهده کردم که در ده روز نخست این ماه، نان خالی خورده و از تناول خورشتی دیگر با آن امتناع میورزید حال آنکه از کسانی که میشناختم، کسی چنین تکلیفی به او نکرده بودند. فهمیدم که حب درونی، او را به این کار وادار کرده است.
اگر کسی نتواند که در تمام 10 روز نخست ماه محرم این کار را انجام دهد، دست کم، روز عاشورا و تاسوعا و شب یازدهم ماه، ترک لذتها را عادت خود کند و تا جایی که مقدورش است در هر 10 روز نخست اول ماه، به خواندن زیارت معروفه عاشورا مداومت نشان دهد و در روز دهم تا عصر آن روز از خوردن و نوشیدن استنکاف کند، بلکه حتی از سخن گفتن و ملاقات برادرانش هم پرهیز کند، جز در مقام ضرورت و آن را «روز اندوه و گریه و زاری» خود قرار دهد.
برپایی مجالس عمومی و فردی عزاداری اباعبدالله برای دوری از ریا
و اگر برایش مقدور باشد، در خانهاش برای امام حسین(علیه السلام) خالصانه عزا برپا دارد و اگر نتواند در مسجدها یا خانههای دوستان و شیعیان به این کار بپردازد و آن را از دیده مردمان بپوشاند، تا از بلای «ریا» در عزاداری دور باشد و به اخلاص نزدیکتر شود و باقی را به صورت تنهایی و در خلوت به عزا مشغول شده و در گریه و اندوه، نیت و قصدش مواسات و یاری رسانی به اهلبیت علیهمالسلام باشد و آنچه از طرف دشمنان، از صدمههای ظاهری بر آن حضرات وارد شده است.
ولی، از این نکته غافل نباشد که هر چند در ظاهر به امام حسین(علیه السلام) صدمهها و مصیبتهایی رسید که نظیرش به هیچ یک از پیامبران و اوصیا، بلکه حتی به هیچ فردی از افراد عالم نرسیده است و ما نشنیدهایم که چنین چیزی به احدی رسیده باشد، خصوص عطش و تشنگی که به حضرتش وارد شد و از الفاظ و احادیث قدسی و غیر آن چنین استفاده میشود که عقلها تحمل چنین امری را ندارد و مصیبت او به جهت شهیدانی که از خاندان او به درجه شهادت نایل شدند و صدمههایی که به خاندان و حرم او وارد آمد و چنین بود که گویی با حبیب و خدای خود عهد بسته بود که در راه رضای او، به هر نوع کشتهشدنی که دیگر کشته شدگان آنگونه کشته شدهاند، اعم از بریدن سر و بریدن گردن و گلو و قتل و اسارت و گرسنگی و تشنگی و حزن و اندوهها و غیر آن تن دهد.
تأثیر دعای پیش از وقت برای کفایت امور مهم و روا شدن حاجت ها
پس، هر کس که خود را از دوستداران آن امام معصوم میداند، باید که اندوهش را ظاهر نموده و ناله کند و نالهاش در مقام آرزوی یاری رساندن به سید سیدها رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) باشد و تا آنجا برسد که با این مصیبت عظیم در تناسب باشد و چنین باشد که گویا آن مصیبتهای دلخراش بر خود وی و عزیزان و فرزندانش و اهل و خانوادهاش وارد آمده است.
سپس، با زبان حال و صدق نیت چنین بگوید: ای سید و سالار من! کاش در این بلیه ها و همه این غمها و مصیبتها فدای خود میگشتم! و کاش اهل و فرزندان من به عوض اهل و فرزندان تو قربانی و اسیر میشدند. ای کاش همراه تو میبودم و در جوار تو کشته شده و همراه رستگار شدگان، رستگار میشدم، رستگاری بزرگ!
و اگر حال درونی و واقعیات، حتی به حقیقت چنین تمنا و آرزویی نیز گواه و شهادت نمیدهد، پس در مقام علاج بیماری قلبت برآ و از حب و دوستداری این دنیای پست دون و چسبیدن به این زندگی در این دنیای بیمقدار و اغترار به مواد خوش خدّ و خال این دنیای پر از دروغ و مکر بترس و کنارهگیری کن و در خصوص آنچه خداوند متعال در کتاب کریم خود، یهود را با آن مخاطب نموده است، تامل کن!
از امور مهم این ماه، دعای روز اول ما است. چون این روز، روز نخست سال قمری است، لازم است که بنده مراقب، از روی صدق تامل به خرج دهد، خصوصا برای طلب عافیت و مصون ماندن از آفتهای دینی در آن سال و از خداوند طلب صلاح حال سالانه و جلب خیرها کند، از روی رحمش! که همانا دعای پیش از وقت برای کفایت امور مهم و قضا شدن حاجتها اثری خاص دارد و دعایی که سید بن طاووس در کتاب «الاقبال» در خصوص این روز مهم روایت کرده است، برای این جهتها، دعایی است که کامل و نیکو.
خواندن نمازی که پاداش آن همانند انجام عمل خیر در تمام سال است
و افضل آن است که در همان شب نخست، از سه نمازی که وارد شده است، یکی از نمازها را به جا بیاورد و طبق آمادگی قلبی خود، به درگاه بینیازی خداوندی رو کند و دست کم دو رکعت نماز به جا بیاورد، به این ترتیب: در هر رکعت، یک حمد و یازده مرتبه سوره «توحید» بخواند و دعای روایت شده در «الاقبال» سید را که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) پس از این دو رکعت نماز می خواند، تلاوت کند و همچنین صبح آن روز را روزه بگیرد. حضرت فرموده است:
هر کس این نماز را به جای آورده و این دعا را بخواند، چنان است که گویا تمام سال به عمل خیر ادامه داده است و از این رو، تمام آن سال، تا سال بعدی محفوظ خواهد ماند و اگر مرگش پیش از اتمام آن سال فرا برسد، وارد بهشت میشود.
همچنین، روز سوم محرم را نیز روزه بگیرد. چنین وارد آمده است که حضرت یوسف(علیه السلام) در آن روز، از چاه خارج شد و هر کس که آن روز را روزه بگیرد، خداوند متعال غم و اندوهش را زائل کرده و مشکلات را برایش سهل و آسان می کند.
استحباب روزه داشتن تمام ماه نیز در روایات وارد شده است، خصوص روزه روز نهم و دهم ماه، ولی بهتر است که شخص روزه گرفتن در عاشورا را ترک کند اما تا هنگام عصر از هر نوع خوردن و آشامیدن استنکاف کند و هنگام عصر، به جهت خلاصی یافتن امام حسین علیهالسلام و نیز اصحاب آن حضرت از هم های این دنیای پست و بیارزش و سعادتشان و وصولشان به مطلوبشان که لقاءالله بوده است، افطار کند. چنین به نظر میرسد که شاید علت در سبک شدن هم ها و غم های عزاداران عاشورا در عصر عاشورا، همین مسئله سعادت شهیدان و رسیدن آن به مطلوب شان باشد.
منبع: ضیاءالصالحین
مُحرِم شدن» مقدمه ورود به ماه محرم الحرام
پدران و پدربزرگان خود شنیده ایم که در دوران قدیم آنها برای درک بهتر ماه محرم و عزاداری اباعبدالله الحسین علیه السلام چهل روز قبل از آن مراقبت کرده و به ترک معصیت و گناه می پرداختند و با خواندن زیارت عاشورا و اعمالی خاص خود را برای این ماه پر از غم آماده می کردند …
«مُحرِم شدن» مقدمه ورود به ماه محرم الحرام است….
کسی که میخواهد در محرّم خدایی شود، باید موظب حلالهای خدا باشد.
با توجه به در پیش بودن ماه پیروزی خون بر شمشیر، شرط لازم برای درک صحیح این ماه را پرهیز از محرمات می باشد.
برای اینکه انسان مُحَرمی شود، باید مُحْرِم شود، یعنی دروغ نگوید، تهمت نزند، غیبت نکند و به طور کلی کار حرامی را مرتکب نشود.
هنگامی که حاجی در مکه مُحْرِم میشود، انجام 24 کار بر او حرام میشود که 18 مورد آن مربوط به امور حلال زندگی است، در واقع کسی که میخواهد در محرّم خدایی شود، باید موظب حلالهای خدا هم باشد.
برای مُحْرِم شدن، نیاز به قلب سلیم داریم
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) میفرمایند:
«اَلْقَلبُ ثَلاثَةُ اَنْوَاعٍ: قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالدُّنْیا وَقَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْعُقْبَی وَقَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْمَوْلَی وَاَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالدُّنْیا لَهُ الشِّدَّةُ وَالْبَلاءُ وَاَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْعُقْبَی فَلَهُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی وَاَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْمَوْلَی فَلَهُ الدُّنْیا وَالْعُقْبَی وَالْمَوْلَی».
وی ادامه داد: حضرت(صلی الله علیه وآله) فرمودند: قلبها سه نوع هستند، دسته اول قلبی که مشغول و وابسته به دنیا است، دوم، قلبی که مشغول به تنعّمات اخروی است و در نهایت قلبی که وابسته به مولا است.
قلبی که سرگرم و وابسته به دنیا است، همیشه دچار سختی و گرفتاری است، آن قلبی که وابسته به تنعّمات اخروی است به درجات و مراتب بالایی میرسد و قلبی که دلبسته به مولا (خدا) است، هم دنیا دارد، هم آخرت را دارد و هم خدا را دارد، اما دلی که به لذتهای دنیوی دلبسته شده و سرگرم آن است، این را بداند که همیشه در ناراحتی و گرفتاری است؛ یعنی حتی لذّت دنیایی را هم نمیبرد، مسایل دنیایی اینگونه است! به هرچه از دنیا برسد، باز میبیند کمبود دارد و پیوسته در سختی و گرفتاری است.
آن دلی که همیشه دلبسته به خدا است، در نتیجه سه چیز دارد: دنیا دارد، به این معنا که در دنیا هیچ ناراحتی ندارد، در آخرت هم تنعّمات اخرویاش را دارد و بالاتر از همه این است که قرب به خداوند هم پیدا میکند، چرا که دلبسته به خدا همیشه به یاد خدا است.
اعمال ویژه ی استقبال از محرم
1- خواندن زیارت عاشورا به طور مستمر ترجیحأ هر روز و دو رکعت نماز زیارت بعد از آن
2- قرائت 2 صفحه از آیات قرآن کریم و تأمل در آن و هدیه کردن ثواب آن به اصحاب امام حسین علیه السلام
3- گفتن اذکار الهی بالأخص “صلوات بر محمد و آل محمد” روزی 100 مرتبه
این اعمال سه گانه پایه و اساس استقبال از محرم است و این اعمال نیز ما را در این راه بیشتر یاری می کند …
سعی در ترک معصیت
کمتر سخن گفتن(دقت در ترک گناهان زبانی غیبت و تهمت و…)
دقت در گوش دادن (ترک گناهان شنیداری … موسیقی شنیدن .. غیبت و افترا و…)
دقت در دیدن (نگاه به نامحرم و تصاویر گناه آلود -نگاه غضب آلود و…)
دقت در خوردن(استفاده از مال حلال و کم خوری و پرهیز از اسراف … )
دقت در رفتار (خوش اخلاق و مهربان بودن با بزرگان و کودکان- فروبردن خشم - پرهیز از ناسزاگویی - احترام به پدر و مادر - توجه به دوستان و همسایگان - توجه به محرومین و نیازمندان و…)
اعمال دیگر برای مراقبه …
سعی در دائم الوضو بودن در همه ی شرایط
خواندن نمازهای واجب در اول وقت و خواندن نمازهای قضا
گرفتن روزه های قضا و یا مستحبی حداقل دو روز در هفته مانند دوشنبه و پنج شنبه
مطالعه ی کتب مفید و زیبا بلأخص کتبی در ارتباط با زندگانی امام حسین علیه السلام و واقعه ی عاشورا
کمک به آماده شدن و برگزاری هیأت های مذهبی در ایام محرم وصفر
فارغ التحصیل مکتب امام حسین علیه السلام با رتبه الف
حادثه عاشورا همچون دانشگاهی بزرگ و بین المللی است که دانش آموختگانی بس والا مقام و شاخص را به جامعه انسانی تحویل داده است، دانش آموختگانی که در این مکتب کسب معرفت و فیض کرده اند و از دانشگاه عاشورا فارق التحصیل شده اند، بهترین الگو و اسوه برای جامعه انسانی به شمار می آیند، از اینرو سزاوار است با اقتباس و الگو برداری از زندگی آن بزرگان، شیوه و روش زندگانیشان را چراغ راه خود قرار داد.
یکی از بزرگ ترین و شاخص ترین دانشجویان مکتب امام حسین(علیه السلام)، مُسْلِم بن عَقیل بن ابی طالب (شهادت: ۶۰ق)، از آل ابوطالب، که پسرعموی امام حسین(علیه السلام) می باشد. مسلم در قیام عاشورا سفیر امام حسین(علیه السلام) بود که به دستور حضرت عازم کوفه شد. او در تاریخ درخشان زندگی خود حضور در برخی فتوحات مسلمانان و همچنین جنگ صفین را در پرونده دارد. مسلم به دستور امام حسین(علیه السلام) مأموریت یافته بود که از احوال شهر کوفه و کسانی که با امام اعلام بیعت کرده بودند باخبر شود. وی در بدو ورود به کوه متوجه شور و اشتیاق کوفیان برای بیعت با امام می شود، ازینرو نامه ای در خصوص آمادگی کوفیان به امام می نویسد ولی دریغ که این وفاداری و اعلام حضور با ورود «عبید الله بن زیاد» به کوفه، نقش بر آب می شود و ترس و هراس کوفیان زمینه شهادت این یار باوفای امام را فراهم می کند.
درس هایی که «مسلم» گذرانده بود
1-عبودیت و بندگی
یکی از زیباترین و با ارزش ترین صفات و ویژگی های ممتاز «مُسْلِم بن عَقیل»، عبودیت و بندگی او در برابر باری تعالی است، گزارش های تاریخی که در منابع اسلامی در خصوص او نقل شده است به خوبی گویای این شاخص زندگیش است، به طوری که مسعودی در مروج الذهب می نویسد: «وقتی ابن زیاد ملعون، از قاتل مسلم بن عقیل پرسید: هنگام قتل مسلم(علیه السلام) چه می گفت: « مسلم (علیه السلام) وقت قتل دایماً در حال تسبیح و تکبیر و تهلیل پروردگار بود و از او طلب آمرزش می کرد.»[1] سید بن طاووس نیز در کتاب لهوف نحوه ارتباط «مسلم» با خدا را در لحظه شهادتش این چنین گزارش می کند: «ابن زیاد، بکیر بن حمران را مأمور نمود که مسلم را بر بام دارالاماره ببرد و به قتل برساند. مسلم در بین راه تسبیح خدا می گفت و از خداوند طلب آمرزش می کرد و درود بر رسول خدا(صلی الله و علیه اله) می فرستاد.»[2]
2-اطاعت پذیری و پشتیبانی از ولایت
از بارزترین شاخص های زندگی «مسلم بن عقیل»، اطاعت پذیری و ولایت مداری است، مسلم مطیع محض امام بود و در فرمانبری و انجام وظایف و مسئولیت های محوله ذره ای درنگ و تردید به خود راه نمی داد؛ این ویژگی مسلم نه فقط در زمان امام حسین(علیه السلام)؛ بلکه در زمان امام علی(علیه السلام) به منصه ظهور و اثبات رسیده بود، او در زمان امام حسن(علیهالسلام) نیز از جمله یاران با وفا و بر جسته آن حضرت به شمار میرفت.[3] این محبت و ولایت مداری نسبت به خاندان عصمت و طهارت به گونه ای بود که پیشتر در منابع روایی نیز مورد توجه پیامبر گرامی اسلام قرار گرفته بود، برای نمونه جناب صدوق در روایتی از رسول اکرم(صلی الله علیه و اله) این چنین پرده از محبت و ولایت مداری عقیل و فرزندانش بر می دارد:
«روزي اميرالمؤمنين (عليه السلام) از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) پرسيد: اي رسول خدا! آيا عقيل را دوست مي داري؟ پيامبر(صلي الله عليه وآله) در پاسخ فرمود: آري! به خدا قسم او را به دو جهت دوست مي دارم: يكي به خاطر خودش و ديگري به خاطر محبّت ابو طالب نسبت به او. [سپس در آينده روشنِ فرزند برومند او مسلم (عليه السلام) نگريست و فرمود:] و به تحقيق كه فرزندش در راه محبت و دوستي فرزند تو كشته مي شود پس اشك ديده مؤمنان بر او فرو مي ريزد و فرشتگان مقرب [درگاه پروردگار] بر او درود مي فرستند.»[4]
3-جلب اعتماد امام معصوم
مسلم از لحاظ درایت و تقوا به گونه ای خود را پرورش داده بود که مورد توجه و اعتماد امام معصوم قرار می گیرد از اینرو امام حسین(علیه السلام) او را مناسب مأموریت های خطیر و حساس می بیند، کما اینکه در منابع روایی نقل شده است وقتی امام حسین(علیه السلام) به مردم کوفه نامه می نویسد مسلم را این چنین معرفی می کند: «همانا من برادرم و پسر عمويم و شخص مورد اعتماد اصحابم، يعني مسلم بن عقيل را به سوي شما (مردم كوفه) مي فرستم تا حقيقت امر شما را به من اعلام كند و آنچه از اجتماع شما براي او روشن مي شود به من بنويسد.»[5]
4-شجاعت و دلیر مردی
حضور مسلم در معرکه های خطرناک و جانکاهی همچون صفین، در اين جنگ، امام علی (علیه السلام) ميمنه سپاه خود را به امام حسن (عليه السلام،) امام حسين (عليه السلام)، عبد الله جعفر و مسلم بن عقيل (عليه السلام) البته جناب مسلم سپرد.[6] مسلم در فتح سرزمین «بهنساء» نیز شرکت داشته است که این تنها گوشه ای شجات مسلم را نمایان می کند.
5-بصیرت، آگاهی و دشمن شناسی
به طور قطع و یقین اگر بصیرت و دشمن شناسی مسلم نبود نمی توانست در لحظه حساس زندگی بهترین انتخاب را داشته باشد و از مسئولیت های خطیر و جانکاه سرباز می زد، ولی بینش ژرف مسلم موجب شده بود که به خوبی مسئولیت خود را بشناسد و ذره ای در انجام آن شک وتردید به خود راه ندهد. شاید اگر بصیرت مسلم نبود ماننده عده ای از بنی هاشم که با امام حسین(علیه السلام) همراهی نکردند او نیز از قافله عاشورا عقب می ماند.
پی نوشت ها:
[1]. مروج الذهب ج 3 ص 73.
[2]. سید بن طاووس، لهوف، ص77.
[3]. رجال طوسی، محمد بن حسن طوسی، ج۱، ص۹۶.
[4]. الأمالي( للصدوق)، ص129.«يَا رَسُولَ اللَّهِ اِنَّكَ لَتُحِبُّ عَقِيلاً قَالَ اِي وَ اللَّهِ اِنِّي لَاُحِبُّه…»
[5]. اخبار الطوال، دينوري، ص 230. «وَ انّي باعِثٌ اليكُم بِاخي وَ ابْنِ عَمّي وَ ثِقَتي…»
[6]. مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 197.
منبع: تبیان