معنای بیست و نهم فروردین!
بدون شک یکی از برجستهترین و مفیدترین اقدامات و ابتکارات امام بزرگوار، اعلام «روز ارتش» بود. اگر نگاهی کنیم به انگیزههایی که آن روز در سطح کشور و نسبت به همهی زوایای کشور در ذهن دشمنان ایران و انقلاب وجود داشت، میفهمیم که اعلان یک روز به عنوان روز ارتش کار بزرگی بود، کار مفیدی بود، کار ضروری و لازمی بود. بعضی از شما جوانها یادتان نیست آن روزها را، بعضی هم اصلاً در آن ایّام در دنیا نبودید؛ انگیزهی بسیار قوی و خطرناکی وجود داشت حتّی از درون خود ارتش برای نابود کردن ارتش ایران؛ تلاش میکردند؛ برای این کار، منطق و فلسفه ارائه میکردند. در داخل خود ارتش عناصری وجود داشتند که بهعنوان ارتش مکتبی و ارتش توحیدی، میخواستند ارتش را از بین ببرند و نابود کنند؛ چنین انگیزههایی وجود داشت، امام در مقابل این انگیزهها ایستاد؛ امام تشخیص دادند که ارتش باید با قوّت و قدرت بماند و نقش ایفا کند و عوارضی را که توانسته بود در دوران طاغوت، ارتش را از مردم جدا بکند، بایستی زائل کرد؛ و زائل کردند. ارتش بهعنوان یک مجموعهی انقلابی و نه فقط انقلابیِ به زبان و ادّعا، بلکه انقلابیِ در عمل، در عرصهها باقی ماند، در وسط میدان باقی ماند و نقش ایفا کرد.
قبل از دفاع هشتساله که بر ما تحمیل شد هم حوادثی بود، لکن در دوران دفاع هشتساله همهی حقایق آشکار شد. در عرصههای مختلف - که مکرّر در این جلسه و در جلسات دیگر اشارهای کردهام به خاطرات آنروزها و آنچه در عرصههای جنگ و میدان جنگ [اتّفاق افتاد]، بخصوص در اوایل شروع جنگ در سال ۵۹ از نزدیک، و بعدها در سالهای بعد که بنده رئیسجمهور بودم و به وسط میدان نمیرفتم از گزارشها و در جلسات تصمیمگیری - شاهد بودیم که ارتش چه کرد. این روز را باید گرامی داشت؛ این خاطره را باید حفظ کرد و معنای بیستونهم فروردین را باید درست فهمید. بیستونهم فروردین یعنی ارتش متعلّق است به ایران، به انقلاب، به مردم؛ و در خدمت هدفهای مردم و در خدمت هدفهای انقلاب ایستاده است؛ ارتش به پای انقلاب ایستاد. این معنای بیستونهم فروردین است. این از جملهی کارهای بزرگ بود و آثار ماندگاری داشت؛ بعد از این هم آثار بیشتری خواهد داشت.
بیانات مقام معظم رهبری مدظله العالی در دیدار جمعى از فرماندهان و کارکنان ارتش جمهورى اسلامى ایران ۱۳۹۴/۰۱/۳۰
مولود پر برکت
امام محمد بن علی التقی علیه السلام نهمین پیشوای شیعیان در سال 195ق. در مدینه دیده به جهان گشود. مادرش سبیکه نام داشت که از نوادگان ماریه قبطیه به شمار می آمد که حضرت رضا علیه السلام نام ایشان را «خیزران» نهادند. مهم ترین لقب آن حضرت، جواد بود. امام جواد علیه السلام در سال 220ق. در سن 25 سالگی به تحریک معتصم، هشتمین خلیفه عباسی و به دست همسرش، به شهادت رسید.
از امام جواد علیه السلام به عنوان مولودی پربرکت، یاد شده است. ابی یحیی صنعانی می گوید: در محضر امام رضا علیه السلام بودم که فرزند خردسالش، امام جواد علیه السلام را آوردند. امام رضا علیه السلام فرمود: این فرزندی است که بزرگ تر و با برکت تر از او برای شیعیان ما به دنیا نیامده است.
دوران ولادت امام جواد علیه السلام یکی از سخت ترین دوران ها برای اهل بیت علیهم السلام بود. این دوران، مصادف با خلافت مأمون، یکی از قدرتمند ترین و سیاست مدار ترین خلفای عباسی بود و علاوه بر این در میان شیعیان، انحرافات و اختلافات عجیبی به چشم می خورد که یکی از مهم ترین آنها فتنه واقفیه بود که امام رضا علیه السلام آنها و پیروانشان را به اصحاب الحمار تشبیه کرده است.
در این دوره در بین شیعیان خاص آن حضرت نیز زمزمه هایی به گوش می رسید که موجب آزار و رنجش آن امام می شد؛ زیرا شیعیان بر این عقیده بودند که یکی از نشانه های امام این است که بعد از خود جانشینی دارد که الزاما باید فرزند وی باشد و امام رضا علیه السلام تا سن 44سالگی از هیچ یک از کنیزان و همسران خود صاحب فرزند نشده بودند و این اتفاق، زمینه را فراهم کرده بود تا حتی شیعیان خاص آن حضرت نیز بدگمان شده، در امامت او تشکیک کنند.
مسعودی مورخ مشهور شیعه در اثبات الوصیه می نویسد:
حسن بن بشار واسطی می گوید: حسن بن قیامی صیرفی از من درخواست کرد تا از امام رضا علیه السّلام برای او اجازه ملاقات بگیرم، من از آن حضرت اجازه گرفتم. وقتی وی در مقابل آن حضرت قرار گرفت، گفت: تو امامی؟ امام رضا علیه السلام فرمود: آری. صیرفی گفت: من شهادت می دهم که تو امام نیستی! امام رضا علیه السلام فرمود: از کجا می دانی که من امام نیستم؟ صیرفی گفت: از امام جعفر صادق علیه السلام برای من روایت شده که فرمود: امام نباید بدون فرزند باشد؛ در صورتی که شما به این سنّ رسیدی و هنوز پسر نداری!
این روایت به خوبی نشان می دهد که امام رضا علیه السلام در چه شرایط سختی قرار گرفته بود که حتی فرزند دار نشدن او را هم بهانه کردند تا امامتش را زیر سوال ببرند و غبار این فتنه آن قدر غلیظ بود که حتی گریبان خواص جامعه شیعی را هم گرفته بود و تنها شیعیان واقعی بودند که از حق وی دفاع می کردند. یونس بن عبدالرحمن از یاران خاص امام رضا علیه السلام می گوید:
وقتی موسی بن جعفر علیه السلام از دنیا رفت، نزد وکلای آن حضرت، مال فراوانی باقی مانده بود و همین موضوع، موجب انکار رحلت امام کاظم علیه السلام شد؛ زیرا نزد زیاد قندی، هفتاد هزار دینار و نزد علی بن ابی حمزه، سی هزار دینار بود. وقتی این موضوع را فهمیدم و حقّ برای من آشکار شد، به امامت امام رضا علیه السلام یقین کردم و سخنرانی کرده، مردم را به طرف آن حضرت دعوت کردم. وقتی این خبر به گوش آن دو رسید، به من گفتند: اگر مال می خواهی، ما تو را از مال بی نیاز می کنیم و هر دو برای من ده هزار دینار ضمانت کرده، گفتند: از این کار خودداری کن. من از پیشنهاد آنها و اطاعتشان امتناع ورزیده، گفتم: از ائمّه صادق علیه السلام روایت شده که وقتی بدعت ها ظاهر شد، عالم باید علمش را ظاهر کند و الّا نور ایمان از او سلب می شود و من جهاد در راه خدا را در هیچ حال، رها نمی کنم. ایشان از من سخت ناراحت شده، عداوت با مرا به دل گرفتند.
محمد بن اسماعیل بن بزیع می گوید: از امام رضا علیه السلام سؤال شد که آیا امکان دارد امامت در عمو یا دایی باشد؟ امام علیه السلام فرمود: نه. پرسیده شد: در برادر چطور؟ فرمود: نه. باز سؤال شد: پس امامت در چه کسی قرار داده شده؟ امام علیه السلام فرمود: در فرزندم؛ این در حالی بود که امام هنوز صاحب فرزند نشده بود.
عقبه بن جعفر از امام رضا علیه السلام پرسید: اگر اتفاقی برای شما افتاد، در حالی که شما هنوز فرزندی ندارید، امر امامت چه می شود؟ امام علیه السلام فرمود: صاحب این امر نمی میرد؛ تا این که جانشین خود را ببیند.
در عصر امامت امام رضا علیه السلام، شیعیان نسبت به فرزند دار نشدن امام رضا علیه السلام حساس شدند و به همین خاطر در امر امامت او دچار تردید شدند و گرایش به فرقه های مختلف، به ویژه وافقیه در بین آنها زیاد شد.
سرانجام در روز جمعه، دهم ماه رجب، خداوند، این مولود پربرکت را در دامن سبیکه، همسر امام رضا علیه السلام قرار داد؛ تا هم پاسخ محکمی باشد برای کسانی که فرزنددار نشدن امام را بهانه ای برای انحراف خود قرار دادند و هم زایل کننده غبار تردید از دل شیعیانی باشد که فتنه ها، دل آنان را غبار آلود کرده بودند.
صفوان بن یحیی می گوید: به امام رضا علیه السلام عرض کردم: پیش از آن که خدا امام جواد علیه السلام را به شما ببخشد، درباره جانشینتان از شما می پرسیدیم و شما می فرمودید: خدا به من پسری عنایت می کند؛ اکنون او را به شما عنایت کرد و چشم ما را روشن کرد.
منبع: مجله پرسمان خرداد ماه سال 1391 شماره 113.
آشنایی با برخی از یادمان های راهیان نور
دهلاویه، آرامگاهی برای شهید چمران
یک روستای کوچک بود. خیلی ها حتی اسمش را هم نشنیده بودند، اما حالا هزاران زائر دارد. دهلاویه روستایی است در شمال غربی سوسنگرد که در روزهای اول جنگ مورد تهاجم رژیم عراق قرار گرفت. مدافعان دهلاویه ۱۰روز سرسختانه در برابر دشمن مقاومت کردند تا اینکه در ۲۴آبان سال۵۹ دشمن با اشغال دهلاویه، خود را به سوسنگرد رساند. در ۲۶خردادماه سال۱۳۶۰ نیروهای شهید چمران طی عملیاتی دهلاویه را آزاد کردند اما متأسفانه دشمن مجددا این روستا را اشغال کرد. در این عملیات بود که ایرج رستمی، فرمانده نیروهای ایرانی به شهادت رسید. هنگامی که دکتر مصطفی چمران برای معرفی فرمانده جدید عازم دهلاویه شده بود، در این منطقه بر اثر اصابت گلوله خمپاره به شدت مجروح شد و هنگام انتقال به اهواز به شهادت رسید. دهلاویه در ۲۷ شهریور همان سال و طی عملیات «شهید آیت الله مدنی» آزاد شد. بنای یادمان شهید چمران در سال۷۴ به دست شهید حجت الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی افتتاح شد.
هویزه، دشت داغ دیده
اصطلاح جنگ نابرابر را که شنیده اید، هویزه داستان همین ماجراست؛ داستان ایستادگی عده ای محدود در برابر یک لشکر تا دندان مسلح. هویزه در جنوب غربی سوسنگرد قرار دارد. این شهر از دوره خلفای اسلامی، آباد و سرسبز بوده و کوشک هویزه و کوشک بصره، ۲ قلعه محکم و دژ دفاعی این بخش به شمار می آمدند. هویزه و گلزار شهدایش این روزها یکی از مناطقی است که بیشترین بازدید کننده را دارد. این شهر به خصوص برای دانشجویان از اهمیت بالایی برخوردار است؛ چراکه شهید علم الهدی و دانشجویان اهواز در این شهر حماسه ای جاودانه آفریدند. از این رو هویزه با نام شهید علم الهدی عجین است. با آغاز جنگ، هویزه آخرین شهر در دشت آزادگان بود که به اشغال عراق درآمد، عراقی ها در این منطقه جنایات فراوانی مرتکب شدند که ازجمله می توان به جریان کرخه نور اشاره کرد. زمانی که مردم روستا به خلبان ایرانی پناه دادند، عراقی ها متوجه شدند و مردم روستا را به شهادت رساندند.
شلمچه، شهری با غروب های دلگیر
سعی کنید خودتان را غروب به شلمچه برسانید. انگار نجواهای غروب این سرزمین با همه جا فرق می کند و به همین دلیل خیلی ها نذر می کنند که غروب به اینجا بیایند. شلمچه منطقه ای مرزی در غرب خرمشهر و نزدیک ترین نقطه مرزی به شهر بصره است. شلمچه یکی از مهم ترین محورهای حمله ارتش به ایران در ۳۱ شهریور سال۱۳۵۹ بود. ارتش عراق با گذر از این منطقه به سوی خرمشهر حمله ور شد. پس از عملیات بیت المقدس که به بازپس گیری خرمشهر انجامید این منطقه همچنان در دست ارتش عراق بود. در عملیات کربلای ۵، مردان بزرگی از این منطقه، آسمانی شدند که بین ایشان سرداران شهیدی چون حسین خرازی، یدالله کلهر، عباس دقایقی، میثمی و… به چشم می خورند. حضور مقام معظم رهبری در تاریخ هشتم مهرماه سال ۱۳۷۸ در مشهد شهیدان شلمچه، نورانیت خاصی به این منطقه داد و بنا به دستور معظم له یادمان شهدای شلمچه توسط آستان مقدس رضوی در این محل بنا شد.
اروندکنار، شهر غواصان خط شکن
جنوبی ها، اروند را رودی وحشی می دانند؛ رودی با جزر و مدهای وحشتناک. ۲ طرف این رود نخلستان است و بسیاری از وصیت نامه های شهدا هم زیر همین نخل ها نوشته شد. اروندرود از اتصال ۲ رود دجله و فرات تشکیل شده و در منطقه خرمشهر، کارون نیز به آن اضافه می شود. این رود از انتهای جزیره بوارین، مرز مشترک ایران و عراق را تشکیل می دهد. اروند در دوران دفاع مقدس، شاهد عملیات والفجر ۸، یکی از بزرگ ترین نبردهای دوران جنگ بود. این عملیات در روز ۲۰ بهمن سال۱۳۶۴ با رمز «یا فاطمه الزهرا(س)» با عبور از اروندرود، آغاز شد و پس از ۷۸ روز جنگ تمام عیار، شهر فاو به تصرف رزمندگان درآمد. عملیات والفجر ۸ عملیات دلیرانه ای بود که تمامی کار شناسان نظامی را متعجب کرد. غواصان خط شکن، شبانه از منطقه اروند گذشتند و خط دشمن را شکستند. در شمال شرق اروندکنار، بنای یادبود شهدای والفجر ۸ قرار دارد که ۸ شهید گمنام در این محل به خاک سپرده شده اند.
فتح المبین؛ خاکریز های خاطره انگیز
از پل ناجیان که عبور می کنید به شیارهای معروفی می رسید که ماه های نخست جنگ شاهد حماسه های بسیار بودند. در شمال غربی شوش و در غرب رودخانه کرخه، دشت فتح المبین قرار دارد که یادآور حماسه و عملیات پیروزمندانه فتح المبین است. این عملیات در تاریخ دوم فروردین سال ۱۳۶۱ با رمز «یا زهرا(س)» و فرماندهی مشترک ارتش و سپاه در این منطقه انجام شد.در یادمان این منطقه که در ۸ کیلومتری شهر شوش واقع شده است، ۸ شهید گمنام به خاک سپرده شده اند. دشمن بعثی در روزهای نخستین جنگ تا پشت رودخانه کرخه پیشروی کرد و بر شهر شوش و جاده اندیمشک- اهواز مسلط شد. رزمندگان اسلام در این جبهه یک خط دفاعی شکل داده و عملیات امام مهدی(عج) را به اجرا در آوردند. این رزمندگان در این شیار ها با سنگرهای کمین دشمن درگیر شده و تعداد زیادی از آنها در این شیار ها به شهادت رسیدند.
فکه، اذن دخول اینجا تشنگی است
فکه یادآور نام ۴ عملیات است: والفجر مقدماتی(بهمن۶۱)؛ والفجر یک(فروردین۶۲)؛ ظفر4(تیر۶۳) و عاشورای3 (مرداد۶۳). فکه روایت سرزمینی است که رمل های آن پیکر خونین بسیاری از عزیزان این سرزمین را کفن شده است. گرچه فکه از لحاظ نظامی پیروزی آنچنانی به خود ندید اما قصه مقاومت رزمنده ها در شرایط بسیار سخت جنگی و تشنگی مفرط، کربلایی دیگر را برای این کشور رقم زد. میان رزمندگان ۸سال دفاع مقدس معروف شده که اذن دخول سرزمین فکه همین تشنگی است؛ تشنگی ای که به شکل عجیبی با این منطقه گره خورده است. در یادداشت های باقیمانده از یکی از شهیدان گردان حنظله آمده است: امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم. آب را جیره بندی کرده ایم. نان را جیره بندی کرده ایم. عطش همه را هلاک کرده؛ همه را جز شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند. دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه ات پسر فاطمه.
طلائیه، کفش هایتان را درآورید
اینجا که بیایید باید کفش هایتان را درآورید و روی خاک شوره زار طلائیه قدم بزنید تا شورآفرینی رزمندگان را روی این خاک بیشتر بفهمید. در ۳۵ کیلومتری جاده اهواز به سمت خرمشهر، سه راهی جفیر و پادگان حمید خود را نمایان می کند؛ پادگانی که عراقی ها پس از تصرف ویرانش کردند. از سه راهی جفیر به سمت طلائیه نیز دشتی وسیع با خاکریزهای متعدد به چشم می خورد که روایتگر حماسه روزهای آغازین جنگ است. بعد از عبور از پاسگاه شهابی به طلائیه می رسید. روبه رویتان معبر و محور بچه های گردان یا مهدی(عج) است که در عملیات خیبر خاک طلائیه را با خون سرخ خویش معطر کردند و آن سو تر حرم شهدای گمنام. در کنار این حرم بود که دست مبارک سردار شهید خرازی از پیکر جدا شد. در نقطه غروب خورشید، جزایر مجنون شمالی و جنوبی قرار دارد که با حرم شهدا حدود ۸ کیلومتر فاصله دارد. پایین تر که می روید به سه راهی شهادت می رسید.
یاد و خاطره شهدای بی کفن
گلزار شهدای شهر خرمشهر به عنوان یادمان روزهای مقاومت مردمی این شهر و یادمان ۱۳۶شهید گمنام، با برنامه های ویژه خود هر ساله آماده حضور کاروان های راهیان نور است. گلزار شهدای خرمشهر در قسمت شمالی شهر روبه روی پادگان دژ و در ضلع جنوبی خیابان کمربندی قرار دارد. این گلزار یادآور شهدای گمنام و مظلوم خرمشهر است که عده ای از آنها بدون مراسم و حتی بدون کفن دفن شدند. این گلزار، شاهد زنانی بوده است که با دستان خویش پدران و پسران و برادران خویش را به خاک سپرده اند.
خرمشهر
این شهر مهم استراتژیک مرزی 6500 کیلومتر مربع مساحت دارد. خرمشهر از شمال به اهواز، از شرق به بندر ماهشهر، از جنوب به آبادان و از غرب به مرز ایران و عراق محدود است و در زمان وقوع انقلاب اسلامی در سال 1357 حدود 220 هزار نفر جمعیت داشت.
خرمشهر در طول تاریخ خود 4 بار اشغال شد که 2بار آن با اتکاء به بیگانگان و یا در برابر واگذاری بخشی از سرزمین ایران به وطن بازگشت اما در آخرین بار، بدون پشتیبانی بیگانگان و بدون واگذاری حتی یک وجب از خاک کشورمان به مام میهن بازگشت. خرمشهر از بعد از ظهر 21/6/59 زیر آتش سنگین ارتش عراق قرار گرفت. یگانهای دشمن در این منطقه تهاجم خود را از 3 محور آغاز کردند:
از جنوب ایستگاه حسینیه برای بستن جاده اهواز- خرمشهر و از سمت شمال و غرب خرمشهر برای دستیابی به دروازه شهر موسوم به پلیس راه دشمن با اجرای آتش سنگین و هجوم قوای رزهی به سمت خرمشهر و محاصره آن طرحریزی کرده بود که هماهنگ با برنامه اشغال سه روزه استان خوزستان، خرمشهر را نیز به اشغال درآورد ولی با مقاومت حماسی مدافعان خرمشهر نه تنها دشمن در اشغال خوزستان ناکام ماند بلکه با تحمل خسارات و تلفات بسیار، بعد از 24 روز جنگ و گریز تنها توانست بخش غربی خرمشهر را تصرف کند. برای آزادسازی منطقه وسیع جنوب غربی اهواز، عملیات بیتالمقدس از 10/12/61 آغاز شد که نهایتاً در مرحله چهارم عملیات و در تاریخ 2/2/61 خرمشهر آزاد گردید.
در روزهای پایانی جنگ و پس از پذیرش قطعنامه 598 از طرف ایران، ارتش عراق که هیچگاه دست از خوی تجاوزکارانه خود برنداشته بود با تعدادی از لشگرهای خود در 21/6/67 طی تهاجمی دیگر خود را به جاده اهواز- خرمشهر رساند و 30 کیلومتر از این جاده را اشغال کرد. در حالی که خرمشهر در خطر محاصره و اشغال مجدد قرار گرفته بود با پیام هشدار دهنده امام خمینی (رحمه الله علیه) و یا حضور سپاه و انبوه نیروهای بسیجی و مردمی در این منطقه، طی 3 روز درگیری و مقاومت، دشمن عقب رانده شد و حتی فرماندهان برای حمله مجدد و آزادسازی بصره نیز اعلام آمادگی کردند که حضرت امام فرمودند ما بر پیمانی که بستهایم استواریم.
منبع: اقتباس از پایگاه های اطلاع رسانی؛ حوزه، تبیان، شهید آوینی
برترين بانوى جهان در كلام ايت الله مكارم شيرازي دامت بركاته
در روايات فراوانى که در منابع معروف اهلسنت آمده، تصريح شده است که فاطمه زهراعلیها السلام افضل زنان جهان بود.
اين سخنى است که پيغمبر اکرمصل الله و علیه و آله آنرا به تعبيرات مختلف بيان فرموده است.
1. در يکجا مىفرمايد: «انّ افضل نساء اهل الجنّة خديجة بنت خويلد، و فاطمة بنت محمّد، و مريم بنت عمران، و آسية بنت مزاحم؛(1) برترين زنان بهشت خديجه دختر خويلد، و فاطمه دختر محمّد، و مريم دختر عمران، و آسيه دختر مزاحم [همسر فرعون]».
2. در حديث ديگرى مىخوانيم پيغمبر اکرمصل الله و علیه و آله در بيمارى وفاتشان هنگامى که بيتابى فاطمهعلیها السلام را مشاهده کردند، فرمودند: «يا فاطمة الا ترضين ان تکوني سيّدة نساءالعالمين، و سيّدة نساء هذه الامّة، و سيّدة نساءالمؤمنين؛(2)
اى فاطمه! آيا راضى نيستى که تو برترين بانوى زنان جهان و بانوى زنان اين امت، و بانوى زنان با ايمان باشى؟». در اينجا افضليت براى فاطمهعلیها السلام به صورت مطلق ذکر شده و نام هيچکس در کنار او مطرح نگرديده است.
3. در حديث ديگرى نيز از حضرت رسول اکرمصل الله و علیه و آله اين معنا به صورت مطلق آمده است؛ در آنهنگام که فاطمهعلیها السلام بيمار شده بود و پيامبرصل الله و علیه و آله اين سخن را به جمعى از اصحاب گفتند، آنها پيشنهاد کردند که از بانوى اسلامعلیها السلام عيادت کنند.
پيامبر برخاستند و با جمعى از ياران به سوى خانه حضرت فاطمهعلیها السلام آمدند؛ بعد از عيادت، از خانه بيرون آمدند و رو به يکديگر کرده و از بيمارى فاطمهعلیها السلام اظهار تأسف مىکردند، پيغمبر اکرمصل الله و علیه و آله رو به آنها کردند و فرمودند: «اما انّها سيّدة النّساء يوم القيامة».(3) بدانيد او بانوى تمام زنان در قيامت است.
4. در تعبير ديگرى که در صحيح بخارى ـ معروفترين منبع احاديث اهلسنّت ـ آمده، از قول عايشه مىخوانيم: روزى فاطمهعلیها السلام نزد پيامبرصل الله و علیه و آله آمد، راه رفتنش درست مانند راه رفتن او بود، پيغمبر اکرمصل الله و علیه و آله فرمود: خوش آمدى دخترم. سپس او را طرف راست و يا چپ خود نشاند، بعد رازى در گوش او گفت، و به دنبال آن فاطمه گريان شد.
من (عايشه) گفتم: چرا گريه مىکنى؟ بار ديگر پيامبرصل الله و علیه و آله راز ديگرى به او گفت، فاطمهعلیها السلام خندان شد. گفتم: من تا امروز شادى که اين چنين با غم نزديک باشد نديده بودم، و از علت آن سؤال کردم. فاطمهعلیها السلام گفت: من سرّ رسولخدا را فاش نمىکنم. و اين مطلب ادامه داشت تا پيامبرصل الله و علیه و آله از دنيا رفت، آنگاه سؤال کردم. گفت: مرتبه اوّل پيامبرصل الله و علیه و آله به من فرمود جبرئيل هرسال يکبار قرآن را بر من عرضه مىداشت، امسال دوبار عرضه داشت، و من فکر مىکنم فقط به اين دليل است که اجل من نزديک شده، و تو اولين کسى خواهى بود که به من ملحق مىشوى من هنگامى که اين سخن را شنيدم گريه کردم.
سپس فرمود: «اما ترضين ان تکوني سيّدة نساء اهلالجنّة و نساءالمؤمنين. آيا تو راضى نمىشوى که بانوى زنان اهل بهشت يا زنان با ايمان باشى؟» هنگامى که اين سخن را شنيدم شاد و خندان شدم.(4)
از بررسى مجموع اين احاديث به خوبى روشن مىشود که اگر در يکجا فاطمهعلیها السلام يکى از چهار زن بزرگ جهان معرفى شده، هيچ منافاتى با اين معنا ندارد که او از ميان آن چهار زن، برترين آنهاست.
شاهد اين سخن، علاوه بر آنچه از لابهلاى احاديث گذشته استفاده مىشد، حديث زير است:
5. در کتاب «ذخائرالعقبى» از ابنعباس از پيغمبر اکرمصل الله و علیه و آله چنين نقل شده است: «اربع نسوة سيّدات سادات عالمهنّ: مريم بنت عمران؛ و آسية بنت مزاحم؛ و خديجة بنت خويلد؛ و فاطمة بنت محمّد، و افضلهنّ فاطمة؛ چهار زن بانوى بانوان جهان خود بودند: مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم و خديجه دختر خويلد، و فاطمه دختر محمّدصل الله و علیه و آله و از همه آنها برتر، فاطمهعلیها السلام بود».
تعبير به «افضلهنّ» مسايل زيادى را در بر دارد، و بيانگر مقام علمى و تقوا و ايثار و فداکارى و ساير ملکات فاضله است.
روايات فوق، يعنى روايات افضليت فاطمهعلیها السلام، همه اين افتخارات و افزون بر آن را، براى بانوى اسلام حضرت فاطمه زهراعلیها السلام اثبات مىکند.
1- اين حديث در «مستدرک الصحيحين»، جلد 2، صفحه 497 نقل شده و سپس تصريح مىکند که اسناد اين حديث صحيح است.
2- اين حديث نيز در همان کتاب، جلد 3، صفحه 156 نقل شده و باز تصريح مىکند که سند آن صحيح است.
3- حلية الاولياء، جلد 2، صفحه 142 .
4- صحيح بخارى، کتاب بدء الخلق.
منبع: فاطمه علیها السلام برترين بانوي جهان
ماجرای تکریم آیت الله خوشوقت توسط رهبرمعظم انقلاب
گفتاری از حجت الاسلام والمسلمین کاظم صدیقی، استاد اخلاق و امام جمعه ی موقت تهران درباره ی شخصیت مرحوم آیت الله حاج شیخ عزیزالله خوشوقت رحمه الله علیه
مرجع بودند، اما خود را مطرح نمی کردند
بعد از انقلاب هم همچنان که مشرب امام، مشرب عرفان بود و به خاطر انقلاب وارد مسائل انقلاب شدند، ایشان نیز به فراخور احتیاجی که انقلاب به ایشان داشت، وارد مسائل انقلاب شدند و به فرمان امام خمینی رحمه الله به عضویت شورای عالی انقلاب فرهنگی درآمدند. بعدها با اقبال بیشتر جامعه به سوی ایشان، جلسات بانشاط و شیوایی برای تشنگان معرفت الهی ترتیب دادند.
مقام علمی و معنوی مرحوم آقای خوشوقت برای همهی فضلایی که سوابق ایشان را در قم می دانستند، روشن بود. ایشان از شاگردان خوب حضرت امام رحمهالله بودند و در درس مرحوم آقای آیت الله العظمی بروجردی شرکت کرده بودند. حتی امکان مرجعیت برای ایشان فراهم بود و میتوانستند رساله بدهند؛ کمااینکه برخی از خواص و افرادی که ایشان را میشناختند، از ایشان تقلید میکردند و فتوا میگرفتند، با اینکه رساله هم نداشتند. در عین حال، ایشان تمایلی به مطرحشدن نداشتند.
پس از انقلاب، ایشان به غیر از عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی، به کار تربیت جوانان و پاسخگویی به شبهات اعتقادی و سیاسی آنان میپرداختند. خود این کار، بسیار بزرگ بود. ایشان بدون هیچ تکلّفی در اختیار انقلاب بودند و برای انقلاب، نظام و ولایت مایه میگذاشتند.
طبیبی بودند در جستجوی مداوای بیماران
آنقدر این مرد بزرگ متواضع بود که با آن مقام علمی و معنوی، هیچ حد و حریمی برای خودش قرار نداده بود. بلکه به خانههای اشخاص میرفت و در مجالس شهرهای کوچک حضور مییافت. هر کسی هم از دور و نزدیک میخواست ایشان را ببیند، هیچ مشکلی نداشت. یک تواضع و سعهی صدری داشتند که همهکس میتوانست مسائل خودش را با ایشان مطرح بکند. از این جهت من نظیر و شبیهی برای مرحوم آیتالله خوشوقت سراغ ندارم.
در گوشه و کنار تهران، مجالسی بود که از ایشان دعوت میشد و ایشان بدون هیچگونه تکلفی این مجالس را قبول میکردند و میرفتند. بسیاری از علما که جزو چهرههای نورانی بودند، مرکزی داشتند که همه میرفتند آنجا و اغلب خیلی اهل رفتوآمد نبودند و یک کانونی داشتند که همه میآمدند آنجا و استفاده میکردند. حضرت آقای خوشوقت اما گاهی برای ادارهی جلساتی به ورامین میرفتند، گاهی به محلات تشریف میبردند. یک عالِم برجسته از تهران مثلاً برود به ورامین تا عدهای جوان از ایشان استفاده کنند.
ایشان اسوه بود و کارهایی که میکردند، همچون کار پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلم بود که «طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبّه»۱ این جمله را حضرت امیر علیهالسلام دربارهی پیامبر خدا گفتند که ایشان طبیبی بود که در مطبّش نمینشست، بلکه بیماران را در منازل خود آنها معاینه میکرد و دنبال بیمارها میگشت.
یکی دیگر از ابعاد وجودی ایشان این بود که مشاور امینی بود برای جوانان و غیر جوانان. هر کسی در هر بُعدی تحیّری داشت، بر سر دوراهی بود و تکلیف خودش را نمیدانست، به آیتالله خوشوقت مراجعه میکرد و با مشورت با ایشان مشکل حل میشد.
از دیگر ویژگیهای برجستهی ایشان، دوام حضور ایشان بود. با اینکه خیلی هم اهل رفتوآمد بودند و دورش همیشه شلوغ بود و مراجعهکنندهی زیادی داشتند، اما مصداق آیهی کریمهی «رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»۲ بود. هیچ نوع مراوده و رفتوآمد و صحبتی مانع حضور و اتصال ایشان به مبدأ غیب نبود. همیشه حالت حضور داشتند. برنامههای ذکری خودشان را همیشه داشتند. برنامههایی که اهل سیر و سلوک دارند، اذکار محاسبهشدهای را که به طور مستمر جزو برنامههایشان است، ایشان هیچگاه از یاد نمیبرد. برنامهی ختم صلوات یکی از برنامههای ایشان بود که هم سفرهی رحمت الهی بود و هم بهانهای بود که اشخاص آنجا جمع بشوند و ایشان برای آنها نورافشانی و روشنگری و رفع ابهام کنند.
ماجرای تکریم آیت الله خوشوقت توسط رهبر انقلاب
سابقه ی آشنایی رهبر انقلاب با حضرت آیت الله خوشوقت و علاقه ی رهبری به ایشان، به مدرسه ی حجتیه ی قم بازمیگردد. بعد از انقلاب هم مشورت هایی با ایشان داشتند. تکریم عجیبی حضرت آقا از ایشان داشتند. یک بار یادم هست که آیتالله خوشوقت برای حضور در یکی از مجالس، خدمت حضرت آقا رفته بودند و از در حیاط وارد شده بودند و کفشها را هم همانجا گذاشته بودند. بعد از پایان مجلس، همه حرکت کردند برای صرف شام. حضرت آقا و آیتالله خوشوقت کنار یکدیگر بودند. حضرت آقا وقتی متوجه شدند که کفشهای ایشان در آنجا نیست، کفشهای خودشان را برداشتند و مقابل پاهای آیتالله خوشوقت جفت کردند. آیت الله خوشوقت هرچه اصرار کردند، آقا قبول نکردند. آیتالله خوشوقت هم کفشهای آقا را پوشیدند و بعد، اطرافیان برای حضرت آقا کفش آوردند. حضرت آقا علاقهی فوقالعادهای به ایشان داشتند. فراتر از علاقه، بلکه اعتقاد بود.
رهبر معظم انقلاب، آیت الله خوشوقت را جزو کسانی معرفی می کردند که جلوی طوفان ها را می گیرند و نمی گذارند دل ها را باد ببرد. ایشان فرمودند که طوفان ها زیاد است و مقاومت کردن در برابر این طوفان ها مشکل است. به یک جایی وصل بشوید که این بادها شما را با خودش نبرد. سؤال کردیم مثلاً به چه کسی؟ فرمودند به آیت الله خوشوقت.
منبع پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشرآثار حضرت آیه الله العظمی خامنه ای مدظله العالی-1391/12/05
روایتی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) هزار بار بیان کردند/آنچه که باعث آرامش صدرالمتالهین شد
حضرت آیت الله مظاهری دامت برکاته در درس اخلاق خود با موضوع «روابط انسان با ديگران» مراتب رابطۀ انسان با قرآن را مورد بررسی قرار دادند.
ایشان در این خصوص فرموده اند: قرآن کتاب عمل است و آمده به واسطۀ عمل، آدم بسازد. قرآن اين آيۀ شريفۀ سورۀ جمعه را در چند مورد تکرار کرده است:
«هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ»[1]
* قرآن، کتاب آموزشی و پرورشی
خداوند رسولش را مبعوث کرده و برای او قرآن نازل کرده است، برای اينکه اين انسان را از نظر علم و عمل بپروراند. يعنی قرآن يک کتاب آموزشی و پرورشی است. پيغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) يک معلم آموزشی و پرورشی است. قرآن شريف در همه جا وقتی می خواهد يک انسان سعادتمند را معرفی کند، می فرمايد: «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»؛[2] کسی که ايمان دارد و عمل شايسته هم دارد. در قرآن نداريم جايی که فقط بگويد مسلمان کسی است که عقيده و ايمان داشته باشد. هرکجا فرموده: «الَّذينَ آمَنُوا» [3] بلافاصله فرموده است: «وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ».[4]
بيش از دويست جا اين جمله تکرار شده و معنايش اين است که اين قرآن کتاب عمل بوده و آمده که آدم بسازد؛ آمده تا انسان را از صفر به آنجا برساند که به جز خدا نداند. قرآن آمده، برای اينکه به واسطۀ اعمال خوب رستگاریِ دنيا و آخرت برای او پيدا شود.
* مراتب عمل به قرآن
الف) عمل به احکام
«عمل به قرآن» هم مثل خواندن قرآن و مثل دقت قرآن مراتبی دارد. مرتبۀ اول آن مربوط به احکام است. انسان تقيّد به ظواهر شرع داشته باشد و به قول بزرگان؛ اهل سير و سلوک باشد. معلم های اخلاق می گويند: هيچ چيزی را بهتر از ظواهر شرع نمی دانیم.
قرآن آمده اهل تقوا بسازد؛ به واسطۀ اهميت به واجبات و مستحبات و اجتناب از گناه، به اندازه ای که بتواند متقی شود. وقتی متّقی شد، قرآن می فرمايد: «طُوبى لَهُمْ»[5]؛ خوشا به حال آنها. وقتی که متّقی شد، اهل سعادت است. اين عمل متوقف است بر اينکه يک رساله در ذهنش باشد. رسالۀ مرجع تقليد بيان عمل به قرآن است، برای اينکه هرچه مرجع تقليد می گويد از روايت می گويد و روايت از قرآن می گويد.
* روایات اهل بیت (علیهم السلام) برگرفته از وحی است
آیت الله العظمی بروجردی (رحمه الله علیه) بارها اين روايت را برای ما می خواندند که امام باقر علیه السلام می فرمايند: هرچه من بگويم از پدرم است و هرچه پدرم بگويند از پدرش است و هرچه پدرش بگويند از پيغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است و هرچه آن حضرت بگويند، از جبرئيل است و هرچه جبرئيل بگويند از قرآن است و هرچه قرآن بگويد از خداست.
ادعای تشيع اين است که رسالۀ مراجع تقليد شیعه همان تفسير قرآن است، اما با اتکا به روايات اهل بيت (عليهم السلام) است. اگر ما بخواهيم قرآن به ما کمک کند، بايد از نظر تقيّد به ظواهر شرع، آشنايی کامل به رسالۀ مرجع تقليد داشته باشيم. اگر کسی تقليد نکند، مثل مريضی است که دکتر نرود و بالاخره می ميرد. اگر کسی جاهل باشد و وارد کاری شود، آن کار را خراب می کند. بايد از کسی که متخصّص در کار است، مشورت بگيرد. به قول بزرگان، تقلید يک امر فطری است و امري است که خود انسان درک می کند. چطور اگر مريض شد، به طور ناخودآگاه به دنبال دکتر می رود و اگر کار تخصصی پيدا کرد به دنبال خبره می رود و اگر حکمی از احکام برايش جلو آمد بايد به دنبال رسالۀ مرجع تقليد برود، اين عمل به قرآن است. فرقش اين است که اهل بيت علیهم السلام قرآن را در روایات تفسير کرده اند. الحمدلله ما از نظر روايات مستغنی هستيم.
* حدیث ثقلین فرمودۀ هزار بار رسول خدا (صلی الله علیه و آله)
پيغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم تا آخر عمرشان بيش از هزار مرتبه فرموده اند: ««انّى تارِكٌ فيكُمُ الثِّقْلَيْنِ ما انْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضَلُّوا كِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتى وَ اهْلَ بَيْتى فَانَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوضَ»[6]
ای مسلمان! این دو، قرآن و اهل بيت علیهم السلام جدا شدنی نيستند. يکی اصل و يکی مفسّر و يکی اصل و يکی مبيّن است؛ اين دو بايد دوش به دوش هم تا روز قيامت باشند.
* خواندن رساله عملیه واجب است
روايت ثقلين به ما میگويد که بايد از نظر عمل تابع قرآن باشيم و اگر بخواهيم تابع قرآن باشيم بايد تابع اهل بيت علیهم السلام باشيم و اگر بخواهيم تابع اهل بيت سلام الله علیهم باشيم، بايد به رسالۀ مرجع تقليد آشنايی کامل داشته باشيم. لذا بر همه و مخصوصاً جوان ها واجب و لازم است که در شبانه روز يک ساعت رساله بخوانند و وارد در رساله باشند. اگر انسان در شبانه روز يک ساعت رساله بخوانند آشنايی کامل به رساله پيدا می کنند. هرچه شما از نظر عمل بخواهيد، رسالۀ توضيح المسائل دارد و اگر به طور تفصيل نباشد، بايد سؤال شود و جواب داده شود. اين يک عمل به قرآن است که بايد باشد.
ب) عمل به کتب اعتقادی برگرفته از قرآن
مرتبه دوم، عمل به قرآن، عمل به کتب اعتقادی برگرفته از قرآن است. قرآن از نظر اعتقادات خيلی رساست. زبان فلسفه و عرفان را ندارد، اما بالاتر از زبان فلسفه و عرفان، اعتقادات فطری دارد. قرآن از نظر اعتقادات، کمبود ندارد. قرآن از نظر توحيد در اصل وجود خدا بسيار عالی بحث کرده است. قرآن در مورد مراتب توحيد ذاتي، توحيد صفاتي، توحيد عبادی و توحيد افعالی به طور عالی قرآن صحبت کرده است. اگر کسی وارد در قرآن باشد و بخواهد اعتقادات خود را از قرآن بگيرد، بالاترين مراتب توحيد در قرآن است. به عبارت ديگر آنچه بزرگان گفتهاند، در قرآن هست.
مرحوم صدرالمتألهين (رحمه الله علیه) در اول أسفار می گويد که من مدتی مشّاء خواندم و متخصّص در فلسفۀ مشّاء شدم، ديدم تاريک است. مدتی اشراق خواندم و متخصّص در فلسفۀ اشراق شدم و ديدم خطرناک است. به قرآن دست زدم و اهل بيت سلام الله عليهم را ديدم و آرام شدم.
صدرالمتألهين (رحمه الله علیه) چهل دليل برای اثبات وجود خدا می آورد، اما خود مرحوم صدرالمتألهين اقرار دارد که ادلّۀ در قرآن رساتر از چهل دليل اثباتی فلسفی من است.
دلیل قرآن در مورد نبوت خيلی رسا و عالی است و دربارۀ اعتقاد به نبوت و نبوت عام و خاص نیز صحبت می کند. قرآن در مورد اصل قرآن و معجزه بودن آن خيلی دقيق صحبت می کند و طرز استدلال قرآن غير از استدلال های علم کلام است. قرآن دربارۀ امامت عالی صحبت می کند. لذا علمای شيعه در مورد ولايت عالی بحث کرده و زحمت ها کشيده اند؛ صاحب عبقات الانوار سی جلد کتاب در مورد ولايت علی سلام الله عليه و اولاد آن حضرت نگاشته که افتخاری برای شيعه است؛ احقاق الحق قاضی نور الله شوشتری در بیش از سی جلد مربوط به ولايت است؛ اما ايشان را هم شهيد کردند. بزرگان کتاب های مختصر دربارۀ ولايت در تمتم سطوح؛ سطحی، عوامی، متوسط و دقيق نوشته اند.
عالمان شیعه بيش از هزار جلد کتاب دربارۀ امامت نوشته اند؛ اما همه اقرار دارند امامتی که قرآن اثبات می کند غير از امامتی است که ما می گوييم؛ ما استدلالی حرف می زنيم. متخصص در علم کلام هستيم و در مورد علم کلام و امامت صحبت می کنيم. اما قرآن نور است. به واسطۀ نور و تجلّی کردن در عمق جان ما، ولايت درست می کند و ولايت قرآن زياد است، به اندازه ای که بعضي ها حتی از سنّي ها اقرار دارند که ثلث قرآن مربوط به ولايت است.
* 1400 آیه در قرآن دربارۀ معاد است
قرآن کریم راجع به معاد فوق العاده اهميت می دهد و هيچ چيز در قرآن به اين اندازه آيه ندارد. هزار و چهارصد آيه در قرآن راجع به معاد است و در بسياری از اين آيات معاد جسمانی بیان شده است.
خواندن قرآن و تفسير و تدبّر در قرآن مخصوصاً برای جوان ها خيلی لازم است؛ اما عمل به قرآن از آن دو هم واجب تر و لازم تر است.
بنابراین يک مرتبه از عمل به قرآن اين است که آشنايی کامل با رسالۀ مرجع تقليدی که از قرآن گرفته شده است، داشته باشيم. دوم اينکه کتاب های اعتقادی که از قرآن و روايات اهل بيت سلام الله علیهم گرفته شده، بلکه قرآن استقلالاً دربارۀ اصول دين حرف ها و بحث های ارزنده دارد، بايد مطالعه داشته باشيم. در اصل تقليد بايد مجتهد باشيم؛ در فروع بايد مقلّد باشيم و در اصول دين بايد مجتهد باشيم. يعنی همۀ بايد در اصول دين؛ توحيد، نبوت، عدالت، امامت و معادِ روز قيامت، مجتهد باشند.
ج) تهذیب نفس
سومین مرتبه در عمل به قرآن، تهذيب نفس است. تهذیب فوق العاده مشکل بوده و عملی فوق العاده لازم برای انسان است. خداوند در ابتدای سورۀ شمش يازده قسم دارد و بعد می فرمايد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»؛[7] رستگاری از آن کسی است که درخت رذالت را از دل کنده باشد و درخت فضيلت را به جای آن بارور کرده باشد و ميوه دار کرده باشد و الاّ: «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»[8].
اگر صفت رذيله ای در دل او رسوخ کرده باشد، بدبخت است. صفت رذيله نمی گذارد اين سعادتمند شود. اين قرآن است که با يازده قسم به شما عزيزان می گويد؛ بايد تهذيب نفس و خودسازی کنيد. در شبانه روز يک ساعت عمر را به خودسازی دهيد، عالی می شود. دربارۀ خودسازی کتاب های فراوان نوشته شده، اما بالاترين آن ها قرآن و روايات اهل بيت سلام الله علیهم است.
پی نوشت ها:
[1]. الجمعه، 2: «اوست آن كس كه در ميان بىسوادان فرستادهاى از خودشان برانگيخت، تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد، و [آنان] قطعاً پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.»
[2]. البقره، 25: «كسانى را كه ايمان آوردهاند و كارهاى شايسته انجام دادهاند.»
[3]. البقره، 25: «كسانى را كه ايمان آوردهاند.»
[4]. البقره، 25: «و كارهاى شايسته انجام دادهاند.»
[5]. الرعد، 29: «خوشا به حالشان»
[6]. وسائل الشيعه، ج 27، ص 34.
[7]. الشمس، 9و10: «كه هر كس آن را پاك گردانيد، قطعاً رستگار شد، و هر كه آلودهاش ساخت، قطعاً درباخت.»
[8]. الشمس، 9و10: «و هر كه آلودهاش ساخت، قطعاً درباخت.»
منبع: خبرگزاری رسمی حوزه- 26 /11/1395