انقلابی گری؛ دغدغه پُرتکرار رهبرمعظم انقلاب
مقدّمه: سه پرسشِ مهجور
دیدارِ رهبرِ معظم انقلاب با اعضای جدیدِ مجمعِ تشخیصِ مصلحتِ نظام، همانندِ دیدار ایشان با نهادها و ساختارهای دیگر در سالهای اخیر، به مَحملی برای «ترغیبِ به انقلابی ماندن» و «ستودنِ انقلابیگری» تبدیل شد. این حجم از تأکید و حساسیّت، بیسبب نیست و نباید به سادگی از کنارِ آن گذشت، بلکه باید نظرِ متعمّقانه به آن افکند و دربارهاش آنچنان که درخور است، تأمّل و تدقیق کرد. در یادداشتِ پیش رو، نگارنده میکوشد به سه پرسشِ بنیادی درباره ی انقلابی ماندن و انقلابیگری، پاسخِ اجمالی دهد:
نخست اینکه انقلابیبودن به چه معناست؟ انقلابیگری چیست؟ انقلابی کیست؟ نیروی انقلابی چه اوصافی دارد؟ چه خصوصیاتی، مرزِ میانِ انقلابی و غیرانقلابی را مشخص میکند؟
دیگر این که چرا باید انقلابی بود؟ چرا انقلابی ماندن، فضیلت است؟ انقلابیگری در دورهی پساانقلابی چه توجیهی دارد؟ مگر انقلابیگری، خاصِ دورهی انقلاب نیست؟ انقلاب که امری متعلق به گذشته است، چرا باید در دورهی کنونی، همچنان برقرار باشد و بازتولید شود؟ اگر از انقلاب به نظام عبور کردهایم، چگونه میتوانیم اقتضائاتِ انقلاب را با اقتضائاتِ نظام، سازگار و مطابق کنیم؟
و در نهایت، این پرسش که ریشهی این همه تأکید و اصرارِ رهبر انقلاب نسبت به انقلابی بودن چیست؟ چرا ایشان به طورِ مکرّر، همگان را به انقلابیگری فرا میخواند؟ مگر ایشان احساس میکند که انقلابیگری، کمرونق و رقیق شد است؟ آیا انقلابیگری در معرضِ خطر است؟ آیا آفتی به جانِ انقلاب افتاده است؟
۱. «انقلاب»، «انقلابی» و «انقلابیگری»؛ گرهگشاییِ معنایی
انقلابِ اسلامی، که بهاصطلاح یک انقلابِ اجتماعی بود، «افقِ فکری و فرهنگیِ تازه» ای را پیش روی ما قرار داد؛ افقی که از نظمِ مستقرِ قبلی، گسسته بود، بلکه در نقطهی مقابلِ آن قرار داشت. در این فضای نو، «ارزشها»یی شکفتند و روییدند که ریشه در «تلقّیِ قدسی از عالَم و آدم» داشتند و واقعیّتها را به گونهای متفاوت، تفسیر میکردند. خودِ انقلابِ اسلامی به عنوانِ یک واقعیّت، برخاسته از همین «نگاهِ نوپدید» بود، و از اینرو، کسانی که نتوانستند این «نگاه» را فهم کنند، از فهمِ «انقلابِ اسلامی» نیز بازماندند و در مقامِ تحلیل و توضیحِ آنچه که رخ داده بود، به بیراهه رفتند.
در دورهی پیشاانقلاب، انقلابی کسی است که با تکیه بر چنین نگاهی، به جریانِ انقلابی میپیوندد و مبارزه میکند تا انقلاب، کامیاب و غالب شود؛ و در دورهی پسانقلابی نیز، انقلابی کسی است که همچنان بر همان ارزشهای انقلابی اصرار میورزد و آنها را فریاد میزند. نیروی انقلابی در دورهی پساانقلاب، باز هم انقلابی فکر و عمل میکند و به دنبالِ بهانههایی برای «عبور از انقلاب» نیست، بلکه سخت معتقد است که در دورهی پساانقلابی، همچنان باید ارزشهای انقلابی، مسلّط و معتبر باشند و از هیچ یک از آنها، حتّی اندکی عقبنشینی نشود. به این ترتیب، دورهی پساانقلاب، دورهی «پایان یافتن» و «منقضی شدنِ» انقلاب نیست، بلکه دورهای است که متأثّر از انقلاب است و انقلاب آن را رنگآمیزی و مهندسی کرده است. «تاریخِ پساانقلاب»، در امتدادِ «تاریخِ انقلاب» و ذیل آن است، نه مستقل و بریده از آن. به عبارتِ دیگر، دورهی پساانقلاب، بر اساسِ نظامِ معنایی و افقِ معرفتی که انقلاب آفریده است، طراحی میشود و انقلاب بر آن، سایهگُستر است. به این سبب، تعبیرِ «پسا» بر «حضور» و «فاعلیّتِ» انقلاب دلالت دارد، و نه بر «غیبت» و «تمام شدنِ» آن.
۲. «انقلابی بودن» و «انقلابی ماندن»؛ حاجت به تداومِ انقلاب
کسانی که انقلاب را به پیروزی رساندند، انقلابی بودند؛ یعنی مبارزه را بر سکوت و سازش ترجیح دادند و به کمتر از انقلاب، راضی نشدند و خطرها و تهدیدهای ناشی از انقلابیگری را به جان خریدند. روشن که انقلاب، بدونِ انقلابیگری کامیاب نمیشود و نقطهی پایانیِ مسیرهای دیگری همچون اصلاحخواهی، وقوعِ انقلاب نیست. پس هنگامی که حاجت به انقلاب است، چارهای جز انقلابیگری نیست و «انقلاب»، جز با «انقلابیگری» محقَق نمیشود. حال مسأله این است که در دورهی پساانقلابی که «انقلاب» به طورِ طبیعی، به «نظام» تبدیل شده و مطالبات و خواستهها و از قالبِ «نهضت» به قالبِ «نهاد»ریخته شده است، انقلابیگری چه توجیه و کارکردی دارد!؟ این «انقلاب» است که محتاجِ انقلابیگریست، نه «نظامسازی» و «حُکمرانی». پس قواعدی که به کارِ «انقلاب کردن» میآید، با «حکومت کردن» سازگار و همخوان نیست. پیروزیِ انقلاب، به معنی پایانِ انقلابیگری و آغاز حکمرانیِ ساختاریافته و چارچوبمدار است.
مجمع باید انقلابی باشد
این تحلیل، صحیح نیست، چون مقصود از انقلابیگری در دورهی پساانقلاب، شوریدن بر ضدّ نظامِ سیاسیِ برخاسته از انقلاب نیست و قرار نیست همچنان، ساختارِ رسمی نادیده گرفته شود و نسبتِ چالشی و اصطکاکی با آن برقرار گردد، بلکه غرض این است که نیروهای انقلابی، از «ارزشهای انقلابی» عبور نکنند و به «محافظهکاری» و «مصلحتاندیشی» رو نیاورند و از اصول و قواعدِ اساسیِ انقلاب، عقبنشینی نکنند. این امر از آن جهت اهمیتِ وافر دارد که در دورهی پساانقلاب، بخشی از نیروهای انقلابی بنا به دلایل یا عللی، دچارِ «تغییر و فرسودگیِ ایدئولوژیک» میشوند و از آرمانهای انقلابی و ساختارشکنانهی خویش صرفِ نظر میکنند و اسیرِ «روزمرگی» و «بوروکراسی» و یا مجذوبِ «ایدئولوژیها دیگر» میشوند. به بیانِ دیگر، تا هنگامی که انقلاب به پیروزی نرسیده و مبارزه جریان دارد و نظمِ طاغوتی، مقاومت و سرکوب میکند، نیروهای انقلابی هیجان و حرارت و انگیزه دارند و از آرمانهای خود عقبنشینی نمیکنند، اما هنگامی که انقلاب به پیروزی میرسد و نیروهای انقلابی، خودشان قدرت را به دست میگیرند، چهبسا از راهِ رفته بازگردند و شعارها و مقاصدِ انقلابی را به فراموشی بسپارند. در این حال، انقلاب از هدفها و غایاتش دور میشود و نیمهکاره، رها میگردد. درحالیکه انقلاب یک واقعیّتِ «دفعی» و «لحظهای» نیست که ناگهان پدید آید و تمامِ آرمانهایش محقَق گردد، بلکه واقعیّتی «تدریجی» و «مرحلهای» است. از اینرو باید در دورهی پساانقلاب، نگاهِ انقلابی را تداوم داد تا انقلاب به طورِ کامل، مسیرهایی که وعده داده بود را بپیماید و به جامعهی آرمانیاش دست یابد. اگر چنین نشود، انقلاب صرفا در براندازیِ نظامِ سیاسی و جابجاییِ حاکمان، خلاصه شده و دگرگونیِ ماهیّتی و مضمونی رخ نداده است. بنابراین، نیروهای انقلابی باید با همان عزمهای راسخ و مستحکم، به «خطِ انقلاب» وفادار بمانند و انقلاب را ادامه دهند تا نتایجِ عینی و حقیقیِ انقلاب، آشکار گردد.
افزون بر این که نباید «ارزشهای انقلابی» از صحنهی دغدغهها و حساسیّتهای نیروهای انقلابی حذف شوند، «روشهای انقلابی» نیز باید همچنان معتبر انگاشته شوند، به خصوص در زمینهی مواجهه با تجدُّد یا دشمن بیرونی، نباید «سازشکاری» بر «انقلابیگری» سایه افکند و محدودیّتهای خود را بر انقلاب تحمیل کند، بلکه انقلاب باید فارغ از تنگنظریها و محافظهکاریها، به موضعگیریهای قاطعانهی خود ادامه دهد و هرگز مبتلا به «انفعال» و «وادادگی» و «خودباختگی» نشود. چنانچه در این باره سهلنگاری شود، نظامِ سیاسی ممکن است به تدریج از همهی غایات و مقاصدِ انقلاب، «عقبنشینی» کرده و به انقلاب بهمثابه یک «واقعیّتِ تاریخیِ درخشان» نگریسته میشود که درخورِ «تمجید» و «تکریم» است، اما نباید آن را از «زمانهی خویش» خارج کرد و توقع داشت با وجودِ استقرارِ نظامِ سیاسی، همچنان انقلابی فکر کرد و عمل نمود.
۳. انقلاب، در «خطر» است؛ فرو بردنِ انقلاب در مُردابِ تجدُّد
حساسیّتها و دغدغههای فراوانِ رهبر انقلاب دربارهی «انقلاب» و «انقلابی ماندن»، ریشه در واقعیّتهایی دارد که ایشان میبینند و نمیتوانند نسبت به آنها، بیتفاوت و خاموش باشند. اگرچه انقلاب، مقاوم و مقتدر ایستاده و دشمنانِ خویش را به چالش میکِشد، اما در عینِ حال، تهدیدی از درون، متوجّه آن است که ویرانگر و مخرّب است؛ و آن تهدید این است که کسانی در درونِ جبههی انقلاب حضور دارند که به «ایدئولوژیِ انقلابی» اعتقادی ندارند و بر باورند که دورهی انقلابیگری به سَر آمده و نباید در گذشته، متوقف ماند. غیرانقلابیها، چون خودشان «استحاله» شدهاند، میخواهند انقلاب را نیز استحاله کنند؛ قصد دارند انقلاب را به گونهای «تفسیر» و «توجیه» کنند که با وضعِ جدیدشان مطابق باشد تا شکافشان با انقلاب، آشکار نشود؛ اندیشیدهاند که چگونه میتوان بیسروصدا، از ارزشهای انقلاب دست کشید و عقبنشینی کرد. انقلابیهای شرمنده و پشیمان معتقدند عقلِ انقلابی، «بیعقلی» ست و با چنین عقلی نمیتوان جامعه را تدبیر کرد؛ قواعدِ «انقلاب کردن» و «حکومت کردن» با یکدیگر تفاوت دارند؛ هنگامی که «انقلاب» به «نظام» تبدیل میشود، باید انقلاب را «تمامشده» در نظر گرفت و امثالهم. هر چند انقلاب در برابرِ تجدُّد شکل گرفت، اما اینان میخواهند انقلاب را در مردابِ «تجدُّدِ جهانیشده» غرق کنند و برای این منظور، باید انقلاب، «انقلابی» نباشد، و در واقع، باید خودِ «انقلاب» نباشد و از میدان به در شود. باید از خود تهی شویم تا به تدریج، در تجدُّدِ جهانیشده، «هضم» و «حلّ» شویم. اینان از «همسویی با روند اجتنابناپذیر جهانی شدن» سخن میگویند، در حالیکه غرضشان، «عقبنشینی» است.
نتیجهگیری:
«انقلاب» را دریابیم!
نه فاصلهی میانِ «انقلاب» و «ضدّانقلاب»، چندان زیاد است و نه پیمودنِ این فاصله، نمایان و آشکار است. از اینرو، رهبرمعظم انقلاب در طولِ دهههای پس از رحلتِ امام خمینی، همواره نسبت به این مسألهی سرنوشتساز، هشدار دادهاند. دوگانههایی از قبیلِ «صورت/ سیرت»، «ظاهر/ باطن»، «جسم/ روح»، «قالب/ مضمون»، «پوسته/ مغز»، «موجودیّت/ هویّت» و… که در گفتارهای ایشان تکرار شده، معطوف به همین دغدغه بوده است. مقصودِ ایشان از تعبیرِ لطیفِ «سکولاریسمِ پنهان» این است که نیروهایی در عرصهی سیاسی و اجتماعی، میخواهند مغز و جوهرِ انقلاب را متلاشی کنند و فقط پوسته و جسمی بیتأثیر از آن بجا نهند. اگر چنین شود، نهتنها حرکتِ تکاملیِ انقلاب، متوقف خواهد شد، بلکه انقلاب از دست خواهد رفت. آیتالله خامنهای به عنوانِ ولیّ فقیه و رهبرِ انقلابِ اسلامی، چون حفاظت و پاسداری از ایدئولوژیِ انقلاب را برعهده دارد - و از اینرو، به تعبیر استاد شهید مطهری، ولایتِ فقیه بیش از هر چیز، ولایتِ ایدئولوژیک است - باید نسبت به آنچه که بر انقلاب میگذرد، حساس و دغدغهمند باشند و اگر خطری را مشاهده یا پیشبینی میکنند، آن قدر به آن اشاره کند و از آن سخن بگوید که دیگران از خوابِ غفلت برخیزند و آن را دریابند.
منبع: پايگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله العظمی سيدعلی خامنهای (مدظله العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
گوشه ای از كرامات امام هادی علیه السلام
طلیعه
حضرت امام علی النقی علیه السلام در نیمه دوم ماه ذی الحجه، سال 212 ق در اطراف مدینه و در منطقه «صریا» چشم به جهان گشود. پدر گرامی اش حضرت جوادعلیه السلام و مادر ارجمندش سمانه مغربیه از بانوان با فضیلت تاریخ می باشد. مشهورترین القاب آن گرامی نجیب، مرتضی، هادی، نقی، عالم، فقیه، امین، مؤتمن، طیب، متوكل و عسكری است و در برخی منابع «ابوالحسن الثالث» و «فقیه عسكری» نیز گفته اند.
آن بزرگوار در سال 220 و در هشت سالگی به مقام خطیر امامت نائل گردید و به مدت 33 سال رهبری اهل ایمان را عهده دار بود. امام هادی علیه السلام دوران امامت خویش را با خلفاء ستمگر عباسی همچون معتصم، واثق، متوكل، منتصر، مستعین و معتز سپری كرد.
به مناسبت ولادت آن رهبر والای شیعیان جهان به فرازهایی از گفتارهای هدایتگرش گوش جان می سپاریم.
عظمت باری تعالی
شناخت وجود خداوند و اوصاف جلال و جمال باری تعالی در حد شایستگی هر انسانی، به غیر از طریق اهل بیت علیهم السلام امری ناممكن است؛ گرچه هر كسی نسبت به فراخور استعدادش خداوند را می شناسد و به او ایمان می آورد؛ اما بیان عظمت حق از زبان اهل بیت علیهم السلام جلوه ای دیگر دارد و آنان كامل ترین و مطمئن ترین منبع وحی و سرچشمه توحیدند. امام هادی علیه السلام در تبیین صفات خداوند می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یوصَفُ إِلَّا بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ أَنَّی یوصَفُ الَّذِی تَعْجِزُ الْحَوَاسُّ أَنْ تُدْرِكَهُ وَ الْأَوْهَامُ أَنْ تَنَالَهُ وَ الْخَطَرَاتُ أَنْ تَحُدَّهُ وَ الْأَبْصَارُ عَنِ الْإِحَاطَةِ بِهِ نَأَی فِی قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِی نَأْیهِ كَیفَ الْكَیفَ بِغَیرِ أَنْ یقَالَ كَیفَ وَ أَینَ الْأَینَ بِلَا أَنْ یقَالَ أَینَ هُوَ مُنْقَطِعُ الْكَیفِیةِ وَ الْأَینِیةِ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ جَلَّ جَلَالُهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ؛ (1) خداوند متعال توصیف نشود، جز بدانچه خود وصف كرده است و چگونه توصیف می شود آن وجودی كه حواس مخلوقات از دركش ناتوان است و اوهام و خیالات به آن نمی رسند و تصور و اندیشه ها به حقیقتش آگاه نمی گردند و در افق نگاه چشمها نگنجد! او با همه نزدیكی دور است و با همه دوری اش نزدیك. چگونگی را پدید آورد و خودش چگونه نیست. مكان را آفرید، ولی خود مكانی ندارد و از چگونگی و مكان داشتن جداست. یگانه است و بی همتا. با شكوه است و نامها و اسمائش همه مقدس اند و پاك.»
سعدی در بوستان در توضیح این معنا سروده است:
جهان متفق بر الهیتش // فرو مانده از كنه ماهیتش
نه ادراك بر كنه ذاتش رسد // نه فكرت به غور صفاتش رسد
بشر ماورای جلالش نیافت // بصر منتهای جمالش نیافت
نه هر جای مركب توان تاختن // كه جاها سپر باید انداختن
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم // نه در ذیل وصفش رسد دست فهم
در این بحر جز مرد داعی نرفت // گمان شد كه دنبال راعی نرفت
چه شبها نشستم در این سیر گم // كه دهشت گرفت آستینم كه قُم
شكوه بندگی
از منظر فرهنگ متعالی توحید، عبودیت و بندگی حضرت حق تعالی است كه بالاتر از آن مقامی برای مخلوق متصور نیست:
بلندی بایدت افكندگی كن // خدا را باش و كار بندگی كن
امام دهم علیه السلام در تبیین مقام بندگی می فرماید:
«مَنِ اتَّقَی اللَّهَ یتَّقَی وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ یطَاعُ وَ مَنْ أَطَاعَ الْخَالِقَ لَمْ یبَالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقِینَ وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَلْییقِنْ أَنْ یحِلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقِین؛ (2)هر كه از نافرمانی خدا بپرهیزد، [مردم] از نافرمانی او پرهیز كنند و هر كس خدا را اطاعت كند، [دیگران] از او اطاعت می كنند و كسی كه از دستورات خالق فرمان برد، هیچ باكی از خشم مخلوقین نخواهد داشت و هر كس خالق را به خشم آورد، او باید بداند كه از خشم مردم در امان نخواهد بود.»
گرت این بندگی تمام شود// چرخ و انجم ترا غلام شود
مقام عبودیت و بندگی آن چنان اهمیت دارد كه امیر مؤمنان علی علیه السلام در این زمینه به بندگی خود در برابر خداوند متعال افتخار می كرد و می فرمود: «إِلَهِی كَفَی بِی عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفَی بِی فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِی رَبّاً أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِی كَمَا تُحِبُّ؛ (3) پروردگارا! این عزت برای من بس است كه بنده تو باشم و بالاترین افتخار برای من آن است كه تو پروردگار من باشی. تو همان گونه ای كه دوست دارم. پس مرا آن طوری كه دوست داری، قرار ده!»
ریشه ها و نتایج تكبر
در سیره تربیتی امام هادی علیه السلام برای تربیت نفوس و زدودن صفات ناپسند از وجود آدمی به زمینه ها و ریشه های خودپسندی اشاره شده است. آن حضرت می فرماید: «مَنْ اَمِنَ مَكْرَ اللَّهِ وَ أَلِیمَ أَخْذِهِ تَكَبَّرَ حَتَّی یحِلَّ بِهِ قَضَاوُهُ وَ نَافِذُ أَمْرِهِ وَ مَنْ كَانَ عَلَی بَینَةٍ مِنْ رَبِّهِ هَانَتْ عَلَیهِ مَصَائِبُ الدُّنْیا وَلَوْ قُرِضَ وَ نُشِرَ؛ (4) هر كس از مكر و مؤاخذه دردناك خداوند، خود را در امان احساس كند، تكبر می ورزد تا اینكه با قضا و تقدیر خداوند مواجه گردد؛ اما انسانی كه بر دلیل روشنی از پروردگارش دست یافته است، مصیبتهای دنیا بر او سخت نخواهد بود؛ گرچه قطعه قطعه شده و [اجزاء بدنش] پراكنده شود.»
طبق این رهنمودِ ارزشمند، هر شخصی در راه رسیدن به تكامل و مقام والای انسانیت لازم است كه هرگز از وجود خداوند متعال و محاسبه و مؤاخذه اش غفلت نكند. غفلت از خداوند و روز معاد، انسان را به انواع مفاسد دچار می كند و در حقیقت از خدا فراموشی به خود فراموشی تنزل یافته، هدف خود را در زندگی گم می كند. چنین فرد غافلی از خود هرگز نمی پرسد كه:
از كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود // به كجا می روم آخر ننمایی وطنم
اما اگر انسان خود را در پرتو نور الهی قرار دهد و از نسیم رحمت حق بهره ور گردد، هرگز در مقابل حوادث و مصائب دنیوی مغلوب نمی گردد؛ چرا كه به پشتوانه ای قوی همچون نیروی حق تكیه زده و در حصاری محكم پناه گرفته است.
بنابراین، ریشه مهم لغزشها، خطاها و آلوده شدن به صفات ناپسند، همان غفلت از خداوند و خود فراموشی است كه اشخاص را از رسیدن به اهداف والای انسانی باز می دارد.
امام دهم علیه السلام در روایتی دیگر به عواقب زیانبار صفت ناپسند تكبر اشاره كرده و در این مورد هشدار داده و فرموده است: «مَنْ رَضِی عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُونَ عَلَیهِ؛ (5) هر كس از خود راضی باشد، غضب كنندگان بر او بسیار خواهند شد.»
صفت تكبر انسان را نه تنها در معرض خشم مردم، بلكه مورد غضب خداوند نیز قرار می دهد كه در قرآن فرمود: «إِنَّهُ لا یحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِینَ»؛ (6) «خداوند گردنكشان [و متكبران] را دوست ندارد.»
عذاب جهنم و محرومیت از الطاف الهی از دیگر رهاوردهای تكبر است.
خویشتن را بزرگ می بینی؟ // راست گفتند یك دو بیند لوچ
در روایت آمده است كه روزی حضرت سلیمان بن داودعلیهما السلام امر كرد كه تمام پرندگان و انس و جن به همراه او بیرون آمده، در بساط شگفت انگیز سلیمان علیه السلام جای گیرند. دویست هزار نفر از بنی آدم و دویست هزار نفر از جنیان با او بودند. بساط او به قدری بلند شد كه صدای تسبیح ملائكه را در آسمانها شنید. سپس بساط او آن قدر پایین آمد كه كف پایش به دریا رسید. در آن حال، ندایی آسمانی به اصحاب سلیمان علیه السلام گفت: اگر در دل فرمانروای شما (سلیمان علیه السلام) ذره ای تكبر بود، بیشتر از آنچه بلند كرده اند، او را به زمین فرو می بردند. (7)
ز خاك آفریدت خداوند پاك // پس ای بنده افتادگی كن چو خاك
تواضع سر رفعت افرازدت // تكبر به خاك اندر اندازدت
ارزش علم و دانش
كسب علم و دانش از مهم ترین شیوه های رسیدن به قله كمال است و انسان بدون علم ره به جایی نمی برد. امام دهم علیه السلام بر این باور بود كه برای نیل به مقاصد عالی انسانی لازم است كه افراد به دنبال دانش و معرفت باشند؛ چرا كه بدون آگاهی هیچ رهروی به مقصد نرسد.
آن رهبر فرزانه در گفتاری ارزشمند می فرماید: «إِنَّ الْعَالِمَ وَ الْمُتَعَلِّمَ شَرِیكَانِ فِی الرُّشْدِ؛ (8) دانشمند و دانشجو هر دو در رشد و هدایت شریك اند.» اگر علماء و متفكران جامعه تلاش نكنند و عموم مردم نیز به دنبال آموزش نباشند، سطح افكار مردم رشد نمی یابد و پیشرفت صورت نمی گیرد.
شرف و قیمت و قدر تو به فضل هنر و است // نه به دیدار و به دینار و به سود و به زیان
اساساً برای تهذیب نفس و پیمودن راه كمال، علماء اخلاق، معرفت و كسب آگاهی را از عوامل مؤثر در روح و روان آدمی می دانند. آری، دانش انسان را به خطرات راه آگاه می كند و عظمت و عزت خداوندی را به یاد می آورد و انسان شایسته هر قدر علم و دانشش بالاتر باشد، تواضع و صفات حمیده در وجودش بیشتر شكوفا می گردد. انسان كمال خواه با معرفت به ناتوانی و مقام پایین خود و اطلاع از عظمت حق و شكوه و جلال كبریایی اش در راه رشد و تهذیب گام برمی دارد.
امام هادی علیه السلام ارزش دانشمندان را بالاتر از خود علم و دانش می دانست و می فرمود: «أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حَامِلُهُ؛ (9) دانشمند از دانش برتر است.» البته علم و دانش بعد از غلبه صفات زشت و فساد افراد تأثیرگذاری اندكی دارد؛ چنان كه حضرت علی النقی علیه السلام فرمود: «اَلْحِكْمَةُ لَا تَنْجَعُ فِی الطِّبَاعِ الْفَاسِدَةِ؛ (10) حكمت در طبیعتهای فاسد سودی نمی بخشد.»
موقعیت ممتاز مكانهای مقدس
در بینش توحیدی اسلام، انسان هر لحظه و در هر زمان و مكان در محضر خداست؛ اما خداوند متعال برای تقرب بیشتر بندگانش و برای آسایش و آرامش آنان، زمانها و مكانهایی را معین كرده است كه ویژگی خاصی دارند. امام علی النقی علیه السلام با اشاره به موقعیت ممتاز اماكن مقدس فرمود:
«اِنَّ لِلَّهِ بُقَاعاً یحِبُّ اَنْ یدْعَی فِیهَا فَیسْتَجِیبُ لِمَنْ دَعَاهُ وَ الْحَیرُ مِنْهَا؛ (11) خداوند مكانهای مقدسی دارد كه دعا در آن جاها را دوست می دارد. پس هر كس در آن مكانها او را بخواند، اجابتش می كند و حائر حسینی علیه السلام یكی از آنهاست.»
در این سخن، پیشوای دهم نكات مهمی را مورد توجه قرار داده و به مشتاقان فرهنگ اهل بیت علیهم السلام گوشزد كرده است: نخست به ارزش این مكانهای شریف پرداخته و آنها را بقعه های خدایی نامیده، سپس اهمیت دعا و استجابت آن را در این مكانها مورد تأكید قرار داده و در آخر، مزار دلربای حضرت سید الشهداءعلیه السلام، را از مصادیق بارز بقاع الهی و محل استجابت دعای بندگان شمرده است.
امام هادی علیه السلام در كلام دیگری عظمت بارگاه امام حسین علیه السلام را این گونه بیان می كند: «هر كس از منزل خود به قصد زیارت بارگاه حضرت حسین علیه السلام حركت كند و به نزد فرات برسد و در آنجا غسل كند، از رستگاران نوشته می شود و هر گاه به امام حسین علیه السلام سلام كند، از سعادتمندان محسوب می گردد و اگر از نماز زیارت فارغ شد، فرشته ای از سوی خداوند متعال به او می گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله به تو سلام می رساند و می گوید: تمام گناهانت بخشوده شد، اعمال را از نو شروع كن!» (12)
روزگار ناسازگار
گاهی این نكته به ذهن می آید كه آیا واقعاً برخی زمانها، مكانها و یا عوامل و حوادث طبیعی در زندگی انسان دخالت دارند؟ آیا بدی و خوبی و شوم بودن را می توان به روزها و روزگاران نسبت داد؟ امام هادی علیه السلام پاسخ این پرسش را به یكی از یارانش توضیح داد.
حسن به مسعود می گوید: به محضر مولایم حضرت ابوالحسن الهادی علیه السلام رسیدم. در آن روز چند حادثه ناگوار و تلخ برایم رخ داده بود؛ انگشتم زخمی شده و شانه ام در اثر تصادف با اسب سواری صدمه دیده و در یك نزاع غیر مترقبه لباسهایم پاره شده بود. به این خاطر، با ناراحتی تمام در حضور آن گرامی گفتم: عجب روز شومی برایم بود! خدا شرّ این روز را از من باز دارد! امام هادی علیه السلام فرمود: «یا حَسَنُ هَذَا وَ أَنْتَ تَغْشَانَا تَرْمِی بِذَنْبِكَ مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ؛ ای حسن! این [چه سخنی است كه می گویی] با اینكه تو با ما هستی، گناهت را به گردن بی گناهی می اندازی! [روزگار چه گناهی دارد!] «
حسن بن مسعود می گوید: با شنیدن سخن امام علیه السلام به خود آمدم و به اشتباهم پی بردم. گفتم: آقای من! اشتباه كردم و از خداوند طلب بخشش دارم. امام فرمود: ای حسن! روزها چه گناهی دارند كه شما هر وقت به خاطر خطاها و اعمال نادرست خود مجازات می شوید، به ایام بدبین می شوید و به روز بد و بیراه می گویید! حسن گفت: ای پسر رسول خدا!، برای همیشه توبه می كنم و دیگر عكس العمل رفتارهایم را به روزگار نسبت نمی دهم. امام در ادامه فرمود: «یا حَسَنُ اِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمُثِیبُ وَ الْمُعَاقِبُ وَ الْمُجَازِی بِالْأَعْمَالِ عَاجِلاً وَ آجِلاً؛ ای حسن! به طور یقین خداوند متعال پاداش می دهد و عقاب می كند و در مقابل رفتارها در دنیا و آخرت مجازات می كند.» (13)
شیوه حفظ دوستان
از منظر امام دهم علیه السلام یكی از ویژگیهای اولیاء خدا و انسانهای صالح عفو و گذشت و پذیرش عذر دیگران است. ایوب بن نوح می گوید: آن حضرت طی نامه ای به یكی از یاران ما كه موجب ناراحتی شخصی شده بود، توصیه كرد كه برو از فلانی عذر خواهی كن و بگو: «إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیراً إِذَا عُوتِبَ قَبِلَ؛ (14) اگر خداوند خیر بنده ای را بخواهد، [او را حالتی عطا می كند كه] هرگاه از او عذر خواسته شد، می پذیرد.» تو نیز عذر ما را بپذیر!
برای پاسداری از حریم دوستان نیك نباید در باره آنان سخت گیری كرد، بلكه باید در موارد لغزش و خطایشان عفو و گذشت پیشه كرد و عذرشان را پذیرفت؛ زیرا اگر به بهانه های ساده، انسان دوستان خود را طرد كند و از خود دور سازد، به مرور زمان غریب و تنها خواهد ماند و مخالفانش افزایش می یابند؛ در حالی كه دوستان خوب بازوی نیرومندی در زندگی افراد به شمار می آیند. لقمان حكیم به فرزندش سفارش می كرد كه: «یا بُنَی اتَّخِذْ أَلْفَ صَدِیقٍ وَ أَلْفٌ قَلِیلٌ وَ لَا تَتَّخِذْ عَدُوّاً وَاحِداً وَ الْوَاحِدُ كَثِیرٌ؛ (15) فرزندم هزار دوست بگیر و البته هزار كم است و یك دشمن برای خودت درست نكن كه یكی هم زیاد است.»
بنابراین، برای رسیدن به سعادت و توفیق در زندگی، انسان باید از دوستان خوب محافظت كند و با اختلاف كوچك و جزئی و لغزشهای ساده نباید آنان را از دست بدهد، بلكه شیوه اهل بیت علیهم السلام را در نظر بگیرد و از گناهانشان بگذرد. اگر عذر خواهی كردند، بپذیرد و عفو و گذشت پیشه كند.
سعدی گفته:
با مردم سهل گوی دشوار مگوی // با آن كه درِ صلح زند جنگ مجوی
پی نوشت :
1)- تحف العقول، ص 482؛ الكافی، ج 1، ص 138.
2)- تحف العقول، ص 482.
3)- بحارالانوار، ج 74، ص 402.
4)- تحف العقول، ص 483.
5)- بحارالانوار، ج 69، ص 316.
6)- نحل / 23.
7)- معراج السعاده، ص 270؛ محجة البیضاء، ج 6، ص 213.
8)- كشف الغمه، ج 2، ص 386.
9)- اعلام الدین، ص 311.
10)- همان.
11)- تحف العقول، ص 482.
12)- كامل الزیارات، ص 344.
13)- بحارالانوار، ج 56، ص 2.
14)- مستدرك الوسائل، ج 8، ص 329.
15)- وسائل الشیعه، ج 12، ص 16.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 74 .
نگاهی به زندگی و کرامات آیت الله میرزاجوادآقا ملکی تبریزی، عارف بزرگ و استاد امام خمینی رحمه الله علیه
آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در خانوادهای با تقوا و پارسا در تبریز به دنیا آمد. خانوادة وی از تاجران متمکن تبریز بودند. پدر او که حاج میرزا شفیع نام داشت، موفق شد که در خدمت مرحوم حاج میرزا علینقی همدانی مراتب تهذیب و تزکیة نفس را طی نموده و به مقامات والای انسانیت نائل شود.(شیخ مناجاتیان، ص 31)
سال تولد وی دقیقا مشخص نیست، ولی از قراین و شواهدی که درتالیفات او به دست میآید، در سال ۱۳۱۲ هجری قمری، دوران جوانی خود را سپری میکرده است.
تحصیلات:
میرزا جواد ملکی تحصیلات خود را در نجف نزد علما و اساتید بزرگ آن زمان فرا گرفت. او در زمینه اخلاق و عرفان از بهترین شاگردان مکتب آخوند ملا حسینقلی همدانی بود. او در حدود سال ۱۳۲۱ هجری قمری به ایران آمده و در زادگاه و موطن اصلی اش تبریز به ترویج و علوم دینی پرداخت و در اوایل مشروطه به سال ۱۳۲۹ هجری قمری به خاطر نامساعد بودن اوضاع تبریز به قم رفت و در قم به تربیت روحانیان مشغول بود. در زمانی که آیتالله عبدالکریم حائری به قم آمد و حوزه علمیه قم را تاسیس کرد، میرزا جواد، مکتب اخلاقی و تهذیب نفس را تشکیل داد که شاگردان زیادی زیر نظرش تربیت شدند. درس اخلاق او بر دو قسم بود: درسی که در منزل تشکیل میشد و برای تعدادی از شاگردان خاصش بود؛ و درسی که در مدرسه فیضیه قم برای عموم مردم میگفت.
اساتید:
آخوند ملا حسینقلی همدانی، میرزا حسین نوری و آیت الله حاج آقا رضا همدانی
شاگردان:
آیت الله روحالله خمینی، حسین فاطمی قمی، آخوند ملا علی همدانی، سید جعفر حسینی شاهرودی و میرزا خلیل کمرهای
تالیفات:
۱-اسرار الصلواة، ۲-المراقبات، ۳-رساله لقاءالله، ۴-کتابی در فقه، ۵-رسالهای در حج، ۶-حاشیه فارسی بر غایة القصوی
وفات:
میرزا جواد ملکی تبریزی روز یازدهم ذیحجه سال ۱۳۴۳ قمری درگذشت. آرامگاه ایشان در قبرستان شیخان شهر قم قرار دارد.
توصیه هایی از میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
شب که می شد در صحن خانه دیوانه وار قدم می زد و زبانش به این کلام مترنم بود:
گر بشکافند سراپای من
جز تو نیابند در اعضای من
نفس مسیحایی استاد در جان شاگردان چنان تاثیری می بخشید که بزرگانی چون امام خمینی(ره) از میان آنان برخاست. امام خمینی رحمه الله علیه در کتاب «چهل حدیث »، بیداردلان را به «رساله لقاء الله » آن بزرگوار رهنمون می سازد. از دیگر کتاب های میراز جواد آقا، المراقبات یا اعمال السنة و اسرار الصلاة بوده که حاوی نکات بسیاری از مراحل اخلاقی و خودسازی است.
وی می گوید: مرا در ایام تحصیلم در نجف اشرف، «شیخی » بود که در تربیت، مرجع طلاب متقی زمان خود بود و آن چه را از اعمال بدنی که مؤثر به حال سالک الی الله است، تجربه کرده بود. او در این باره، سه امر را بیان کرد:
1 . آن که در هر روز و شبی یک سجده طولانی کند و در آن بسیار بگوید: «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین» و در آن قصد کند که روح من در زندان طبیعت، اسیر و مقید به این قیود است و پروردگار من، پاک تر از این است که به من ستم کند و من هستم که به خود ستم کرده ام و آن را در این مهلکه ها انداخته ام و او یاران خود را به این سجده توصیه می کرد و هر کس به آن عمل می کرد، تاثیر آن را در حالات خود می فهمید و هر چه طول سجود فردی بیشتر بود، تاثیر بیشتری نیز نصیب ساجد می شد.
2 . انگشتری عقیق یا فیروزه به دست کردن؛ زیرا در حدیث آمده است که خداوند تعالی می فرماید: «من از بنده ای که دست به دعا بردارد و در دستش انگشتری فیروزه باشد، شرم دارم که دست او را رد کنم و محروم دارم»
3 . صدقه دادن قبل از دعا است؛ چنان که روایت شده است که «استنزلوا الرزق بالصدقه؛ یعنی روزی را به وسیله صدقه به سوی خود فرود آرید».
مقاله را با این کلام علامه حسن زاده آملی پی می گیریم: چنین شنیدم که میرزا مکرر در قنوت نوافل، این شعر را می خواند:
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را زجام باده گلگون خراب کن
خاطرات و کرامات
حاج میرزا جواد آقا در آن هنگام که به تحصیل علوم اسلامی در نجف مشغول بود از تربیت و اصلاح خویش غافل نبود و به تهذیب نفس نیز اهتمام نمود و آن را سر لوحة زندگی خویش قرار داد. توفیق شرفیابی به محضر شیخ عارف کامل آیت الله آخوند ملّا حسینقلی همدانی درجزینی راه پیدا کرد و به حضورش شتافت. میزرا آقا جواد ملکی مدت چهارده سال در خدمت ایشان به سیر و سلوک الی الله پرداخت و به معرفت و توحید حق سبحانه نائل شد. او خود از استادان برجستة این مکتب شد و شاگردان وارسته و سالک بسیاری را تربیت نمود.(جامع الدرر، ج2، ص 228)
حاج میرزا جواد آقا بعد از دو سال خدمت آقا عرض می کند: من در سیر خود به جایی نرسیدم. آقا در جواب از اسم و رسمش سؤال می کند و او تعجب کرده می گوید: مرا نمی شناسید؟ من جواد ملکی تبریزی هستم! ایشان می گویند. شما با فلان ملکی ها بستگی دارید؟ آقا میرزا جواد اقا چون آنها را خوب و شایسته نمی دانست، از آنها انتقاد می کند. مرحوم آخوند ملاحسینقلی در جواب می فرمایند: هر وقت توانستی کفش آنها را که بد می دانی جلوی پایشان جفت کنی، من خود به سراغ تو خواهم آمد. آقا میرزا جواد فردا که به درس می رود خود را در محلی حاضر می کند که پایین تر از بقیه شاگردان بنشیند تا رفته رفته طلبه هایی که از آن فامیل در نجف بود و ایشان آنها را خوب نمی دانسته مورد محبث خود قرار دهد تا جایی که کفششان را پیش پایشان جفت می کند. چون این خبر به آن طایفه که در تبریز ساکن بوده اند می رسد رفع کدورت می شود.
حالات روحی میرزا جواد آقا
آیت الله آقا سیّد محمود مدرسی یزدی از شاگردان آن فرزانه عارف که مدتی نیز در بیرونی منزل مرحوم ملکی ساکن بوده است از حالات او چنین نقل می فرماید: شب ها که ایشان برای تهجّد برمی خاست مدتی در رختخواب گریه می کرد. در ضمن دستورات و آداب برخاستن از خواب از قبیل سجده و دعا را انجام می داد پس به صحن منزل می آمد و به اطراف آسمان نگاه می کرد و آیات «انّ فی خلق السماوات و الارض»(آل عمران، پنج آیه آخر.) را می خواند و سر به دیوار می گذاشت و مدتی گریه می کرد. سپس برای وضو گرفتن آماده می شد و چون به کنار حوض می رفت در کنار حوض می نشست و باز مدتی گریه می کرد. سپس وضو می گرفت و پس از آن به مصلایش می رفت و مشغول شب زنده داری می شد، دیگر حالش خیلی منقلب می شد.
شنیدن صدای فرشتگان
مرحوم ملکی، به تمام معنا اهل عبادت و تهجّد بود و از بُکّائون(اهالی گریه ی بسیار) زمان خویش محسوب می شد. او در کتاب «اسرار الصلوة» خود می نویسد:
«…این روایات را بپذیر و انکار نکن، خدا را شاهد می گیرم که من از متهجدّین و شب زنده داران کسی را می شناسم که به هنگام سحر صدای فرشته ای که او را بیدار می کند، می شنود، فرشته با لفظ«آقا» به او خطاب می کند و آن شخص با این سخن بیدار می شود و به نماز می ایستد.»
تصور می شود این شخص که با صدای فرشته برای اقامه نماز شب در سحرگاهان از خواب بر می خیزد، خود میرزا جواد آقاست که برای پرهیز از توهم خودستایی، این حقیقیت را بدین عبارت بیان کرده است.
مقام شب زنده داران
مرحوم ملکی تبریزی می فرمود:«استادم، ملا حسنقلی همدانی به من می فرمود:«فقط مجتهدین هستند که به مقاماتی (توحیدی) نائل می گردند، غیر آنان به هیچ جایی نخواهد رسید.»
برخی بزرگان نیز بر این باورند که: این قانون است و استثنا هم به وجود می آید. امثال سید هاشم حدّادها، حاج اسماعیل دولابی ها و… مجتهد نبودند و به رفیع ترین مقامات عرفانی هم رسیدند، پس راه خدا همیشه مسدود به مجتهد بودن نمی شود.
دیدار یار
یکی از شاگردان خاص میرزا جواد آقا ملکی می گوید:
شبی در شاهرود خواب دیدم که در صحرایی حضرت صاحب الامر(علیه السلام) با جماعتی تشریف داشتند و گویا به نماز جماعت ایستاده اند. نزدیک رفتم که جمال مبارکش را زیارت کنم و دست شریفش را ببوسم، شیخ بزرگواری را کنار حضرت دیدم که آثار بزرگواری و وقار از سیمایش پیدا بود.
هنگامی که بیدار شدم درباره آن شیخ فکر کردم و در اندیشه این معنا رفتم که او کیست که تا این اندازه به امام عصر(عج)مربوط و نزدیک است؟
برای یافتنش به مشهد مشرف شدم، وی را ندیدم. در تهران آمدم، به او برخورد نکردم. به قم مسافرت کردم و در مدرسه فیضیه او را در یکی از حجره ها مشغول تدریس دیدم. پرسیدم این آقا کیست؟
گفتند: آقای حاج میرزا جواد آقا ملکی است. خدمتش رسیدم، از من تفّقد کرد و فرمود کِی آمدی؟ گویا مرا شناخته و از قضیه آگاهند!
از آن پس ملازمتش را اختیار کرده و او را چنان یافتم که دیده بودم و می خواستم.
تا شب یازدهم ذی الحجه۱۳۴۳ که نزدیک سحر در بین خواب و بیداری دیدم درهای آسمان به روی زمین گشوده شده و حجاب مرتفع گشته و من تا زیر عرش الهی را مشاهده کردم.آن مرحوم را دیدم که ایستاده و دست به قنوت گرفته و مشغول تضرع و مناجات و گریه است و من از مقام قرب او به حق تعالی تعجب کردم که صدای کوبه در خانه را شنیدم. فوراً برخاستم. در را باز کردم، دیدم یکی از دوستان است، گفت: فلانی بیا منزل آقا. گفتم چه خبر است؟ گفت: تسلیت می گویم، آقا از دنیا رفت!
صحنه مرگ رباخوار
آیت الله فاطمی نیا نقل می کنند:
شبی یکی از شاگردان میرزا جواد آقا برای نماز شب بلند شده بود که ناگهان یک مکاشفه ای برایش رخ می دهد و صحنه عذاب وحشتناکی را بر یک مرد می بیند و هر چه می خواهد کمکی به آن مرد کند نمی تواند. با وحشت از خانه بیرون آمده و به سمت منزل استادش میرزا جواد آقا می رود. در می زند و آقا از همان پشت در می فرمایند:
«دست و پاتو گم نکن» و سپس در را گشوده و می فرمایند:
«خداوند در آن مکاشفه لحظه جان دادن یک بازاری ربا خوار از بازاریان تهران را که در همان موقع در حال جان دادن بود، به تو نشان داد، حالا آرام باش و برگرد که آن صحنه برطرف شده است.
برکت غذای چند صد نفره!
آیت الله فاطمی نیا نقل می کنند:
میرزا جواد آقا طبق رسم و روال هر سالشان روزهای عاشورا یک مجلس ساده می گرفتند و چند نفری از آشنایان را هم اطعام می کردند. از قضا عده ای رِند (که آن زمانها زیادتر بودند و به مجالس اطعام هجوم می آوردند و خلاصه فکر آبروی صاحب مجلس نبودند و دلی از عزا در می آوردند) از ماجرا با خبر شده و گوش به گوش به یکدیگر خبر می دهند و خلاصه آن روز حدود دویست نفر به منزل عزا می آیند تا آنجا که دیگر گویا جای نشستن نبود! آشپز مجلس، آقا را با نگرانی صدا زده و اظهار نگرانی می کند. آقا می فرمایند:
«شما نگران نباشید!» و سپس سر مبارکشان را روی دیگ آورده و دستها را به محاسن کشیده و مانند ابر بهار گریه می کنند و کسی هم متوجه نمی شود که چه خبر است و ایشان منظورشان چیست؟ بعد به کناری آمده و می فرمایند:
«دیگر نگران نباشید و هر چه می خواهید غذا بکشید!»
خلاصه آن روز آشپز چند صد ظرف غذا از همان دیگ چند ده نفره کشید و نه تنها غذا کم نیامد بلکه اضافه هم بود!
انانیّت ممنوع!
چون میرزا جواد آقا از اشراف زادگان تبریز بودند، مهمترین مانع سر راه سلوکشان نیز همین ناز پروردگی و انانیّت ابتداییشان بود و حتی استادشان جناب ملا حسینقلی همدانی نیز ایشان را با امتحانی از زیر پانهادن انانیّت هایشان پذیرفتند. ماجرا از این قرار است که همان ابتدا که پدر جواد آقا، ایشان را نزد استاد برای تربیت برد، استاد مقدار ناچیزی که در نزد خانواده ای که جواد آقا در آن رشد کرده بود به حساب هم نمی آمد، پول به او داد و فرمود: «برو از بازار برایم به اندازه این پول( سبزی یا ماست) بخر و بیاور!»
جواد آقا به بازار می رود و جلوی در مغازه مذکور مردّد می شود و خجالت می کشد که چنین مقدار کمی را طلب کند و خلاصه با چند بار عقب و جلو رفتن بالاخره غرور خود را زیر پا گذاشته و می خرد و نزد استاد برمی گردد و می گوید: «استاد بفرمایید، خریدم»
استاد می فرمایند: «بله جواد آقا خریدی، ولی فکر کردی که این دیوارها می تواند مانع شود تا من نبینم که شما جلوی آن مغازه در ابتدا چقدر مردد بودید و سعی صفا و مروه می کردید؟!!!»
یک بار هم میرزا جواد آقا به همراه استاد و جمعی از دوستان به جایی وارد شدند و میرزا جواد آقا همان دم در نشستند. یکی از دوستان می گوید: اینجا بد است جواد آقا، بفرمایید بالای مجلس بنشینید. میرزا جواد آقا می فرمایند: «نه، همینجا خوب است، الحمدلله دیگر برای ما اینجا و آنجا فرقی نمی کند و حبّ جاه ندارم!» در این لحظه استادشان جناب ملا حسینقلی همدانی به کنایه می فرمایند: «ببینید جواد آقا چه می گوید؟! می گوید که دیگر حبّ جاه ندارد!»
خود میرزا جواد آقا می فرمایند: «بعدها متوجه شدم که معاشرتم با یکی از خاندان تبریز به خاطر جاه و مقام آنها بود!»
آری، گاهی ادعای بی ادعایی خود یک ادعاست!!!
جایی دیگر نیز نقل است که اوایل، باز هم ملا حسینقلی همدانی به ایشان توجه خواصی ندارند. جواد آقا به ایشان عرض می کند:« آقا من به امید رسیدن کمال به خدمت شما رسیده ام، چرا توجهی نمی فرمایید؟» استاد می فرمایند: «تو که آدم بشو نیستی! می بینم که هنگام ورود به مجلس، جای خاصی را برای خود در نظر می گیری!» و نقل است که دیگر پای جواد آقا به بالای هیچ مجلسی نرسید!
البته بعدها ایشان چنان خودیّت خود را مندک کردند که جز نامی از ایشان نماند و جز این هم نیست، چرا که:
میان عاشق معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز!
مرحوم آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی از زبان بزرگان
امام خمینی:
«در قبرستان شیخان قم یک مرد خوابیده است و او حاج میرزا جواد آقای تبریزی است. بوی آدمیّت از مزار او به آسمان پیچیده است!»
آیت الله علامه حسن زاده آملی:
«عارف الهی، سالک مستقیم، محقق ربّانی، فقیه صمدانی و مربی نفوس،آیت الله حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی(رحمة الله علیه) از اعظام علمای الهی عصر اخیر و به حق ازعلمای فقه و اصول و اخلاق و حکمت و عرفان بوده است.»
آیت الله فهری در مورد زندگی آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی نقل می کند:
یکی از مردان پیشتاز این راه مرحوم عارف بالله آیة الله حاج میرزا جواد ملکی ـ قدس الله نفسه الزکیه ـ است که در این میدان گوی سبقت از همگان ربود.
این مرد بزرگ با اینکه در مقام عرفان مقامی بس والا دارد و از اعظم فقهای « صائنا” لنفسه، حافظا” لذینه، مخالفا” لهواه و مطیعا” لامر مولاه» به شمار می آید.
مرحوم حجة الاسلام شیخ مهدی حکمی قمی می فرمود:
از ثمره مشروطه که خدا به ما عطا فرمود این بود که وسیله شد حاج میرزا جواد آقا در قم ساکن شود.
برداشت های روان شناختی از عید قربان
اشاره
عید قربان را جشن می گیریم تا یاد و خاطره رفتاری را گرامی داریم که در آن درس ها و عبرت های فراوان تربیتی است؛ رفتاری که شاید در ظاهر به مذاق برخی مادی گرایان خوش نیاید، ولی روح حاکم بر آن، سراسر حکمت و تسلیم و ایمان به خواست الهی را نشان می دهد.
حکایت ابراهیم و اسماعیل، نه یک خاطره، بلکه یک کتاب از آموزه هاست که می تواند الگوی تربیتی والایی را از آن به دست آورد. به برخی از عبرت های تربیتی و روان شناختی واقعه قربان اشاره می کنیم تا راه و رسم تربیت دینی صحیح را از دل این رویداد معنوی بزرگ بیاموزیم و به کار بندیم.
دل بستگی آری؛ وابستگی خیر!
در آموزه های تربیتی اسلام، علاقه به فرزند یک فضیلت شمرده می شود، ولی در مقابل، اگر این علاقه سبب دور شدن از انجام وظایف بندگی گردد، از آن نهی شده است. علاقه مندی انسان به فرزندان، مسئلهای طبیعی، غریزی و بایدی است که از آن با عنوان دلبستگی و مهرمندی یاد می کنند، ولی وابسته بودن به این علاقه و بازماندن از قافله دین مداری و انجام تکالیف دینی به بهانه علاقه به فرزندان، در قلمرو وابستگی تعریف می شود و از آن نهی شده است. در جریان امر حضرت ابراهیم علیه السلام به عبور از علاقه پدری به حضرت اسماعیل علیه السلام به دلیل انجام وظیفه بندگی، چنین کرامتی به خوبی دیده می شود.
بایسته های علاقه به فرزندان
علاقه به فرزندان تا جایی است که آنان را از بندگی خداوند باز ندارد. اگر والدینی به دلیل دوست داشتن فرزند، هیچ کدام از فرایض را از او نخواهند یا فضیلت های اخلاقی را در وی زمینه سازی نکنند، به وظیفه والدینی خود عمل نکرده اند.
زمانی که حضرت ابراهیم علیه السلام با دستور خداوند روبهرو شد، آن را با فرزند مطرح نمود و با توجه به تربیت دینی نیکویی که فرزندش داشت، با این مسئله موافقت کرد و آماده اجرای دستور خداوند گردید. این مسئله را در گام های دیگری از زندگی پدر و پسر مشاهده می کنیم تا جایی که در گرمای حجاز، به کمک یکدیگر خانه کعبه را بازسازی کردند و همکاری کاملی را بدون اعتراض نمایش دادند.
خدامحوری؛ پیشنهادی برای زندگی بهتر
خدامحوری سبب عبور از دشواری ها و بهره مند شدن از موقعیت هاست. زمانی که پدر از معنویت سرشار باشد، در جنبه اقتدار و اثرگذاری بر شخصیت فرزند، بسیار موفق تر خواهد بود تا آن گاه که رابطه معنوی میان والد و آفریدگار وجود نداشته باشد.
همچنین، بندگی به دنبال خود محبت و محبوب شدن را به همراه دارد. در پرتو بندگی، حیات پاک و زندگی خوش سامان می گیرد و اعضای چنین خانواده ای، مرزها و حرمت ها را به خوبی می شناسند و اجرایی می کنند.
زمانی که علاقه به خداوند در جایگاه نخست قرار می گیرد، الفت با دیگران نیز به اوج می رسد و زمانی که فرد از کمبود ویتامین ارتباط با حضرت دوست رنج می برد، توان محبت ورزی به دیگران را هم از دست خواهد داد؛ زیرا در خود احساس نشاط معنوی نمی کند تا بتواند در آن شادابی با دی
گران سهیم شود.
فرزندا
ن، ابزار آزمون خدا
خداوند فرزندان را وسیله آزمایش بندگان معرفی میکند. این مسئله از دوجنبه قابل بررسی است:
کوتاهی در ح
ق فرزندان و سهلانگاری در تربیت و تأمین آنها؛ یعنی عمل نکردن به وظیفه شرعی که به دنبال آن مردود شدن در آزمون را به دنبال دارد.
فرزند سالاری ناشایستی که می تواند انسان را از مسیر توحید خارج و او را در انجام خواست های الهی متوقف کند.
هر دو جنبه از این آزمون، به پدر و مادر، دقت در فرزندپروری و تقویت ایمان را همزمان با قبول این وظیفه مهم یادآور می شود.
پایداری در برابر وسوسه (خودمهارگری)
یکی از بزرگ ترین و شاخص ترین جنبه های شخصیتی پیامبر بزرگ خدا، پایداری در برابر وسوسه های شیطان و خواست های عاطفی خویش بود. از نخستین زمان ابلاغ دستور تا آن گاه که به قصد قربانی چاقو کشیده شد، همه لحظاتی دشوار و آزمونی بسیار بزرگ بود که خاستگاه اولیه موفقیت در آن، چیرگی بر وسوسه ها بود.
وجود ایمان و باور به دستورهای خداوند، بهرغم مخالف بودن آن با میل باطنی و عاطفه پدری، شاهکاری ماندگار در رفتارشناسی حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام بود که او و این روز را برای همیشه در تاریخ زنده نگاه داشت.
منبع: اشارات - پاییز سال ۱۳۹۲ شماره ۱۵۲ - عید سعید قربان
از اشک عرفه تا ذبح قربان
امام صادق (علیه السلام )فرموده اند :«كسى كه در ماه رمضان آمرزیده نگردد تا رمضان آینده آمرزیده نمىگردد؛ مگر این كه روز عرفه را درك كند»
عرفات، نام منطقه وسیعى است با مساحت حدود 18 كیلومتر مربع در شرق مكه معظمه، اندكى متمایل به جنوب كه در میان راه طائف و مكه قرار گرفته است. زائران بیتالله الحرام در روز عرفه - نهم ذى حجّه - از ظهر تا غروب در این منطقه حضور دارند. در نقلى آمده است كه آدم و حوّا(علیه السلام) پس از هبوط از بهشت و آمدن به كره خاكى، در این سرزمین همدیگر را یافتند و به همین دلیل، این منطقه «عرفات» و این روز «عرفه» نام گرفته است. چنین گفته اند كه جبرائیل علیه السلام هنگامی كه مناسك را به ابراهیم می آموخت ، چون به عرفه رسید به او گفت «عرفت» و او پاسخ داد آری ، لذا به این نام خوانده شد و نیز گفته اند سبب آن این است كه مردم از این جایگاه به گناه خوداعتراف میكنند و بعضی آن را جهت تحمل صبر و رنجی میدانند كه برای رسیدن به آن باید متحمل شد . چرا كه یكی از معانی «عرف » صبر و شكیبایی و تحمل است .
عرفه، از عیدهاى بزرگ است؛ هر چند عید نامیده نشده است و روزى است كه حق تعالى بندگان خویش را به عبادت و طاعت خود دعوت كرده،سفره جود و احسان خود را براى آنها گسترده است. شیطان دراین روز، از همه اوقات خوارتر وحقیرتر وخشمناكتر است.
روایت شده كه حضرت زینالعابدین(علیه السلام) در روز عرفه صداى فقیرى را شنید كه از مردم كمك مىخواست. حضرت فرمود: واى بر تو! آیا دست نیاز به سوى غیر خدا دراز مىكنى؛ در حالى كه امید مىرود در این روز بچههایى كه در شكم مادر هستند، مورد فضل و لطف الهى قرار گیرند و سعادتمند گردند؟
بهترین عمل در روز عرفه دعا است و در میان روزهاى سال، این روز براى دعا امتیاز ویژهاى دارد.
تاریخچه عرفه
صحرای عرفات در خود خاطراتی از مردان بزرگ الهی چون آدم ، ابراهیم ، خاتم الانبیاء و حضرت سید الشهداء(علیهم السلام) دارد که حضور هر یک با عنایات خاص حضرت حق همراه بوده است .
حضرت آدم (علیه السلام) در عرفات:
فَتَلَقي آدَمُ مِنْ رَبِّه كَلماتًُ فتابَ عَليهِ اِنَّه’ هو التَّوابُ الرّحيمْ
آدم از پروردگارش كلماتي دريافت داشت و با آن بسوي خدا بازگشت و خداوند، توبه او را پذيرفت، چه او توبه پذير مهربان است.
طبق روايت امام صادق(ع)، آدم (علیه السلام) پس از خروج از جوار خداوند، و فرود به دنيا، چهل روز هر بامداد بر فرار كوه صفا با چشم گريان در حال سجود بود، جبرئيل بر آدم فرود آمد و پرسيد:
ـ چرا گريه مي كني اي آدم؟
ـ چگونه مي توانم گريه نكنم در حاليكه خداوند مرا از جوارش بيرون رانده و در دنيا فرود آورده است.
ـ اي آدم به درگاه خدا توبه كن و بسوي او بازگرد.
ـ چگونه توبه كنم؟
جبرئيل در روز هشتم ذيحجه آدم را به مني برد، آدم شب را در آنجا ماند. و صبح با جبرئيل به صحراي عرفات رفت، جبرئيل بهنگام خروج از مكه، احرام بستن را به او ياد داد و به او لبيك گفتن را آموخت و چون بعد از ظهر روز عرفه فرا رسيد تلبيه را قطع كرد و به دستور جبرئيل غسل نمود و پس از نماز عصر، آدم را به وقوف در عرفات واداشت و كلماتي را كه از پروردگار دريافت كرده بود به وي تعليم داد، اين كلمات عبارت بودند از:
“سبحانک اللهم و بحمدک لا اله الا انت عملت سوء و ظلمت نفسی و اعترف بذنبی اغفر لی انک انت الغفور الرحیم “
آدم (علیه السلام) تا بهنگام غروب آفتاب همچنان دستش رو به آسمان بلند بود و با تضرع اشك مي ريخت، وقتيكه آفتاب غروب كرد همراه جبرئيل روانه مشعر شد، و شب را در آنجا گذراند. و صبحگاهان در مشعر بپاخاست و در آنجا نيز با كلماتي به دعا پرداخت و به درگاه خداوند توبه گذاشت……
حضرت ابراهيم (علیه السلام) در عرفات
در صحراي عرفات، جبرئيل، پيك وحي الهي، مناسك حج را به حضرت ابراهيم (علیه السلام) نيز آموخت و حضرت ابراهيم (علیه السلام) در برابر او مي فرمود: عَرِفتُ، عَرِفتُ (شناختم، شناختم).
پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در عرفات
و نيز دامنه كوه عرفات در زمان صدر اسلام كلاس صحرايي پيامبر اسلام (ص) بود و بنا به گفته مفسرين آخرين سوره قرآن در صحراي عرفات بر پيغمبر (ص) نازل شد و پيغمبر اين سوره را كه از جامع ترين سوره هاي قرآن است و داراي ميثاق و پيمانهاي متعدد با ملل يهود، مسيحي و مسلمان و علماي آنها مي باشد، و قوانين و احكام كلي اسلام را در بر دارد، به مردم و شاگردانش تعليم فرمود.
و طبق مشهور ميان محدثان پيامبر (ص) در چنين روزي سخنان تاريخي خود را در اجتماعي عظيم و با شكوه حجاج بيان داشت:
…… اي مردم سخنان مرا بشنويد! شايد ديگر شما را در اين نقطه ملاقات نكنم. شما به زودي بسوي خدا باز مي گرديد. در آن جهان به اعمال نيك و بد شما رسيدگي ميشود. من به شما توصيه مي كنم هركس امانتي نزد اوست بايد به صاحبش برگرداند. هان اي مردم بدانيد ربا در آئين اسلام اكيداً حرام است. از پيروي شيطان بپرهيزيد. به شما سفارش مي كنم كه به زنان نيكي كنيد زيرا آنان امانتهاي الهي در دست شما هستند، و با قوانين الهي بر شما حلال شده اند.
……… من در ميان شما دو چيز بيادگار مي گذارم كه اگر به آن دو چنگ زنيد گمراه نمي شويد، يكي كتاب خدا و ديگري سنت و (عترت) من است.
هر مسلماني با مسلمان ديگر برادر است و همه مسلمانان جهان با يكديگر برادرند و چيزي از اموال مسلمانان بر مسلماني حلال نيست مگر اينكه آنرا به طيب خاطر به دست آورده باشد…..
صحراي عرفات همايش شناخت و خودسازي امام حسين (علیه السلام)
حضرت سيدالشهدا، امام حسين (علیه السلام) نيز بعد از ظهر روز عرفه همراه با فرزندان و گروهي از اصحاب از خيمه هاي خود در صحراي عرفات بيرون آمدند، و روي به دامن «كوه رحمت» نهادند و در سمت چپ كوه روي به كعبه، همايشي تشكيل دادند، كه موضوع آن بمناسبت روز عرفه (روز شناخت)، شناخت و سازندگي بود. اين همايش، تنها جنبه علم و معرفت نداشت بلكه شناخت توأم با عمل و سازندگي و تزكيه و خودسازي بود و فهرست مطالب آن عبارت بودند از:
1ـ شناخت خدا و صفات الهي.
2ـ شناخت خود يا خودشناسي.
3ـ شناخت جهان.
4ـ شناخت آخرت.
5ـ شناخت پيامبران.
6ـ خودسازي با صفات الهي.
7ـ پرورش نفس با كمالات الهي.
8ـ توبه و بازگشت به خداي مهربان.
9ـ دور كردن صفات نكوهيده از خود با تسبيح پروردگار.
10ـ فراگيري راه تعليم و تربيت از خدا.
11ـ شناخت و درخواست بهترين مسئلت ها.
12ـ تبديل خود پرستي نفس به خدا پرستي.
13ـ تبديل خود برتر بيني نفس به تواضع و فروتني.
14ـ تبديل خودخواهي نفس به ايثار و غير خواهي.
15ـ تعليم مفاهيم و ادبيات قرآن.
نگاهی دقیق تر به دعای عرفه حسین بن علی(علیهما السلام)
روز عرفه داراى دعاهاى فراوانى است؛ ولى در این میان، دعاى عرفه امام حسین(علیه السلام) داراى جایگاه ممتاز،أخص و ویژه است و در واقع، نابترین و عمیقترین معارف الهى و توحیدى در این دعا، بر زبان سالار شهیدان(علیه السلام) جارى گشته است.
عصر روز عرفه امام حسین(علیه السلام) با گروهى از خاندان و فرزندان و شیعیان، با نهایت خاكساری و خشوع از خیمه بیرون آمدند و در جانب چپ كوه ایستادند. امام(علیه السلام) چهره مبارك خود را به سوى كعبه گردانید مانند مسكین نیازمندى كه غذا مىطلبد، دستها را برابر صورت خود گرفت و دعایش را چنین آغاز كرد:
«الحمدلله الذى لیس لقضائه دافع و لا لعطائه مانع و لا كصنعه صانع و هو الجواد الواسع؛ سپاس خداوندى را سزاست كه چیزى قضایش را دور نمىسازد و از عطا و بخشش او جلوگیرى نمىكند و هیچ آفرینندهاى آفرینش او را ندارد و او سخاوتمندى عالم گستر است.»
حضرت(علیه السلام) سپس به بیان گوشهاى از نعمتهاى بى پایانِ خداوند كه انسان را در تمام مراحل رشد و تكامل در برگرفته، مىپردازد و مهربانى مادران و دایهها و مواظبت و پرستارى و دلسوزى آنان را از الطاف و عنایتهاى خداوند مىشمرد؛ سپس به لزوم شكر نعمتهاى الهى اشاره مىكند و خود را از اداى یك شكر نیز عاجز و ناتوان مىبیند. هر فرازى از این دعا، دریچهاى از نور و توحید و عشق و محبت به خداوند را به سوى دل انسان مىگشاید و عباراتِ دعا و محتواى آن، نشان مىدهد كه امام حسین(علیه السلام) در حال این دعا یك سره از خود و عالم غافل گشته، تمام جهان را به یك سو نهاده، با همه وجود حضور خداوند و احاطه و اشراف او به همه ذرات هستى و نفوذ علم و قدرت و حیات او را بر تك تك ذرات و موجودات عالم مشاهده مىنماید و آن چه را كه دیده، بر زبان آورده است. امام حسین(علیه السلام) مىخواهد با این نیایش، انسان و خدا را بشناساند و نزدیكى آن را به هم بنماید. او با این نیایش، منطقىترین و واقعىترین رابطه انسان با خداوند را با زیباترین شكل به تصویر می كشد.
دعاى عرفه سیدالشهداء(علیه السلام) سراسر نور و عرفان پروردگار است و آمیزهاى از شور و عشق و محبت و معرفت به ذات پاك خداوندی است. در فرازهاى این دعا، امام حسین(علیه السلام) با خداوند چنین عاشقانه زمزمه مىكند:
خداوندا! اجازه فرما تا دمى چند در برابرت به زانو درافتم و قطراتى از اقیانوسِ جان، نثار بارگاهت نمایم. خیال دورى راه تا درگاه جمالت خسته و فرسوده ام كرده است كه:
از گِل آدم شنیدم بوى تو
راهها پیموده ام تا كوى تو
خدایا! موجوداتى كه در هستى خود نیازمند تو هستند، چگونه مىتوانند راهنماى من به سوى تو باشند؟
پروردگارا! آیا حقیقتى غیر از تو آن روشنایى را دارد كه بتواند تو را بر من آشكار سازد؟ كى از نظر غایب و پنهان بودهاى كه نیازمند راهنمایى به سوى خود باشى و چه وقت از من دور بودهاى تا نمودهاى جهان مرا به تو برساند؟
همه عالم به نور توست پیدا
كجا گردى تو از عالم هویدا؟
خدایا! روشنایى جمال و جلالت در جهان هستى آشكارتر از هر چیز است و وجودِ تو خِفا و پوشیدگى ندارد تا چراغى سر راه بگیرم و بارگاه ربوبى تو را جست و جو نمایم و یا دلیلى را راهنماى خود به سوى تو قرار دهم؛ چون فروزنده چراغ تو و سازنده دلیل و راهنما، تویى.
خداى من! چشمى كه تو را بر خود نگهبان و مراقب نبیند، كور و فرو بسته باد و بندهاى كه از متاع محبت تو بى بهره باشد، سرمایه باخته و ورشكسته باد.
دیدهاى كان چهره روشن نبیند كور باد
خاطرى كَز توست خالى، تیره و بى نور باد
امام حسین(علیه السلام) با این دعا روحى تازه به كالبد عرفات دمید و این نغمه خوش آسمانى و آواى دلانگیز ملكوتى را تا ابد در سینه سیناى عرفات به یادگار گذاشت.
از صداى سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگارى كه در این گنبد دوّار بماند
صحراى عرفات كالبد و امام حسین(علیه السلام) روحِ آن است و به همین دلیل حق تعالى، در روز عرفه پیش از آن كه به اهل موقفِ عرفات نظر لطف كند، به زائران قبر پاك حسین(علیه السلام) نظر رحمت مىافكند.
فرازهایی از دعای عرفه حسین بن علی(علیهما السلام)
1ـ ستايش حق تعالي:
ستايش سزاوار خداوندي است كه كس نتواند از فرمان قضايش سرپيچد و مانعي نيست كه وي را از اعطاي عطايا، باز دارد. و صنعت هيچ صنعتگري بپاي صنعت او نرسد. بخشنده بيدريغ است. اوست كه بدايع خلقت را بسرشت و صنايع گوناگون وجود را با حكمت خويش استوار ساخت…….
2ـ تجديد عهد و ميثاق با خدا:
پروردگارا بسوي تو روي آورم. و به ربوبيت تو گواهي دهم. و اعتراف كنم كه تو تربيت كننده و پرورنده مني. و بازگشتم بسوي توست. مرا با نعمت آغاز فرمودي قبل از اينكه چيز قابل ذكري باشم…….
3ـ خود شناسي:
و قبل از هدايت مرا با صنع زيبايت مورد رأفت و نعمتهاي بيكرانت قرار دادي. آفرينشم را از قطره آبي روان پديد آوردي. و در تاريكيهاي سه گانه جنيني سكونتم دادي: ميان خون و گوشت و پوست. و مرا شاهد آفرينش خويش نگرداندي و هيچيك از امورم را بخودم وا نگذاشتي……..
4ـ راز آفرينش انسان:
ولي مرا براي هدفي عالي يعني هدايت (و رسيدن به كمال) موجودي كامل و سالم بدنيا آوردي. و در آن هنگام كه كودكي خردسال در گهواره بودم، از حوادث حفظ كردي. و مرا از شير شيرين و گوارا تغذيه نمودي. و دلهاي پرستاران را بجانب من معطوف داشتي. و با محبت مادران به من گرمي و فروغ بخشيدي……..
5ـ تربيت انسان در دانشگاه الهي:
تا اينكه با گوهر سخن مرا ناطق و گويا ساختي. و نعمتهاي بيكرانت را بر من تمام كردي. و سال به سال بر رشد و تربيت من افزودي. تا اينكه فطرت و سرنوشتم، به كمال انساني رسيد. و از نظر توان اعتدال يافت. حجتت را بر من تمام كردي كه معرفت و شناختت را به من الهام فرمودي…….
6ـ نعمتهاي خداوند:
آري اين لطف تو بود كه از خاك پاك عنصر مرا بيافريدي. و راضي نشدي اي خدايم كه نعمتي را از من دريغ داري. بلكه مرا از انواع وسائل زندگي برخوردار ساختي. با اقدام عظيم و مرحمت بيكرانت بر من. و باحسان عميم خود نسبت به من، تا اينكه همه نعماتت را درباره من تكميل فرمودي……
7ـ شهادت به بيكراني نعمت هاي الهي:
الهي! من به حقيقت ايمانم، گواهي دهم. و نيز به تصميمات متيقن خود و به توحيد صريح و خالصم
و به باطن ناديدني نهادم. و پيوستهاي جريان نور ديده ام. و خطوط ترسيم شده بر صفحه پيشاني ام، و روزنه هاي تنفسي ام، و نرمه های تيغه بيني ام. و آوازگيرهاي پرده گوشم و آنچه در درون لبهاي من پنهان است……
8ـ ناتواني بشر از بجا آوردن شكر الهي:
گواهي مي دهم اي پروردگار كه اگر در طول قرون و اعصار زنده بمانم و بكوشم تا شكر يكي از نعمات تو بجا آورم، نتوانم مگر باز هم توفيق تو رفيقم شود، كه آن خود مزيد نعمت و مستوجب شكر ديگر، و ستايش جديد و ريشه دار باشد………..
9ـ ستايش خداي يگانه:
معهذا من با تمام جد و جهد و توش و توانم تا آنجا. كه وسعم مي رسد با ايمان و يقين قلبي گواهي مي دهم. و اظهار مي دارم:
حمد و ستايش خدايي را كه فرزندي ندارد تا ميراث برش باشد. و در فرمانروايي نه شريكي دارد تا با وي در آفرينش بر ضديت برخيزد و نه دستياري دارد تا در ساختن جهان به وي كمك دهد…..
10ـ خواسته هاي يك انسان متعالي:
خداوندا، چنان كن كه از تو بيم داشته باشم، آنچنان كه گويي تو را مي بينم و مرا با تقوايت رستگار كن! اما بخاطر گناهانم مرا به شقاوت دچار مساز! مقدر كن كه سرنوشت من به خير و صلاح من باشد. و در تقديراتت خير و بركت بمن عطا فرما!
11ـ سپاس به تربيت هاي الهي:
خداوندا! ستايش از آن تست كه مرا آفريدي. و مرا شنوا و بينا گرداندي! و ستايش سزاوار تست كه مرا بيافريدي و خلقتم را نيكو بياراستي. بخاطر لطفي كه به من داشتي والا……
12ـ نيازهاي تربيتي از خدا:
و مرا بر مشكلات روزگار، و كشمكش شبها و روزها ياري فرماي! و مرا از رنجهاي اين جهان و محنتهاي آن جهان نجات بده و از شر بديهايي كه ستمكاران در زمين مي كنند نگاه بدار………….
13ـ شكايت به پيشگاه خداوند:
خدايا! مرا به كه وا مي گذاري؟ آيا به خويشاوندي كه پيوند خويشاوندي را خواهد گسست؟ يا به بيگانه كه بر من بر آشفتد؟ يا به كسانيكه مرا به استضعاف و استثمار كشانند؟ در صورتيكه تو پروردگار من و مالك سرنوشت مني؟
14ـ اي مربي پيامبران و فرستنده كتب آسماني:
اي خداي من و اي خداي پدران من! ابراهيم، اسماعيل، اسحق و يعقوب، و اي پروردگار جبرئيل، مكائيل و اسرائيل. و اي تربيت كننده محمد، خاتم پيامبران و فرزندان برگزيده اش. اي فرو فرستنده تورات، انجيل زبور و فرقان……
15ـ تو پناهگاه مني:
تو پناهگاه مني، بهنگامي كه راهها با همه وسعت، بر من صعب و دشوار شوند و فراخناي زمين بر من تنگ گردد. و اگر رحمت تو نبود من اكنون جزء هلاك شدگان بودم. و تو مرا از خطاهايم باز مي داري. و اگر پرده پوشي تو نبود از رسوايان بودم.
عید بزرگ قربان
اولین معنایی كه از عید به ذهن میرسد، تغییراتی است كه انسان از ظاهر خود و یا در طبیعت میبیند . این آرایش ظاهری همچون پوشیدن لباس نو و آمدن بهار طبیعت به یك معنا عید نامیده شده است
در روایتی از امیر المومنین علی علیه السلام آمده است كه : هر روزی كه انسان در آن به زشتی آلوده نگردد آن روز عید است چرا كه زشتی مهمترین بستر ظهور نزاع میان آدمیان است وباعث برهم خوردن آرامش درونی و بیرونی انسانها میگردد و این همان چیزی است كه با عید یعنی آرامش و شادمانی منافات دارد .
از سوی دیگر حركت انسانها به سوی علم و معرفت همواره با شادمانی و نشاط توأم است خاصه آنكه وقتی انسان معنای جدیدی كشف میكند ، ابتهاج زائد الوصفی تمام وجود آدمی را در بر میگیرد ، آن لحظه تازه عید نامیده می شود .
معنای دیگری كه از عیدعارفان به ما آموخته اند ، جان باختن و قربانی كردن جان خویش در پای معشوق است . و نماد ظاهری آن ایام حج و عید قربان است كه حیوانی را انسان به عنوان تحفه و هدیه به طرف جایگاه معینی میبرد تا برای كامل شدن عبادت قربانی كند .
كشته شدن در پای محبوب و قربانی كردن خود مهمترین تعریفی است كه مولوی ازعید به ما می دهد
آری عید قربان یاد آور آزمایشهای سخت و سنگین الهی از حضرت ابراهیم (علیه السلام ) و ذبح حضرت اسماعیل (علیه السلام )است عید قربان یكى از اعیاد بزرگ اسلامى است كه داراى منزلتى والا نزد عموم مسلمانان می باشد.
عید قربان روز خجسته و مباركى است كه مسلمانان به حج رفته، پس از تمام شدناعمال حجشان، قربانى مىكنند و پس از قربانى، آنچه بر آنان در حال احرام حرام شده بود، حلال مىگردد، لذا آن روز را عید تلقى مىكنند عیدى كه پس از انجام وظایفسنگین حج، به عنوان جایزه الهى و رهایى از احرام پیش مىآید. و هم چنین این روزبراى سایر مسلمانان جهان نیز عید است و احترام ویژه دارداین روز، روز گرفتن جایزه از خداى منان است، روزى است كه باید در آن آهنگ گناه نشود و انسانهاى مؤمن، با استفاده از چنین روز باعظمتى كه درهاى بهشتبر رویشان گشوده مىشود و باب رحمت الهى باز مىگردد، دستهاى آلوده از گناه خویشرا به سوى آسمان بلند كنند و با تضرع و زارى، به پیشگاه رحمان و رحیم، درخواستمغفرت و آمرزش نمایند و حاجتهاى فردى و نیازهاى اجتماعى و گروهى خود را با امیداستجابت و روا شدن، بطلبند و بسیار عبادت و نیایش كنند. و قربانى در این روزاگر براى زائران خانه خدا واجب است، براى سایر مسلمانان نیز سنت موكد است و برآن تاكید فراوان شده است.
در روایتهاى مكررى نقل شده كه در روز عید اضحى قربانى كنید تا گرسنگان وبیچارگان از خوردن گوشتسیر شوند; آنان كه روزها بلكه ماهها توان تهیه گوشتبراى خانواده خویش را ندارند، در این روز فرخنده كه براى همگان عید است وبسیار خجسته و مبارك است، خوشحال گردند و از خوردن گوشتحلال، بىمنت،سیر شوند.
و امروز روز «تكبیر» است; تكبیرى گویا، كوبنده، محكم و بامحتوا، تكبیرى كهبازتابش كاخ ستمگران را به لرزه درآورد و قلب ستم دیدگان را شاد سازد; تكبیرى كه دشمنان را براى همیشه از ضربه زدن به اسلام، نومید گردان.
منبع:پايگاه استاد حسين انصاريان
عرفات، سرزمین اشك و دعا
عرفات سرزمین اشك و دعاست. (1) عرفات سرزمینى است كه خداوند به خاطر اشكها و دعاهاى زائران به فرشتگان مباهات مىورزد. سرزمینى كه گناهان در آن بخشیده مىشوند. (2)
سرزمینى كه خیال بخشیده نشدن در آن، خود گناه بزرگى است. (3) حتى كسانى كه هنوز متولد نشدهاند، امید است مورد لطف قرار گیرند. (4)
عرفات سرزمینى است كه به عرصات قیامت ماند كه خلایق همه جمعند و هر كس به دعا مشغول، و در انتظار رد و قبول، بیرون دروازهاند. مىخواهند نزد مولایشان حضور یابند. ابتدا باید پشت در بایستند تا اجازه ورود بگیرند. باید بنالند تا به حرم(مشعر) راه یابند چقدر بنالند؟ چگونه بنالند؟… تا ننالند به حرم راه نیابند آنگاه كه پاك شوند، وارد حرم شوند. خانه خدا پاك است و مهمان پاك مىپذیرد. (5)
پس دعا كنند. روز عرفه روز دعاست. انسان جز دعا مالك چیزى نیست نه تنها مالك مال نیست بلكه مالك اجزاء و جوارحش نمىباشد. ما جز تضرع و دعا سلاحی نداریم، دشمن درون ما تنها با اشك رام مىشود. و “سلاحه البكاء". (6) یا از ترس جهنم مىنالد یا گریه شوق دارد كه چرا به بهشت نرسیده، چرا از هجرانش ننالد؟
عرفات سرزمینى است كه بهترین مردان خدا در آن توقف كرده، دعاها و اشكها داشتهاند، و در هر سوى این دشت ردّ پاى مهدى فاطمه است. (7) عرفات با اشكهاى مقدس سیدالشهدا اباعبدالله الحسین علیه السلام در روز عرفه به هنگامه خواندن دعاى عرفه متبركتر شد.
پي نوشت :
1- كنزالعمال، جلد 5، ص 13.
2- مستدرك الوسایل، جلد 2، ص 168/ وافى، جلد 2، ص 45.
3- بحارالانوار، ج 99، ص 264.
4- همان، ص 293 .
5- جوادى آملى، صهباى صفا، ص 85 .
6- همان، صص 85 و 86 .
7- محسن قرائتى، حج، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ چهارم .
منبع: راسخون