انتخابات؛ تثبیت و قدرتافزایی بیشتر نظام سیاسی
حضور در پای صندوق رای به تثبیت و قدرتافزایی بیشتر نظام سیاسی منتهی میشود
در وهله اول مساله مهم برای ما مشارکت حداکثری است، به این معنا که حتی اگر در برگه ما نام یک نفر نوشته شود، مهم نیست بلکه مهم حضور در پای صندوق رای است چرا که حضور یکایک ما در پای صندوق رای به تثبیت و قدرتافزایی بیشتر نظام سیاسی منتهی میشود.
پایگاه بصیرت / گروه سیاسی/ ابوالفضل ظهرهوند
یکی از مهمترین رسالتهای امروزِ مردم، حضور در پای صندوقهای رای و افزایش آمار مشارکت در انتخاب نماینده ملت یعنی نمایندگان خود است، چرا که مردم با انتخاب نماینده خود میتوانند پل ارتباطی قوی بین خود، حاکمیت و نظام سیاسی ایجاد کنند.
مساله حائز اهمیت این است که در موضوع انتخابات مجلس شورای اسلامی توجه به موضوعات مختلفی بسیار مهم است چرا که در وهله اول مهم تعداد نمایندگان راه یافته به مجلس نیست، بلکه مساله مهم انتخاب نمایندهای امین، پاکدست، با بصیرت، آگاه، مجرب و نخبه با تجربه میدانی است تا با ورود به مجلس شورای اسلامی زمینههای لازم برای حل مشکلات کشور را به سهم خود ایجاد کند.
قطع به یقین این مهم زمانی به منصه ظهور میرسد که مردم با حضور در پای صندوق رای سطح مشارکت ملی را بالا ببرند، لذا در وهله اول نباید بر این موضوع متمرکز شویم که چند نماینده راهی مجلس میشوند و چند نماینده روی کرسیهای مجلس مینشینند، بلکه در وهله اول مساله مهم برای ما مشارکت حداکثری است، به این معنا که حتی اگر در برگه ما نام یک نفر نوشته شود، مهم نیست بلکه مهم حضور در پای صندوق رای است چرا که حضور یکایک ما در پای صندوق رای به تثبیت و قدرتافزایی بیشتر نظام سیاسی منتهی میشود.
نکته مهم دیگر که باید بر آن متمرکز شویم موضوع چرایی تمرکز دشمن روی سیاه نمایی و ناامیدکردن مردم از حضور در انتخابات است. قطع به یقین دشمن در چهل و پنج سال گذشته تمام قد با استفاده از همه ابزارهای خود به دنبال ناکارآمدسازی ساختار سیاسی و اداری کشور بوده، اما موفق نشده است.
دشمن با استفاده از رسانهها و تبلیغات مسموم تلاش میکند با ایجاد بدبینی و گسست میان مردم و نظام سیاسی خواستههای شوم خود را محقق کند چرا که میداند و میبیند نظام سیاسی ایران مردمسالاری است و متفاوت با آنچه که در غرب و شرق جریان دارد است.
اگر این نظام سیاسی که مبتنی بر سیره علوی است به طور کامل اجرا شود و مدیران به این موضوع اهمیت دهند که باید کشور بر این مدار اداره شود قطعا شاهد تغییرات اساسی در ساختار اجرایی کشور خواهیم بود که منجر به ناامیدی هر چه بیشتر دشمن از تاثیرگذاری سوء بر فرهنگ ایرانی- اسلامی میشود.
دشمن دائما نگران است که مردم منطقه، مسلمانان و آزادگان جهان از ایران به عنوان مردمانی مستقل الگوبرداری نکنند. قدرتگیری و قدرتافزایی هر چه بیشتر مقاومت منطقه نشان دهنده روند رو به رشد نوع همگرایی بین کسانی است که به این تفکر باور دارند. وقتی این تفکر رشد و گسترش پیدا کند تاثیرات خود را در حوزه دفاعی بسیار بالا میبرد و در حوزه فرصتسازی هم بسیار مغتنم است، اما متاسفانه در حوزه فرصتی از این اندیشه نتوانستهایم بهره کافی را بگیریم، لذا باید به سمتی پیش برویم که مدلهای حاکمیتی و تعامل مردم با حاکمیت در ایران الگوی کارآمدی شود.
امروز غرب با آلام و گرفتاریهای بیشماری دست و پنجه نرم میکند چرا که فساد؛ فحشا و الگوهای مبتذلی که ارائه داده نه تنها منجر به آزادی بشر نشده بلکه رویکردها و سیاستگذاریهای نادرست غرب و تمایل برای تحقق اهداف دنیایی سران غربی نتیجهای جز به خاک و خون کشیدن مردم جهان، ناامنی گسترده در جهان و فروپاشی محیط زیست به دنبال نداشته چرا که غرب دائما به دنیا طلبی، تکثر ثروت برای طبقه حاکم حرکت میکند در حالی که دین اسلام رفاه، برخورداری، اجرای عدالت، برابری؛ آزادی و حفظ محیط زیست را برای همگان میخواهد به این خاطر باید برای ارتقای امنیت ملی در پای صندوق رای حاضر شویم و دشمن را از تحقق خواسته هایش ناامید و مایوس سازیم.
منبع: سایت بصیرت
تحقق عدالت در مشت نمایندگان مجلس
یکی از وظایف دولت و مجلس، ایجاد عدالت در کشور و کم کردن فاصله طبقاتی خانوادههاست. با این حال مجلس آنطور که باید و شاید نتوانسته به طور کامل رضایت مردم را به دست آورد تا آنجا که رهبر انقلاب اسلامی در جایی گفتند «باید اذعان کنیم که در دههی پیشرفت و عدالت، نمرهی مطلوبی در باب عدالت به دست نیاوردهایم». بنابراین دولت و خصوصا مجلس به عنوان سنگ بنای نظام اسلامی باید توسط مردم از یک ترکیب قوی تشکیل شود.
اطلاعیه مراسم زیارت عاشورا
راههای افزایش مشارکت مردم در انتخابات
آیتالله میرباقری: باید تلاش کنیم که مشارکت مردم افزایش پیدا کند.
محور تبلیغات ما در انتخابات باید امیدآفرینی برای افزایش مشارکت باشد.
1- باید تصویری مطلوب، جذاب و شورانگیز از آیندهای که جامعه بهسوی آن حرکت میکند، ارائه دهیم.
2- باید کلانروایتی مبتنی بر نظریه پیشرفت تبیین کنیم و در آن نشان دهیم که انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی در زمینههای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، نظامی، دیپلماتیک و… گامهای بلند و موفق و گاهی شگفتانگیز، بهسمت آن تصویر مطلوب برداشته و موازنهها را تغییر داده است.
3- در جهاد تبیین باید بین گفتمان «مقاومت و پیشرفت» و «انفعال و توسعه» مقایسه کنیم و توضیح دهیم که مقاومت موفق بوده است مسیر دیگری را برای پیشرفت پایدار کشور باز کند که آثار خسارتبار گفتمان سازش و توسعه را در پی ندارد.
4- باید آسیبشناسی از معضلات و مشکلات کشور را همدلانه با جامعه و مردم ارائه دهیم؛ نباید نقدها و اشکالات موجود را رد کنیم، منتها در تحلیل علل و عوامل این آسیبها باید نشان دهیم که آسیبها بهخاطر مقاومت نبوده، بلکه عمدتاً بهخاطر انفعال و توسعه و کپیبرداری از الگوهای غربی بوده است؛ هرچند بخشی هم بهخاطر کوتاهیهاست. (دیماه ۱۴۰۲)
منبع:598
پوستین
یکی از شاگردان مرحوم آقای قاضی بعد از فوت، خوابش را دیده بود. از ایشان پرسیده بود: «از این عالم که رفتید با شما چگونه رفتار کردند؟» فرموده بود: «از ما گله کردند.» پرسید: «از چه چیزی؟!» گفته بود: «شب جمعهای از نجف به کربلا رفته بودم. ناگهان هوا سرد شد و لباس گرم هم همراه نداشتم. صاحب خانه ای که در منزلش بیتوته کرده بودم، پوستینی آورد، روی ما انداخت. صبح برای تشکر به او گفتم: اگر این پوستین نبود از سرما یخ زده بودم.» از این دنیا که رفتیم گفتند: «چرا همین را گفتی که اگر پوستین نبود ما نبودیم؟!» ۱۳۹۷/۱۱/۲۲
خاطره سید حسن نصرالله از آخرین دیدار با حاج قاسم سلیمانی
سیدحسن نصرالله در خاطرهای با عنوان «آرزوی من است» یادی از شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی میکند که این خاطره در کتاب «متولد مارس» بیان شده، مشروح آن را در ادامه بخوانید:
روز چهارشنبهای که حاج قاسم سحر جمعهاش به شهادت رسید، ایشان بیروت پیش ما بود.
عصر چهارشنبه چند ساعت جلسه داشتیم. البته قرار نبود ایشان به لبنان بیاید. دو هفته قبل لبنان بود و هیچ نیازی نبود به لبنان بیاید. روز دوشنبه، یعنی دو روز پیش از آمدنش، من از یکی از برادرانمان که مدام با حاج قاسم در ارتباط بود، پرسیدم: «چه خبر از حاجی؟ کجاست؟ تهران است یا بغداد؟» گفت: «من امروز با حاجی صحبت کردم.» پرسیدم: «این طرفها نمیآید؟» گفت: «حاجی گفته نه، همین تازگیها پیش شما بودم و سرم شلوغ است. میخواهم بروم عراق.»
سهشنبه شب با ما تماس گرفتند و گفتند: «حاجی رسیده دمشق، شب همان جا میخوابد و صبح به بیروت خواهد آمد.» تعجب کردم. ایشان دو یا سه هفته قبل این جا بود و آن روزها هم بسیار درگیر مسائل عراق بود.
به هر حال عصر روز چهارشنبه همدیگر را دیدیم. من همان شب چند قرار داشتم. به دلیل این که معمولا ما بعد از نماز مغرب دیدار میکردیم، به حاج قاسم گفتم: «من قرارهای شب را لغو میکنم. نماز را میخوانیم و جلسه را آغاز میکنیم.» در جلسات، ما بین شش تا هفت ساعت صحبت میکردیم.
حاج قاسم گفت: «نه، نیازی نیست. من زیاد وقت شما را نمی گیرم. فقط آمدهام خودت را ببینم. کاری ندارم. موضوعی برای بحث هم ندارم. چند هفته پیش این جا بودم. یک ساعت بیشتر وقت شما را نمیگیرم. بنشینیم و صحبت کنیم.» من متعجب شدم و پرسیدم: «پس برای چه به خودتان زحمت دادید و آمدید ضاحیه؟» گفت: فقط آمدم شما را ببینم. هیچ کار دیگری ندارم.»
نشستیم برای صحبت. موضوع خاصی وجود نداشت. حاجی درباره اوضاع و احوال و برخی نواقص و نیازمندیها سئوال کرد. معمولا ایشان به صورت ماهانه در حل برخی مشکلات کمک میکرد، اما این بار مشکل چهار ماه را یک جا حل کرد و گفت: «خیالتان راحت باشد. هیچ مشکلی نیست.»
در آن دیدار من به حاج قاسم گفتم: «حاجی! رسانههای آمریکایی شدیدا روی شما تمرکز کردهاند.» بعد یکی از مهمترین مجلههای آمریکایی را نشانش دادم که تصویر روی جلد، عکس حاج قاسم بود با تیتر: «سردار بیجایگزین». به حاجی گفتم: «برخی دوستان ما که ایالات متحده را خوب میشناسند، میگویند این مقدار تمرکز رسانهای، مقدمات ترور است. باید محتاط باشید.» خندید و گفت: چه خوب! این آرزوی من است.» و از این حرفها زد.
در آن جلسه اتفاق ویژه دیگری نیفتاد. صحبتهایی شد و با هم شوخی کردیم. با وجود این که حاجی مشغولیتهای زیادی در مناطق دیگر داشت، ولی از همیشه آرامتر و خوشحالتر بود. به قول ایرانیها، خیلی سرحال بود. بسیار شوخی میکرد و میخندید. به طرز عجیبی نورانی شده بود. من ترسیدم.
معمولا وقتی برادران به دفتر من میآیند، بچهها دوربین میآورند و عکس میگیرند. بعضی وقتها هم نمیآورند؛ اما این بار خود حاجی به بچهها گفت: «دوربین کجاست؟ میخواهم با سید عکس بگیرم.» بچهها دوربین را آوردند و در حال وضو و در حال نماز و ایستاده و نشسته و… عکسهایی گرفته شد که البته همهاش منتشر نشده است. بسیار جالب این بود که حاجی پافشاری کرد و به برادران گفت دوربین بیاورند و از همه حالتها عکس بگیرند.
در هر صورت به ایشان گفتم: «امشب را اینجا بمانید.» گفت: «نه، همین امشب باید برگردم دمشق. میخواهم چند نفر را در دمشق ببینم. فردا هم میروم به بغداد.» گفتم: «حاجی، خواهش میکنم به بغداد نروید. شرایط خوب نیست، نگران کننده است.» گفت: «نه، باید بروم. گزینه دیگری ندارم. باید بروم، چون میخواهم نخستوزیر را ببینم و پیامهای مهمی هست که باید برسانم یا بشنوم. راه دیگری وجود ندارد. باید خودم شخصا به بغداد بروم.»
نماز مغرب را با هم خواندیم و بعد با هم خداحافظی کردیم و ایشان به دمشق رفت. این آخرین دیدار من و حاجی بود.
میوه رسیده
نام روای این خاطره در کتاب قید نشده است. ساعت هفت صبح چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۸ دمشق، با خودرویی که دنبالم آمد عازم جلسه شدم. هوا ابری بود و نسیم سردی میوزید. ساعت ۷:۴۵ صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروههای مقاومت در سوریه حاضر بودند. ساعت ۸ صبح بود و همه با هم صحبت میکردند که در باز شد و حاج قاسم سلیمانی، فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد شد و با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی کرد. دقایقی به گفتوگوی خودمانی سپری شد تا این که حاج قاسم جلسه را رسما آغاز کرد.
در مقدمات بحث بود که گفت: «همه بنویسید؛ هر چه میگویم را بنویسید.» همیشه نکات را مینوشتیم، ولی این بار حاجی تأکید بر نوشتن کل مطالب داشت. گفت و گفت؛ از منشور پنج سال آینده، از برنامه تک تک گروههای مقاومت در پنج سال بعد، از شیوه تعامل با یکدیگر و… کاغذها پر شد. این حجم مطالب برای یک جلسه سابقه نداشت. آنهایی که با حاجی کار کردهاند، میدانند که او در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع کردن صحبتهایش را نمیدهد؛ اما آن روز این گونه نبود. بارها صحبتش قطع شد، با آرامش گفت: «عجله نکنید، بگذارید حرف من تمام شود.»
ساعت ۱۱:۴۰ شد و وقت اذان ظهر رسید. با دستور حاجی سریع نماز و ناهار انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد. ساعت سه عصر شد. حدود هفت ساعت! حاجی هر آن چه در دلش بود را گفت و ما نوشتیم و جلسه پایان یافت.
مثل تمام جلسات دورش را گرفتیم و صحبتکنان تا در خروج همراهیاش کردیم. یک خودرو بیرون منتظر بود. قرار بود حاجی عازم بیروت شود تا سیدحسن نصرالله را ببیند. حاجی رفت و حدود ساعت ۹ شب از بیروت به دمشق برگشت. شخصی که همراهش بود، گفت: «حاجی فقط یک ساعت با سید حسن دیدار کرد.»
حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی لازم را بکنند. سکوت شد. یکی گفت: «حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نروید.» حاج قاسم با لبخند گفت: «میترسید شهید بشوم؟» باب صحبت باز شد. یکی گفت: «شهادت که افتخار است، اما رفتن شما برای ما فاجعه است.» حاجی رو به ما کرد. دوباره همه ساکت شدند. حاجی خیلی آرام و شمرده شمرده گفت: «میوه وقتی میرسد، باغبان باید آن را بچیند. میوه رسیده اگر روی درخت بماند، پوسیده میشود و خودش میافتد.» بعد نگاهش را بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضیها اشاره کرد و گفت: «این هم رسیده است … این هم رسیده است…) ساعت ۱۲ شب هواپیمای حاجی پرواز کرد و ساعت ۲ صبح جمعه خبر شهادتش رسید.
حوزه نیوز