بیبهانه خوب باشیم
میشود بیبهانه خوب بود و لحظههای عمر گذران را به نیکی گذراند. هنوز هم هستند دلهای مهربانی که برای همنوعان خود میتپند، دلهایی که باید مواظب بود از تپش نیفتند.
آن کـس کـه انـسان را بـرای زندگی اجـتـماعی آفریده، احساس نیاز به این پیوند و رابطه ضـروری را نـیز در نهاد او به امانت نهاده است. او هم خود رحمان، رحیم، ودود، رؤ وف و عطوف است و هم بندگانش را بر این سرشت آفریده است.
از دیدگاه اسلام، مهربانی و محبت ورزیدن، مایه قوام و برپایی جامعه انسانی است و بدون مهربانی، نظام اجتماع بشری، سرد و بی روح و زیباییهای زندگی به کام انسان تلخ و بی معناست.
خداوند مهربانیها، بندگانش را به مهربانی و عطوفت دعوت کرده و در آیات ۱۷ و ۱۸ سوره مبارکه بلد میفرماید این مهربانی، ویژگی خاص اصحاب یمین است: «ثـُمَّ کـانَ مـِنَ الَّذیـنَ امـَنـوُا وَ تـَواصـَوْا بـِالصَّبـْرِ وَ تـَواصـَوْا بـِالْمـَرْحـَمـَةِ، اوُلئِک اَصـْحـابُ الْمَیمَنَةِ ، علاوه بر اين از زمره كسانى باشد كه گرويده و يكديگر را به شكيبايى و مهربانى سفارش كردهاند، اينانند خجستگان »
رسـول گـرامـی اسـلام(ص) نـیـز استحکام پیوند مودت و مهربانی مؤ منان با یکدیگر را چنین توصیف میفرماید: «مـؤمـنـان، در مـقـام مهربانی و عطوفت نسبت به یکدیگر همانند یک پیکرند. وقتی عضوی از این گروه بیمار شود، سایر اعضا در تبداری و شب بیداری با او همراهی میکنند».
همچنین در سخنی دیگر از رسول اکرم(ص) آمده است: «به من ايمان نياورده است آن كس كه شب سير بخوابد و همسايهاش گرسنه باشد. به من ايمان نياورده است آن كس كه شب پوشيده بخوابد و همسايهاش برهنه باشد».
پیامبران خدا ابتدا با محبت و مهربانی مردم را شیفته رفتار و کردار خود کرده، آن گاه به هـدایـت آنـان مـیپـرداخـتـنـد، بـر این اساس، آنان علاوه بر داشتن عصمت و تقوا، مهربانترین و پـرعـاطفه ترین فرد زمان خود بودند و همین عاطفه و مهر سبب میشد تا بسیاری از مردم به آنان بگروند.
مگر نه این است که دین اسلام قرنهاست که پیروانش به نیکی دعوت میکند و این نیکی همان انسانیت است، انسانیتی که از پیامبران و امامان به انسانها ارث رسیده است.
شاید به اعتقاد بعضی، خوبی و مهربانی سالهاست که به فراموشی سپرده شده و انسانهایی هم که این صفات را داشتند همراه این ویژگیها به خاک سپرده شدهاند اما حقیقت این است که خوبی هیچ گاه نمیمیرد.
اگر خوبی میمرد، یاد انسانهایی که مظهر این خوبیها بودند نیز به فراموشی سپرده میشد اما تاریخ گواه این است که انسانهایی که در زندگی خود مشق مهربانی کردهاند، هنگام عروج به پیشگاه خداوند یادشان زنده تر و جای مهربانیهایشان خالی میشود.
چه خوب است که در این شرایط سخت اقتصادی هوای همدیگر را داشته باشیم. ملت ایران روزهای سخت جنگ را پشت سر گذاشته اما قد خم نکرده است و بزرگ ترین دلیل این امر نیز همان نیکی و مهربانی و همدلی بود.
هنوز یادمان نرفته روزهایی که ایران در جنگی تحمیلی به سر میبرد و امکانات مردم بسیار ناچیز بود، مردم برای یکدیگر از بسیاری از امکانات خود میگذشتند.
روزهایی که مردم حتی سوخت کافی برای گرم کردن خود نداشتند اما برای همسایه خود سوخت میبردند تا او نیز در روزهای سرد، گرما را تجربه کند.
اما در این روزها که بعضی افراد توان گرم کردن خود را ندارند، هنوز هم افرادی هستند که به کمک آنان بشتابند و گرما را به آنان هدیه دهند، گرمایی که نور آن در زندگی خودشان نیز متجلی خواهد شد.
اکنون نیز که ملت ایران در شرایط سخت اقتصادی قرار دارد، میتوان همان مهربانیها را تکرار کرد. احتکارهای خانگی و هجوم برای خرید اضافه بر نیاز، بوی مهربانی نمیدهد.
هنوز هم هستند دلهای مهربانی که برای همنوعان خود میتپند، دلهایی که باید مواظب بود از تپش نیفتند. مهربانی را میتوان از کودکی آموخت که برای گنجشکی در سرمای هوا دانه می ریزد.
اگر پیرو دینی هستیم که ما را به انسانیت فرامیخواند پس نباید مهربانی را کنار بگذاریم.
باید هر روز این مهربانی را در زندگی خود جاری سازیم تا یادمان نرود که برای چه زندهایم و برای چه آفریده شدهایم.
منبع: خبرگزاری ایکنا-خراسان جنوبی
مدیریت امام
?حضرت رضا(ع) در مصیبتهای معنوی با آرامش راه خود را پیش می برد…
?حضرت رضا- سلام الله علیه- در آن ابتلائاتی که داشت و در آن مصیبتهای معنوی که برایش وارد میشد، بدون اینکه یک اختلافی ایجاد کند، با آرامش، راه خودش را به پیش میبرد. مقید بود به اینکه آرامش ملت را حفظ کند.
? امام خمینی(ره) |۳ دی ۱۳۵۹
?میلاد با سعادت هشتمین نور ولایت، آقا ا
مام رضا (ع) مبارک باد.
شرح حدیث اخلاقی
شرح حدیثی از امام رضا (علیهالسلام)
✅راه جذب دلها، منتقل کردن سخن نیک اهلبیت (علیهمالسلام)
?رهبرانقلاب: امام علیبنموسیالرّضا (علیه الصّلاة و السّلام) به یکی از یاران خود فرمود: «رحم اللَّه عبدا احیا امرنا»؛ رحمت خدا بر آن کسی که امر ما را، مطلب ما را زنده کند. این راوی میگوید: «فقلت له کیف یحیی امرکم»؛ چه جوری میشود که امر شما، مطلب شما، موضوع مورد اهتمام شما زنده شود؟ «قال یتعلّم علومنا و یعلّمها النّاس»؛ علوم ما را فرا بگیرند، معارف اهلبیت را فرا بگیرند، آن را به مردم، به دلهای مشتاق، به ذهنهای جستجوگر منتقل کنند. «فانّ النّاس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا».(۱)
?برای گسترش معارف اهلبیت هیچ لازم نیست شما به این در و آن در بزنید؛ هیچ نیازی ندارد به بداخلاقی کردن و متعرض این و آن شدن؛ همین اندازه کافی است که معارف اهلبیت را درست فرا بگیریم، آن را به دیگران منتقل کنیم. این معارف توحیدی، این معارف انسانشناسی، این معارف فراگیر نسبت به مسائل زندگی بشر، خود جذاب است، دلها را جذب میکند، آنها را دنبال راه ائمه به راه میاندازد.
۱۳۸۹/۰۸/۰۳
١) معانی الأخبار، شیخ صدوق، ص ۱۸۰
? مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
دلتنگ تو
می ایستم دلتنگِ تو در باورم سمت حرم
یکباره می چرخد همه دور و برم سمت حرم
مثل کبوتر بچّه ای محض طوافِ گنبدت
یکریز پرپر میزند بال و پرم سمت حرم
خود را تصوّر میکنم در کنج سقّاخانه ات
زل میزنم لب تشنه با چشم ترم سمت حرم
حجاب
دوستدار زهرا:
ﺩﺧﺘﺮﻱ ﯾﻚ موبایل ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ …
ﭘﺪﺭﺵ ﻭﻗﺘﻲ آنرﺍ ﺩﯾﺪ،
ﮔﻔﺖ : ﻭﻗﺘﻲ ﺁﻧﺮﺍ ﺧﺮﯾﺪﻱ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻛﺎﺭ ﻛﻪ ﻛﺮﺩﻱ چه ﺑﻮﺩ؟
ﺩﺧﺘﺮ : ﺭﻭﻱ ﺻﻔﺤﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ﭼﺴﭗ ﺿﺪ ﺧﺮﺍﺵ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﯾﻚ ﻛﺎﻭﺭ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺧﺮﯾﺪﻡ .
ﭘﺪﺭ : ﻛﺴﻲ ﻣﺠﺒﻮﺭﺕ ﻛﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻜﻨﻲ؟
ﺩﺧﺘﺮ : ﻧﻪ !
ﭘﺪﺭ : ﺑﻪ ﻧﻈﺮﺕ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻛﺎﺭ ﺑﻪ ﺷﺮﻛﺖ ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﺍﺵ ﺗﻮﻫﯿﻦ ﻧﺸﺪ؟
ﺩﺧﺘﺮ : ﻧﻪ ﭘﺪﺭ ! ﺍﺗﻔﺎﻗﺎً ﺧﻮﺩ ﺷﺮﻛﺖ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﻣﯿﻜﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﯾﻦ ﻛﺎﻭﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﻨﯿﻢ .
ﭘﺪﺭ : ﭼﻮﻥ موبایلت ﺯﺷﺕ ﻭ ﺑﻲ ﺍﺭﺯﺵ ﺑﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻛﺮﺩﻱ؟
ﺩﺧﺘﺮ : ﺍﺗﻔﺎﻗﺎً ﭼﻮﻥ ﺩﻟﻢ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺿﺮﺑﻪ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﻭ ﺍﺯ ﻗﯿﻤﺖ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻛﺮﺩﻡ
ﭘﺪﺭ : ﻛﺎﻭﺭ ﻛﻪ براش گذاشتی ﺯﺷﺖ ﺷﺪ؟
ﺩﺧﺘﺮ : ﺑﻨﻈﺮﻡ ﺯﺷﺖ ﻧﺸﺪ ; ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺯﺷﺖ ﻫﻢ ﻣﯿﺸﺪ , ﺑﻪ ﺣﻔﺎﻇﺘﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ گوشیم ﻣﯿﻜﻨﺪ ﻣﻲ ﺍﺭﺯﺩ .
ﭘﺪﺭ نگاه ﺑﺎ ﻣﺤﺒﺘﻲ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺩﺧﺘﺮﻡ “! ﺣﺠﺎﺏ ” ﯾﻌﻨﻲ ﻫﻤﯿﻦ ….
_ _ _ _ _ _ _
مهربان باشیم
پیرمرد محتضری که احساس می کرد مردنش نزدیک است، به پسرش گفت: مرا به حمام ببر. پسر، پدرش را به حمام برد.
پدر تشنه اش شد. آب خواست. پسر قنداب خنکی سفارش داد برایش آوردند و آن را به آرامی در دهان پدر ریخت و پس از شست وشو پدر را به خانه برد.
پس از چندی پدر از دنیا رفت و روزگار گذشت و پسر هم به سن کهولت رسید روزی به پسرش گفت: فرزندم مرگ من نزدیک است مرا به حمام ببر و شست وشو بده.
پسر نااهل بود و با غر و لند پدر را به حمام برد و کف حمام رهایش کرد و با خشونت به شستن پدر پرداخت.
پیرمرد رفتار خود با پدرش را به یاد آورد. آهی کشید و به پسر گفت: پسرم تشنه هستم.
پسر با تندی گفت: این جا آب کجا بود و طاس را از گنداب حمام پر کرد و به حلقوم پدر ریخت.
پدر اشک از دیده اش سرازیر شد و گفت: من قنداب دادم، گنداب خوردم. تو که گنداب می دهی ببین چه می خوری؟
که چرخ فلک گرد است و میچرخد