معرفي برخي از كتابها در مورد جوادالائمه
کتاب های زیادی درباره این امام همام(ع) و کرامات ایشان به رشته تحریر در آمده اند که برخی از مهم ترین این تألیفات در سال های اخیر عبارتند از:
◄زندگانی امام محمدتقی(ع)/ منصور کریمیان/ اشرفی/ 1381
◄حضرت امام محمد تقی(ع)/ سیدمهدی آیت اللهی، علی مظاهری/ جهان آرا/ 1381
◄زندگانی حضرت امام محمد تقی(ع)، گزیده ای از منتهی الامال محدث قمی/ رضا استادی/ دفتر نشر برگزیده/ 1382
◄صحیفه امام جواد(ع)/ جواد قیومی اصفهانی/ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی/ 1382
◄تاریخ اسلام در عصر امامت امام رضا و امام جواد علیهماالسلام/ علی رفیعی/ تحسین/ 1382
◄زیارتنامه امام موسی بن جعفر و امام جواد(ع)/ مهدی الهی قمشه ای/ نصایح / 1382
◄لالایی معصومین 11، امام جواد(ع)/ فرشته منعمی، رضوان داستانپور/ ایران نگین/ 1383
◄داستان زندگی امام جواد(ع)/ محمدحسین صلواتیان، امیرمهدی مرادحاصل، رضا شیرازی/ پیام نور/ 1383
◄بیست و پنج درس زندگی از سیره عملی حضرت امام جواد الائمه(ع)/ حمیدرضا کفاش، نعمت الله کاظمی فرامرزی/ عابد/ 1383
◄زندگانی چهارده معصوم، امام محمد تقی(ع) و امام علی النقی(ع)/ علی نوری/ جهانتاب/ 1383
◄زندگانی حضرت امام محمد جواد(ع)/ میرداوود سیدحسینی/ زرین رود/ 1383
◄معجزات امام جواد علیه السلام/ حبیب الله اکبرپور (به اهتمام)/ الف/ 1384
◄تحلیلی بر زندگی امام جواد(ع)/ عباسعلی کامرانیان/ مجنون / 1384
◄جوان ترین رهبر؛ حضرت امام جواد(ع)/ مهدی مرادحاصل، شهرام عظیمی (نقاش)، زهرا شهبازی (ویراستار)/ منادی تربیت / 1384
◄قصه های مهربانی؛ مهربان یازدهم امام جواد(ع)/ مجید ملامحمدی، محمدحسین صلواتیان (تصویرگر)/ پیام آزادی/ 1385
◄یکصد و ده حدیث از امام جواد و امام هادی(ع)/ محمدحسین مجاهد (گردآورنده)/ فقه/ 1385
◄نخل های بی قرار؛ چهل حکایت از زندگی امام جواد(ع)/ ناصر نادری/ پیام محراب/ 1386
◄چهل حدیث از امام محمد جواد(ع)؛ گهرهای تقوی(ع)/ محمدحسین فلاح زاده/ معروف/ 1386
◄آشنایی با زندگانی امام جواد علیه السلام/ حسین فریدونی/ نبا / 1386
◄بخشنده پاک؛ امام جواد علیه السلام/ مهدی وحیدی صدر (شاعر)/ جامعه القرآن الکریم / 1386
◄عجایب و معجزات شگفت انگیزی از امام جواد(ع)؛ اثبات حقانیت تشیع/ واحد تحقیقاتی گل نرگس(عج)/ شاکر/ 1386
◄درختی که بال درآورد؛ داستان هایی از زندگی امام جواد(ع)/ مجید ملامحمدی/ بوستان کتاب قم/ 1386
◄عزیزترین یادگار؛ حکایتی از زندگی امام جواد(ع)/ مهدی وحیدی صدر، طیبه توسلی (تصویرگر)/ عروج اندیشه/ 1387
◄حیات پاکان؛ داستان هایی از زندگی امام رضا، امام جواد و امام هادی(ع)/ مهدی محدثی/ بوستان کتاب قم / 1387
◄امام جواد(ع)/ مهدی وحیدی صدر، منقذ موسوی (تصویرگر)/ عروج اندیشه/ 1387
◄بخشنده ترین پدر دنیا؛ امام جواد(ع)/ علی عباسی/ منتظران ظهور/ 1387
◄امام جواد(ع)؛ غنچه ای که پژمرد/ سپیده خلیلی، سعید رزاقی (تصویرگر)/ لوح دانش/ 1387
◄چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد(ع)/ عبدالله صالحی/ مهدی یار / 1387
◄امام محمد تقی (ع)/ مهدی وحیدی صدر، فرشته منعمی (تصویرگر)/ موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / 1387
۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
محرم خانه بود و نامحرم اسرار.
امـــام جــواد آن شه ملک جود که بُد عالم علم غیب و شهود
ز تقوا تقى بود آن نور پاک ز بخشش جــواد آن مه تابناک
جوان بود و جوانه امامتش، بهاری ترین تصویر روزگار، مولایی که در کودکی، اعجاز امامت را به تصویر کشید و بالیدن بی وقفه اش، خار چشم دشمنان شد.
چنان عطر و بوی آسمان داشت که زمین، مدهوش تماشایش بود.
چشمه چشمه حکمت و الهام از سینه اش می جوشیدو هر چه ناپاکی را در زلال عصمتش می شست.
مناظره های جاهلان را عالمانه پاسخ می داد و سد انحرافی معتزله ها را به پایداری می شکست.
نقشه های دقیق مأمون را نقش بر آب و کاخ پوشالی اعتبارش را بر سرش خراب می کرد.
مأمون، سنگ بر سنگ کینه می نهاد و معتصم، آتش بر آتش انتقام.
حادثه ای در راه بود.
محرم خانه بود و نامحرم اسرار.
از اهالی خورشید نبود؛ با نور غریبه بود. می خواست حلقه اتصال توطئه ای شوم شود. در دستانش گدازه های آتش زبانه می کشید، وقتی زهر را به جان آسمان می ریخت.
سالیانی است کاظمین، غنچه جوان ولایت را میهمان است و ما با حلقه حلقه اشک های چشم مان، دل هامان را به ولایتش پیوند می دهیم.
حال که مجال رفتن به کاظمین نداریم، در دیاری نزدیک تر، به پابوس پیشوای هشتم می رویم؛ غریبی در دیاری آشنا.
آقا سیاه پوش و عزادار، به تسلی آمده ایم با همه کبوترانه های نوحه و ندبه.
در سوگ جوادالائمه
در میان حجره یا رب کیست غوغا میکند
شکوه زیر لب ز بی رحمی دنیا میکند
همسرش از فرط شادی و شعف کف میزند
زین عمل خود را به عالم خوار و رسوا میکند
ابن الرضا به حجره غریبانه جان سپرد
او شمع جمع بود و چو پروانه جان سپرد
مسموم شد ز زهر جگر سوز اُمّ فضل
از روی شوق در ره جانانه جان سپرد
بی انصاف نباش
کسی آمد محضر آیت الله میلانی در مشهد.
در اطراف حرم امام رضا علیه السلام مغازه داشت.
عرض کرد: مغازه دارم در اطراف حرم، در ایامی که شهر شلوغ است و زائر زیاد، قیمت اجناس را مقداری بالا میبرم و بیشتر از نرخ متعارف میفروشم. حکم این کار من چیست؟
آیت الله میلانی فرمود: این کار “بی انصافی” است.
مغازه دار خوشحال از این پاسخ و اینکه آقا نفرمود حرام است، کفشهایش را زیر بغل گذاشت و دست بر سینه عقب عقب خارج میشد.
آقای میلانی با دست اشاره کرد به او که برگرد!
برگشت!
آقا دهانش را گذاشت کنار گوش مغازه دار و گفت: داستان کربلا را شنیده ای؟
گفت:بله!
گفت: میدانی سیدالشهدا علیه السلام تشنه بود و تقاضای آب کرد و عمر سعد آب را از او دریغ کرد؟
گفت: بله آقا، شنیده ام.
آقای میلانی فرمود: آن کار عمر سعد هم “بی انصافی” بود!
✅ این روزها #باانصاف باشیم
تا می توانید در جوانی به مردم خدمت کنید
?احمد بهاء الدینی : گاهی که #خدمت امام می رسیدیم عرض می کردیم اگر امکان دارد ما را نصیحتی بفرمایید. معمولاً امام این نصیحت را می کردند: «تا می توانید در جوانی هر خدمتی را به مردم بکنید، هر عبادتی بکنید. قدر جوانی را بدانید که وقتی به سن من برسید، دیگر هیچ کاری نمی توانید بکنید. مثل من که هیچ کاری نمی توانم بکنم»
?برداشت هایی از سیره امام خمینی (ره) |پاسدار اسلام؛ ش ۹۱ ، ص ۴۰
#خاطرات_امام
✅ @EMAM_COM
افسوس شیخ طوسی
ملّا محسن فیض کاشانی، آن عارف بالله، صاحب کتاب کلمات مکنونه و کتب عرفانی و اخلاقی و علمی دیگر، در عالم رؤیا یا مکاشفه، شیخ الطائفه، شیخ طوسی را میبیند
به شیخ طوسی عرضه میدارد که آقا! آنجا چه خبر است؟
شیخ طوسی میفرماید: آنجا چه خبر است؟ اینجا خبری نیست، خبرها آنجاست،
ملّا محسن فیض کاشانی تعجّب میکند و میگوید من عرض کردم: آقا! خبر آن طرف است، این طرف که خبری نیست،
شیخ طوسی میگوید: خیر، اتّفاقاً بر عکس متوجّه شدید، خبر آنجاست و این طرف، خبری نیست، هر چه این طرف هست از آنجا آمده است.
فقط به تو بگویم: ای محسن! بدان، هر چه هست در دنیاست و من امروز مغموم هستم و افسوس میخورم که میتوانستم کار بیشتری انجام بدهم و انجام ندادم، تعبیر عجیبی دارد
میفرماید: اگر میدانستید که اینجا، فقط یک ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد(ص) چقدر ارزش دارد، آن وقت میفهمیدید، چرا در ماه مبارک رمضان، اوّلین دعا، این است «اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُور» ✨
@rahrovanhedayat
✔️ یک قانون کلی ✔️
- ماسک بزنید لطفا!?
- به خودم مربوطه.
⚠️- ماسک نزدنتون بقیه رو به مخاطره می اندازه، شما در یک محیط عمومی هستید.
- هر کی سختشه از من فاصله بگیره. یا بره بیرون.
- چه ربطی داره! شما با زدن ماسک هم خودتون مصون از کرونا میمونید هم دیگران از شما.
- چرا فکر میکنید میتونید برای دیگران تعیین تکلیف کنید؟
- من تعیین تکلیف نکردم، متخصصین اینطور میگن.
- یعنی متخصصین منظورشون اینه که ما خودمون عقلمون نمیرسه و مثل یک بچه برای ما تصمیم میگیرن؟
- فهمش سخت نیست. شما اگر مبتلا باشید به دیگران سرایت میدید و اگر سالم باشید از دیگران ممکنه بگیرید این که مغلطه نداره. زدن ماسک موجب مصونیته.
- من به خودم مطمئنم شما اگه به خودت مطمئن نیستی پیش من واینستا. توهّم بیماری دارید. کلا اگه نمیتونی دیگرانو بدون ماسک قبول کنی خب مشکل خودته. من نمیتونم خودمو محدود کنم که شما راحت باشی.
✍️اگر کسی این مکالمه رو در این شرایط #کرونا در یک مکان عمومی با فرد دیگری داشته باشه، تصور عمومی جامعه ازش چیه؟
?مشکل اینه که این قانون کلی، فراگیر و معقول، همه جای دنیا و در همه موضوعات، قابل فهمه و اگر کسی باهاش مخالفت کنه مورد شماتت دیگران قرار میگیره؛ ⬅️⬅️ اما در مورد حجاب و عفاف به این دلیل که تبلیغات منفی و مقابله فرهنگی با اون وجود داره و سود برخی، در بی عفتی جوامع هست، از سوی عده ای غیر قابل فهم تلقی میشه.❗️
?دلایل، اهمیت و ضرورت #حجاب ، برخلاف ماسک زدن، برای عده ای درک نشده.
? #هفته_عفاف_و_حجاب گرامی باد?
تولیدی-کارت پستال ویژه هفته عفاف وحجاب
شرف حضور...
#دیدار_امام_زمان
علامه حِلّی می فرمـودند: شب جمعه ای به قصد #زیارت امام حسین علیه السـلام به سـوی کربلا می رفتـم ، در حالی که تنها و سـوار بر الاغ بـودم و تازیانه ی کـوچکی برای رانـدن مَرکب در دست داشتم
در بیـن راه عـربی پیاده آمـد و با مـن همراه و هم کلام شـد. کم کم فهمیدم شخص دانشمندی است ؛ وارد مسائل علمی شدیم، برخی از مشکلات علمی که داشتم ازاو پرسیدم، عجیب اینکه همه را پاسخ مناسب ودقیقی فرمود! #متحیر شدم کـه او کیست؟ کـه این همه آمادگی علمی دارد؟!
در این حال به فکرم آمد از او بپرسم آیا امکان دارد کـه انـسان امـام زمـان عجل الله فرجه الشریف را ببیند؟ که بدنـم لرزیـد و تازیانه از دستـم افتاد. آن بـزرگوار خم شـد و #تازیانه را در دستم گذاشت و فرمـود: چگونه امام زمان را نمی توانی ببینی در حالی که اکنون دستِ او در دستِ توست
پس از شنیدن ایـن جمله ، بی اختیار خـود را از روی چهارپا زمین انداختم تا پای امام را ببوسم. از شـدّتِ شوق، بیهوش بر زمین افتادم. پس از اینکه به هوش آمدم کسی را ندیدم.
?عبقری الحسان، جلد ۲، ص ۶۱.
? منتخب الأثر، جلد ۲ ، صفحه ۵۵۴
حجاب،وصیت شهدا
?خواهران و برادران عزیزم درهرکجاهستید پیام خون شهیدان رابه کف داشته باشید هرچه مسئولیت سنگین تر باشد کار شیرین تر می شود.
?خواهران من #حجاب رابه شما توصیه میکنم مانند عروسک نباشید این حجاب شمابزرگ ترین سلاح شماست،حتی ازبمب های اتمی ونوترونی هم خطرناک تر است. پس حجاب تان را حفظ کنید.
?کاروکوشش درراه اسلام این دین الهی و انسانی راازیاد نبرید.
به امید پیروزی هرچی زودترحق علیه باطل
والسلام علیکم و رحمت الله وبرکاته…
?شهید یعقوب شرافت