پند اخلاقی دعای روز یازدهم ماه رمضان با تاکید بر فضیلت احسان
در این نوشتار، با توجه به متن دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان، شرحی اخلاقی بر این دعا با تاکید بر فضیلت اخلاقی احسان خواهیم داشت.
مقدمه
در این نوشتار، با توجه به عنوان خاصی از دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان، حول محور آن به بحث و تحقیق پرداخته شده است و شامل قسمتهای مختلفی چون آیاتی از کلام اللّه مجید، روایات مأثوره، مثال عرفی، شعر، داستان اخلاقی و … میباشد که در ادامه مطلب، شرحی اخلاقی بر این دعا با تاکید بر فضیلت اخلاقی احسان خواهیم داشت.
متن و ترجمه دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان
در روز یازدهم ماه مبارک رمضان، دست نیازمند خود را به سوی خدای بی نیاز بلند می کنیم و می خوانیم:
«اللَّهُمَّ حَبِّبْ اِلَیَّ فِیهِ الْاِحْسَانَ وَ کَرِّهْ اِلَیَّ فِیهِ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ وَ حَرِّمْ عَلَیَّ فِیهِ السَّخَطَ وَ النِّیرَانَ بِعَوْنِکَ یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ».
خدایا در این ماه نیکی را پسندیده من گردان، و نادرستیها و نافرمانیها را مورد کراهت من قرار ده، و خشم و آتش برافروخته را بر من حرام گردان به یاریات ای فریادرس دادخواهان.
صفحات: 1· 2
تحلیل پیام های قرآنی در ماه مبارک رمضان «قسمت بیستم»
تحلیل بیستم پیام قرآنی «لیله القدر: شب قدر»
بیستمین پیام قرانی که سوره قدر به آن اختصاص پیدا کرده است «لیله القدر: شب قدر» است اگر بخواهیم نسبت به این پیام قرانی تحلیل جامعی داشته باشیم می بایست چند نکته مهم و پیوسته توضیح داده شود
1- ماه رمضان «لیله القدر» است
نکته اول؛ این است هرچند در قرآن کریم در آیه (1)سوره قدر نامی از شب قدر آمده است وفرمود: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» ولی نام معین و مشخص از شب قدر نیامده است اما در آیه (185)سوره بقره آمده است «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى والفرقان» باکنار گذاشتن این دو آیه از دو سوره قرآن به این نتیجه و باور می رسیم «لیله القدر» در یکی از شب های ماه رمضان واقع شده است
2- ویژگی: «لیله القدر»
نکته دوم؛ این است «لیله القدر» از بین شب های سال از چند مشخصه مهم و با فضیلت برخوردار است و همین موجب شده است که این شب از نظر فضیلت. و مرتبه مساوق و مساوی با هزار شب که مساوی با هشتاد سال عمر یک انسان است باشد چراکه حق تعالی در قرآنش در آیه (3) سوره قدر در توصیف این شب فرمود: «لیله القَدْرِ خَیْرٌ مِنْ الْفِ شَهْرٍ»
نخستین ویژگی که به این شب عظمت. فضیلت ویژه ای بخشیده است نزول «دفعی» و یکپارچه قرآن کریم بر قلب رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است چراکه قرآن دو نوع نزول دارد «نزول تدریجی» که از27 رجب همراه با بعثت رسول اکرم و نزول سوره اقرء آغاز شد، و نزول دیگر نزول «دفعی» است، یعنی صورت حقیقت ملکوتی یکپارچه قرآن است که در شب لیله القدر بر قلب رسول الله نازل شده است، چراکه آیه (106) سوره اسراء که می فرماید : «قرانا فرقناه لتقراه علی الناس علی مکث ونزلناه تنزیلا.» نزول تدریجی قرآن را بیان میکند، همانگونه حضرت علامه طباطبایی رضوان علیه فرمودند: «در نزول دفعی (و یکپارچه)، قرآن کریم که مرکب از سورهها و آیات است یک دفعه نازل نشده است بلکه به صورت اجمال همه قرآن نازل شده است چون آیاتی که درباره وقایع شخصی و حوادث جزیی نازل شده ارتباط کامل با زمان و مکان و اشخاص و احوال خاصهای دارد که درباره آن اشخاص و آن احوال و درآن زمان و مکان نازل شده و معلوم است که چنین آیاتی درست در نمیآید مگر این که زمان و مکانش و واقعهای که دربارهاش نازل شده رخ دهد به طوری که اگر از آن زمانها و مکانها و وقایع خاصه صرف نظر شود و فرض شود که قرآن یک باره نازل شده، قهرا موارد آن آیات حذف میشود و دیگر بر آنها تطبیق نمیکنند، پس قرآن به همین هیئت که هست دوبار نازل نشده بلکه بین دو نزول قرآن فرق است و فرق آن در اجمال و تفصیل است. همان اجمال و تفصیلی که درآیه شریفه «کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر.»(هود / ۱) به آن اشاره شده است. و در شب قدر قرآن کریم به صورت اجمال و یکپارچه بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد و در طول بیست و سه سال به تفصیل و به تدریج و آیه به آیه نازل گردید» .
دومین ویژگی شب قدر تعیین «سرنوشت یکساله» از عمر یک انسان است، به این معنا خداوند متعال در شب قدر حوادث یک سال آینده را از قبیل مرگ و زندگى، وسعت یا تنگى روزى، سعادت و شقاوت، خیر و شر، طاعت و معصیت و… تقدیر می کند رازش این است در آیه شریفه «انا انزلناه فى لیله القدر»( قدر / 1 ) کلمه «قدر» دلالت بر تقدیر و اندازه گیرى دارد و آیه شریفه «فیها یفرق کل امر حکیم.» (دخان / 6 ) که در وصف شب قدر نازل شده است بر تقدیر دلالت می کند. چون کلمه «فرق» به معناى جدا سازى و مشخص کردن دو چیز از یکدیگر است. و فرق هر امر حکیم جز این معنا ندارد که آن امر و آن واقعهاى که باید رخ دهد را با تقدیر و اندازه گیرى مشخص سازند. امور به حسب قضاى الهى داراى دو مرحله اند، یکى اجمال و ابهام و دیگرى تفصیل. و شب قدر به طورى که از آیه «فیها یفرق کل امر حکیم.» برمی آید شبى است که امور از مرحله اجمال و ابهام به مرحله فرق و تفصیل بیرون می آیند.
سومین ویژگی شب قدر «سلام و امنیت» است، قرآن کریم در بیان این ویژگی شب قدر میفرماید: «سلام هی حتی مطلع الفجر.»(قدر / ۵ ) کلمه سلام و سلامت به معنای عاری بودن از آفات ظاهری و باطنی است. و جمله «سلام هی» اشاره به این مطلب دارد که عنایت الهی تعلق گرفته است به این که رحمتش شامل همه آن بندگان بشود که به سوی او روی میآورند و نیز به این که در خصوص شب قدر باب عذابش بسته باشد. به این معنا که عذابی جدید نفرستد. و لازمه این معنا این است که در این شب کید شیطانها هم مؤثر واقع نشود چنانکه در بعضی از روایات نیز به این معنا اشاره شده است.
البته بعضی از مفسرین گفته اند: مراد از کلمه «سلام» این است که در شب قدر ملائکه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند، سلام میدهند.
چهارمین ویژگی شب قدر «پنهان بودن» است؛ در اینکه شب قدر در ماه مبارک رمضان واقع شده است، مورد قبول همه مسلمانان است و هیچگونه شک و تردیدی در آن وجود ندارد؛ زیرا از سویی خداوند در قرآن میفرماید: «ماه رمضان ماهی است که قرآن در آن نازل شده است»11 و از سوی دیگر در آیه اول سوره قدر میخوانیم: «ما آن (قرآن) را در شب قدر فرو فرستادیم». با توجه به این دو آیه مبارکه، چنین نتیجهگیری میشود که شب قدر خارج از ماه مبارک رمضان نیست و حتماً در این ماه قرار دارد. از و حکمت «پنهان بودن شب قدر» آنچه که می توان بنابر بعضی از روایات می توان به دست آورد خداوند اجابت را در میان دعاها پنهان کرده است تا مؤمنان به همه دعاها روی آورند؛ همانگونه که وقت مرگ را پنهان کرده است تا مردم در همه حال پذیرای آن باشند. وقت قیامت و ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را نیز مخفی کرده تا اهل معصیت آنها را دستاویزی برای نیل به مقاصد شوم خود قرار ندهند و در مقابل، مؤمنان در همه حال مراقبت بیشتری از خود نشان دهند. بر همین مبنا شب قدر مخفی است و زمان دقیق آن مشخص نیست. امام علی علیهالسلام دلیل مخفی بودن شب قدر را در این میداند که مؤمنان شبهای بیشتری را قدر بدانند و در آرزوی درک فضیلت آن به کارهای نیک و عبادت بیشتری پرداخته، از معاصی و زشتیها دوری گزینند و در پرستش خداوند تلاش بیشتری نمایند: تفسیر نمونه، ج ۲۷، ص ۱۹۰.»
حکمت دیگر مخفی ماندن شب قدر آن است که اگر شب خاصی معین میشد، برخی افراد بر اثر توفیق شب زنده داری و احیای آن به عجب و غرور مبتلا میشدند؛ اما پنهان بودن آن باعث میشود تا ملکات فاضله در مؤمنان راسختر شود و در نتیجه از برکات و فیوضات بیشتری در این شبها بهرهمند گردند. اگر این شب معلوم بود، حرمت و عظمت در خور شأن را نداشت؛ زیرا مردم همواره برای امور پنهان، احترام بیشتری قائلاند.
3-شب قدر از منظر روایات
نکته سوم؛ در این که کدام یک از شبهای ماه مبارک رمضان، شب قدر است، در روایات اسلامی اختلاف است. میتوان روایتها را به سه دسته تقسیم نمود (گرچه خارج از این سه گروه نیز روایاتی وجود دارد.) به طور اجمال به برخی از آن اشاره می-شود:
گروه اول:
روایاتی است که یکی از سه شب را به عنوان شب قدر معرفی می کند چنان که آمده است: «عن ابی علی قال: سئلت اباعبدالله(ع) عن لیله القدر؟ قال: اطلبها فی تسع عشر و احدی و عشرین و ثلاث و عشرین؛ راوی می گوید از امام صادق(ع) در مورد شب قدر پرسیدم. امام فرمود: شب قدر را در نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم جستوجو کن.:. محمد حرعاملی، وسایل الشیعه، ج10، ص407.»
باز هم در روایت دیگری آمده است که شخص از امام صادق(ص) پرسید: «اللیالی التی یرجی فیها من شهر رمضان؟ فقال: تسع عشره و احدی و عشرین و ثلاث و عشرین» راوی پرسید: در کدام شب از شب-های رمضان امید می رود که شب قدر باشد؟ امام صادق(ع) در جواب فرمود: «نوزدهم، بیست و یکم، بیست و سوم.:23. محمد حرعاملی، وسایل الشیعه، ج10، ص305.»
در تعبیر دیگری از امام صادق(ع) آمده است: «التقدیر فی لیله تسع عشر و الابرام فی لیله احدی و عشرین و الامضاء فی لیله ثلاث و عشرین تقدیر و اندازه گیری در شب نوزدهم و ابرام و محکم شدن در شب بیست و یکم و امضاء در شب بیست و سوم است.:همان، ص361.)
براساس این دسته روایات، شب قدر یکی از این سه شب در ماه مبارک رمضان است و کسانی که به دنبال درک فضیلت شب قدر هستند باید آن را در این سه شب جستجو کنند و برای اطمینان بیشتر به درک این فضیلت لازم است هر سه شب را به عبادت بپردازند.
گروه دوم:
دسته دوم از روایات در این رابطه، دلالت بر این دارد که شب قدر یکی از دو شب یعنی بیست و یکم و بیست و سوم است و برای درک شب قدر باید در این دو شب به عبادت و دعا پرداخت چنان که «فضل بن یسار» از امام جواد(ع) نقل می کند: «کان ابوجعفر(ع) اذا کان لیله احدی و عشرین و لیله ثلاث و عشرین اخذ فی الدعاء حتی یزول اللیل فاذا ز اللیل صلی؛ امام جواد(ع) در شب بیست و یکم و بیست و سوم تا صبح به دعا می پرداخت.)
در روایت آمده است که زراره از امام باقر(ع) در مورد شب قدر پرسید و امام باقر(ع) در جواب فرمود: «هی احدی و عشرین او ثلاث و عشرین شب بیست و یک و یا بیست و سه.»
امام صادق(ع) نیز در جواب کسی که از شب قدر پرسید فرمود: «هی لیله احدی و عشرین او لیله ثلاث و عشرین شب بیست و یکم و یا بیست و سوم شب قدر است.»
براساس مفاد این دو گروه از روایات شب قدر یکی از این دو شب یعنی بیست و یکم و بیست و سوم است و باید شب قدر را در میان این دو شب دنبال کرد و برای اطمینان به درک شب قدر بهتر است این دو شب را به عبادت دعا و شب زنده داری پرداخت تا احتمال دستیابی به فضیلت شب قدر بیشتر گردد و درصد احتمال درک شب قدر زیادتر گردد.
گروه سوم:
دسته سوم از روایات به این مطلب تأکید دارد که احتمال شب بیست و سوم ماه رمضان برای این منظور بیشتر است؛ چنان که در روایتی از امام باقر(ع) چنین نقل شده است: «ان الجهنی اتی النبی(ص) فقال: یا رسول الله ان لی ابلاً و غنماً و غلّه (قلمه) فاحب ان تأمر بلیله ادخل فیها فأشهد الصلوه و ذلک فی شهر رمضان فدعاه رسول الله(ص) فسارّه فی اذنه فکان الجهنی اذا اکان لیله ثلاث و عشرین دخل بابله و غنمه و أهله الی مکانه؛ مردی به نام «جهنی» خدمت پیامبر اکرم(ص) آمد و عرض کرد: یا رسول الله من دارای گوسفند و شتر هستم. دوست دارم دستور بدهی که یک شب را در ماه رمضان وارد شهر مدینه شوم و خدا را عبادت کنم. پیامبر(ص) در حق او دعا کرد و به گوش او چیزی گفت و آن مرد از خدمت پیامبر خارج شد. بعدها مردم می دیدند که آن مرد در شب بیست و سوم ماه رمضان با شتران، گوسفندان و اهل و عیال خود وارد مدینه می شد.»
براساس این حدیث مرد جهنی به پیامبر عرض می کند که من به دلیل این که گله دار و صحرانشین هستم همیشه نمی توانم در نماز جماعت شما در مدینه شرکت نمایم. از شما خواهش می کنم که به من دستور دهید که در طول سال یک شب را به مدینه آمده، در نماز جماعت شما شرکت نمایم؛ و البته دوست دارم آن شب در ماه رمضان باشد. پیامبر به گوش او چیزی گفت. بعدها مردم می دیدند آن مرد در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان با دامها و حیوانات خود وارد مدینه می شد و در مسجد پیامبر به نماز و عبادت مشغول می گشت. این عمل پیامبر و رفتار آن مرد این احتمال را تقویت می کند که شب قدر همان شب بیست و سوم باشد.
البته علاوه بر این سه گروه روایاتی دیگری نیز وجود دارد که برخی از شبهای دیگر را به عنوان شب قدر معرفی می کند که علما به آنها اعتنا نکرده اند
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| تحلیل پیام های قرآنی درماه مبارک رمضان «قسمت بیستم»
نگارنده: «مبلغ نخبه حجت الاسلام و المسلمین سید محمدتقی قادری»
تحلیل پیام های قرآنی در ماه مبارک رمضان «قسمت نوزدهم»
تحلیل نوزدهم پیام قرآنی «استکبار ستیزی» و ستیز با «طاغوت»
نوزدهمین پیام قرانی که بخش مهمی از آیات قرآن به آن اختصاص یافته است «استکبار ستیزی» و ستیز با «طاغوت» است. از همین رو در ایه (36)سوره نحل در بیان فلسفه بعثت انبیاء آمده است: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ» تحلیل جامع و همه جانبه این پیام قرانی درصورتی امکان پذیر می گردد که چند نکته کلیدی به درستی توضیح داده شود؛
نکته اول: این است تمام انبیاء از جمله رسول خاتم با سه جبهه روبرو بودند:
جبهه اول: که در قران کریم نامبرده شده (ملا) است. یعنی حاکمیت سیاسی قلدران و زورگویانی همچون نمرود، فرعون، ابوجهل، ابوسفیان که با در اختیار داشتن ابزار قدرت هیچ مخالفی رات حمل نمی کردند و در برابر منطق و استدلال انبیاء از زور و خشونت فیزیکی استفاده می کردند. از این رو قر آن در گزارش خود در سوره اعراف از (۵۸تا ۱۲۸) نمونه هایی از تقابل این جبهه باطل در برابر انبیایی چون هود، شعیب، صالح و موسی گزارش می دهد که انان با استفاده از ابزار زور و قلدری از پی کردن ناقه صالح، تا قطع کردن دست و پا پیروان موسی و کشتن کودکان و به اسارت گرفتن زنان کوتاهی نمی کردند، و در زمان رسول اعظم نیز ابوجهل و ابولهب همین شیوه را داشتند.
جبهه دوم: غول اقتصادی است که قرآن باعنوان (مترفین) نام می برد که در لجن زار حرام خواری فرورفته بودند و همراه با ملا در برابر جبهه حق به مقابله برمی خواستند، و از آیه (۷۶ تا ۸۱) سوره (قصص) قارون را که پسر دایی یا پسر خاله موسی بود به عنوان نمونه ذکر می کند که در برابر موسی ایستاد تا نابودی خود پیش رفت.
جبهه سوم: احبار، رهبان ، و عالمان فاسد چون کعب الاحبار و ابو هریره ها هستند، چراکه آنان با قضاوت و حکم به ناحق دادن و بهشت فروشی کردن دم و دستگاهی به راه انداخته بودند و دستشان در دست جبهه اول و دوم قرار داشت و انبیا را مزاحم خود می دانستند که در آیه (۳۸)سوره توبه ،پرده از چهره انان برداشت و می گوید: (ان کثیرا من الاحبار والرهبان لیا کلون اموال الناس بالباطل ویصدون عن سبیل الله).
این سه جبهه باطلی اند که به مدت ببست و سه سال در برابر رسول الله (ص) ایستادند
نکته دوم: انبیا که در برابر این سه جبهه باطل قرار داشتند از چند ویژگی مهم برخوردار بودند؛
اولا: اهل «مصانعه» نبودند، یعنی در برابر فشار های سیاسی و اقتصادی جبهه باطل از «حد الهی» و اصول کوتاه نمی امدند و عقب نشینی نمی کردند، از همین روست وقتی قبیله ثقیف به حضرت پیشنهاد کردند که ما در صورتی ایمان می آوریم از خواندن نماز معاف باشیم، یکسال دیگر بت (لات) را عبادت کنیم ما مامور بت شکستن نباشیم، پیامبر با دو شرط اول موافقت نکرده چون با اصول در تعارض بود.
ثانیا: اهل «مضارعه»، بده بستان و معامله در اصول نبودند، حاضر نبودند روی اصول معامله کنند از همین رو وقتی مشرکین مکه چون ولیدبن مغیره، عاصـبن وایل، امیه خلف پیشنهاد کردندکه شما شما یک سال بت های ما را بپرست و یا حداقل مس کن پیامبر به امر الهی فرمود: «يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ ﴿۱﴾. لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ﴿۲﴾. وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۳﴾.سوره کافرون»
ثالثا: اهل «اتباع المطامع» نبود یعنی گرایش به زر به زر اندوزی و ذخارف دنیا نداشت از همین رو تحریم اقتصادی و محاصره دره شعب ابیطالب و پیشنهاد وسوسه انگیز مشرکین که به حضرت می گفتند که اگر مال یا پست می خواهی حاضریم در اختیار تو قرار بدهیم قبول نکرد بلکه فرمود «اگر آفتاب در دست راست و ماه در دست چپم قرار دهید با شما در اصول معامله نخواهم کرد» و با همین مشی به مقابله خود با سران استکبار همچون ابوجهل و ابولهب با فریاد (تب یدا ابولهب ) ادامه داد.
نکته سوم: تقابل انبیا با مثلث زر، زور و تزویر «ملا، مترف و احبار» تقابل ذاتی است در هر جا و هر مکان و هر زمان باشد امکان مصالحه بینشان وجود ندارد، و این تقابل سه علت دارد:
علت نخست: این است «جبهه انبیا» به منزله نور و سفیدی است چون می خواهند جامعه از تاریکی و ظلمات فکری، قلبی و روحی که مردم گرفتار شدند و از توحید فطری به شرک کشانده شدند نجات پیدا کنند و فریاد می زنند. «ان عبدالله واجتنبواالطاغوت »:نحل/۳۶ .
از این رو قرآن در توصیف آنان می گوید: (الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور: بقره/۲۵۷). و در مقابل جبهه باطل به منزله سیاهی و تاریکی که منافعش در جهل و نادانی و فراموش شدن ارزشهای انسانی در جامعه است، با این نگاه همان گونه که سیاهی و سفیدی تاریکی و روشنایی قابل جمع نیستند این دو جبهه نیز قابل جمع نخواهند بود.
علت دوم: جبهه انبیا، جبهه عدالت و قسط مطلق است آنها آمدند حق محرومین و پابرهنگان را از سلطه اقلیت خارج کنند و حق را به حق دار بر گردانند: (ولقد ارسلنا رسلنا باالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس باالقسط : حدید/۲۵/۲۶) و در مقابل جبهه مقابل، ظلمت مطلق است.
نکته چهارم: هرچند مستکبرین روش های پیچیده و متکثر در بند کشاندن پا برهنگان و مستضعفان داشته و دارند ولی سیره و استراتژی رسول خدا(ص) در مقابله با سه جبهه «زر، زور و تزویر» و به تعبیر قرانی سه طبقه «ملا»، «مترف» و «احبار» در چند امر بوده است.
نخستین راه کار در مقابله سه جبهه خود برتر بین و مستکبر(خود باوری و اعتماد بنفس) در جهه حق و مستضعفان است. چرا که یکی از روش های غلبه مستکبران بر توده مردم و به استضعاف کشیدن انان ، تلقین این مطلب است که توده مردم بدون تکیه بر ثروتمندان، صاحب منصبان و قدرتمندان قادر به ادامه حیات نیستند. تا آنجا که فراعنه، خود را خدای مردم روی زمین و رب مردم و صاحب و مالک آنان معرفی می کردند. پیامبران الهی، در برابر این سیره مستکبران، همواره در پی زدودن جهل و نادانی از مستضعفان و القای روحیه و اعتماد به نفس و توکل بر خدا بوده اند و همواره به قدرت درونی و توان درونزای مردم اذکار و یادآوری دارند. از همین رو قران کریم خطاب به کسانی که در جهه حق قراردارند می گوید «ولاتهنوا ولا تهزنوا وانتم الا علون ان کنتم مؤمنین :آل عمران، آیه 139»
دومین راه کار در استکبار ستیزی از منظر قرانی (برخورد تهاجمی و طلب کارانه) با مستکبرین است چراکه مستکبران همانند آن گرگ و حیوانی هستند که هر گاه بدو حمله کنی عقب می نشیند و هرگاه بگریزی در پی تو می دود. وجود این روحیه در مستکبران اقتضا می کند که مردم مستضعف، همواره در برابر آنان، موضعی تهاجمی اختیار کنند تا آنان زمینه پیشروی نیابند. افزون بر آن مستکبران، اهل شفقت و دلسوزی نیستند تا چنانچه ملتی را در ضعف و ناتوانی مشاهده کنند، به رحم آیند و از استثمارش دستبردارند ، بلکه آنان همچنان به ظلم خود ادامه می دهند. از همین رو قران کریم به عنوان یکی اصل و قاعده می گوید: «محمد رسول الله و الذین معه اَشِدّآءُ عَلَی الکُفّار رُحَمآءُ بَینَهُم » ( سوره فتح ، آیه ۲۹). محمد(ص) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند» و همچنین فرمان تهاجم داده و می گوید: «فقاتلوا ائمه الکفر انهم لا ایمان لهم» ( سوره توبه ، آیه ۱۲): با پیشوایان کفر پیکار کنید؛ چراکه انها پیمانی ندارند؛ شاید (باشدت عمل) دست بر دارند»
و در آیه دیگر فرمان قاطع پیکار با سلطه طلبان متجاوز را با رعایت حد و مرز داده و می گوید: «قاتلو فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لاتعتدوا» (سوره بقره، آیه ۱۹۰) و در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند نبرد کنید، و از حد تجاوز نکنید ،که خدا تعدی کنندگان را دوست نمی دارد» و کسانی که در راه حمایت از مستضعفین کوتاهی و سستی می کنند ، مورد مواخذه قرار می دهد «ما لکم لا تناصرون» (سوره صافات، آیه ۲۵): شمارا چه شده که از هم یاری نمی طلبید»
سیره و مشی همه پیامبران و رسول اکرم نیز در برخورد با مستکبران، سیره ای تهاجمی بوده است از همین رو پیامبر اکرم (ص) در نامه هایی که به سران ایران و روم و برخی کشورها فرستاد از موضعی برتر سخن گفت. در نامه آن حضرت به کسری، پادشاه ایران، آمده است« مسلمان شو تا در سلامت باشی و اگر ابا کنی، گناه مجوس برعهده توست». جمله مسلمان شوید تا در سلامت باشید در نامه های آن حضرت به قیصر روم، پادشاه مصر و نجاشی دوم و پادشاه یمامه نیز به چشم می خورد که حکایت گر از موضع بالا و تهاجمی بر خورد کردن با مستکبران است.
سومین راه کار در استکبار ستیزی «شکیبایی و پایداری» و نیز «اعتماد به وعدههای الهی»است، و هرگاه در جبهه حق این دو اصل شکل گرفت نصرت و پیروزی محقق شد و جبهه استکباری هزیمت و شکست سختی را متحمل شد از همین رو قران کریم دو اصل «استقامت» و «وعده الهی» را به عنوان استراتژی در مقابله با استکبار در پیش روی مسلمین قرار می دهد و می فرماید «یا ایها النبی حرض المؤمنین علی القتال ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مائتین و ان یکن منکم مائه یغلبوا ألفاً من الذین کفروا بأنهم قوم لایفقهون الان خفف الله عنکم و علم أن فیکم ضعفاً فإن یکن منکم مائه صابره یغلبوا مائتین و إن یکن منکم ألف یغلبوا ألفین بإذن الله و الله مع الصابرین (توبه،آیه ۶۵) هر گاه بیست نفر با پایداری از شما باشند، بر دویست نفر غلبه می کنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از کافران؛ زیرا آنان گروهی هستند که نمی فهمند. هم اکنون خداوند به شما تخفیف داد و دانست که در شما ناتوانی است. بنابراین، هر گاه صد نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر پیروز می شوند و اگر هزار نفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند کرد و خدا با صابران است»
چهارمین راه کار در استکبار ستیزی و مقابله با سلطه جویان «تحقیر مستکبران» و به هیچ انگاشتن «شکوه دروغین» آنان است، چراکه تفاوت مستکبران و مستضعفان در این است در معادلات و محاسبات مستکبران داشتن امکانات مالی و تسلیحاتی زمینه ساز هرگونه پیروزی بر مستضعفان است، نصرت و امداد الهی در این محاسبات راه ندارد، ولی در مقابل مستصعفان هرچند برای امکانات مالی و تسلیحاتی در برخورد قاطع با دشمن ارزش قایل اند، ولی نصرت الهی را فراتر از امکانات می دانند.
از همین رو قدرت و شکوه ظاهری مستکبرین را کف روی آب دانسته وان را به سخره می گیرند و همین تحقیر زمینه شکست مستکبرین فراهم می کند از همین رو نوح خطاب به قومش می گوید:
«يا قوم إن كان كبر عليكم مقامي و تذكيري بآيات الله فعلي الله توكلت فأجمعوا أمركم و شركاء كم ثم لايكن أمركم عليكم غمه ثم اقضوا إلي و لاتنظرون: اي قوم من اگر مقام و يادآوري من به آيات الهي بر شما سنگين و تحمل ناپذير است (هر كار از دستتان ساخته است بكنيد) من بر خدا توكل كرده ام، فكر و قوه و قدرت خود و خدايانتان را يك جا گرد آوريد تا هيچ چيز بر شما پوشيده نماند، پس اگر مي توانيد به حيات من پايان دهيد و هيچ مهلتم ندهيد.»
اين آيه، سخن حضرت نوح(ع) به قومش است و لحن آن شامل تحقيرآميزترين گونه برخورد با آنان است. آن حضرت مي فرمايد كه همگي شما با خدايانتان متحد شويد و بر من هيچ ترحم نكنيد و اگر مي توانيد جان مرا بگيريد وخود را راحت كنيد، ولي بدانيد كه من به پشتيبان قادر و توانايم تكيه كرده ام و از شما خوف و هراسي ندارم.
و همچنین در برخورد ساحران فرعون نيز پس از ايمان آوردن به موسي(ع)، برخوردي كوبنده و تحقيرآميز با فرعون بود. آنان، پس از تهديدهاي فرعون مبني بر قطع دست و پايشان، با استواري تمام پاسخ دادند؛
گفتند: ما هرگز تو را بر معجزاتي كه به ما رسيده و بر خدايي كه ما را آفريده است ترجيح نمي دهيم و اختيار نمي كنيم. هر كار كه مي خواهي و مي تواني بكن كه قدرت تو تنها در پايان دادن به حيات دنيايي ما كارآيي دارد.
اين پاسخ بسيار تحقيركننده و شكننده بود و آنان به طاغوتي جبار چون فرعون اعلام كردند كه ما هرگز تو را بر خدا ترجيح نميدهيم و جايزه و پاداش تو براي ما ارزشي ندارد. اين گونه پاسخ ها و برخوردها، شكوه و شوكت مستكبران ر ا خرد و تباه مي كند و آن هيمنه ظاهري شکسته می شود
پنجمین راه کار در استکبار ستیزی بسیج کردن «پابرهنگان ومستضعفین» است چراکه تجربه تاریخی نشان می دهد که پایگاه اصلی همه انبیا و نهضت های توحیدی فقرا و محرومین بوده اند که بیشترین اسیب اقتصادی و معنوی را اینان از مستکبرین خورده اند و زخمی از انان بر سینه دارند از همین رو مستضعفان سخاوتمندانه از جانشان هزینه کرده اند تا مستکبرین را از اریکه قدرت پایین اورده و نهضت توحیدی را پیروز نمودند از همین رو استراتژی قرانی در مقابله با استکبار حمایت از مستضعفان است که می گوید:
(وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا (سوره نسا،آیه ،۷۵) :چرادر راه خدا و (درراه)مردان وزنان وکودکانی که (به دست ستمگران)تضعیف شده اند ، پیکار نمی کنید؟!همانافرادگویندپروردگاراذ!!ماراازاین شهر(مکه )که اهلش ستمگرند،،بیرون ببر؛وازطرف خود،برای ماسرپرستی قرارده؛واز حانب خود،یار ومددی برای ما تعیین فرما»
ششمین راه کار در استکبار ستیزی و مقابله با سلطه طلبان «وحدت و انسجام» است. چراکه شگرد و استراتژی سلطه طلبان ایجاد تفرقه و تشتت بین پیکار گران و سرگرم کردن انان با خودشان است استکبار ستیزی در این است که در جهت مخالف مستکبرین گام بر داشته شود وان راهی جز اتحاد بین پیکار گران نخواهد بود و با وحدت و انسحام است که ضربه های مهمی بر مستکبرین وارد می شود از همین رسول خدا(ص) با ورود به مدینه عقد اخوت بین مهاجر و انصار بست و با چنین اتحادی توانست پایگاه اصلی دشمن را که مکه بود فتح کند و قران کریم نیز اتحاد بین مسلمین را اصل قرار داده و می فرماید:
«وَأَطيعُوا اللَّهَ وَرَسولَهُ وَلا تَنازَعوا فَتَفشَلوا وَتَذهَبَ ريحُكُم وَاصبِروا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصّابِرينَ﴿سوره انفال،آیه ۴۶﴾ :
و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید، و قدرت (و شوکت) شما از میان نرود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است!)
هفتمین راه کار در استکبار ستیزی «رهبری نهضت» است که سه ویژگی را داشته باشد و آن این که:
اولا؛ «اهل مصانعه» یعنی سازشکار و سا خت و باخت با اهل باطل و مستکبرین نباشد
ثانیا؛ «اهل مضارعه» یعنی همرنگ با جماعت باطل و بیهوده کاران نباشد
ثالثا؛ «اهل اتباع المطاع» یعنی گرایش و طمع به زر اندوزی و زرپرستی و دنیا گرایی نداشته باشد و بر سر حق به معامله با اهل باطل ننشیند از همین روست امام علی (ع)می فرماید:
«لایقیم امرالله الامن لایصانع ولا یضارع ولا یتبع المطامع: فرمان خدا برپا ندارد، جز ان کس که در اجرای حق مدارا نکند، سازشکار نباشد پیرو ارزو ها نگردد: نهج البلاغه ،حکمت۱۱۰»
رسول الله (ص) با ویژگی های سه گانه رهبری نهضت توحیدی را به عهده داشت که در تمام مدت بیست وسه سال از بعثت با همه فشارها و جنگ ها هرگز روی اصول با کفار و مستکبرین به ساخت و باخت و معامله ننشست و اهل بیت علیهم السلام نیز در زندگانی دویست و پنجاه ساله خویش سیره و مشیشان جز سیره رسول الله (ص)نبوده است و به دلیل همین خصلت استکبار ستیزی بوده است که فرمودند: (مامنا الا مقتول او مسموم)
امام خمینی رضوان الله علیه نیز با همان مشی و سیره استکبار ستیزی در برابر همه سلطه جهانی ظاهر شد و با صراحت در نفی هرگونه سازش با استکبار جهانی فریاد بر میآورد: «کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمیدانیم. ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند!… اگر بندبند استخوان هایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند، اگر زنده زنده در شعلههای آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستی مان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز امان نامه کفر و شرک را امضا نمیکنیم.» (صحیفه امام، ج 21، ص 69، 13/4/1367)
و همچنین در تعیین این خط مشی اساسی و زیربنایی با قاطعیت و صراحت و صلابت با نفی نگاههای انحرافی اعلام مینماید:
«ملیگراها تصور نمودند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بینالملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است. ما میگوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم «لا اله الّا اللَّه» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم.» (صحیفه امام، ج1، ص 21، 15/2/1323)
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| تحلیل پیام های قرآنی درماه مبارک رمضان «قسمت نوزدهم»
نگارنده: «مبلغ نخبه حجت الاسلام و المسلمین سید محمدتقی قادری»
تحلیل پیام های قرآنی در ماه مبارک رمضان «قسمت هجدهم»
تحلیل هجدهم پیام قرآنی «محبت و دوستی انسان نسبت به حق تعالی»
هجدهمین پیام و درس قرآنی «محبت و دوستی انسان نسبت به حق تعالی» است از همین رو در ایه 165 سوره بقره یکی از نشانه ها و خصوصیت مؤمنین را شدت محبت و عشق به حق تعالی دانسته می فرماید: (وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ: و برخی از مردم به جای خدا معبودهایی انتخاب می کنند که آنها را آن گونه که سزاوار است خدا را دوست داشته باشند، دوست می دارند؛ ولی آنان که ایمان آورده اند، محبت و عشقشان به خدا بیشتر و قوی تر است. و اگر کسانی که [با انتخاب معبودهای باطل] ستم روا داشتند، هنگامی که عذاب را ببینند، بی تردید بفهمند که همه قدرت ویژه خداست [و معبودهای باطل، هیچ و پوچ اند] و خدا سخت کیفر است»
تحلیل همه جانبه این پیام و درس قرانی «وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه» زمانی امکان پذیر می شود دو نکته به درستی توضیح داده شود؛
نکته اول؛ میل فطری بشر به حب الله
بیتردید همۀ انسانها به طور فطری نهتنها میل و گرایش به خداشناسی دارند، بلکه محبت و دوستی خدا را نیز در جان و قلبشان میپرورانند و با این سرمایۀ معنوی ادامه حیات میدهند وبه زندگی معنا میبخشند،ازهمین درایه 30 سوره روم آمده است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ۚ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»
آنچه همگان به دنبال آن هستند، اصل کسب این محبت نیست، بلکه هدفشان افزودن بر این سرمایۀ معنوی است. آنچه مهم است آشنایی با راه کارهای کلیدی است که موجب افزایش محبت و دوستی نسبت به خداوند متعال میشود و انسان را از مرتبۀ محب خارج میکند و تا مرز عشق به حقتعالی پیش میبرد و او را عاشق، دلداده و دلباخته خداوند متعال مینماید.
نکته دوم؛ راه کار افزایش محبت به خداوند
برای افزايش محبت و دوستی به خداوند متعال از منظر قرآن و احادیث اهل بیت علیهم السلام راه کار متعددی وجود دارد در اینجا شش راه کار توضیح داده می شود؛
1- توجه به نعمتهای الهی
نخستین راه کار در افزایش محبت و دوستی به ذات اقدس الهی، توجهداشتن به «نعمتهای مادی و معنوی» است که خداوند متعال بدون منت در اختیار انسان قرار داده است تا بتواند به حیات خودش ادامه دهد؛ نعمتهایی که برخی از آنها چنان حیاتی و سرنوشتساز است که اگر خدا به انسان نمیداد یا اگر اکنون از بندگان بگیرد، نهتنها ادامۀ حیات و زندگی میسر نیست، بلکه آدمی حاضر است بمیرد؛ ولی چنین زندگی فلاکتباری را نداشته باشد. نعمتهایی که خداوند به انسان داده است، شمارششدنی نیست؛ از نعمتهای مادی گرفته تا نعمتهای معنوی و از نعمتهای دنیوی تا اخروی. از اینرو بخشی از آیات قرآن کریم به توجهدادن انسان به نعمتهای مادی و معنوی اختصاص یافته است. خداوند خطاب به آدمیان میفرماید: «وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ»: و از هر چیزی که [به سبب نیازتان به آن] از او خواستید، به شما عطا کرد و اگر نعمتهای خدا را شماره کنید، هرگز نمیتوانید آنها را به شماره آورید. بهیقین انسان بسیار ستمکار و ناسپاس است.
2- معرفت به نفس
دومین راه کار در افزایش محبت الهی، معرفت و شناخت به خويشتن است. به بیان استاد شهید مرتضی مطهری: «کسی که میخواهد عاشق خدا شود، اول باید عاشق خودش شود و خودش را خوب بشناسد و بداند که سعادت و کمالش در قرب به خدا است. وقتی عاشق خودش شد و سعی کرد خودش را به خدا نزدیک کند، هرقدر که نزدیکتر میشود، بیشتر عاشق خدا میشود و این عشق به خود به عشق به خدا میانجامد. “مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ"؛ کسی که خودش را بشناسد، پروردگارش را خواهد شناخت؛ همینطور کسی که عاشق خودش شود، عاشق پروردگارش خواهد شد». به تعبیر مرحوم علامه طباطبائی:
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون شد
از سَمک تا به سَماکش کشش لیلی بود
من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه
ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خسی بی سرو پایم که به سیل افتادم
او که می رفت مرا هم به دل دریا برد
مبدأ عشق به خویشتن در معرفت و شناختن خود است؛ معرفت به خود نیز یعنی باور و ایمان داشته باشد نسبت وی با خداوند متعال، نسبت «فقر مطلق» با «غنی مطلق» است؛ به این معنا انسان نهتنها در اصل وجود و کمالات وجودی وابسته به حقتعالی است که وی را از دیار عدم و نیستی به هستی رساند، بلکه تمام کمالات وجودی چون حیات، علم، قدرت و همۀ صفات کمالی را خداوند متعال به وی داده است. تبیین این مسئله همانند رابطۀ نور و لامپ است و بین لامپ و منبع مولد است که نور لامپ با منبع مولد رابطهای عمیقتر دارد؛ اگر رابطۀ نور با لامپ مولد قطع شود، خاموش میگردد و کمالی را از دست میدهد، اما نابود نمیشود؛ ولی نور لامپ با منبع مولد رابطۀ وجودی دارد؛ یعنی اگر رابطۀ نور لامپ با منبع مولد قطع شود، نابود میشود و دیگر نوری وجود نخواهد داشت. این مثال ما را به این سؤال میرساند که آیا رابطۀ ما با خداوند متعال مانند ارتباط «چراغ» با منبع مولد آن است یا مانند ارتباط «نور چراغ» با منبع مولد؟ با تأمل و دقت مشخص میشود رابطۀ ما با خدا مثل رابطۀ نور چراغ با منبع مولد آن است.
اگر خداوند رحمان نگاه وجود بخشاش را از ما برگرداند، ما دیگر وجود نخواهیم داشت؛ زیرا وجود ما لحظهبهلحظه از او افاضه میگردد؛ مانند نور لامپ که در ظاهر پیوسته وجود دارد؛ اما در واقع وجود آن لحظهبهلحظه و آنی ایجاد میشود. توجه به چنین فقر وجودی نسبت به غنی مطلق که خداوند متعال است، موجب میشود انسان هرچه بیشتر محب، دوستدار و عاشق خداوند متعال شود؛ از همینرو امام علی(علیه السلام) میفرماید: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ ربه»: کسی که خود را بشناسد، بهتحقیق پروردگارش را میشناسد.
همچنین امام صادق(علیه السلام) روایت میکند:
«خَرَجَ الْحُسَیْنُبْنُعَلِیٍّ(علیه السلام) عَلَی أَصْحَابِهِ، فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَهْ مَنْ سِوَاهُ. فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَمَا مَعْرِفَهْ اللَّهِ؟ قَالَ مَعْرِفَهْ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُه»: امام حسین(علیه السلام) …. اصحاب من، خداوند مردم را آفرید تا او را بشناسند؛ وقتی شناختند، او را میپرستند؛ وقتی او را پرستیدند، از پرستش دیگران دست میکشند. مردی عرض کرد: ای پسر رسول خدا، پدر و مادرم فدایت، معرفت خداچیست؟ حضرت فرمود: اهل هر زمان، معرفت و شناخت امام زمان خودشان است که اطاعتش برآنها واجب است.
3- دوستی اولیای الهی
سومین راه کار دوستی با مؤمنین و اولیای الهی بهویژه اهل بیت است که زمینۀ رشد معرفت، محبت، کمال، تقوا و بالاخره تقرب به خدا را فراهم میآورد. انسان هنگامی که با مؤمنین و اولیای الهی بهویژه اهل بیت ارتباط برقرار میکند وبا آنان ملاقات و گفتگو میکند ـ حتی اگر هیچ قصدی هم نداشته باشد ـ نورانیتی در دلش پیدا میشود و احساس میکند به ذکر خدا رغبت بیشتری پیدا کرده است. اینگونه محبتها سبب خالصترشدن محبت و در نتیجه بیشترشدن محبت به خدا میشود؛ در این صورت کمکم محبت به جایی میرسد که اصالت از محبوبهای مخلوق گرفته میشود؛ در این مرحله دیگر دو محبت نیست، بلکه فقط محبت خداست. به دیگر سخن فرد در این مرحله هرچه در وجود برادر مؤمن و اولیای الهی میبیند، رنگ و صبغه خدایی میگیرد و به این دلیل دوستدار خدا میشود. به بیان استاد شهید مطهری: «محبت به سوی مشابهت و مشاکلت میراند و قدرت آن سبب میشود که محب به شکل محبوب درآید.
محبت مانند سیم برقی است که از وجود محبوب به محب وصل گردد و صفات محبوب را به وی منتقل سازد. و اینجاست که انتخاب محبوب اهمیت اساسی دارد. لذا اسلام در موضوع دوستیابی و اتخاذ صدیق بسیار اهتمام ورزیده و در این زمینه آیات و روایاتی بسیار وارد شده است؛ زیرا دوستی همرنگساز است و زیباساز و غفلتآور؛ آنجا که پرتو افکند، عیب را هنر میبیند و خار را گل و یاسمن».
البته باید به این نکته توجه داشت که هر چند محبت اولیای الهی بهویژه اهل بیت زمینهساز محبت و دوستی بیشتر خداوند متعال است؛ نباید این مرتبه از محبت ما را مغرور و غافل از انجام تکالیف شرعی و دینی کند. به همین دلیل امام باقر(علیه السلام) خطاب به جابر جعفی میفرماید:
«یَا جَابِرُ، بَلِّغْ شِیعَتِی عَنِّی السَّلَامَ، وَأَعْلِمْهُمْ أَنَّهُ لَا قَرَابَةَ بَیْنَنَا وَبَیْنَ اللَّهِ (عَزَّوَجَلَّ)، وَلَا یُتَقَرَّبُ إِلَیْهِ إِلَّا بِالطَّاعَةِ لَهُ. یَا جَابِرُ، مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَأَحَبَّنَا فَهُوَ وَلِیُّنَا، وَمَنْ عَصَی اللَّهَ لَمْ یَنْفَعْهُ حُبُّنَا»: ای جابر، سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنها بیاموز که ما با خدا خویش و قومی نداریم. تنها راه تقرب به خدا، اطاعت خداست. ای جابر، این را به شیعیان ما بگو: هر که هم ما را دوست داشت و هم خدا را اطاعت کرد، ولیّ ماست؛ اما اگر متمرد و گردنکش و گناهکاری ما را نیز دوست داشته باشد، نفعی به حالش نمیبخشد.
در روایت دیگری امام باقر(علیه السلام) میفرماید:
«وَاللَّهِ مَا مَعَنَا مِنَ اللَّهِ بَرَاءَةٌ وَلَا بَیْنَنَا وَبَیْنَ اللَّهِ قَرَابَةٌ وَلَا لَنَا عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ وَ لَا نَتَقَرَّبُ إِلَی اللَّهِ إِلَّا بِالطَّاعَةِ فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مُطِیعاً لِلَّهِ تَنْفَعُهُ وَلَایَتُنَا وَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ عَاصِیاً لِلَّهِ لَمْ تَنْفَعْهُ وَلَایَتُنَا؛ وَیْحَکُمْ لَا تَغْتَرُّوا، وَیْحَکُمْ لَا تَغْتَرُّوا»: به خدا قسم، ما برائت آزادی با خودمان نداریم و با خدا نیز خویش و قوم نیستیم. ما حجتی نداریم که خدا مجبور باشد حرفی که ما میزنیم قبول کند [لله الحجة البالغه: هیچکس بر خدا حجتی ندارد]؛ ولایت ما برای کسی فایده دارد که مطیع خدا باشد؛ اما این ولایت نفعی به حال کسی که اهل معصیت است، نمیبخشد.
در پایان روایت فوق، حضرت جملهای را دو بار تکرار میکنند که: «و یحکم لاتغتروا»؛ یعنی خودتان را گول نزنید و فریب نخورید؛ چراکه راه سعادت، بندگی خداست و محبت ما به شما کمک میکند در این راه پیش بروید؛ ولی جای آن را نمیگیرد. اگر پیامبر و اهل بیت را دوست میداریم، به این دلیل است که خدا آنها را دوست میدارد.
محبت اولیای الهی و محبت اهل بیت باید فرع محبت خدا باشد تا آن اثر مورد انتظار تحقق پیدا کند؛ بنابراین باید همواره بین خوف و رجا باشیم و گمان نکنیم محبت اهل بیت، جایگزین انجام وظیفۀ شرعی و تکالیف دینی میشود
4- تدبر در اسماء و صفات الهی
چهارمین راه کار برای افزایش محبت و دوستی خداوند متعال، تدبر و تأمل در «اسماء و صفات الهی» بهویژه صفت «ستار العیوب»بودن خداوند متعال است؛ چراکه خداوند به دلیل «ستار العیوب»بودن، عیبهای بندگانش را در دنیا میپوشاند و از دید دیگران مخفی نگه میدارد.
اگر خداوند که عالم به خطاها و لغزشهای پنهانی انسانهاست، ستار العیوب نمیبود، با لطف و رحمت واسعهاش عیبها و لغزشهای انسانها را از چشم یکدیگر نمیپوشاند و حیات دنیایی ما عرصۀ افشا و پردهدری خطاهای آدمیان میشد و همانند قیامت [در آن روز که اسرار نهان آشکار میشود ] معایب و لغزشهای انسانها آشکار میشد، همه چیز زیروزبر میگردید و پدیدهای به نام جامعۀ بشری وجود نمیداشت؛ زیرا هیچکس لحظهای نمیتواند در کنار دیگری بماند و به فردی دارای سوابق سوء و شرمآور اندک تکیه و اعتمادی داشته باشد. اگر عیوب و گناهان انسانها ظاهر میشد، شخصیت و آبروی افراد محفوظ نمیماند، بلکه همه از همدیگر متنفر میبودند و هرگز کسی مرده دیگری را (از روی نفرت) دفن نمیکرد.
عیبپوشی و «ستار العیوبی» خداوند سپری در برابر گناهان است و اگر گناه و لغزشهای افراد معلوم شود، جرئت بر گناه بیشتر میشود؛ زیرا افراد بیآبرو در جامعه باکی از ادامۀ گناه ندارند و با خود میگویند: ما که رسوا هستیم، بگذار تا رسواتر شویم. امام باقر(علیه السلام) میفرماید:
«مَا مِنْ عَبْدٍ يَعْمَلُ عَمَلًا لَا يَرْضَاهُ اللَّهُ إِلَّا سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ أَوَّلًا فَإِذَا ثَنَّى سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ فَإِذَا ثَلَّثَ أَهْبَطَ اللَّهُ مَلَكاً فِي صُورَةِ آدَمِيٍّ يَقُولُ لِلنَّاسِ فَعَلَ كَذَا وَ كَذَا»: هیچ بندهای عملی که خداوند آن را نمیپسندد، انجام نمیدهد؛ مگر اینکه خدای عزوجل بار اول آن عمل را میپوشاند؛ پس اگر دوباره آن را انجام داد، باز خدا آن را برای بار دوم میپوشاند؛ اما هنگامی که برای بار سوم آن را انجام دهد، خدای عزوجل فرشتهای را در صورت انسانی فرو میفرستد که به مردم چنین میگوید: آگاه باشید که فلان شخص چنین و چنان انجام داده است.
یکی از مهمترین فرازهای دعای کمیل برای افزایش دوستی و محبت به خداوند، توجهدادن صفت «ستارالعیوبی» خدای متعال است. امام علی(علیه السلام) در این دعا میفرماید:
«اللَّهُمَّ مَوْلاَيَ كَمْ مِنْ قَبِيحٍ سَتَرْتَهُ وَ كَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلاَءِ أَقَلْتَهُ (أَمَلْتَهُ) وَ كَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَيْتَهُ وَ كَمْ مِنْ مَكْرُوهٍ دَفَعْتَهُ وَ كَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِيلٍ لَسْتُ له نشرته»: خدايا، اى سرور من، چه بسيار زشتى مرا پوشاندى و چه بسيار بلاهاى سنگين و بزرگى كه از من برگرداندى و چه بسيار لغزشى كه مرا از آن نگه داشتى و چه بسيار ناپسند كه از من دور كردى و چه بسيار ستايش نيكويى كه شايسته آن نبودم و تو ميان مردم پخش كردى.
تأمل و درنگ در صفات جمالیه خداوند، یعنی صفاتی که بیانگر لطف و رحمت بینهایت و بیکران خداوند است؛ همچون غفار، ستار، رزاق، تواب، رحمن، رحیم و ….. چنان محبت و دوستی مضاعف را در قلب و جان آدمی شعلهور میکند و او را عاشق و دلباختۀ حضرت میکند که حاضر است همۀ هستی و سرمایهاش که جان ناقابل است، نثار حضرت دوست کند.
5- ترک تعلقات دنیوی
پنجمین راه کار برای افزایش محبت و دوستی خداوند متعال، پاکنمودن قلب از دنیا و وابستگیهای آن و بریدن از دنیا و حرکت به سوی خداست که این مهم جز با اخراج محبت غیرخدا از قلب حاصل نمیشود؛ چراکه قلب انسان مانند ظرفی است که تا آب را از آن خالی نکنی، ظرفیت قبول سرکه را ندارد و تا زمانی که قلب آدمی آمیخته به تعلقات دنیوی چون مال، ثروت، جاه و مقام، زن و فرزند باشد، نمیتواند ظرف محبت و دوستی خداوند متعال باشد. به طور بدیهی اگر محبت خدا درون قلب کسی جای گیرد، محبوب وی خواهد شد؛ از همینرو رسول الله(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «حُبُّ الدُّنيا و حُبُّ اللّه لا يَجْتَمِعانِ في قَلبٍ أبدا»: محبت و دوستی دنیا و حب خداوند در یک قلب جمع نمیشوند.
امام علی(علیه السلام) نیز فرمود: «اِن کنتم تحبّون اللّه فَاخرجوا من قُلوبکم حبَّ الدُنیا»: اگر میخواهید خداوند را دوست داشته باشید، محبت دنیا را از قلبهایتان خارج کنید.
6- مداومت در سحرخیزی
راه کار ششم در افزایش محبت و دوستی خداوند، سحرخیزی و شبزندهداری بهویژه خواندن «نافلۀ شب» است؛ چراکه در «قرب الفرائض» و انجام نمازهای واجب چون نماز پنجگانۀ صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشاء، از آنجا که وجوب دارند، خداوند دست بنده را میگیرد،به سمت خود میکشاند و نزدیک به خود میکند؛ ولی در «قرب النوافل» و نافلههای یازدهگانه شب چون نافله و مستحب است، بنده دست خدا را میگیرد به جانب خود میکشاند؛ به همین دلیل سحرخیزی همراه با خواندن نماز شب و نجواکردن با ذات اقدس الهی نهتنها موجب افزایش محبت و دوستی بنده به خداوند متعال میشود، بلکه او را به اوج دلدادگی و محبت میرساند؛ درجه و مرتبهای که در حدیث قدسی معروف به «قرب النوافل»، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از ناحیه خداوند متعال اهل نوافل را اینگونه توصیف میکند:
«وَمَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَإِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ، وَلِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ، وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا، إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ، وَإِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ»: و هیچیک از بندگانم به من تقرب نجوید با عملی که نزد من محبوبتر باشد از آنچه بر او واجب کردهام و بهدرستی که به وسیله نافله به من تقرب میجوید تا آنجا که من دوستش میدارم و چون دوستش دارم، آنگاه گوش او میشوم که با آن میشنود و چشمش میشوم که با آن میبیند و زبانش میگردم که با آن سخن میگوید و دستش میشوم که به آن میگیرد. اگر بخوانَدَم، اجابتش میکنم و اگر خواهشی از من کند، به او میدهم.
در حقیقت محبت و دلدادگی بنده را به جایی میرساند که جای عاشق و معشوق تغییر میکند و خداوند عاشق بندۀ دلدادهاش میشود که حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) در توصیف آنان از زبان حضرت حق اینچنین میفرماید: «اَحَبَّ اللهُ عَبْداً عَشَقَهُ و عَشَقَ عَليِه فَيَقُولُ عَبدي اَنْتَ عاشقي وَ مُحِبّي و انا عاشقٌ لَكَ و مُحِبٌّ لَكَ َانْ اَرَدْتَ اَوَلَمْ تُرِد»: زمانی که بندهای محبوب خدا میشود، خداوند او را عاشق خویش میگرداند و خود نیز به او عشق میورزد. سپس میگوید بندۀ من، تو عاشق و دوستدار منی و من نیز عاشق و محب تو هستم؛ چه بخواهی و چه نخواهی
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| تحلیل پیام های قرآنی درماه مبارک رمضان «قسمت هجدهم»
نگارنده: «مبلغ نخبه حجت الاسلام و المسلمین سید محمدتقی قادری»
تحلیل پیام های قرآنی در ماه مبارک رمضان «قسمت هفدهم»
تحلیل هفدهم پیام قرآنی «مودت» و «محبت ورزیدن» به اهل بیت علیهم السلام
هفدهمین پیام و درس قرآنی «مودت» و «محبت ورزیدن» به اهل بیت علیهم السلام است، چراکه در ایه آمده است: «ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ» از همین رو یکی از سیره های رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم ترویج محبت علیهم السلام بوده است و تلاش حضرت بران بوده محبت اهل بیت را فرهنگ سازی کرده و در جان و دل آنان غرس نماید تحلیل همه جانبه این سیره عملی امکان پذیر نیست مگر آن که چند نکته توضیح داده شود
1-دلایل واجب بودن مودت به اهل بیت علیهم السلام
نکته اول؛ مسلمان اگر بخواهد مسلمان زندگی کند و مسلمان بمیرد و زیستش نیز زیستی انسانی باشد به سه دلیل بایست حوضچه وجودیش را پر از محبت و دوستی اهل بیت علیهم السلام نماید.
دلیل اول؛ این است: هر انسانی به صورت فطری خواهان کمالات است و صاحبان کمال را دوست می دارد و از آنجایی که اهل بیت پیامبر(ص) مظهر و تجلی همه کمالات اند معنا نخواهد داشت که خاک بر سر فطرتش بریزد اهل بیت را دوست نداشته باشد.
دلیل دوم؛ این است «سعیدبن جبیر» از «عبد الله بن عباس» روایت می کند: بعد از ورود پیامبر (ص) به مدینه و تحکیم پایه های اسلام، انصار خدمت پیامبر رسیدند و گفتند: در صورت بروز مشکلات مالی، ما اموال خویش را بدون قید و شرط در اختیار تو قرار می دهیم. هنگامی که این سخن را خدمت پیامبر عرض کردند، آیات 23 تا 26 سوره شوری که آیه «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی» نازل شد.
پیامبر این آیات را بر آن ها تلاوت کرد و سپس فرمود: «نزدیکان مرا بعد از من دوست بدارید.» آن ها با خوشحالی از محضر پیامبر بیرون آمدند، اما منافقان گفتند: «با این سخن او بر خدا افترا بست و هدفش این است که ما را بعد از خود در برابر خویشاوندانش ذلیل کند. پس در آیه بعد، یعنی آیه 24 (ام یقولون افتری علی الله کذبالله) به آنها پاسخ گفته شد. پیامبر به سراغ آنان فرستاد و آیه را بر آنها تلاوت کرد. گروهی پشیمان شدند. گریه کردند و سخت ناراحت گشتند. پس از این جریان، آیه 25 شوری (و هو الذی یقبل التوبة عن عباده…) نازل شد و باز پیامبر به با تامل در آیه مبارکه می یابیم محبت و دوستی اهل بیت علیهم السلام فریضه ای است در ردیف فرایضی چون نماز، روزه، نماز، جهاد که هرمسلمانی بایست به آن پای بند باشند.
دلیل سوم؛ روایاتی است در مهمترین منابع تفسیری اهل سنت چون تفسیر کبیر فخر رازی تفسیر کشّاف زمخشر آمده است:
«قال رسول الله (ص): من مات علی حب آل محمد مات شهیدا، الا و من مات علی حب آل محمد مات مغفورا له، الا و من مات علی حب آل محمد مات تائبا، الا و من مات علی حب آل محمد مات مستکمل الایمان، الا و من مات علی حب آل محمد بشره ملک الموت بالجنه ثم منکر و نکیر، الا و من مات علی حب آل محمد یزف الی الجنه کما تزف العروس الی بیت زوجها، الا و من مات علی حب آل محمد فتح له فی قبره بابان الی الجنه، الا و من مات علی حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائکته الرحمه، الا و من مات علی حب آل محمد مات علی السنه و الجماعه، الا و من مات علی بغض آل محمد جاء یوم القیامه مکتوب بین عینیه آیس من رحمه الله، الا و من مات علی بغض آل محمد مات کافرا، الا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحه الجنه:
هرکس بر محبّت آل پیغمبر (ص) از دنیا برود شهید از دنیا رفته، آگاه باشید هرکس بر محبّت آل محمّد از دنیا برود آمرزیده از دنیا رفته، آگاه باشید هرکس بر محبّت آل محمّد از دنیا برود تائب از دنیا رفته، آگاه باشید هرکس بر محبّت آل محمّد از دنیا برود مؤمن واقعی از دنیا رفته، آگاه باشید هرکس بر محبّت آل محمّد از دنیا برود ملک الموت بشارت بهشت به او میدهد بهشت به او میدهد سپس نکیر و منکر هم بشارت بهشت به او میدهند، آگاه باشید هرکس بر محبّت آل محمّد از دنیا برود مثل عروسی که میخواهند به خانهی شوهرش ببرند آرایشش میکنند و بهترین لباسها را بر تنش میکنند و با آرایش و زینت او را به بهشت میبرند، آگاه باشید هرکس بر محبّت آل محمّد از دنیا برود قبر او مزار ملائکهی رحمت خداست، آگاه باشید هرکس بر محبّت آل محمّد از دنیا برود بر سنّت و جماعت از دنیا رفته و اهل نجات است، آگاه باشید هرکس بر بغض آل محمّد از دنیا برود در روز قیامت بین دو چشمش نوشتهاند این از رحمت خدا دور و مأیوس است، آگاه باشید هرکس بر بغض آل محمّد از دنیا برود کافر از دنیا رفته، آگاه باشید هرکس بر بغض آل محمّد از دنیا برود بوی بهشت را هم استشام نمیکند: تفسیر کبیر فخر رازی،ج۲۵، ص165
2-فلسفه واجب بودن محبت به اهلبیت عليهم
نکته دوم؛ فلسفه اصرار و تاکید سیره قرانی و نبوی بر محبت دوستی اهل بیت علیهم السلام بخاطر کار کرد و اثر عملی است که این محبت به دنبال دارد.
نخستین اثر عملی محبت و دوستی اولیا الهی به ویژه اهل بیت علهیم السلام«اطاعت پذیری» است چراکه میان محبت و اطاعت رابطه معیت و ارگانیک وجود دارد با امدن محبت بطور طبیعی اطاعت می اید و مادامی که محبت حقیقی ساری و جاری است اطاعت نیز پابرجاست. وقتی انسان محبت کسی را به دل گرفت به دنبال او می رود و خود را با او تطبیق می دهد و تلاش می کند هر چه بیشتر موافقت و رضایت او را کسب کند وگرنه در محبت خود راستین نیست و تنها ادعای دوستی دارد ،محب حقیقی در تمام ارکان محب اثر می گذارد و در همه چیز او را همرنگ و همراه محبوب می سازد و اگر بخواهیم دستورات و مقررات اسلامی شکل عملی بگیرد و باکمترین هزینه در جامعه اجرایی شود یکی از بهترین راه کار اجراییش نهادینه کردن محبت اهل بیت در جان و دل امت اسلامی است از همین رو رسول خدا(ص) فرمود: «من احیا سنتی فقد احبنی ومن احبنی کان معی فی الجنه: هرکس سنت مرا زنده کند بی گمان مرا دوست دارد وهرکس مرا دوست بدارد دربهشت بامن خواهد بود. الجامع الصغیر،ج۲،ص۵۵۸»
دومین اثر عملی محبت و دوستی اهل بیت علیهم السلام «اتحاد ارواح مؤمنین» با «ارواح مقدسه اهل بیت» است چرا که: چراکه محبت انسان را به سوی مشابهت و همشکلی با محبوب سوق می دهد و انسان سعی می کند، گفتار و کردارش مشابه و هم سنخ با گفتار و کردار محبوبش باشد. افزایش مشابهت و همشکلی ارواح مؤمنان با اهل بیت کم کم آنها را به سوی انجذاب و اتحاد با ارواح اهل بیت، سوق می دهد. این انجذاب و اتحاد باعث می شود که مؤمنان از آثار و برکات ارواح مطهر آن ها بهره مند شوند.
اگر بخواهیم این معنا را در قالب تمثیلی بیان کنیم، می توانیم بگوییم: ارواح مؤمنان مثل نور ضعیفی است که درجه و شدت روشنایی آن خیلی کم و از تیرگی های زیادی برخوردار است. در حالی که ارواح اهل بیت مثل نور واحدی، بسیار روشن و کامل است و هیچ گونه ضعف و تیرگی در آن نیست. حال هرچه قدر این نور ضعیف به نور کامل نزدیک تر شود و آن وحدت بیشتر یابد و در آن مستغرق باشد، به هر اندازه که غلبه و احاطه نور کامل به آن بیشتر باشد، نور ضعیف از روشنی نور کامل بیشتر برخوردار خواهد شد.
البته در صورتی ارواح انسان ها نسبت به ارواح اهل بیت اتحاد پیدا می کنند که میان محب و محبوب تناسبی وجود داشته باشد. زیرا غرض از محبت صفت خاصی در محبوب است که با مثل خودش در محب مطابقت دارد و محب را بر آن محبت وا می دارد. محبت میان دو شخص، یا به خاطر احسانی است که از محبوب به محب باز می گردد و یا بخاطر کمالات ذاتی است که در محبوب وجود دارد چراکه محبت انسان را به سوی مشابهت و همشکلی با محبوب سوق می دهد و انسان سعی می کند، گفتار و کردارش مشابه و هم سنخ با گفتار و کردار محبوبش باشد. افزایش مشابهت و همشکلی ارواح مؤمنان با اهل بیت کم کم آنها را به سوی انجذاب و اتحاد با ارواح اهل بیت، سوق می دهد. این انجذاب و اتحاد باعث می شود که مؤمنان از آثار و برکات ارواح مطهر آن ها بهره مند می شوند و یا سوق می دهد و انسان سعی می کند، گفتار و کردارش مشابه و هم سنخ با گفتار و کردار محبوبش باشد. افزایش مشابهت و همشکلی ارواح مؤمنان با اهل بیت کم کم آنها را به سوی انجذاب و اتحاد با ارواح اهل بیت، سوق می دهد.
سومین اثر عملی محبت و دوستی اهل بیت علیهم السلام« تحول و دگرگونی جان ها» ، «تهذیب نفوس و دل ها» است به این معنا دوستی پیامبر و اوصیای ان حضرت بهترین راه هدایت وکوتاه ترین را ه اصلاح و تهذیب ادمیان است چراکه:« تاثیر نیروی محبت و ارادت در زایل کردن رزایل اخلاقی از دل، از قبیل تاثیر مواد شیمیایی برروی فلزات است است، مثلا یک کلیشه ساز با تیزاب اطراف حروف را از بین می برد نه با ناخن و یا سر چاقو و یا چیز دیگر از این قبیل اما تاثیر نیروی عقل در اصلاح در مفاسد اخلاقی مانند کار کسی است که بخواهد ذرات اهن را از خاک با دست جدا کند چقدر رنج و زحمت دارد؟ اگر یک اهن ربای قوی در دست داشته باشد ممکن است با یک گردش همه انها را جداکند، نیروی ارادت و محبت مانند اهن ربا صفات رزیله را جمع می کند و دور می ریزد. به عقیده اهل عرفان، محبت و ارادت پاکان همچون دستگاه خود کاری ،خود بخود رزایل را جمع می کند۰حالت مجذوبیت اگر جابیفتد از بهترین حالات است و این است که تصفیه گر و نبوغ بخش است: جاذبه ودافعه ص۷۱،۷۲ ) سراغ آنها فرستاد و آنها را بشارت داد که توبه خالصانه آنان مقبول درگاه خداست. مجمع البیان، ج۵،ص۲۹).
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| تحلیل پیام های قرآنی درماه مبارک رمضان «قسمت هفدهم»
نگارنده: «مبلغ نخبه حجت الاسلام و المسلمین سید محمدتقی قادری»
تحلیل پیام های قرآنی در ماه مبارک رمضان «قسمت شانزدهم»
تحلیل شانزدهم پیام قرآنی «اسوه» و «الگو بودن» رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم
شانزدهمین پیام قرانی «اسوه» و «الگو بودن» رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است. از همین رو در ایه 21سوره احزاب فرموده است: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا» و امت اسلامی را دعوت به الگو قراردادن آن اسوه حسنه قرارداده است، از همین رو در ایه (128) سوره توبه شش خصوصیت که هرکدام می تواند الگوی تمام عیار برای امت اسلام باشد برای رسول گرامی اسلام ذکر نموده و فرموده است: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ [توبه:128]:قطعا برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار استشما در رنج بیفتید به [هدایت] شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز مهربان است﴾ ماه رمضان بهترین فرصتی است که به تدبر در این شش خصوصیت نموده و به درستی بشناسیم و در وجود خودمان نهادینه و عملیاتی نمائیم.
1-صاحب مرتبه بدون تعین
ویژگی اول: نخستین ویژگی خصیصه ای که در این آیه آمده آنست پیامبر(ص) خود را همنوع انسانها و بشر می دانست و خود را جدا بافته از دیگران نمی دانست «من انفسکم». تعینات چون پیامبر بودن، صاحب کتاب و معجزه و قدرت تصرف داشتن، و دارای علم غیب بودن به هیچ وجه حجاب و دیوار بلندی نشد که وی را از شما دور کند بلکه از او شخصیتی ساخت که پاره از جود شما قرار بگیرد، از همین رو از امام باقر(ع) روایت شده است که پیامبر اعظم(ص)فرمود: «خمس لاادعهن حتی الممات: الاکل علی الحضیض مع العبید، و رکوبی الحمار مؤکفاً و حلبی العنز بیدی، و لبس الصّوف و التسلیم علی الصبیان لتکون سنّةً من بعدی؛ پنچ چیز است که تا زمان مرگ آنها را ترک نخواهم کرد: غذا خوردن با بندگان بر روی زمین، سوار شدن بر الاغ به صورت برهنه، دوشیدن بزها با دستان خود، پوشیدن پشیمینه و در اختیار کودکان بودن. همه اینها بدان روست که این کارها به یک سنّت تبدیل شود (من لا یحضره الفقیه ، ص44»
و همچنین انس میگوید: رسولخدا(ص) در حضور دیگران پاهایش را دراز نمیکرد. با هر کس که ملاقات میکرد در سلام کردن سبقت میگرفت. با یارانش مصافحه مینمود. هیچگاه دیده نشد که پایش را در حضور یاران دراز کند، هر کس که وارد میشد مورد احترام قرار میگرفت، گاهی عبای خود را برایش پهن میکرد یا فرش زیرپای خود را میگسترد و با اصرار وی را روی آن مینشانید. یارانش را به قصد احترام کنیه میداد، آنان را به بهترین نامها صدا میزد، سخن هیچکس را قطع نمیکرد.(عيونالاثر، ج ٢، ص ٣٣٣.)
ابنمسعود میگوید: مردی میخواست با پیامبر(ص) سخن بگوید، ولی مرعوب هیبت آن حضرت شد و لرزید. پیامبر به او فرمود: بر خودت آسان بگیر، من پادشاه نیستم، بلکه پسر زنی هستم که گوشت خشکیده میخورد.(بحارالانوار، ج ١٦، ص ٢٢٩.)
ابوذر میگوید: رسول خدا در میان اصحاب مینشست، چنانچه مرد غریبی وارد مجلس میشد رسول الله را نمیشناخت، جز این که سؤال میکرد.(.همان، ص ٢٢٩.)
2-عزیز بودن پیامبر گرامی
ویژگی دوم: دومین خصیصه رفتاری رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم از منظر این آیه مبارکه «عزیز» بودن آن حضرت است به این معنا چون خود را از جنس همین مردم می دانست، اگر ضرر و زیانی به مردم، مؤمن و غیرمؤمن می رسید برای او سخت ناراحتکننده می بود .به قول بعضی از مفسرین، رنج کفر و گناه آنها برای پیامبر(ص) سخت و دشوار بود از همین جهت پیامبر را غمخوار امت نامیدهاند از همین رو تفسیر این بخش از آیه آمده است پیامبری گرامی آنچنان دلسوز خیرخواه بود که هرگاه موجودی در روی زمین، حتی اگر حیوانی می بود، دچار سختی می شد و بر او گران تمام می شد(مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۸، ص۲۰۶ طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۹، ص۴۱۱؛ کاشانی، منهج الصادقین، تهران، ج۴)
3-حریص بودن پیامبر گرامی
ویژگی سوم: خصیصه سوم رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم مطابق این آیه «حریص» بودن است، به این معنا پیامبر در خیرخواهی و نجات انسانها، چه مؤمن باشند و چه غیرمؤمن حریص بودند. مقصود از حریص بودن پیامبر آنست که آن حضرت شیفته هدایت و سعادت انسانها بود و نسبت به همه مردم دلسوزی داشت و خودش را بیش از حد به زحمت وا می داشت تا از همه دستگیر ی فکری نموده و آنان را به سرچشمه سعادت که ایمان و تقوا است هدایت نماید.
تا جایی آیه 2 سوره طه نازل شد «ما اَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی»، بر اساس ظاهر آیه بعد: «اِلَّا تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشی»، در مورد تلاش بیوقفه پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مشقت و حسرتش در حوزه ابلاغ رسالت بوده است و معنای آیه این است که ای پیامبر، ما قرآن را نازل نکردیم برای اینکه خود را به مشقت و تعب (در مفردات «شقی» به «تعب» و «رنج» معنا شده است.) اندازی و در راه تبلیغ و وادار کردن مردم به قبول آن، به ستوه آیی) وظیفه تو فقط تبلیغ رسالت است؛ بر تو ارشاد است و بر آنها پذیرش؛ لذا رنج و زحمت آن حضرت جهت فرط تأسف بر کفر و عناد قریش و نپذیرفتن موعظهها بود. گویی غم خواری و دلسوزی پیامبر اکرم(ص) برای هدایت و راهنمایی مردم آن چنان بود که در آیه ۸۰ سوره فاطر می فرماید: «فَلا تَذهَب نَفسَکَ عَلَیهِم حَسَراتٍ اِنَّ اللّهَ عَلیمٌ بَما یَصنَعونَ؛ جان خود را بر اثر شدت تاسف بر آن ها از دست مده، خداوند از آنچه انجام می دهند، آگاه است.»
4و 5- رئوف و رحیم بودن پیامبر
ویژگی چهارم و پنجم پیامبر که در این آیه آمده« رئوف و رحیم» بودن اوست. رئوف اشاره به محبت و لطف مخصوص در مورد فرمانبرداران است، در حالی که رحیم اشاره به رحمت در مقابل گناهکاران دارد. برخی نیز گفتهاند رئوف زیادی در رحمت استقامت است (قاموس قرآن، مدخل رحم). سیره سلوک پیامبر اکرم تجلی چنین خصوصیتی است از همین در گزارش آمده است:
1. در جنگ احد عده اى از جنگ فرار کردند و پیامبر را تنها گذاشتند. بعد از جنگ این عدّه اطراف پیامبر را گرفته و ضمن اظهار پشیمانى تقاضاى عفو و بخشش کردند. خداوند آیه 159 سوره آل عمران را فرستاد: «پس به[ برکت]رحمت الهى، با آنان نرم خو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سخت دل بودى قطعاً از پیرامون تو پراکنده می شدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتى بر خدا توکل کن، زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست می دارد.
پیامبر اکرم با نزول این آیه با آغوش باز، خطاکاران توبه کار را پذیرفت و از آنان درگذشت.(تفسیر نمونه ، ، ج 2، ص 140)
2. پس از فتح مکه، مردم به خاطر ظلم و ستم هایى که به پیامبر کرده بودند، نگران آینده خود بودند و ترس از مقابله پیامبر با آنان، افکار و تصورات مختلفى بر مغز آنان وارد کرده بود. پیامبر اکرم(ص)که به مهربانى و عطوفت مشهور بود، عفو عمومی را صادر کرد و فرمود: شما مردم هموطنان بسیار نامناسبى بودید. رسالت مرا تکذیب کردید، مرا از خانه ام بیرون ساختید و با من به نبرد برخاستید، ولى من همه شما را بخشیده و بند بردگى را از پاى شما باز می کنم و اعلام می دارم که دنبال زندگى خود بروید، همه شما آزادید.( فروغ ابدیت، ج2، ص 3)
بعدها در فرهنگ و تاریخ اسلامی از آن مردم ـ که از جمله آنان بنى امیه بودند ـ به «طُلَقاء» یعنى آزادشدگان پیامبر تعبیر می شد.
3. شخصى از حضرت على(ع)پرسید: با توجه به آیه 107 سوره انبیا، چگونه پیامبر اکرم(ص)رحمت براى کافران است. خلاصه پاسخ آن حضرت چنین است: «پیامبران پیشین هر گاه مردم را به امرى می خواندند و مردم اجابت نمی کردند، براى آنان درخواست عذاب می کردند، اما پیامبراکرم بر مشکلات و ناملایمات کافران صبر کرد و براى آنان تقاضاى عذاب نکرد.(، احتجاج، ج 1، ص 602.)
6- «قاطعیت و دافعیت»
ویژگی ششم؛ خصیصه ششم رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم ؛ «قاطعیت و دافعیت» است که می توان از آیه مبارکه استفاده کرد، چراکه آیه مبارکه می فرماید «رؤف بالمؤمین» رؤفیت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم اختصاص به مؤمنین دارد ولی آندسته از کسانی که در مقابله با هدایتگری رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قرار می گرفتند، و یا پا روی حدود الهی می گذاشتند اهل «مداهنه سازش وساخت وباخت» نبود بلکه با قاطعیت برخورد می کردند و دافعه در حد ضرورت داشتند، از همین رو در آیه 48 سوره فتح می فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ :محمد [ص] پيامبر خداست و كسانى كه با اويند بر كافران سختگير [و] با همديگر مهربانند، ازهمین رو تاریخ 23 ساله از سالت پیامبر گرامی شاهد چنین قاطعیت وسازش ناپذیری بوده است، از همین رو در گزارش آمده است:
1- هنگامی که سران عرب دریافتند رسالت آن نبیّ گرامی (ص)، تهديدی برای منافع آنان محسوب می گردد، به آن حضرت پيغام دادند، اگر زن مي خواهي، بهترين زنان عرب را به عقد تو در می آوریم؛ اگر طالب رياست هستی، ریاست تو را بر اعراب تأييد مي کنيم؛ اگر خواهان ثروت هستی، اموال بی نظیری در اختیار تو می گذاریم، فقط از داعيۀ خود دست بردار.پيامبر گرامي (صلی الله علیه وآله و سلم) در پاسخ به مشرکین فرمودند: اگر خورشيد را در يک دست و ماه را در دست ديگر من قرار دهید، دست از رسالت خود بر نمي دارم. هرکس طالب سعادت دنيا و آخرت است، باید بگوید:لاالهالاالله:سيرة النبويّة (ابن هشام)، ج 1، ص 265»
2- زنی از اشراف قریش به نام فاطمه مخزومی، مرتکب سرقت شد. رسول خدا(ص) دستور داد حد الهی را درباره او جاری کنند. قبیلة بنی مخزوم ناراحت شده و کوشیدند به هر وسیلهای، مانع اجرای حد شوند.
اُسامة بن زید که مورد توجه رسول خدا(ص) بود از ایشان تقاضای عفو کرد. اما حضرت سخت ناراحت شده و فرمود: آیا دربارة حدی از حدود خدا شفاعت میکنی؟ سپس از جا حرکت کرد و ضمن خطبهای فرمود:
«ای مردم! علت اینکه ملتهای قبل از شما هلاک شدند این بود که اگر فرد بلندپایهای از آنان جرم میکرد او را به مجازات نمیرساندند اما اگر از مردم ضعیف و ناتوان و گمنام، کسی خلاف میکرد، حکم خدا را دربارة وی اجرا میکردند. سوگند به خدا، اگر [بر فرض محال] دخترم فاطمه نیز دست به چنین کاری بزند حکم خدا را دربارة او اجرا میکنم و در برابر قانون خدا، فاطمه مخزومی با فاطمه محمدی یکسان است.:سیره ابن هشام، ج4، ص185)
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| تحلیل پیام های قرآنی درماه مبارک رمضان «قسمت شانزدهم»
نگارنده: «مبلغ نخبه حجت الاسلام و المسلمین سید محمدتقی قادری»
تحلیل پیام های قرآنی در ماه مبارک رمضان «قسمت چهاردهم»
تحلیل چهاردهم پیام قرآنی «فقر وجودی»
چهاردهمین درس و پیام مهم کلیدی قرآن که نکته مهم عرفانی و تربیتی درخود جا داده است و جا دارد لیالی قدر به بحث گذاشته شود «فقر وجودی» است که درآیه مبارکه (15)سوره فاطر: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» دلالت برآن دارد، در اینکه مقصود از «فقر» که کلیدی ترین پیام عرفانی آیه مبارکه است چیست؟ پاسخ این پرسش و فهم صحیح و همه جانبه پیداکردن نسبت به این پیام درصورتی میسر خواهد شد که چند نکته مهم به درستی توضیح داده شود؛
1- «فقر از منظر روایات»
نکته اول؛ روایات در باب فقر در لسان معصومین عليهم السلام به ویژه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم به دو دسته تقسیم می شود
دسته اول؛ روایاتی است که در این روایات به شدت از فقر مذمت شده است
1- رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: «كادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْرا(الکافی,ج 2،ص۲۳۰)؛ نزديك است كه فقر، انسان را به مرحله كفر برساند)
2- علی علیه السلام فرمودند: «اَلفَقرُ، اَلمُوتُ الاَكبَرُ»(نهج البلاغه،حکمت 145)؛فقر مرگ بزرگتر است)
همچنین فرمودند: «مَنْ اِبْتَلَى بِالفَقرِ اِبتَلَى بِاَربَعِ خِصَالٍ:بِالضَّعفِ فِى يَقِينِهِ،وَ النُّقصَانِ فِى عَقلِهِ وَ الرّقَّةِ فِي دِينِهِ،وَ قِلّةِ الحَيَاءِ فِى وَجهِهِ،فَنَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الفَقرِ»(جامع الاخبار،ص 300)؛ كسى كه مبتلا به فقر شود مبتلا به چهار خصلت مى گردد: به ضعف در يقين، نقصان و كمبود در عقل، سستى در دين و كمبود حياء در صورتش يعنى فقر موجب بى حيائى و پاره شدن پرده حيا مى شود ـ پس پناه مى بريم به خدا از فقر.
و همچنین در نكوهش فقر در حكمت 3 می فرماید: «وَ الْفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِينَ عَنْ حُجَّتِهِ»؛فقر،انسانِ هوشمند را از بيان دليل و حجت خود گنگ مى سازد) و در حكمت 56 آمده است: «وَ الْفَقْرُ فِى الْوَطَنِ غُرْبَةٌ»؛فقير حتى در وطنش غريب است) و در حكمت 319 مى خوانيم:«فَإنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدّينِ! مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ،دَاعِيَةٌ لِلْمَقْتِ»؛فقر سبب نقصان دين و مشوش شدن عقل و جلب كينه مى گردد) و در حكمت 372 آمده است: «إذا بَخِلَ الْغَنِىُّ به معروفهِ بَاعَ الْفَقِيرُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ»؛هرگاه اغنيا از كمك به ديگران بُخل بورزند فقرا آخرت خود را به دنيايشان مى فروشند).
وهمچنین امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» به محمّد حنفیّه میفرمایند: «یَا بُنَیَّ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْهُ فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّینِ مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ دَاعِیَةٌ لِلْمَقْت» [نهج البلاغه، حکمت ۳۱۹] ای فرزندم!من برای تو از فقر میترسم، پس از آن به خداوند پناه ببر که همانا فقر، دین را ناقص و عقل را سرگردان میکند و عامل دشمنی است.»
دسته دوم؛ روایاتی است که به شدت و با تعبیرات مختلف از فقر مدح و ستایش شده است که برخی از این روایات آورده می شود؛
1- پیامبر گرامی صلى الله عليه و آله فرمود :« الفَقرُ فَخري،و بِهِ أفتَخِرُ عَلى سائِرِ الأَنبِياءِ[عوالي اللآلي:1/39 / 38]: فقر مايه افتخار من است و با آن بر ديگر پيامبران مباهات مى ورزم»
2- همچنین فرمودند: الفَقرُ مِحنَةٌ مِن عِندِ اللّه،لا يَبتَلي بِهِ إلاّ مَن أحَبَّ مِنَ المُؤمِنينَ[كنز العمّال:50 66 16650]: فقر آزمونى است از سوى خداوند كه كسى را به آن مبتلا نمى كند ، مگر مؤمنى را كه دوستش بدارد»
3- رسولُ اللّه ِصلى الله عليه واله فرمود:«الفَقرُ مَخزونٌ عِندَ اللّه، لا يَبتَلي بِهِ إلاّ مَن أحَبَّ مِنَ المُؤمِنينَ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فقر گنجينه اى است نزد خدا كه به آن گرفتار نمى شود مگر مؤمنى كه خداوند دوستش مى دارد . (الفردوس :3 / 156 / 4423)
4- همچنین نقل شده است که می فرمود: اللّهُمَّ تَوَفَّني فَقيرا ،و لا تَوَفَّني غَنِيّا ، وَ احشُرني في زُمرَةِ المَساكينِ .[شُعب الإيمان :4 / 389 / 5499] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بارخدايا! مرا فقير بميران، نه توانگر؛ و روز قيامت ، مرا در شمار مستمندان برانگيز»
5- از رسول خدا پرسیده شد: «مَا الفَقرُ؟ فَقالَ صلى الله عليه و آله: خَزانَةٌ مِن خَزائِنِ اللّه ِ تَعالى قيلَ ثانِيا: مَا الفَقرُ يا رَسولَ اللّه ِ؟ فَقالَ : كَرامَةٌ مِنَ اللّه ِ قيلَ ثالِثا :مَا الفَقرُ؟فَقالَ صلى الله عليه و آله:شَيءٌ لا يُعطيهِ اللّه ُ إلاّ نَبِيّا مُرسَلاً أو مُؤمِنا كَريما عَلَى اللّه ِ تَعالى:«فقر چيست؟» فرمود : «گنجينه اى است از گنجينه هاى خداى تعالى»ديگر بار پرسيده شد : «اى رسول خدا! فقر چيست؟» فرمود: «ارجمندى اى از سوى خداى»سه باره پرسيده شد: «فقر چيست؟» فرمود: «آن است كه خداوند جز به پيامبر برانگيخته شده به رسالت يا مؤمنى كه نزد خداى تعالى ارجمند است، عطا نمى فرمايد». او به اصطلاح شبيه به معانى حرفيّه است كه در ضمن جمله به كار مى روند، و در واقع بدون وابستگى معانى اسميّه، مفهوم و معنى خود را بكلّى از دست مى دهند؛ (مثلاً، هنگامى كه گفته مى شود: «من از خانه به سوى مسجد رفتم» واژه «از» و «تا» بدون تكيه بر «خانه» و «مسجد»، هيچ مفهومى ندارد. بنابراين، معانى اسميّه است كه به معانى حرفيّه مفهوم مى بخشد.) و به اين ترتيب هر كس خود را با اين ويژگى بشناسد خداى خود را خواهد شناخت، چرا كه وجود وابسته بدون وجود مستقل غير ممكن است
2-(اقسام فقر)
نکته دوم؛ این است بین این دو دسته روایات هیچگونه تنافی و تعارض وجود ندارد چراکه فقر در یک تقسیم دو صورت دارد؛
صورت نخست از فقر «فقر اقتصادی» است، مقصود از فقر اقتصادی این است شخص با وجود زمینه کار و داشتن توانایی بر انجام کار راه تنبلی را در پیش می گیرد با دست خودش خود را تهیدست و محتاج می نماید و برای گذراندن زندگی چشمش به دست دیگران است که از وی دستگیر ی کنند، و یا اینکه وی آمادگی برای کار و تلاش دارد و کار می کند ولی سیستم اقتصادی حاکم برجامعه بگونه ای است که هرچه تلاش هم می کند نمی تواند از عهده معیشت زندگی برآید ناخواسته به تهیدستی و فقر کشانده می شود دسته اول روایات ناظر به این قسم از فقر است که مورد مذمت و نکوهش قرار گرفته است در روایات دسته اول آمده بود «كادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً»؛ (نزديك است كه فقر، انسان را به مرحله كفر برساند)، و یا «اَلفَقرُ، اَلمُوتُ الاَكبَرُ»؛ (فقر مرگ بزرگتر است»
صورت دوم فقر؛ «فقر وجودی» است، فقر وجود ی از منظر عرفانی و فلسفی به این معنا است که شخص از نظر سطح معرفت و معنویت به مرتبه ای ازسلوک می رسد که به این باور و ایمان می رسد:
اولا؛ خداوند متعال بوده است وی را از دیار عدم و نیستی به وجود و هستی رسانده است و لباس وجود به وی پوشاند.
ثانیا؛ استمرار وجود و هستی و ادامه حیات وی نیز هم به برکت نعمت بی منتی است که حق تعالی برایش قرار داده است.
ثالثا؛ هرآنچه از کمالات چون عقل، اختیار، علم، زیبایی اندامی دارد که وی را سرامد کل نظام هستی قرارداده است ازآن غنی بالذات است و او «فقیر مطلق» و همه اعتبارش متعلق حضرت حق می باشد و این معنای فقر وجودی و روح پیام عرفانی آیه مبارکه «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» است، مدح و ستایش دسته دوم روایت ناظر به این قسم از فقر است که رسول خوبی ها می فرمودند: الفَقرُ مِحنَةٌ مِن عِندِ اللّه ِ، لا يَبتَلي بِهِ إلاّ مَن أحَبَّ مِنَ المُؤمِنينَ . (كنز العمّال: 6/484/1665) فقر آزمونى است از سوى خداوند كه كسى را به آن مبتلا نمى كند ، مگر مؤمنى را كه دوستش بدارد» و همچنین رسولُ اللّه ِصلى الله عليه واله فرمود: «الفَقرُ مَخزونٌ عِندَ اللّه ِ، لا يَبتَلي بِهِ إلاّ مَن أحَبَّ مِنَ المُؤمِنينَ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: فقر گنجينه اى است نزد خدا كه به آن گرفتار نمى شود مگر مؤمنى كه خداوند دوستش مى دارد» و فرمودند « اللّهُمَّ تَوَفَّني فَقيرا،ولا تَوَفَّني غَنِيّا،وَ احشُرني في زُمرَةِ المَساكينِ: بار خدايا! مرا فقير بميران،نه توانگر؛و روز قيامت ، مراوَ احشُرني في زُمرَةِ المَساكينِ .در شمار مستمندان برانگيز»
3-«راه کار رسیدن به فقر جودی»
نکته سوم؛ رسیدن به مرتبه فقر وجودی و یک پارچه فقر و نیاز شدن دو راه کار دارد؛
نخستین راه کار در رسیدن به مرتبه فقر وجودی «خود شناسی» و معرفت پیداکردن به خویشتن است، شخص می تواند از این سکو به فقر وجودی راه پیداکند، چراکه مولى الموحدين و امام العارفين امام علی(عليه السلام) مي فرمايد :«مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ (میزان الحکمه، ص54): كسى كه خود را شناخت خدايش را شناخته است»
هر چند از کلام امام علیه السلام تفسیر گوناگون شده است، یکی از این تفسیر ها این است هر كس اين بدن جسمانى و عنصرى را بشناسد خدا را مى شناسد. دستگاه هائى در اين بدن است كه هر يك براى خداشناسى كافى است، چشم را اگر كسى از نظر تشريح و فيزيولوژى بنگرد محال است خدا را نشناسد، اگر به قلب دقيقاً نظر كند بر وجود خدا گواهى مى دهد.
می گویند یک قلب مصنوعى را به هزينه اي حدود 30 ميليون تومان ساختند؛ اما فقط پنج، شش روز كار كرد و باز ايستاد. اگر از كار باز نمى ايستاد هم مگر قابل مقايسه با قلب طبيعى بود؟ با قلب مصنوعى بايد آهسته برود آهسته بيايد، نه می توان با آن كوهنوردى کرد و نه کارهای سنگین انجام داد. به سلول هاى بدن بنگر، دانشمندان می گویند: بدن انسان از واحدهائى به نام سلول و ياخته تشكيل شده كه آجرهاى ساختمانى بدن است و به طور متوسط [در بدن هر انسان] ده ميليون ميليارد سلول وجود دارد. اگر بشر بخواهد چيزى درست كند تا كار يك سلول را انجام دهد محاسبه شده كه نياز به شهرى است كه هزاران كارخانه و لابراتوار داشته باشد.
تفسیر دیگر اینکه اگر انسان دقّت در وجود خويش كند مى بيند وجودى است از هر نظر وابسته و غير مستقل، علم و قدرت و توانايى و هوشيارى و سلامت و بالاخره تمام هستى او با شاخ و برگهايش، وجودى است غير مستقل و نيازمند كه بدون اتّكا به يك وجود مستقل و بى نياز، يك لحظه امكان ادامه بقاءِ او نيست.
دومین راه کار رسیدن به مرتبه فقر وجودی و خود را وابسته و نیازمند مطلق به خدا دیدن «انقطاع الی الله» و«تبتل الی الله» است، چراکه این توصیه قرآنی به سالکین است: «وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ اِلَیْهِ تَبْتیلاً؛ مزمل آیه 8): و نام پروردگارت را یاد کن و تنها به او دل ببند (به کلی از غیر او دل ببر)
مقصود از انقطاع این است سالک الی الله اگر می خواهد فانی در حق تعالی شود و خود را فقیر مطلق ببیند تنها راهش این است قلب را که حوضچه وجودی هرانسانی است از هر آنچه غیر خدایی است خالی کند و همه توجه او به خداوند متعال باشد، در این صورت است نسبت خود ش را در عالم هستی با خداوند متعال بیشتر می بیند و می یابد که او فقیر و نیازمند مطلق، و حق تعالی غنی مطلق است و آنگاه است که عارفانه و سالکان همچون مولی الموحدین امیر المومنین علی علیه السلام به مناجات عاشقانه با غنی مطلق ذات اقدس الهی می پردازد و می گوید:«… مَوْلايَ يَا مَوْلايَ، أَنْتَ الْخَالِقُ وَ أَنَا الْمَخْلُوقُ، وَ هَلْ يَرْحَمُ الْمَخْلُوقَ إِلّا الْخَالِقُ؟ مَوْلايَ يَا مَوْلايَ، أَنْتَ الْعَظِيمُ وَ أَنَا الْحَقِيرُ، وَ هَلْ يَرْحَمُ الْحَقِيرَ إِلّا الْعَظِيمُ؟ ؟مَوْلايَ يَا مَوْلايَ، أَنْتَ الْقَوِيُّ وَ أَنَا الضَّعِيفُ، وَ هَلْ يَرْحَمُ الضَّعِيفَ إِلّا الْقَوِيُّ؟ مَوْلايَ يَا مَوْلايَ، أَنْتَ الْغَنِيُّ وَ أَنَا الْفَقِيرُ، وَ هَلْ يَرْحَمُ الْفَقِيرَ إِلّا الْغَنِيُّ؟۰۰۰مَوْلايَ يَا مَوْلايَ، أَنْتَ الْحَيُّ وَ أَنَا الْمَيِّتُ، وَ هَلْ يَرْحَمُ الْمَيِّتَ إِلا الْحَيُّ ؟ مَوْلايَ يَا مَوْلايَ، أَنْتَ الْبَاقِي وَ أَنَا الْفَانِي، وَ هَلْ يَرْحَمُ الْفَانِيَ إِلا الْبَاقِي؟ …»
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| تحلیل پیام های قرآنی درماه مبارک رمضان «قسمت چهاردهم»
نگارنده: «مبلغ نخبه حجت الاسلام و المسلمین سید محمدتقی قادری»
تحلیل پیام های قرآنی در ماه مبارک رمضان «قسمت سیزدهم»
تحلیل سیزدهم پیام قرآنی «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ»
سیزدهمین پیام قرآن آیه (50) ازسوره زمر«فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ»است، چراکه بنابر بعضی از احتمالات، آیه مبارکه اشاره و دلالت به آخرین مرحله از سلوک عارفانه دارد، تحلیل و تفسیر همه جانبه آیه مبارکه و راه یافتن به روح و جان پیام عرفانی، معنوی و اخلاقی آن در صورتی قابل فهم است، مراتب و منازل عرفانی که سالک با پیمودن ان به وصال و لقاء الهی نهایی واصل می شود به درستی تفسیر گردد، از همین رو برای فهم صحیح آیه مبارکه به تفسیر و تحلیل منازل سلوک خواهیم پرداخت؛
منزل اول: «کسب حب الله»
منزل اول؛ در طی طریق و سلوک عرفانی «معرفة الله» و «حب الله» است، به این معنا عارف و سالک الی الله می بایست از یک سو با تهذیب و تزکیه نفس قلبش را از هر انچه غیر خدایی است خالی کند چراکه امام صادق علیه السلام فرمود: «القلب حَرَمُ الله فلا تُسکِن حَرَمَ الله غیرَ الله (جامع آلا خبار،جلد۱،صفحه ۱۸۵) :دل حرم خداست پس در حرم خدا جز خدا را جای مده»
و از سوی دیگر با معرفت و شناخت نسبت به صفات جمال و جلال حضرت حق قلبش را که حوضچه وجودیش است آمیخته از معرفت و عشق به ذات اقدس الهی نماید، چراکه این دستورالعمل قرآن در ایه(10) سوره فاطر است: «مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ: هر که طالب عزت است (بداند که همانا در ملک وجود) تمام عزت خاص خدا (و خداپرستان) است کلمه نیکو (ی توحید و روح رُپاک آسمانی) به سوی خدا بالارود)
منزل دوم: «کسب عمل صالح»
منزل دوم در این سلوک عرفانی و روحانی انجام «عمل صالح» است، به این معنا اگر سالک می خواهد سلوک عرفانی و روانی سرعت و شتاب بگیرد و مسیر چند صد ساله را یک شبه طی نماید و زودتر به وصال و لقاء الهی برسد، موتور محرکه اش انجام «عمل صالح» است که پشتوانه بی بدیلی است که آدمی را سبکبال می کند و مسیر سخت را آسان نموده و مقصد را نزدیک و نزدیکتر می نماید، چراکه این پیام و درس عرفانی قرآن درآیه (10)سوره فاطر است «… وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ: و عمل نیک خالص آن را بالا برد»
و همچنین پیام آیه (110)سوره کهف است؛ «فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا: پس هر کس به لقای (رحمت) پروردگارش امیدوار است باید نیکوکار شود و هرگز در پرستش خدایش احدی را با او شریک نگرداند)
اگر بخواهیم نمونه ای از انجام عمل صالحی که نه تنها موجب تقرب به ذات اقدس الهی شده است بلکه موجب ماندگاری نام و یاد صاحب عمل صالح برای همیشه روزگار شده است بیاوریم که الگویی برای سالکان عارفان شود، عمل صالح امام امیرالمومنین علی علیه السلام است که درحال رکوع انگشترش را که قیمت چندانی نداشت ولی همان سرمایه اندک را که دراختیار داشت، در اوج اخلاص به شخص مستمند بخشید، وهمین عمل صالح خالصانه موجب شد که خداوندمتعال ایه درایهر(55)سوره مائده آن را توصیف نموده و بر پیامبرش نازل نماید:(إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمونَ الصَّلاةَ وَيُؤتونَ الزَّكاةَ وَهُم راكِعونَ؛ سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا میدارند، و در حال رکوع، زکات میدهند»
از همین رو در تفسیر مجمع البیان در شان نزول آیه مبارکه آمده است که ابوذر می گوید: (روزى از روزها با رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در مسجد نماز مى خواندم، سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى کمک کرد، ولى کسى به او چیزى نداد، او دست خود را به آسمان بلند کرده،گفت: خدایا تو شاهد باش! من در مسجد رسول تو تقاضاى کمک کردم، ولى کسى جواب مساعد به من نداد. در همین حال على(علیه السلام) که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد.سائل نزدیک آمد و انگشترى را از دست آن حضرت بیرون آورد.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) که در حال نماز بود، این جریان را مشاهده کرد، هنگامى که از نماز فارغ شد، سر به سوى آسمان بلند کرده، چنین عرض کرد: «خداوندا!برادرم موسى(علیه السلام) از تو تقاضا کرد که روح او را وسیع گردانى، کارها را بر او آسان سازى و گره از زبان او بگشائى تا مردم گفتارش را درک کنند،و نیز موسى(علیه السلام)درخواست کرد، هارون که برادرش بود را وزیر و یاورش قراردهى و به وسیله او نیرویش را زیاد کنى و در کارهایش شریک سازى! خداوندا!من محمّد پیامبر و برگزیده توام،سینه مرا گشاده کن، کارها را بر من آسان ساز،از خاندانم على(علیه السلام) را وزیر من گردان تا به وسیله او پشتم قوى و محکم گردد».
ابوذر مى گوید: هنوز دعاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و به پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفت: بخوان. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: چه بخوانم؟ گفت:ب خوان: «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِیْنَ آمَنُوا…»البته این شأن نزول از طرق مختلف نقل شده که گاهى در جزئیات و خصوصیات مطلب با هم تفاوت هائى دارند، ولى اساس و عصاره همه یکى است. «مجمع البیان»،ذیل آیه«بحار الانوار»، ج 35، ص 194 و 195؛ «المیزان»، ج 6، ص 21؛ «شواهد التنزیل» حاکم حسکانى، ج 1، ص 230»
منزل سوم: «منزل سبقت و سرعت»
منزل سوم؛ از منازل سلوک، منزل «سبقت و سرعت» است به این معنا برای انجام عمل صالح خالصانه، همیشه فرصت و زمینه انجام ان فراهم نیست و ممکن است با این دست آن دست کردن و کار امروز را به فردا موکول نمودن موجب شود فرصت و توفیق انجام عمل صالح از دست برود، از همین رو عارف و سالک الی الله می بایست در انجام عمل صالح «سرعت و سبقت» را ملاک راه کسب معنویت قرار بدهد تا پیش از اینکه دیگران از وی گوی سبقت را در انجام عمل صالح بربایند وی باسرعت و شتاب آن «عمل صالح» را انجام دهد.
از همین رو قرآن کریم از یک سو در ایه ( 148) سوره بقره، مؤمنین را دعوت به مسابقه از یکدیگر در انجام عمل صالح و کار خیر می کند و می فرماید «وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا إِنَّ اللَّهَ عَلَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ: هر کسی را راهی است به سوی حق که بدان راه یابد (یا قبلهای است که به آن روی آورد) پس بشتابید به خیرات که هر کجا باشید همه شما را خداوند (به عرصه محشر) خواهد آورد و محققا خدا بر همه چیز تواناست.»
و ازسوی دیگر آنان را در ایه (133 ) آل عمران به سرعت و شتاب در انجام عمل صالح که زمینه ساز مغفرت الهی و بهشت جاودانه است می نماید و می فرماید: «وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ: و بشتابید به سوی مغفرت پروردگار خود و به سوی بهشتی که پهنای آن همه آسمانها و زمین را فرا گرفته و مهیّا برای پرهیزکاران است»
این «سبقت و سرعت» در انجام عمل صالح است که موجب می شود:
اولا: ظلمات و تاریکی ها پس زده شود، عارف و سالک الی الله به نورانیت معنویت دست پیدا کند و سبک بال گردد: «رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحًا يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقًا(طلاق آیه 11)؛ پیامبری را برای شما برانگیختیم که آیههای روشنگر خدا را برای شما تلاوت کند تا افراد با ایمان و نیکوکار از تاریکی (کفر و بد کرداری) به محیط روشن گام نهند»
ثانیا: به زندگی جاودانه در بهشت راه پیدا کند و به رزق معنوی خاص دست یابد؛ «وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحًا يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقًا( طلاق آیه 11): آن کس که به خدا ایمان آورد و عمل نیکو انجام دهد، او را وارد بهشت میسازد که از زیر درختان آن چشمهها جاری میگردد و جاودانه در آنجا هست و خدا روزی نیکو برای او فراهم ساخته است»
ثالثا: به برکت انجام عمل صالح در همین دنیا مسخر قلب ها شده و محبوب همه گردد: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا(مریم ایه 96)؛ آنان که ایمان آورده و عمل نیک انجام دادهاند، برای آنان (در قلوب انسانها) مهر و محبت، پدید میآوریم»
منزل چهارم: «منزل فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ»
منزل چهارم؛ از منازل سلوک عرفانی و معنوی منزل «فرار الی الله» است؛ مقصود از «فرار الی الله» آنست عارف و سالکی که در مسیر سیر و سلوک و کسب معنویت و نورانیت قرار می گیرد و نزدیک است که به مقصد نهایی خلقت که همان وصال ولقاء الهی است که در ایه (6) سوره انشقاق به آن وعده داده شده وامده است «يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيه:ای انسان البته با هر رنج و مشقت (در راه طاعت و عبادت حق بکوش که) عاقبت حضور پروردگار خود میروی.»
شیطان در چهره مقدسانه در برابر سالک این مقصد ظاهر می شود و با برجسته کردن خشم و غضب خداوند متعال در مقام یاس و ناامیدی وی بر می آید، منزل چهارم از منازل سلوک آنست سالک و عارف با تمام ظرفیت ظاهر شده و در پیمودن مسیر قرب الی الله به القائات شیطانی اعتنا نکند و از خشم و غضب الهی به رحمت و مغفرت الهی روی بیاورد و به این حقیقت باور داشته باشد که رحمت الهی برغضبش غلبه دارد، ازهمین رو درآیه (50) از سوره (زمر) سالکان را توصیه می کند که در چنین مرحله حساس، بایست با دلی پر از امید از غضب و خشم الهی به رحمت و مغفرت واسعه الهی پناه ببرد؛ «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ: اری، به درگاه خدا گریزید، که من از جانب او با بیانی روشن شما را میرسانم»
چرا که در ایه (53) سوره زمر آمده است؛ «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ: ای رسول رحمت بدان بندگانم که (به عصیان) اسراف بر نفس خود کردند بگو: هرگز از رحمت (نامنتهای) خدا نا امید مباشید، البته خدا همه گناهان را (چون توبه کنید) خواهد بخشید، که او خدایی بسیار آمرزنده و مهربان است»
و در ایه (70) سوره فرقان در راستای همین تقویت روحیه بشارت می دهد که اگر بنده خدا با توبه از قصور تقصیر به رحمت الهی روی بیاورد خداوند متعال سیئات را تبدیل به حسنات می نماید: «إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا: مگر آن کسانی که از گناه توبه کنند و عمل صالح به جای آرند، پس خدا گناهان آنها را بدل به حسنات گرداند، و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است»
«نتیجه طی منازل سالکانه»
و با پیمودن این منازل است در شرایطی که دنیا پرستان و طغیانگران در عذاب وحشتناکی در جهنم خودساخته دنیا و عذاب الهی در قیامت قرار می گیرند عارف و سالک به مقام و مرتبه «نفس مطمئنه» می رسد و با زیباترین و لطیف ترین بشارت های الهی؛ آیه 27 تا30 سوره فجر را نه با گوش دل بلکه با گوش سر می شنود که: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي؛ تو اي روح آرام يافته، به سوي پروردگار بازگرد در حالي كه هم تو از او خوشنودي و هم او از تو خشنود است، پس در سلك بندگانم درآي، و در بهشتم وارد»، دعوتی که آمیخته با رضایت طرفینی«راضِيَةً مَرْضِيَّةً» است، رضایت عاشق دلداده از معشوق، و رضایت محبوب و معبود حقیقی. و به دنبال آن تاج افتخار عبودیت را بر سر او نهادن و به لباس بندگی مفتخرش کردن و در سلک خاصان درگاه او را جای دادن! «فَادْخُلِي فِي عِبادِي» و سپس دعوت از او برای ورود در بهشت، آنهم با تعبیر«وادْخُلِي جَنَّتِي: وارد بهشتم شو» که نشان میدهد میزبان این میهمانی تنها و تنها ذات مقدس او است، عجب دعوتی! عجب میزبانی! و عجب میهمانی! منظور از” نفس” در اینجا همان روح آدمی است.و تعبیر به” مطمئنة” اشاره به آرامشی است که در پرتو ایمان پیدا و حاصل شده، چنانکه قرآن در ایه (28)سوره رعد میگوید: «الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ:آنها که به خدا ایمان آورده و دلهاشان به یاد خدا آرام میگیرد، آگاه شوید که تنها یاد خدا آرامبخش دلهاست.»
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| تحلیل پیام های قرآنی درماه مبارک رمضان «قسمت سیزدهم»
نگارنده: «مبلغ نخبه حجت الاسلام و المسلمین سید محمدتقی قادری»
*******
تحلیل پیام های قرآنی در ماه مبارک رمضان «قسمت دوازدهم»
تحلیل دوازدهم پیام قرآنی «امر معروف و نهی از منکر»
دوازدهمین پیام قرانی که جنبه اجتماعی دارد «امر معروف و نهی از منکر» است، تحلیل این فریضه و پیام قرآنی مبتنی بر بیان چند نکته است
نکته اول؛ این است امر به معروف و نهی از منکر و به تعبیر دیگر «نظارت عمومی» در بین واجبات و فرائض قرآنی به دلایل مختلف از جایگاه ویژه و خاص برخوردار است.
دلیل اول؛ این است از منظر قرآن کریم امت اسلامی از بین امت ها به دلیل امر به معروف و نهی از منکر بهترین امت اند چراکه در آیه 110 سوره آل عمران می فرماید:«كُنْتُمْ خیر امه اخرجت لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ»، در همین راستا است که رسول خدا صلی الله علیه وآله عاملان به آن را بهترین مردمان دانسته و فرمودند: (خیرالنّاس أقرؤهم و أفقههم فی دین اللَّه و أتقاهم للَّه و آمرهم بالمعروف و أنهاهم عن المنکر و أوصلهم للرّحم::بحارالأنوار، ج۷۹، ص: ۱) و جانشینان خدا و پیامبر در روى زمین خوانده: که مردم در قیامت به: جایگاهشان غبطه خواهند خورد»
دلیل دوم؛ این است از منظر قرآن کریم یکی از راه های به فلاح و سعادت رسیدن هر فرد جامعه؛ امر به معروف و نهی از منکر است، چراکه: آيۀ 104 سورۀ آل عمران که مي فرمايد: «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ »
دلیل سوم؛ این است از منظر قرآن اگر جامعه بخواهد مورد رحمت الهی قرار بگیرد راه کارش امر به معروف و نهی از منکر است. از همین رو در آیه 71 سوره توبه می فرمایند: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»
دلیل چهارم؛ این است از منظر قرآن اگر شخص بخواهد به شایستگی لازم برسد امر به معروف و نهی از منکر است از همین روست در آیه 17 سوره لقمان آمده است :«يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاصْبِرْ عَلَ مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورُ»
در همین راستا است علی علیه السلام می فرمایند: «مَنْ کانَ فیه ثَلاثٌ سَلِمَتْ لَهُ الدُّنیا وَ الاْخِرَةُ: یـَأْمُرُ بِالْمـَعْرُوفِ وَ یـَأْتـَمِرُ بِـهِ وَ ینْهى عَنِ المْنُکرِ وَینْتَهى عَنْهُ وَ یحافِظُ عَلى حُدُودِاللّه ِجَلَّ وَ عَلا(تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 233) کسى که سه چیز در او باشد، دنیا و آخرتش سالم مى ماند: ۱. امر به معروف کند و خود نیز پذیراى آن باشد. ۲. نهى از منکر کند و خود نیز از آن پرهیز کند. ۳. حدود الهى را نگهدارى کند».
نکته دوم؛ این است «منکر» که می بایست نسبت به ان نهی شود، از نظر مراتب به سه مرتبه تقسیم می شود:
اول ارتکاب: گاه منکری انجام می شود که تنها مرتکب شونده را تحت تأثر قرار می دهد و این منکر از مرحله ارتکاب فراتر نمی رود.
دوم؛ اشاعه: اما گاهی شخص دیگران را نیز مستقیم یا غیر مستقیم به سوی معروف یا منکری که خود به آن تمایل پیدا کرده فرا می خواند؛ این مرحله اشاعه است.
سوم؛ اقامه: مرتبه بالاتر از آن زمانی است که معروف یا منکر به مرحله اقامه می رسد. اقامه به معنای فراهم نمودن زمینه ها و ساز و کارهایی است که موجب بسط و گسترش معروف یا منکر می شود به عنوان نمونه کسی که از دیگری طلب ربا می کند، مرتکب گناه ربا شده است و زمانی که دیگران را هم به این گناه فرا می خواند و برای اثبات مطلوبیت آن تبلیغ می کند، به مرحله اشاعه ربا وارد شده است و اگر بانکی تأسیس نماید و ساز و کاری جهت تبادل سود نامشروع تأسیس نماید، به مرحله اقامه رسیده است.
در امر به معروف و نهی از منکر باید به مراتب معروف و منکر توجه داشت و اولویت تلاش انسان باید در جهت نهی اقامه کنندگان منکر، پس از آن باید اشاعه کنندگان و در درجه بعد مرتکبین منکر باشد
سومین نکته؛ این است امر معروف و نهی از منکر مراتب دارد و با رعایت آن می توان اقدام نمود.
مرتبه اول؛ عمل گرایی: مهمترین و اثربخشترین روش امر به معروف و نهی از منکر این است که انسان با عمل و رفتار خود دیگران را به خیر و خوبی نزدیک و از بدیها بیزار گرداند. امام على علیه السلام می فرمایند: «أَصْلِحِ الْمُسِیءَ بِحُسْنِ فِعَالِک وَ دُلَّ عَلَى الْخَیرِ بِجَمِیلِ مَقَالِک»؛(تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص:۲۵۵)
آدم بدکار را به وسیله کارِ نیک خود اصلاح کن، و با سخن زیبایت دیگران را به کار خیر رهنمون باش. همچنین انسان وظیفه دارد پیش از دیگران خودش را ارشاد نماید و سپس قدمی برای ارشاد دیگران بردارد؛ به فرموده امیرالمؤمنین علیه السلام: «کسانى که مردم را به کارهاى نیک امر مى کنند و خود آن را انجام نمى دهند و کسانى که مردم را از کارهاى زشت باز مى دارند اما خود مرتکب آن مى شوند، مورد لعن الهى هستند»(نهج البلاغة للصبحی صالح،ص:۱۸۸)
مرتبه دوم؛ اظهار تمایل یا انزجار: آنچه مقصود این دو فریضه است، گاه تنها با اظهار تمایل یا انزجار حاصل می شود. ممکن است تنها روی گرداندن یا چهره در هم کشیدن کافی باشد تا عامل منکر از کارش دست بردارد. امام على علیه السلام فرمودند: «أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ أَنْ نَلْقَى أَهْلَ الْمَعَاصِی بِوُجُوهٍ مُکفَهِرَّة» (لکافی؛ ج۵ ؛ ص۵۹) رسول خدا صلی الله علیه وآله به ما امر فرمودند که با گنهکاران با چهره اى درهم کشیده برخورد کنیم.
مرتبه سوم؛ روشنگری: بسیاری از انحرافات انسان ریشه در جهل و ناآگاهی او دارد؛ از این رو یکی از روشهای کار آمد در اجرای امر به معروف و نهی از منکر، روشنگری و رفع شبهه است.
نکته چهارم؛ این است امر به معروف و نهی از منکری موثر است که با حفظ شرایط انجام شود و گرنه نتیجه عکس خواهد داشت، از همین رو فقهاء برای امر به معروف و نهی از منکر چهار شرط ذکر کرده اند؛
نخستین شرط؛ امر به معروف و نهی از منکر« علم به معروف و منکر» است یعنی امر و نهیکننده باید معروف و منکر را بشناسد و در غیر این صورت موظف نیست امر به معروف و نهی از منکر کند، بلکه نباید چنین کاری بکند؛ زیرا ممکن است در اثر جهل و نادانی امر به منکر و نهی از معروف کند، بنابراین نهی از منکر کردن کسی که نمیدانیم کارش حرام است یا نه (مثلاً معلوم نیست موسیقی که گوش میدهد از نوع مبتذل و حرام آن است یا حلال) واجب بلکه جایز نیست.
شرط دوم؛ امر به معروف و نهی از منکر، «احتمال تأثیر» است یعنی امر و نهیکننده باید احتمال بدهد که امر و نهی او اثر و نتیجهای ولو در آینده دارد.
سومین شرط امر به معروف و نهی از منکر «اصرار بر گناه» است یعنی باید شخص گناهکار بر استمرار گناه، اصرار و سماجت داشته باشد و چنانچه معلوم شود که وی بدون این که امر و نهی شود خود از خطا دست بر میدارد یعنی معروف را بهجا میآورد و منکر را ترک میکند امر و نهی او واجب نیست.
چهارمین شرط؛ امر به معروف و نهی از منکر «نداشتن مفسده» است یعنی باید امر و نهی مفسده نداشته باشد، بدین ترتیب اگر امر و نهی موجب شود به شخص امر و نهیکننده و یا به مسلمان دیگر مفسده ای از قبیل ضرر جانی و یا آبرویی و یا مالی برسد، در اینجا امر و نهی واجب نیست. البته مکلف موظف است ملاحظهی اهمیت را بکند یعنی باید در تمام معروف و منکرها بین مفسدهی امر و نهی و مفسدهی ترک امر و نهی مقایسه کند و سپس به آنچه مهمتر است عمل نماید.
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| تحلیل پیام های قرآنی درماه مبارک رمضان «قسمت دوازدهم»
نگارنده: «مبلغ نخبه حجت الاسلام و المسلمین سید محمدتقی قادری»
از تشویق به چراغانی مساجد تا مجازات حرمت شکنان
از تشویق به چراغانی مساجد تا مجازات حرمت شکنان ماه رمضان توسط امیرالمؤمنین(ع)
به سنت و سیره شخصی و فردی امیرالمؤمنینعلیعلیهالسلام نسبت به عرصه اجتماعی و سیاسی زندگی ایشان، کمتر توجه شده است. این فراموشی تنها به سبب کم کاری محققان و پژوهش گران نیست؛
چرا که شرایط زندگانی حضرت و وضعیت حاکم بر فضای سیاسی اجتماعی عصر ایشان و پس از آن، موجب بی توجهی به سیره شخصی و فردی امیرالمؤمنین علی شده است.
توجه به مساجد به عنوان یک نهاد مؤثر اجتماعی و سیاسی
مأنوس بودن رسول گرامی اسلام و امیرالمؤمنینعلیعلیهالسلام با مساجد در طول سال و به ویژه در موسم رمضان، تنها کارکردی عبادی نداشت.
صفحات: 1· 2