تربیت به شیوه امام سجاد علیهالسلام(5)
محصول طلایی در تربیت
پدر و مادرهایی که دنبال گنج بینظیر فرزند صالح هستند باید پیش از هر چیز دانش و آگاهیهای لازم برای دستیابی به این گنج طلایی را کسب کنند و بعد قدمبهقدم با دقت و حوصله طبق نقشه پیش بروند تا به آن برسند؛ البته نقش توکل به خدا و توسل به اولیاء الهی هم بر هیچکس پوشیده نیست.
یک سؤال! یک کشاورز مزرعه گندم، در چه صورتی میتواند بهترین محصول را به دست بیاورد و یا به عبارت بهتر، باید از چه زمانی وقت و دقت صرف کند تا به بهترین محصول دست پیدا کند؟ از مرحلهِی چیدن محصولات؟ یا کمی زودتر، مثلاً از مرحلهِ سمپاشی؟ یا کمی زودتر، مثلاً از مرحله جداکردن علفهای هرز؟ یا کمی زودتر، مثلاً از مرحلهِی آبیاری؟ یا باز هم زودتر، مثلاً از مرحله نهرکشی و مرزبندی؟ یا باز هم زودتر، مثلاً از مرحلهِی بذرپاشی؟ یا باز هم زودتر، مثلاً از مرحله کودپاشی؟ یا باز هم زودتر، مثلاً شخمزنی؟ یا باز هم زودتر از این، مثلاً از مرحله صاف کردن زمین؟ یا خیلی زودتر، مثلاً از مرحله خرید زمین؟ یا باز هم زودتر از این، مثلاً از مرحله کسب دانش و آگاهی پیرامون کشاورزی؟
صفحات: 1· 2
تربیت به شیوه امام سجاد علیهالسلام(4)
تعریف تربیت که همه آن را قبول دارند، این است: شناخت درست استعدادها و شکوفا کردن آنها و تشخیص نیازها و تأمین آنها. طبیعتاً از بخش دوم همین تعریف مشخص است دلیل اینهمه تفاوت در تربیت؛ چراکه هر کسی بر اساس نظرات و عقاید خودش، نیازها را تشخیص و اولویتبندی میکند و برای تأمین آنها قدم برمیدارد.
احتمالاً تا الان این بیت شعر را نشنیدهاید که «خشت اول چون نهد معمار صاف، باز معلوم نیست برود دیوار صاف»؛ ولی حتماً این بیت را حفظ هستید که «خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا میرود دیوار کج» و چه ساختمانساز باشید و چه نباشید میدانید که واقعا هم اینطور است.
یکی از سختیهای ساختوساز همین است. اینکه برای اطمینان پیدا کردن از درست انجام شدن کار، نمیشود فقط به قدمهای ابتدایی اکتفا کرد. تمامی مراحل ساختمانسازی از تهیه زمین و نقشههای معماری گرفته تا گودبرداری و پیریزی و اجرای سازهفلزی تا تیغهچینی و کاشیکاری و سرامیککاری و حتی ایزوگام پشتبام، همه و همه باید با صرف وقت و دقت کامل، توسط متخصصان خودش انجام بشود تا درنهایت بتوانیم با خیال راحت بگوییم که این خانه درست بنا شده است. اما در نقطه مقابل کافی است یکی از مراحل حتی مرحلهای که بهظاهر کمارزشتر و ناپیداتر است، درست انجام نشود، آن وقت قضیه عوض میشود و باید دوباره به آن مرحله برگشت و از آنجا به بعد را مجدد انجام داد. اگر این مرحله، از مراحل اولیه باشد، عملاً هر چه زحمت کشیده شده، هدر میرود و ما میمانیم و یک دنیا قرض و قسط و خستگی و پشیمانی.
البته این مسئله که «همیشه قدمهای اول مهمترند»، مخصوص ساختوساز نیست. بلکه در تمامی کارها و مسائل، باید توجه ویژهای به مراحل اولیه داشت، از انتخاب محل زندگی و رشته تحصیلی و شغل گرفته تا انتخاب همسر و حتی تربیت فرزند.
امام سجاد علیهالسلام در ادامه دعای خود برای فرزندان، از خداوند میخواهد که آنها را در خردسالی از نعمت تربیت بهرهمند کند:
وَ رَبِّ لی صَغیرَهُمْ؛ و خردسالشان را برایم تربیت کن[1].
اما تربیت یعنی چه و چرا با اینکه تقریباً تمامی انسانها مدعی هستند که از بهترین روشهای تربیتی استفاده میکنند، باز هم شاهد اینهمه تفاوت و ناهنجاری تربیتی هستیم؟
تعریف تربیت که همه آن را قبول دارند، این است: شناخت درست استعدادها و شکوفا کردن آنها و تشخیص نیازها و تأمین آنها. طبیعتاً از بخش دوم همین تعریف مشخص است دلیل اینهمه تفاوت در تربیت؛ چراکه هر کسی بر اساس نظرات و عقاید خودش، نیازها را تشخیص و اولویتبندی میکند و برای تأمین آنها قدم برمیدارد.
به طور مثال وقتی شما یک پسر بچه تپل را میبینید که گرانترین لباسها را پوشیده و در حالی که یک دستش موبایل و دست دیگرش بطری نوشابه است، مشغول غر زدن و بیادبی به مادرش است؛ متوجه میشوید که والدین این پسر بچه، مهمترین نیازهای او را فقط و فقط خوراک، خواب، پوشش و بازی آن هم بدون هیچ حد و مرزی در هیچکدام، تشخیص دادهاند و بسیار هم تلاش کردهاند تا این نیازها را تأمین کنند و حالا خروجی تربیتشان دارد به آنها بیتربیتی میکند!
اما در تربیت اسلامی قضیه فرق میکند. مهمترین تفاوت را میتوان در همان فراز دعا که چند خط پیش خواندیم، پیدا کنیم. امام سجاد علیهالسلام در دعای خود از خداوند میخواهد تا او فرزندانش را تربیت کند. البته این دعا به معنای شانه خالی کردن از بار مسئولیت تربیت نیست و معصومین علیهمالسلام هم هرگز به ما دستور ندادهاند که در تربیت فرزند صرفاً به دعا کردن اکتفا کنیم و دست به هیچ اقدامی نزنیم، بلکه معنای این دعا و سایر دعاهای مشابه آن، این است که تربیت صحیح، تربیتی است که دستورالعملهایش تماماً مورد تأیید خدا باشد و تنها راه شناخت و فهم این دستورالعملها، مراجعه به آموزههای فرستادههای الهی و اوصیای آنان است. ناگفته پیداست که چقدر فرق وجود دارد بین افرادی که بر اساس روش دینی فرزندانشان را تربیت میکنند با کسانی که ملاکشان فقط و فقط آموزههای غربی است منهای دین.
و چه هشدار سختی است این روایت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به چنین پدرانی: رُوِی عَنِ النَّبِی ص أَنَّهُ نَظَرَ إِلَی بَعْضِ الْأَطْفَالِ فَقَالَ وَیلٌ لِأَوْلَادِ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ فَقِیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ مِنْ آبَائِهِمُ الْمُشْرِکینَ فَقَالَ لَا مِنْ آبَائِهِمُ الْمُؤْمِنِینَ لَا یعَلِّمُونَهُمْ شَیئاً مِنَ الْفَرَائِضِ وَ إِذَا تَعَلَّمُوا أَوْلَادُهُمْ مَنَعُوهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُمْ بِعَرَضٍ یسِیرٍ مِنَ الدُّنْیا فَأَنَا مِنْهُمْ بَرِیءٌ وَ هُمْ مِنِّی بِرَاءٌ؛ رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله به تعدادی از کودکان نگاه کرد، سپس فرمود: وای بر فرزندان آخرالزمان از پدرانشان. عرض شد یا رسولالله از پدران مشرک آنها؟ فرمود: نه بلکه از پدران مسلمانشان که هیچچیز از فرایض مذهبی را به آنان نمیآموزند و اگر خود فرزندان پارهای از مسائل دینی را فراگیرند آنها را بازمیدارند و تنها به این قانع هستند که فرزندانشان متاع ناچیزی از دنیا به دست آورند، من از این قبیل پدران بری و بیزار هستم و آنان نیز از من بیزارند[2].
اما صحبت از خشت اول است و اولین قدمهای تربیت. قبل از هر چیز خوب است این روایت زیبای امام صادق علیهالسلام در مورد ضرورت تربیت دینی فرزندان را بخوانیم تا بدانیم وظیفه پدر و مادرها فقط رشد جسمی و مهارتی و علمی فرزندان نیست و نسبت به رشد دینی و معنوی آنها هم وظیفه دارند. سُئِلَ الصّادِقُ علیهالسلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «قُوا اَنْفُسَکمْ وَ اَهْلِیکمْ ناراً» کیفَ نَقِیهِنَّ؟ قالَ: تَأْمُرُونَهُنَّ وَ تَنْهَوْنَهُنَّ؛ از امام صادق علیهالسلام درباره این فرمایش خدای عزوجل «خودتان و بستگانتان را از آتشی که هیزم آن، بدنهای مردم و سنگهاست نگه دارید»[3] سؤال شد که چگونه آنها را از آتش نگه داریم؟ فرمود: آنان را امر [به کارهای واجب] و نهی [از کارهای حرام] کنید[4].
اما این تربیت باید از چه زمانی آغاز شود تا به موفقیت برسد؟ در قطعههای قبل خواندیم که تربیت دینی فرزند خیلی زود شروع میشود، خیلیخیلی زودتر از آنچه تصور میکنیم، حتی قبل از تولد فرزند، حتی قبل از بارداری و حتی قبل از ازدواج. به امید خدا در قطعههای بعد احادیثی که مراحل تربیت فرزند را بیان کردهاند میخوانیم؛ اما قبل از اینکه بنشینیم پای سخنان معصومین علیهمالسلام، لازم است با نگرش اهلبیت علیهمالسلام به فرزند بیشتر آشنا بشویم.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در حدیثی تأملبرانگیز فرمودهاند: ما سَألتُ ربِّی أولادا نُضْرَ الوَجهِ، ولاسَألتُهُ وَلَدا حسَنَ القامَةِ، ولکنْ سَألتُ ربِّی أولادا مُطِیعِینَ للّهِ وَجِلِینَ مِنهُ؛ حتّی إذا نَظَرتُ إلَیهِ وهُو مُطیعٌ للّهِ قَرَّت عَینی؛ من از پروردگار خود نه فرزندانی زیبارو خواستم و نه فرزندی خوش قد و قامت، بلکه از پروردگارم فرزندانی خواستم که فرمانبردار خدا باشند و از او بترسند تا وقتی به او نگاه کنم و ببینم از خداوند فرمان میبرد، چشمم روشن شود[5].
دقت در این حدیث یک نکته بسیار مهم برای ما دارد. اینکه همان ملاکی که با آن برتری واقعی افراد بر یکدیگر مشخص میشود و خداوند در قرآن هم به آن تصریح کرده و فرموده است: إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکم؛ همانا برترینِ شما در نزد خدا، باتقواترینِ شماست[6]. همان ملاک در برتری فرزندان هم وجود دارد و والدین وظیفه دارند فرزندان خود را اینگونه تربیت کنند؛ اما آیا ما هم چنین نگرشی به فرزندان خود داریم؟
پینوشت:
[1]. صحیفه سجادیه، صفحه 120، دعای 25
[2]. جامعالاخبار، صفحه 106.
[3]. سوره تحریم، آیه 6.
[4]. من لا یحضره الفقیه، جلد 3، صفحه 442.
[5]. بحارالأنوار، جلد 104، صفحه 98، حدیث 66.
[6]. سوره حجرات، آیه 13.
منبع: راسخون
چرا غیبت از شُرب خمر خطرناکتر است؟
مرحوم آیت الله محمدعلی ناصری از اساتید اخلاق حوزه در یکی از دروس اخلاق خود به موضوع «غیبت و آثار فردی و اجتماعی آن» پرداختند که متن آن بدین شرح است:
«فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ؛ آن بندگانی که سخن بشنوند و به نیکوتر آن عمل کنند، آنان هستند که خدا آنها را (به لطف خاص خود) هدایت فرموده و هم آنان به حقیقت خردمندان عالمند.»
کتاب کشف الریبة اثر شهید ثانی به بحث درباره رذایلی همچون غیبت، سخن چینی و حسد میپردازد. مؤلف از بحث غیبت آغاز کرده و بیان میدارد که نام کتاب را کشف الریبة نهاده زیرا ابهامات احکام غیبت را برطرف میکند.
مسأله غیبت برای برخی مبهم است، زیرا برخلاف گناهان آشکاری مانند شرب خمر و ترک نماز، غیبت به راحتی قابل تشخیص نیست و با توجیهات مختلف آغاز میشود. گاه فرد تا پایان شب متوجه نمیشود چه گناهی مرتکب شده و با سکوت یا اشاره مرتکب غیبت شده است.
در این باره روایت شده: «الغِیبةُ أشَدُّ من الزِّنا قِیلَ: وکَیفَ؟ قال: الرَّجلُ یَزْنِی ثُم یَتوبُ اللهُ علیه، وإنَّ صاحِبَ الغِیبةِ لا یُغفَرُ له حتی یِغفِرَ له صاحِبه»
غیبت ویژگیهای خاصی دارد؛ با توبه تنها بخشیده نمیشود، زیرا حقالناس است، همچنین محیط جامعه را آلوده کرده و باعث بدبینی و از بین رفتن اعتماد میان انسانها میشود.
در تعریف غیبت، برخی بر اساس روایات گفتهاند:«ذِکرُکَ أخاکَ بما یَکرَهُ»؛ یعنی در غیاب برادر دینی طوری از او یاد کنی که اگر بشنود ناراحت شود. شهید ثانی معتقد است غیبت گستردهتر از این تعریف است، زیرا با اشاره نیز میتوان غیبت کرد.
پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله پرسیدند: «أَتَدْرُونَ مَا الغِیبَةُ؟ قَالُوا: اللهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ؛ قَال: ذِکْرُکَ أَخَاکَ بِمَا یَکْرهُ» اگر سخن درباره عیب واقعی باشد غیبت است و اگر دروغ باشد علاوه بر غیبت، افترا نیز محسوب میشود.
خداوند در سوره حجرات میفرماید: «وَلَا یَغۡتَب بَّعۡضُکُم بَعۡضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمۡ أَن یَأۡکُلَ لَحۡمَ أَخِیهِ مَیۡتٗاً فَکَرِهۡتُمُوهُۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ»، در تفسیر این تشبیه قرآنی گفته شده که غیبتکننده آبرو ندارد و میخواهد با غیبت دیگران برای خود آبرو کسب کند. عبارت «بعضکم بعضا» و کلمه «أخیه» به حرمت غیبت برادر دینی اشاره دارد. همچنین تشبیه به خوردن گوشت برادر مرده اشاره به این دارد که شخص غایب همچون مرده است و آبروی از دست رفته او همچون گوشت مرده غیرقابل جبران است. میت متعفن است و غیبتکننده نیز کاری متعفن انجام میدهد و با غیبت کردن گویی نبش قبر میکند.
غیبت موجب غضب الهی، دلگیری رسول خدا صلیالله علیه وآله و ناراحتی امام زمان علیهالسلام میشود و مخالفت با مسیر شهدایی است که برای حفظ ارزشها شهید شدند. غیبتکننده با عمل خود که ضد ارزش است، در حرکت جامعه به سوی کمال اخلال ایجاد میکند، همچون کسی که در حرکت کشتی که با عمل به قرآن به سوی کمال میرود، اختلال ایجاد میکند.
عمر با برکت، پایه همه خوبی ها
کافی است از خودمان سؤال کنیم که اگر یک روز به زندگی ما اضافه شود، آیا باعث پیشرفت ما میشود یا خیر. آیا در آن روز در مسیر اطاعت الهی قدمی برمیداریم، از انجام عبادتهای شخصی گرفته تا اضافه کردن معلومات مفید تا انجام کارهای مفید برای دیگران. آیا زندگیمان برکت دارد که هر چه طولانیتر شود، برکتش بیشتر شود یا خیر؟ اگر پاسخ مثبت است، پس دعا کنیم تا عمرمان هر چه بیشتر طولانیتر شود.
حتماً برای شما هم پیش آمده که در کوچه یا خیابان، پیرمرد یا پیرزنی را کمک کرده باشید. حالا چه این کمک، رساندن آنها با ماشینتان باشد و چه بردن خریدهایشان تا در منزل و چه عبور دادنشان از خیابان. دعای آشنایی که اینجور وقتها از زبان آنها میشنوید این است: «خدا عمرت بده!» اینجاست که بعضی جوانترها که ارزش این دعا را نمیدانند خندهٔ تلخی میکنند و زیر لب میگویند: «عمر طولانی میخوام چی کار!»
اما آیا ارزش واقعی این نعمت را میدانیم. نعمتی که یکی از نعمتهای ویژهٔ خداوند است و افراد خاصی از آن بهرهمند میشوند. نشانهاش احادیث متعددی است که در آنها تأکید شده انجام بعضی اعمال خاص، باعث طول عمر میشود و این یعنی این نعمت، پاداش ویژهای برای اهل کارهای خوب است. بهطور مثال امام صادق علیهالسلام در حدیثی زیبا فرمودهاند:
صفحات: 1· 2
تربیت به شیوه امام سجاد علیهالسلام(2)
مثل دعای پیامبر(ص)
شاید بسیاری از ما و حتی بعضی پدرها از جایگاه ویژهای که پدر نسبت به فرزندانش دارد غافل باشیم. تا امروز راجع به جایگاه و اهمیت مادران زیاد شنیده و خواندهایم، اما خوب است به بهانه دعای امام سجاد علیهالسلام…
کلمه انسان از انس گرفتهشده؛ و این یعنی داشتن مونس، بیش از هر چیز برای انسان ضروری است، حتی بیش از آب و غذا. نمونهاش را میتوانید در کسی ببینید که با کسی انس ندارد و یا با مونسش به مشکل برخورده است! چنین شخصی نه لب به غذا میزند و نه گلویش را تازه میکند به آب. البته اصل انس داشتن یک مسئله است و با چه کسی انس داشتن یک مسئلهٔ دیگر.
صفحات: 1· 2
معرفت نفس؛ شخصیّت انسان
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علي آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
.. چه کنیم در دنیا و در آخرت عزیز باشیم و شخصیت داشته باشیم و ابهت داشته باشیم و برایمان هم در دنیا و هم در آخرت شخصیت قائل باشند. گفتم از نظر قرآن اوّل چیزی که روی آن پافشاری شده است، تقواست. اگر انسان متّقی شد، شخصیت دنیا و آخرت را دارد. به قول امام دوم«سلاماللهعلیه»:
«إِذَا أَرَدْتَ عِزّاً بِلَا عَشِيرَةٍ وَ هَيْبَةً بِلَا سُلْطَانٍ فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِيَةِ اللَّهِ إِلَى عِزِّ طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»[1]
اگر میخواهی در میان مردم با ابهت و با شخصیت باشی، باید متّقی باشی. اهمیت به همۀ واجبات و مخصوصاً نماز، اهمیت به مستحبّات به اندازهای که میتوانی و مهمتر از این دو، اجتناب از گناه است. گناه گوش، گناه چشم، گناه زبان تا برسد به اینکه انشاءالله گناه دل در زندگیت نباشد. دربارۀ این صحبت کردم. دوم چیزی که دربارهاش صحبت کردم، فرهنگ و علم بود. آدم وقتی میتواند ابهت اجتماعی و شخصیت اجتماعی پیدا کند که عالم باشد و بتواند گرههای علمی را باز کند. وقتی در مجلس حرف میزند، اطرافیان به حرف او گوش دهند و ببینند که حرفهای او مفید است. در خانه و در میان رفقا و در جامعه حرفهای مفید بزند تا کمکم برسد به آنجا که از نظر علمی دینی یا علم غیردینی، مفید برای اجتماع باشد. ثواب زیادی بار بر این است و بالاترین ابهت و شخصیت اجتماعی را نیز پیدا میکند.
سوم، کار و تلاش و کوشش است، و این مهمتر از اول و دوم است. در حالی که اولی خیلی بالاست و انسان اصلاً خلق شده برای اینکه عابد و متقی باشد: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»[2]
پروردگار عالم، عالم هستی را خلق کرده است برای اینکه ما عالِم و بافرهنگ شویم، اما این تلاش و کار و کوشش از اولی و دومی هم مهمتر است، و گفتم هرکجا ایمان در قرآن آمده، بلافاصله عمل صالح هم آمده است، نداریم در قرآن جایی را که بگوید ایمان داشته باش، بلکه هرکجا میفرماید ایمان داشته باشد، میگوید عمل صالح نیز داشته باش: «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات»[3]
صفحات: 1· 2