عوامل موثر بر فرسودگی شغلی
یکی از سئوالات مهم در مباحث مرتبط با شغل، فرسودگی شغلی است. در این نوشتار برآنیم به عوامل موثر بر فرسودگی شغلی بپردازیم. با ما همراه باشید.
بدبینی سازمانی یکی از عوامل موثر بر فرسودگی شغلی است.
عوامل فرسودگی شغلی
فرسودگی شغلی با فشار، گمگشتگی نقش و ضعف عملکرد شغلی همراه است و علت آن در سه جنبه سازمانی، بین فردی و درون فردی مطرح می شود.
الف) عوامل سازمانی
1.ابهام نقش
اصلاح ابهام نقش به روشن و مشخص نبودن اهداف، مسئولیت ها و محدودیت ها اطلاق شده و به عواملی مثل پیچیدگی تکالیف، تکنولوژی و تغییر سریع و مداوم سازمان مربوط می باشد، به بیان دیگر ابهام نقش موقعی رخ می دهد که انتظاراتی که در محیط کار از یک فرد وجود دارد نامشخص باشد و ممکن است به خاطر عدم در انتظار، عدم آشنایی با نحوه انجام کار و یا عدم اطلاع از نتایج آن باشد. بنابراین زمانی که کارکنان نمی توانند به پیش بینی در شغل خود بپردازند، دچار ابهام می شوند.
2.تعارض نقش
تعارض نقش زمانی رخ می دهد که خواسته ها یا درخواست های متناقض و نامتناقض بر روی افراد اعمال شود. برای مثال زمانی فرد دچار این وضعیت می شود که به او دستوراتی خارج از قلمرو و مسئولیت حرفه ای او داده می شود و یا هنگامی که ارزش های اخلاقی فرد با مدیران و سرپرستان در تضاد باشد.
3.انتظارات شغلی
بسیاری از محققان بر این باورند که همتا بودن انتظار شغلى اولیه و تجارب شغلی بعدی تا حد زیادی واکنش کارکنان را نسبت به شغلشان تعیین می کند. مباحث تئوریکی فرسودگی شغلی تاکید می کنند که شیوع انتظارات و واقعیت، یک عامل عمده در تجربه فشار روانی است.
بسیاری از محققان بر این باورند که همتا بودن انتظار شغلى اولیه و تجارب شغلی بعدی تا حد زیادی واکنش کارکنان را نسبت به شغلشان تعیین می کند. مباحث تئوریکی فرسودگی شغلی تاکید می کنند که شیوع انتظارات و واقعیت، یک عامل عمده در تجربه فشار روانی است.
4.تراکم کاری
تراکم کاری شامل مولفه های کمی و کیفی است. مولفه های تراکم کاری کمی، شامل در خواست های بیش از حد است که زمان کمی برای رسیدگی به آنها وجود دارد و تراکم کیفی به پیچیدگی شغل مربوط می شود.
ب) عوامل بین فردی
تحقیقات مختلفی که بر روی نقش حمایت در فشار روانی و فرسودگی شغلی صورت گرفته است حمایت اجتماعی را به عنوان یک منبع کمک به افراد برای مقابله با فشار روانی و فرسودگی شغلی مشخص کرده است، حمایت اجتماعی موجب تسهیل رفتارهای انطباقی فرد می شود که البته به ماهیت اجتماعی فرد باز می گردد.
عوامل درون فردی
عدم آمادگی برای احراز شغل به عنوان یک متغیر درون فردی نقش تعیین کننده ای در فرایند فرسودگی شغلی دارد. افرادی که آموزش های لازم برای احراز شغل را کسب نکرده اند آمادگی بیشتری برای مبتلا شدن به فرسودگی شغلی را دارند. ویژگی های شخصیتی افراد می تواند به عنوان زمینه ساز فرسودگی شغلی عمل نماید، به عنوان مثال افرادی که دارای عزت نفس بالایی هستند در مواجهه با مشکلات و موقعیت های خطرناک مقاوم و فعال هستند در حالی که افراد با عزت نفس پایین سعی می کنند از موقعیت هایی به این شکل اجتناب کنند.
عواملی که سبب فرسودگی شغلی در کارکنان می شود عبارتند از:
١- نا آشنا بودن افراد با هدف یا اهداف سازمان یا قابل درک نبودن این اهداف برای آنان.
۲- سیاست هایی که مدیریت سازمان در ابعاد مختلف حیات شغلی وضع می کند با در عمل به کار می گیرد.
۳- شیوه های رهبری و مدیریت در سطوح سرپرستی جبهه ی مقدم (یا سبک رهبری سرپرستان واحدها) در سازمان.
۴- سخت و غیر قابل انعطاف بودن قوانین، مقررات و آیین نامه ها در سازمان.
۵- ناسالم بودن شبکه های ارتباطی در سازمان و فقدان ارتباط های اثربخش دو طرفه و از پایین به بالا، در سازمان.
۶- عدم مداخله ی مدیریت سازمان در امور کارکنان (رفاهی، درمانی، تفریحی و غیره).
۷- بی توجهی نسبی یا کامل مدیران در زمینه ی بهره گیری از همه ی توان و استعدادهای بالقوه ی افراد در انجام دادن وظایف شغلی.
8- مبهم بودن نقش فرد در فرایند تولید کالاها و خدمات ارائه شده توسط سازمان.
9- ناراضی بودن افراد از شغل، واحد یا سازمان محل کار خود با پایین بودن سطح خشنودی آنان از شغل خود.
10- فقدان امکانات لازم برای رشد و ترقی با ارتقای افراد در سازمان.
11- قرار گرفتن مداوم افراد در شرایطی که لازم است در زمان محدود، کار زیادی انجام گیرد.
۱۲- واگذار کردن مسئولیت های بیش از ظرفیت افراد به آنان و ترس از ناتوانی برای انجام دادن این مسئولیت ها.
۱۳- درگیر شدن در احساس تعارض نقش که طی آن نقش هایی به عهده ی فرد گذاشته می شود که با هم در تعارض هستند (برای مثال، از سرپرست خواسته می شود افراد تحت نظارتش را وادار به کار بیشتر کند، و در عین حال، از او انتظار دارند با آنان، رفتاری دوستانه داشته باشد)
14- هماهنگ نبودن میزان پرداخت حقوق و مزایا و میزان کاری که انتظار می رود فرد در سازمان، انجام دهد.
۱۵- نامناسب بودن نظام ارزیابی عملکرد شغلی افراد سازمان و جایگزین شدن رابطه به جای ضابطه.
۱۶-فقدان امکانات مناسب و اثربخش آموزشی برای کارکنان سازمان و تا آشنا بودن آنان با وظایف شغلی خود.
۱۷- به کارگیری روش های غیر علمی برای جذب، آزمایش و انتخاب افراد و واگذاری تصدی مشاغل به افرادی که شایستگی لازم برای تصدی این مشاغل را ندارند
18- ناآشنائی کامل و دقیق افراد با وظایف شغلی خود از همان آغاز ورود به سازمان.[1] به طور کلی برخی محققان بر این تصورند که توقعات بالا در محیط شغلی، موجبات بروز فشارهای شغلی را فراهم می آورد و در نهایت فرسودگی شغلی را در دراز مدت ایجاد می کند. در مقابل، برخی دیگر از محققین اعتقاد دارند که عوامل بیرونی از قبیل در آمد پایین، می تواند زمینه را برای فرسودگی شغلی فراهم سازند عده ای دیگر از محققین نیز حمایت های سازمانی و سیستم مدیریتی را در نظر گرفته اند در حالی که برخی دیگر به فرصت های ارتقا شغلی و تاثیر آن بر کاهش فرسودگی شغلی تاکید دارند.
پی نوشت:
[1] . ساعتچی ، محمود (1389). روانشناسی صنعتی و سازمانی. ویرایش تهران، ص 100.
ویژگى هاى سنت ازدواج از منظر امام سجاد (علیه السلام)
ازدواج در جامعه آرمانى نسبت به سایر جوامع ویژگى هاى متمایزى دارد که ما در این نوشتار به برخى از آنها از دیدگاه امام سجاد (علیه السلام) اشاره مى کنیم. با ما همراه باشید.
نهاد خانواده از منظر اسلام، داراى جایگاه و قداست ویژه اى است که قابل مقایسه با هیچ نهاد دیگرى نیست.
ویژگى هاى سنت ازدواج
ازدواج در جامعه آرمانى نسبت به سایر جوامع ویژگى هاى متمایزى دارد که ما در این نوشتار به برخى از آنها از دیدگاه امام سجاد (علیه السلام) اشاره مى کنیم:
تقدس سنت ازدواج
از جمله عواملى که در سوق یابى به ازدواج، دورى گزیدن از جایگزین احتمالى، ایجاد آمادگى هاى فردى و اجتماعى براى مقابله با عوارض و آسیب هاى احتمالى پیوند زناشویى و در نتیجه، حفظ و تثبیت خانواده، نقشى تعیین کننده دارد، تلقى ارزشى از پیوند زناشویى، و به تعبیرى، قداست داشتن آن است. به اعتقاد صاحب نظران، یکى از عوامل مهم سقوط جایگاه خانواده در غرب، فرایند عمومى دنیوى شدن یا تقدس زدایى بوده است که افزون بر دیگر حوزه هاى حیات اجتماعى، بر نهاد خانواده نیز به شدت تحت تأثیر گذاشته است. در نتیجه این فرایند، ازدواج که پیش تر اقدامى مقدس و دینى تلقى مى شد، رفته رفته قداست خود را از دست داد و به یک قرارداد مدنى صرف مبدل شد.
نهاد خانواده از منظر اسلام، داراى جایگاه و قداست ویژه اى است که قابل مقایسه با هیچ نهاد دیگرى نیست. حکمت قداستى که اسلام به خانواده بخشیده است، ارزش گذارى معنوى بر پیوند خانوادگى، زمینه سازى براى تقویت این رابطه، و پیشگیرى از فروپاشى آن است.
قداست ازدواج و خانواده، سد محکمى در برابر سوءاستفاده جنسى از زن به عنوان یک کالا یا ابزار فروش کالا، و در واقع مانع بردگى مدرن زن است. خطرى که امروز نسل بشر را تهدید مى کند، تقدس زدایى از کانون خانواده است. (محمدى رى شهرى، 1389، ص 11ـ12)
اسلام کوشیده است نگاه قدسى به ازدواج را در میان مردم گسترش دهد. این مدعا، از تعبیرهاى روایات اسلامى با دلالت هاى صریح یا تلویحى استفاده مى شود. نمونه هاى زیر، رویکرد ارزشى و قدسى اسلام به خانواده را منعکس مى سازند: امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: «هرکس براى رضا و خشنودى خداوند ازدواج کند و با خویشان خود صله رحم نماید، خداوند او را در قیامت مفتخر و سربلند مى کند.» (طبرسى، 1385ق، ص 166)
ازدواج، از نظر حقوقى کارى جایز است؛ اما از دیدگاه اسلام، افزون بر اینکه مستحب است، مى تواند وجوب هم داشته و داراى ارزش اخلاقى باشد و در نهایت، موجب کمال نفسانى انسان نیز بشود. امام سجاد (علیه السلام) با تأکید بر نقش نیت در کار اخلاقى، تشکیل خانواده با نیت الهى را سربلندى و رسیدن به سعادت در آخرت معرفى مى کند. این امر بر ارزش اخلاقى ازدواج دلالت مى کند. ازدواج صرفا پدیده اى دنیوى نیست، بلکه مى تواند موجب تکامل و نزدیکى انسان به خداوند باشد.
این دیدگاه در مقابل نگرشى است که رشد معنوى را در دورى از ازدواج مى جوید. اگر در آموزه هاى اسلام به افراد سفارش مى شود که پیش از اقدام به ازدواج، براى انتخاب همسر و انجام مراسم در مراحل بعدى، رفتارهاى خود را با نماز، دعا و توکل بر خدا همراه کنند، به این دلیل است که به ازدواج رنگ وبوى معنویت دهند و به آن تقدس بخشند تا بتوانند زمینه تکامل انسانى را فراهم آورند. (سالارى فر، 1385، ص 34)
انتخاب آگاهانه
یکى دیگر از مهم ترین ویژگى هاى ازدواج در نهاد خانواده که نقشى بسیار تعیین کننده در سرنوشت خانواده دارد، انتخاب آگاهانه همسر است. کارشناسان امور خانواده بر این باورند که بسیارى از مشکلات و اختلالات خانوادگى، در ضعف مجارى اطلاع رسانى، شتاب زدگى و عدم انجام مطالعات دقیق در مرحله گزینش، اعتماد بى مورد به اظهارنظرهاى واسطه ها و اطرافیان، جدى نگرفتن برخى نقاط ضعف مهم یا توجیه آنها، کم توجهى به اوصاف بایسته، و در مواردى فریب کارى و اغفال آگاهانه ریشه دارد.
در هر جامعه اى، شیوه هاى کم وبیش مرسومى متناسب با شرایط فرهنگى، ضرورت هاى عصرى و حساسیت هاى محیطى براى عبور از این مرحله وجود دارد که افراد آن جامعه به فراخور حال، در فرایند انتخاب همسر از آنها سود مى جویند؛ براى مثال، بسیارى از جوانان امروزى در غرب، به شیوه هم خانگى روى آورده اند و آن را دوره اى آزمایشى و مقدماتى براى ورود به ازدواج تلقى مى کنند. (اچ ترنر، 1378، ص 269)
به هرحال، معرفى شیوه هاى مناسب و کارآمد، و بى اعتبار ساختن شیوه هایى که از درصد اطمینان کمى برخوردارند، احتمال دست یابى به انتخاب درست و مصونیت از گرفتار شدن به برخى پیامدهاى ناگوار را تا حد قابل توجهى افزایش خواهد داد.
نظام حقوقى اسلام، تحقیق از مجارى مختلف، گفت وگوى مستقیم دوطرف و دیگر راه هاى احتمالى را که موجب شناخت هرچه بیشتر افراد خواهان زناشویى نسبت به یکدیگر مى شود، به صورت مشروط و با رعایت حدود و ضوابط خاص، مجاز شمرده است. اسلام حتى اقدام هایى مانند ملاقات حضورى به منظور آگاهى یافتن از خصوصیات فیزیکى طرف مقابل را تجویز یا بدان ترغیب نموده است. (بستان، 1385، ص 173ـ174)
امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: «هرکه خواهد زن بگیرد، از موى او نیز بپرسد، همان گونه که از زیبایى اش مى پرسد؛ که موى یکى از دو قسمت زیبایى است.» (طبرسى، 1370، ص 200)
در آموزه هاى دینى، با تأکید فراوان بر به کارگیرى عقلانیت و پرهیز از غلبه احساسات در زمان انتخاب همسر، زمینه پشیمانى بعد از ازدواج را از بین برده است.
همسان همسرى
یکى دیگر از ویژگى هاى مهمى که مورد توجه کارشناسان مسائل خانواده در حوزه جامعه شناسى در مرحله ازدواج و تشکیل خانواده قرار گرفته، «همسان همسرى» است. از مجموع دیدگاه هاى ارائه شده، چنین استنباط مى شود که همسانى زوج در ویژگى هاى شخصیتى، موقعیت تحصیلى، موقعیت خانوادگى و شرایط سنى و فرهنگى، بقا و استحکام زندگى مشترکشان را تا حد زیاد تضمین خواهد کرد، و ناهمسان همسرى میان دو همسر، سرچشمه کشمکش هاى خانوادگى است. (ساروخانى، 1380، ص 41)
از مهم ترین انواع همسانى زوج که در موفقیت زندگى مشترک نقشى اساسى ایفا مى کند، همسانى فرهنگى آنان است که گونه هاى مختلف اشتراک در زبان، دین، ملیت، نظام ارزشى، بینش ها و باورها را شامل مى شود. بدون شک، همسان همسرى، شرط لازم در هم زیستى بى دغدغه انسان ها و محورى ترین نقطه وفاق و همبستگى آنهاست و این به دلیل تأثیر آن بر جلب محبت متقابل، کاهش سوءتفاهم ها و حل آسان تر مشکلات احتمالى، و در نتیجه رسیدن خانواده به آرامش است. از سوى دیگر، فقدان زمینه مشترک، امکان برقرارى ارتباط مثبت را دشوار مى سازد و افراد را به صورت جزیره هاى مجزا و مستقل از یکدیگر درمى آورد. (بستان، 1385، ص 195)
در اسلام، بر اصل همسان همسرى به عنوان معیار همسرگزینى و ضامن انسجام خانواده، در ذیل عنوان «کفویت» تأکید شده است؛ اما دیدگاه ارزشى اسلام، تعریف خاصى از کفویت زن و شوهر ارائه داده است. به موجب این تعریف، با برخى جنبه هاى همسان همسرى (همسانى دینى، ایمانى و اخلاقى) برخورد ایجابى، و با برخى از جنبه هاى دیگر آن (همسانى نژادى، قومى و طبقاتى) برخورد سلبى صورت گرفته است.
اگر همسانى ایمانى و اخلاقى همسران، به درستى رعایت شود، احتمال بروز آسیب هاى ناشى از ناهمسانى نژادى، قومى و طبقاتى زن وشوهر به شدت کاهش مى یابد.
زراره از امام محمدباقر (علیه السلام) نقل مى کند که: پدرش، امام سجاد (علیه السلام) در یکى از سفرهایش به مکه، زنى را از خانواده اى بى بضاعت خواستگارى کرد و بعد از آن، او را براى خود تزویج نمود. یکى از همراهان حضرت به محض آگاهى از این امر، بسیار ناراحت شد که چرا حضرت چنین زن بى بضاعتى را انتخاب کرده است. وى به تفحص و تحقیق پرداخت تا بداند که این زن کیست و از چه خانواده اى است و چون به این نتیجه رسید که زن از خانواده اى گمنام و بى بضاعت است، فورا به محضر مبارک امام سجاد (علیه السلام) آمد و پس از اظهار ارادت، عرض کرد: یابن رسول اللّه! من فداى شما گردم؛ این چه کارى بود که کردید؟ چرا با چنین زن بى بضاعتى، از چنین خانواده اى ازدواج کردید که هیچ شهرت و ثروتى ندارد. این امر حتى براى مردم نیز مسئله انگیز شده است.
امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: «من گمان مى کردم که تو شخصى خوش فکر و نیک سیرت هستى. خداوند متعال به وسیله دین مبین اسلام تمام این افکار ـ خرافى و بى محتوا ـ را محکوم و باطل گردانده، و این نوع سرزنش ها و خیالات را ناپسند و زشت شمرده است.» آنچه در انتخاب همسر براى ازدواج و زندگى مهم است، ایمان و تقواست و آنچه امروز مردم به آن مى اندیشند، افکار جاهلیت است و ارزشى نخواهد داشت. (اهوازى، 1412ق، ص 45)
منبع: سایت معرفت به نقل از راسخون
آرامش؛ مهمترین ثمره ازدواج
گمگشته امروز بشر در زندگی، آرامش است که پیوسته برای رسیدن به آن، تمام تلاش و کوشش خود را به کار می بندد. یکی از مهمترین عوامل آرامش انسان، ازدواج می باشد. چه مشخصه هایی سبب می شود تا یک ازدواج؛ موجب آرامش انسان شود؟ همراه ما باشید.
در سایه تامین نیازهای زن و مرد در زندگی مشترک، آرامش رخ خواهد داد.
در سایه ازدواج، ثمرات متعددی نصیب زن و مرد و جامعه خواهد شد. یکی از مهمترین فوائد ازدواج، رسیدن به آرامش است. خداوند در قرآن کریم می فرماید:
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون
[1]
و از نشانه های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان محبت و رحمت قرار داد. به یقین در این نشانه هایی است برای گروهی که تفکر می کنند.
عوامل ایجاد آرامش در ازدواج
مهمترین عواملی را که می توان مسبب آرامش زوجین محسوب نمود به قرار زیر است:
رفتار جنسی
غریزه جنسی یک از مهمترین کشاننده های انسان برای ارتباط با جنس مخالف است و این امر را می توان یکی از مهمترین اهداف ازدواج نیز به حساب آورد. در اسلام، ارتباط جنسی با همسر نه تنها امری بد و پلید شمرده نشده، بلکه به عنوان امری مستحب و ستوده یاد شده است.
اهمیت رفتار جنسی در آرامش همسران تا حدی مهم است که وجود نقص و کژکاری در این امر، علت بسیاری نارضایتی ها و مشکلات بین زوجین و حتی عامل بیشتر طلاق ها نیز گزارش شده است.
در روایتی، علت از هم پاشیدگی خانواده امت های پیشین به رفتار جنسی نامناسب آنها ربط داده شده است: «أَنَّ نِسَاءَ بَنِی إِسْرَائِیلَ خَرَجْنَ مِنَ الْعَفَافِ إِلَى الْفُجُورِ مَا أَخْرَجَهُنَّ إِلَّا قِلَّةُ تَهْیِئَةِ أَزْوَاجِهِنَّ وَ قَالَ إِنَّهَا تَشْتَهِی مِنْکَ مِثْلَ الَّذِی تَشْتَهِی مِنْهَا»[2] زنان بنی اسرائیل از پاکی و خویشتنداری به ناپاکی درآمدند و چیزی جز کاستی همسرانشان در آمادگی(زناشویی) آنان را به این کار وانداشت. زن از تو همان چیزی را می خواهد که تو از او می خواهی.
مهر و محبت
شاید مهر و محبت در میان دوستان غیرهمجنس نیز وجود داشته باشد. اما جنس مهر و محبتی که در میان همسران رخ می دهد. متفاوت است. این مهر و عاطفه موهبتی الهی است[3] که در راستای استحکام خانواده و آرامش همسران در میانشان واقع می شود.
وقتی زن و مرد زندگی مشترک را با یکدیگر عاشقانه آغاز نموده و متعهد می شوند تا پایان عمر به یکدیگر وفادار باشند، مسلما مهر و محبتی شدید بینشان برقرار بوده است. این مهر و محبت، با ازدواج فزونی می یابد. زیرا با استمرار زندگی مشترک و تامین مصالح یکدیگر، علاقه بینشان روز به روز تشدید شده و دلبستگی و واببستگی بینشان رخ خواهد داد و با در کنار هم بودن به آرامش می رسند.
تکامل
هر کدام از مرد و زن از جنسی متفاوت با ویژگی ها و مشخصه های خاص خود آفریده شده اند که با صورت گرفتن ازدواج و امتزاج این ویژگی ها، تشکیل یک زوج کامل را خواهند داد. بنابراین؛ ازدواج سبب می شود تا نقیصه های هر کدام از زن و مرد با بهرمندی از وجود همسرش جبران شود و این امر؛ موجب آسایش خاطر و به آرامش رسیدن هر دو خواهد شد.
به عنوان مثال، مرد از قدرت بدنی بالایی برخوردار بوده و قادر است با انجام کار خارج از منزل، به تهیه احتیاجات زندگی خود و همسرش بپردازد. در مقابل، زن با ویژگی خدادادی مهر و عطوفت، قادر است تا وظیفه مراقبت از فرزندان را به نحو احسن انجام دهد.
تامین نیازها
ازدواج فقط برطرف کننده نیاز جنسی طرفین نبوده بلکه به تامین دامنه گسترده ای از نیازهای زوجین می انجامد. تامین نیازهای اساسی مانند نیاز به عشق، محبت، صمیمیت و دلبستگی با ازدواج برطرف شده و حتی نیازهایی مانند نیازهای فیزیولوژیک، امنیت، احترام و عزت نفس با تشکیل خانواده به نحو احسن تامین خواهد شد.
همچنین؛ در دورانی پیری که معمولا افراد نیاز به رسیدگی و مراقبت دارند، برخورداری از مراقبت و رسیدگی فرزندان، سرگرم شدن با نوه ها و شیرینی مشاهده پیشرفت فرزندان، همه در سایه ازدواج برای انسان رخ خواهد داد.
ازدواج سبب می شود تا دسته ای از نیازها که ارضای آن به دست همسر نبوده نیز تامین شود. به عنوان مثال، استقلال طلبی که در سنین جوانی در مردان ایجاد می شود، به وسیله ازدواج تامین و ارضاء می شود و در سایه تامین صحیح نیازها، آرامش برای انسان رخ خواهد داد.
قرآن کریم با بیانی لطیف مسئله تامین شدن نیازها به وسیله همسر را با تعبیر لباس بازگو فرموده و می فرماید:
هن لباس لکم و انتم لباس لهن[4]
زنان لباس شما هستند و شما لباس آنها.
لباس از یکسو، انسان را از سرما و گرما و خطر برخورد اشیاء با بدن حفظ می کند، و از سویی دیگر، عیوب او را می پوشاند، و از سوی سوم، زینتی است برای تن آدمی. لذا تشبیه آیه فوق اشاره به تمام این نکات دارد[5].
زوجین، یکدیگر را از انحرافات حفظ کرده، عیوب هم را پوشانده و هر یک با پوشش کاستی های دیگری، زینتی برای او محسوب شده و وسیله راحتی و آرامش یکدیگر را مهیا می کنند.
پی نوشت
[1] سوره روم، آیه 21.
[2] محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 73، بیروت: دار الاحیاء التراث العربی، 1403 ق، ص 102.
[3] سوره روم، آیه 21.
[4] سوره بقره، آیه 187.
[5] ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران: اسلامی، 1380، ذیل سوره بقره آیه 187.
منابع
قرآن کریم
مجلسی ، محمدباقر ، بحار الانوار، ج 73، بیروت: دار الاحیاء التراث العربی، 1403 ق.
مکارم شیرازی ، ناصر ، تفسیر نمونه، تهران: اسلامی، 1380.
راسخون
عوامل رشد میزان طلاق در دهه های اخیر
بررسی آمار طلاق در کشور نشان می دهد طی دهه گذشته روند صعودی به خود گرفته است. به طوری که به اعتقاد کارشناسان آمار طلاق در ایران به زلزله ای خاموش تبدیل شده است که هر روز در حال تکان دادن جامعه می باشد. اما علت های این امر چیست؟ در این نوشتار به بررسی عوامل رشد میزان طلاق در دهه های اخیر می پردازیم.
جامعه شناسان در تبیین رشد بی سابقه طلاق در دهه های اخیر بر چند عامل اساسی تأکید کرده اند که در ادامه به بررسی آنها خواهیم پرداخت:
الف) تغییر نگرش ها نسبت به ازدواج
مفهوم جدید ازدواج در جوامع غربی معاصر از مهم ترین عوامل افزایش میزان طلاق به شمار می آید. به سخن برخی جامعه شناسان، خانواده و ازدواج در دیدگاه جدید غربی از یک «نهاد» به «مصاحبت» مبدل شده است.[1] در نگاه زوج جوان غربی، ازدواج قراردادی است که با گزینش کاملا آزادانه صورت می گیرد و بر مبنای عشق رمانتیک استوار است. چنین مفهومی از ازدواج به خودی خود مفهوم طلاق و گسست زناشویی را دربر دارد؛ زیرا با توجه به ناپایداری و گذرا بودن احساسات عاشقانه، افراد به همان سرعتی که درگیر روابط عاشقانه می شوند، ممکن است از این روابط خارج شوند. زوج جوان با اول عشق آغازین نه تنها دلیلی بر ادامه رابطه نمی بینند، بلکه دلیل موجهی برای خروج از رابطه در اختیار دارند. یک بررسی از آن حکایت دارد که زنده نگاه داشتن احساسات رمانتیک از نظر ۷۸ درصد زنان آمریکایی برای یک ازدواج خوب، با اهمیت تلقی می شود، در حالی که ۲۹ درصد از زنان ژاپنی چنین بینشی دارند. [2] بر پایه این ملاحظات، برخی معتقدند بالا بودن میزان طلاق، یک پدیده کوتاه مدت نیست، بلکه کفارة مفهوم جدید ازدواج است.[3]
ب) قبح زدایی از طلاق
یکی از عواملی که در ثبات و انسجام خانواده نقش دارد. حساسیت فرهنگ عمومی نسبت به طلاق است. جامعه شناسان، محدودیت های فرهنگی طلاق، به ویژه قبح طلاق در افکار عمومی و سرافکندگی ناشی از آن، تنزل موقعیت اجتماعی فرد طلاق گرفته و در مواردی طرد و انزوای اجتماعی او را عامل ثبات خانواده در بسیاری از جوامع سنتی دانسته اند؛ چرا که این محدودیت ها به تثبیت جایگاه خانواده در افکار عمومی و کاهش احتمال فروپاشی آن می انجامد. در مقابل، به هر میزان از قبح طلاق و احساس ننگ ناشی از آن کاسته شود. احتمال طلاق افزایش خواهد یافت و این وضعیتی است که در جوامع صنعتی معاصر به روشنی مشاهده می شود.[4]
ج) تغییر ساختار خانواده
انتقال از نظام خانواده گسترده به خانواده هسته ای نقش برجسته ای در افزایش میزان طلاق ابنا کرده است. در الگوی نخست، طلاق امری ناپسند و احیانا ممنوع است؛ زیرا با توجه به اینکه ازدواج، واحدی از ارتباط خویشاوندی، اتحاد سیاسی و منافع اقتصادی را به نمایش می گذارد، طلاق مستلزم انحلال چندین رابطه پیچیده و ارزشمند اجتماعی خواهد بود. اما طلاق در خانواده هسته ای صرفا به روابط دو شخص پایان می دهد و تأثیر مستقیمی بر روابط خویشاوندی ندارد. در نتیجه، انحلال ازدواج با محدودیت کمتری روبه رو است و به ویژه گروه خویشاوندی فشار چندانی بر فرد خواهان طلاق اعمال نمی کند. از این گذشته، خانواده هسته ای از جهات دیگری نیز آسیب پذیرتر است؛ استقلال و انزوای خانواده هسته ای باعث می شود که در مواقع بحرانی، منابع حمایتی اندکی در خارج از خود داشته باشد و این امر می تواند به فشارهای عاطفی و مالی بینجامد.[5]
د) تغییر نقش های جنسینی
تغییر نقش های خانوادگی و اجتماعی همسران در نتیجه تغییر ساختارهای اجتماعی و هنجارهای مربوط به الگوی خانواده سنتی (مرد نان آور و زن خانه دار)، یکی دیگر از عوامل اساسی مؤثر بر افزایش طلاق به شمار می رود. در وضعیتی که برابری جنسی به عنوان یک ارزش عمومی پذیرفته و ترویج می شود، احساس بی عدالتی نسبت به تقسیم کار خانگی، رضایت شخصی زنان را از زندگی زناشویی کاهش داده، باعث می شود آنان بیش از مردان به طلاق بیندیشند.[6] همچنین زنان امروزی در مقایسه با مادرها و مادربزرگ های خود، احتمال بیشتری دارد که درخواست طلاق کنند. هر گاه زنان خواهان قدرت تصمیم گیری مشترک و مشارکت شوهران در کارهای منزل باشند و شوهران برعکس، سبک سنتی زندگی زناشویی را ترجیح دهند، نارضایتی زناشوی افزایش یافته و احتمال طلاق میان چنین زوج هایی بالا می رود.
ه) استقلال اقتصادی زنان
در دوره های گذشته، یکی از مهم ترین دلایلی که زنان را در رابطه زناشویی نگاه می داشت، کسب امنیت مالی بود؛ اما افزایش بی سابقه ورود زنان به بازار کار در دهه های اخیر، به استقلال اقتصادی آنان منجر گردیده است و این امر چشم انداز طلاق را برای زنانی که از وضعیت زناشویی ناراضی اند، تا حدودی روشن و نویدبخش ساخته است. به همین دلیل، پژوهش ها درخواست طلاق از سوی زنان شاغل را بسیار بیش از درخواست طلاق از سوی زنان غیر شاغل نشان می دهد.[7] از سوی دیگر، استقلال اقتصادی زن گاه انگیزه شوهر را برای طلاق تقویت می کند؛ زیرا مردی که زن شاغل خود را طلاق می دهد، به آسانی از پرداخت هزینه های مراقبت از کودک فرار می کند.
با این حال، نباید احتمال تأثیر علّى دوسویه را در این گونه متغیرها نادیده گرفت. ورود زنان به بازار کار در همان حال که جزء عوامل افزایش طلاق است، می تواند جزو نتایج و آثار آن نیز باشد. برخی محققان تا آنجا پیش رفته اند که افزایش اشتغال زنان را واکنش آنان در برابر احتمال فزاینده طلاق دانسته اند. به باور آنان، زنان متأهل پس از مشاهده اینکه طلاق فزاینده به آستانه منزل آنان رسیده است، به منظور تأمین آینده خود به نیروی کار ملحق می شوند.
و) رفاه اقتصادی
رفاه اقتصادی به افراد اجازه می دهد ذهن خود را به موضوعاتی فراتر از ادامه حیات معطوف کنند و از جمله، حق انتخاب شادمانی شخصی در خارج از چارچوب ازدواج را در نظر قرار دهند براساس برخی مطالعات تطبیقی، جوامع بسیار فقیر و جوامع بسیار ثروتمند دارای بالاترین میزان های طلاق هستند و جوامعی که از نظر توسعه اقتصادی در سطح متوسط قرار میگیرند میزان طلاق پایین تری دارند. فرضیه مورد نظر، یعنی تأثیر رفاه اقتصادی بالابر افزایش میزان طلاق، به طور خاص درباره جامعه آمریکا مورد تأکید بعضی جامعه شناسان قرار گرفته است. آنان با استناد به آمارهای موجود نشان داده اند که پایین ترین میزان طلاق در آمریکا طی شصت سال گذشته به سال های رکود اقتصادی این کشور اختصاص دارد، در حالی که بالاترین میزان طلاق در تاریخ آمریکا مربوط به سال ۱۹۸۱م، (دوره شکوفایی اقتصادی و رفاه عمومی) بوده است.
ز) آزادی روابط جنسی
انحصار کارکرد ارضای جنسی به نهاد خانواده، همواره از پشتوانه های اصلی ثبات و استحکام این نهاد اجتماعی بوده است و با شکسته شدن این انحصار، به طور طبیعی باید در انتظار کاهش تعهد افراد نسبت به حفظ خانواده و در نتیجه، افزایش میزان طلاق بود. برخی جامعه شناسان بر این باورند که نگرش عمومی گذشته به فعالیت جنسی به عنوان عملی اساسا معطوف به تولید مثل، به نگرشی جدید تغییر یافته است که آن را نوعی بازآفرینی تلقی می کند و این یکی از عواملی است که به افزایش بی بندوباری جنسی در قالب روابط خارج از چارچوب ازدواج و در نتیجه، به افزایش میزان طلاق انجامیده است.
ح) تغییر قانون های طلاق
طلاق در کشورهای غربی در دوره های گذشته محدودیت های قانونی متعددی داشت. یکی از این محدودیت ها هزینه بالای طلاق بود که باعث می شد طلاق به افراد ثروتمند و پردرآمد محدود گردد. برای مثال، در انگلستان در دوره ویکتوریا میانگین هزینه طلاق هفتصد تاا هشتصد پوند بود و بیشتر افراد که تحمل این هزینه ها برایشان مقدور نبود، ناگزیر می شدند به راه هایی همچون رو آوردن به فاحشه ها یا خدمت کارها، متارکه با همسر یابدرفتاری و خشونت با وی متوسل شوند. در حال حاضر، کاهش هزینه های مالی طلاق، دستیابی به آن را خواه برای ثروتمندان و خواه برای افراد کم درآمد، آسان نموده است.
محدودیت دیگری که قانون های طلاق ایجاد می کرد، به دلایل طلاق مربوط بود. برای مثال، دادگاه های آمریکا پیش از دهه ۱۹۷۰م، برای صدور حکم طلاق از سیستم اثبات تقصیر پیروی می کردند که بر طبق آن، دلایل طلاق، مانند زنا با مصرف الکل، باید از سوی همسر به اثبات می رسید و اثبات این دلایل، تشخیص گناهکار از بی گناه را ایجاب می کرد. شخصی که گناهکار شناخته می شد، به ندرت می توانست حضانت فرزندان را به دست گیرد و از نظر مالی نیز با محدودیت هایی از سوی دادگاه روبه رو می شد، ولی امروزه سیستم «طلاق بدون مقصر» در بیشتر ایالات آمریکا پذیرفته شده و ناسازگاری زوجین به تنهایی می تواند دلیل فسخ قانونی ازدواج باشد.
ط) تغییرات جمعیتی
در تبیین علل افزایش طلاق نباید احتمال دخالت تغییرات جمعیت شناختی را از نظر دور داشت. در جوامعی مانند ایران که پس از یک دوره افزایش سریع جمعیت، نرخ رشد جمعیت مهار شده و درنتیجه، بیشترین تراکم جمعیتی در سنین جوانی واقع شده است. میزان طلاق به طور طبیعی افزایش می یابد؛ زیرا اصولا بالاترین درصد طلاق ها به سنین جوانی اختصاص دارد. واضح است که این افزایش جنبه مقطعی داشته و با عبور نسل تراکم از دوره جوانی و ورود آن به دوره میان سالی، میزان طلاق - در فرض فقدان عوامل دیگر- کاهش یافته، به شرایط قبل باز می گردد.
برخی کوشیده اند افزایش طلاق در جامعه آمریکا را نیز براساس همین نکته تبیین کنند. به اعتقاد آنان، افزایش میزان طلاق، به ویژه در دهه ۱۹۷۰م، ناشی از عبور نسل تولد یافته در دوره افزایش موالید (پس از جنگ بین المللی دوم) از سنین ازدواج بوده است. این نسل که فوق العاده متراکم و پرجمعیت بود. از اواخر دهه ۱۹۶۰م. تا اوایل دهه ۱۹۸۰م. بالاترین میزان طلاق را در آمریکا رقم زد. ولی به نظر می رسد در جامعه آمریکا نمی توان برای عمل جمعیت شناختی، نقش عمده ای قائل شد؛ زیرا میزان طلاق در این کشور طی دو دهه گذشته نیز روندی نسبتا ثابت و بدون کاهش جدی را طی کرده است و این بدان معناست که عوامل دیگری در این خصوص تأثیرگذار بوده اند
منبع: کتاب «جامعه شناسی خانواده با نگاهی به منابع اسلامی»
نویسنده: حسین بستان (نجفی)
بیشتر بخوانید :
آمارها در مورد علت طلاق چه می گوید؟
علل طلاق و پیامدهای آن در جامعه ایران (بخش اول)
علل طلاق و پیامدهای آن در جامعه ایران (بخش دوم)
علل طلاق و پیامدهای آن در جامعه ایران (بخش سوم)
پیامدهای طلاق همسران
6 نشانه منتهی شدن یک زندگی به طلاق
پی نوشت :
[1]. Kuper & kuper, The Social Science Encyclopedia. p.208.
[2]. Myers, Exploring Social Psychology,p.284.
[3] . میشل، جامعه شناسی خانواده و ازدواج، ص 176.
[4] . Good, The Family, p94.
[5]. Curry et al. Sociology for the Twenty-first Century,p.267.
[6] . Huber & Spitze, Trends in Family Sociology. Handbook of Sociology,p.432.
[7] . سگالن، جامعه شناسی تاریخی خانواده. ص۱۸۱.
راسخون
راهکارهای کاهش طلاق
یکی از معضلات اجتماعی که ضربه خطرناکی به جامعه و خانواده میزند بحث طلاق است. برای جلوگیری از این گرفتاری، باید دوستان و آشنایان آنها تلاش کنند و تلاش خود را بر این بگذارند که رابطه آنها را اصلاح کنند. این نوشتار به مواردی که میتواند باعث شود طلاق به تاخیر بیفتد رسیدگی میکند.
زوجین باید از اشتباهات یکدیگر بگذرند تا زندگی آنها دوام پیدا کند و بهترین راه برای دوام بخشیدن به آن گذشت کردن از اشتباهات یکدیگر است.
مقدمه
یاد آن روزها بخیر که خانواده ها یک وظیفه ای مشترکی برای خودشان داشتند و آن تامین نیازهای روحی و جسمی افراد خانواده بود. اما آن صفا و صمیمیت چه شده است و چرا جای خودش را به طلاق و آشوب داده است؟ زن و شوهر در ابتدا با یکدیگر خوب هستند اما بعد از مدت کوتاهی این آتش عشق می خوابد و سرمای زمستانی جای او را میگیرد و فکر طلاق تنها فکری است که به سراغ زوجین میرود و آنها برای رهایی از سختی ها به دنبال طلاق میروند. در حالی که طلاق بسیار اثرات مخربی بر روی جامعه و شخص و خانواده او میگذارد که قابل جبران نیست. طلاق تعادل انسانها را بر هم میزند و موجب کاهش انسجام و یکپارچگی اجتماعی می شود[1]
راهکارها و تدابیری وجود دارد که سبب کاهش این فروپاشی خانوادگی میشود و این نوشتار سعی دارد تا این راهکار ها را بیان کند.
1. جلوگیری از ایجاد نزاع و اختلاف در بین زوجین
یکی از اصلی ترین و بنیادی ترین عامل پیوند زن و شوهر، وجود مهر و علاقه و عاطفه نسبت به یکدیگر است. و این محبت در صورتی پایدار خواهد ماند که زن و شوهر با دید خوشبینانه به یکدیگر بنگرند و هر یک، دیگری را مونس و همدم خودش بداند.
اسلام برای تعالی زن و شوهر از هر گونه دخالت و هر آنچیزی که سبب میشود تا رابطه زن و شوهر خراب شود نهی میکند. مثلا:یکی از دلایل سر شدن زوجین نسبت به یکدیگر میشود دخالت کردن آشنایان در مورد زندگی آنهاست. با کلمات و گفتارهای خودشان سبب سردی رابطه آنها میشوند و عاقبت کار آنها به طلاق خواهد کشید یا طلاقی که سبب جدای آنها میشود و یا سبب طلاق عاطفی در بین آنها خواهد شد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : کسی که میان زن و شوهری جدایی اندازد، غضب و لعنت خدا در دنیا و آخرت شامل حال او میشود و سزاوار است خداوند او را در آتش بزرگ جهنم اندازد و هر قدمی که در ایجاد اختلاف میان زن و شوهری بردارد، هر چند موجب جدایی آنها نشود، خشم خدا و لعنت او در دنیا و آخرت نصیب او میشود. [2]
نکته: اولین قدم برای جلوگیری از طلاق، پیشگیری کردن است. این جمله را در ذهن خودتان داشته باشید که، پیش درمانی، بهتر از درمان است. جلوی کارهای که سبب میشود تا آرامش از زندگی شما برود را بگیرید.
2.توجه به فرزندان و مشکلات آنها
بعد از طلاق گرفتن زوجین، مشکلی بوجود میآید به عنوان حضانت فرزند، تامین نفقه آن و دور شدن از فرزند برای یکی از پدر و مادر، وجود این سختی ها میتواند یک عاملی باشد برای دوری از طلاق گرفتن و فروپاشی خانواده.
3. پا در میانی کردن بزرگان فامیل
وقتی زن و شوهر تصمیم گرفتن تا زندگی مشترک خود را با طلاق گرفتن تمام کنند، بزرگان فامیل وظیفه دارند تا وساطت کنند و مشکلات آنها را حل کنند و این یک عاملی میشود برای جلوگیری از طلاق، چون این افراد آگاه به وضعیت زندگی آنها هستند و هدف شان هم ادامه داشتن زندگی آنهاست و با همین نیت خیری که دارند سبب میشوند تا زن و شوهر به خودشان بیایند و زندگی خود را ادامه دهند.
راهکار اسلام در این مواقع آن است که طرفین دعوا تصمیم دوباره درباره زندگی را به دست افراد دارای صلاحیت و آرامش روانی بسپارند. همچنین تاکید شده که یکی از داوران از خویشان زن و دیگری از خویشان مرد باشد؛ شاید به این دلیل که بیشتر از وضعیت زندگی آنان مطلع هستند و بیشتر به مصالح خویشان خود پایبند و نسبت به آنان دلسوزند. [3]
4. زوجین باید گذشت داشته باشند
بنای خانواده، یکی از با اهمیت ترین بنیاد ها است و زوجین وظیفه دارند برای تحکیم آن از حقوق خودشان بگذرند و سعی خود را بر این داشته باشند که به خانواده خویش دوام ببخشند. در این بین برخی از زوجین هستند که حقوق خود و قوانین خودشان را محترم تر از بنای خانواده میدانند و بی احترامی به خود را تحمل نمیکنند و سریعا به سراغ طلاق میروند. اما افراد خردمندی هستند که به دلیل اهمیت استحکام خانواده خویش از حقوق خود میگذرند تا زندگی آنها دوام داشته باشد.
زوجین باید از اشتباهات یکدیگر بگذرند تا زندگی آنها دوام پیدا کند و بهترین راه برای دوام بخشیدن به آن گذشت کردن از اشتباهات یکدیگر است و اگر زنی بیم داشت که شوهرش با وی مخالفت و بد سلوکی کند یا از او دوری گزیند باکی نیست که هر دو تن به گونهای به راه صلح و سازش باز آیند، که صلح به هر حال بهتر است، و نفوس را بخل و حرص فرا گرفته. و اگر (درباره یکدیگر) نیکویی کرده و پرهیزکار باشید، خدا به هر چه کنید آگاه است.[4]
نکته پایانی: برای همسر خود وقت بگذارید و پای در و دل او بنشینید. بنشینید و درباره مسائلی که اتفاق افتاده به طور طبیعی و به دور از تنش صحبت کنید . درباره آنچه از زندگی مشترک تان میخواهید و دوست دارید که همسرتان پایبند به آنها باشد و به آن نیاز دارید و آنچه عقیده دارید باعث مشکلات می شوند، گفت وگو کنید. گفت وگو کردن، غیر از مشاجره کردن و متهم کردن است. با گفتگو صحیح می توانید جلوی طلاق گرفتن را بگیرید و گرمی و نشاط را به زندگی خود ببخشید.
پی نوشت :
[1] باقر ساروخانی، طلاق پژوهشی در شناخت واقعیت و عوامل آن، تهران: موسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، چاپ 1، سال 1372، صفحه 120
[2]علامه مجلسی ، بحارالانوار، جلد 73، صفحه 368
[3] نشریه حورا، شماره 40، صفحه 16، سال 1391
[4] قرآن کریم، سوره مبارکه نساء، آیه 128
راسسخون
نکاتی که با آنها به موفقیت می رسید
پشتکار و ثبات قدم از مشخصه های اصلی و مشترک افراد سخت کوش است. گرچه این صفات ذاتا در بعضی افراد بارزتر است ولی سخت کوشی صفتی اکتسابی است و فقط از طریق تلاش و صرف وقت است که شخص می تواند از قدرت خود به…
صفت سخت کوشی در بسیاری از افراد بارز است و این سخت کوشی است که می تواند انسان را به قله های موفقیت در زندگی و کسب و کار برساند.
روش اول : توسعه عادات خوب
خوش بینی را فراموش نکنید:
برای سخت کوشی باید یاد بگیرید که در محیط کار خود خوش بین باشید تا سختی های کارِ زیاد، فشار کمتری به شما وارد کند. در مشکلات کاری و اتفاقات منفی به دنبال جوانب مثبت باشید. افراد خوش بین رویدادهای منفی را موقتی و گذرا می بینند و بر مشکلات تمرکز نمی کنند. از جمله کارهایی که برای افزایش سخت کوشی خود می توانید انجام دهید، موارد زیر هستند:
بدبینی را کنار بگذارید:
بدبینی با ایجاد حس درماندگی باعث سکون می شود و بازدهی را کاهش می دهد. به جای اینکه از مسئولیت ها شکایت کنید، آنها را به عنوان فرصتی در نظر بگیرید تا تلاش و وجدان کاری تان را به رئیس خود نشان دهید. موفقیت های تان را به خود یادآوری کنید. این کار جرات شما را برای انجام فعالیت های جدید در حیطه شغل تان بیشتر می کند.
افکار غیرمنطقی خود را بشناسید و با آنها مبارزه کنید:
از خواسته های درونی خود آگاه باشید، بر ویژگی های مثبت خود تمرکز کنید و اجازه ندهید افکار منفی شما را محاصره کند. باورهای غلط و نامعقول خود را زیر سوال ببرید و از ذهن دور کنید. با انرژی و انگیزه کار کنید و از کار خود لذت ببرید. به یاد داشته باشید موفقیت های کوچک هم مهم هستند، به آنها افتخار کنید.
دیدگاه تان را نسبت به مشکلات عوض کنید:
در برخورد با مشکلات تان مثبت اندیش باشید. این کار جنبه های مثبت موقعیت شما را تقویت می کند و باعث می شود فشار کاری کمتری احساس کنید؛ در نتیجه با دید بازتری به موضوع می نگرید، ذهن شما آرام می گیرد، سخت کوشی شما بیشتر می شود و برای مشکل راه حل پیدا می کنید.
چند کار را همزمان انجام ندهید:
شاید شما هم ادعا کنید که می توانید چند کار را به طور هم زمان انجام دهید و به خوبی از پس آنها برآیید و البته شاید این ویژگی تان را سخت کوشی هم به حساب می آورید ! ولی باید بدانید مطالعات اخیر نشان داده است که با این کار ممکن است بدون اینکه متوجه شوید اطلاعات و موارد مهمی را از قلم بیندازید، خطا کنید و در نهایت کیفیت کارتان پایین بیاید. از کاری به کار دیگر پریدن مغز شما را گیج می کند و قسمت هایی از مغز را که مسئول حل مساله است از فعالیت بهینه باز می دارد. همچنین این کار به مرور زمان می تواند به مغز آسیب برساند.
شکایت نکنید:
اگرچه احتمالا نمی توانید این مورد را کاملا از زندگی تان حذف کنید، ولی همان طور که می دانید شکایت کردن دردی را دوا نمی کند. شکایت از موقعیت ها بدون داشتن هدف و راه حل در ذهن، باعث ایجاد چرخه های منفی در ذهن می شود که به استرس و افسردگی منجر می شود. پس اگر شکایت می کنید حداقل ایده هایی برای حل مشکل داشته باشید، در غیر این صورت مسیر شما برای اینکه کارمند سختکوشی باشید سخت تر می شود.
تعاملات اجتماعی تان را افزایش دهید:
صفحات: 1· 2
عوامل تأثیرگذار بر از خودبیگانگی شغلی
عواملی چون رشد برونزا، افزایش مهاجرت از روستا به شهر، تحولات سریع اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه، نوسازی پر شتاب در دهه های اخیر و پیامدهای آن از جمله عوامل تاثیرگذار بر از خودبیگانگی شغلی است. با ما همراه باشید تا با دیگر عوامل آشنا شوید.
بیگانگی ممکن است ناشی از صورتهای دیگری از تجربه ی اجتماعی باشد، که در محیط کار نیز روی می دهند.
عوامل تأثیرگذار بر از خودبیگانگی شغلی
همانطور که بیگانگی از سوی حوزه های مختلف علوم به ویژه جامعه شناسی و روانشناسی مورد بحث و تدقیق قرار گرفته در بروز ظهور آن در کشور ما عوامل اقتصادی، فرهنگی، روانی و شخصی و …مؤثّر است.
عواملی چون رشد برونزا، افزایش مهاجرت از روستا به شهر، تحولات سریع اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه، نوسازی پر شتاب در دهه های اخیر و پیامدهای آن، حالت گذار (برخورد ارزشها و هنجارهای سنتی با ارزشها و هنجارهای نوین) باعث شده است که این دوگانگی در قالب تضاد، بحران و تنش، در ابعاد گوناگون بروز نماید و میتواند عامل و محور اساسی به وجود آورندة بیگانگی باشد.
بیگانگی از کار نه تنها ممکن است ناشی از شرایط کار خانه باشد، و یا ناشی از تجربیات شغلی بوده، بیگانگی ممکن است ناشی از صورت های دیگری از تجربه ی اجتماعی باشد، که در محیط کار نیز روی می دهند و یا مشترکاً با آن عمل می کنند (مثلاً تجارب زندگی خانوادگی و یا فرهنگی) (حسین زاده و دیگران، 1390).
1) ساختار سازمانی
سازمانها دارای انواع مختلفی از ساختار هستند که برحسب نیاز و با توجه به شرایط آن سازمان بکار میرود. به اعتقاد برنز[1] و استاکر[2] مؤثرترین ساختار، ساختاری است که با الزمات محیط انطباق دهد. در یک طبقه بندی کلی ساختار سازمان ها به دو نوع ساختار مکانیکی و ساختار ارگانیکی تقسیم بندی می شوند.
ساختار مکانیکی،سازمان به وسیله ویژگی هایی نظیر پیچیدگی و رسمیت زیاد، تمرکزگرایی، رفتارهای برنامه ریزی شده و در قالب مقررات شناخته میشود. در این ساختار مدیر متکی به خط مشی ها سازمان بوده و در واکنش به رویدادهای پیش بینی نشده عمل می کند.
از سوی دیگر، ساختار ارگانیکی منعطف بوده و میزان نفوذ افراد در آن براساس مهارت و دانش است و وظایف در این ساختار انعطاف پذیر بوده و تأکید بر مبادله وجود دارد. ویژگیهای اختیارات غیرمتمرکز، قوانین و مقررات کمتر، شبکه ارتباطات غیررسمی و توجه به خودکنترلی شرایط تطبیق بیشتری ساختار ارگانیک با محیط را فراهم میسازد وجود تفاوت در انواع ساختارهای سازمانی ناشی از تفاوت در ابعاد و مولفه های آن است.
بر اساس پژوهش رابینز در خصوص ابعاد ساختار با سه مؤلفه پیچیدگی، رسمیت و تمرکز به واسطه قدمت و پیشتوانه علمی بالا ملاک مطالعه ساختار سازمانی در بسیاری از تحقیقات می باشد (رابینز، 1392).
2) ویژگی های شغلی
مهداد (1390) بیان می دارد کارکنان از خودبیگانه به عنوان بزه دیدگان سازمانی تلقی می گردند که در آن سازمان ها، افراد دارای مشاغلی ساده، تکراری، بی اهمیت و بدون اختیار هستند و به عبارتی فاقد ویژگی های شغلی چون تنوع مهارت، هویت وظیفه، اهمیت وظیفه، اختیار و بازخورد هستند.
تنوع مهارت
طبق تئوری کلی و مهم راجع به انگیزانندگی شغل توسط هاکمن و الدهم، مهارتهای لازم برای انجام یک کار باید متنوع باشد. منظور از تنوع مهارت، درجه نیازمندی شغل به فعالیت های متنوعی است که لازمه آن داشتن مهارت ها و استعدادهای گوناگون است. تنوع، وظایف و فعالیت های بیشتری را به شغل اضافه می کند به گونه ای که شغل مورد نظر خسته کننده نباشد. از سویی دیگر در سازمانی که انجام وظایف به صورت یکنواخت و تکراری است، انسان ها به مهره های بدون احساس و عاطفه مبدل می شوند (شرفی و همکاران، 1392).
هویت وظیفه
به نحوی که فرد هیچ گاه نتیجه کار خود را مشاهده نمی کند.
اهمیت وظیفه
که فرد هیچ گاه متوجه نقش و اهمیت نوع شغل و فعالیت خویش در زندگی خود و رفاه مردم نیست.
بازخورد
به نحوی که کارکنان هیچ اطالعاتی در رابطه با اثربخشی کیفیت عملکرد شغلی ندارند.
اختیار
سازمان هایی که در آنها کارکنان استقلال کافی برای انتخاب وظایف کاری خود ندارند و مجاز به شرکت در تصمیم گیری های سازمان نیستند؛ به احتمال زیاد درجات بالایی از بیگانگی شغلی در آن دیده میشود. به عبارت بهتر رابطه معکوسی بین بیگانگی از کار و مشارکت در تصمیم گیری وجود دارد (سیلان و همکاران، 2011).
3) تناسب ارزش های فرد- سازمان
با در نظر گرفتن نظریه عدم تناسب ارزش های فرد- سازمان منطقی است اگر فرض شود که ادراک کارکنان از شرایط کاری تا حد قابل توجهی از ارزیابی های آنان در مورد ارزش های سازمان اثر می پذیرد. بنابراین ارزش های فردی آنان باید خواست ها و انتظارات نهایی آنان در مورد شرایط کاریشان را برانگیزد.
مغایرت ارزشی کارکنان با سازمان به افزایش احساس از خودبیگانگی شغلی می انجامد و به طور مشخص تر احساس ناتوانی، بی معنایی و از خود بیزاری را افزایش می دهد. می توان ادعا کرد که حس مغایرت میان ارزش های فردی کارکنان و ارزش های کاری در بافت سازمانی باعث احساس از خودبیگانگی در کارکنان می شود (نادی و همکاران، 1392).
4) کیفیت روابط کاری
برای بسیاری از کارکنان و اعضای سازمان، گروه مهمترین منبع ارتباطات اجتماعی(روابط متقابل یا تعامل) است. ارتباطاتی که در درون گروه کاری صورت می گیرد نمایانگر ابراز نفرت، درجه استیصال یا رضایت فرد و نوع احساسات اوست. بنابراین ارتباطات خوب موجب تخلیه انسان از فشار روانی می شود و در راه تأمین نیازهای اجتماعی به وی کمک می کند. بنابراین برقراری ارتباطات خوب، برای عملکرد سازمان در سطح عالی و کسب بیشترین سود ضروری است. ارتباط مؤثر با کارکنان و درک انگیزه های ارتباطی آنان در توفیق مدیران در دستیابی به اهداف طراحی شده سازمان عامل مؤثری است (گودرزوند چگینی و دیگران، 1393).
5) عدالت سازمانی
شواهد تجربی زیادی دلالت بر اهمیت نقش عدالت در اقدامات و روابط کارکنان در سازمان دارند. بسیاری از محققان اعتقاد دارند که اگر کارکنان، تصمیمات سازمانی و اقدمات مدیریت را متعصبانه و ناعادلانه درک کنند، به احتمال بیشتری احساس رنجش، تخطی، و حتی عصبانیت می کنند.
از جمله راه های واکنش کارکنان به نابرابری ادارک شده در سازمان تالش برای کاهش درون دادها از طرف کارکنان می باشد. این می تواند توسط تاکتیک هایی انجام شود که به طور مستقیم با کاهش دروندادها ارتباط داشته باشد. مثالی از این تاکتیک ها، غیبت در کار و حتی ترک خدمت می باشد. تاکتیک های دیگر برای مقابله با بی عدالتی، تاکتیک های غیر مستقیم و دفاعی هستند. یکی از مهمترین تاکتیک های دفاعی غیر مستقیم، انتخاب نگرش منفی نسبت به سازمان است. انتخاب نگرش بدبینانه ممکن است به عنوان تاکتیکی توسط کارکنان برای مقابله غیر مستقیم با سازمان استفاده شود (حقیقی کفاش و دیگران، 1390).
پی نوشت:
[1] Burns
[2] Stalker
راسخون
بهبود تصورات ذهنی برای رسیدن به آرامش
انسان هایی که زیبا و امیدوارانه میاندیشند، سلامت میمانند. انسان هایی که منفی و مأیوسانه میاندیشند، نه تنها در بسیاری از عرصههای زندگی ناکام میمانند، بلکه از نظر سلامتی هم مشکل خواهند داشت.
کیفیت زندگی انسان، به کیفیت افکار تولید شده در کارگاه تولید فکر او بستگی دارد.
چکیده : انسان هایی که زیبا و امیدوارانه میاندیشند، سلامت میمانند. انسان هایی که منفی و مأیوسانه میاندیشند، نه تنها در بسیاری از عرصههای زندگی ناکام میمانند، بلکه از نظر سلامتی هم مشکل خواهند داشت.
تکنیک بهبود تصورات ذهنی
خیلی از مواقع ناراحتی و ناآرامی ما ناشی از دیگران یا وضعیت بیرونی نیست، بلکه ناشی از افکار و تصورات و بینش خود ماست. همه انسانها بی آن که آگاه باشند، پیوسته تصاویر ذهنی متفاوتی را در خود نگاه میدارند. این تصاویر ممکن است مثبت یا منفی باشد. وقتی که تصاویر منفی باشد، احساس ناآرامی و وقتی که تصاویر مثبت باشد، احساس آرامش میکنیم.
لذا ترس از آینده، ترس از ناکامی و افکار منفی را کنار بگذارید، زیرا این افکار منفی؛ شما را ناراحت و ناآرام میکند. ویلیام جیمز روانشناس مشهور میگوید: «ایمان و باور ما در ابتدای هر مسؤولیت دشواری، تنها عاملی است که موفقیت نهایی را تضمین میکند.» وقتی انتظار بهترین پیشامد را دارید، در واقع نیرویی مغناطیسی از مغزتان خارج میشود که براساس قانون جاذبه، بهترینها را جذب میکند. اگر انتظار بدترین پیشامدها را داشته باشید، از مغزتان قدرت دافعهای رها میکنید که سبب میشود بهترینها از شما بگریزد.[1]
آثار تفکرات انسان در زندگی او
دکتر علیرضا آزمندیان بنیانگذار تکنولوژی فکر در ایران میگوید: «دنیای انسان دنیای خلق اندیشههای اوست. آدمی هر پدیدهای را که در دنیای واقعیات خلق میکند، ابتدا در کارگاه ذهن خود به صورت یک اندیشه تولید میکند. زندگی انسان ما حصل لحظه لحظههای تفکر اوست. انسان هایی که زیبا و امیدوارانه میاندیشند، سلامت میمانند. انسان هایی که منفی و مأیوسانه میاندیشند، نه تنها در بسیاری از عرصههای زندگی ناکام میمانند، بلکه از نظر سلامتی هم مشکل خواهند داشت.»[2] «هر انسان به طور متوسط در طول شبانهروز حدود 60000 رشته فکر تولید میکند که این افکار، زندگی او را میسازد. به عبارت دیگر کیفیت زندگی انسان، به کیفیت افکار تولید شده در کارگاه تولید فکر او بستگی دارد. فکر عامل اعتماد به نفس و خودباوری است. فکر، عامل ایجاد احساس عشق یا تنفر است. فکر، عامل دوستی ها و دشمنی هاست. فکر عامل غم یا شادی است. فکر عامل موفقیت ها و شکست هاست. فکر عامل نیکی ها و بدی هاست. آرامش و اضطراب میتواند حاصل کیفیت لحظه لحظههای اندیشه یک انسان باشد.»[3]
ناپلیون هیل از پیشگامان بحث تکنولوژی فکر در آمریکا، معتقد است «زندگی توأم با ثروت و آرامش ذهن، اغلب به سراغ کسانی میآید که از نگرش ذهنی مثبت برخوردارند. او میگوید از همین نوع نگرش ذهنی است که موفقیت یا شکست، آرامش ذهن یا تنش عصبی و گرایش به سوی سلامتی یا بیماری آغاز میشود. افکار ماهیت خاص خودشان را دارند، چنانچه یک نفرین به صورت نفرین و یک دعا به صورت دعا به شما باز میگردد. و لذا توصیه میکند: افکار مثبت ساطع کنید تا دنیا اثرات مثبتی، به مراتب بزرگتر را برای کمک به شما منعکس کند.»[4]
هیل میگوید: «ذهن انسان آنچه را بتواند باور کند، میتواند به دست هم بیاورد. این رازی است که در گذشت زمان شناخته شده است. رازی که بر دستاوردها و موفقیت های امروز بشر حاکم است. او میگوید زمانی که باور کنید از سلامت کامل برخوردار خواهید بود، واقعاً به سلامت کامل دست خواهید یافت. اگر باور کنید که به آرامش خاطر دست خواهید یافت، واقعاً به آرامش خاطر و نتایج حیرتانگیزش دست خواهید یافت. در ادامه میگوید: البته با آرزو کردن به جایی نمیرسیم. آرزو، باور نیست. آرزو در ذهن حالتی سطحی دارد. مثل این که بگویید ای کاش فلان مقدار پول داشتم، ای کاش میتوانستم فلان کار را بکنم. اما باور در اعماق ذهنتان ایجاد میشود و بخشی از وجود شما میگردد.
به همین دلیل است که باور حقیقی و عمیق میتواند ترشحات غددتان و محتوای جریان خونتان را تغییر بدهد و همین طور تغییرات فیزیکی دیگری که علم پزشکی نمیتواند آن را توجیه کند. باوری که طول موج شناخته نشدهاش را از اعماق ذهنتان به اعماق ذهن شخص دیگری میفرستید، بخش زیادی از قدرت شخصیتی و قدرتهای دیگر را توجیه میکند.»[5]
ارتباط تفکرات و روح انسان
نوع تفکرات و حالات ذهنی ما نه تنها تأثیر مستقیم در حالات روحی ما دارند و میتوانند راحتی و آرامش و یا اضطراب و نگرانی را برایمان به ارمغان بیاورند، بلکه با تأثیرات مستقیمی که بر جسم ما دارند، میتوانند با بیمار یا سالم نمودن بدنمان، بار دیگر بستر نگرانی و ناآرامی و یا راحتی و آرامش ما را فراهم سازند. در این مورد دکتر جمبالسکی میگوید: «قرن ها تمایل بشر بر آن بوده است که سلامت را صرفاً مربوط به جسم بداند. پزشکان و بیماران هر دو فقط متوجه بدن و ناراحتی های آن بودهاند. در طب غرب، تأکید و توجهی به ابعاد ظریف درونی و روحی بیمار نبود. هنگامی که من دانشجوی پزشکی بودم، جامعه پزشکی مایل نبود به طور جدی به نگرشهای بیمار (شامل افکار و احساسات موجود در ذهن او) بپردازد، چیزی که نقش مهمی در بیماری و بهبود بازی میکند. اما در دهههای اخیر تحقیقات بسیاری در این زمینه شده است. به نظر میرسد هیچ بیماری شناخته شدهای وجود ندارد که در نتیجه افکار و احساسات ما به وجود نیامده باشد و دیگر این که نگرش های ما در تواناییمان جهت بهبود بیماری و سلامت دارای نقشی اساسی است.
از سال 1950 میلادی علم پزشکی متوجه حالت ذهن و روح و تأثیر آنها بر سلامت یا گسترش بیماری شده است. جالب توجه است که بدانیم بیش از 50% بیماران پزشکان داخلی، دارای ناراحتی های جسمانی نیستند. مطالعات اخیر نشان میدهد که بیش از 80% بیماران پزشکان عمومی، بدون استفاده از شیوههای پزشکی، درمانپذیر هستند. یکی از مراکز پزشکان سان فرانسیسکو گزارش کرده است که بخش عمدهای از بیماران که «نگرانهای سالم» نامیده میشوند، کسانی هستند که هیچ گونه ناراحتی جسمانی ندارند و فقط به دنبال درمان ناراحتی های ناشی از نگرانی خویش هستند.»[6]
پی نوشت :
[1]- نورمن وینسنت پیل، مثبتدرمانی، ص 135.
[2]- علیرضا آزمندیان، تکنولوژی فکر، ص 42.
[3]- همان، صفحات 44 تا 46.
[4]- ناپلیون هیل، بیندیشید و در آرامش ثروتمند شوید، صفحات 47 تا 57.
[5]- همان، ص 221.
[6]- جرالد جمبالسکی، فکرت را عوض کن زندگیت عوض میشود، ص 84.
منبع : برگرفته از کتاب “روانشناسی آرامش”
تربیت دینی فرزندان
داشتن فرزند خوب است، اما بهتر از آن داشتن فرزندی است که تربیت دینی داشته باشد. باید فضای خانواده خود را آرام و محیطی امن برای تربیت فرزندتان قرار دهید تا بتوانید راحت تر اعتقادات دینی را به فرزند خود آموزش دهید.
تربیت دینی برای فرزندان، سعادت و عاقبت بخیری را به دنبال دارد و ثواب آن برای والدین نیز خواهد بود.
مقدمه
فرزندان، شیرینی زندگی و نعمت بزرگ خداوند برای انسانها هستند که زندگی پدر و مادر را سرشار از عشق و علاقه میکنند، به شرطی که در امر تربیت آنها کوشا باشند. این فرزندان حقوقی دارند که پدر و مادر وظیفه دارند آنها را رعایت کنند. یکی از مهمترین حقوق ها این است که فرزند را با خداوند و اهل بیت آشنا سازند.
فطرت وجودی فرزندان (تمام فرزندان عالم) پاک است و مانند یک پارچه سفید هستند که رفتارهای پدر و مادر باعث میشود این فطر آلوده شود یا اینکه تمیز و پاک بماند. چون پدر و مادر هستند که با اعتقادات خود باعث شکل گرفتن اعتقادات و باورهای فرزندشان میشوند. امام سجاد (علیهالسلام) در رابطه با وظیفه پدر و مادر می فرمایند: تو (پدر) نسبت به فرزند خود مسئول هستی که او را نیکو تربیت نمایی و او را به سوی پروردگارش رهنمون سازی.. [1]
توجه: خوب تربیت کردن فرزندان به معنای این است که برای راحتی خودتان دارید سرمایه گذاری میکنید. از هر پدر و مادری سوال کنیم که آیا دوست دارید در زمان پیری(آن زمانی که نیاز به محبت دارید) فرزندتان به شما بی محلی کند و احترام نگذارد؟ قطعا جوابها این خواهد بود که دوست نداریم….
فرزندانی که خوب تربیت شده باشند و تربیت آنها از نوع دینی باشد، رفتارهای بهتری با والدین خود دارند. تربیت دینی برای فرزندان، سعادت و عاقبت بخیری را به دنبال دارد و ثواب آن برای والدین نیز خواهد بود.
روزی پیامبر و یارانش از قبرستان بقیع میگذشتند که پیامبر فرمود شتاب کنید. در برگشت هم یاران خواستند شتاب کنند که حضرت فرمود عجله نکنید. زیرا در هنگام رفتن، مرده ای را عذاب میکردند ولی در وقت برگشت عذاب را از او برداشتند. زیرا او فرزندی به جای گذاشت و در این فرصت به تعلیم علم دینی (بسم الله الرحمن الرحیم) پرداخت و بخاطر همین، خداوند او را بخشید. [2]
نکته: عزت و احترام در دنیا و آخرت را میتوانید در خوب تربیت کردن فرزند تان داشته باشید. در دنیا با رفتارهای خوب خودش سبب سرافرازی شما میشود و در وقت گرفتاری هم کمک کار شما و عصای روز پیری شما خواهد بود. بعد از مرگ شما هم ذخیره ای است تا ثمرات کارهای خوب او برای شما هم ارسال گردد. پس در تربیت دینی فرزندتان کوشا باشید.
زمان شناس باشید:
اگر توانستید در زمان کودکی این نهال نو پا را رشد دهید، دیگر مشکل چندانی ندارید. اما برای کسانی که به سن بالاتر رسیدن باید بگوییم که بهترین زمانها را برای انتخاب تربیت دینی داشته باشید و آن زمان زمانی است که فرزند شما شاداب و سرحال است.در این حالت احتمال پذیرش بیشتر است تا زمانی که فرزند شما خشمگین و ناراحت است. امام رضا (علیه السلام) فرمودند :همانا برای دلها روی آوردن و پشت کردنی است؛ نشاط و فترتی است؛ پس زمانی که قلبها روی میآورند، بصیر هستند و میفهمند و زمانی که پشت میکنند، ملول و خسته میشوند. پس در هنگام نشاط و اقبال آنها را در یابید و در هنگام پشت کردن و فترت رها کنید. [3]
موضوع شناس باشید:
بعد از اینکه زمان مناسبی را برای صحبت کردن انتخاب کردید باید در همان فرصت مناسب، مسائل دینی مرتبط با هر موضوعی را به او آموزش دهید. مثلا؛ زمانی که فرزند شما غیبت کرد و میخواهید او را از این کار منع کنید. نباید در مورد مال مردم خوردن صحبت کنید. بلکه درباره همان موضوع در زمان مناسب با او صحبت کنید. و زمانی که شاد است به او بگویید که برای این شاد بودنش از خداوند تشکر کند.
توجه: باید به اقتضای سن فرزندتان توجه داشته باشید و با او مانند یک دانشمند علوم دینی رفتار نکنید.
آغاز تربیت کودک از چه زمانی است؟
میتوان دوران تربیت کودک را به چند بخش تقسیم بندی کرد:
دوره اول: قبل از انعقاد نطفه که بستگی به پدر و مادر دارد که دارای چه روحیات و خلقیات بودند.
دوره دوم: زمان بارداری مادر است که در این دوران از چه غذاهای تغذیه میکند و چه رفتارهای نشان میدهد، چون تمام این ها روی رفتار فرزند او نمایان خواهد شد.
دوره سوم: از ابتدای خلقت که در روایت ها بیان شده در گوش راست او اذان بگویید و در گوش چپ او اقامه بگویید و کام او را با تربت کربلا یا آب فرات باز کنید. همه این سه دوره ای که گفتیم به صورت غیر مستقیم، بیان کننده آموزش دینی است که در ضمیر ناخودآگاه او تاثیر میگذارد.
دوره چهارم: از سن 2،3 سالگی شروع میشود که این دوران به صورت مستقیم در امر تربیت او تاثیر گذار است. امیرالمومنین درباره آغاز تربیت به امام حسن می فرماید: هنگامی که کودک و دارای نیت سالم و پاک بودی، بر ادب آموختن تو همت گماشتم. [4]
توجه: کودکانی که در دوران کودکی، با ایمان به خداوند و باورهای دینی تربیت میشوند، آزاده قوی و نیرومند تری نسبت به دیگران دارند؛ در هنگام مشکلات کمر خم نمیکنند و خود را بازنده نمیدانند، بلکه تلاش میکنند و با توکل به خداوند از آن مشکل پیروز بیرون میآیند. فرزندانی که تربیت دینی داشته باشند برای آرامش والدین خود تلاش میکنند و همیشه سعی دارند تا آنها را خوشحال سازند.
پی نوشت :
[1] مکارم الاخلاق، صفحه 421
[2] محمدعلی کریمینیا، الگوهای تربیت کودکان و نوجوانان (رهنمودهای مهم تربیتی در قالب تمثیل و حکایت) قم: پیام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، سال چاپ: 1376، چاپ دوم، صفحه 206
[3] مستدرک الوسائل ،جلد 3،صفحه 55
[4] نهج البلاغه، نامه 31، صفحه 338
راسخون
بخشهای سه گانه ارتباطات گفتاری را بشناسید
کلامی
واضح است که ادای کلمات در قالب گفتار روی میدهد. به همین دلیل بیشتر مردم فقط بر عنصر کلامی ارتباط متمرکز هستند؛ در صورتی که ارتباط کلامی تنها بخشی از کل پیام است.
آوایی
این بخش در ارتباطات بسیار مهم است و شامل لحن گفتوگو، افت و خیز آن و تشدید آوا در گفتوگو است.
بصری
این بخش شامل حرکت، زبان بدن و صورت است. تصاویر بصری، پیامهای آگاهانه و ناخودآگاهی را منتقل میکنند. زبان بدن هم میتواند باعث افزایش اثربخشی کلام و یا تضعیف آن شود.
از سکوت هوشمندانه استفاده کنید
در ارتباط با دیگران سعی نکنید گفتوگوی پیوسته و مداوم داشته باشید. وقفه گهگاهی میتواند شما و فرد مقابل را به تفکر درباره گفتوگو و ارتباط وادار کند. از سوی دیگر، بعضی افراد برای فرار از سکوت اقدام به صحبت کردن بدون فکر میکنند که این مسئله میتواند باعث ناراحتی و سوء تفاهم در ارتباط شود. پس گاهی سکوت نجات دهنده است.
تمرکز بر گفتوگو و جلوگیری از پرت شدن حواس از بهترین راهها برای ارتباط موثر است
مسائل را حل نشده باقی نگذارید
باقی ماندن مسائل پیچیده و حل نشده ممکن است باعث بروز سوء تفاهم و اختلال در رابطه شود. اگر نمیتوانید فورا یا طی یک جلسه مسائل و سوء تفاهمهای ایجاد شده را برطرف کنید، سعی کنید برای رفع آنها قرار ملاقات بعدی بگذارید. باقی ماندن مشکلات حتی ممکن است باعث شود که حرفهای صادقانه و درست طرف مقابل دچار سوء برداشت شود.
بدانید که همه چیز وابسته به شما نیست
فراموش نکنید که شما فقط یک سوی ماجرا هستید و همه چیز وابسته به شما نیست. ممکن است شما صراحت و آگاهی کافی را در رابطه داشته باشید، اما طرف مقابل فاقد آنها باشد. در چنین شرایطی تلاشهای شما برای برقراری ارتباط موثر بیفایده خواهد بود و فقط باعث آزار و خستگی شما خواهد شد. بهترین رابطهها آنهایی هستند که بر مبنای شفافیت و صداقت شکل گرفته و تداوم پیدا میکنند.
نکات: اگر متوجه شدید کسی با دیگران بد رفتاری می کند، به او تذکر دهید. مبارزه با ظلم و امر به معروف و نهی از منکر بهترین کار است. هر زمان که واجب بود، این کار را انجام دهید.