مرحبا مسلم كه هست ...
مرحبا مسلم كه هست از رفعت آن گردون جناب
خسرو لب تشنگان را ابن عم و نايب مناب
گر چه در ملك شهادت نيست شاهى جز حسين
ليك شد حصن شهادت را ز مسلم فتح باب
سعى مسلم داد بر اسلام رونق تا به حشر
بر روان او سلام مسلمين از شيخ و شاب
صورت او چون حسين و سيرت او چون حسن
در مروت مصطفى و در فتوت بوتراب
روز هيجا چون كشيدى تيغ بران از غلاف
گفتى از ابر سيه گشتى درخشان آفتاب
كوفيان كردند از وى دورى و نبود عجب
روبهان را باشد اندر دل ز شيران اضطراب
ميهمان خويش را كشتند بى جرم و گناه
باد بر آن ميزبانان لعنت حق بى حساب
داشت جاى آن كه از بهر پسر عمش حسين
با زبان حال بنويسد كه اى عالى جناب
سوى اين بى آبرو مردم ميا ترسم ز كين
بر تو و بر اهل بيت مضطرت بندند آب
زين سفر بگذر كه ترسم اكبرت گردد شهيد
وز غم گيسوى او ليلا شود بى صبر و تاب
زين سفر بگذر كه ترسم دست و پاى قاسمت
گاه دامادى شود در كربلا از خون خضاب
زين سفر بگذر كه ترسم حنجر اصغر شود
پر ز خون از تير اعدا چون دل زار رباب
زين سفر بگذر كه مى ترسم شوند از كين اسير
آل پيغمبر به دست فرقه دور از ثواب
زين سفر بگذر كه ترسم عابدينت را برند
با غل و زنجير نالان جانب شام خراب
زين سفر بگذر كه مى ترسم يزيد دون زند
چوب خيزران بر لب لعل تو در بزم شراب
از جفاى كوفى و شامى مگو ديگر صغير
ز آتش نظم تو جان خلق عالم شد كباب
شاعر.امیر عباسی
در مورد چگونگی شهادت مسلم بن عقیل باید گفت: پس از اسارت وی و بردنش به دارالاماره، ابن زیاد به بُکیر بن حمران[ که در جنگ با مسلم مجروح شده بود، دستور داد تا برای آرامش و خنک شدن دل خود، کشتن او را بر عهده بگیرد. بُکیر، وی را به بالای قصر برد. مسلم بن عقیل در حالی که تکبیر می گفت، استغفار میکرد و بر انبیا و فرشتگان درود میفرستاد، میگفت: خداوندا، میان ما و این گروه که بر ما ستم روا داشتند، ما را تکذیب کردند و کشتند، تو خود حکم بفرما. وقتی به بالای قصر رسیدند، بکیر سر آن حضرت را از بدن جدا کرد و پیکرش را از بالای پشت بام به پایین قصر انداخت. سپس وحشت زده نزد عبیدالله بازگشت و گفت: هنگامی که مسلم را به قتل رساندم، ناگهان دیدم مردی سیاه چهره و زشت در برابرم ایستاده و انگشتان خود را به دهان گرفته است، من با مشاهده آن بسیار ترسیدم!
مسلم بن عقیل در روز چهارشنبه نهم ذی حجه سال ۶۰ هجری در کوفه به شهادت رسیدسر مبارک مسلم را همراه با سر هانی بن عروه به شام فرستادند. یزید دستور داد تا آنها را بر سر در یکی از دروازه های شهر دمشق آویختند. پیکرش را نیز در بازار قصابهای کوفه بر روی زمین کشاندند و سپس در همان جا به دار آویختند. (الفتوح، ج ۵، ص62 به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام)