متن شعر شهادت امام رضا(علیه السلام)
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ، شعر شهادت امام رضا(علیه السلام)
غریبانه
چون جام ِزهر غریبانه سر کشید
فریاد زدخدا و عبا را به سر کشید
پنجاه وچند سال موسا به کوچه ها
پنجاه وچند مرتب آه از جگر کشید
با سینهای که آتش از آن شعله میکشید
آری نفسنفس زدنش تا سحر کشید
او بود وخاکِ حجره و یک ناله ی ضعیف
گاهِ سحربه جانب جانانه پر کشید
در انتظارآمدن میوه ی دلش
پا را بهسویِ قبله چنان محتضر کشید
سینه زناندریده گریبان پسر رسید
دستی بهرویِ ماهِ کبودِ پدر کشید
شمسُالشموس رویِ زمین اوفتاده و
فریادِ ایپدر, ز دلِ خود قمر کشید
آه از دمیکه زینبِ کبرایِ غم نصیب
آمد تن ِامام زمانش به بَر کشید
با دستِزخم خورده یِ خود دختر ِ علی
تیر ِشکسته از تن ارباب در کشید
گُل ماندهبود در وسط تیغ و نیزه ها
آمد زپایِ ساقه یِ یاسش تَبَر کشید
مجتبی روشن روان
تار می دید
زانویِ خسته اش تکان میخورد
پیکرش را کشان کشان میبُرد
چند باری میانِ راه،افتاد
گفت یا فاطمه به راه افتاد
هردو دستش به پهلویش دارد
عرقِ سرد بر رویش دارد
تا که لرزه به پیکرش افتاد
وای،عمامه از سرش افتاد
تار می دید دیدگان ترش
گوئیا ریخته بهم جگرش
با لبِ آستین چنان زهرا
پاک میکرد خونِ لبها را
برزمین میکشید پایش را
جمع میکرد هِی عبایش را
یک نگاهی به دور وبر انداخت
اشکی از دیدگانِ تر انداخت
تا که بر آستانِ حجره رسید
جگرش پاره بود ناله کشید
کاسه صبرِ عالمین شکست
همه درهایِ حجره را تا بست
زیر لب گفت : آه «أین جواد»
سرِ پا بود یک دفه افتاد
فرش ها را یکی یکی تا زد
تا گلویش لباس بالا زد
سینه اش را به خاکِ سرد گذاشت
یک مزاحم به رویِ سینه نداشت
گردوخاکی بپاست در حجره
صحنه کربلاست در حجره
دست وپا میزد وکنار ِ تنش
نیزه جا وانکرد در دهنش
کربلا جَدِ او چه بد جان داد
وسط نیزه دارها افتاد
یک نفر زد لگد به پهلویش
یک نفر پا گذاشت بر رویش
یک نفر آستین خود تا زد
گوشه هایِ رداش بالازد
رویِ کُرسیِ عرش زانو زد
پنجه اول میانِ گیسو زد
خنجرش را گذاشت زیرِ گلو
وحده لااله الاهو
این گلو جایِ بوسه نبی است
حرز آن اشکهایِ زینبی است
هرچه خنجرکشید و باز کشید
جایِ لبهایِ خواهرش نبُرید
روضه را تا کنار عرش کشاند
وای ،جسمِ حسین برگرداند
گیسویِ مادری بهم می ریخت
حالتِ حنجری بهم می ریخت
کار بالاگرفت ای مردم
وای از ضربه دوازدهم
شکل رگها که نامرتب شد
این سخن دلخوریِ زینب شد
کاش در بین تان مسلمان بود
ذبح ِ از پشتِ سر حلال نبود
قاسم نعمتی
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
شرربار
بسکه ای زهر تو از تیغ دل آزار تری
جگرم سوخت که از شعله شرربار تری
از دلِ خونِ حسن، تا جگرِ زخمِ حسین
سوخت بر حال دلم، بسکه تو خونبار تری
سینۀ زخمیِ مادر ز تو یادم آمد
یعنی ای زهر ز مسمار تو مسمار تری
ظُهر زَهرم دهی و عصر عزادار شوی!
یابن هارون! تو ز هر شمر تبهکار تری
اِبنِ ملجم که به قدّاریِ خود مینازید
تو از آن قلدرِ بی واهمه قدّار تری
دستت آغشته به قتلِ دو امام است، خبیث!
از معاویۀ بَد ذات تو بی عار تری
تیرِ قلبم که نشد، وَرنه نشان میرفتی
تو در این مرحله از حرمله خونخوار تری
نَه تو معصوم کُشی، بلکه تو مظلوم کُشی
ظالم! از هر چه جفاکار ، جفاکار تری
من چه کردم بتو اینگونه شهیدم کردی؟
تو ز هر خار و خسِ پَست، خَس و خار تری
به زمین خوردنَم از دور چه بَد خندیدی
تو ز ابلیس هم ای خصم، گنهکار تری
دیدی از جورِ تو بدجور به خود میپیچیم
گفتی از جدِّ غریبت تو گرفتار تری
گر لگد مالِ سُمِ اسب نکردی بدنم
نشد ای پَست، وگرنَه تو سزاوار تری
گفتی از غِیظ که هان! آنهمه انصار چه شد؟
از حسن هم تو دگر بی کس بی یار تری
آمدی تا بشوی مطمئن از کُشتنِ من
چه شده از پسر من تو عزادار تری
«نه بقا کرد ستمگر، نه بجا ماند ستم»
بخدا از عمرِ سعد نگونبار تری
مادرم را بخدا در غمِ من سوزاندی
هر چه گویم ز پلیدیِ تو بسیار تری
محمود ژولیده
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
بارِ خود را بسته ام
بارِ خود را بسته ام..چشم انتظارم ای پسر
تابِ ماندن نیست دیگر بیقرارم ای پسر
پاره پاره شد جگر..لبهای من خورده تَرَک
آتشی افتاده در جان..پر شرارم ای پسر
یک قدم رنجه نما..بابای تو باشد غریب
کی می آیی سر به بالینت گذارم ای پسر
آمدی پس رو به قبله کن منِ افتاده را..
بی رمق هستم توانی که ندارم ای پسر
این ودایع را که باشد داخل آن پیرهن
به دو دستانِ تو تنها می سپارم ای پسر
این همان پیراهنِ جدّم حسین ابن علیست
زان سبب جوشنده مثل آبشارم ای پسر
من سفارش می کنم تا می توانی گریه کن
از غمِ کرببلایش سوگوارم ای پسر..
کربلا..جای پسر …آمد پدر بالا سرش..
روضه می خوانم برایت داغدارم ای پسر
جدّ ِ من آمد کنارِ اکبرِ درهم شده…
گفت:ای آئینه ی جدّ ِ کُبارم ای پسر
ای صفای پیری بابا ..زمین افتاده ای؟
خیز و از جا ای تمامیّ ِ نگارم ای پسر
عنقریب است پای نعشِ تو بمیرم یا حبیب
در غمِ پروازِ تو ابرِ بهارم ای پسر
محسن راحت حق
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
دل من شور زد سراسیمه
آمدم از مدینه ای بابا
چه شده جان من به قربانت
بعد تو خاک بر سر دنیا
زهر کینه به خوردتان دادند
این جماعت چقدر نامردند
در همین هشت سالگی این قوم
بر تنم جامهء عزا کردند
آمدم تا به روی زانویم
بگذارم سر امامم را
آمدم تا که لحظهء آخر
در کنار تو باشم ای بابا
آمدم تا به زخم های دلت
مرهم از اشک دیده بگذارم
با همین دست کوچکم بابا
صورتت را ز خاک بردارم
چه کنم زهر کار خود را کرد
وای بر من فتاده ای از پای
همچو مادر مگر زمین خوردی؟
چهره ات گردو خاکی است ای وای
آینه دار حضرت حیدر
مرد بی باک ، مالک افلاک
از چه رو بین حجره افتادی
شکمت را نهاده ای بر خاک
نهمین دفعه است ، بعد نبی
لرزه بر عرش کبریا افتاد
سر و وضعت غروب عاشوراست
پدر! عمامه ات کجا افتاد؟؟
تا سرت را بغل گرفتم من
یاد طفل سه ساله افتادم
در خرابه چه ها گذشت آن شب
از دو غم من به ناله افتادم
عماد بهرامی
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
امان نداد
امان نداد مرا این غم و به جان اُفتاد
میان سینهام این دردِ بی امان اُفتاد
به راه رویِ زمین می نشینم و خیزم
نمانده چاره که آتش به استخوان اُفتاد
چنان به سینهی خود چنگ می زنم از آه
که شعله بر پر و بالِ کبوتران اُفتاد
کشیدهام به سرِ خود عبا و میگویم
بیا جواد که بابایت از توان اُفتاد
بیا جواد که از زخمِ زهر میپیچد
شبیه عمهاش از پا نفس زنان اُفتاد
شبیه دخترکی که پس از پدر کارش
به خارهای بیابان به خیزران اُفتاد
به رویِ ناقهی عریان نشسته،خوابیده
و غرقِ خوابِ پدر بود ناگهان اُفتاد
گرفت پهلویِ خود را میانِ شب ناگاه
نگاه او به رُخِ مادری کمان اُفتاد
دوید بر سرِ دامان نشست خوابش بُرد
که زجر آمد و چشمش به نیمهجان اُفتاد
رسید زجر دوباره عزای کوچه شد و
به هر دو گونهی زهرا ترین نشان اُفتاد
رسید زجر و پِیِ خود دوان دوانش بُرد
که کارِ پنجه ی زبری به گیسوان اُفتاد
به کاروان نرسیده نفس نفس می زد
به خارهای شکسته کشان کشان اُفتاد
دوباره ناله ای آمد عمو به دادم رس
دوباره رأسِ اباالفضل از سنان اُفتاد
حسن لطفی
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
اشکِ روان
زهری که سوزانده تمامِ پیکرم را
خاکستری کرده همه بال و پرم را
یک آشنایی هم در این غربت ندارم
تا که گذارد روی دامانش سرم را
حتّی جوادم نیست با دستش بگیرد
اشکِ روان گردیده از چشمِ ترم را
می خواستم این لحظه ی آخر ببینم
یک بارِ دیگر روی ماهِ خواهرم را
با صورتم خوردم زمین بر خاک کوچه
هر بار می خواندم به ناله مادرم را
امّا طناب اینجا به دستانم نبستند
مردی نزد سیلی کنارم همسرم را
هیزم نیاوردند پُشتِ خانه ی من
اینجا نسوزاندند دیوار و درم را
از زهر پیچیدم به خود بر خاکِ حُجره
دیگر نپیچیدند دَرهم حنجرم را
عمّامه ام مانده، عبا مانده، کسی نیست
تا که بَرَد پیراهن و انگشترم را
آتش گرفتم، سوختم، امّا ندیدم
پای برهنه، بینِ آتش، دخترم را
پلکم شده مجروح، از وقتی شنیدم…
…آن ماجرای غارتِ اهلِ حرم را
رضا رسول زاده
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
بی بال و پر بود
آهسته می آمد ولی بی بال و پر بود
یک دست بر پهلو و دستی برجگر بود
زیر سر مهمانی اجباری اش بود
وقتی که می آمد عبایش روی سر بود
از بس میان کوچه ها افتاد بر خاک
روی لباسش ردپای هر گذر بود
با آه می افتاد و بر می خواست اما
آهش زمان راه رفتن بیشتر بود
وقتی عصای پیری آدم نباشد
باید به زیر منت دیوار و در بود
آری شبیه قصه آن کوچه تنگ
فرسنگها انگار خانه دورتر بود
بال پرش زخمی شد از بس دست و پا زد
هر جای حجره رد و پاهای جگر بود
سختی کشید اما چقدر آرام جان داد
آخر سرش بر رو پاهای پسر بود
باید که اهل کشف باشی بین روضه
باید میان روضه ها اهل نظر بود
وای از حسین از آن دمی که چشم وا کرد
پا روی زخم سینه اش پر دردسر بود
وای از دمی که رفت بالا خنجری کُند
وای از کسی که شاهدش با چشم تر بود
موسی علیمرادی
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
یابنالشبیب
یابنالشبیب عمهی ما راه دور رفت
میخواست قتلگاه بماند به زور رفت
آتش گرفت چادرش اما کسی ندید
پنجاه و پنج سال قدش را کسی ندید
پنجاه و پنج سال بدون غمی نبود
تا آن زمان مقابل نامحرمی نبود
پنجاه و پنج سال پرش را گرفتهاند
مردانِ خانه دور و برش را گرفتهاند
یابنالشبیب عمهی ما احترام داشت
چندین امام زاده و چندین امام داشت
پیش بزرگ قافله فریاد میزدند
یابنالشبیب بر سرِ او داد میزدند
داغی کمر شکن کمرش را شکسته بود
یک نیزهی بلند سرش را شکسته بود
یابنالشبیب بسکه زمین خورد جان نداشت
میخواست راه علقمه گیرد توان نداشت
یابنالشبیب دختر دلگیر را زدند
پنجاه و پنج ساله زنی پیر را …
اما رُباب زخم پَرَش را گرفته بود
از بسکه درد داشت سرش را گرفته بود
یابنالشبیب آتش خیمه امان نداد
فرصت به روی زخمی دختران نداد
از پیش نیزههای شکسته عبور کرد
او را به دستهای خودش جمع و جور کرد
او را به ریگهای پریشان سپرد و رفت
او را به آفتاب بیابان سپرد و رفت
او را به مردمان دهاتی سپرد و رفت....
حسن لطفی
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
جان جوادت
با حالِ بد؛ بر سر کشیدی تا عبایت را
زهرا(س) مهیّا کرد خرمایِ عزایت را
قلبش چه تیری میکشید و بیقرارت شد
بر کنج حجره میکشیدی تا که پایت را
زهری که از انگورهای لعنتی خوردی
بالا نمی آورد از سینه صدایت را
از درد پیچیدی به خود، جانت به لب آمد
سر داد مادر نالۂ «جانم فدایت» را
جان جوادت(ع) باز کن با رأفتی سرشار
آن چشم های تا ابد مشکل گشایت را
دست أباصلت از غمت بر سینه اش میخورد
دور و برِ تو داشت با گریه هوایت را
لب های تو یخ کرده بود و سخت می لرزید
امّا نمیکردی رها ذکر و دعایت را
در آخرین لحظات، با جدّ غریبِ خود-
گفتی به یادم هست داغِ کربلایت را
شد قاتل جانم همان دستی که در گودال
انگشترت را برد و بعد از آن عبایت را!
مرضیه عاطفی
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
دل من
دل من شور زد سراسیمه
آمدم از مدینه ای بابا
چه شده جان من به قربانت
بعد تو خاک بر سر دنیا
زهر کینه به خوردتان دادند
این جماعت چقدر نامردند
در همین هشت سالگی این قوم
بر تنم جامهء عزا کردند
آمدم تا به روی زانویم
بگذارم سر امامم را
آمدم تا که لحظهء آخر
در کنار تو باشم ای بابا
آمدم تا به زخم های دلت
مرهم از اشک دیده بگذارم
با همین دست کوچکم بابا
صورتت را ز خاک بردارم
چه کنم زهر کار خود را کرد
وای بر من فتاده ای از پای
همچو مادر مگر زمین خوردی؟
چهره ات گردو خاکی است ای وای
آینه دار حضرت حیدر
مرد بی باک ، مالک افلاک
از چه رو بین حجره افتادی
شکمت را نهاده ای بر خاک
نهمین دفعه است ، بعد نبی
لرزه بر عرش کبریا افتاد
سر و وضعت غروب عاشوراست
پدر! عمامه ات کجا افتاد؟؟
تا سرت را بغل گرفتم من
یاد طفل سه ساله افتادم
در خرابه چه ها گذشت آن شب
از دو غم من به ناله افتادم
عماد بهرامی
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
اباصلت
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
اباصلت! آبی بزن کوچهها را
قرارست امشب جوادم بیاید
قرار است امشب شود طوس, مشهد
شود قبلهگاه غریبان مزارم
اگر چه غریبی شبیه حسینم
ولی خواهری نیست اینجا کنارم
به دعبل بگو شعر کامل شد اینجا
«و قبرٍ بطوس»ی که خواندم برایش
بگو این نفسهای آخر هم اشکم
روان است از بیت کرب وبلایش
از آن زهر بیرحم پیچیدهام من
به خود مثل زهرای پشت در از درد
شفا بخش هر دردم از بس که خواندم
در آن لحظهها روضهی مادر از درد
بلا نیست جز عافیت عاشقان را
تسلای دردم نگاه طبیب است
من آن ناخدایم که غرق خدایم
«رضا»یم, رضایم رضای حبیب است
شرابش کنم بس که مست خدایم
اگر زهر در این انار است و انگور
کند هر که هر جا هوای ضریحم
دلش را در آغوش میگیرم از دور
شدم آسمان, پر کشد تا کبوتر
شدم دشت, تا آهو آزاد باشد
شدم آب, تا غصهها را بشویم
میان حرم زائرم شاد باشد
اباصلت آبی بزن کوچهها را
به یادِ سواری که با ذوالفقارش
بیاید سحر تا بگردند دورش
خراسان و یاران چشم انتظارش
شاعر : قاسم صرافان
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
یک بوریا کفن به تن آسمان شده
امشبکران درد دلم بی کران شده
بارانابرهای غمم بی امان شده
بازاین دل از غریبیتان حرف می زند
ازغربتی که همدم آن یک جوان شده
همپایناله های پر از سوز آخرت
درّگران ز چشم جوانت روان شده
ازبس که گریه کرده صدایش گرفته است
ازپا نشسته , خسته شده , نا توان شده
رنگاز رخت پریده , عرق کرده ای چرا ؟
آقامگر که موقع پروازتان شده ؟
اینجازمین کنار زمان گریه می کند
گویادوباره مادرتان روضه خوان شده
ازلا به لای مقتل در خون نشسته ات
یکبیت روضه زمزمه ی عرشیان شده
یککربلا و یک تن بی سر کنار قبر
یکبوریا کفن به تن آسمان شده
وحید محمدی
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
در ازدحام حرم
در ازدحام حرم هرکسی به تنهایی
گرفته دست دعا را به سوی آنجایی
که جلوه کرده در آن جلوه ای مسیحایی
همان حریم قشنگی که هست رویایی
خلاصه گشته در آن انتهای زیبایی
پر از شمیم بهشت است ازدحام حرم
نشسته اند ملایک به روی بام حرم
گرفته است پر و بالشان به دام حرم
نه اینکه دام تو گسترده ای بنام حرم
که صید عزم تو کرده به شور شیدایی
من از سجیه ات آموختم مسلمانی
تویی که عالم دینی و نطق قرآنی
به من نگاه می کنی؟! نگاه یک آنی
شبیه آن نگهی که به سنگ سلمانی
نمودی و همه دیدند چون مسیحایی
تو هشتمین نفری که بهار می آری
به زیر سایه خود لاله زار می آری
برای مردم مشهد وقار می آری
به زیر گام خودت کسب و کار می آری
کسی نداشت در عالم چنان تو کارایی
تو در هنر نمایی قالیچه های کرمانی
تو در شمیم خوش این گلاب کاشانی
تو زعفران خوش “عطر و دم “خراسانی
تو منشا برکات تمام ایرانی
تو در نهانی و اما همیشه پیدایی
فدای کاشی آبی نمای گوهرشاد
فدای زرد طلایی پنجره فولاد
فدای صحن بزرگی که شد شفا آباد
کسی میان حرم ناگهان ندا سرداد
شفا گرفت مریضی به دست آقایی
همین که واژه به روی لبت تبسم کرد
کلیم جلوه نمود و کمی تکلم کرد
سپس به طره ی تو طور را تجسم کرد
و بعد عطر تو طور را پر از ترنم کرد
پیمبری شده ای که نداشت همتایی
چندی ست محضرت به زیارت نیامدم
این “من”که در جوار شما بود دم به دم
من طائر شکسته پر شهر مشهدم
در حسرت پریدن بر گرد گنبدم
مرا بخوان و رها کن ز دست تنهایی
مرا دوباره بخوان و زشرم آبم کن
به جام باده بیفزا کمی خرابم کن
سپس به آتش عشقی فزون کبابم کن
مرا دعا کن و ققنوس مستجابم کن
مزن مرا به زمین و مکش به رسوایی
فیاض هوشیار پارسیان
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
در جست و جوی عشق
درجست و جوی عشق به دنبال رضائیم
ماگرچه گداییم همه مال رضائیم
گرمست و خراباتی و ویرانه نشینیم
عمریستمقیم حرم خال رضائیم
وقفاست دل ما نفروشید, حرامست
ماذره ی ناچیز ز اموال رضائیم
گرعشق تجلی کند و حسن نماید
مابهت زده عاشق تمثال رضائیم
گیرمکه در میکده رندانه ببندند
مامست می ساغر و مکیال رضائیم
مسعود مهربان
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
رنگ کبود
آقایمان آمد عبا روی سرش بود
رنگ کبودی برتمام پیکرش بود
درکوچه یادماجرای کوچه افتاد
یافاطمه یافاطمه ذکرلبش بود
دستی به پهلودست دیگر روی دیوار
پهلو گرفتن یادگار مادرش بود
او در میان حجرهای دربسته اما
صدها فرشته در کنار بسترش بود
اودست وپا میزد ولی باکام عطشان
گویا که دیگر لحظههای آخرش بود
اما تمام فکروذهنش کربلا بود
یادغریبیهای جد بی سرش بود
مردم گریز کربلایم اینچنین است
آمد جوادو لحظه آخربرش بود
اما به دشت کربلا جور دگر شد
اربابمان بالای نعش اکبرش بود
بایدجوانان بنی هاشم بیایند
تا این بدن را بر در خیمه رسانند
شاعر: حبیب باقرزاده
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
روضه رضا
آمد از راه و کشید آرام عبا رویِ سرش
یعنی امروز ست روزِ نالههایِ آخرش
هر قدم رفت و نشست و دست بر پهلوگرفت
میکشد خود را به سویِ خانه مثلِمادرش
رویِ خاکِ کوچه دنبالش اگر دقت کنی
بنگری آثاری از خاکی ترین بال و پرش
او زمین میخورد و میخندید بر حالشعدو
این هم ارثی بود که برده ز جدِّاطهرش
صحنۀ جان دادن او روضۀ مستوره شد
حجره در بسته میداند چه آمد بر سرش
بار دیگر صورت خاکی و دست و پا زدن
خادمش دید و ولی هرگز نمیشد باورش
یک بُنَیّ گفت و از کام پسر بوسهگرفت
از مدینه بهر یاری زود آمد دلبرش
کربلا بابا رسید امّا پسر افتاده بود
قلبِ شاعر آب شد در این سه بیت آخرش
هر چه قدر آغوش خود واکرد اکبر جانشد
تا که آخر در عبا پیچید جسم اکبرش
تا قیامت هم نمیفهمند اهل معرفت
از چه آمد دست بر سر بین لشگر خواهرش
آنکه حتّی تارِ مویش را ندیده جبرئیل
دست بُرده بر سرِ نعش علی بر معجرش
قاسم نعتمی
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
بیا جواد که بابایت از توان افتاد
امان نداد مرا این غم و به جان افتاد
میان سینه ام این درد بی امان افتاد
به راه روی زمین می نشینم و خیزم
نمانده چاره که آتش به استخوان افتاد
چنان به سینه ی خود چنگ می زنم از آه
که شعله بر پر و بال کبوتران افتاد
کشیده ام به سر خود عبا و می گویم
بیا جواد که بابایت از توان افتاد
بیا جواد که از زخمِ زهر می پیچد
شبیه عمه اش از پا نفس زنان افتاد
شبیه دخترکی که پس از پدر کارش
به خارهای بیابان به خیزران افتاد
به روی ناقه ی عریان نشسته , خوابیده
وغرق خواب پدر بود ناگهان افتاد
گرفت پهلوی خود را میان شب ناگاه
نگاه او به رخ مادری کمان افتاد
دوید بر سر دامان نشست خوابش برد
که زجر آمد و چشمش به نیمه جان افتاد
رسید زجر دوباره عزای کوچه شد و
به هر دو گونه ی زهرا ترین نشان افتاد
رسید زجر و پی خود دوان دوانش بُرد
که کار پنجه ی زبری به گیسوان افتاد
به کاروان نرسیده نفس نفس می زد
به خارهای شکسته کشان کشان افتاد
دوباره ناله ای آمد عمو به دادم رس
دوباره رأس اباالفضل از سنان افتاد
شاعر: حسن لطفی
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
داغ زهر
از داغ زهر پیکرم آتش گرفته است
گویی تمام بسترم آتش گرفته است
تر میکند لبان مرا کودکم ولی
از تشنگی , لب ترم آتش گرفته است
پا میکشم به خاک و نفس میزنم که شهر
از آه آهِ آخرم آتش گرفته است
حالا کبوتران به غمم گریه میکنند
از بال و پر زدن , پَرم آتش گرفته است
امشب تمام حجره ی من کر بلا شده
یک جرعه آب , حنجرم آتش گرفته است
امشب دوباره خیمه ی آتش گرفته را
میبینم و سراسرم آتش گرفته است
سر ها به روی نیزه و سرنیزه ها به تن
یک دشت در برابرم آتش گرفته است
فریاد دختری ز دل خیمه میرسد
عمه کمک که معجرم آتش گرفته است
شاعر: حسن لطفی
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
نفسم بند آمده …
بر آه آهِ من جگر سخت خاره سوخت
بر وایوای من دل سنگ ستاره سوخت
همچمونکبوتران ز عطش بال می زنم
لب تشنهام ,دلم ,جگر پاره پاره سوخت
آتشگرفته ام ,نفسم بند آمده
پا میکشم زغم,چه کنم ؟راه چاره سوخت
می سوزمو هوای دلم دشت کربلاست
آنجا کهاز غمی دل صدها شراره سوخت
ای زهرداغ حرمله را تازه کرده ای
سوگند بررباب که با گاهواره سوخت
یک تیرآمد و سه هدف را نشانه کرد
سر بستهگفته ام نفس شیر خواره سوخت
شاعر: حسن لطفی
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
آقا چرا عبا به سرخود کشیده ای !؟
مانند مادرت شده ای, قد خمیده ای!
آقا چرا عبا به سرخود کشیده ای !؟
با درد کهنه ای به نظر راه می روی!؟
مانند مادرت چقدر راه می روی!
خونِ جگر به سینه به اجبار می دهی
راهی نرفته! تکیه به دیوار می دهی
داغ غریبی تو, نمک بر جگر زند
خواهر نداشتی که برایت به سر زند
اینجا مدینه نیست, چرا دلخوری شما !؟
در کوچه های طوس زمین می خوری چرا ؟
با«یاعلی» به زانوی خسته توان بده
خاک لباس های خودت را تکان بده
مقداری از عبای شما پاره شد,ولی…
نیزه نزد کسی به تو از کینه ی علی
اینجا کسی به پیرهن تو نظر نداشت
فکر وخیال گندم ری را به سر نداشت
اینجاک سی به غارت انگشترت نرفت
چشمی به سمت مقنعه ی خواهرت نرفت
وحید قاسمی
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
بس که این زهر جفا
بس که این زهر جفا با جگرم غوغا داشت
پاره هاى دل من ناله ى یا زهرا داشت
دل سوزان مرا جز عطشم یاد نبود
گوشه ى حجره ى در بسته دلم غوغا داشت
در غریبى بخدا دادن جان سخت تر است
روز تنهایى من غربتى از مولا داشت
لرزش زانوى من روضه ى اکبر مى خواند
سینه ام ناله اى از گل پسر لیلا داشت
سر زانوى جوادم که سرم سنگین شد
اشک دردانه ى من عالمى از معنا داشت
نه سنانى به تنم بود, نه نیزه, نه لگد
دلم اما بخدا صحنه ى عاشورا داشت
پاره هاى بدنم زیر سُم اسب نرفت
حجره ام روضه اى از بى کفن صحرا داشت
معجر خواهر من را سر نیزه نزدند
کِى حریم حرمم یورشى از اعدا داشت؟
به کنیزى که نخواندند تو را؛ معصومه
کِى چو زینب دل تو شیون و پر غوغا داشت؟
قوم نامرد مرا با لب عطشان کشتند
لحظه ى آخر من زمزمه سقا داشت
روبروی تو نهم بلکه دل ارام شود
چه کنم هر چه کنم حل نشود مشکل من
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
نزدیک است
در کنار تو وجودم بخدا نزدیک است
هرکه نزدیک رضا شد بخدا نزدیک است
تو خودت حافظ من باش به یغما نروم
دام ابلیس به من در همه جا نزدیک است
اعتقاد دلم این است که در هئیت ها
دست احسان کریمان به گدا نزدیک است
شکوه اى نیست اگر غرق مصیبت شده ام
طالب وصل شدن هم به بلا نزدیک است
تا همین جا بخدا قافیه را باخته ام
مرگ این غمزه, بى چون و چرا نزدیک است
دل بى تاب مرا روى گسل ساخته اند
غافل از یار شوم زلزله ها نزدیک است
هرکه دارد هوس کرببلا گریه کند
گریه کن ها سفر کرببلا نزدیک است
گرچه دور از حرم کرببلاییم ولى
بازهم شکر, خراسان رضا نزدیک است
علی ذوالقدر
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
ابری سیاه
ابری سیاه, چشم ترش را گرفته بود
زهری توان مختصرش را گرفته بود
معلوم بود از وَجَناتش که رفتنی است
یعنی که رُخصت سفرش را گرفته بود
از بس شبیه مادرش افتاد بر زمین
در انتهای کوچه سرش را گرفته بود
تا رو به روی حجره خمیده خمیده رفت
از درد بی امان, کمرش را گرفته بود
چشم انتظار دیدن روی جواد بود
خیلی بهانه ی پسرش را گرفته بود
بر روی خاک بود که پیچید بر خودش
آثار تشنگی, جگرش را گرفته بود
افتاد یاد جدّ غریبی که خواهرش …
… در بین قتلگه خبرش را گرفته بود
دیگر توان دیدن اهل حرم نداشت
از بس که نیزه دور و برش را گرفته بود
وقتی که شمر آمد و کارش تمام شد
خلخال دختری نظرش را گرفته بود
محمد فردوسی
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
شاه خراسان
دست اگر باشد دخیل کنج دامان بهتر است
از نماز شب توسل بر کریمان بهتر است
دل ولو کوچک, به لطف تو بزرگی می کند
یک ده آباد از صد شهر ویران بهتر است
حرف ما آن است که آهوی نیشابور گفت
گاه مدیونت شدن از دادنِ جان بهتر است
سایه ای که بر سرم افتاد, عزت پخش کرد
سایه ی گلدسته از تاج سلیمان بهتر است
دست بر سفره نبردم تا خودت تعارف کنی
تعارف اهل کَرم از خوردن نان بهتر است
یک کمی بنشین کنار ما, پذیرائی بس است
میزبان که می نشیند حال مهمان بهتر است
صبح محشر هر کسی دنبال یاری می دود
یار ما باشد اگر شاه خراسان, بهتر است
علی اکبر لطیفیان
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
حضرت رضا (ع)
بر سر کشیده است عبا حضرت رضا
بر لب گرفته ذکر و دعا حضرت رضا
آه از جگر بلند شد و مرثیه گرفت
تا سر کشید جام بلا حضرت رضا
دلشوره های خواهر خود را زیاد کرد
وقتی به زهر داد رضا حضرت رضا
راهی نبود تا دم خانه که بارها
افتاد بین کوچه ز پا حضرت رضا
افتاد , گفت: یاعلی و وقت پا شدن
آورده اسم فاطمه را حضرت رضا
گونه گذاشته ست در این لحظه های سخت
بر روی خاک حجره چرا حضرت رضا ؟
دارد شبیه می کند اینگونه خویش را
با روضه های کرب و بلا حضرت رضا
تشنه کسی ست که دود ببیند در آسمان
تشنه حسین بوده و یا … حضرت رضا؟
علیرضا وفایی خیال
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
جگر گوشه خاتم
ای جگر گوشه خاتم جگرت میسوزد
یا رضا بال و پرت بال و پرت میسوزد
آمدی آه! عبا روی سر انداخته ای
زهر کاری شده یا اینکه سرت میسوزد؟
مثل او گریه کن ای مرد که آرام شوی
مثل تو سینه تنها پسرت میسوزد
باز با روضه زهرا شده ای گریانش
حجره انگار که در چشم ترت میسوزد
باز هم روضه گودال به یادت آمد
کربلا آمده و دور و برت میسوزد
آنچنان یاد حسینی که دلت کرب و بلاست
خیمه انگار که پیش نظرت میسوزد
مثل یک مارگزیده به خودت میپیچی
جگرت آه رضا بال و پرت میسوزد
حسین صیامی
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
دار الشفای کشور ما
نامِ شـما دوایِ تـمامی دردهـاست
دارُالشفایِ کشورِ ما مشهدالرضاست
جانم فدایِ شاهِ غریبی که آشناست
امضایِ تو مجوّزِ رفتن به کربلاست
بعد از دو ماه گریه وُ سینه زنی وُ آه
من آمدم به سویِ حریمت سلام…شاه
اِی دستگیر فُلک وُ فَلک دستِ من بگیر
آزاد کن مرا که شدم بنـده وُ اسیر
از نوکرانِ صحنِ توام ایهـاالامیر
شرمنده آمدم سَرَم اَنداختم به زیر
بد کرده اَم اگر به خودم کرده اَم ولی
تو گـریه کن به حالِ دلِ نوکـرت علی
از زَهر بدتر است عملکـردِ من رضا
زینت نشد برایِ تو این سینه زن رضا
خون کرده اَم به قلبِ حسین وُ حسن رضا
حالا بساطِ توبه وُ یک بی کفن…..رضا
این آخرین وصیتِ سلطانِ غربت است
تنها مسیرِ توبه یِ ما اشک وُ هیات است
اینگونه دست وُپا زَدَنَت می کشد مرا
یابن الشَبیب گفتی وُ رفـتیم کربلا
زردی چهره یِ تو وُ سرخی نیزه ها
هر دو زبان گـرفته بیا مُنتـَقِم بیا
حُجره شبیه گوشه یِ گودالِ غم شده
دلواپـسی اهلِ محـّرم حـرم شده
تو سوختی ولی حرمت در شراره نیست
پیراهنِ تو غرقه به خون پاره پاره نیست
در چنـگهایِ دشمن تو گوشـواره نیست
بررویِ نیزه پشتِ سرت شیرخواره نیست
تو یاد داده اِی که بگـوییم یاحسین
این حاجت گداست…حرم…کربلا…حسین
دلتنگِ کـربلا شده اَم آمـدم حرم
دستِ نوازشی تو بکِش بَر روی سَرم
تو ایهاالعـزیزی وُ من نیز نوکـرم
من را ببر حرم تو به همراهِ مادرم
هر چند رو سیاه… برای توام رضا
من ندبه خوانِ صحن و سرایِ توام رضا
حسین ایمانی
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
در به در کوچه ی خراسانم
به نام حضرت یار و به نام جانانم
پر از سکوت غمم یا که دل هراسانم
غریب و گم شده در راه مانده حیرانم
کنار جاده نشستم چقدر بی جانم
عجیب در به در کوچه ی خراسانم
دوباره قصه ی عشق و جنون شده تکرار
بیا و داغ حرم را به قلب من نگذار
هوا هوای گدایی رسیده وقت قرار
قدم قدم به تو نزدیک میشوم انگار
گدای خسته ات آمد سلام سلطانم
دلم گرفته فدایت شوم دعایم کن
میان صحن تو دلداده ام صدایم کن
بیا و از همه غیر از خودت جدایم کن
خراب کن من بد را خودت بنایم کن
مریض و پر غم و دردم تویی تو درمانم
همیشه صحنه ی زیبا نمیرود از یاد
کنار حوض حرم رو به روی گوهرشاد
نگاه من به زن پیر و خسته ای افتاد
که آب و دانه به کام کبوتران میداد
بیین که مثل همه زائران پریشانم
صدای همهمه ی جمعیت صدای زنان
صدای گریه ی طفلان صدای پیر و جوان
و صحن ها که پراست از دعای این و آن
سرت همیشه شلوغ بوده شکر آقا جان
برای غربت مردی غریب گریانم
همان که دور مزارش فقط چند تایی
کبوترند و ندارند لانه و جایی
نشانی حرمش انتهای زیبایی
مدینه کوچه ی غربت پلاک تنهایی
همیشه زائر آن سرزمین پنهانم
حسین خیریان
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
خونین جگر
حیف است این قامت که در زیر عبا رفت
گویا که خورشیدی به تسخیر عبا رفت
یا سرو هستی زیر شمشیر عبا رفت
قرآن من گویا به تفسیر عبا رفت
از زیر این پوشش سرت را جلوه گر کن
کن محشری بر پا و بر هستی نظر کن
در حجره ای آغشته در خاکی چرا وای
آوازه ی اندوه افلاکی چرا وای
در صحنه ای این گونه غمناکی چرا وای
خونین جگر با قلب صد چاکی چرا وای
این گونه می پیچی به خود نزد ابا صلت
بر خاک حجره می خوری روی زمین غلت
ازچه تو ای عرش خدا نقش زمینی
جان می دهی از چه تو که جان آفرینی
ای سوی جنت رفته خود خلد برینی
تو آرزوی دیده ی روح الامینی
این سان به روی خاک افتادی به غربت
برخیز تا با تو شود برپا قیامت
جور زمان دیدی و در انبوه دردی
با احتجاج خود عدو را در نبردی
در سینه ی خود شعله ور از آه سردی
از فرط غربت آرزوی مرگ کردی
چون مادرت زهرا ز دنیا دیده بستی
آن که به سوی حق سفر کرده تو هستی
از کاخ مامون چون که برگشتی به خانه
در چهره ات بود از سفر صدها نشانه
جانانه پروازی نمودی عاشقانه
ای غربتت در اهل عالم بی کرانه
آماده از بهر سفر تا یار بودی
چشم انتظار دیدن دلدار بودی
چشم انتظارش بودی و محبوب آمد
آن یار دلداده گل مطلوب آمد
محبوب قلب یوسفت منسوب آمد
بعد از بدی های زمان آن خوب آمد
او از مدینه عاقبت بنمود یادت
آرامش جان و دلت آمد جوادت
وقت سفر بود و وداعت یک جهان سوز
خود سوختی یک عمر چون شمع شب افروز
مشتاق دیدار خدا بودی شب و روز
شد سرنوشت دشمنانت عبرت آموز
یاد تو ماند و بارگاه چون بهشتت
حرفی نمانده از عدوی بد سرشتت
یک مشهد است و یک خدای دلربایی
یک آسمان یک گنبد و عرش خدایی
گلدسته ات بر ما کند قبله نمایی
فخر تمام انبیا , عبد الرضایی
عبد رضای حق شدن تابندگی است
دل بر تولایت سپردن بندگی است
باشد همیشه با تو تنها گفت و گویم
شوق زیارت در حریمت آرزویم
یک جرعه ای ریزی اگر که در سبویم
تا روز محشر یا رضا بر لب بگویم
نام مرا یک دم ببر تا پر گشایم
تا سر بر آرم من ز قبر و سویت آیم
بر پنجره فولاد تو عمری دخیلم
در بارگاهت زائر رب جلیلم
بد هستم اما چون که تو هستی دلیلم
گویا چنین بر روی بال جبرئیلم
من عاقبت جان می دهم وقت زیارت
گر بر من افتد لحظه ی مرگم نگاهت
محمد مبشری
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
سلطانِ خراسان
غمگینم و راهی کن محضِ طلبِ درمان
محتاجِ گوهرشادم! آقا بطلب مهمان
از روز ازل هستند غیر از منِ دیوانه
حیرانِ تو آهوها٬ پابندِ تو صیادان
همسایه شدن با تو تقدیرِ خوشِ من بود
اهواز چه حسرت خورد بر حالِ دلِ سمنان
با چشم خودم دیدم٬ نامت شده پیدا در؛
فهرستِ مفاتیح و در حاشیهٔ قران
حاجت به تو میگفت و دستان تو را حس کرد
هر دانهٔ تسبیحِ دستانِ زنی گریان
یک شاعرِ دلداده نذرِ نظراتت کرد
دیوانِ خودش را در زاویهٔ این ایوان
هنگام طلوع صبح٬ لبخند-زنان دادی
گندم به کبوترها٬ بر سفرهٔ زائر نان
سلطانِ خراسان و همنام علی(ع) هستی
تا روز قیامت هست؛ مشهد نجف ِ ایران!
مرضیه عاطفی سمنان
*** اشعار ویژه شهادت امام رضا علیه السلام ***
یا غریب الغربا
آهسته می آمد ولی بی بال و پر بود
یک دست بر پهلو و دستی برجگر بود
زیر سر مهمانی اجباری اش بود
وقتی که می آمد عبایش روی سر بود
از بس میان کوچه ها افتاد بر خاک
روی لباسش ردپای هر گذر بود
با آه می افتاد و بر می خواست اما
آهش زمان راه رفتن بیشتر بود
وقتی عصای پیری آدم نباشد
باید به زیر منت دیوار و در بود
آری شبیه قصه آن کوچه تنگ
فرسنگها انگار خانه دورتر بود
بال پرش زخمی شد از بس دست و پا زد
هر جای حجره رد و پاهای جگر بود
سختی کشید اما چقدر آرام جان داد
آخر سرش بر رو پاهای پسر بود
باید که اهل کشف باشی بین روضه
باید میان روضه ها اهل نظر بود
وای از حسین از آن دمی که چشم وا کرد
پا روی زخم سینه اش پر دردسر بود
وای از دمی که رفت بالا خنجری کُند
وای از کسی که شاهدش با چشم تر بود
موسی علیمرادی