معارف ثقلین-156
ظلم های سه گانه
روایتی از امامعلی(ع) است که در محاسن برقی(ره) آمده و در نهج البلاغه نیست. مجلسی(ره) هم از آنجا نقل می کند:
«إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ الذُّنُوبَ ثَلَاثَةٌ ثُمَّ أَمْسَكَ»؛ امامعلی(ع) بالای منبر رفتند و حمد و ثنای الهی کردند. سپس فرمودند: گناهان بر سه دسته است. سپس ساکت شدند.
در اینجا از لفظ گناه استفاده شده است. در روایت قبلی از لفظ ظلم که نزدیک به هم است. من نظرم این است که منظور از ظلم که در این روایات استعمال شده، همان تخلّفات و انحرافات ابعاد وجودی است که انسان متناسب با هر بُعد مرتکب می شود. گناه عقل، شرک است. گناه دل و قلب، وارد کردن حبّ غیر خدا در دل است؛ زیرا قلب باید مخزن حبّ الهی باشد و اعضا و جوارح نیز گناهان مخصوص به خود دارند. تخلّفات الهی از نظر مصرف و کارکرد فرق دارد. بعد از جملۀ «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ الذُّنُوبَ ثَلَاثَةٌ ثُمَّ أَمْسَكَ»؛ حضرت ساکت شد.
«فَقَالَ لَهُ حَبَّةُ الْعُرَنِيُّ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قُلْتَ الذُّنُوبُ ثَلَاثَةٌ ثُمَّ أَمْسَكْتَ»؛ شخصی به نام حبّه که در مجلس حضور داشت، عرض کرد: ای امیرالمؤمنین(ع)! فرمودید گناهان سه دسته هستند و سپس ساکت شدید.
«فَقَالَ لَهُ مَا ذَكَرْتُهَا إِلَّا وَ أَنَا أُرِيدُ أَنْ أُفَسِّرَهَا وَ لَكِنَّهُ عَرَضَ لِي بُهرٌ حَالَ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْكَلَامِ»؛ حضرت فرمودند: قصدم این بود که آنچه را گفتم، تفسیر هم بکنم ولی نفسم قطع شد.
شاید منظور حضرت از «حَالَ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْكَلَامِ» اشاره به این باشد که نام گناهان را ولو به طور کلّی مطرح کردن، نفس امامعلی(ع) را قطع می کند. حضرت سپس فرمود:
«نَعَمْ الذُّنُوبُ ثَلَاثَةٌ فَذَنْبٌ مَغْفُورٌ وَ ذَنْبٌ غَيْرُ مَغْفُورٍ وَ ذَنْبٌ نَرْجُو لِصَاحِبِهِ وَ نَخَافُ عَلَيْهِ»؛ بله گناهان بر سه دسته هستند: یک دسته از گناهان مورد آمرزش قرار می گیرند. یک دسته مورد آمرزش قرار نمی گیرند و یک دسته از گناهان هم، برای صاحبش امید داریم و خوف داریم؛ به تعبیری مُراعیٰ1️ است، پا در هوا و معلّق است، معلوم نیست تکلیفش چه می شود.
«قِيلَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِين(ع) فَبَيِّنْهَا لَنَا»؛ به حضرت عرض کردند: برای ما در مورد گناهی که برای صاحبش هم امید می رود و هم خوف، توضیح بدهید.
«قَالَ نَعَمْ امّا الذَّنْبُ الْمَغْفُورُ فَعَبْدٌ عَاقَبَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى ذَنْبِهِ فِي الدُّنْيَا»؛
حضرت فرمودند: گناهانی هستند که خداوند آن گناه کار را در دنیا به عقوبت رسانده است. از جمله موضوعات، بحث آزمایش های الهی2️ که قبلاً مفصّل بحث کردم. این بود که یک سنخ از ابتلائات و مصیبت های مؤمنین در دنیا کفارۀ گناهان آنان است که منشاء آن لطف و رحمت الهی است. آیات و روایات گویای این معناست. فرضاً اگر انسان در اثر غفلت دستخوش وسوسه های شیطان شده و مرتکب گناه شود که بُعد حقّ النّاسی نداشته باشد. خداوند از روی لطف و محبت، او را در دنیا متنبّه کرده و گرفتار بلایی می کند که کفّارۀ گناه او و موجب تطهیرش شود تا به این وسیله ظلمت گناه از وجود او شستشو شود. لذا حضرت در اینجا فرمودند: گناهانی که خداوند در دنیا عقوبت کرده در قیامت مورد آمرزش است.
«فَاللَّهُ أَحْكَمُ وَ أَكْرَمُ أَنْ يُعَاقِبَ عَبْدَهُ مَرَّتَيْنِ» ؛ خداوند، کریم تر از این است که بنده اش را دوبار عقوبت کند.
1️ در حال انتظار
2️ حضرت استاد بحث انسان در آزمایش الهی را در سه نوبت، سال 1368 هـ.ش طی 57 جلسه، سال 1378 طی 13 جلسه و در سال 1384 هـ.ش مصادف با ماه محرم الحرام سال 1427هـ.ق طی 21 جلسه به طور مفصل و مبسوط مطرح کرده اند.
نقش خانواده و وراثت بر اخلاق انسان، از منظر روایات
بى شك نخستين مدرسه هر انسانى دامان مادر و آغوش پدر اوست، و در همين جا است كه نخستين درسهاى فضيلت يا رذيلت را مى آموزد. و اگر مفهوم تربيت را اعم از «تكوينى» و «تشريعى» در نظر بگيريم نخستين مدرسه، رحم مادر و صلب پدر است كه آثار خود را بطور غير مستقيم در وجود فرزند مى گذارد، و زمينه ها را براى فضيلت و رذيلت آماده مى سازد.
در احاديث اسلامى تعبيرات بسيار لطيف و دقيقى در اين قسمت وارد شده كه به بخشى از آن ذيلاً اشاره مى شود:
1 ـ امام على(عليه السلام) فرمود: «حُسْنُ الأخْلاقِ بُرْهانُ كَرَمِ الأعْراقِ»؛ (اخلاق پاك و نيك، دليل وراثتهاى پسنديده انسان [از پدر و مادر] است).(1)
به همين دليل در خانواده هاى پاك و با فضيلت غالباً فرزندانى با فضيلت پرورش مى يابند و بعكس افراد شرور غالباً در خانواده هاى شرور و آلوده اند.
2 ـ در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: «عَلَيْكُمْ فى طَلَبِ الْحَوائِجِ بِشَرافِ النُّفُوسِ وَ ذَوِى الاُْصوُلِ الطَيِّبَةِ فاِنَّها عِنْدَهُمْ اَقْضى وَهِىَ لَدَيْهِمْ اَزْكى»؛ (در طلب حوائج به سراغ مردم شريف النّفس كه در خانواده هاى پاك و اصيل پرورش يافته اند برويد، چرا كه نيازمنديها نزد آنها بهتر انجام مى شود و پاكيزه تر صورت مى گيرد!).(2)
3 ـ در عهد نامه مالك اشتر در توصيه اى كه امام على (عليه السلام) به مالك درباره انتخاب افسران لايق براى ارتش اسلام مى كند، چنين مى خوانيم: «ثُمَّ الْصَقْ بِذَوى الْمُروُءاتِ وَالأحْسابِ وَ اَهْلِ الْبُيُوتاتِ الصالِحَةِ وَالسَّوابِقِ الْحَسَنَةِ ثُمَّ اَهْلَ النَّجَدَةِ وَ الشُّجاعَةِ وَالسَّخاءِ وَ السَّماحَةِ فَاِنَّهُمْ جِماعٌ مِنَ الْكَرَمِ وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ»؛ (سپس پيوند خود را با شخصيّتهاى اصيل و خانواده هاى صالح و خوش سابقه برقرار ساز و پس از آن با مردمان شجاع و سخاوتمند و بزرگوار، چرا كه آنها كانون فضيلت و مركز نيكى هستند).(3)
چند حدیث از پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مورد اخلاق نیک
در این بخش مجموعهای از احادیث پیامبر در مورد اخلاق را گردآوری کرده ایم.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) همیشه پیروانشان را به حسن سلوک و رفتار نیک و خلق پسندیده و اخلاق حمیده - محبت و مهر ورزی نه تنها با انسانها بلکه با همه جانداران توصیه وسفارش میکردند. در میان ویژگیهای آخرین رسول خدا حضرت محمد (ص)، هیچ چیزی مهمتر از اخلاق آن حضرت نیست. و از خود پیامبر (صلی الله علیه واله) هم روایت شده است که “إنّما بعثت لأتمّم مکارم الأخلاق: من تنها برانگیخته شده ام تا اخلاق بزرگوارانه را به کمال رسانم.
صِلَةُ الرَّحِمِ وَ حُسْنُ الْجِوَارِ یَعْمُرَانِ الدِّیَارَ وَ یَزِیدَانِ فِی الْأَعْمَار
صله رحم و خوش همسایگى، شهرها را آباد و عمرها را زیاد مى کند.
کافى(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 152، ح 146
کرامتی از باب الحوائج
«شيخ مفيد(ره)» از محمد بن حسان از على بن خالد نقل كرده است که:
من در سامراء بودم که گفتند مردى را از شام آورده و زندان انداخته اند چون ادعا كرده كه من پيغمبرم! اين سخن بر من گران آمد و خواستم او را ببينم. با زندانبانان رفاقت كردم تا اجازه دادند پيش او بروم. بر خلاف شايعه اى كه راه انداخته بودند، ديدم آدم وارسته و عاقلى است. گفتم: درباره تو مى گويند كه ادعاى نبوت كرده اى و علت زندان رفتنت همين است؟ گفت: حاشا كه من چنين ادعايى كرده باشم، جريان من از اين قرار است:
من در شام در محلى كه گويند: رأس مبارك امام حسين(ع) را در آن گذاشته بودند مشغول عبادت بودم، ناگاه ديدم شخصى نزد من آمد و به من گفت: برخيز برويم، من برخاسته و با او به راه افتادم، چند قدم نرفته بوديم كه ديدم در مسجد كوفه هستم، فرمود: اين جا را می شناسى؟ گفتم: آرى، مسجد كوفه است، او در آن جا نماز خواند، من هم نماز خواندم، بعد با هم از آن جا بيرون آمديم، مقدارى با او راه رفتم ناگاه ديدم كه در مسجد مدينه هستيم . به رسول خدا (ص) سلام كرد و نماز خواند، من هم با او نماز خواندم، بعد از آن جا خارج شدم، مقدارى راه رفتيم ناگاه ديدم كه در مكه هستيم، كعبه را طواف كرد، من هم طواف كردم. بعد ازآن جا خارج شدم چند قدم نرفته بوديم كه ديدم در جاى خودم كه در شام مشغول عبادت بودم، هستم. آن مرد رفت، من غرق تعجب بودم كه خدايا او چه كسى بود و اين چه كار؟! يك سال از اين جريان گذشت كه ديدم باز همان شخص آمد، من از ديدن او شاد شدم، مرا دعوت كرد كه با او بروم، من با او رفتم، و مانند سال گذشته مرا به كوفه و مدينه و مكه برد و به شام برگردانيد. و چون خواست برود گفتم: تو را قسم می دهم به آن خدايى كه بر اين كار قدرت داده بگو تو كيستى؟! فرمود: من محمد بن على بن موسى بن جعفر هستم.
من اين جريان را به دوستان و آشنايان خبر دادم، قضيه منتشر گرديد تا به گوش محمد بن عبدالملك زيات رسيد. او فرمان داد مرا به زنجير كشيده به اين جا آوردند و اين ادعاى محال را به من نسبت دادند، گفتم: جريان تو را به محمد بن عبدالملك زيات برسانم؟ گفت: برسان.
من نامه اى به محمد بن عبدالملك وزير اعظم معتصم عباسى نوشته، جريان او را باز گفتم، وزير در زير نامه من نوشته بود: احتياج به خلاص كردن ما نيست، به آن كس كه تو را از شام به كوفه و از كوفه به مدينه و از مدينه به مكه برد و باز به شام برگردانيد و همه را در يك شب انجام داد، بگو تا تو را از زندان آزاد كند.
على بن خالد گويد: من از ديدن جواب نامه، از نجات او مأيوس شدم، گفتم: بروم و به او تسلى بدهم و چون به زندان آمدم ديدم مأموران زندان همه غرق در حيرت اند و بى خود به اين طرف و آن طرف مى دوند، گفتم: جريان چيست؟!
گفتند: آن زندانى در زنجير و مدعى نبوت، از ديشب مفقود شده، درها بسته قفلها مهر و موم است، ولى معلوم نيست به آسمان و يا به زير زمين رفته و يا مرغان هوا او را ربوده اند؛ على بن خالد، زيدى مذهب بود، از ديدن اين ماجرا معتقد به امامت گرديد و اعتقادش خوب شد.
منبع: الارشاد مفيد: ص 305. همچنین «مرحوم كلينى» این ماجرا را در كافى: ج 1 ص 492 باب مولد أبى جعفر محمد بن على الثانى(ع) و «علامه مجلسى» آن را در بحارالانوار: ج 50 ص 38 - 40 نقل کرده اند.
نامه به فرزند
امام رضا (ع) از خراسان برای فرزندش امام جواد (ع) نامه ای نگاشته و به پسر دلبند خود سفارشات مهمی نمود. بخشی از آن در مورد خدمت به مردم و انفاق و احسان بود. امام هشتم در فرازی از آن می نویسد:
پسرم خدا تو را نگهدارد و از دشمنانت پناه دهد، عزیزم پدرت فدایت باد! من در مورد اموال دنیوی ام به تو توضیح داده ام در حالی که زنده و سرپا هستم. آن اموال را من در اختیار تو گذاشتم تا به بستگانت صله رحم نمائی! به خدمتگزاران پدرم موسی بن جعفر و جدم امام جعفرصادق (ع) احسان و نیکی بکنی![1]
آن حضرت در نامه ی دیگری نیز چنین مینگارد: ای ابوجعفر! به من اطلاع داده اند که خادمان تو هنگام خروج از منزل تو را از در کوچک و پشتی میبرند و این به خاطر بخل و تنگ نظری آنهاست که از تو به نیازمندان خیری نرسد. پسرم به حقی که بر گردن تو دارم از تو میخواهم که هنگام ورود و خروج از در اصلی و عمومی رفت و آمد کنی و هنگامی که از منزل بیرون میآیی با خودت طلا و نقره و پول بردار و هر کس از تو چیزی خواست او را دست خالی بر مگردان! اگر عمو هایت از تو کمک مالی خواستند کمتر از پنجاه دینار عطا نکن و بیشتر از آن را خود دانی! و اگر عمه هایت از تو چیزی طلب کردند کمتر از بیست و پنج دینار مده و بیشتر از آن به اختیار توست. این توصیه های من بخاطر بلندی مقام تو در نزد خدای تعالی است. پس به دیگران انفاق و احسان و خدمت نما و از خدای صاحب عرش ترس فقر و تنگدستی نداشته باش![2]
پی نوشت ها
[1] تفسير عياشى، ج 1، ص. 131
[2] مشكاة الانوار، ص 233-
منبع : پاک نیا، عبدالکریم؛ ویژگی های امام رضا (ع)، الخصائص الرضویة، ص: 48 ,