علل قطع سیم اتصال آدم ها از یکدیگر چیست؟
خیلی از اوقات در زندگی انسان هایی را دیده ایم که از ارتباطات خیلی به قول ما عاشقانه، صمیمی و پر محبت برخوردار بوده اند اما بعد از مدتی ارتباطشون رو قطع می کنند و همه چیز رو رها می کنند.
به نظر شما چه چیزی باعث می شود که یک آدم، کلا از آدم های دیگر ببرد و همه را رها کند؟ با اینکه در فطرتش این وجود دارد که در جمع باشد و اجتماعی زندگی کند!
علل قطع ارتباطات، می تواند مختلف باشد؛
در روایتی از معصوم چهار عمل به عنوان قطع کننده روابط، شمرده شده است. امام صادق علیه السلام می فرماید: ان أردت أن یصفو لک ود أخیک فلا تمازحنه و لا تمارینه و لا تباهینه و لا تشارنه»؛ اگر می خواهی دوستی برادرت با تو صاف و زلال و بی آلایش بماند، با او شوخی، جدل، مفاخره و مخاصمه نکن.
اولین عامل قطع، شوخی کردن است.
دومین عامل قطع، جدل کردن است.
سومین عامل قطع، فخر کردن است.
چهارمین عامل قطع، کشمکش کردن است. (بحار الانوار، ج 75، ص 350)
در ادامه به مبحث شوخی می پردازیم.
سۆال:
با توجه به این روایت یعنی نباید با دیگران شوخی کنیم چون شوخی یکی از عوامل قطع ارتباط است؟ چطور؟
با اینکه به ما می گویند که شوخی کردن پسندیده است و از اخلاق پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم بوده است؟
در حدیثی که ذکر شد، شوخی کردن به عنوان عامل قطع ارتباط معرفی شده است. در بعضی احادیث هم عکس این مطلب، در مورد شوخی گفته شده است مثلا: یونس شیبانی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت پرسید: است شوخی و مزاح کردن شما با یکدیگر؟ گفتم: اندک است. حضرت با لحنی عتاب آمیز فرمود: با هم مزاح و شوخی ندارید؟ فان المداعبة من حسن الخلق»؛ شوخی و مزاح، بخشی از خوشرفتاری و حسن خلق است و تو می خواهی از این طریق، سرور و شادی بر دل برادرت وارد کنی، پیامبر هم با افراد شوخی می کرد، می خواست آنها را شادمان سازد. (بحار الانوار، ج 16، ص 298)
علت بیان این تعبیرهای در ظاهر ضد، از طرف حضرات معصومین علیهم السلام این است که موارد و مصادیق شوخی ها فرق می کنه و احادیث هر دسته، ناظر به برخی از موارد مزاح و شوخی است؛ مثلا بعضی از احادیث که از شوخی کردن منع می کنند، ناظر به کثرت شوخی و افراط کردن در آن هستند و از طرف دیگر احادیثی که به این امر تشویق می کنند، ناظر به شوخی با حد و اندازه هستند و …
از موضوع های مرتبط با حسن خلق، موضوع مزاح است. البته شوخی به اندازه ای که موجب زدودن اندوه از دل مومن و شاد کردن او باشد و به گناه، زیاده روی، جسارت و سخنان زشت نیانجامد، پسندیده است. سخنان پیشوایان دین در این باره مبیّن همین امر است.
حد و مرز همسایگی تا کجاست؟
در هر چیزى حد و مرز و حریمى وجود دارد. وقتى از اندازه گذشت، صفحه برمىگردد و اوضاع، به گونه اى دیگر مىشود. تحمل نسبت به آزار و زحمت آفرینى همسایه نیز این گونه است. گاهى مزاحمت به حدى مىرسد كه پایان خط است و حریم ها و حرمت ها دیگر فرو مىریزد، چون خود همسایه مردم آزار، حریم نگه نداشته است.
در تاریخ است كه مردى خدمت پیامبر رسید و از آزار همسایه اش شكایت كرد. حضرت فرمود: برو و تحمل كن. بار دوم كه به شكوه آمد و نالید، پیامبر باز هم دستور صبر و تحمل داد. آزار همسایه به اوج رسید و خارج از مرز تحمل. وقتى براى سومین بار، شكایت از همسایه كرد، حضرت رسول چنین راهنمایى و سفارش كرد: «روز جمعه، وقتى مردم به سوى نماز جمعه مىروند، تو وسایل و اسباب و اثاث خویش را بیرون بریز و در رهگذار مردم قرار بده، تا همه آنان كه به نماز مىروند، این صحنه را ببینند. وقتى علت را مىپرسند، ماجرا را به آنان بگو.» آن مرد نیز چنان كرد. همسایه مردم آزار (كه آبروى خود را در خطر دید) بى درنگ به سوى او شتافت و ملتمسانه از او خواست كه وسایلش را به خانه برگرداند و قول داد و عهد و پیمان بست كه دیگر آن گونه رفتار نكند. (سفینةالبحار، ج1، ص191 (واژه جار)، كافى، ج2، ص668)
این نتیجه بى پروایى و قدرنشناسى نسبت به لطف ها و مداراهاست.لطف خدا هم با انسان خطاكار مدارا مىكند، ولى … «چون كه از حد بگذرى، رسوا كند». از حلم و بردبارى دیگران نباید سوءاستفاده كرد و نجابت و بزرگوارى دیگران را نباید به حساب ضعف یا بى عرضگى آنان گذاشت.
حد و حق همسایه
محدوده رعایت حقوق همسایگان و داشتن رفتار شایسته، تنها به همسایه دست راست و چپ خانه منحصر نمىشود و تنها به پرهیز از آزار هم خلاصه نمىگردد.
سركشى، رسیدگى، احوالپرسى، رفت و آمد، مساعدت و یارى،عیادت، انفاق و صدقه، رفع نیاز، همدردى و … از جمله امورى است كه بر عهده هر همسایه است و این ها نشانه فتوت و جوانمردى است. پیشواى جوانمردان، على بن ابى طالب(ع) فرمود: «من المروة تعهد الجیران» (غررالحكم، ج7، ص49)؛ رسیدگى به همسایگان از مروت و جوانمردى است. حضرت امام باقر(ع) نیز در بیان صفات و خصال شیعه و پیروان و رهروان خط اهل بیت، یكى هم همین را دانسته و فرموده است: اگر این حق و حد و حریم كه اسلام بیان كرده است، مسؤولانه شناخته و رعایت شود، در جامعه اسلامى نیازمند و گرفتار و بینوایان بى سرپرست و رنج دیدگان دست از همه جا كوتاه و آبرومندانى كه صورت خود را با سیلى سرخ نگه مىدارند یافت نخواهد شد.
«و التعاهد للجیران من الفقراء و اهل المسكنة و الغارمین و الایتام …» (كافى، ج2، ص74)؛ از نشانه هاى پیروان ما، رسیدگى به همسایگان نیازمند و تهیدست و بدهكاران و یتیمان است. چگونه انسان شرافتمند و باوجدان مىتواند آسوده و با شكم سیر بخوابد و مرفه و برخوردار باشد، درحالى كه در همسایگانش محرومان تهیدست، یتیمان بى سرپرست،گرسنگان بینوا و بدهكاران درمانده باشند و او بتواند گرهى بگشاید، امابى تفاوت باشد؟ اینجاست كه كلام نورانى پیامبر خدا، بر تارک تاریخ مىدرخشد كه فرمود: هر كس سیر بخوابد، در حالى كه همسایه مسلمانش گرسنه باشد، به من ایمان نیاورده است. «ما آمن بى من باتشبعانا و جاره المسلم جایع» (سفینةالبحار، ج1، ص192) آرى، مسلمانى به عمل است، نه به ادعا وشعار!
این حقوق و رعایت ها به تعبیر احادیث، تا مرز چهل همسایه از هرطرف است. امام صادق (ع) از رسول اكرم(ص) نقل مىكند كه فرمود: هر چهل خانه از هر چهار طرف، همسایه محسوب مىشود. (كافى، ج2، ص669، باب «حد الجوار»).
امام باقر(ع) نیز فرمود: «حد الجوار اربعون دارا من كل جانب من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه وعن شماله» (همان). كه مضمونش همان حد و حریم همسایگى تا چهل خانه ازچهار طرف است.
اگر این حق و حد و حریم كه اسلام بیان كرده است، مسؤولانه شناخته و رعایت شود، در جامعه اسلامى نیازمند و گرفتار و بینوایان بى سرپرست و رنج دیدگان دست از همه جا كوتاه و آبرومندانى كه صورت خود را با سیلى سرخ نگه مىدارند یافت نخواهد شد. سخن رادر این بخش، با كلامى از محدث بزرگوار، مرحوم «شیخ عباس قمى» به پایان مىبریم، كه چنین نوشته است:«… در زمینه معاشرت نیكو با همسایه، حدیث بسیار است و «حسن جوار» هم تنها پرهیز از همسایه آزارى نیست. بلكه تحمل جفا و ناملایمات همسایه هم از آن جمله است. همچنین از امور مربوط به «خوش همسایگى»، ابتدا كردن به سلام،عیادت در هنگام بیمارى، تسلیت و تعزیت گفتن در سوگ ها و مصیبت ها، تبریک و تهنیت گفتن در شادی ها و اعیاد، چشم پوشى از لغزش ها، سرک نكشیدن به رازها و امور پنهانى همسایه، کوتاهی نكردن از كمک هایى كه مورد نیاز او است، حتى اگر مىخواهد چوبى (و تیرآهنى) بر دیوارت بگذارد، یا ناودانى را بر خانه تو بگذارد و ز این گونه امور … کوتاهی نكنى و سخت نگیرى … .» (سفینةالبحار، ج1، ص192 «حسن الجوار»).
چند نکته فرهنگی برای استفاده از موبايل
فعال کردن حالت سكوت موبایل در اماكن عمومي، رعايت حرمت اماكن مقدس با خاموش کردن موبایل هنگام ورود به این مکانها، خودداری از مكالمه هنگام رانندگي یا هنگام ملاقات با دوستان و آشنايان و همنشینی و همصحبتی با آنها، استفاده از تلفن همراه آن هم به مدت طولاني يا بازي با گوشي نوعي بیتوجهی به مخاطب، اهانت و بیاحترامی به او حساب میآید؛ بنابراين در چنین شرایطی، نخست، براي پاسخگويي به گوشي از فرد همراهتان اجازه بگيريد.
بالاخره وارد شبکه های اجتماعی بشیم یا خیر ضرورتی نداره
یکی از دغدغه های جدی و تبلیغی طلبه ها به خصوص خواهرای طلبه حضور در شبکه های اجتماعی مختلفه.بهرحال حضور در این شبکه ها مفیده یا نه؟ تکلیفه یا اتلاف عمر؟ اثرگذاره یا بی تاثیر و بی برکت و…
…………………………………………..
بعد التحریر:
بدون تردید یکی از جلسات نشست فرهنگی،بحث تبلیغ در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی است که ان شاالله به زوی برگزار میشه. البته از قبل باید این بحث روش کار بشه و بعد از چکش کاری و همفکری،با حضور کارشناس خبره این بحث جزئیاتش شکافته بشه.
کم گوی و گزیده گوی و از مثال استفاده کن!
برای توضیح بسیاری از آنچه که می دانیم و در صدد آموزش آنیم یک مثال ساده بسیار کارسازتر از توضیحات طولانی و ملال آور است به این مثال دقت کنید:
سخنرانی معروف در مجلسی که صد نفر در آن حضور داشتند، یک صد دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت.سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم. و سپس در برابر نگاه های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ و باز هم دست های حاضرین بالا رفت.
این بار مرد، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ و باز دست همه بالا رفت. سخنران گفت: دوستان، با این بلاهایی که من سر اسکناس در آوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید.
و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همین طور است، ما در موارد بسیار با تصمیمــاتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می شویم، خم می شویم، مچالــه می شویم، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگر ارزش نداریم، ولی این گونه نیست و صرف نظر از این که چه بلایی سرمان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم با ارزشی هستیم.
کم گوی و گزیده گوی چون در
تا زاندک تو جهان شود پر
راه عقل یا راه دل
هادی حمیدی - کارشناس فرهنگی
مسـیر زندگـی برای هر کدام از ما با اهداف و آرزوهای گوناگون پیچ و خم های فراوانی دارد و انتخاب های خاص.
کمتر کسی است که حداقل برای یک بار هم شده بین انتخاب راه عقل با دل یا منطق با آنچه را که قلبا دوست دارد حتی اگر عاقلانه هم نباشد گرفتار نشود.انتخاب عاقلانه یا عاشقانه؟!آیا این دو با هم تفاوت دارد؟! یا قابل جمع است؟!! بدون تردید اگـر نتوانیـم بیـن عقـل و قلـب مان تعـادل برقـرار کنیـم اگر سقوطی در پی نداشته باشد صعودی به دنبال نخواهد داشت. نظر شما چیست؟