روشهای ایجاد انگیزه در بین طلاب
پورخلیلی.کارشناس فرهنگی
يكي از عوامل بسيار مهم در پيشرفت تحصيلي طلاب جوان، داشتن علاقه و انگيزه برای ادامهی تحصیل و پیشبرد هدف طلبگی است. اگر فرد علاقه و انگیزه کافی داشته باشد هر روز قدمهای مصممتری را برای رسیدن به اهداف عالی خود برخواهد داشت.
نکاتی که در اینجا حائز اهمیت است این میباشد که انگیزه و محرک رفتار انسان چیست؟ منشأ و علل به وجودآورنده انگیزهها کدامند؟
برای آشنایی با علل به وجودآورنده انگیزه لازم است تعریفی دقیق از انگیزه داشته باشیم. انگيزه؛ همان حالات دروني فرد است كه موجب تقويت و تداوم رفتار تا رسيدن به هدف ميشود. انگيزه، امري است كه به رفتار انسان هم جهت و هم شدت ميبخشد. حوزههايی چون علایق، نیازها، رغبتها و حتی حیطه شناختي و رفتاری در تعامل با بعد انگيزشي انسان هستند.
نکاتی در مورد انگيزه:
1. انگيزهها در سطوح و مراتب مختلف در يكديگر اثرگذار هستند؛ به گونهاي كه حتي انگيزهاي ميتواند انگيزه ديگر را دچار ضعف نموده و يا آن را از ميان بردارد و يا انگيزه ديگري را از اساس ايجاد و يا تقويت نمايد.
2. انگيزههاي مثبت (تعيين جوايز، تقدير و…) موجب تسريع پاسخهاي مطلوب ميشود، در حالي كه انگيزشهاي منفي (ترس از تنبيه، توبيخ و…) معمولاً يادگيري را كند و يا به تعويق مياندازد.
3. انگيزههاي دروني در شكلگيري رفتارهاي متعالي و شكوفا ساختن استعدادهاي آدمي، نقشي شاخصتر نسبت به انگيزههاي بيروني دارند.
مولفه هاي ايجاد يا تقويت انگيزه تحصيلي در طلاب
مولفههای ایجاد یا تقویت انگیزه تحصیلی به دو دسته عوامل درونی و برونی تقسیم میشوند.
* عوامل دروني در تقويت انگيزه
1. ایمان به خدا و ارتباطات معنوی مانند دعا، استغفار، توسل و صدقه و… و درخواست طراوت روحی از خدای متعال.
2. درونیات و نگرشهای فرد
مهمترين عوامل شكلگيري و تقويت انگيزهها را در درون فرد بايد جستجو كرد و بيشترين سهم در اين خصوص را بايد منحصر در اراده خود فرد دانست كه برآمده از شناختها و نگرشهاي او ميباشد. اين كه فرد چه اندازه راجع به يك موضوعي شناخت و بينش دارد در شكلگيري نوع رفتار او در مواجهه با آن اثرگذار خواهد بود. از اين رو هر اندازه بتوان شناخت و بينش افراد را در خصوص فوايد و آثار علمآموزي به خوبي تبيين نمود و رابطه آن را با نيازهاي ملموس فرد، روشن كرد در واقع به افزايش انگيزه افراد در حركت بيشتر به سمت كسب علم و دانش كمك كردهايم.
در مواردي، برخي از افرادي كه ابتدا با انگيزه خوبي وارد عرصه تحصيل در علوم ديني ميشوند و پس از مدتي دچار ضعف انگيزه ميشوند، در حقيقت به دام خطاهاي شناختي و نگرشي متعددي گرفتار شدهاند كه خود از آن كاملا بيخبرند . برخي از اين خطاهاي شناختي عبارتند از:
- نيل به اهداف متعالي علمي در حوزه مخصوص افرادي خاص با ويژگيهاي منحصر به فرد (هوش سرشار، نبوغ) است.
- من لياقت و توان رسيدن به مدارج بالاي علمي را در حوزه ندارم.
- علومي را كه من در حال تحصيل و كسب آن هستم هيچ يك از نيازها و مشكلات مادي مرا برطرف نميسازد.
- من براي خودسازي به حوزه آمدهام و اين دروس (صرف، نحو، منطق، اصول و …) ارتباطي با هدف من ندارند.
- اين علوم هيچ ارتباطي با مسايل جامعه ندارد و خواندن آن دردي را از مردم درمان نميكند.
- اگر قرار است عاقبت من هم مثل كساني باشم كه در اين مسير دچار خطاهاي بزرگي شدهاند؛ پس ادامه اين راه چه فايدهاي دارد؟
ـ فضای درسی موجب شده که از تهذیب اخلاق دور شوم و تنها به دنبال نمره باشم.
ـ حجم بالای دروس، مانع از فعالیتهای فوقالعاده میشود.
و خطاها و ترديدهاي ديگري از اين قبيل كه در مواردي عامل پنهان و يا آشكار در ضعف و از بين رفتن انگيزه تحصيلي و ادامه مسير طلبگي افراد است و بايد از سوي اساتيد، مشاوران و دلسوزان مسايل تربيتي و تحصيلي طلاب به دقت مورد توجه و اهتمام قرار گيرند؛ با استدلال و بياني شيوا پاسخ داده شوند تا طلاب جوان از اين باورهاي اشتباه رهايي يابند.
3.تقويت اعتماد به نفس و نهراسیدن:
اين مفهوم به اين معناست كه فرد درك صحيحي از توانمنديهاي خود داشته باشد و نسبت به كفايت و كارآمدي خود اعتماد و باور داشته باشد. اعتماد به نفس ماهيتي ايجابي دارد و فرد را به انجام كارهاي بزرگ و مطلوب و توانايي روبه رو شدن با مشكلات ترغيب و انگيزه او را تقويت ميكند. در كنار اين واژه، مفهوم ديگري نيز وجود دارد كه با اعتماد به نفس قرابت معنايي و رابطه مستقيم دارد و آن، مفهوم نهراسیدن و عزت نفس است كه در حقيقت ارزيابي فرد از خودپنداره خويش بر اساس ارزش كلي آن و به عبارتي ديگر بيانگر ميزان ارزشي است كه فرد براي خود قايل است. عزت نفس از آنجا كه فرد را از انجام امور نامطلوب باز ميدارد ماهيتي بازدارنده و سلبي دارد. اگر تلاش جوينده علم با ترديد و احساس ناتواني و ترس همراه باشد، ضريب موفقيت او به حد قابل توجهي كاهش خواهد يافت.
بالارفتن اعتماد به نفس، محصول پذيرش خود و باور به تواناييهاي خود فرد يا به عبارتي همان عزت نفس است. هر اندازه اعتماد به نفس افراد تقويت گردد نياز به محركها و مشوقهاي بيروني براي حركت در مسير اهداف كاهش مييابد و فرد به موانع بيروني كمتر اهميت ميدهد.
اگر فرد طي سالهاي تحصيل همواره تجارب موفقيتآميزي كسب كند به تدريج بر علاقه او نسبت به يادگيري دروس مختلف افزوده شده و در نتيجه خودپنداره مثبتي در وي شكل مي گيرد. اما اگر تجارب تحصيلي غالبا شكستآميز باشند، كم كم بيعلاقگي نسبت به درسها در او ايجاد ميشود و سرانجام ممكن است به مفهومي منفي از خود و توانائيهاي خود برسد. اين مساله به خصوص در سالهاي آغازين تحصيل در حوزه اهميت و حساسيت ويژهاي پيدا ميكند؛ چرا كه بايد سعي كنيم اولين تجربههاي علمي و آموزشي طلبهها براي آنها جالب و همراه با موفقيت باشد، احساس موفقيت اوليه اعتماد به نفس آنها را افزايش ميدهد. در حقيقت گام اول در برخورد با اين افراد چشاندن طعم موفقيت به آنها و درهم شكستن تصور منفي آنها در مورد دستيابي به موفقيت است. در اين صورت است كه «موفقيت»، «موفقيت» ميآورد. از آنجايي كه انسان آمادگي دارد تا فعاليتها و تصوراتش را تعميم دهد، موفقيت در يك درس منجر به موفقيت در دروس ديگر ميشود و اين موضوع در مورد دروس اصلي مهمتر است. در واقع، ضعف درسي در اين دروس منجر به بيعلاقگي به تحصيل و حتي ترك تحصيل ميشود. به همين علت به اساتيد توصيه ميشود، شرايط آموزشي، امتحاني، فضاي كلاس و… را مطلوب نمايند.
4. سلامت روحي و جسمي:
هر اندازه كه فرد از سلامت و بهداشت روان بيشتري برخوردار باشد، زمينه بهتري براي حركت به سمت پيشرفت در خود احساس خواهد كرد. اختلالاتي مانند افسردگي، اضطراب و استرس، وسواس و… موانعي جدي براي ايجاد و رشد انگيزه تحصيلي به شمار ميآيند و فرد را از حركت در مسير مطلوب و تحقق اهداف بازخواهد داشت. از سوي ديگر جسم نيز، مركب روح و ابزاري در دست انسان است تا بتواند با كمك آن به اهداف متعالي خود برسد. در مسير علمآموزي نيز اين ابزار ارزش و اهميت فراوان دارد برخي از افراد به گمان اين كه تلاش فكري و ذهني ميكنند و اين فعاليت، نياز چنداني به اعضا و جوارح ندارد، به سلامت و مراقبت از جسم خود بهاي چندان نميدهند و حتي در مواردي به بهانه رياضت و مجاهدت نفساني، نيازمنديهاي اوليه آن را ناديده ميگيرند. همين مساله موجب آن ميگردد كه جسم آنها ضعيف، رنجور و دستخوش ناملايمات و بيماريهاي گوناگون شده و آنها را از ادامه مسير باز دارد؛ وقتي كه طلبهاي با انگيزه و اشتياق بالايي وارد عرصه علمآموزي شد اما درنتيجه عدم توجه به سلامت و تقويت جسمي خود، مشغول جبران خسارتهاي وارده از اين ناحيه گرديد، به يك باره دچار عقب ماندگي، افت درسي و تجربه شكستهاي تحصيلي ميگردد و همين امر موجب تضعيف انگيزههاي او خواهد شد.
5. توانايي مديريت و اولويتبندي نيازها:
انسان در طول حيات خود با نيازهای متعددي مواجه ميشود و همين امر اختيار و آزادي او را به سمت انتخاب و گزينش هدايت كرده و اساس حركت او به سمت كمال و تعالي را شكل ميدهد. در بررسي نيازهاي دروني بايد ديد هر كدام چه درصدي از انديشه فرد را به خود اختصاص داده و چه ميزان دغدغه در او ايجاد كرده است. اگر نتواند بين نيازها توازن لازم را برقرار نمايد و زمان پاسخگويي به هر كدام را مديريت كند، بعد از مدتي بسياري از تواناييها و انرژي خود را هدر رفته خواهد ديد و در نتيجه دچار افت شديد انگيزه براي ادامه تحصيل و كسب موفقيت در اين عرصه خواهد شد.
* عوامل بيروني در تقويت انگيزه
الف) خانواده
خانواده نخستين نهاد شكلگيري شخصيت فرد است. الگوهاي رفتاري و سبك فرزندپروري والدين ميتواند از همان ابتدا در ايجاد انگيزه پيشرفت سهم زیادی را داشته باشد. گاهي يک حرف ميتواند سرنوشت طلبه را عوض کند و سبب دلسردي او از ادامه جدي تحصيلات شود و برعكس گاهي نيز اتفاق ميافتد كه توجهات و تشويقهاي اعضاي خانواده و همراهي و كمك آنها براي برطرف شدن موانع و مشكلات، بالاترين انگيزهها را در افراد براي نيل به موفقيتهاي علمي موجب ميگردد.
ب) استاد
1- برخوردار از انگيزه و روحيه بالاي علمي: یکی از مسایلی که گاهي مورد غفلت قرار ميگيرد، رابط بین انگیزه استاد و انگیزه طلبه است. استادي كه خود انگيزه چنداني براي كسب علم ندارد و از نگاه ديگران فرد موفقي از نظر علمي ارزيابي نميگردد، نه تنها نميتواند انگيزه افراد را بالا ببرد بلكه چه بسا خود از عوامل آسيب زننده به انگيزه افراد باشد.
2- قبل از شروع درس بايد هدف از تدريس براي استاد كاملاً روشن و مشخص باشد و آن را براي افراد بازگو كند تاآنان نيز مطلع گردند. وقتي هدف مشخص باشد ديگر احساس اتلاف وقت نمي شود.
3- رفتار استاد بايد در حد امكان با در نظر گرفتن شرايط و موقعيتها دوستانه باشد تا بتواند در طلاب نفوذ كرده و در فراگيري آنان تاثير مثبت داشته باشد.
4- ايجاد رقابت بين افراد، يكي از راههاي تقويت انگيزش است. البته بايد دقت كرد كه از حد متعادل تجاوز نكند؛ چرا كه ايجاد تنش و اضطراب نموده و باعث اختلال در يادگيري ميشود.
5- اساتيد محترم بايد كاري كنند كه افراد به کلاس درس تعلق خاطر پیدا کنند. به همين منظور آنها را در تصمیم گیری شرکت و همکاری و تشریک مساعی را تا حد ممکن توسعه دهند.
ج) دوستان و همكلاسيها
دوستان و همراهان انسان در سرنوشت او نقش موثر و تعيينكنندهاي دارند. افرادي كه در يگ گروه سني يا تحصيلي خاصي قرار دارند، ميتوانند نقش مهمي را در ايجاد فضاي رقابت سالم، الگو سازي درسي و افزايش انگيزهها داشته باشند.
معاشرت با افرادي كه خود انگيزه جدي براي پيشرفت علمي ندارند از عوامل كاهش رغبت و انگيزه تحصيلي در افراد است. در فضاي مدارس و حوزههاي علميه نيز افراد مختلفي با افکار و شخصيتهاي متفاوت وجود دارند که ميتوانند گاه تاثيرات نامطلوبي روي فرد داشته باشند.
من می توانم و مسئولیت دارم!
درست است که انواع محدودیتها و ناکامیها ما را احاطه کرده و اجازه فعالیتهایی از ما سلب شده است، اما نمیتوان انکار کرد که در بدترین شرایط و با وجود بالاترین حجم محدودیت، انسان از اختیار و توان تهی نمیشود و همیشه توان و اختیاری - هر چند اندک - و اجازه فعالیتهایی - هر چند کوچک - برای انسان باقی میماند. همین توان اندک محدوده مسئولیت ما را مشخص میکند. همیشه و در همه جا ما میتوانیم و به همان اندازه که میتوانیم، وظیفهمندیم. پس هیچ وقت بدون تکلیف نمیمانیم. مهمترین وجه امتیاز انسان از حیوان همین اختیار و آزادی اوست. انسان در بدترین شرایط «میتواند» بهترین باشد و در بهترین شرایط «میتواند» بدترین گردد. کمبود امکانات و بدی شرایط، بهانه پذیرفته شدهای برای فرار از مسئولیت نیست.
اگر از ما سؤال کنند «کافر نمونه و ضربالمثل کفر چه کسی است؟» به احتمال قوی یکی از سردمداران کفر، مثل ابوسفیان را معرفی میکنیم. ولی قرآن کریم همسر نوح و همسر لوط را نمونه اعلای کفر میشناسد. زیرا آنها تحت نظر دو پیامبر خدا و دو بنده صالح او بودند و بالاترین دارایی برای رشد معنوی را در اختیار داشتند، اما کمترین بهره را نبردند. یعنی با اختیار خود همه این امکانات را ضایع کردند. در مقابل، آسیه همسر فرعون را مؤمن ایده آلِ نمونه و ضربالمثل ایمان معرفی میکند. زیرا او در بدترین شرایطِ رشد معنوی و در فقر شدیدِ امکانات، ارتباط خود را با خدا حفظ میکند و بیشترین بهره انسانی را برای خود فراهم میآورد.
قرآن کریم در وصف فرعون میگوید: «فَاستَخَفَّ قَومَهُ فَأَطاعُوهُ» [زخرف، 54] او قومش را ذلیل و زبون داشت و تحقیر کرد، تا همه، مطیع او شدند. پس از بیان این جمله، بجای این که قرآن به عتاب و ملامت فرعون بپردازد، قوم او را محکوم میکند: «إِنَّهُم کانوا قَوماً فاسِقین.» [زخرف، 54] آنها مردمی فاسق و نابکار بودند. یعنی در شرایط سختی که فرعون برای مردم پدید آورده بود، قدرت و اختیار مردم و مسئولیت آنها ساقط نگشت. پس هیچکس نباید برای شانه خالی کردن از بار تکلیف، شرایط اجتماعی را بهانه کند. زیرا در تراکم انبوه مشکلات و محدودیتها، باز هم «میتوان» و به قدر همان توان «میباید». توجه دائم به نیمه پر لیوان (تواناییها) و اعتقاد راسخ به «امکان حرکت»، ایمان و امید را در دل ما زنده میکند و حرکت میآفریند. این اعتقاد راسخ، اگر با آلودگی به شبهات، و توجه به کمبودها و محدودیتها و تکرار آیه یأس، آسیب ببیند و ایمان و امید، به شک و تردید بدل شود، حرکت متوقف میگردد. باید بدانیم که ما، تا در این دنیا هستیم دست به گریبان کاستیها و محدودیتها خواهیم بود و هیچ وقت نمیتوانیم همه امکانات مطلوب خود را فراهم آوریم.
باید باور کنیم که در این عالم به شرایط ایدهآل و صد درصد رضایتبخش، دست نخواهیم یافت و همه آرزوهای ما برآورده نخواهد شد. همیشه آرمانهای ما با واقعیت موجود فرسنگها فاصله دارد؛ زیرا طبعِ بینهایت طلبِ انسان، به حد مشخصی قانع نیست و به محدود، رضایت نمیدهد. بنابراین اگر توقع داشته باشیم تمام شرایط و امکانات آماده گردد تا حرکت کنیم، هیچ وقت از جای خود تکان نمیخوریم. باید از امکانات موجود بهره گرفت و در حیطه اختیار، ثمسئولیت خود را انجام داد. تأمین شرایط ایدهآل و امکانات کامل، آرزویی دست نایافتنی است که نباید تا تحقق آن منتظر نشست و عمل را به تأخیر انداخت. باید همیشه این گونه فکر کرد که: «من میتوانم و مسئولیت دارم».
منبع: برگرفته از کتاب «به کجا و چگونه؟» نیم نگاهی به آرمان کمال و راه رسیدن به آن/ محمد عالم زاده نوری
در محاصره تکرارها!
مفهوم وسواس، به گونه ای محاصره شدن فرد را تداعی می کند. افراد وسواسی احساس اجبار به انجام دادن تکراری برخی امور می کنند و نیز احساس محدودیت روانی در خود دارند. معمولا وسواسی ها درباره اختلال خود هوشیار هستند و نیز آن را نوعی آسیب مرضی می دانند؛ یعنی وسواس را قبول ندارند و خود را شخصی می دانند که در حال تحمل وسواس است.وسواس، فکر یا تصویری است که با وجود اراده انسان، به هوشیاری او حمله، و شخص را به انجام دادن برخی کارها مجبور می کند و در او اضطراب گسترده ای برمی انگیزد.
انواع وسواس
تصویرهای وسواسی: برخی تصاویر، وقتی به ذهن شخص می آید، به او اضطراب بالایی می دهد و ذهن فرد را درگیر خود می سازد؛ مانند مادری که در صحنه تصادف فرزندش حاضر بوده و بعد از مدت ها هنوز تصاویر فرزند غرق به خونش در ذهن او می آید و می رود.
افکار وسواسی: برخی افکار، ماننده خوره به جان شخص می افتد و هر چند وقت یک بار به ذهن او حمله می کند؛ مثل فکر نجاست. این افکار ممکن است جنبه عمومی به خود بگیرد و اضطراب شخص را بسیار بالا ببرد مثل فکر نجاست همه چیز و همه جا و همه کس و همه ….
تردیدهای وسواسی: اشخاصی که تردیدهای وسواسی دارند، درباره گذشته و آینده دچار تردیدند. در مورد گذشته، دائم از خود درباره درست و غلط بودن اعمالی که قبلا انجام داده اند، می پرسند و درباره پیامدهایی که گذشته آنها در حال و آینده شان دارد، فکر می کنند و دچار تردید وسواسی در مورد آینده سبب می شود که فرد قدرت تصمیم گیری خود را از دست بدهد و زندگی بدون داشتن قدرت تصمیم گیری، یعنی یک زندگی فلج.
اعمال بی اختیار: نوع دیگری از انواع وسواس، اعمال بی اختیار است؛ اعمالی که فرد فکر می کند که اگر آنها را انجام ندهد، حادثه بدی اتفاق می افتد. فرد خود را مجبور به انجام دادن این رفتارها می بیند و برای کم کردن اضطراب و حالت درماندگی خود به انجام دادن مکرر آنها پناه می برد، حال آنکه فایده ای هم جز افزایش اضطراب او ندارد. مثال این نوع وسواس، شستن های مکرر دست با قصد برطرف کردن نجاست است؛ یا وارسی کردن های مکرر درب منزل به منظور مطمئن شدن از قفل بودن آن. لمس کردن تکراری اشیا هم از دیگر مصادیق این نوع وسواس است.
باید گفت که افکار وسواسی و اعمال بی اختیار معمولا با هم همراه هستند. اگر اعمال بی اختیاری که به آن اشاره شد، با افکار وسواسی همراه نباشد، به آن «رفتار آئینی» گفته می شود؛ مثلا کودکی که به خوابیدن روی رختخواب خود حساسیت بالایی دارد یا حتما باید در هنگام خواب، عروسکش کنارش باشد، دچار رفتار آئینی است که البته وجود آن تا این حد، مشکلی هم برای کودک ایجاد نخواهد کرد.
معرفی کتاب:
کتاب : وسواس، شناخت و راه های درمان نوشته علی محمد حیدری نراقی را برای مطالعه پیشنهاد می کنیم. ناشر : انتشارات میثم تمار-محل نشر : قم- سال نشر : 1388- صفحات : 199- قطع : رقعی
چگونه از دنیازدگی رها بشیم؟!
گاهی اوقات، به این نتیجه میرسیم که زندگی در مادیات آزاردهنده است و از صمیم قلب میخواهیم از زندگی مادی و دنیایی رها شویم و هر آنچه خوبی و خیر از زندگی الهی هست شامل حالمان شود؛ اما راههای رسیدن به این مقصد و هدف را نمیدانیم. در اینجا به برخی راههای وصول به این هدف اشارهای کوتاه میشود.
1. شناخت خدا:
منشأ حبّ دنیا و گرفتار در بند دنیا شدن، غفلت از خداوند است. قرآن کریم میفرماید: «ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه؛(1) خداوند دو قلب درون هر فردی قرار نداده است». یعنی محبت به دنیا با محبت به خدا جمع نمیشود. بنابراین، راه دل کندن از دنیا پیوستن به خداوند است.
2. توجه به ناپایداری دنیا:
زمانیکه فرد دریافت که دنیا بیاعتبار و فانی است، از دام وابستگی به دنیا رها میشود. خداوند در قرآن کریم، بندگانش را از دام وابستگی به دنیا برحذر داشته و دنیا را بازیچه و بیهوده معرفی کرده است.(2)
بر این اساس امام علی(علیه السلام) میفرماید: در عزت و ارجمندی دنیا رغبت نکنید. فخر دنیا بریده شدنی و آرایش و نعمتش تمام شدنی است.(3)
3. شناخت آثار محبت به دنیا:
اگر فرد بداند دلبستگی به دنیا چه آثار و نتایج زیانباری دارد، از آن فاصله خواهد گرفت. بعضی از این آثار عبارتند:
الف- منشأ گناهان:
امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «رأس کلّ خطیئه حب الدنیا؛(4) محبت به دنیا سرچشمه همه گناهان است».
ب- سخت مردن:
امام علی(علیه السلام) میفرماید: «من کانت الدنیا همّته اشتدّت حسرته عند فراقها؛(5) کسی که هم و غم او دنیا باشد، حسرتش در موقع جدا شدن از دنیا بیشتر خواهد بود».
ج- اندوه بیحد:
امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «هر که دل به دنیا بندد، به سه خصلت دل بسته است: اندوهی که پایان ندارد و آرزویی که به چنگ نیاید و امیدی که بدان نرسد».(6)
د- حرص شدید:
امام صادق(علیهالسلام) میفرماید: «خداوند دری از دنیا بر بنده نگشاید جز این که مانند آن دری از حرص بر او بگشاید».(7)
4. نیایش و مناجات:
یکی از عواملی که انسان را به رهایی از تعلقات مادی کمک میکند، انس با خدا از طریق نیایش و مناجات است. هر چه ارتباط با خدا بیشتر باشد، بریدگی از دنیا و تعلقات مادی نیز بیشتر خواهد بود.
5. معاشرت با اهل دل:
از آنجا که گرایش و صفات اخلاقی دوست و همنشین اثر مستقیم در آدمی دارد، معاشرت با افرادی که توجه به آخرت دارند، انسان را از وابستگی به دنیا رهایی میبخشد. این نکته در روایات آمده است: «حواریون به عیسی گفتند: با چه کسی معاشرت کنیم؟ فرمود: با کسی که دیدنش شما را به یاد خدا بیندازد و علمش آگاهی شما را بیشتر کند و شما را نسبت به آخرت ترغیب نماید».(8)
6. شناخت دنیا:
نخستین منبع شناخت دنیا، دین است؛ زیرا هیچ کس بهتر از خداوند دنیا را نمیشناسد. یکی از اهداف بعثت انبیا نیز شناساندن حقیقت دنیا بوده است: «او خدایی است که دنیا را مسکن آفریدگان برگزید و پیامبرانش را به راهنمایی جن و انس فرستاد تا دنیا را آن گونه که هست، بشناسانند و از زیانهایش برحذر دارند و با مطرح کردن مَثَلها عیوب دنیاپرستی را نشان دهند».(9)
منبع دیگر شناخت دنیا، خود دنیا است. هر اندازه علاقه و محبت به زندگی دنیا بیشتر باشد، جدایی از آن سختتر خواهد بود، چنان که امام علی(علیه السلام) میفرماید: «من کانت الدنیا همّته اشتدّت حسرته عند فراقها؛ کسی که هم و غم او دنیا باشد، حسرتش در موقع جدا شدن از دنیا بیشتر خواهد بود»
پینوشتها:
1. احزاب(33)، آیه 4.
2. حدید(57)، آیه 20.
3. امام على بن ابى طالب علیه السلام، نهج البلاغه، 1 جلد، انتشارات دار الهجره قم، خطبه 98.
4. میزان الحکمه، ج 2، ص 896.
5. ثقة الاسلام كلینى، الكافى ، دار الكتب الإسلامیة تهران، ج 4، ص 9.
6. همان، ص 7.
7. بحارالانوار، ج 14، ص 331.
8. نهج البلاغه، خطبه 183.
9. همان، حکمت 131
افسردگی پس از تعطیلات
بسیاری از مردم به تعطیلات مانند سفر به فضا مینگرند!
از هفتهها قبل برای پرواز دشوار به فضا به دقت برنامهریزی کرده و پس از پرتاب و ورود به فضا آرامش و سکون بینظیری را تجربه میکنند، اما هنگام بازگشت دوباره به زمین دچار اضطراب و آشفتگی میشوند.
آنها ممکن است زندگی روزمره قبلیشان را مانند نیروی شدید جاذبه زمین پس از روزها بیوزنی احساس کنند. بار و وزن آشنایی که ناگهان تحمل آن بسیار سختتر از قبل میشود. در واقع برخی از مردم دچار افسردگی پس از تعطیلات شده و بازگشت به روال عادی زندگی برایشان بسیار مشکل میشود.
برخی روانشناسان معتقدند: افسردگی عصر جمعه و روزهای تعطیل تقریبا نوعی احساس شایع است که آمار نشان میدهد میزان آن در دانشآموزان بیشتر از افراد دیگر و در زنان بسیار بیشتر از مردان است! این افسردگی دو دلیل اساسی دارد:
۱- بعد از تعطیلات روز کاری یا تحصیلی آغاز میشود.
۲- فرد چنان که باید و شاید از روز تعطیل خود بهره نبرده است!
دلیل این افسردگی هر چیز دیگری هم که باشد هیچ فرقی نمیکند، چون میتوان آن را به راحتی از بین برد، به شرط آنکه این موضوع را باور کنید که عصر نیز هنوز زمانی از یک روز تعطیل است و شما میتوانید از آن به اندازه کافی بهره ببرید.
در فرم خفیف افسردگی بعد از تعطیلات فرد پس از اتمام تعطیلی و بازگشت به کار و فعالیت بهبود مییابد اما در فرم شدید فرد به کمکهای تخصصی و کمکهای روان شناس و روانپزشک نیاز پیدا خواهد کرد.
نکات زیر میتواند به پیشگیری از استرس و افسردگی خفیف مربوط به تعطیلات کمک کند:
• سعی کنید با ایجاد محیطی آرام به کودکان و دانش آموزان کمک کنید تا زودتر و راحتتر استرسها و اضطراب ناشی از برگشت به فعالیتهای روزمره را کاهش دهند.
• توقعات واقعبینانه برای تعطیلات و پس از آن، داشته باشید.
• سرعت خود را بشناسید، نباید مسئولیتهایی بیشتر از توانتان قبول کنید.
• لیستی تهیه کرده و در آن فعالیتهای مهم را اولویتبندی کنید. این میتواند کمکتان کند کارها را با کنترل بهتری اداره کنید.
• در مورد کارهایی که میتوانید بکنید یا نمیتوانید واقعبین باشید.
• همه انرژیتان را صرف یک روز نکنید.
• در لحظه زندگی کنید و از زمان حال لذت ببرید.
• با مقایسه امروزتان با روزهای خوش گذشته، ناامید نشوید.
• اگر تنها هستید، میتوانید کمی از زمانتان را به دیگران کمک کنید.
• دوستان تازه پیدا کنید.
• برای تماس با دوستان یا اقوام قدیمی وقت بگذارید.
• برای خودتان وقت بگذارید.
• از همان اولین روز کاری در ذهنتان سال پیشرو را سالی پر از موفقیت و پرانرژی تصور کنید تا وجودتان از اضطراب آرام شده و گرفتار نگرانی و افسردگی پس از تعطیلات نشود.
• برای اینکه بتوانید هیجان مشابه سال نو را در وجود خود حفظ کنید، میتوانید برای خود فعالیتهای جالب ترتیب دهید.
• هرگاه قرار است به برنامههای قبلیتان بازگردید به خودتان بیش از حد فشار نیاورید و همه چیز را آسان بگیرید.
• با دوستان یا همکارانتان از خاطرات تعطیلات و احتمالا سفرتان صحبت کنید و تجربههای آنها را نیز بشنوید. با این روش خود را آرامآرام برای از سر گرفتن زندگی روزمره آماده میکنید.
دوست بد کیست؟
دوستان، بخش مهمی از زندگی مردم هستند. دوستان خوب، کیفیت زندگی را افزایش میدهند و به شما کمک میکنند جنبه مثبت وقایع را ببینید. آنها در مواقع سختی و خوشی در کنار شما هستند؛ اما دوستی منفی به شما آسیب رسانده و باعث میشود احساس کنید مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاید. تشخیص دوستیهای بد میتواند باعث شود که خصوصیتهایی که افراد نامناسب را به سمت شما جلب میکند، در خودتان تغییر دهید.
آیا میتوانید خودتان باشید؟
نباید لازم باشد به خاطر این که مورد پذیرش دوستتان واقع شوید، روش صحبت کردن، لباس پوشیدن و اعمال خود را تغییر دهید. یک دوست بد میخواهد شما را تغییر دهد تا به شکل او، یا تصور او از چیزی که شما باید باشید، در آیید. او به دنبال شناختن شما نیست. اگر متوجه شدید وقتی با دوستتان هستید، بیشتر وقتتان را با حرفهای بیاساس و بیارزش میگذرانید، احتمالاً ارتباط ضعیفی بین شما وجود دارد. این وضعیت نشانه این است که باید تغییراتی را ایجاد کنید. حرفهای بیاساس ممکن است دامنگیر شما شده و به شما احساس بدی نسبت به خودتان بدهد.
عدم امنیت و حسادت
یک دوست بد، در اهداف شما مداخله کرده و دوست ندارد موفقیتتان را ببیند. علت آن، عدم احساس امنیت او است. گاهی اوقات نیز احساس حسادت عمیق او، مانع ارتباط واقعی و احساس شادی برای دوستی که سخت تلاش کرده تا رویاهایش را به واقعیت تبدیل کند، میشود. حتی او ممکن است تا جایی پیش برود که سعی کند شما را با تشویق به رها کردن اهدافتان و ایجاد احساس بد درباره خودتان، از مسیرتان منحرف کند. وقتی در یک رابطه دوستی، معمولاً یک طرف از خود میگذرد و طرف مقابل، خودخواهانه رفتار میکند، این رابطه، محکوم به فناست.
به مرور زمان اگر متوجه شدید پس از صرف زمان با دوستتان احساس بدی دارید یا خصوصیات منفی دارید که پیش از این نداشتهاید، ممکن است وقت آن رسیده باشد که دوستیتان را دوباره ارزیابی کنید.
ویژگیهای منفی
دوستان میتوانند ویژگیهایشان را به هم منتقل کنند. به همین دلیل، مهم است که دقت کنیم با چه افرادی وقتمان را میگذرانیم. به مرور زمان اگر متوجه شدید پس از صرف زمان با دوستتان احساس بدی دارید یا خصوصیات منفی دارید که پیش از این نداشتهاید، ممکن است وقت آن رسیده باشد که دوستیتان را دوباره ارزیابی کنید. دوست بد، اغلب ویژگیهای بدی در شما ایجاد و یا القا میکند. دوست بد میخواهد شما را در مشکلات خودتان گرفتار کند.
رضایت خاطر
دوستی که از شما استفاده میکند، شما را گرفتار میکند و انرژی شما را هدر میدهد، برای شما مناسب نیست. دوست بد کسی است که فقط زمانی به سراغ شما میآید که افسرده یا گرفتار است و به کمک شما نیاز دارد تا احساس بهتری پیدا کند و پس از آن به دنبال کار خود میرود تا دفعه بعد که همین اتفاق میافتد. مثال دیگر دوست بد، کسی است که همیشه باید از او تعریف کرد و نمیتوان در مورد هیچ مسئلهای در دوستی با او بحث نمود. مشکلات از سمت او هرگز حل نمیشوند، اما او بدون هیچ مشکلی به ایرادهای شما اشاره میکند.
چهارشنبه سوری قرآنی!!!!
شاید از خواندن این نوشته خیلی تعجب کردهاید که منظور از چهارشنبه سوری قرآنی چیست؟ ما که تا به حال این اصطلاح را نشنیده بودیم و به گوشمان نخورده بوده است؟ چهارشنبه سوری که قرآن به آن اشاره کرده است مختص به یک روز و آن هم آخرین چهارشنبه از هر سال نیست بلکه این مراسم را میتوان در همه روزهای سال اجرا کرد، اما اینکه چطور یک چهارشنبه سوری قرآنی را در زندگی خود اجرا کنیم نیازمند گوش فرا دادن به نسخههای طلایی قرآن کریم است.
چهارشنبه سوری که در میان ما مرسوم است با چهارشنبه سوری که قرآن به آن توصیه کرده است بسیار فرق دارد:
1ـ چهارشنبه سوری مرسوم خطرات زیادی در پی دارد اما چهارشنبه سوری قرآنی هیچ گونه خطری ندارد.
2ـ چهارشنبه سوری مرسوم جامعه را سرشار از ناامنی میکند اما چهارشنبه سوری قرآنی جامعه را لبریز از امنیت میکند.
3ـ چهارشنبه سوری مرسوم پشیمانیهای زیادی را به دنبال دارد اما در چهارشنبه سوری قرآنی افراد مشتاقند تا بار دیگر این مراسم را اجرا کنند.
4ـ چهارشنبه سوری مرسوم بغض و کینه و نفرت تولید میکند اما در چهارشنبه سوری قرآنی همه کینهها فراموش میشود.
شاید از خواندن این نوشته خیلی تعجب کردهاید که منظور از چهارشنبه سوری قرآنی چیست؟ ما که تا به حال این اصطلاح را نشنیده بودیم و به گوشمان نخورده بوده است؟
چهارشنبه سوری که قرآن به آن اشاره کرده است مختص به یک روز و آن هم آخرین چهارشنبه از هر سال نیست بلکه این مراسم را میتوان در همه روزهای سال اجرا کرد، اما اینکه چطور یک چهارشنبه سوری قرآنی را در زندگی خود اجرا کنیم نیازمند گوش فرا دادن به نسخههای طلایی قرآن کریم است.
مراحل چهارشنبه سوری قرآنی عبارتند از:
ـ اشتباهات خود را بسوزانید:
هر فردی در زندگی خواه ناخواه اشتباهاتی را مرتکب شده است و این اشتباهات همانند چوبهای تنومندی در زندگی انبار شده است و موجب بسیاری از مشکلات برای خود و اطرافیان میشود برای سوزاندن این اشتباهات و برگزاری یک مراسم چهارشنبه سوری اشتباهات خود را جبران و از انجام مجدد آن توبه کنید:
(یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَنْ یُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَیِّئاتِكُمْ وَ یُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهار؛ اى كسانى كه ایمان آورده اید، به درگاه خدا توبه اى راستین كنید، امید است كه پروردگارتان بدی هایتان را از شما بزداید و شما را به باغ هایى كه از زیر [درختان] آن جویبارها روان است درآورد) [تحریم، 8]
ـ کینهها و نفرتها را بسوزانید:
اگر کینه و نفرتی در وجود شما نسبت به دوستان و آشنایان وجود دارد سعی کنید هر از چند گاهی یک مراسم چهارشنبه سوری بگیرید و همه کینه ها و نفرت ها را کاملا بسوزانید با این کار زندگی به کام شما بسیار شیرین می شود و همیشه دعا کنید که:
(وَ لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَۆُفٌ رَحیمٌ؛ و در دلهایمان نسبت به كسانى كه ایمان آوردهاند [هیچ گونه] كینه اى مگذار. پروردگارا، راستى كه تو رئوف و مهربانى) [حشر، 10]
خداوند متعال یکی از بهترین اعمال برای سوزاندن گناهان و بدی ها و زشتی ها از وجود انسان ها را کمک به مستمندان و فقیران می داند و در یکی از آیات الهی اینگونه می فرماید: إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُۆْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَكُمْ وَ یُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَیِّئاتِكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ؛ اگر صدقهها را آشكار كنید، این، كارِ خوبى است، و اگر آن را پنهان دارید و به مستمندان بدهید، این براى شما بهتر است؛ و بخشى از گناهانتان را مى زداید، و خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است.
ـ بدیها را به وسیله خوبیها بسوزانید:
اگر در زندگی افرادی به شما بدی کرده اند، این بدیها را با خوبی کردن متقابل به آنها از بین ببرید تا در سایهسار این لطف و بزرگواری شما افراد نیز از بدیهای خود شان نسبت به شما پشیمان شوند:
(وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَكَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ؛ و نیكى با بدى یكسان نیست. [بدى را] به آنچه خود بهتر است دفع كن؛ آنگاه كسى كه میان تو و میان او دشمنى است، گویى دوستى یكدل مى گردد) [فصلت، 34]
آیا تعارف کار خوبی است؟
آیا در اخلاق اسلامی چیزی شبیه تعارف وجود دارد؟ و اینکه ما قلباً دوست نداریم کسی مهمان ما شود اما برای احترام از او دعوت کنیم کار درستی است؟
بی گمان شما هم به عنوان یک ایرانی روزانه با مسأله ای به عنوان ادب اجتماعی تعارف آشنا هستید و پیش آمده که به دوستی تعارف کنید که امروز نهار می بایست مهمان شما باشد و یا هنگام ورود و خروج از اداره به یکدیگر تعارف کنید. عبارت هایی چون شما بفرمایید و یا اینکه امروز مهمان ما هستید و یا اینکه اگر نخورید ناراحت می شوم و ده ها از اینگونه تعارفات را شنیده و یا حتی خود به کار برده ایم.
شاید بسیاری از اینها از سر دوستی و محبت و عشق به مخاطب و شنونده باشد و به حقیقت خواستار آن باشید که به راه و روشی، دل دیگران را به دست آورید و نهایت احترام و اکرام را در حق وی ادا کنید ولی بی گمان برخی از این تعارفات اساس و ریشه ندارند. به عنوان نمونه در مناطق شمالی کشاورزان و شالی کاران روزانه هنگام کار برای تقویت بنیه خود بیش از چهار وعده سفره می اندازند و هر رهگذر و کارگر و همسایه ای را به صلای غذا می خوانند. اصلا که واژه ای عربی است به معنای خواندن دیگری از دور برای غذاست. این گونه است که تعارفات حتی در هنگام کار و کشاورزی امری طبیعی است و این همه جز برخاسته از احترام و تکریم همسایگان و رهگذران نیست. اما در همان مناطق سخن از تعارفاتی است که بی اساس و پایه است و ضرب المثل هایی نیز برای آن ساخته شده است.
باید ببینیم آیا این تعارفات در منطق دین پذیرفته است و آیا ما سفارشی از ائمه عزیزمان نسبت به نهی یا ترغیب به آن داریم یا نه؟
متاسفانه یکی از آداب غلط در بین ما ایرانیان تعارفات دروغین می باشد.
آیت الله بروجردی درباره علامه درچهای نقل می کند که:
اغلب غذای ایشان به هنگام ناهار و شام، نان و ماست بود که مختصری نعناء خشک هم به آن اضافه می کردند و کمتر اتفاق می افتاد که غذای پخته مثل آبگوشت داشته باشند. از جمله ویژگی های ایشان آن بود که هنگام غذا خوردن از تعارفات مرسوم خودداری می کردند.
یک روز از ایشان سؤال کردیم که چرا در هنگام غذا خوردن تعارف نمی کنید؟
پاسخ دادند: «در تمام مواقع خوف آن دارم که تعارفم دروغ باشد و خدای ناکرده جزء دروغگویان محسوب شوم؛ چون افرادی که هنگام غذا خوردن بر من وارد شده اند، یا می دانستم که غذا خورده اند و در این صورت تعارف کردن معنایی نداشت؛ یا احتمال می دادم غذای مرا نپسندند و یا اینکه غذای موجود فقط به اندازه خودم بوده و من هم بی اندازه گرسنه بوده ام. به هر حال چون احساس می کنم در این گونه موارد تعارف بنده معنایی ندارد و شائبه دروغ نیز به آن وارد است، از تعارف خودداری می کنم. (کتاب قصه های خواندی از چهره ای ماندنی)
تعارف از نگاه اهل بیت(علیهم السلام)
روزی امام صادق(علیه السلام) به همراه فرزندش اسماعیل در مجلسی بودند، یکی از دوستان آن حضرت وارد شد و سلام کرد و سپس نشست، وقتی حضرت از جای برخواستند که از مجلس خارج شوند، آن شخص نیز از جای برخواست و به اتّفاق امام(علیه السلام) به راه افتاد، در راه همراه امام بود، تا اینکه به درب خانه ی امام رسیدند، امام(علیه السلام) بدون اینکه به آن شخص تعارف کنند از او جدا شده و وارد خانه شدند، در این هنگام اسماعیل به حضرت عرض کرد: ای پدر چرا به آن شخص تعارف نکردید و نفرمودید داخل منزل شود؟! حضرت فرمود: آمدنش در خانه موردی نداشت(یعنی آمادگی پذیرش او را نداشتم) اسماعیل گفت: اگر تعارف می کردید او خودش نمی آمد. حضرت فرمود: دوست ندارم که خداوند نام من را جزء کسانی ثبت فرماید که در تعارف زیاده روی می کنند.(یعنی تعارف های دروغین می کنند)(بحارالانوار، ج72، باب العرض علی اخیک، ص457)
اما این نکته نیز قابل ذکر است که اگر تعارف همراه دروغ و امر حرام دیگری نباشد و در عرف احترام به مؤمنین و بزرگترها محسوب شود جزء مطالب ذکر شده نمی باشد.
منبع: تبیان
علل قطع سیم اتصال آدم ها از یکدیگر چیست؟
خیلی از اوقات در زندگی انسان هایی را دیده ایم که از ارتباطات خیلی به قول ما عاشقانه، صمیمی و پر محبت برخوردار بوده اند اما بعد از مدتی ارتباطشون رو قطع می کنند و همه چیز رو رها می کنند.
به نظر شما چه چیزی باعث می شود که یک آدم، کلا از آدم های دیگر ببرد و همه را رها کند؟ با اینکه در فطرتش این وجود دارد که در جمع باشد و اجتماعی زندگی کند!
علل قطع ارتباطات، می تواند مختلف باشد؛
در روایتی از معصوم چهار عمل به عنوان قطع کننده روابط، شمرده شده است. امام صادق علیه السلام می فرماید: ان أردت أن یصفو لک ود أخیک فلا تمازحنه و لا تمارینه و لا تباهینه و لا تشارنه»؛ اگر می خواهی دوستی برادرت با تو صاف و زلال و بی آلایش بماند، با او شوخی، جدل، مفاخره و مخاصمه نکن.
اولین عامل قطع، شوخی کردن است.
دومین عامل قطع، جدل کردن است.
سومین عامل قطع، فخر کردن است.
چهارمین عامل قطع، کشمکش کردن است. (بحار الانوار، ج 75، ص 350)
در ادامه به مبحث شوخی می پردازیم.
سۆال:
با توجه به این روایت یعنی نباید با دیگران شوخی کنیم چون شوخی یکی از عوامل قطع ارتباط است؟ چطور؟
با اینکه به ما می گویند که شوخی کردن پسندیده است و از اخلاق پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم بوده است؟
در حدیثی که ذکر شد، شوخی کردن به عنوان عامل قطع ارتباط معرفی شده است. در بعضی احادیث هم عکس این مطلب، در مورد شوخی گفته شده است مثلا: یونس شیبانی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت پرسید: است شوخی و مزاح کردن شما با یکدیگر؟ گفتم: اندک است. حضرت با لحنی عتاب آمیز فرمود: با هم مزاح و شوخی ندارید؟ فان المداعبة من حسن الخلق»؛ شوخی و مزاح، بخشی از خوشرفتاری و حسن خلق است و تو می خواهی از این طریق، سرور و شادی بر دل برادرت وارد کنی، پیامبر هم با افراد شوخی می کرد، می خواست آنها را شادمان سازد. (بحار الانوار، ج 16، ص 298)
علت بیان این تعبیرهای در ظاهر ضد، از طرف حضرات معصومین علیهم السلام این است که موارد و مصادیق شوخی ها فرق می کنه و احادیث هر دسته، ناظر به برخی از موارد مزاح و شوخی است؛ مثلا بعضی از احادیث که از شوخی کردن منع می کنند، ناظر به کثرت شوخی و افراط کردن در آن هستند و از طرف دیگر احادیثی که به این امر تشویق می کنند، ناظر به شوخی با حد و اندازه هستند و …
از موضوع های مرتبط با حسن خلق، موضوع مزاح است. البته شوخی به اندازه ای که موجب زدودن اندوه از دل مومن و شاد کردن او باشد و به گناه، زیاده روی، جسارت و سخنان زشت نیانجامد، پسندیده است. سخنان پیشوایان دین در این باره مبیّن همین امر است.
حد و مرز همسایگی تا کجاست؟
در هر چیزى حد و مرز و حریمى وجود دارد. وقتى از اندازه گذشت، صفحه برمىگردد و اوضاع، به گونه اى دیگر مىشود. تحمل نسبت به آزار و زحمت آفرینى همسایه نیز این گونه است. گاهى مزاحمت به حدى مىرسد كه پایان خط است و حریم ها و حرمت ها دیگر فرو مىریزد، چون خود همسایه مردم آزار، حریم نگه نداشته است.
در تاریخ است كه مردى خدمت پیامبر رسید و از آزار همسایه اش شكایت كرد. حضرت فرمود: برو و تحمل كن. بار دوم كه به شكوه آمد و نالید، پیامبر باز هم دستور صبر و تحمل داد. آزار همسایه به اوج رسید و خارج از مرز تحمل. وقتى براى سومین بار، شكایت از همسایه كرد، حضرت رسول چنین راهنمایى و سفارش كرد: «روز جمعه، وقتى مردم به سوى نماز جمعه مىروند، تو وسایل و اسباب و اثاث خویش را بیرون بریز و در رهگذار مردم قرار بده، تا همه آنان كه به نماز مىروند، این صحنه را ببینند. وقتى علت را مىپرسند، ماجرا را به آنان بگو.» آن مرد نیز چنان كرد. همسایه مردم آزار (كه آبروى خود را در خطر دید) بى درنگ به سوى او شتافت و ملتمسانه از او خواست كه وسایلش را به خانه برگرداند و قول داد و عهد و پیمان بست كه دیگر آن گونه رفتار نكند. (سفینةالبحار، ج1، ص191 (واژه جار)، كافى، ج2، ص668)
این نتیجه بى پروایى و قدرنشناسى نسبت به لطف ها و مداراهاست.لطف خدا هم با انسان خطاكار مدارا مىكند، ولى … «چون كه از حد بگذرى، رسوا كند». از حلم و بردبارى دیگران نباید سوءاستفاده كرد و نجابت و بزرگوارى دیگران را نباید به حساب ضعف یا بى عرضگى آنان گذاشت.
حد و حق همسایه
محدوده رعایت حقوق همسایگان و داشتن رفتار شایسته، تنها به همسایه دست راست و چپ خانه منحصر نمىشود و تنها به پرهیز از آزار هم خلاصه نمىگردد.
سركشى، رسیدگى، احوالپرسى، رفت و آمد، مساعدت و یارى،عیادت، انفاق و صدقه، رفع نیاز، همدردى و … از جمله امورى است كه بر عهده هر همسایه است و این ها نشانه فتوت و جوانمردى است. پیشواى جوانمردان، على بن ابى طالب(ع) فرمود: «من المروة تعهد الجیران» (غررالحكم، ج7، ص49)؛ رسیدگى به همسایگان از مروت و جوانمردى است. حضرت امام باقر(ع) نیز در بیان صفات و خصال شیعه و پیروان و رهروان خط اهل بیت، یكى هم همین را دانسته و فرموده است: اگر این حق و حد و حریم كه اسلام بیان كرده است، مسؤولانه شناخته و رعایت شود، در جامعه اسلامى نیازمند و گرفتار و بینوایان بى سرپرست و رنج دیدگان دست از همه جا كوتاه و آبرومندانى كه صورت خود را با سیلى سرخ نگه مىدارند یافت نخواهد شد.
«و التعاهد للجیران من الفقراء و اهل المسكنة و الغارمین و الایتام …» (كافى، ج2، ص74)؛ از نشانه هاى پیروان ما، رسیدگى به همسایگان نیازمند و تهیدست و بدهكاران و یتیمان است. چگونه انسان شرافتمند و باوجدان مىتواند آسوده و با شكم سیر بخوابد و مرفه و برخوردار باشد، درحالى كه در همسایگانش محرومان تهیدست، یتیمان بى سرپرست،گرسنگان بینوا و بدهكاران درمانده باشند و او بتواند گرهى بگشاید، امابى تفاوت باشد؟ اینجاست كه كلام نورانى پیامبر خدا، بر تارک تاریخ مىدرخشد كه فرمود: هر كس سیر بخوابد، در حالى كه همسایه مسلمانش گرسنه باشد، به من ایمان نیاورده است. «ما آمن بى من باتشبعانا و جاره المسلم جایع» (سفینةالبحار، ج1، ص192) آرى، مسلمانى به عمل است، نه به ادعا وشعار!
این حقوق و رعایت ها به تعبیر احادیث، تا مرز چهل همسایه از هرطرف است. امام صادق (ع) از رسول اكرم(ص) نقل مىكند كه فرمود: هر چهل خانه از هر چهار طرف، همسایه محسوب مىشود. (كافى، ج2، ص669، باب «حد الجوار»).
امام باقر(ع) نیز فرمود: «حد الجوار اربعون دارا من كل جانب من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه وعن شماله» (همان). كه مضمونش همان حد و حریم همسایگى تا چهل خانه ازچهار طرف است.
اگر این حق و حد و حریم كه اسلام بیان كرده است، مسؤولانه شناخته و رعایت شود، در جامعه اسلامى نیازمند و گرفتار و بینوایان بى سرپرست و رنج دیدگان دست از همه جا كوتاه و آبرومندانى كه صورت خود را با سیلى سرخ نگه مىدارند یافت نخواهد شد. سخن رادر این بخش، با كلامى از محدث بزرگوار، مرحوم «شیخ عباس قمى» به پایان مىبریم، كه چنین نوشته است:«… در زمینه معاشرت نیكو با همسایه، حدیث بسیار است و «حسن جوار» هم تنها پرهیز از همسایه آزارى نیست. بلكه تحمل جفا و ناملایمات همسایه هم از آن جمله است. همچنین از امور مربوط به «خوش همسایگى»، ابتدا كردن به سلام،عیادت در هنگام بیمارى، تسلیت و تعزیت گفتن در سوگ ها و مصیبت ها، تبریک و تهنیت گفتن در شادی ها و اعیاد، چشم پوشى از لغزش ها، سرک نكشیدن به رازها و امور پنهانى همسایه، کوتاهی نكردن از كمک هایى كه مورد نیاز او است، حتى اگر مىخواهد چوبى (و تیرآهنى) بر دیوارت بگذارد، یا ناودانى را بر خانه تو بگذارد و ز این گونه امور … کوتاهی نكنى و سخت نگیرى … .» (سفینةالبحار، ج1، ص192 «حسن الجوار»).