پنج واحد درسی در دانشگاه عاشورا
واقعه عاشورا در سال 61 هجری در خود درسهای مهمی برای جهانیان به ارمغان آورد است. البته بهره مندی از این پیام ها و درسها بستگی به این دارد که افراد توانسته باشند در دانشگاه عاشورا مجوز ورود گرفته باشند، و هچنین درس هایشان را خوب آموخته باشند.
درس اول: بی تفاوتی ممنوع!
یکی از زیباترین درس های عاشورا، عدم بی طرفی در برابر جریان های فرهنگی و ضد فرهنگی جامعه است. کسی که در مکتب عاشورا درس گرفته باشد، هیچگاه نمی تواند نسبت به حوادث پیرامون خود بی تفاوت عمل کند. او به خوبی می داند که در حوادث واقعه چه نقش و مسئولتی را بر عهده دارد؛ به همین جهت با مسئولیت پذیری سعی در ایفای نقش خود به نحو احسن دارد، او از امام حسین آموخته است. که حتی اگر در راه آمان های و انجام مسئولیت ها مجبور به جان فشانی باشد از جان خود نیز دریغ نکند. و باری دفاع از حق حتی با دست خالی قیام نماید چرا که خدای متعال در این خصوص فرموده است.
«قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى؛[سبأ/ 46] بگو: همانا شما را به يك سخن پند مىدهم، و آن اينكه دو دو و يك يك براى خدا به پا خيزيد».
درس دوم: سکوت ممنوع!
یکی از درس های مکتب و دانشگاه عاشورا، تبیین و روشنگری است. دانش آموختگان دانشگاه عاشورا، به خوبی یکی از وظایف خود را روشنگری و آگاه کردن آحاد جامعه از حوادث و وقایع دینی و فرهنگی می دانند. در قرآن کریم نیز خدای متعال یکی از وظایف انبیاء و فرستادگان خود را بصیرت افزایی آحاد جامعه معرفی می کند، که نوعاً در قالب بشارت و انزار صورت می گیرد.
« رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزيزاً حَكيما؛ [نساء/ 165] پيامبرانى نويدرسان و بيمكننده تا مردم را پس از [فرستادن] فرستادگان بر خدا بهانه و دستاويزى نباشد، و خدا تواناى بىهمتا و داناى با حكمت است». امام حسین(علیه السلام) با قیام خود علیه باطل نشان داد، که در مکتب امام حسین(علیه السلام) سکوت معنا و مفهومی ندارد، هرگاه ظلم و ستم و دستگاه جور سعی داشته باشد که با رفتارهای وقیحانه خود ضربه ای بر پیکار اسلام زند سکوت جایز نیست.
درس سوم:درس چگونه مردن!
یک دانشجوی و محصل در دانشگاه عاشورا به خوبی می آموزد که بهترین شیوه و روش مردن چگونه است. بر خلاف کسانی که عمرشان در مسیر فساد و گناه و تباهی به اتمام می رسد، یاران امام حسین(علیه السلام) بهترین نوع مردن را انتخاب می کنند، آنها آموخته اند که بهترین مردن، مرگ در راه خدا و در حین نماز و اطاعت از ولی و وصی خدا است. آنها از سید و سرور خود آموخته اند که زندگی همراه با ننگ و ستم پذیری و بدور از عزت و سرلندی بدترین نوع مردن است. ابن شهر آشوب در مناقب از امم حسین(علیه السلام) این چنین نقل می کند.
«مَوتٌ في عِزٍّ، خَيرٌ مِن حَياةٍ في ذُلٍّ؛[ المناقب لابن شهرآشوب: ج4، ص 68] «مرگ در عزّت، بهتر از زندگى در ذلّت است».
او همچنین شعری را این چنین منسوب به امام حسین(علیه السلام) نقل می کند:
المَوتُ خَيرٌ مِن رُكوبِ العارِ - وَ العارُ أولى مِن دُخولِ النّار
مرگ، از ننگْ بهتر است - و ننگ، از ورود به آتش
درس چهارم:با ولی بودن در سخت ترین شرایط
از جمله مهمترین درس های عاشورا درس با ولی بودند در سخت ترین شرایط زندگی است. چه بسیار افرادی که تا زمانی از ولی و وصی خدا حمایت می کنند که منافع و مقاصد دنیوی آنها در خطر نباشد. از این رو به محض اینکه آن منافع دستخوش نگرانی و آسیب قرار گرفتند، خود را کنار کشیده و حرکی از خود نشان نمی دهند. این در حالی است که در شب عاشورا هر چند امام حسین(علیه السلام) بیعت خود را از یاران برداشت، ولی یاران و انصار خاص حضرت با وجود علم به شهادت و کشته شدن در روز عاشورا دست از یاری امام خود بر نداشتند.
الخرائج و الجرائح به نقل از ابو حمزه ثُمالى نقل می کند: امام زين العابدين (عليه السلام) فرمودند:
«من در شبى كه صبح فردايش پدرم [حسين عليه السلام] كشته شد، با او بودم. به يارانش فرمود: «اين، شب است. آن را مَركب خود بگيريد كه اين جماعت، در پىِ مناند و اگر مرا بكشند، ديگر به شما كارى ندارند و شما [از جهت بيعت با من] آزاد و اختياردار هستيد».يارانش گفتند: نه. به خدا سوگند، هرگز چنين نمىشود!فرمود: «فردا همه شما كشته مىشويد و هيچ يك از شما نمىرَهَد».گفتند: ستايش، خدايى كه ما را به شَرَف كشته شدن همراه تو رساند». [الخرائج و الجرائح: ج 2، ص 847، ح 62 و ص 254 ح 8]
درس پنجم: عادل بودن و عدالت خواهی
مکتب عاشورا درس چگونه عادل بودن و چگونه عادل زیستن را به همگان می آموزد. در زیارت عاشورا این چنین می خوانیم: «َ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَمَرْتَ بِالْقِسْطِ وَ الْعَدْلِ وَ دَعَوْتَ إِلَيْهِمَا؛[المزار (للشهيد الاول)، ص144] شهادت می دهم که تو به قسط و عدالت دستور دادی و به این دعوت کردی». ماهیت عدالتخواهی و ظلم ستیزی امام حسین(علیه السلام) سرمایه الهام ملت ما در انقلاب اسلامی در قیام بر ضد طاغوت به شمار می آید. امام خمینی(رحمه الله علیه) بر این ماهیت در نهضت سید الشهدا(علیه السلام) تصریح کرده و می فرماید.[جواد محدثی، پیام های عاشورا، 180]«سید الشهدا (سلام الله علیه) از همان روز اول که قیام کردند برای این امر، انگیزه شان اقامه عدل بود».[صحیفه نور، ج20، ص189]
سخن آخر
عاشورا در خود درس، زندگی عزت مندانه، مرگ هوشمندانه، همگام با ولی و امام بودن در روزگار سخت و عدم بی تفاوتی و سکوت در برابر جریان های ضد دینی و فرهنگی را به یادگار دارد.
منبع:
مرکز نشر معارف قرآن و حدیث
دیدار نخبگان جوان علمی با رهبرمعظم انقلاب
حضرت آیتالله العظمی خامنهای(مدظله العالی) رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار صدها نفر از نخبگان جوان و استعدادهای برتر علمی، جوانان نخبهی میهن را مایهی امید به آیندهی درخشان ایران خواندند و با اشاره به ضرورت هوشیاری در مقابل مکر و حیلهی شیطان بزرگ، خطاب به مردم، مسئولان و فعالان سیاسی و مطبوعاتی، هفت نکتهی مهم را دربارهی قضایای اخیر پیرامون برجام مورد تأکید قرار دادند.
متن کامل بیانات مقام معظم رهبری(مدظله العالی) در دیدار نخبگان جوان علمی
ویژگی های یاران سیدالشهداء
در مورد اصحاب امام حسین علیه السلام نباید فکر کنیم اینها تحصیل کرده و درس خوانده و فارغ التحصیلان مراکز علمی روزگار خویش بودند بلکه اینها افرادی هستند مثل وهب بن عبدالله (پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص: 373)و….
وهب بن عبدالله، داماد هفده روزه که نصرانی بوده و وقتی شنید حضرت سید الشهدا (علیه السلام) قیام کرده و حرکت کرده، یک دفعه بند دلش پاره شد و متحول و منقلب شد و در کربلا اسلام آورد و در روز عاشورا خودش و همسرش به شهادت رسیدند. (فرسان الهیجاء ج٢ ص ٤).
در مورد اصحاب سید الشهدا علیه السلام باید گفت که این ها همه از علما و فقها و تحصیلکرده ها نبودند. اصحاب حضرت سید الشهدا (علیه السلام) یک امت و یک جامعه هستند هم پیرمرد نود ساله و هم طفل شیرخواره هم سیزده و هم چهارده ساله، زنان و مردان، کشاورزان و کارگران و علما و فقها و صحابی و تابعین همه در نهضت عاشورا سهیم بوده اند.
به قول مولوی که گفته:
قدرتو بگذشت از قدر عقول عقل اندر شرح تو شد بوالفضول
ما کجا و مقامات بلند و بالا و ویژگی های شاخص اصحاب سید الشهدا (علیه السلام) ولی به قول معروف:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
در این فرصت کم به چند خصوصیتی که همراهان امام حسین علیه السلام را ممتاز کرده است می پردازیم.
مقام محبت
از ویژگی که اصحاب سیدالشهداء داشتند این بود که به مقام محبت رسیده بودند، و مقام محبت نیز بهترین مقام هاست. چرا که طبق آن حدیث معروف امیرالمؤمنین علی علیه السلام، انسان گاهی به امید و طمع بهشت خداوند را عبادت می کند، و گاهی هم از ترس جهنم به خداوند سجده می کند، ولی زمانی است که انسان نه طمعی به بهشت دارد و نه ترسی از جهنم، بلکه خداوند را از روی محبت و دوستی عبادت می کند که این نوع عبادت در روایت به عبادت احرار معرفی شده است و عبادت احرار نیز یعنی عبادت آزادگان، آزاد از هر نوع ترس و یا آزاد از هر نوع طمع.
اصحاب سیدالشهداء به این مقام رسیده بودند، یعنی از روی محبت و دوستی سر تعظیم در مقابل سیدالشهداء علیه السلام پایین آورده بودند. در واقع محبت امام در آنها پیدا شده بود به طوری که حتی از خودشان نیز عبور و گذشته بودند. بهشت اصحاب آن بزرگوار، قرب امام بود، بهشت آنان معیّت و همراهی و بودن در کنار امام بود. البته ناگفته نماند که محبت به طور کلی به دو قِسم تقسیم می شود: گاهی محبت و فداکاری است ولی در کنارش طلب نیز وجود دارد. و گاهی اوقات (که برترین محبت نیز می باشد) فقط و فقط بخاطر محبوب است و لا غیر.
در جملات اصحاب امام حسین علیه السلام در شب عاشورا، آن گاه كه امام (علیه السلام) از آنان خواست، تاریكى شب را مركب قرار داده او را با سپاه كوفه تنها بگذارند دقت كنید:
سعید بن عبدالله حنفی می گوید: «والله اگر بدانم كشته مى شوم سپس زنده گردیده [زنده] زنده سوزانده مى شوم و سپس تكه تكه مى گردم و این عمل هفتاد بار با من انجام مى شود، از شما جدا نمى شوم تا در كنار شما با مرگم خدا را ملاقات كنم.» (ابن قتیبه دینورى، عیون الاخبار، ج 4، ص 419 و 420 و شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 92 و 93)
زهیر می گوید: «والله دوست داشتم كشته مى شدم، سپس دوباره زنده شده، بعد كشته مى شدم تا جایى كه هزار بار این چنین كشته مى شدم، تا خداوند بدین وسیله، كشته شدن را از شما و جوانان اهل بیت شما دور مى گردانید!» (همان، ص 419 و 420 و شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 92 و 93)
آن گاه جمعى از یاران حضرت گفتند: «به خدا قسم از شما جدا نمى شویم، جان هایمان به فدایت با گلوها و پیشانى ها و دست هایمان شما را حفظ مى كنیم، اگر كشته شویم [به عهدمان] وفا كرده ایم.» (همان، ص 419 و 420 و شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 92 و 93)
این گونه این عزیزان به مقام شیدایی رسیده و مخبِط (متواضع) شده اند. همانگونه که در زیارت امین الله هم بارها و بارها خوانده ایم «اللهم اِنَّ قلوب المخبطین اِلیکَ والهةٌ» که در واقع شیعیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز باید اینگونه باشند.
قلبشان نسبت به خدا و امام مخبِط و شیدا باشد. یعنی اینکه تمام هستی اش را داده و علاوه بر اینکه طلبکار نیست، خود و نفس خود را نیز بدهکار میداند. مانند آن یار با وفای حضرت که جان خودش را، خون خودش را سپر امام حسین علیه السلام قرار داده است تا حضرت نمازش را بخواند، بعد به امام میگوید «هَل أوفیت» « آیا به شما وفا کردم؟». این چنین شخصی وقتی که تمام هستی خودش را در راه محبوب فدا میکند، هنوز احساس میکند که نتوانسته حق محبت را، حق محبوب خودش را ادا کند. لذا آن بزرگواران در مقام محبت بودند.
عبور از دنیا
دومین صفتی که اصحاب سیدالشهداء دارا بودند، این بود که آنان از دنیا عبور کرده بودند. این خصوصیت دیگری است که در روایات نیز آمده است که اصحاب سیدالشهداء از دنیا عبور کرده بودند، افرادی بودند که مأنوس با دنیا نبودند، محبت دنیا در دلشان نبود، آنان اهل انس با آخرت و عالم بعد از دنیا بودند. چرا که اگر کسی از دنیا عبور نکرده باشد، و بیش از دنیا را تجربه نکرده باشد و طالب و راغب این دنیا باشد و به دنبال عوالم بعدی نباشد، بعید است که بتواند در صحنه های دشوار در کنار ولی خدا استقامت کرده و حضور داشته باشد.
حضرت سیدالشهداء علیه السلام بعد از اینکه اصحابشان تمام امتحاناتشان را پس دادند، فرمودند که اصحاب من به مرگ مأنوس تر هستند نسبت به انس طفل به سینه مادر.
نباید فراموش شود که یکی از ارکان های مهم و اساسی که برای همراهی با ولی خدا باید باشد، این است که انسان باید مأنوس با مرگ باشد، از دنیا عبور کرده باشد، با غیر این عالم مأنوس باشد. چرا که اگر کسی مشتاق مرگ نبود و بی قرار مرگ نبود، بعید است که بتواند به راحتی از این صحنه ها عبور کند، این هم یکی از خصوصیات ممتاز اصحاب سیدالشهداء بود.
این خصوصیت واقعا از خصوصیاتی است که باید هر مؤمن و هر شیعه ای دارا باشد. همانند زهیر که بارها و بارها شنیده اید خطاب به سیدالشهداء علیه السلام، زمانی که ظاهر صحنه ها تغییر پیدا کرد و معلوم شد که دیگر پیروزی وجود ندارد و حضرت به اصحاب فرمود که بروید، من بیعتم را از شما برداشتم، او از حضرت و از اصحاب اجازه گرفت و خطاب به حضرت سیدالشهداء علیه السلام فرمود که اولا اگر دنیا عمر جاودانه ای داشت، و دوما سراسر این دنیا خوش و عیشی باشد (یعنی در دنیایی زندگی میکردیم که تا ابد جاودانه و سراسر عیش و خوشی بود) ما شهادت در رکاب شما را با این عیش دائمی عوض نخواهیم کرد. این هم یکی از خصوصیاتی است که مخصوص اصحاب امام حسین علیهم السلام بود. چرا که اگر کسی با عالم مرگ مأنوس نباشد هرگز نمیتواند در مقابل امام حسین علیه السلام اینگونه صحبت کند.
اهل سرعت و سبقت
خصوصیتی که برای اصحاب سیدالشهداء نقل شده است، «اهل سبق و سرعت بودن» می باشد. همانطوری که همه مکررا خوانده ایم، اصحاب سید الشهداء کسانی بودند که «بَذَلوا مهَجَهم دون الحسین علیه السلام» یعنی خون خود را پیش روی امام حسین علیه السلام داده بودند.خیلی ها بودند که می خواستند خونشان را پیش روی امام بدهند ولی همچین توفیقی نصیبشان نشد که پیشتر سپر امام بشوند و جانشان را فدای امام بکنند.
انسان باید همیشه این مطالب را در نظر بگیرد که فرصت ها هیچ گاه منتظر کسی نمی ماند تا خودش را آماده کند، ما باید فرصت ها را از قبل تخمین بزنیم و خودمان را آماده کنیم، اگر ما خودمان را محیّای این فرصت نکردیم، و خودمان را در معرض این نسیم رحمت قرار دادیم، از آن نسیم رحمت بهره مند می شویم و الا فرصت ها به راحتی از دست می روند، همانطوری که در روایت آمده است «سارِعوا الی مغفرةِ ربّکم» این سرعت معنایش این است که مواظب باشید این فرصت ها را از دست ندهید، فرصت جوانی بر شما سبقت نگیرد، فرصت سلامتی، فرصت دارایی و امکانات بر شما سبقت نگیرد که وقتی این فرصت ها گذشت، تازه انسان تصمیم بگیرد که بارش رو بردارد، هیچ گاه به نتیجه مطلوب نخواهد رسید.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خطبه ۱۶ نهج البلاغه، مردم را به سه دسته کلی تقسیم کرده است:
یک دسته اهل نجاتند «ساعٍ سریعٌ نجا» آنهایی که دو صفت سعی و سرعت را باهم دارند با تمام توان کار می کنند و فرصت ها را هم از دست نمی دهند، این دسته از مردم اهل نجات اند.
دسته دوم «طالبٌ بطیءٌ رجا» طالبانی هستند که سعادت می خواهند ولی کند و آهسته هستند که طلب اگر با کندی صورت گیرد، نتیجه اش قطعی نیست.
سوم «مقَصّرٌ فی النار هَوَی» آنهایی هستند که کوتاهی می کنند که قطعا سقوط در آتش می کنند.
لذا طبق این روایت و این کلام نورانی امیرالمؤمنین میتوان نتیجه گرفت که تنها یک گروه اهل نجات قطعی هستند و آنهایی که اهل سعی و تلاش و سرعت هستند، آنهایی که سعی و سرعت را به هم گِرِه زدند که در عمل هم دیدیم اصحاب امام حسین علیه السلام با چنین ویژگی سعادتمند شدند.
منابع:
فصلنامه معرفت ، شماره 59
سایت حوزه
سایت عرفان
پرهیز از بیحوصلگی و تنبلی در کلام امام صادق(علیه السلام)
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا محمد و آله الطّاهرین سیّما بقیّةالله فی الأرضین و لعنةالله علی أعدائهم أجمعین
عَن عَبدِاللهِ بنِ سِنان فی حدیثٍ قالْ قالَ أبوعبدالله علیهالسلام: وَ إیّاکَ وَ خَصلَتَین (۱)
[امام صادق علیهالسلام فرمودند:] از دو خصوصیّت و خصلت بپرهیز
الضَّجرَ وَ الکَسَل
«ضَجر»، به معنای دلتنگ شدن و ملول شدن و بیحوصله شدن است. انسان یک وقتی از یک وضعیّتی، از یک حادثهای مثلاً -یا از وضع مزاجی خودش، یا از کاری که به عهدهی او هست- ملول میشود، دلتنگ میشود. می فرماید مراقب باش دچار این دلتنگی نشوی، دچار این ملالت نشوی، دچار این کمحوصلگی نشوی، کمحوصلگی؛ این ضَجر است.
«کَسَل»، عبارت است از تنبلی، تنبلی؛ یک کاری را انسان تأخیر بیندازد بهخاطر تنبلی؛ مطالعهای دارد، کاری دارد، اشتغالی دارد، دنبالگیریای دارد، تنبلی کند و این کار را نکند. میفرماید از این دو چیز پرهیز کن.
[دربارهی] این مسئلهی ضَجر که بیحوصلگی است، این را ما به شما جوان ها عرض کنیم که یکی از بزرگترین نِعَم الهی برای انسانی که جوان هست، حوصله است. حالا این [چیزی] که ما -امثال بنده که وارد وادی پیری شدیم و مبالغی در این وادی پیش رفتیم- خوب درک می کنیم و جوانها درست توجه ندارند به این نعمت بزرگ، یکیاش این است؛ نعمت حوصله، حوصله.
حوصله که بود، انسان از قوای خود استفاده می کند، از نیروهای خود استفاده می کند. فرض بفرمایید یک مطلبی را می خواهید تحقیق کنید، یک مسئلهی علمی را می خواهید تحقیق کنید، یک وقت آدم باحوصله هست، یک وقت بیحوصله هست؛ بیحوصله که باشد یک مقداری جلو میرود بعد رها میکند. آدم باحوصله نه، همینطور هِی دنبال میکند، تحقیق میکند، هِی إن قُلت میآورد، اشکالی به نظرش میرسد، آن اشکال را دفع میکند، باز اشکال دیگری به نظرش میرسد، باز یک راه جدیدی به نظرش میرسد. حوصله این است. انسان از نیروی ذهنش استفاده می کند.
از نیروی بدنی هم همینجور است. گاهی انسان بهخاطر بیحوصلگی از قوای بدنی استفاده نمی کند. حوصله اینقدر اهمّیّت دارد. این ضَجر که فرمودند، بیحوصلگی و ملالت، دلزدگی، اینها همهاش یکی است، در واقع ابعاد یک حالت است که هرکدام یک بخشی از این حالت را بیان میکند.
تنبلی هم همینجور [است]، تنبلی هم مثلاً [اینکه] فرض کنید صبح -حالا بعد از نماز- خواب رفته، گرفته خوابیده است؛ کار واجبی هم دارد، تنبلی می کند، بلند نمی شود. پهلوی زن و بچهاش نشسته است، تنبلی می کند؛ در یک جلسهای نشسته است، تنبلی می کند؛ حرکت نمی کند، راه نمی رود.
یعنی این دو خصوصیّت، دو خصوصیّتی است که یک انسان را از عمل، -که عمل در اسلام فوقالعاده مورد اهمّیّت است- باز می دارد؛ از عمل صالح که عِدل ایمان است؛ شما در قرآن ملاحظه میک نید عِدل ایمان، عمل صالح است [باز میدارد]. عمل صالح هم خب کار است دیگر، عمل است، تحرّک است، فعّالیّت است؛ اگر ضَجر بود یا اگر کَسَل بود، انسان این عمل صالح را انجام نمیدهد.
بعد فرمود:
فَإنَّکَ إن ضَجِرتَ لَم تَصبِر عَلی حَقٍّ
آن نقطهی اصلی را امام (سلاماللهعلیه) مورد توجّه قرار میدهند. ما حالا به جوانب قضیه میپردازیم. امام (علیهالسلام) آن اصل مطلب را، نقطهی اساسی را مورد توجّه قرار میدهند؛ میفرماید اگر «ضَجِرتَ» یعنی اگر بیحوصله شدی، بر حق صبر نمیکنی. یک راه حقّی است، یک کلمهی حقّی است، یک مسیر حقّی است که شما آن را انتخاب کردید؛ وقتی دچار بیحوصلگی شدید، پایداری در آن نمیکنید. یک مقداری سخت می گذرد، مشکل درست می شود، بیحوصله می شوید، رها می کنید.
بیحوصلگی خاصیّتش این است که انسان بر حق که بایستی پایداری کند، پافشاری کند، بر سر حق بماند، انسان از این محروم می ماند. وقتی که [انسان] دچار ضَجر و دچار همین حالت ملالت و حالت بیحوصلگی شد، بر حق پافشاری نمی کند.
فَإنَّکَ إن ضَجِرتَ لَم تَصبِر عَلی حَقٍّ و إن کَسِلتَ لَم تُؤَدِّ حَقّاً
وقتی دچار «کَسَل» یعنی تنبلی شدی، آن وقت حق را ادا نمیکنی، آن کاری را که باید انجام بدهی، حقّی را که باید ادا بکنی، آن را ادا نمی کنی به خاطر تنبلی؛ به خاطر تنپروری و تنبلی.
اینکه در دعاهای متعددی [آمده]: «اللّهُمَّ إنّی أعوذُ بِکَ مِنَ الکَسَلَ» [به این خاطر است]. این در چندین دعا هست، حالا یک دعا «مِنَ الکَسَلِ وَ الضَّجر»، یک دعا «مِنَ الکَسَلِ وَ الهَرَم»؛ «هَرَم» یعنی پیری، پیری در اینجا مراد پیری سنّی نیست، پیری روحی است. گاهی انسان سنّاً جوان است اما روحاً پیر است؛ گاهی عکسش هم هست، سنّاً پیر است اما روحاً جوان و بانشاط هست. این[جا] به خدای متعال انسان پناه میبرد در دعا از کَسَل؛ حالا کَسَل همراه با ضَجر یا کَسَل همراه با هَرَم.
۱) الامالی شیخ صدوق، صفحهی ۶۳۶
عَن عَبدِاللهِ بنِ سِنان فی حدیثٍ قالْ قالَ أبوعبدالله علیهالسلام: وَ إِیَّاکَ وَ خَصْلَتَیْنِ الضَّجَرَ وَ الْکَسَلَ فَإِنَّکَ إِنْ ضَجِرْتَ لَمْ تَصْبِرْ عَلَى حَقٍّ وَ إِنْ کَسِلْتَ لَمْ تُؤَدِّ حَقّاً.
از دو خصلت بپرهیز: کمحوصلگى و تنبلى؛ زیرا اگر کمحوصله شوى بر حق صبر نمی کنی، و اگر تنبل شوی حق را ادا نمی کنی.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثارحضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای مدظله العالی- ۱۳۹۵/۹/۱۶
خانوادهی سالم، انتقال فرهنگ
انتقال فرهنگها و تمدنها و حفظ اصول و عناصر اصلی یک تمدن و یک فرهنگ در یک جامعه و انتقالش به نسلهای پیدرپی، به برکت خانواده انجام میگیرد.1
اساس ازدواج و مهمترین مصلحت ازدواج، عبارتست از تشکیل خانواده. علت هم این است که اگر خانواده سالمی در یک جامعهای وجود داشته باشد، آن جامعه سالم خواهد شد و مواریث فرهنگی خودش را به صورت صحیح منتقل خواهد کرد. در آن جامعه تربیت کودکان به بهترین وجه صورت میپذیرد. لذاست که در آن کشورها و جوامعی که خانواده دچار اختلال میشود معمولاً اختلالات فرهنگی –اخلاقی به وجود میآید.2
اگر نسلها بخواهند فرآوردههای ذهنی و فکری خود را به نسلهای بعدی منتقل کنند و جامعه از گذشته خودش بخواهد سود ببرد، این فقط با خانواده ممکن است. در محیط خانواده است که اول بار همهی هویت و شخصیت یک انسان بر اساس فرهنگ آن جامعه شکل میگیرد و این پدر و مادرند که به طور غیرمستقیم و بدون اینکه خود آنهاتصنعی به کار ببرند، به طور طبیعی محتوای ذهن و فکر و عمل و معلومات و اعتقادات و مقدسات و اینها را به نسل بعدی منتقل میکنند.3
بیانات مقام معظم رهبری مدظله العالی
پاورقی:
1. خطبهی عقد مورخهی ۲۶/۱/۱۳۷۷
2. خطبهی عقد مورخهی ۱۶/۱/۱۳۷۸
3. خطبهی عقد مورخهی ۱۵/۱۰/۱۳۷۹
قدم های کوچک برای تغییرهای بزرگ
اين که شما دوست داريد در خودتان و زندگي تان تغييرات مثبت و بزرگي ايجاد کنيد بسيار عالي است و اين که همت عالي داريد و به تغيير و تحول هاي کوچک قانع نيستيد بسيار خوب است و اساساً همين روحيه کمال طلبي شماست که زمينه ساز رشد و پيشرفت هاي عظيم مي شود. اما بايد توجه داشته باشيد که براي تغييرهاي بزرگ بايد قدم هاي کوچک برداريد. اگر شما قصد فتح بلندترين قله ها را داشته باشيد بايد با همين قدم هاي کوچک شروع کنيد. سعي در برداشتن قدم هاي بسيار بزرگ عملاً امکان موفقيت شما را از بين مي برد. اساساً ذهن انسان، از کارهاي بزرگ مي ترسد و به واسطه همين ترس، تغيير را به تأخير مي اندازد و يا حتي از آن منصرف مي شود. براي اين که اين ترس و نگراني ذهني ايجاد نشود، بايد بازه هاي زماني کوتاه مدت را در نظر بگيريد؛ به عنوان مثال، اگر مي خواهيد قدرت کنترل خشم را در خود تقويت کنيد به جاي اين که بگوييد من از امروز، مي خواهم هرگز عصباني نشوم بايد بگوييد من مي خواهم تا آخر شب خشمم را کنترل کنم. هم چنين درباره تغييرات ديگر بايد اعلام و تعهد ذهني تان اينطور باشد که: من مي خواهم تا آخر شب دروغ نگويم و تا آخر امروز پشت سر کسي حرف نزنم. تمرکز و نگاه تان بايد به گونه اي باشد که گويي تصميم داريد امروز (فقط امروز) فلان کار را انجام دهيد يا ترک کنيد. ذهن انسان کارهاي کم و کوچک را مي پسندد و استقبال مي کند. وقتي شما قرار است کاري را امروز (فقط امروز) انجام دهيد در عمل، احساس مي توانم به شما دست مي دهد و فکر مي کنيد مي توانيد هرطور هست امروز را از خود مراقبت کنيد و موفق شويد. بعد از آن شما بايد اين تصميم هاي کم و کوتاه خود را تمديد کنيد و فردا صبح که از خواب بيدار شديد دوباره همين عهد و پيمان را براي روز جديد در برنامه خود داشته باشيد. استمرار اين کار و تمرکز و جديت در برداشتن قدم هاي کوچک، حتماً نتيجه بخش خواهد بود.
ضمناً مي توانيد بخشي از ساعات يک روز را با خود متعهد شويد. مثلاً بگوييد: « من مي خواهم از الان تا سه ساعت ديگر مراقب باشم که حتي به شوخي دروغ نگويم، اين که احترام پدر و مادرم را حفظ کنم و امروز مراقب نگاهم باشم که آنچه را که خدا نمي پسندد نگاه نکنم.»
يادتان باشد همه کساني که موفقيت هاي بزرگي را تجربه و تغييرات مثبت، عظيم و پايداري را در زندگي شان ايجاد کردهاند با همين قدم هاي کوچک و تصميم هاي روزانه و کوتاه مدت شروع کرده و ادامه داده اند.
سؤالاتی در مورد حضرت معصومه (سلام الله علیها)
آنچه را كه در این گفتار به آن پرداخته میشود، طرح چند سؤال و جواب است كه پاسخهای آن روشنگر بعضی از مقامات والای حضرت است.
گرچه بررسی دقیق و گسترده این سؤالات مجال بیشتری میطلبد، امّا از باب آن كه «ما لا یدْرَكْ كُلُّهُ لا یتْرَكُ كُلُّهُ» به طور خلاصه و فشرده به آن میپردازیم. تا نقطه شروعی باشد برای پژوهشگران عالی مقام.
1 ـ آیا او مقام عصمت داشت؟
یكی از لقبهای مشهور و معروف حضرت فاطمه، دختر موسی بن جعفر علیهماالسلام، معصومه است. آیا این لقب، بر عصمت آن بانوی بزرگوار دلالت دارد؟
آن گونه كه در روایت آمده، حضرت علی بن موسی الرّضا علیه السلام فرمود: «مَنْ زارَ المَعْصُومَةَ بِقُمْ كَمَنْ زارَنی».(1)
هر كس معصومه علیهاالسلام را در قم زیارت كند، مثل كسی است كه مرا زیارت كرده است.
امام رضا علیه السلام در این روایت، دو مطلب را بیان فرمود: اوّل این كه آن حضرت را به لقب معصومه نامید، دوم این كه، زیارتش را همسنگ زیارت خودش؛ یعنی، امام معصوم قرار داد.
از آن جایی كه هیچگاه امام علیه السلام در سخنانش به گزافه گویی و غلوّ نمیپردازد، این سخن گهربارش بر عصمت حضرت معصومه علیهاالسلام دلالت دارد.
در روایت آمده است كه امام صادق علیه السلام فرمود: «اَلا وِ اِنّ قُم الْكُوفَةُ الصّغیرةُ، اَلا اِنّ لِلْجَنَّةِ ثَمانِیةَ اَبْوابٍ ثَلاثَةٌ مِنْها اِلی قُمْ، تُقْبَضُ فیها اِمْرَأةٌ مِنْ وُلْدی اسمُها فاطِمَة بنتَ مُوْسی، و تُدْخَلُ بشفاعَتِها شیعَتی الْجَنَّةَ بِاَجْمَعِهِمْ».(2)
«قم كوفۀ كوچك است و بهشت هشت در دارد، سه در از آنها به روی قم باز است و بانویی از فرزندان من در آن جا دفن خواهد شد كه فاطمه دختر موسی نام دارد. و با شفاعت وی همۀ شیعیان وارد بهشت میشوند».
شفاعت جمیع شیعیان مقام والایی است كه به هر شخص عادی، اعطا نمیشود.
و عن سعد بن سعد عن الرضا علیه السلام : «یا سَعْدُ مَنْ زارَها فَلَهُ الْجَنَّةُ».(3)
امام رضا علیه السلام فرمود: «ای سعد هر كس حضرت معصومه را زیارت كند وارد بهشت میشود.
روایات زیادی در این زمینه وارد شده كه انسان مطمئن میشود، حضرت معصومه فوق یك انسان عادی است.
البته تردیدی نیست كه عصمت نیز مانند كمالات دیگر انسانی دارای مراتب و درجاتی است كه عالیترین درجه آن را پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و فاطمه زهرا علیهاالسلام و دوازده جانشین پیامبر علیهم السلام دارا هستند.
اتّفاق علمای امامیه بر این است كه همۀ پیامبران و فرشتگان الهی معصوم هستند.
هیچ دانشمندی در مورد افرادی چون حضرت «ابوالفضل» و «حضرت علی اكبر»، و «حضرت زینب» و «حضرت معصومه» ادّعا نكرده كه آنها معصوم نیستند، بلكه شخصیتهای بزرگی در مورد عصمت آنها سخن گفته اند. و در این زمینه باید به كتب مربوط به آنها مراجعه شود.(4)
تشریف فرمایی دو شخص ناشناس (5) ـ كه به احتمال قوی امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام بودند ـ برای مراسم تجهیز و نماز این بانوی بزرگوار، تأیید واضحی بر عصمت وی میباشد. زیرا مطابق اعتقاد قطعی شیعه «جنازه معصوم را فقط معصوم به خاك میسپارد».(6)
در زیارتنامۀ وی كه منصوص از امام رضا علیه السلام است، آن حضرت دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله، دختر فاطمه زهرا، خدیجه كبری، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب، امام حسن، امام حسین، دختر ولی خدا (امام كاظم علیه السلام) ، خواهر ولی خدا (حضرت امام رضا علیه السلام) و عمّه ولی خدا (امام جواد علیهم السلام) معرفی شده است، این مطلب تنها حكایت از شرافت خانوادگی او نیست، بلكه علاوه بر آن بیانگر آن است كه حضرت معصومه از نظر معنوی و مقامات عالی ملكوتی به راستی فرزند روح و جسم و مكتب پیامبر صلی الله علیه و آله و فاطمه علیهاالسلام و ائمه معصومین علیهم السلام میباشد و ویژگیهای آنها از جمله عصمت در وجودش متجلّی است.
2 ـ چگونه از دنیا رفت؟
آیا حضرت معصومه علیهاالسلام به مرگ طبیعی از دنیا رفت یا او را شهید كردند؟ آنچه را كه بیشتر تاریخ نویسان به آن تصریح نموده اند، این است كه حضرت معصومه در مسیر سفر از مدینه به خراسان وقتی به شهر ساوه رسید، مریض شد و از آن جا او را به قم آوردند و پس از 16 یا 17 روز، در تاریخ دهم یا دوازدهم ربیع الثانی سال 201 ه. ق در قم از دنیا رفت و او را در باغ بابلان (مكانی كه امروز مرقد مطهّر وی میباشد) به خاك سپردند. (7)
كمتر كسی به علّت بیماری وی اشاره نموده است و این مطلبی است كه جای تحقیق و دقّت بیشتری دارد.
آن گونه كه در بعضی از روایات و نقلهای تاریخی آمده است، هنگامی كه كاروان حضرت معصومه علیهاالسلام و همراهانش به ساوه رسیدند، دشمنان خاندان نبوّت، به كاروان حمله كردند؛ هارون بن موسی به جعفر علیهماالسلام ـ برادر حضرت معصومه علیهاالسلام كه سرپرستی كاروان را به عهده داشت ـ شهید كردند و جمعی را مجروح نموده، و موجب پراكندگی آنها شدند.
توسط زنی در غذای حضرت معصومه، زهر ریختند و به این ترتیب آن بانوی گرامی مسموم و بیمار شد!
تقاضا كرد او را به قم ببرند. وقتی به قم رسید، بعد از چند روزی به شهادت رسید. (8)
بنا بر نقل دیگری: در این جنگ نابرابر، هارون بن موسی بن جعفر علیهم السلام و سایر برادران و برادرزادگانِ حضرت معصومه كه 23 نفر بودند، كشته شدند و حضرت معصومه علیهاالسلام وقتی كه بدنهای پاره پاره و غرق به خونِ آنها را دید به شدّت غمگین شد و سخت بیمار گشت.
تقاضا كرد او را به قم ببرند. پس از 16 یا 17 روز سكونت در قم به لقاءالله پیوست. (9)
3 ـ قم چرا؟
هنگامی كه حضرت معصومه در ساوه بیمار شد چرا در همان جا بستری نشد و درخواست كردند تا او را به قم ببرند؟
این انتخاب دلائل متعددی دارد كه بعضی از آنها از این قرار است:
الف ـ محیط ساوه در آن روز نسبت به خاندان رسالت نامساعد بود. (10)
ب ـ بنا بر روایات زیادی. قم مركز شیعیان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام بود. در حدود سال (83 ه. ق) عبدالرحمن بن محمد بن اشعث همراه هفده نفر از علمای تابعین و شیعیان برجسته و پارسا، مانند: كمیل و سعید بن جبیر به قم آمدند و همگی در قریه جمكران سكونت نمودند.
پس از آن آل اشعر كه از مسلمانان معروف یمنی در كوفه بودند، در دو دهۀ آخر قرن اوّل به قم آمدند (11) و از آن تاریخ به بعد، قم پایگاه مهمّی از شیعیان و دوستداران اهل بیت گردید.
حضرت معصومه علیهاالسلام از پدرش امام كاظم علیه السلام چنین نقل كرده است: «پدرم فرمود: قم مركز شیعیان ما است».(12)
از این مهم تر، قم از زمان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله، یكی از شهرهای برگزیده دینی و مذهبی معرّفی شده بود.
انس بن مالك میگوید: «روزی در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودم، ناگاه حضرت علی علیه السلام به حضور آن حضرت آمد، پیامبر صلی الله علیه و آله از او استقبال گرمی نمود و پس از معانقه، بین دو چشم آن حضرت را بوسید، سپس فرمود: «ای علی! خداوند ولایت تو را بر آسمانها عرضه كرد، آسمان هفتم برای پذیرش ولایت تو از آسمانهای دیگر پیشی گرفت، خداوند آن را به عرش آراست. سپس آسمان چهارم پیشی گرفت، خداوند آن را به «بیت المعمور» آراست. سپس آسمان دنیا پیشی گرفت، خداوند آن را به ستارگان آراست. سپس مكه به پذیرش آن سبقت گرفت، خدواند آن را به «كعبه» آراست. سپس مدینه سبقت گرفت، خداوند آن را به وجود من آراست.
سپس كوفه سبقت گرفت، خداوند آن را به وجود تو آراست. سپس قم سبقت گرفت، خداوند آن را به وجود عرب (شیعه اشعری و…) آراست و از قم دری را به سوی بهشت گشود.» (13)
دقت در این روایت این مطلب را به خوبی بیان میكند كه محور تمام ارزشها ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب است، و اگر قم نیز ارزش دارد. به بركت وجود سلالۀ پاك امیرالمؤمنین و شیعیان و شیفتگان آن حضرت است.
باز در روایت آمده است كه حضرت علی علیه السلام به اهالی قم درود و سلام میفرستد و برای آنها دعا میكند. (14)
امام صادق علیه السلام، قم را حرم اهل بیت دانسته خاك آن را پاك و پاكیزه معرّفی مینماید. (15)
امام كاظم علیه السلام قم را عشّ آل محمّد (آشیانه آل محمد صلی الله علیه و آله) مینامد و یكی از درهای بهشت را از آن اهل قم میداند.(16)
از همه مهمتر این كه امام صادق علیه السلام قبل از ولادت امام كاظم علیه السلام پدر بزرگوار حضرت معصومه علیهاالسلام خبر میدهد كه «بانویی از فرزندان من به نام «فاطمه» دختر موسی بن جعفر علیهماالسلام در آن جا (قم) رحلت میكند كه به شفاعت او همۀ شیعیان ما وارد بهشت میشوند».(17)
این به عنوان یكی از خبرهای غیبی در خاندان عصمت و طهارت مطرح بود و برای حضرت معصومه علیهاالسلام نیز معلوم بود كه باید تا قم بیاید. همان گونه كه در خاندان رسالت و امامت زمان و مكان شهادت ابا عبدالله الحسین علیه السلام معلوم بود.
علم به مكان و زمان شهادت تكلیف و وظیفه را ساقط نمیكند، بدین جهت، همان گونه كه امام حسین علیه السلام برای پایداری دین، از مدینه به مكه و كربلا هجرت نمود، حضرت معصومه علیهاالسلام نیز با علم به پایان كار این هجرت را انجام داد و وقتی به ساوه رسید و با آن حوادث روبرو شد، مسموم یا بیمار گردید.
به قم آمد و در آن جا به رحمت ایزدی پیوست.
پی نوشت :
1) ناسخ التواریخ، سپهر، ج 7، ص 337؛ و ریاحین الشریفه، ج 5، ص 35؛ كریمه اهل بیت، مهدی پور، ص 32.
2) مجالس المؤمنین، قاضی نورالله تستری، ج 1، ص 83؛ بحار الانوار، ج 6، ص 228؛ زندگانی حضرت معصومه علیهاالسلام و تاریخ قم، سید مهدی صحفی، ص 39.
3) همان.
4) ر. ك: اتقان المقال، ص 75؛ العبّاس، مقرم، ص 129 ـ 133؛ علی الاكبر، مقرّم، ص 43؛ كریمه اهل بیت ص 35، و….
5) بحارالانوار، ج 60، ص 219 به نقل از تاریخ قم.
6) الاصول من الكافی، ج 1، ص 382: عن المفضّل عن ابی عبدالله علیه السلام، قال: «قُلْتُ لاَِبی عَبْدِاللّهِ علیه السلام مَنْ غَسَّلَ فاطِمَةَ؟ قالَ: ذاكَ اَمیرُالْمُؤمِنینَ… فَاِنَّها صدّیقَةٌ وَلَمْ یكُنْ یغَسِّلُها اِلاّ الصِّدّیقُ اَما عَلِمْتَ أنَّ مَرْیمَ لَمْ یغَسِّلْها اِلاّ عیسی.»
7) ر. ك: گنجینه آثار قم، عباس فیض، ج 1، ص 382؛ انجم فروزان، فیض، ص 57؛ اعیان الشّیعة، ج 8،ص 391 به نقل از تاریخ قم، تألیف حسن بن محمد؛ بحارالانوار، ج 60، ص 219؛ ناسخ التواریخ، جلد امام كاظم علیه السلام جلد 7، ص 337، و زندگانی حضرت معصومه و تاریخ قم، سید مهدی صحفی، ص 41، و….
8) حضرت معصومه چشمه جوشان كوثر، ص 35، به نقل از الحیاة السیاسیة للامام الرّضا علیه السلام، جعفر مرتضی عاملی، ص 428؛ قیام سادات علوی، ص 161 ـ 168.
9) حیاة السّت، مهدی منصوری، ص 160 به نقل از حضرت معصومه چشمۀ جوشان كوثر، ص 35.
10) گنجینه آثار قم، فیض، ج 1، ص 382.
11) حضرت معصومه علیهاالسلام چشمه جوشان كوثر، محمدی اشتهاردی، ص 37، به نقل از كامل ابن اثیر، ج 4، ص 82.
12) همان، ص 37 به نقل از دریای سخن، سقازاده.
13) بحارالانوار، ج 60، ص 212.
14) مجالس المؤمنین، تستری، ج 1، ص 83. و تاریخ قم، محمدحسن ناصر الشریفه، ص 7.
15) سفینة البحار، محدث قمی، ج 2، ص 447.
16) بحارالانوار، ج 60، ص 214.
17) بحارالانوار، ج 60، ص 216 و 217؛ مجالس المؤمنین، ج 1، ص 83.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره6.
رابطه پایندگی خانواده با اخلاق و ایمان
رابطه پایندگی خانواده با اخلاق و ایمان
خلاصه
لباس، مجموع بدن انسان را با همه کمالات، نواقص، خوبیها، بدیها، زیباییها و زشتیها در بر میگیرد و از سرما و گرما و خطر حفظ میکند. بر زیباییهایش میافزاید و عیوبش را میپوشاند. لباس نزدیکترین اشیاء نسبت به انسان است و از جمله نیازهای اولیه به شمار میرود. زن و شوهر نیز، نسبت به یکدیگر باید همانند لباس باشند، همدیگر را با همه نواقص و کمالات بپذیرند
متن
خانواده ، یک واحد کوچک اجتماعی است که با پیمان ازدواج زن و مرد آغاز میشود و با تولد فرزندان، توسعه و استحکام مییابد. جوامع بزرگتر نیز از همین واحدهای کوچک تشکیل میشوند. بشر از آغاز، زندگی خانوادگی را به عنوان بهترین نوع زندگی برگزیده و در همه زمانها و مکانها بدان پایبند بوده و هست. این نوع زندگی، از امتیازات انسان محسوب میشود و فوائد گوناگونی دارد، از جمله اینکه زن و مرد را از پریشانی و بی هدفی نجات میدهد و به خانواده وابسته و دلگرم میسازد وآنها از نعمت انس و مودت بهره مند میشوند. وابستگی کودکان، نوجوانان و جوانان نیز به خانواده، فوائد زیادی را در بردارد؛ چرا که از انواع مفاسد اخلاقی، اجتماعی، انحرافات جنسی، ارتکاب جنایت، بزهکاری و اعتیاد، بیشتر مصون می مانند. بنابراین، سلامت و سعادت جامعه ، تا حد زیادی، به وضع خانوادهها و کیفیت روابط بین زن و شوهر و والدین و فرزندان بستگی دارد. هر چه روابط بهتر و سالم تر، باشد زندگی شیرینتر و با صفاتری دارند و ارتباط صمیمانه تری با خانواده برقرار می کنند و از خطر انحراف مصونیت پیدا میکنند. هدف از ازدواج در اسلام ،یعنی ایجاد انس و محبت و صفا در خانواده، خانهای که در آن صفا و محبت نباشد از هم گسیخته است و ویرانه. حتی می توان گفت که زندانی بیش نیست.
در همه ادیان الهی، خانواده از مقدسترین کانون های بشری است که در آن انسان ها در کنار یکدیگر کامل می شوند. مهمترین عامل در تربیت دینی، خانواده است. در خانواده، ساختار و چارچوب دینی فرزندان شکل میگیرد.
روایت معروف پیامبر اکرم(صلی الله و علیه وآله) بیانگر نقش خانواده در شکل دهی به شخصیت دینی فرزندان دارد: تأثیرگذاری شگرف والدین حتی بر فطرت فرزند.
متن صریح گفتة پیامبر گرامی(صلی الله و علیه وآله) در روایتی مشهور و معتبر نزد عامه و خاصه است: «هر مولودی بر فطرت (الهی) متولد میشود، مگر این که پدر و مادرش او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی گردانند».( ابنأبیجمهور احسائی، عوالیاللئالی، ج ۱، ص ۳۵، ح ۱۸.) هر چه خانواده نسبت به مسائل دینی مقیدتر باشند، محصول و برآیند تربیتی آنان هم از پایبندی بیشتری برخوردار میباشند. ارزشهای دینی از طریق خانواده به فرزندان منتقل میشود. مهاجمان فرهنگی در ارزیابیهای خود به این نتیجه رسیدهاند که اگر قرار است جامعه را از نظر فرهنگی استحاله و دگرگون کنند، باید خانواده را به نابودی بکشانند. چناچه میگویند: «برای گسترش فرهنگ غرب باید احساس گناه در مقابل کارهای ناپسند را در بین نوجوانان از بین برد و برای موفقیت در این مسئله باید خانوادهها را به نابودی کشاند.» (الوین تافلر، موج سوم)
خانواده از منظر اسلام
دین اسلام خانواده را نهادی مقدس می داند که می تواند بهترین مکان برای آسایش و آرامش جسم و روان آدمی باشد. در این دین آسمانی به عنوان آخرین و کاملترین دین الهی چنین آمده است که خداوند از ابتدای حیات بشر پیامبرانی را از میان خود انسانها برای هدایت آنها برگزیده است تا به تدریج آداب زندگی اجتماعی مطلوب و از جمله تشکیل خانواده را به آنها بیاموزند. دین اسلام به عنوان آخرین دین الهی، بخش عمده ای از قوانین و توصیه ها را به خانواده اختصاص داده است. آداب ویژه ای برای زندگی خانوادگی وضع کرده و بسیاری از هنجارهای مربوط به ازدواج و خانواده را در بخش عمدهای از جهان تغییر داده است و در واقع ساختار مطلوب و بهنجار خانواده را بر اساس آموزه های دینی بنا کرده است. پیامبر اسلام (صلی الله و علیه وآله) و اولیای دین به مسائل خانوادگی توجه بسیار داشته اند و افراد را در زمینه روابط خانوادگی حتــی روابـط بسیـار خصوصی زناشویی راهنمایی می کردند. آنان در مورد شیوه انتخاب همسر، کیفیت روابط خانوادگی، برخورد با فرزندان و انواع روابط عاطفی در خانواده، به راهنمایی و حل مشکلات مردم می پرداختند. البته امروزه عوامل متعددی، بنیان خانوادهها را در بسیاری از جوامع تهدید می کند و آن گرایشات غربی شدن و دین گریزی است که بیشتر در جوامع شهری و زندگی صنعتی و مدرن به چشم می خورد. شهری شدن، مدرنیزه شدن و به تبع آن غربی شدن شرایطی را برای بشر امروزی پدید آورده که سبب تغییراتی در فضای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جوامع شده است.
راهکار اسلام برای اتقان و استحکام کانون خانواده
۱- انتخاب همسر بر مبنای دین و اخلاق: اسلام در جهت تحقق اهداف ازدواج و تحکیم بنیاد خانواده، بر دو امر تأکید دارد: یکی ایمان و دیگری اخلاق ، و به کسانی که قصد ازدواج دارند توصیه میکند که دین و اخلاق همسر خود را منظور بدارند.
مردی به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و در امر ازدواج با ایشان مشورت نمود، آن حضرت فرمود: «با زنان دیندار ازدواج کن تا خیر فراوانی نصیب تو شود» . (وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص۵۰)علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمود: «سودی بهتر از زن صالح و شایسته نصیب انسان نمیشود، زنی که شوهرش را خشنود میسازد و در غیاب او، از خودش و زندگی شوهرش نگهداری میکند» . (وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص۳۹)پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «اگر کسی از دختر شما خواستگاری کرد و دین و اخلاقش را پسندیدید، با او وصلت ایجاد کنید و گرنه فتنه و فساد بزرگی در زمین به وجود میآید».(وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص۷۷) برای حسن رابطه بین زن و شوهر و بقا و استحکام بنیاد خانواده و برای جلوگیری از اختلافات خانوادگی و وقوع طلاق، بهترین وسیله رعایت ارزشهای اخلاقی است و در این رابطه توصیههای فراوانی شده است.
اسلام، ازدواج را پیمانی مقدس میداند که بین زن و مرد، به اعتبار این که دو انسان هستند بسته میشود و مهمترین هدفش،تأمین نیازهای انسانی، آرامش و سکون و انس زن و مرد به یکدیگر است؛حتی تولید و پرورش فرزندان را نیز، در راه تأمین هدف عالی انسانی محسوب میدارد. قرآن کریم در این رابطه میگوید: «و از نشانههای خداست که برای شما از جنس خودتان همسرانی بیافرید تا با تمایل به سوی آنان آرامش بیابید، و در میان شما محبت و دلسوزی قرار داد . همانا که در این موضوع برای اندیشمندان نشانههایی است»( روم/۲۱)در آیه مذکور، انس و آرامش خانوادگی به عنوان ثمره ازدواج معرفی شده است. در پیمان مقدس ازدواج ، زن و مرد با تمام وجود به سوی یکدیگر جذب و با هم متحد و یکدل میشوند و در تمام ابعاد زندگی، در خدمت یکدیگر قرار میگیرند. مأنوس، همفکر، همراز و یک هدف میشوند. در آیه مذکور، زندگی خانوادگی، بر دو پایه نیرومند مودت و رحمت استوار گشته است. یکی از پایههای ازدواج، مودت و علاقه زن و شوهر نسبت به یکدیگر است. زن و شوهر خوبیها و نقاط مثبت یکدیگر را مورد توجه قرار میدهند و از صمیم قلب یکدیگر را دوست میدارند. هر یک از آنان، دیگری را نعمتی ارزشمند از جانب خدا و وسیله انس و الفت ، آرامش و دلگرمی و شریک زندگی میشمارد و از این نعمت بزرگ قدردانی و سپاسگزاری میکند. پایه دیگر ازدواج،که در آیه به آن اشارت شده “رحمت” یعنی مهربانی و دلسوزی است، هر گاه یکی از زوجین به نقصان و ضعف و نیازی در همسرش مواجه شد، همدلانه فکر می کند، او فکرکند که همسرش یک انسان است و انسان بی نقص نیست. چنان که خود نیز بی عیب نمی باشد. پس با نرمی و مدارا و از روی مهربانی و دلسوزی، نقص او را در صورت امکان برطرف می سازد و در صورت عدم امکان ، او را با همان حال میپذیرد. نقصانش را نادیده میگیرد و به زندگی ادامه میدهد. لازمه رحمت و دلسوزی، این است که چنانچه فرد خیر و صلاح خود را میخواهد، در همه حال خواستهها و تمایلات همسرش را منظور بدارد، هر چه را برای خود میخواهد برای او نیز بخواهد و همواره به فکر تأمین سعادت، آسایش وآرامش او نیز باشد. قرآن مجید در این رابطه، تعبیر بسیار جالبی دارد و زن و شوهر را چنین توصیف میکند: «زنان برای شما لباس هستند و شما نیز برای آنان لباس هستید» ( بقره/۱۸۷) لباس، مجموع بدن انسان را با همه کمالات، نواقص، خوبیها، بدیها، زیباییها و زشتیها در بر میگیرد و از سرما و گرما و خطر حفظ میکند. بر زیباییهایش میافزاید و عیوبش را میپوشاند. لباس نزدیکترین اشیاء نسبت به انسان است و از جمله نیازهای اولیه به شمار میرود. زن و شوهر نیز، نسبت به یکدیگر باید همانند لباس باشند، همدیگر را با همه نواقص و کمالات بپذیرند. حافظ و نگهبان وآرامشبخش یکدیگر باشند. بر زیباییهای هم بیفزایند و عیوب هم را بپوشانند و رازدار و محرم اسرار هم باشند.
۲- روابط حاکم برخانواده مبتی بر ایمان و خُلق خوب: اسلام در مورد روابط بین زن و شوهر و زندگی خانوادگی چنین میاندیشد و آن را بر چنین پایههایی استوار ساخته است. تشکیل چنین خانوادههایی در خور انسان است و سعادت جسمانی، نفسانی، دنیوی و اخروی او را تأمین میکند. اگر بنیاد خانواده بر پایههای ایمان و محبت استوار گردد،کانون خانواده گرم و با صفا میشود و از کشمکشها، اختلافات، طلاق و فروپاشی جلوگیری میکند. پیامبراسلام صلی الله علیه و آله فرمود: « کاملترین مردم از جهت ایمان،کسی است که اخلاقش خوبتر باشد، و بهترین شما کسانی هستند که نسبت به همسران خود خوش رفتارتر باشند .» (بحار الانوار،ج۱، ص۳۸۹)امام سجاد علیه السلام فرمود: «حق همسرت این است که بدانی خدای متعال او را وسیله آرامش و انس تو قرار داده و بدانی که او نعمتی است از جانب خدا برای تو، پس او را گرامی بدار و با وی مدارا کن،گر چه تو نیز بر او حقی بزرگ داری، اما باید نسبت به او دلسوز و مهربان باشی. باید خوراک و پوشاک او را تأمین کنی و اشتباهات و لغزشهایش را ببخشی » (بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۵)
قال الامام الباقر – علیه السلام – : إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ کتَبَ عَلَی الرِّجالِ الْجِهادَ وَ عَلَی النِّساءِ الْجِهادَ فَجِهادُ الرَّجُلِ أنْ یَبْذُلَ مالَهُ وَ دَمَهُ حَتّی یُقْتَلَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ جِهادُ الْمَرْأةُ أنْ تَصْبِرَ عَلی ماتَری مِنْ أذی زَوْجِها وَ غِیرَتِهِ.
امام باقر – علیه السلام – فرمودند: خداوند متعال برای مردان جهاد را مقرّر داشت و برای زنان نیز جهاد را منظور داشت و جهاد مردان آن است که مال و جان خویش را در راه خدا ایثارکنند، ولی جهاد زنان آنست که بر اذیت های شوهر و غیرت ورزیهای او صبر کنند.(وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۱۵۷)
اسلام عنایت ویژهای به اخلاق دارد و رعایت ارزشهای اخلاقی را برای سلامت خانواده و تحکیم بنیان آن ضروری و لازم میداند. به نظر میرسد یکی از عوامل مهم تزلزل بنیاد خانواده، بیتوجهی به مسائل اخلاقی است و برای حل این مشکل بزرگ که خانواده را در معرض تهدید جدی قرار داده ، چارهای جز احیای ارزشهای اخلاقی به ویژه اخلاق خانواده نداریم.
جمع بندی
عنصر ایمان و دینداری در تحکیم خانواده جایگاه والایی را به خود اختصاص داده است و بین افول دینداری و ضعف نهاد خانواده رابطه مستقیمی وجود دارد. هنگامی که کانون گرم خانواده دچار بحران شود، تربیت دینی نیز ضربه جبران ناپذیری خواهد خورد. بنابراین آنچه بایستی مد نظر قرار گیرد، این است که عنصر دین و حضور آن در غالب خانواده ها باعث تحکیم روابط انسانی و اخلاقی و زناشویی شده و به تبع آن به تربیت صحیح و قاعدهمند فرزندان و بالاخره ایجاد جامعه سالم کمک می کند. اگر چه حفظ ارزش های سنتی در شرایط جدید دشوار است؛ اما باید برای حفظ ارزشهای دینی و روابط انسانی در خانواده بیشتر کوشید و آن ارزش ها و روابط باید مبتنی بر عشق، احترام و مراقبت از یکدیگر باشند. همه ما پذیرفته ایم که تربیت دینی و زندگی اجتماعی برای بشر سودمند است. از سوی دیگر، تربیت دینی و زندگی اجتماعی معمولاً از طریق خانواده به دست میآید. کودکان از مسیر این نهاد با مکان های عبادی رابطه برقرار میکنند و با آموزش، ایمان را در وجود خود استحکام می بخشند.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی بصیرت
وحدت اسلامی؛ مسأله استراتژیک
گزیده بیانات مقام معظم رهبری؛
وحدت اسلامی و اتحاد بین مسلمین از جمله اصلیترین و بنیادیترین موضوعات در اندیشهی سیاسی و فرهنگی رهبر معظم انقلاب اسلامی است. اهمیت این موضوع نزد آیت الله خامنه ای تا آنجاست که ایشان وحدت اسلامی را به عنوان “مسألهای استراتژیک” و نه تاکتیکی معرفی نموده و همواره علما، روشنفکران، برجستگان سیاسی و آحاد امت اسلامی را به وحدت ذیل دستورات و آموزههای قرآن کریم و ارادت و محبت به پیامبر اسلام حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دعوت کردهاند.
در اندیشهی مقام معظم رهبری اتحاد مسلمانان و پرهیز آنان از اختلاف و تفرقه، زمینهای مساعد برای “ایستادگی جمعی در برابر زورگوییهای نظام سلطه"و “دفاع از منافع و حقوق ضایعشدهی جهان اسلام” به شمار میآید.
آنچه در ادامه میآید گزیدهای از بیانات رهبر انقلاب اسلامی دربارهی وحدت اسلامی است که مواردی چون:
الف - معنا، اهمیت و ضرورت وحدت اسلامی
ب - خطرات و موانع پیشروی وحدت اسلامی
ج - پیشنهادات و راهکارهایی برای تحقق وحدت اسلامی
در آن مورد توجه و بازخوانی قرار گرفته است.
الف- معنا، اهمیت و ضرورت وحدت اسلامی
وحدت به معنای تمسک “جمعی” به حبلاللَّه است
قرآن میفرماید: “واعتصموا بحبل اللَّه جمیعاً ولاتفرّقوا". اعتصام به حبلاللَّه برای هر مسلمان یک وظیفه است؛ اما قرآن اکتفا نمیکند به اینکه ما را به اعتصام به حبلاللَّه امر کند، بلکه به ما میگوید که اعتصام به حبلاللَّه را در هیئت اجتماع انجام بدهید؛ “جمیعاً"؛ همه با هم اعتصام کنید. و این اجتماع و این اتحاد، یک واجب دیگر است. بنابراین، علاوه بر اینکه مسلمان باید معتصم به حبلاللَّه باشد، باید این اعتصام را به همراه دیگرِ مسلمانها و همدست با آنها انجام دهد. ما این اعتصام را درست بشناسیم و آن را انجام دهیم. آیهی شریفهی قرآن میفرماید: “فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن باللَّه فقداستمسک بالعروة الوثقی". این، اعتصام به حبلاللَّه را برای ما معنا میکند. تمسک به حبلاللَّه چگونه است؟ با ایمان باللَّه و کفر به طاغوت. امروز طاغوت اعظم در دنیا، رژیم ایالات متحده امریکاست.(۱)
اتحاد مسلمین به معنای انصراف از عقاید خاص نیست
مراد ما از وحدت اسلامی، یکی شدن عقاید و مذاهب اسلامی نیست. میدان برخورد مذاهب و عقاید اسلامی و عقاید کلامی و عقاید فقهی - هر فرقهای عقاید خودش را دارد و خواهد داشت - میدان علمی است؛ میدان بحث فقهی است؛ میدان بحث کلامی است و اختلاف عقاید فقهی و کلامی میتواند هیچ تأثیری در میدان واقعیت زندگی و در میدان سیاست نداشته باشد. مراد ما از وحدت دنیای اسلام، عدم تنازع است: “ولاتنازعوا فتفشلوا". تنازع نباشد، اختلاف نباشد.(۲)
اتحاد مسلمین، به معنای انصراف مسلمین و فِرَق گوناگون از عقاید خاص کلامی و فقهی خودشان نیست؛ بلکه اتحاد مسلمین به دو معنای دیگر است که هر دوی آن باید تأمین بشود: اول این که فِرَق گوناگون اسلامی (فِرَق سنی و فِرَق شیعه) - که هر کدام فِرَق مختلف کلامی و فقهی دارند - حقیقتاً در مقابله با دشمنان اسلام، همدلی و همدستی و همکاری و همفکری کنند. دوم این که فِرَق گوناگون مسلمین سعی کنند خودشان را به یکدیگر نزدیک کنند و تفاهم ایجاد نمایند و مذاهب فقهی را باهم مقایسه و منطبق کنند. بسیاری از فتاوای فقها و علما هست که اگر مورد بحث فقهیِ عالمانه قرار بگیرد، ممکن است با مختصر تغییری، فتاوای دو مذهب به هم نزدیک شود.(۳)
وحدت یعنی ایستادگی متحدانه در برابر دشمن مشترک
امروز منطقه جغرافیایی مسلمانان، مهمترین مناطق عالم است. کشورهای آنها از لحاظ طبیعی، جزو ثروتمندترین کشورهای عالم است. امروز دروازه آسیا به اروپا، دروازه اروپا به آسیا و آفریقا، آفریقا به اروپا و آسیا، متعلّق به مسلمانان است. این منطقه سوقالجیشی و سرزمینهای بابرکتی که در اختیار مسلمانان است، امروز حامل و حاوی امکاناتی چون نفت و گاز و امثال اینهاست که بشر برای تمدّن خود، به صورت روزمرّه به آن احتیاج دارد. یک میلیارد و چند صد میلیون نفر مسلمان هستند؛ یعنی بیش از یک پنجمِ مردم دنیا. این همه جمعیت، در چنین منطقهای؛ آن هم با برافراشته شدن پرچم اسلام در قلب این منطقه - یعنی در ایران اسلامی که امروز قلب و مرکز اصلیِ دنیای اسلام است - چرا باید از این استفاده نشود؟ این، یک امکان بزرگ در اختیار مسلمانان است.
وقتِ آن رسیده است که دنیای اسلام به خود آید و اسلام را به عنوان صراط المستقیم الهی و راه نجات انتخاب کند و در آن، با استحکام قدم بردارد. وقت آن رسیده است که دنیای اسلام، اتّحاد خود را حفظ کند و در مقابل دشمن مشترکی که همه گروههای اسلامی، آسیب آن دشمن را دیدهاند - یعنی استکبار و صهیونیسم - به طور متّحد بایستد، شعارهای واحدی بدهد، تبلیغ واحدی بکند و راه واحدی را بپیماید. انشاءاللَّه مورد تأیید پروردگار و مورد حمایت قوانین و سنن الهی هم خواهد بود و پیش خواهد رفت.(۴)
وحدت مسلمین؛ مسأله استراتژیک
هدف از این کار آن است که با شعار وحدت مسلمین، که شعار درست و ضرورییی هم است و من از قدیم این اعتقاد و تفکر را داشتم و دارم و آن را یک مسألهی استراتژیک میدانم - یک مسألهی تاکتیکی و مصلحتی هم نیست که حالا بگوییم مصلحت ما ایجاب میکند که با مسلمین غیر شیعه ارتباطات داشته باشیم - مسلمانان، بتدریج این اختلافات مذهبی و طایفهیی را کم کنند و از بین ببرند؛ چون در خدمت دشمنان است. ما با این انگیزهی صحیح، مسألهی وحدت مسلمین را در جمهوری اسلامی، یک مسألهی اساسی قرار دادهایم. امام بارها فرمودند، ارگانهای مختلف جمهوری اسلامی نیز بر این اساس برنامهریزی و طراحی و تلاش کردند و ماها هم سخنرانی کردیم.(۵)
ب- خطرات و موانع پیشروی وحدت اسلامی
کجفهمی و بیاطلاعی؛ مانع اتحاد
انسجام اسلامی در یک وجه، خود ناظر به همهی دنیای اسلامی است باید با هم منسجم باشند؛ باید به یکدیگر کمک کنند؛ هم دولتهای اسلامی، هم ملتهای اسلامی. و دولتهای اسلامی در استفادهی از ظرفیت ملتهای اسلامی برای ایجاد این وحدت بزرگ، میتوانند سهم و نقش داشته باشند.
چیزهایی مانع از اتحاد میشود. عمدهی آنها بعضاً کجفهمیها و بیاطلاعیهاست؛ از حال هم خبر نداریم؛ دربارهی هم توهمات میکنیم؛ دربارهی عقاید هم، دربارهی تفکرات یکدیگر دچار اشتباه میشویم؛ شیعه دربارهی سنی، سنی دربارهی شیعه؛ فلان ملت مسلمان دربارهی آن ملت دیگر، دربارهی همسایهاش؛ سوء تفاهمها، که دشمنان هم بشدت بر این سوءتفاهمها دامن میزنند. افرادی هم متأسفانه بر اثر همین سوء فهم، سوء تحلیل، ندیدن نقشهی کلی دشمن، بازیچهی این بازی دشمن قرار میگیرند و دشمن از آنها استفاده میکند. گاهی یک انگیزهی خیلی کوچک، انسانی را وادار میکند حرفی بزند، موضعی بگیرد، کاری بکند که دشمن در نقشهی کلی خود از آن حرف استفاده میکند و شکاف را بین برادران زیاد میکند.(۶)
عوامانه شدن اختلافات مذهبی؛ عامل درگیری و خشونت بین مسلمانان
اختلاف بین طرفداران دو عقیده بر اثر تعصبات، یک امری است که هست و طبیعی است، و مخصوص شیعه و سنی هم نیست. بین فِرَق شیعه، خودشان؛ بین فِرَق سنی، خودشان؛ در طول زمان از این اختلافات وجود داشته است. تاریخ را نگاه کنید، میبینید هم بین فرق فقهی و اصولی اهل تسنن - مثل اشاعره و معتزله، مثل حنابله و احناف و شافعیه و اینها - هم بین فرق مختلف شیعه، بین خودشان، اختلافاتی وجود داشته است. این اختلافات وقتی به سطوح پایین - مردم عامی - میرسد، به جاهای تند و خطرناکی هم میرسد؛ دست به گریبان میشوند. علما مینشینند با هم حرف میزنند و بحث میکنند؛ لیکن وقتی نوبت به کسانی رسید که سلاح علمی ندارند، از سلاح احساسات و مشت و سلاح مادی استفاده میکنند که این خطرناک است. در دنیا این همیشه بوده؛ همیشه هم مؤمنین و خیرخواهان سعی میکردند که مانع بشوند؛ علما و زبدگان، تلاششان این بوده است که نگذارند سطوح غیرعلمی کارشان به درگیری برسد؛ لیکن از یک دورهای به این طرف، یک عامل دیگری هم وارد ماجرا شد و آن “استعمار” بود. نمیخواهیم بگوییم اختلاف شیعه و سنی همیشه مربوط به استعمار بوده؛ نه، احساساتِ خودشان هم دخیل بوده؛ بعضی از جهالتها، بعضی از تعصبها، بعضی از احساسات، بعضی از کجفهمیها دخالت داشته؛ لیکن وقتی استعمار وارد شد، از این سلاح حداکثر استفاده را کرد.(۷)
ج- پیشنهادات و راهکارهایی برای تحقق وحدت اسلامی
برجستگان مبارزهی با استعمار بر وحدت تکیه کردهاند
لذا شما میبینید برجستگان مبارزهی با استعمار و استکبار، روی مسئلهی “وحدت امت اسلامی” تکیهی مضاعف کردهاند. شما ببینید سیدجمالالدین اسدآبادی (رضواناللَّهتعالیعلیه) معروف به افغانی و شاگرد او شیخ محمد عبده و دیگران و دیگران، و از علمای شیعه مرحوم شرفالدین عاملی و بزرگان دیگری، چه تلاشی کردند برای اینکه در مقابلهی با استعمار نگذارند این وسیلهی راحتِ در دست استعمار، به یک حربهی علیه دنیای اسلام تبدیل شود. امام بزرگوار ما از اول بر قضیهی وحدت اسلامی اصرار میکرد. (۸)
وجود نبیّ مکرّم اسلام(ص)؛ بزرگترین مایه وحدت اسلامی
وجود نبیّ مکرّم اسلام(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم)، بزرگترین مایهی وحدت در همهی ادوار اسلامی بوده است و امروز هم میتواند باشد؛ چون اعتقاد آحاد مسلمانان به آن وجود اقدسِ بزرگوار، با عاطفه و عشق توأم است و لذا آن بزرگوار، مرکز و محور عواطف و عقاید همهی مسلمانهاست و همین محوریت، یکی از موجبات انس دلهای مسلمین و نزدیکی فِرَق اسلامی با یکدیگر به حساب میآید.
توصیهی ما به همهی مسلمانان عالم این است که روی ابعاد شخصیت پیامبر و زندگی و سیره و اخلاق آن حضرت و تعالیمی که از آن بزرگوار مأثور و منصوص است، کار زیادی بشود.(۹)
مساله غدیر؛ یکی از محورهای وحدت اسلامی
مسأله غدیر هم میتواند مایه وحدت باشد؛ همچنان که مرحوم آیةاللَّه شهید مطهری مقالهای با عنوان “الغدیر و وحدت اسلامی” دارد. او کتاب الغدیر را - که درباره مسائل مربوط به غدیر است - یکی از محورهای وحدت اسلامی میداند که درست هم هست. ممکن است به نظر عجیب بیاید، اما واقعیت مطلب همین است. خودِ مسأله غدیر، غیر از جنبهای که شیعه آن را به عنوان اعتقاد قبول کرده است - یعنی حکومت منصوب امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام از طرف پیامبر که در حدیث غدیر آشکار است - اصل مسأله ولایت هم مطرح شده است. این دیگر شیعه و سنّی ندارد.
اگر امروز مسلمانان جهان و ملتهای کشورهای اسلامی، شعار ولایت اسلامی سر دهند، بسیاری از راههای نرفته و گرههای ناگشوده امت اسلامی باز خواهد شد و مشکلات کشورهای اسلامی به حل نزدیک خواهد گشت.(۱۰)
ارشاد گروههای تکفیری و آگاهسازی مردم؛ وظیفهی علما
ما بایستی مردم خودمان را هشیار و بیدار کنیم و خودمان مراقب باشیم. آن کسانی که بدون فهم، فهم حقیقت، بدون تقوا، جمعیت عظیمی از مسلمانان را از دین خارج میدانند، خارج میکنند، تکفیر میکنند این گروههای تکفیریِ نادان - حقیقتاً مناسبترین صفت برای اینها نادانی است، اگرچه در آنها خباثت هم هست، اما جهالت مهمترین خصوصیت اینهاست - اینها را بایستی ما تا آنجایی که میتوانیم، ارشاد کنیم؛ مردم را از اینها بترسانیم که مردمِ ما “و لتصغی الیه افئدة الذین لایؤمنون بالأخرة و لیرضوه و لیقترفوا ما هم مقترفون” بعضیها به خاطر ضعف ایمان، به خاطر ضعف معرفت، مجذوب این حرفهای دشمنان میشوند. ما باید مراقبت کنیم. وظیفهی علما، وظیفهی سنگینی است. امروز وحدت دنیای اسلام، یک هدف اعلاست که اگر این وحدت حاصل شد، آن وقت دنیای اسلام حقیقتاً میتواند به عزت کامل و عمل به احکام اسلامی دست پیدا کند؛ میتواند این کار را هم بکند. هم دولتها باید کمک کنند، هم ملتها باید کمک کنند.(۱۱)
منشور وحدت اسلامی را تهیه کنید
علاج اصلی، داروی اصلی برای امروزِ دنیای اسلام، داروی “اتحاد” است؛ باید با هم متحد بشوند. علما و روشنفکران اسلام بنشینند و منشور وحدت اسلامی را تنظیم کنند؛ منشوری تهیه کنند تا فلان آدم کجفهمِ متعصبِ وابستهی به این، یا فلان، یا آن فرقهی اسلامی، نتواند آزادانه جماعت کثیری از مسلمانان را متهم به خروج از اسلام کند؛ تکفیر کند. تهیهی منشور جزو کارهایی است که تاریخ، امروز از روشنفکران اسلامی و علمای اسلامی مطالبه میکند. اگر شما این کار را نکنید، نسلهای بعد از شما مؤاخذه خواهند کرد. میبینید دشمنیِ دشمنان را ! میبینید تلاش آنها را برای نابود کردن هویت اسلامی و ایجاد اختلاف بین امت اسلامی! بنشینید علاج کنید؛ اصول را بر فروع ترجیح بدهید. در فروع ممکن است افراد یک مذهب هم با همدیگر اتحاد نظر نداشته باشند؛ مانعی ندارد. مشترکات بزرگی وجود دارد؛ گرد این محور - محور مشترکات - همه مجتمع شوند. مواظب توطئهی دشمن باشند؛ مواظب بازی دشمن باشند. خواص، بین خودشان بحثهای مذهبی را بکنند، اما به مردم نکشانند؛ دلها را نسبت به یکدیگر چرکین نکنند؛ دشمنیها را زیاد نکنند؛ چه بین فرقههای اسلامی، چه بین ملتهای اسلامی، چه بین گروههای اسلامی در یک ملت.(۱۲)
نظرات فرق مختلف اسلامی را در مجموعهای واحد جمع کنید
علمای اسلامی باید کوشش کنند. فقها و متکلمین و فلاسفهی اسلامی بنشینند آراء را با یکدیگر تطبیق کنند و آنها را در مجموعههایی جمع نمایند تا نظرات فِرَق مختلف اسلامی در مجموعهی واحد و با نگاه مساعد به یکدیگر، در اختیار همهی مسلمین قرار بگیرد. این، از جمله کارهای بسیار لازم و ضروری است.(۱۳)
(۱) - بیانات در دیدار شرکت کنندگان در همایش کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۸۵/۰۵/۳۰
(۲) - بیانات در دیدار شرکت کنندگان در همایش کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۸۵/۰۵/۳۰
(۳) - بیانات در دیدار میهمانان شرکتکننده در کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۶۸/۰۷/۲۴
(۴) - بیانات در دیدار مهمانان کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۷۶/۰۵/۰۱
(۵) - بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنفرانس جهانی اهلبیت(ع) ۱۳۶۹/۰۱/۲۶
(۶) - بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۸۶/۰۱/۱۷
(۷) - بیانات در دیدار شرکتکنندگان در هماندیشی علمای اهل تسنن و تشیع ۱۳۸۵/۱۰/۲۵
(۸)- بیانات در دیدار شرکتکنندگان در هماندیشی علمای اهل تسنن و تشیع ۱۳۸۵/۱۰/۲۵
(۹)- بیانات در دیدار میهمانان شرکتکننده در کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۶۸/۰۷/۲۴
(۱۰)- بیانات در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت رضا(ع) ۱۳۷۹/۰۱/۰۶
(۱۱)- بیانات در دیدار شرکتکنندگان در هماندیشی علمای اهل تسنن و تشیع ۱۳۸۵/۱۰/۲۵
(۱۲)- بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۸۶/۰۱/۱۷
(۱۳)- بیانات در دیدار میهمانان شرکتکننده در کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۶۸/۰۷/۲۴
برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیه الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی)
روایت تاریخی؛ هفته وحدت چگونه نامگذاری شد؟
شاید جالب باشد که بدانیم ایده ی نام گذاری هفته ای به نام «وحدت»، مربوط به دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیست. این نام گذاری پیش از انقلاب نیز در سیستان و بلوچستان اجرا شده است؛ زمانی که حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) در ایرانشهر روزگار تبعید خود را سپری می کردند. روایت این نام گذاری را از سخنان رهبر انقلاب اسلامی بخوانیم:
شکل گیری اولین هفته وحدت در دوران تبعید
یکى از ابزارهاى همیشه مورد استفاده ى دشمنان ملتهاى مسلمان براى اختلاف، مسئله ى اختلافات مذهبى، شیعه و سنى و از این قبیل بوده. دعوا درست کنند، اختلاف ایجاد کنند، برادران را به جان هم بیندازند، اختلافات را بزرگ کنند، برجسته کنند، موارد اشتراک و اتحاد را ضعیف کنند، کمرنگ کنند، یک چیز کوچک را بزرگ کنند، برجسته کنند؛ این همه نقاط اشتراک را که بین برادران سنى و شیعه هست، کوچک کنند، ضعیف کنند؛ این کارى است که دائم انجام گرفته است، الان هم دارد انجام می گیرد.
جمهورى اسلامى از اولین روز در مقابل این توطئه ایستاده است؛ علت هم این است که ما ملاحظه ى کسى را نمیکنیم؛ این عقیدهى ماست. قبل از اینکه نظام اسلامى تشکیل بشود، برادران ما، بزرگان نهضت، بزرگان مبارزهى انقلابى در آن روز - که هنوز خبرى از حکومت اسلامى و جمهورى اسلامى نبود - در جهت وحدت شیعه و سنى تلاش میکردند. من خودم در بلوچستان تبعید بودم. از آن زمان تا حالا با علماى سنى حنفى شهرهاى بلوچستان - ایرانشهر و چابهار و سراوان و زاهدان - با آنهائى که بحمدالله زنده هستند، رفیقیم، نزدیکیم، صمیمى هستیم. من آنجا تبعیدى بودم، دستگاه ها نمیخواستند بگذارند تلاشى از سوى ما انجام بگیرد؛ اما در عین حال ما گفتیم بیائید کارى کنیم که یک نشانهاى از اتحاد شیعه و سنى را در این شهر نشان بدهیم؛ که این مسئلهى هفتهى وحدت - ولادت نبى اکرم در دوازدهم ربیعالاول به روایت اهل سنت، و در هفدهم ربیعالاول به روایت شیعه - آن روز به ذهن ما رسید و در ایرانشهر آن را عمل کردیم؛ یعنى از دوازدهم تا هفدهم جشن گرفتیم. این یک فکر عمیقى بوده است، مال امروز و دیروز نیست. ۱۳۹۰/۰۷/۲۵
فکر وحدت اسلامی یک فکر زودگذر نیست
فکر وحدت اسلامى یک فکر زودگذرِ تازه پا نیست، بلکه از اعماق دل ما مى جوشد. سنّى براى خود سنّى است، شیعه هم براى خود شیعه است، هرکدام عقاید و مناسکى دارند و هیچ کدام دیگرى را مجبور نمى کند که مثل من وضو بگیر یا اعمال دیگر را مثل من انجام بده. حقیقت این است که هر دو به خداى واحد، قبله ى واحد، پیامبر واحد، اهداف و ارزشهاى واحد و به اسلام واحد معتقدند. چرا اینها را فراموش کنیم؟! من در همان روزهایى که تبعید بودم - آقاى مولوى قمرالدّینى این جاست - پیغام دادم، خودم به مسجد ایشان رفتم و گفتم بیایید این یک هفته میان هفده ربیع - که ما شیعه ها هفده ربیع را روز ولادت پیغمبر مى دانیم و جشن مى گیریم - و دوازده ربیع را - که شما سنّیها روز ولادت پیامبر مى دانید - جشن بگیریم. ما بگیریم، شما هم بگیرید. ایشان هم قبول کرد. اتّفاقاً در همان روزهاى اوّل و دوم در ایرانشهر سیل آمد و بساط همه چیز را به هم زد و ما در کار امداد مردم افتادیم و نتوانستیم کارى انجام دهیم. به این چیزها توجّه داشته باشید. خوب؛ طبیعى است که هر کسى براى عقاید خود احترام و ارزش قائل است. اما اگر زید به عقیدهى خود احترام مىگذارد، مگر مستلزم این است که به عقیده ى عمرو اهانت کند؟! یا اگر عمرو به عقیده ى خود احترام مى گذارد، مگر مستلزم این است که به زید اهانت کند؟! چرا؟! دشمن همین را مى خواهد و این آتش عجیبى است اگر مشتعل شود.
الان شما ببینید در همین همسایگى این مرز ما، دستهایى اختلاف و تفرقه بین شیعه و سنّى را تحریک مى کنند. سرِ همین اختلافات، همدیگر را کافر و فاسق و فلان مى دانند و مى کشند. این است که من تأکید مى کنم و این نکته ى اساسى است. بله؛ از دوستان و علماى عزیز خیلى متشکّرم که تلاش کردید؛ اما این تلاش را تعمیق کنید و به دوستیها عمق ببخشید؛ هرکدام هم در مذهب خود پایدار و ثابت قدم بمانید. بحث علمى و فکرى و غیره هم به جاى خود محفوظ، خیلى خوب است و مانعى هم ندارد. اما مراقب اختلاف باشید؛ مراقب مردم باشید؛ مراقب دست دشمن باشید. 1381/12/02
علما به ندای وحدت پاسخ مثبت دادند
اوّلِ انقلاب هم اوّلین نقطه اى که امام، هیأت اعزام کردند، گمان مىکنم بلوچستان بود. بنده را خواستند، یک حکم هم نوشتند که در رادیو خوانده شد. من با جماعتى راه افتادم و به بلوچستان رفتم. مرحوم مولوى عبدالعزیز ساداتى ملازهى آن موقع حیات داشتند؛ رفتیم ایشان را در سراوان دیدیم.
غرض؛ دوستان فراوانى از مجموعه ى علماى منطقه بودند که به نداى وحدت پاسخ مثبت دادند. بالاتر از این بگویم؛ در دلِ خودشان حقیقتاً این ندا وجود داشت. جامعه ى ایرانى و اسلامى از این وحدت سود برد. اوایل انقلاب با ایجاد درگیرى و با استفاده از بعضى آدمهاى ناباب توانستند در ایرانشهر و جاهاى دیگر کارهایى بکنند؛ لیکن به جایى نرسید و اختلاف مورد نظر آنها بحمداللَّه به وجود نیامد…
من خودم همان سفرى که آمدم، در ایرانشهر همه ى رؤساى طوایف را جمع کردم و در جلسه اى با آنها صحبت کردم و گفتم نظامِ جمهورى اسلامى بنا دارد که در سرتاسر کشور عدالت واقعى را اجرا کند؛ لذا ظلم و تعرّض و تبعیض را بین استانها و طوایف کشور هیچ تحمّل نمى کند و شما به این امر کمک کنید. به آنها گفتم که این نظام از نظام قبل به مراتب نیرومندتر است؛ چون آن نظام به دستگاههاى امنیتى و اطّلاعاتى و سلاحِ خودش متّکى بود؛ اما این نظام به عواطف و دلها و علایق مردم متّکى است.
۱۳۷۹/۰۸/۱۶
منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیه العظمی خامنه ای (مدظله العالی)