وظائف و ویژگیهای مبلّغ
از جمله محورهای تعیین کننده در اثر بخشی تبلیغات دینی خود مبلّغ است، چرا که مبلّغ دینی نمیتواند به عمق جان و روح مخاطب نفوذ کند مگر اینکه خود دارای ویژگیهای خاصی از لحاظ علم و عمل نسبت به مخاطبین باشد تا علم خود را به کمک الگودهی در مخاطب به عمل تبدیل کند.
لذا ذیلا به اهم وظایف و ویژگیهای مبلّغ به اختصار اشاره میشود:
1ـ اخلاص (رکن اول تبلیغ)/ مؤثر واقعی خداوند متعال است
مبلّغ باید با اخلاص و به دور از حب و بغض برنامههای تبلیغی را انجام دهد. اخلاص در عمل رمز موفقیت مبلّغ است. زیرا مؤثر واقعی خداوند متعال است و اگر تبلیغ به خاطر خدا انجام گیرد، بر دلها اثر خواهد گذاشت. قیام برای خدا شیوه تمامی رسولان الهی همچون حضرت نوح، هود، صالح، لوط، شعیب و خاتم رسولان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است.
رهبر معظم انقلاب میفرماید: «اخلاص شرط اصلی تبلیغات است، اگر از بالاترین سطوح تا پایینترین سطوح ذرهای اغراض شخصی به میان آمد و من و ما مطرح شد، تبلیغات خراب میشود. رکن اول تبلیغات سرآغاز آن به نام خدا و اتمام آن برای خداست و الا اگر بر خلاف این باشد دیگر تبلیغ نیست. تنها کلامی که از قلب خارج میشود به قلب خواهد نشست. کلامی که برای خاطر خدا نباشد به دل نیز نمینشیند».
2ـ تبلیغ عملی/ باید اعمال و رفتار دعوت کنند
تلاش تبلیغی باید به وسیله کسانی که مورد اعتماد مردم هستند انجام گیرد. برای جلب اعتماد مردم باید اعمال و رفتار دعوت کننده مطابق گفتار و پیامش باشد. چنانکه تمامی پیامبران و ائمه اطهار علیهم السلام، چنین بودند و به هر آنچه میگفتند خود عامل بودند.
رهبر معظم انقلاب میفرماید: «عمل هر فرد (مبلّغ و روحانی) در سفر حج … میتواند در معرفی و شناسائی جمهوری اسلامی و رهبران آن نقش بسزایی داشته باشد».
3ـ صیانت از آرمان و ارزشهای انقلاب اسلامی
مبلّغ باید در مسیر دفاع از اصول نظام مقدس جمهوری اسلامی و آرمانهای انقلاب اسلامی و شناخت توطئههای فرهنگی ـ تبلیغی بیگانگان حرکت کرده و نسبت به برانگیختن احساس مسئولیت آحاد جامعه در قبال نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران حساس باشد.
4ـ ایمان به هدف
مبلّغ باید آنقدر به هدف خود ایمان قلبی داشته باشد که سخنان او در دیگران تأثیر گذارد. همچنین رسول خدا (ص) فرمودهاند: اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند دست از هدف خود بر ندارم. و همچون خضر در حالت گرسنگی و تشنگی رسالت خویش را انجام دهد. رسول خدا به خاطر ایمان به هدف، حاضر به مباهله شد. یعنی دشمنان خدا فرمودند در صورتی که سخنانش دروغ باشد حاضر است خود و عزیزترین کسانش مورد نفرین و هلاکت قرار گیرد. در نهایت این که بداند سخنی که از دل برآید لاجرم بر دل مینشیند اگر به گفتههای خود ایمان قلبی داشته باشد، سخنانش تأثیرپذیر خواهد بود.
5ـ شناخت مخاطبان
شناخت و ارزیابی فرهنگ و آداب و رسوم، آرمانها، آرزوها، کمبودها، مشکلات و نیز گروه سنی، میزان تحصیلات، شغل اقشار مختلف مردم در جامعه یکی از رموز موفقیت مبلغین و روحانیون در اتخاذ شیوه تبلیغات مناسب و مطلوب، و تنفیذ و ترویج محتوای پیامشان در بین مردم میباشد.
رهبر انقلاب در این رابطه (خطاب به مسئولین سازمان تبلیغات اسلامی) میفرماید: «جامعه ما از اقشاری شکل یافتهاند که هر کدام به یک نوع زبان و بیان نیازمند هستند، و به همین لحاظ است که باید (برای تبلیغات) در همه سطوح مواد و مایههای لازم را با محتوای مناسب داشته باشید».
6ـ پیشگام بودن در هر امر خیری
مبلّغ؛ امام، رهبر و پیشوای دیگران است و کسی که خود را برای رهبری مردم گمارده است باید در همه کارها پیشگام باشد و قبل از تعلیم دیگران به تعلیم خود بپردازد. باید قبل از اینکه مردم را به انجام کارهای خوب دستور دهد، خود آنها را انجام داده باشد و قبل از نهی دیگران از اعمال زشت و ناروای خودش آن اعمال را ترک کند که این صفت الهی بوده است. زیرا امر به معروف از عامل به آن موثر است و خلاصه این که: دو صد گفته چون نیم کردار نیست
7ـ سعه صدر و استقامت
حضرت موسی (ع) به عنوان یک مبلّغ هنگام رفتن به سوی فرعون زمان خویش، برای هدایت و آگاه کردن او از پروردگارش سعه صدر و قدرت تحمل سختیها را درخواست کرد. «قال رب اشرح لی صدری، و یسرلی امری، و احلل عقده من لسانی یفقه قولی».
مبلغ باید بداند که مخاطبان او یکسان نیستند بعضی به زبان ایمان میآورند اما در قلب ایمانی ندارند و در مسیر کفر بر یکدیگر سبقت میگیرند. بنابراین نباید اندوهگین شود که خدای متعال، رسول گرامیش را دلداری میدهد مبلغ با ایمان، از زخم زبانها و طعنههای منکران غمگین نمیشود و صبر پیشه میکند و میداند که عزت برای خدا است و او شنوا و داناست.
8ـ قاطعیت در گفتار
از صفات بسیار خوب یک مبلغ آنست که در گفتار حق در مقابل کجیها و بدیها از هیچ کسی هراسی را به دل راه ندهد. «الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون احداً الا الله»(سوره احزاب/39)
9ـ انتقاد پذیری
همه ما انسانها از خطا و اشتباه مصون نیستیم و احتمال خطا و اشتباه در همه افراد وجود دارد به خاطر اینکه نفس اماره انسان، او را به طرف بدی دعوت میکند و امر به بدی میکند. دیگر اینکه انتقاد پذیری یکی از صفاتی است که انسان را در راه رسیدن به کمال کمک میکند. کسی که عیوب خود را نادیده بگیرد خود را بین مردم رسوا میکند. اما کسی که نصیحت دیگران را بپذیرد در عقل مردم شریک شده است. «ما اُبرء: نفسی ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربی».
10ـ مهربان و دلسوز بودن
نه تنها در سخن گفتن بلکه در برخوردها و معاشراتها نیز نرم بودن و مدارا کردن لازم است؛ چرا که با نرمی و نیکی کردن مردم به دین خدا کشیده میشوند و بنا به تجارب فراوان مبلغین، تندی و اکراه نمیتوان مردم را به راه راست هدایت کرد.
خداوند متعال در قرآن دلیل موفقیت پیامبر را، مهربانی و ملایمت او میداند که اگر پیامبر این صفت را نداشت مردم از دور او متفرق میشدند.«فبما رحمه من الله کنت لهم و لو کنت ففلا غلیظ القلب لا نفضوا من حولک» و پیامبرش را پیامبر رحمت برای عالمیان، بخصوص مومنین میداند:«و کان بالمومنین رحیما».
11ـ ساده زیستن و همدردی با محرومین
آنچه مسلم است این است که هنگام مطالعه و ارزیابی اوضاع فرهنگی، اخلاقی و اجتماعی هر جامعه میبایست شیوه زندگی علماء و اندیشمندان و رهبران مذهبی و مبلغان و متولیان آن جامعه را به عنوان یکی از عوامل موثر و تعیین کننده در وضعیت فرهنگی، اجتماعی آن سامان مورد بررسی قرار دهیم.
به عنوان نمونه در کشورهای غربی، به علت برخورداری رهبران مذهبی و اربابان کلیسا از زندگی پر زرق و برق و سکونت در کاخهای مجلل و شاهانه، مراوده و حشر و نشر با یال و کوپال دارها و اشراف و در نتیجه دوری از مردم و نیز عدم درک دردها و مشکلات، آنان، نه تنها بیان و کلامشان کمترین تأثیر و نفوذ را در مخاطبان نداشته، بلکه موجبات انحطاط و انحراف فکری و اخلاقی آنان را فراهم ساخته است.
لذا رعایت ساده زیستی و همدردی با محرومان و پرهیز از دنیا طلبی و تشریفات و تجملات از سوی مبلغان و روحانیون، از موثرترین و مفیدترین عوامل نشر و تبلیغ اسلام به شمار میآید.
12ـ توکل به خدا
مبلغ باید در عمل کردن به وظیفه تبلیغی خود نگاه اصلیش را معطوف به خدا کند، چون او فقط یک ابزار است و موثر واقعی خداوند متعال است و مبلغ باید کار خودش را که تبلیغ دین است انجام دهد، خواه مردم به حرف او گوش دهند یا گوش ندهند. او نباید نه از ایمان مردم دچار عجب شود و نه از کفر آنان دچار یأس شود بلکه باید در تمام لحظات به خداوند توکل کند. «فاذا عزمت فتوکل علی الله؛ پس هنگامی که تصمیم گرفتی به خدای بزرگ توکل کن».
13ـ داشتن شجاعت
شجاعت و حضور مستمر در صحنههای جهاد و مبارزه با دشمنان اسلام یکی دیگر از ویژگیها و مشخصههای بارز مبلغ است. مبلغی که مخاطبان و دوستان خود را به مبارزه علیه استکبار و مظاهر طاغوت دعوت میکند، خود میبایست در رأس جبهه مبارزه با آنها حضور یابد. در غیر اینصورت اغلب پیامها و دعوتهای او نتیجه معکوس خواهندداشت.
14ـ آراستگی و نظافت
به شهادت تاریخ یکی از عوامل مهم موفقیت رسول الله (ص) در گسترش دین اسلام پاکیزگی، خوشبویی و آراستگی ظاهر ایشان بوده است. هر گاه میخواستند از خانه خارج شوند در آب نگاه میکردند. در مسجدالنبی جایگاه حضور امام زین العابدین (ع) را از بوی خوش آن تشخیص میدادند. پیامبر (ص) برای عطر بیش از هر چیز دیگری پول مصرف میکردند.
از آنجا که مبلغ بیشتر از راه سخن گفتن تبلیغ میکند علاوه بر نظافت لباس و بدن به نظافت دهان و دندانها نیز باید توجه زیادی داشته باشد. نظافت بدن و لباس و همراه داشتن بوی خوش هم احترام به عبادت مردم و مسجد است و هم دعوت عملی برای زیاد شدن جمعیت در مجالس وعظ و تبلیغ.
15ـ آشنایی با زبانهای زنده دنیا
امروز که ملل محروم و تحت ستم جهان با عطش و امید، و گوشهای باز به نتایج انقلاب ما مینگرند و آرمان و پیروزی خویش را در پیروزی انقلاب اسلامی میبینند، بجاست که مبلغین اسلام و جمهوری اسلامی (لااقل) به یکی از زبانهای زنده دنیا آشنا شوند، تا بتوانند عمق پیام این انقلاب را به سمع آنان رسانده و دامهای شیاطین شرق و غرب را نشانشان دهند.
16ـ دخالت ندادن ملاحظات شخصی
مبلغ در راه انجام وظیفه تبلیغی با مشکلات و موانعی روبرو است. بنابراین اگر آمادگی کافی جهت مقابله با این موانع را در خود ایجاد نکند این ملاحظات موجب کم اثری یا بیاثر شدن تبلیغ و پایین آمدن انگیزه مبلغ خواهد شد. مبلغ باید در بیان حق ملاحظه خویشاوندان و حتی خود را نکند. «یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله و لو علی انفسکم و الوالدین و الاقربین» و یا ملاحظات اجتماعی و موقعیتی را کنار بگذارد، «و لا یجر منکم شأن قوم علی ان لا تعدلوا».
حال و هوای وداع با مرواریدهای پنهان در خاک
حال و هوای شب وداع:
بوی خوشایند اسپند و گلاب در محل نماز جمعه در دانشگاه تهران پیچیده است. تابوت شهدا که پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران روی آن کشیده شدهاند سه به سه کنار هم قرار گرفتند.
مادری پیر و خمیده روی ویلچری نشسته است و نوجوانی با سرعت او را حرکت میدهد. گویی مادر این چنین شتابان به دنبال گمشدهاش آمده است. شاید طاقتش طاق شده برای اینکه تابوتی را در آغوش بکشد، با او نجوا کند، اشک بریزد و سبک شود؛ شاید همین فرزندش باشد. 29 سال دوری و فراق میدانی یعنی چه؟
عکاسها و دوربینهای شبکههای مختلفی، جماعت مسئولین را دوره میکنند. سوال این است: مسئولان در قبال این شهیدان چه وظیفهای دارند؟
کنار پیکر شهدا حال و هوای خاصی است. پرچمهای قرمزرنگی که روی آن نوشته شده است: «هیهات منا الذلة»، «نه سازش نه تسلیم نبرد با آمریکا»، پرچمها کنار تابوتها و دست به دست زنان و مردان در هوا میچرخد.
قاری قرآن میخواند و آیه شریفه «وَلاتَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللهِ اَمواتًا بَل اَحیآءٌ عِندَ رَبِّهِم یرزَقون» در گوش میپیچد. بالای سن روی پرچمی نوشته است: «به دست بسته شهیدان قسم. ملت ما نمیپذیرد ستم»
حاج حسین یکتا و شب وداع:
یادگار جبهه ها که همیشه حرفهایش به دل می نشیند شروع می کند:
ـ هر موقع دیدی که روزی ما قطع میشود شهدا میآیند، ما را میهمان سفره خودشان میکنند. شهدا چگونه باید بگویند که ما را دوست دارند.
ـ سالها باید بگذرد تا جایگاه شهیدان برای ما مشخص شود. هنوز باید پیکر این شهدا در بیابانها آفتاب بخورد چرا که با دل خیلیها در آینده کار دارند.
ـ این شهدا شفا میدهند، شهدایی که در هر دوره جلوهای از خود را نشان میدهند و برای ما برکت دارند، برکت آنان بدین خاطر است که نظرکرده امام زمانشان هستند.
ـ دستهای این شهیدان بسته نیست، این بعثیها بودند که اسیر شهدای ما شدند. وضعیت بعثیها و صدام را ببینید و حاکمیت امام و شهدای انقلاب اسلامی را هم ببینید. در جای جای دنیا امام و شهدا بر قلبها حکومت میکنند.
میان جماعت بازماندگان جبهه هم هستند. آنهایی که صدای هقهق گریهشان بلندتر است و سر به تابوت گذاشتند و به حال و روز این روزها میگریند. یکی میگوید امشب حال و هوای شبهای عملیات در کربلای چهار و پنج را تداعی میکند، شبهایی که بچههای خطشکن همدیگر را در آغوش میکشیدند و با هم وداع میکردند.
یک لحظه به ذهنم خطور می کنه که امشب در آسایشگاه جانبازان چه میگذره… حاج محمد داره در میون اشکهایش قرآن میخونه… سید رضا داره میخونه یوسف گمگشته بازآید به کنعان… هق هق احمد توی سالن پیچیده. علی آرام نشسته مات زده به پنجره….حاج محمد میگه یکی بیاد اصغر باز رفت اون طرف، نمیتونم آرامش کنم… مهدی از روی تخت میاد پایین سرم از دستش جدا میشه میشینه وسط سالن: زدن زدن و دستاشو میگیره دو طرف سرش…خوش بحال عباس وقتی خبرو شنیده بود براتشو از بچه ها گرفته و رفت و هنوز روی تختش گل های پرپر هس…
اذان مغرب نزدیک شده است و مناجات شعبانیه کنار تابوت شهید حال و هوای تو را خوش میکند. مناجات شعبانیه که شروع شد، صدای گریهها هم بلندتر شد. گویا در مناجاتشان، شهادت را بخواهند.
نماز به جماعت خوانده میشود و سخنران بعدی مراسم سید احمد خاتمی امام جمعه موقت تهران است.
سید احمد خاتمی و شب وداع:
ـ ملت عاشورایی تحقیرشدنی نیست و فریادش هیهات منا الذلة است.
ـ لباس غواصی در شب عملیات لباس شهادت بود، شهیدان غواص در زمان حیاتشان به بهشت نزدیکتر از دیگر شهیدان بودند چون در خط مقدم جبهه راه شهادت را انتخاب میکردند.
ـ ویژگی دیگر شهدای غواص، مقاومت تا آخرین نفس بود. چون این شهیدان 15 کیلومتر از مرز گذشتند و مردانه مقاومت کردند ولی دشمن زبونانه دستانشان را بست و زنده به گورشان کرد. این شهدای غواص امشب نظارهگر ما هستند که ما با چه انگیزهای آمدهایم.
… و اما عصر دیروز، بهارستان، ساعت 4 عصر
همه آمده بودند… پیر و جوان، مرد و زن، در هر لباس و کسوتی که بودند به بهارستان آمدند تا کمی آنها را از غربت سی ساله گذشتهشان در بیاورند.
کاروان شهدا در میان استقبال پرشور مردم سوگوار به میدان وارد شد و از میدان بهارستان به سمت «معراجالشهدا»ی تهران تشییع شد.
شعار «نه سازش، نه تسلیم، نبرد با آمریکا» توسط تشییعکنندگان سر داده میشد و هر لحظه بر جمعیت افزوده میشد…
گرما بیداد میکرد ولی گرمای هوا حس نمیشد… انگار خنکای بیوصفی به همراه داشتند…
ساعت 19:44 کاروان پیکر پاک مطهر شهدا به تقاطع خیابان جمهوری ـ فردوسی رسیدند.
ساعت 20:44 کاروان پیکر پاک مطهر شهدا به میدان امام خمینی (ره) رسیدند.
ساعت 21:27 کاروان پیکر پاک مطهر شهدا به ستاد معراج شهدای تهران رسیدند.
شهدا مردان سلحشوری که تربیت یافتنگان مکتب رمضان و مکتب امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) پیشوای متقین بودند و در سایه زلال قرآن و مکتب اهل بیت(ع) و آموزههای دین درس شجاعت و ایثار را آموختند و نه تنها از جغرافیای ایران بلکه از جغرافیای اسلام و آزادگی دفاع کردند و خونهای پاک خود را تقدیم نمودند، بعد از شناسایی به شهر خود بازمیگرددند.
تقدیر پدر شهدا از تشییعکنندگان
رسم است که در پایان، پدر از کسانی که در تشییع فرزندانش شرکت کردهاند قدردانی کند. رهبر عزیز انقلاب اسلامی، در پیامی از حضور حماسی مردم مومن و انقلابی در تجدید بیعت با آرمان های شهیدان سرافراز دفاع مقدس تجلیل کردند.
متن پیام قدردانی و سپاس پدر عزیزمان از حضور ملت در تشییع دردانههای میهن:
بسم الله الرحمن الرحیم
صلوات و سلام خدا بر شهیدان عزیز که مشعل توحید را با ایثار خود بر فراز میهن اسلامی برافروختند و صلوات و تحیات خدا بر شهیدان مظلوم غواص که با ظهور و حضور خود این فروغ خاموش نشدنی را مدد رساندند و پرچم یادهای عزیز و گرانبها و ذخیرههای معنوی امت را با شکوهی هر چه تمامتر در کشور برافراشتند.
سلام بر دستهای بسته و پیکرهای ستم دیده شما و سلام بر ارواح طیبه و به رضوان الهی، بال گشودهی شما. سلام بر شما که بار دیگر فضای زندگی را معطّر و جان زندگان را سیراب کردید. و سپاس بیپایان پروردگار حکیم و مهربان را که در لحظههای نیاز این ملّت خداجوی و خداباور، بشارتهای تردیدناپذیر را بر دلهای بیدار نازل میفرماید و غبارها را میزداید. و سلام بر شما ملّت بزرگ، وفادار، آگاه و مسئولیتپذیر که خطاب لطیف الهی را به درستی میشناسید و مینیوشید و پاسخ میگویید. حضور پرمضمون امروز شما در تشییع این دردانههای به میهن بازگشته یکی از به یادماندنیترین حوادث انقلاب است. رحمت خدا بر شما.
و سپاس بی حد از خدای مالک دلها و سلام بیپایان بر حضرت بقیه الله روحی فداه که صاحب این ثروت عظیم است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
سید علی خامنهای
26 خرداد 1394
چگونه خدا را بهتر احساس کنیم؟
گاه چنان غرق در دنیا و روزمرگی هایش میشویم و در چرخه عبث غفلت گیر می کنیم که حتی وجود خود را از یاد میبریم چون ماشینی تنظیم شده هر روز کارهای مشخص شده خاصی را انجام میدهیم.
و عمر ما در تکرار مکررات هر روزه میگذرد صفحه ضمیر ما را نیز چون شهرمان دود گرفته است و همه چیز در ناپیدایی است و سرگردانی بیداد میکند.
و به یقین برای همه ما حالاتی دست میدهد که از این همه نازیبایی به تنگ می آییم و دل ما در پی گم شده خود میگردد و به کنکاش در وجود خود میپردازیم ببینیم در کجای زندگیمان رهایش کردیم و وجود با عظمتش را از یاد بردیم بزرگیش الآن خود را نشان داده که بی او این خلأ بی انتها با هیچ جیز پر نشده نه با سرگرم شدن به درس و بحث و کار و تفریح و نه با تعلق خاطر به این و آن هرگز جای خدا را چیز دیگری پر نخواهد کرد فطرت ما فقط با او آشناست و فقط با یاد او به آرامش خواهیم رسید.
و هرگاه که انسانی راه خلاف فطرتش در پیش گیرد هرگز رنگ آرامش را نخواهد دید و روح او در عذاب خواهد ماند و دچار مردگی و خلأ خواهد شد و این همه افسردگی ها و بیماری های رفتاری و روانی که ما به صورت تأسف آوری شاهد روند رو به رشد آن هستیم به این خاطر است که ما انسان ها میخواهیم روحمان را از چیزی که دوست دارد و با او آشناست جدا کرده و به نازیبایی های دنیای دنی مأنوس کنیم.
و اینجاست که ناخودآگاه در وجود ما انقلابی میشود و دنبال آن یگانه معبود به جستجو می پردازیم و همین جاست که انسانیت ما آغاز میشود اما موضوعی که هست اینست که ما مدتها در غیبت بوده ایم و الان مسیر را گم کرده ایم از کاروان روندگان طریقت جا مانده ایم نمیدانیم به کدام سمت برویم و سراغش را از که بگیریم تمام وجود ما به تلاطم می آید و در بغض تنهایی فرو میرود در این لحظه هاست که نباید ناامید شد نباید به دنبال هر بانگی راه افتاد به امید رسیدن به او، بلکه کوتاهترین راه رجوع به دل خود است دل را خدا در وجود ما نهاد که جایی برای خودش باشد.
یعنی دل انسان ارتباطی عمیق با آفریننده ی خود دارد و هنگامی که به عمق دل خود توجه نماید چنین رابطه ای را خواهد یافت؛ ولی اکثر مردم مخصوصا در اوقات عادی زندگی که سرگرم امور دنیا هستند توجهی به این رابطه ی قلبی ندارند و تنها هنگامی که توجه شان از همه چیز بریده می شود و امیدشان از همه ی اسباب قطع می گردد می توانند به این رابطه ی قلبی توجه نمایند.
تنها جایی که می تواند خدا را در آن یافت دل مؤمن است؛ و إلا هم مؤمن و هم کافر با جهان بیرون در ارتباط هستند؛ در حالی که یکی همه ی هستی را جلوه های حق می بیند و دیگری تنها کوه و دشت و درختی که هیچ اثری از خالق در آنها یافت نمیشود را می بیند. چنین کسی نه تنها به خدا نزدیک نمی شود بلکه لحظه لحظه از او دور میگردد.
دل آئینه ای است که خدا در آن جلوه می کند. این آینه هر چه شفافتر باشد نور الهی را بهتر منعکس می کند. آئینه ی زنگار گرفته کی می تواند اشیاء دور و بر خود را نشان دهد؟ لذا اگر دل را از آلودگی ها پاک کنیم و گرد و غبار از روی آن بزداییم نور خدا در آن منعکس خواهد شد. پس شروع کن و شیشه های غبار گرفته دلت را با اه سوزان شب و ناله سحر پاک کن و نظری به درون انداز تا جلوه نورانیت یگانه معبودت را ببینی و جز او هر آن چه در این خانه ارزشمند انبار کرده ای به بیرون اندازی دل حرم خداست در حرم او چه جای غیر؟؟؟؟
تا وقتی دل علاقه مند به گناه و دنیاست چگونه می تواند خانه ی یار و محل انس با حق شود؟
خداوند غیور است؛ محال است در دلی که حب به دنیا و گناه باشد جای گیرد بنابراین برای احساس وجود خدای سبحان در زندگی باید دیده ی دل را از زشتی ها پاک کرد؛ در این صورت نور خدا را در همه چیز خواهی دید.
انسان های پاک در هر حالی وجود خدا را حس میکنند و از حضورش لذت میبرند. بنابراین برای درک بهتر خدای تعالی باید دلی زلال و بینشی توحیدی داشت. موحد هر پیشامدی را خیر می بیند و می داند دنیا دار امتحان و آزمایش است. او می داند همه ی فرامین الهی به نفع خود اوست. خدای غنی مطلق هیچ سودی از طاعت او نمی برد و هیچ ضرری از جانب معصیتش به خدا نمی رسد. بنابر این تلاش می کند قدم به قدم و آهسته آهسته به دستورات حق عمل کرده و از نواهی دوری کند.
لذا برای رسیدن به این مقصود در ضمن رعایت مطالبی که ذکر شد چند نکته ضروری است:
1- بسیار تفکر کردن
خداوند متعال می فرماید: الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم ویتفکرون فی خلق السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار؛ خردمندان کسانی اند که در همه ی حالات چه ایستاده و نشسته و چه در حال خفتن خدای را یاد می کنند و همیشه در خلقت زمین و آسمان تفکر می کنند و می گویند: پروردگارا این جهان با این عظمت را بیهوده نیافریدی تو پاک و منزهی پس خدایا ما را به لطفت از عذاب دوزخ حفظ بفرما.
تفکر در اینکه من کیستم؟ از کجا آمده ام؟ در کجا هستم؟ به کجا می روم؟ و…
من چرا بی خبر از خویشتنم؟ من کیــم تا که بگویـم که منم؟
مـن بدین جا ز چه رو آمده ام؟ کیست تـــا گـــو بنمـاید وطنم؟
آخـر الامــر کجـا خواهم شد؟ چیست مرگ من و قبر و کفنم؟
بــاز از خویشتــن انـدر عجبم چیست ایـن الفـت جانم به تنم؟
گـــاه انسانـــم و گـه حیوانم گـــاه افــرشتـــه و گـه اهرمنم
تمرین در تفکر، انسان را لحظه به لحظه به خدا نزدیک می کند و به اعمال انسان جهتی الهی می دهد.
2- قرآنی شدن
امیرالمومنین (علیه السلام) در خطبه ی 147 نهج البلاغه می فرمایند: لقد تجلی الله لخلقه فی کلامه و لکنهم لا یبصرون خداوند برای خلقش در کلامش تجلی کرده است و لکن آنها نمی بینند.
قرآن گفتگوی خالق با مخلوق است. قرآن کلام الهی با بشر خاکی است. چگونه ممکن است کسی با انسان هوشیار حرف بزند و او را مورد خطاب قرار دهد ولی انسان وجودش را حس نکند؟
همچنین قرآن کریم معجزه جاودان پیامبر خدا است. با خواندن قرآن انسان حس می کند که کسی نمی تواند چنین سخنانی را برزبان بیاورد جز خالق هستی. انسان می تواند در لابلای کلمات قرآن کریم و حقایق ناب و حکمت های بی نظیر آن وجود خدا و علم و حکمت او را درک نماید.
پس اگر دل را از شواغل خالی کنی و در هنگام تلاوت قرآن به معانی آن توجه و در آیات الهی تدبر کنی به اندازه ی ظرف وجود خویش خدا را حس خواهی کرد و با راهنمایی قرآن پس از مدتی خواهی دید که همه ی حوادث، از خوب و بد را امتحان الهی می یابی و سعی می کنی در حضور معلم حقیقی در امتحانات سربلند و پیروز شوی.
امیر المومنین حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: قلوب العباد الطاهرة مواضع نظر الله سبحانه فمن طهر قلبه نظر الله الیه دلهای پاک بندگان مواضع نظر خداست؛ پس هر آنکس دلش را پاک کرد خداوند عزوجل به او نظر اندازد
3- اهل سحر و دعا شدن
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود
می خواهی خدا را با بند بند وجودت حس کنی؟ می خواهی او را با چشم دل ببینی؟ پس اهل سحر باش؛ اهل مناجات و دعا باش؛ چرا که سحر بهترین زمان برای دلدادگی با محبوب است؛ در آن هنگام که نه شکم گرسنه است و نه سیر نه سر و صدایی و نه هیاهویی؛ تویی و خالق یکتا. حال اگر در دل شب با سوز و دعا قطره ی اشکی از چشمت جاری شد و دلت شکست مورد خطاب الهی قرار خواهی گرفت که: انا عند قلوب المنکسرة؛ من نزد دلهای شکسته هستم. سپس سر به سجده گذار که در این هنگام هیچ حایلی بین تو و خدای تو نیست.
رحمتم موقوف این خوش گریه هاست چون گریست از بحر رحمت موج خواست
تــا نگریـــد ابـــر کـــی خنـــدد چمـن؟ تــــا نـگــریــد طفــــل کی نـــوشد لبن؟
کـــام تـــو مــوقـــوف زاری دل است بــی تضـــرع کامیـــابی مشکـل است
همه ی این اعمال زمین دلت را می روبد و از آلودگی ها جارو می کند تا وجود خدا را بهتر حس کنی چرا که: ان الله یحول بین المرء و قلبه؛ همانا خدا میان شخص و دل او حایل می گردد.
اندر روش های نصیحت
تکرار پشت تکرار، پشت سر هم نصیحت، مثل اینکه این پند و اندرزها تمومی نداره، اینها افکاری است که هنگام نصیحت کردن در ذهن فرد نصیحت شونده خطور کرده و به جای گوش کردن به صحبتهای ناصح به دنبال راه فراری از این مهلکه میگردند امّا چه کنیم نصیحتهایمان برای آنان عذابآور نبوده و بر دل و جان آنان بنشیند؟
معنای نصیحت
نصیحت در لغت فارسی به معنای پند و اندرز و ارشاد آمده است، در زبان عرب نیز واژه نصیحت به کار رفته است امّا میتوان گفت معنایی که از آن اراده میشود، معنایی فراتر از پند و اندرز میباشد، از روایات فراوانی که کلمه «نصیحة» و مشتقات آن در آنها آمده است، استفاده میشود که نصیحت غالبا به معنای اصلیاش یعنی؛ خلوص و صفا به کار رفته است.
نصح در لغت به معنای خلص و صفا است. اخلص له المودة یعنی خالص و مصفا شد و محبت را برای محبوب خالص کرد.
نصح همچنین به معنای وعظ به کار میرود. گرچه پند و موعظه از آثار بارز خلوص و نصیحت است. نصح العسل یعنی عسل تصفیه شد. وقتی که عسل تصفیه میشود، با میل و حلاوت بیشتری خورده میشود.
نصیحت نیز چه در عمل ظاهر شود و چه در گفتار، به گونهای است که شخص نصیحت شونده با میل و رغبت آن را میپذیرد و حلاوت آن را میچشد. نصیحت از جانب خداوند و اولیاء برای دیگران به معنای موعظه، هدایت و مانند آن است که آن هم بر اساس خلوص محبت است و به معنای اطاعت و انقیاد نیست.
نصیحت از جانب مقام پایینتر برای اولیای الهی، به معنای موعظه و ارشاد نیست. بلکه شامل مفاهیمی مثل اطاعت، فداکاری و احسان میشود که این حالات نیز ریشه در خلوص محبت دارد.
چه عاملی باعث روی آوردن به نصیحت میشود؟
خلوص و صفای باطن است که ناصح را خیرخواه میگرداند یا وادار به محبت و اطاعت و یا موعظه و ارشاد میکند. حقیقت نصیحت همان خلوص، اشتیاق، علاقه،محبت و صمیمیت قلبی و روحی ناصح است که به صورتهای گوناگون بر دست و زبان او جاری میشود.
تو را جزئى از خود، بلکه همه وجود خود یافتم، به گونهاى که اگر به تو آسیبى رسد، چنان است که به من رسیده و اگر مرگ به سراغ تو آید، گویى به سراغ من آمده است کار تو را چون کار خود دانستم و این وصیت به تو نوشتم تا تو را پشتیبانى بود، خواه من زنده بمانم و در کنار تو باشم، یا بمیرم.
عامل کلیدی در کارساز بودن نصایح
برای یک بار هم شده نامه 31 نهج البلاغه ترجمه دشتی را به دقت مطاله کنید. نامهای سرشار از حکمت و معرفت و آکنده از زیبایی. ویژگی اصلی آن مخاطب قرار دادن فرزندشان است که در این میان آن حضرت نصایح سودمندی را نثار فرزند گرامیشان میسازد امّا چگونه؟!
حضرت در ابتدای این نامه از خود سخن میگوید و به زبان خود، خود را برای فرزند معرفی میکند: «من از پشت کردن دنیا به خود و سرکشى روزگار بر خود و روى آوردن آخرت به سوى خود، دریافتم که باید در اندیشه خویش باشم و از یاد دیگران منصرف گردم و از توجه به آنچه پشت سر مىگذارم باز ایستم و هر چند، غمخوار مردم هستم، غم خود نیز بخورم و این غمخوارى خود، مرا از خواهشهاى نفس بازداشت و حقیقت کار مرا بر من آشکار ساخت و به کوشش و تلاشم برانگیخت کوششى که در آن بازیچهاى نبود و با حقیقتى آشنا ساخت که در آن نشانى از دروغ دیده نمىشد.»
نکته اینجاست که حضرت در ابتدای کلام متذکر میشود که خود نیز عامل به اندرزهای خود بوده و هست و خواهد بود. پیامبر اکرم (ص) در این باره میفرمایند: یا على هر گاه عالِم با تقوا و توبه کار نباشد، موعظهاش از دل مردم مىلغزد همچنانکه قطره آب از روى تخم شتر مرغ و سنگ صاف مىلغزد. بنابراین خود حضرت باید عامل به توصیههای خود بوده باشد تا کلامش تأثیر گزار گردد.
سپس ارزش و اهمیت فرزندشان را برای خود یاد میکنند تا فرزند از زبان خود پدر نیز بشنود که او چقدر برای پدر عزیز است؛ «تو را جزئى از خود، بلکه همه وجود خود یافتم، به گونه اى که اگر به تو آسیبى رسد، چنان است که به من رسیده و اگر مرگ به سراغ تو آید، گویى به سراغ من آمده است. کار تو را چون کار خود دانستم و این وصیت به تو نوشتم تا تو را پشتیبانى بود، خواه من زنده بمانم و در کنار تو باشم، یا بمیرم.»
حال نوبت به وصیت و توصیه و سفارش میرسد. حضرت بعد از گذراندن دو پله به پله آخر میرسد. ابتدا مقدمات را حاضر کرده سپس به لبّ مطلب میرسد و اینجاست که سخن کارگر افتاده و به قطع بر دل و جان خواهد نشست.
خلوص و صفای باطن است که ناصح را خیرخواه میگرداند یا وادار به محبت و اطاعت و یا موعظه و ارشاد میکند. حقیقت نصیحت همان خلوص، اشتیاق، علاقه، محبت و صمیمیت قلبی و روحی ناصح است که به صورتهای گوناگون بر دست و زبان او جاری میشود.
حقوق نصیحت کننده و نصیحت شونده
امام سجاد علیه السلام حقوقی را برای این دو در نظر میگیرند که قابل توجّه است:
وَ أَمّا حَقُّ المُستَنصِحِ فَإنَّ حَقَّهُ أَن تُۆَدِّىَ إلَیهِ النَّصیحَةَ عَلَى الحَقِّ الَّذى تَرى لَهُ أَنَّهُ یَحمِلُ وَیُخَرَّجُ المَخرَجَ الَّذى یَلینُ عَلى مَسامِعِهِ وَتُکَلِّمَهُ مِنَ الکَلامِ بِما یُطیقُهُ عَقلُهُ فَإنَّ لِکُلِّ عَقلٍ طَبَقَةٌ مِنَ الکَلامِ یَعرِفُهُ وَیَجتَنِبُهُ وَلیَکُن مَذهَبُکَ الرَّحمَةُ؛ حقّ نصیحت خواه این است که به راه صحیحى که مىدانى، مىپذیرد، راهنمائیش کنى و سخن در حدّ درک و فهم و عقلش بگویى که هر عقلى ظرفیت مخصوص خود را دارد و روش تو باید همراه با مهربانى و رحمت باشد.
و أَمّا حَقُّ النّاصِحِ فَأَن تَلینَ لَهُ جَناحَکَ ثُمَّ تَشرَئِبَّ لَهُ قَلبُکَ وَتَفتَحَ لَهُ سَمعَکَ حَتّى تَفهَمَ عَنهُ نَصیحَتَهُ ثُمَّ تَنظُرُ فیها فَإن کانَ وُفِّقَ فیها لِلصَّوابِ حَمِدتَ اللّه عَلى ذلِکَ وَقَبِلتَ مِنهُ وَعَرَفتَ لَهُ نَصیحَتَهُ…؛ حقّ نصیحت کننده این است که نسبت به او فروتنى کنى، دل را براى فهم نصیحتش آماده نمایى و به سخنانش گوش دهى و اگر گفتارش درست بود خدا را شکر گویى و بپذیرى و حق شناسى کنى…
تا خود عامل به نصایح خود نباشیم و سخنمان از دل بر نیامده باشد قطعاً تأثیر نخواهد داشت و جز خسته کردن فرد از سخنان طرف مقابل ثمری نخواهد داشت و شاید او را نیز نسبت به مسائل مطرح شده بدبین ساخته و موجبات انزجار او را نیز فراهم سازد.
آیا صعود به قله اخلاق دست یافتنی است؟
واژه اخلاق در لغت به معنای «سرشت و سجیه» به کار میرود. در عموم کتابهای لغت با واژه «خَلق» هم ریشه دانسته شده است. خَلق زیبا به معنای داشتن آفرینش و ظاهری زیبا و خُلق زیبا به معنای بهرهمندی از سرشت و سجیهای زیبا و پسندیده است.
علامه مجلسی، اخلاق را در اصطلاح این چنین تعریف میکند: «صفات و ویژگیهای پایدار در نفس، که موجب میشود کارهایی متناسب با آن صفات، به طور خود جوش و بدون نیاز به تفکر و تأمل از انسان صادر میشود.»(2)
از امام صادق (ع) نیز نقل شده است: «بر شما باد به مکارم اخلاق، که آن بلندی و رفعت است.» (3)
و از پیامبر (ص) نیز روایت شده است: «همانا خداوند بندگانی از مردم را برای حوایج آنان آفرید، و در معروف (آن چه به خوبی شناخته شده)، رغبت میکنند و بخشش را مجد و بزرگواری میشمارند و خداوند مکارم اخلاق را دوست دارد.» (4)
از این رو، مکارم اخلاق به آن دسته از صفات اخلاقی گفته میشود که خداوند متعال، آنها را دوست دارد و تمام صفات اخلاقی چنین نیستند. اما سۆالی که پیش میآید این است که آیا میتوان به یک باره به مکارم اخلاق رسید؟ یا اینکه رسیدن به مکارم اخلاق مراحلی دارد؟
پاسخ این سوال این چنین است: رسیدن به مکارم و خلق و خویهای والا، مراحلی دارند که عبارتند از:
مرحله اول - محاسن اخلاق
آن دسته از صفات اخلاقی است که از آنها به نیکویی یاد میشود، اما ممکن است مجد و بزرگواری و جوانمردی در آن نباشد، بلکه انسان گاهی به خاطر آن که بتواند خود را میان مردم مطرح سازد، یا آسایش خود را فراهم نماید، یا به هدف غیر والای دیگری نایل شود، خود را با آن توصیف میکند.
مثلاً یک شخص، صفت خوشرویی را نشان میدهد، چون دوست دارد که در جامعه محبوب باشد و مردم او را بستایند؛ بنابراین، خود را به این صفت آراسته میسازد، برای این که یکی از خواستههایش یعنی محبوب بودن را تحقق بخشد. اما همین شخص هنگام رسیدن به خانه، با همسر و خانوادهاش عبوس است و با آنها بد اخلاقی میکند!
یا در مثال دیگر، شخصی به مستمندان کمک میکند تا مردم بگویند که او چه انسان بزرگواری است، اما همین فرد، در جایی که دیگران او را در حال کمک نبینند، کمکی نمیکند. از این رو، محاسن اخلاقی ممکن است گاهی با انگیزههای غیر الهی و با هدف دستیابی به تمایلات نفسانی انجام شود و از این جهت با گناه قابل جمع است، ولی از طرفی میتواند مقدمهای بر ای رسیدن به مکارم اخلاق باشد.
در این باره امیرالمؤمنین علی (ع) میفرمایند: «ذلّلوا أخلاقکم بالمحاسن وقودها إلی المکارم» (5)؛ یعنی: «اخلاق خود را با نیکیها (محاسن) رام کنید و به سوی مکارم (خلق و خویهای والا) بکشانید.» یعنی این که راه به سوی مکارم اخلاق، ابتدا داشتن محاسن اخلاق است؛ و در راه به سوی کمال، انسان ابتدا باید محاسن اخلاقی داشته باشد تا بتواند به درجات بالای اخلاق برسد.
همچنین از امیرالمؤمنین علی (ع) روایت شده است: «أحسن الأخلاق ما حملک علی المکارم»؛ یعنی «نیکوترین اخلاق، آن است که تو را به مکارم اخلاق وا دارد.» (6)
و نیز آن حضرت در سفارش خود به فرزندش امام حسن (ع) میفرمایند: «پسرم؛ بهره خود را از ادب قطعی کن. ادب راهنمای مرد است به مکارم اخلاق.» (7)
مرحله دوم- مکارم اخلاق
رفتارهایی که معیار انسانیت است و از بزرگواری و طبع بالا و تعالی روحی و معنوی انسان حکایت میکند، در زمره مکارم اخلاق قرار میگیرد. مکارم اخلاق بسیار بالاتر از محاسن اخلاق است. زیرا مکارم اخلاق، در نفس ایجاد عادت میکنند و آن را تربیت مینمایند و باعث میشوند که بر خویهای نیکو ملازمت کنند.
کسی که از جهت سن، بیشتر عمر کرده، اصطلاحاً میگویند بزرگتر است. کسی که دارای ثروت و املاکی است، ممکن است مردم او را بزرگ پندارند. ولی مکارم اخلاق به این معنی نیست، مکارم اخلاق به معنای بزرگواری نفس و طبع بلند است.
ممکن است کسی از نظر مقام، خیلی پایین باشد ولی دارای بزرگواری نفس باشد؛ ممکن است کسی تمکن مالی نداشته باشد، ولی دارای رفعت نفس باشد. مکارم اخلاق به معنای پایبندی به تمام خصلتهای نیک است، حتی اگر با شهوات و غرایز سازگار نباشند.
مکارم اخلاق یعنی سه روز از غذای خود گذشتن و سه روز گرسنه ماندن، تا یتیم و مسکین و اسیر سیر شوند. مکارم اخلاق یعنی این که فرد دشمن و ناصبی، به پدرش امیرالمؤمنین(ع) ناسزا بگوید و او در جواب، با خوشرویی او را مهمان کند و او را از انواع غذا و لباس لبریز کند. مکارم اخلاق یعنی در هنگام مرگ وصیت کند که با قاتلم مدارا کنید و او را از آنچه میخورید، غذا دهید. آری؛ پیامبر مبعوث گشت تا این مکارم اخلاق را کامل کند. تا به دنیا نشان دهد که اینگونه بودن محال نیست و افرادی هستند که به این مقام والا رسیدهاند.
رفتارهایی که معیار انسانیت است و از بزرگواری و طبع بالا و تعالی روحی و معنوی انسان حکایت میکند، در زمره مکارم اخلاق قرار میگیرد. مکارم اخلاق بسیار بالاتر از محاسن اخلاق است.
گذشته از سفارشات دین و مذهب، به عنوان یک انسان، رسیدن به اخلاق والا مورد مدح است و جامعه نیز چنین فردی را مورد تحسین قرار میدهد، آن چنان که امیرالمؤمنین علی(ع) میفرمایند: «اگر ما امید بهشت نداشتیم و از آتش نمیترسیدیم و پاداش و کیفری نبود، هر آینه برای ما سزاوار بود که مکارم اخلاق را درخواست کنیم، زیرا مکارم اخلاق از چیزهایی است که انسان را به راه موفقیت و دستیابی به هدف نزدیک میکند.» (8)
مردی از امیرالمؤمنین(ع) درخواست کرد، صفات اخلاقی پیامبر اکرم(ص) را بشمارد. مولا فرمود: «تو نعمتهای دنیا را بشمار تا من نیز اخلاق پیامبر را برایت بشمارم.» آن مرد گفت: «چگونه ممکن است نعمتهای دنیا را بشمارم با اینکه خداوند در قرآن میفرماید: (وإن تعدّوا نعمة اللهِ لاتحصوها) اگر نعمتهای خدا را بشمارید به پایان نخواهند رسید.» امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «خداوند متعال در قرآن تمام نعمت دنیا را کم میداند:(قل متاعُ الدنیا قلیلٌ) بگو متاع دنیا اندک است و اخلاق پیامبر اکرم(ص) در قرآن، عظیم و بزرگ شمرده شده است:(و انُّک لعلی خُلقٍ عظیمٍ) همانا تو را خویی بسیار بزرگ است. اینک تو چیزی که کم است نمیتوانی بشماری، من چگونه چیزی که عظیم و بزرگ است برشمارم؟ ولی همین قدر بدان، اخلاق نیکوی تمام پیامبران به وسیله رسول اکرم(ص) تمام شد. هر یک از پیامبران، مظهر یکی از اخلاق پسندیده بودند، چون نوبت به آن حضرت رسید، تمام اخلاق پسندیده را جمع کرد. از این رو حضرت فرمود: «انی بعثت لاتمم مکارم الخلاق» من برانگیخته شدم، تا اخلاق نیکو را تمام کنم. (9)
ـ به خودمان بنگریم
حال ما با ادعای مسلمان بودن، آیا اخلاق پیامبر را در خود میبینیم؟ بنا به نقل روایات، پیامبر (ص) به گونهای بشاش و خوشرو بودند که هرکس نگاهش به چهره آن حضرت میافتاد، غم و نگرانیهایش را فراموش میکرد و مثلاً اگر گرسنه بود، با کسی دعوا داشت، بیمار بود یا درگیر مشکلی بود، با نگاه کردن به چهره آن حضرت، همه اینها را فراموش میکرد.
آیا ما با خود اندیشیدهایم که آیا مردم جامعه هنگام دیدنمان، این حالت به آنها دست داده است؟ یا اینکه برخلاف این امر، با خود آرزو میکنند لحظهای زودتر از کنارشان دور شوم؟ آیا اخلاق ما به درجهای رسیده است که حتی به اندازه کمی به مکارم اخلاق پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) نزدیک شده باشیم؟
پینوشتها:
1) مستدرک الوسائل، ج 11، ص 187، باب 6، ح 1.
2) بحارالانوار، ج 67، باب 59، ص 372.
3) امالی، شیخ صدوق، ص 441؛ بحارالانوار، ج 75، ص 53.
4) بحارالانوار، مجلسی، محمدباقر، ج 74، ص 156.
5) مشکاه الانوار فی غررالاخبار، ابی الفضل علی طبرسی، تحقیق: مهدی هوشمند، ص 317؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 251.
6) غرر الحکم و دررالکلم، آمدی، ص 3299؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواع1 ص 124 به عبارت «افضل الاخلاق… ».
7) اعلام الدین فی صفات المومنین، دیلمی، ص 84.
8) مستدرک الوسائل، نوری، ج 2، ص 156.
9) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 16، ص 264 به نقل از کافی.
طلبگی رسالت یا شغل؟
فراگیری علم و دانش و رساندن آن از آموزه های نورانی اسلام بوده و روایات معصومین مسلمین را به فراگیری علم تشویق و ترغیب می نماید. طلبگی رسالتی مقدس و ادامه راه انبیاء و اولیاء الهی است و آرمان طلبه رساندن پیام های الهی به تشنگان معارف آسمانی می باشد. روحانی متعهد و دلسوز بار این مسئولیت را بر دوش خود احساس نموده و سرمایه عمر خود را در جهت هدایت بندگان و دعوت آنها به راه خدا صرف می کند. یاد قیامت و روز حساب و خشیت خدا انگیزه او را در رساندن پيام هاى الهى افزایش داده و نغمه ی آسمانی قرآن کریم در این راه به او انگیزه می بخشد:
«الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا [احزاب/39] همان كسانى كه پيام هاى الهى را مى رسانند و از او پروا دارند و از هيچ كس جز خداوند پروا ندارند و خداوند حسابرسى را بسنده است.»
«اين آيه به يكى ازمهمترين برنامه هاى عـمـومـى انـبيا اشاره كرده، مى فرمايد: پيامبران پيشين «كسانى بودند كه تبليغ رسالتهاى الهى مـى كردند و از او مى ترسيدند و از هيچ كس جز خدا واهمه نداشتند؛ الذين يبلغون رسـالا ت اللّه و يخشونه ولا يخشون احدا الا اللّه».
تو نيز در تبليغ رسالت هاى پروردگار نبايد كمترين وحشتى از كسى داشته باشى!
اصولا كار پيامبران در بسيارى از مراحل شكستن سنت هاى غلط است و اگر بخواهند كمترين ترس و وحـشـتـى بـه خود راه بدهند در انجام رسالت خود پيروز نخواهند شد قاطعانه بايد پيش روند، حرف هاى ناموزون بدگويان را به جان خريدار شوند و بى اعتنا به جوسازي ها به برنامه هاى خود ادامه دهند چرا كه همه حساب ها به دست خداست.
لـذا در پـايـان آيـه مـى فـرمـايـد: «همين بس كه خداوند (حافظ اعمال بندگان و) حسابگر (و جزادهنده آنها) است؛ وكفى باللّه حسيبا».
هـم حـسـاب ايـثـار و فداكارى پيامبران را در اين راه نگه مى دارد و پاداش مى دهد و هم سخنان ناموزون و ياوه سرايى دشمنان را محاسبه و كيفر مى دهد.
ايـن آيـه دلـيـل روشـنى است بر اينكه شرط اساسى براى پيشرفت در مسائل تبليغاتى قاطعيت و اخلاص و عدم وحشت از هيچ كس جز از خداست.[1]»
برخورد کریمانه و جذب جوانان
برخورد کریمانه با مردم، خصوصا با جوانان موجب جذب آنان به آئین مقدس اسلام و نجات آنان از دام هایی است که شیاطین جن و انس برای آنان مهیا کرده اند، دام اعتیاد، فساد، فرقه های گمراه و… لبخند روحانی به چهره نوجوان و جوان و گفتار همراه با محبت موجب ارتباط و نزدیکی او به دین شده، او را به راه انبیاء و علم و معنویت وارد نموده و از خطرات دوستان بد و شیاطین انسان نما نجات می دهد. افراد معتاد و دوستان گنهکار با خنده و سخنان دلفریب نوجوان و جوان را به دام اعتیاد و فساد گرفتار کرده، سلامت زندگی دنیوی و اخروی را به خطر می اندازند.
اگر جوان کشته شده در صحنه جنگ در راه خدا شهید نامیده شده و با عزت از دنیای فانی سفر می نمود، کشته جنگ نرم و شبیخون فرهنگی ذلیل شده و مایه ننگ خانواده و دوستان می باشد. این فریب خورده سرمایه عمر و جوانی و زندگانی ابدی خود را با فساد و اعتیاد باخته و با فرا رسیدن مرگ گرفتار آثار اعمال خویش می شود.
لبخند صادقانه
روحانی و طلبه ای که هجمه سنگین دشمن و برنامه های او برای انحراف جوانان را در نظر دارد، با روی باز و تبسم جوانان را تحویل می گیرد، این لبخند صادقانه، موجبات هدایت و سعادت و جذب آنان به دین و مسجد را فراهم نموده و آنها را از آسیب های جنگ نرم و تهاجم فرهنگی حفظ می کند.
سخنرانی و ترس از آن!
در واکنش به ترس از سخنرانی، چه اتفاقی در مغز می افتد؟
کف دست ها عرق می کند، قلب تند تند می زند، … حتما با این احساس ها آشنا هستید. چه برای ۵ نفر سخنرانی کنید چه برای ۵۰ نفر، در جمع صحبت کردن تجربه ای است که ناراحت کننده است. برای غلبه بر این ترس بهتر است در وحله اول این ترس را بشناسیم.
ترس از سخنرانی چیست؟
چنانچه تجربه سخنرانی داشته اید حتما هفته ها قبل از سخنرانی خود به این فکر می کردید که شنوندگان به این فکر می کنند که اصلا نمی دانید در مورد چه چیزی حرف می زنید. همه ما به عنوان انسان، در مورد آبروی خود نگرانیم. در مغز ما قسمت هایی وجود دارد که واکنش ما را به تهدیدها کنترل می کند، چنانچه این قضیه به آبرو و شهرت ما ربط داشته باشد، این کنترل مشکل می شود. تصور کنید چند مار سمی را درون یک جعبه بزرگ شیشه ای گذاشته اند، هر چقدر هم سعی کنید خونسرد باشید و صورت خود را نزدیک شیشه ببرید باز هم هنگامی که مارها به سمت شیشه یورش می برند شما صورت خود را به عقب خواهید برد. دلیل آن این است که حتی با تصور خطر نیز اراده ضعیف می شود، این واکنش، سندرم بجنگ یا فرار کن، نامیده می شود که یک پروسه طبیعی است و برای حفاظت از بدن در مقابل خطر در بدن ما انسان ها طراحی شده است.
چه اتفاقی برای مغز در هنگام سخنرانی می افتد؟
زمانیکه به عواقب منفی فکر می کنید، قسمتی از مغز به نام هیپوتالاموس فعال می شود که در نتیجه آن غده هیپوفیز، هورمون ACTH را ترشح می کند. این هورمون، غده فوق کلیوی در کلیه ها را تحریک می کند که در نتیجه آن آدرنالین در خون آزاد می شود.
درست در همین لحظه است که تغییرات ظاهری در بدن ما دیده می شود: گردن و سر به جلو متمایل می شود و ستون فقرات خمیده می شوند و حالت غوز کرده پیدا می کنید. این حالت نمایانگر قدرت تضعیف شده است و به اصطلاح بدن تمایل به رفتن در حالت جنینی را دارد.
چنانچه بخواهید در مقابل این تغییرات مقاومت کنید مثلا سر و گردن را بالا بگیرید و کمر را صاف کنید، دست ها و پاها شروع به لرزیدن می کند چرا که بدن به طور غریزی، احساس می کند در مقابل حمله قریب الوقوع قرار دارد. فشار خون بالا می رود و سیستم هضم به طور کل متوقف می شود، که در نتیجه آن اکسیژن و مواد غذایی به اندام های حیاتی نمی رسد. توقف سیستم هضم باعث می شود دهان خشک شود، خواندن مطالب از فاصله نزدیک، سخت می شود، در صورتیکه قدرت دید از فاصله دور بالا می رود مثلا به راحتی می توانید حالت چهره شنوندگان خود را ببینید.
سه عامل اصلی، این ترس را باعث می شوند:
ژن:
عوامل ژنتیک نقش بسیار مهمی در احساس ما نسبت به اضطراب در موقعیت های اجتماعی ایفا می کند. برخی افراد به طور ساده از نظر ژنتیکی، احساس ترس بیشتری در هنگام صحبت در جمع، دارند.
میزان مهارت:
از قدیم گفته اند «کار نیکو کردن از پر کردن است». مزیت اصلی تمرین کردن این است که مهارت شما را بیشتر می کند، هر چقدر که این مهارت بیشتر شود احساس اضطراب کاهش پیدا می کند و تأثیر احساس منفی در هنگام اجرا کمتر می شود. به عبارت دیگر هر چقدر در هنگام اجرا احساس راحتی بیشتر داشته باشید، احساس اضطرابی که در هنگام صحبت در مقابل جمع دارید کمتر می شود.
در سال ۱۹۸۲ برای تأیید این نظریه، تیمی از روانشناسان، شنا کردن برخی از شناگران را به تنهایی و در مقابل جمعیت، بررسی کردند. شناگران قوی تر به راحتی در مقابل تماشاگران شنا می کردند در حالیکه شناگران ضعیف تر اجرای بدی داشتند. جالب اینکه، شناگران قوی زمانیکه به تنهایی شنا می کردند اجرای جالبی نداشتند. این مسئله به این معنی است که اگر تمرین داشته باشید و کار خود را بلد باشید، در مقابل جمعیت اجرای بهتری حتی نسبت به زمان تمرین در تنهایی یا در مقابل یکی از دوستانتان، خواهید داشت.
به خطر افتادن شهرت:
فرض کنید تجارت شبکه ای دارید و یا سخنرانی شما از تلویزیون پخش می شود، اگر خرابکاری کنید، امکان به خطر افتادن آبرو و شهرت شما بیشتر است. این وضعیت باعث می شود میزان آدرنالین در خون بیشتر شود که در نتیجه آن ترس و اضطراب بالا می رود.
چطور این ترس را درمان کنیم؟
حالا که می دانیم چرا سخنرانی در مقابل جمع ترسناک است، بهتر است راه های غلبه بر این ترس را نیز بدانیم:
آمادگی از قبل:
آیا تا به حال دیده اید کسی قبل از اجرا اسلایدهای سخنرانی خود را تهیه کند؟ مسلما جواب منفی است. این کار اصلا امکان ندارد، همچنین منصفانه نیست برای افرادیکه ۱۰، ۲۰ یا ۶۰ دقیقه از وقت خود را به شما داده اند این چنین رفتار شود. برای آمادگی به طور مثال می توانید از روش داستانی استفاده کنید به این صورت که مطالب خود را به صورت دست نوشته اسلاید بندی کنید.
این اسلایدها به شما کمک می کند تا مطالب اصلی از قلم نیفتند و برای هر مطلب اصلی یک مثال و هدف از طرح این مطلب بیان شود، یعنی: اول مقدمه، بعد مطلب اصلی شماره ۱، بعد نکته اصلی و بعد مثال و به همین ترتیب مطلب اصلی شماره ۲ و …. در آخر نتیجه را نیز مطرح کنید. این کار نیازمند وقت و تمرین است.
با این فرمت «نکته اصلی–مثال–نکته اصلی»، می توانید کل اجرای خود را در ذهن تصور کنید و همچنین باعث می شود راجع به موضوع اصلی سخنرانی خود عمیق فکر کنید. برای مقدمه، داستانی در مورد خودتان تعریف کنید، تا هم تصویری از خودتان را به شنوندگان بدهد و هم آنها بفهمند چرا باید به حرف های شما توجه کنند. در همان لحظه اول به شنوندگان خود بگویید چطور می خواهید به آنها کمک کنید تا آنها همچنان به حرف های شما گوش کنند. برای هر قسمت، جداگانه، ۵ تا ۱۰ دقیقه تمرین کنید بعد در نهایت کل سخنرانی خود را از مقدمه تا نتیجه، حداقل ۱۰ بار بخوانید و تمرین کنید.
طوری تمرین کنید که انگار واقعی است
در هنگام تمرین، موقعیت محیطی صحنه سخنرانی را به همان صورتی که می خواهید سخنزانی خود را ارائه دهید آماده کنید. مزیت این روش این است که انرژی روانی کمتری را صرف فکر کردن به جزئیاتی می کنید که هنگام اجرای واقعی پیش می آید.
تنها چیزی که شما در هنگام سخنرانی باید روی آن تمرکز کنید این است که با شنوندگان خود ارتباط داشته باشید و انتقال مفاهیم را بالا ببرید. نباید تمرکز شما هنگام سخنرانی واقعی با نگرانی اینکه بعد از این اسلاید چه پیش می آید یا کجای صحنه بایستید، به هم بخورد. هنگام تمرین، لپ تاپ خود را همان جایی که در سخنرانی واقعی می گذارید، قرار دهید. سخنرانی خود را قبل از اجرا حداقل در مقابل یک نفر اجرا کنید یا صدای خود را ضبط کنید تا ترس از در مقابل جمع بلند شدن و صحبت کردن را نداشته باشید.
دقایقی قبل از اجرا را به انجام حرکات خاص اختصاص دهید
بالاترین میزان استرس، چند دقیقه قبل از اجراست. برای غلبه بر این احساس، به مکانی بروید و دستهای خود را بالا ببرید و چند نفس عمیق بکشید. این تمرین، هیپوتالاموس را فعال می کند که در نتیجه آن هورمون هایی آزاد می شوند که آرامش را ایجاد می کنند.
دفعات سخنرانی در مقابل جمع را زیاد کنید
اگر می خواهید بهتر و بهتر سخنرانی کنید باید این کار را مرتب انجام دهید. هر بار که صحبت می کنید احساس استرس کمتر و راحتی بیشتری را خواهید داشت. به طور مثال ساده ترین کاری که می توانید انجام دهید این است که مثلا در مقابل اعضای خانواده خود در مورد اهمیت رفتن به تعطیلات بلند صحبت کنید. در هر صورت هر کاری که می تواند به شما در انجام بهتر این کار کمک کند، را انجام دهید.
کمتر در صحبت های خود مکث کنید
هر چقدر در سخنرانی های خود کمتر مکث کنید و از ا….. آه …….. استفاده نکنید، حواس تان کمتر پرت می شود. با خود تمرین کنید تا از این اصوات استفاده نکنید حتی در صحبت های روزمره خود نیز از این اصوات استفاده نکنید. یکی از راه هایی که می تواند در این زمینه به شما کمک کند، بدین صورت است که حروف اول کلمات اصلی را به هم وصل کنید و یک کلمه ایجاد کنید تا راهنمایی برای مطالب اصلی باشد. این کار به شما کمک می کند تا ریتم صحبت کردن شما یکدست شود و دیگر از اصوات پرکن مثل آه….. اِ…… استفاده نکنید.
نمایشگاهی از جنس کتاب!
در سالهایی که از برگزاری نمایشگاه کتاب میگذرد هر سال شاهد این موضوع بودهایم که بر تعداد ناشران و به تبع آن تعداد کتب چاپ شده افزوده شده و در کنار آن شاهد افزایش حضور مردم نیز بودهایم، بطوریکه در روزهای تعطیل راه رفتن عادی و حتی نفس کشیدن نیز در فضایی به عظمت و وسعت مصلی نیز دشوار شده و برای چند روزی به کل یادمان میرود آمار مطالعه هر ایرانی در سال چند دقیقه است و از این حضور پرشور و اینهمه علاقه به کتاب و مطالعه به خود میبالیم!
اما باید اعتراف کرد که نقش نمایشگاه کتاب در سالهایی که از برگزاری آن میگذرد، کاملا عوض شده و این بازار پر هیاهو مشغول پاسخ به نیازهای دیگری از حوزه نشر (که صرفا در کارکردهای اقتصادی خلاصه شده و در اصل وظیفه آن نیز نیست) شده است.مثلا با توجه به برگزاری سالانه این نمایشگاه قاعدتا باید شاهد حضور کتابهایی باشیم که در طول این یک سال منتشر شدهاند اما آنچه هر سال رخ میدهد چیزی خلاف این انتظار است و ناشران مختلف ترجیح میدهند کتابهای همه سالهای فعالیت خود را در نمایشگاه عرضه کنند که با توجه به بازار کساد کتاب در روزهای دیگر سال، هر ساله بر حجم کتابهای سالهای قبل افزوده شده (و گاها از ناشران میشنویم که فلان کتاب جدیدمان هفته بعد از نمایشگاه منتشر میشود!) که این اتفاق باعث میشود که همواره شاهد این گله از طرف ناشران مختلف باشیم که: «امسال به ما فضای کافی اختصاص ندادند» و…
کارکرد نمایشگاههایی از جنس نمایشگاه کتاب در اکثر کشورهای دنیا چیزی ورای فروشگاهی بودن آن است و اغلب شاهد یک رویداد تخصصی هستیم که هدف عمده و اصلی آن تبادل تجربیات، نظرات و داد وستد امتیاز چاپ و نشر کتاب بین ناشران است. اما آنچه هر ساله در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران رخ میدهد، حضور عموم مردمی ست که با حضور در نمایشگاه با یک تیر چند نشان را میزنند، هم به تفریح و خوشگذرانی میپردازند، هم حضور در یک رویداد اجتماعی را تجربه میکنند و هم کتابهای دلخواهشان را با تخفیف تهیه میکنند. تا اینجای کار خردهای وارد نیست، هر جامعهای به چنین اتفاقات فرهنگی نیاز دارد و اتفاقا ریشه اصلی این استقبال پرشور مردمی از نمایشگاه کتاب، فقدان چنین مکانهایی برای جماعت مشتاقی ست که به تفریح و شور و حال نیاز دارند و میخواهند در چنین جشنهای عمومی کنار هم بودن را تجربه کرده و لذت واقعی با هم بودن را بچشند. اما دلیل دوم این استقبال غیر عادی از نمایشگاه کتاب (که تیراژ هزار تایی کتابها بهترین دلیل برای اثبات این ادعاست) نبود یک شبکه توزیع کشوری و کمبود فروشگاههای بزرگی است که در اقصی نقاط کشور، شمایلی کوچکتر از نمایشگاه تهران را به صورت دائمی ارائه کنند. و این کمبود باعث شده چشم امید مخاطبان و ناشران در طول سال، تنها به ده روز اواسط اردیبهشت ماه دوخته شود: طرف اول تلاش کند کتابهای خود را به سهولت و با تخفیف بخرد و طرف دوم هم دلخوش به فروش بالای خود در این ایام باشد.
نمایشگاه کتاب تهران باید در حرکتی گام به گام و فازبندی شده، از حالت فروشگاهی فعلی خود خارج شده و کارکردهای فرهنگی و اطلاع رسانی را در اولویت قرار دهد که برای تحقق این امر، ابتدا باید شاهد تاسیس و گسترش فروشگاههای بزرگ در سراسر کشور باشیم که در مناسبتهایی آثار خود را با تخفیف ارائه دهند بعد از گسترش فروشگاههای بزرگ، باید به مشروط کردن حضور ناشران (بسته به آنچه در طول یک سال خروجیشان بوده و اثر و حرف تازهای که برای گفتن دارند) در نمایشگاه روی آورد. سالهای سال است که شاهد حضور انتشاراتیهای رنگارنگی هستیم که هیچ حرف تازه و اثر قابل توجهی ندارند و صرفا با ارائه کتابهای کوچک و لقمهای! که بیشتر به روزنامهای عامه پسند شبیهاند، بار علمی و فرهنگی نمایشگاه را تحت الشعاع خود قرار میدهند.چطور میشود در غرفه یک انتشاراتی در کنار دیوان حافظ و سعدی، گزین گویههای نیچه و دکارت چشمک بزند و مسئول غرفه هم بر باد رفته مارگارت میچل را معرفی کند! این حجم مبتذل از کتابهای موفقیت که مدام از روی هم copy_ paste میشوند، چه حرف تازهای دارند؟ سی دی آموزش زبان انگلیسی در خواب! در نمایشگاه کتاب چه میکند؟ اصلا چرا وقتی هنوز بسیاری کتابهای ارزنده و خواندنی ترجمه نشدهاند، مدام شاهد ترجمههای رنگارنگ از آثار نویسندگان و فلاسفه شناخته شدهای چون کامو، نیچه، همینگوی، مارکز، موراکامی، جین آستین و… هستیم؟ کتابهای متفکران شرقی و غربی چرا روز به روز فست فودیتر میشوند؟ این حجم فراوان گزین گویههای نیچه، کانت، شوپنهاور و سعدی و مولانا چقدر به شناسایی این بزرگان کمک میکند؟ این سبک آثار آیا با هدفی جز فروش بیشتر نوشته میشود؟ چرا برخی کتابهای ناشران دولتی (به استثنای قرآن کریم و دیگر کتب دینی مذهبی) با این همه تعداد صفحات، اینقدر به نسبت دیگر کتابها ارزاناند و علی رغم تخفیفات ۵۰ درصدی باز هم کسی آنها را نمیخرد؟
مراد اهل طریقت لباس ظاهر نیست...
انسان به اقتضای فطرت خویش، میل به زیبایی و جمال داشته و جویای پاکیزگی، زیبایی و آراستگی است و از ژولیدگی، پلیدی و پریشانی چه ظاهری و چه باطنی نفرت دارد. آراستگی باطنی در گرو تهذیب نفس و رعایت آداب و اخلاق است اما آراستگی ظاهری فرد از طریق پوشش و آرایش مناسب تامین میگردد. پوشش یکی از شئون انسانی است و این شأن انسان به خصوصیات متفاوت فردی، اجتماعی وی مربوط میشود و میتوان گفت که لباس پرچم وجود آدمی است که از اعتقادات و فرهنگ و آداب و رسوم وی سخن میگوید. (ابراهیم کاملی، لباس از نگاه قرآن و عترت، 1386) لباس و پوشش یک نماد فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و ملی انسان به حساب میآید که بیانگر روحیات فرد پوشنده لباس است و تأثیری که لباس در زندگی انسانها و تمدنهای گذشته داشته و انسان از پوشیدن لباس میپذیرد بیانگر اهمیت لباس بین اقوام و ملل، در گذشته میباشد و به نوعی پوشش هر قوم و ملت، نشاندهنده فرهنگ آن قوم است و به بیان دیگر «لباس پرچم کشور وجود انسان است». (غلامعلی حداد عادل، فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، 1374)
جایگاه لباس و آرایش در دین اسلام
اِنّ اللَه یُحِبِّ الجمالَ و التجمیل و یکره البُؤسَ و التّباؤُسَ؛ خداوند زیبایی و آراستن را دوست دارد و از نپرداختن به خود و خود را ژولیده نشان دادن، کراهت دارد.(الکافی، 6/440) آراستگی در برقراری و استحکام روابط تأثیرگذار است و این حقیقت انکارناپذیر در سراسر هستی مشهود است. پیشوایان ما نیز به اهمیت آن اشاره داشته و خود پیش از هر شخص دیگری آن را به کار بسته و از محبوبیت آراستگی نزد خداوند خبر دادهاند.(ناصر بهرامی، آراستگی از دیدگاه معصومان علیهم السلام، 1386) آنچه که از آیات و روایات بر میآید دین مبین اسلام برای پوشش و ویژگیهای آن اهمیت ویژهای قائل شده است و هم چنین در اسلام به داشتن لباس باطنی (لباس تقوا) اهمیت بیشتری داده شده است و آن بر لباس ظاهری مقدم دانسته شده است.
در دین اسلام پرداختن به این لباس ظاهری هم باید وسیلهای برای دستیابی به کمالات و زیباییهای باطنی (تقوا) باشد تا جایی که لباس ظاهری یک مسلمان نباید با معیارهای دستیابی به کمالات انسانی مخالفت داشته باشد.
قرآن، مبحث پوشش را در لابلای آیاتی که پیرامون آفرینش انسان اولیه «حضرت آدم» آورده است و آن را به عنوان نعمت الهی از طرف خدا معرفی میکند «یا بَنى آدَمَ قَدْ اَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارى سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»؛ «اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فرستادیم که اندام شما را مىپوشاند و مایه زینت شماست؛ امّا لباس تقوى بهتر است. اینها (همه) از آیات خداست، تا متذکّر نعمتهاى او شوند». (سوره اعراف آیه 26) جمله«یُوارى سَوْآتِکُمْ» که وصف برای «لباس» است دلالت دارد بر اینکه لباس پوشش واجب و لازمی است که کسی از آن بینیاز نیست و آن پوشش عضوی است که برهنه بودنش زشت و مایه رسوایی آدمی است، به خلاف ریش که به معنای پوشش زاید بر مقدار حاجت و باعث زینت و جمال است. خدای تعالی در این جمله بر آدمیان منت میگذارد که پوشیدن لباس و آرایش خود هدایت شان کرده است و به طوری که بعضی گفتهاند این آیه دلالت بر اباحه لباس زینت دارد .(علامه طباطبایی، المیزان، ص 86) و به خاطر همین اهمیت لباس است که شیطان با وسوسههایش میخواهد آن را از تن ارزشمند انسان بکند و جدا کند و اگر در این زمینه موفق نشد تلاش میکند تا انسان از مسیر اصلی استفاده صحیح از لباس منحرف شود و راه افراط و تفریط را بپیماید. سفارش و تأکید قرآن و روایات به استفاده صحیح از این وسیله، به ما یادآوری میکند که شکر نعمت لباس به استفاده صحیح و مناسب از آن نعمت است تا زمینه رشد شخصیت فردی و اجتماعی انسان را فراهم کند و تأثیر پوشش صحیح را برآرامش و امنیت بیان نماید.
روایات به این نکته اشاره دارند که لباس، نماد و سمبل اعتقاد انسان است و زبان گویای اوست که از سردرون انسان، پرده برمیدارد و حتی نسبت به جنس و رنگ و شکل لباس حساسیت نشان میدهد و رهنمود ارایه مینماید تا ما به اهمیت لباس و پوشش برای انسان پی برده و بدانیم که انسان با پوشیدن لباس، نشانهها و نمادهای فرهنگی و اعتقادی خود را به نمایش میگذارد. (ابراهیم کاملی، لباس از نگاه قرآن و عترت، 1386) از طرفی دین اسلام آرایش و زینت را در معنای خاص آن نیز مجاز و بلکه پسندیده و موجب ثواب میداند و آن را هماهنگی با نظام خلقتی میداند که خداوند در تمام ابعاد، آن را زینت داده است. در قرآن به برخی از این زینتها، اشاره شده است: «وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِین: و هر آینه در آسمان برجهایى آفریدیم و براى بینندگانشان بیاراستیم.» (حجر/16)«إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِب؛ همانا ما آسمان دنیا را به زیور ستارگان آراستیم.»( صافات/6) زینت و اسباب آرایش انسان نیز آفریده شده و به همراه نعمت سلیقه در اختیار او قرار گرفته است. لذا اگر چه داشتن چهرهای زیبا و مطابق میل هر کسی از اختیار خودش خارج است، اما آرایش و زینت، نعمتی است که خداوند آن را در اختیار همگان قرار داده است.(انسی نوش آبادی، آرایش و آراستگی در قرآن، 1389)اما متاسفانه در عصر ما جنبههای فرعی و حتی نامطلوب و زننده لباس بقدری گسترش یافته که فلسفه لباس را تحت الشعاع خود قرار میدهد. لباس عاملی برای انواع تجمل پرستیها، توسعه فساد، تحریک شهوات، خودنمایی و تکبر و اسراف و تبذیر و امثال آن،….اصولا چنین بنظر میرسد که کمبودهای روانی عاملی برای به نمایش گذاردن اینگونه انواع لباسهای عجیب و غریب است.(ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، آیه 26سوره اعراف)
دیالوگ معلم و فیلسوف
معلم: تعلیم و تربیت بسیار سرراستتر و سادهتر از آن تصویر تودرتویی است که شما فیلسوفان تعلیم و تربیت، رنج ترسیم آن را بر خود هموار میکنید. به راستی چرا باید آب صافی که من، خود و شاگردانم را در آن به وضوح میبینم، با تقلای هستیشناختی یا معرفتشناختی شما گِلآلود بشود؟
فیلسوف تعلیم و تربیت: اندک تأملی در این تصویر صاف و ساده، آشکار میسازد که چه مفروضات درشت و پیچیدهای در پس آن لانه کردهاند.
معلم: مگر تعلیم و تربیت چیست جز اینکه معلمی میخواهد مطالبی را به دانشآموزان بیاموزد و سپس برای اطمینان از اینکه آموخته است یا نه، از او سؤالهایی را در مقام ارزشیابی بپرسد؟ آیا برای خوردن چنین لقمهی کوچکی، باید پای لرزههای هستیشناختی، انسانشناختی، معرفتشناختی، ارزششناختی و بافتههای فیلسوفانهای از این دست نشست؟
فیلسوف تعلیم و تربیت: آری گاه لقمهای کوچک، و حتی قطرهی آبی که در گذر مناسب خود نمیرود، میتواند تنی را به لرزهی پیاپی بیفکند و بسا که جانی را بستاند. در هر اقدام سادهی تو بهعنوان یک معلم، لایههای نامحسوسی، از پیش جا خوش کردهاند چنانکه از هر لایهای فیلسوفی میتواند سر برآورد و سخنی با تو بازگوید.
معلم: چرا مسئله را پیچیده میکنی! من معلمم، میروم سر کلاس و درس گفتن را آغاز میکنم، به همین سادگی.
فیلسوف تعلیم و تربیت: اما تو در همین قدم اول، سقراط را رودرروی خود خواهی دید؛ زیرا باید مشخص کنی که چرا درس را با گفتن آغاز میکنی و نه با پرسیدن. کمی آن طرفتر، دیویی را ملاقات خواهی کرد؛ زیرا باید او را هم قانع کنی که چرا درس را با گفتن آغاز میکنی و نه با مسئله. هر یک از این مواضع، پیشفرضهای خاص خود را دارند و چنین نیست که «گفتن»، خودِ تعلیم و تربیت باشد، بیهیچ پیشفرضی.
معلم: اما تدریس همین است که من درس بدهم، مگر چارهی دیگری هم هست؟
فیلسوف تعلیم و تربیت:اگر بگویی که تدریس همین است، آنگاه شبح فیلسوفان تحلیلی را در برابر خود خواهی داشت زیرا اینکه میگویی تدریس همین است که با گفتن آغاز میکنیم، این تنها یکی از چند معنایی است که تدریس دارد و نه آنکه این معنای «خودِ» تدریس باشد، بیهیچ تحلیلی.
معلم: مگر معلمان دیگر همین کار را نمیکنند؟
فیلسوف تعلیم و تربیت: اگر این سؤال را بپرسی، آنگاه سروکلهی فوکو پیدا خواهد شد که میگوید: «تو میدانی که بهنجار کردن (normalization) چیست؟» میبینی که همین اقدام اول تو که میخواهی مانند معلمان دیگر، درس خودت را بدهی، لایه زیرینی دارد که جریان بهنجار کردن افراد است و تو داری چنین کاری را انجام میدهی. اکنون خواهی دید که تصور اول تو تا چه حد سست بوده که فکر میکردی صاف و ساده با خودِ تعلیم و تربیت سروکار داری، بیهیچ چارچوبی.
معلم: مگر میتوان چارچوب نداشت؟
فیلسوف تعلیم و تربیت: خوب میبینم که سؤال تو شکل فلسفی پیدا کرده است. اینبار با دریدا روبهرو خواهی شد. او به تو خواهد گفت: «نه، نمیتوان چارچوب نداشت، اما میتوان هر چارچوبی را ساختزدایی کرد؛ زیرا هر چارچوبی به نحوی چیزی را به پیرامون میافکند و چیز دیگری را در کانون قرار میدهد.» به این ترتیب، میبینی که نمیتوانی چارچوبی را که در آن قرارداری، ظرف واقعی تعلیم و تربیت بدانی، بدون فکر کردن به هیچ بدیلی.
معلم: من چگونه میتوانم به چارچوب جایگزینی فکر کنم؟ من خودم روزی شاگرد معلمی بودهام که همین کارها را میکرده است.
فیلسوف تعلیم و تربیت: اکنون نوبت رویارویی تو با فیلسوفان انتقادی است. آنها به تو خواهند گفت که کار معلم تنها این نیست که در چرخهی ثابتی بگردد و به بازتولید آنچه از پیش بوده بپردازد، بیهیچ نقد و نظری.
معلم: تو را به خدا بس کن! با این همه فیلسوف که من سرگیجه میگیرم، پس کی باید درس را آغاز کنم؟
فیلسوف تعلیم و تربیت: نه لازم نیست سرگیجه بگیری، تو میتوانی درس مورد نظرت را آغاز کنی، اما میبینی که نمیتوانی آن را خودِ تعلیم و تربیت بدانی، بیهیچ واسطهای و بیهیچ نیازی به اندیشیدن.
معلم: بالاخره از نظر شما من مجاز هستم بهعنوان معلم تدریسم را شروع کنم؟
فیلسوف تعلیم و تربیت: بله البته، تو باید بهعنوان معلم به کار خود برسی، اما نه صاف و سرراست و بیهیچ تشویشی.
«برگرفته از کتاب گفت و گوی معلم و فیلسوف نوشته دکتر خسرو باقری»