جلسه درس اخلاق حضرت آیت الله جوادی آملی دامت برکاته (1396/10/21)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمّد (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و أهل بيته الأَطيبين الأَنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بِهم نَتولّيٰ و مِن أعدائِهم نَتبرّءُ اِلي الله».
مقدم شما فرهيختگان، نخبگان حوزوي و دانشگاهي و برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي و ايماني را گرامي ميداريم. از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم آنچه خير و صلاح و فلاحِ دنيا و آخرت شما و عموم علاقهمندان قرآن و عترت است مرحمت کند.
در بحثهاي نهج البلاغه به نامه هفتاد و پنجمين رسيديم. نامههاي حضرت مثل خطبههاي نوراني آن حضرت در نهج البلاغه به دو صورت ياد شده است: بعضي از خطبهها بدون انتخاب و تلخيص ذکر شده است، بعضي از نامهها هم اين چنين است؛ برخي از خطبهها را تلخيص کردهاند و بعضي از نامهها را هم گزينش کردند. اين نامه 75 بدون تلخيص ذکر شده است. چهار سطر است که وجود مبارک حضرت امير بعد از استقرار خلافت براي معاويه مرقوم فرمود و او را دعوت کرد به پيروي از نظام عصر. دو جمله فقط در اين نامه نيامده، بقيه همه نامه يعني همين چهار سطر آمده. نامههايي که اميرالمؤمنين مرقوم فرمود، اگر قبل از امارت و خلافت ظاهري آن حضرت بود مرقوم ميفرمود: «مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيّ بن أبِيطَالِب إِلي کذا»؛ اما نامههايي که بعد از حکومت مرقوم ميفرمود، چنين مينوشتند: «مِنْ عَبْدِ اللَّهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّ بن أبِيطَالِب إلي کذا». اين نامه هم چون بعد از خلافت نوشته شده با همين لقبهاي سهگانه ياد شده؛ يعني «مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَی مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَان». معاويه تا عصر فتح مکه که کافر مطلق بود، بعد از فتح مکه دودمان اموي منافق شدند نه مسلمان. زندگي دودمان اموي را دو بخش تشکيل ميداد: قبل از فتح مکه کافر بودند که عليه اسلام ميجنگيدند، جنگ «بدر» و «حنين» و ساير غزوات را تحميل کردند، بعد از فتح مکه هم منافق شدند نه مسلمان. در يکي از بيانات نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) هست که «مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا»؛[1] بعد از فتح مکه اينها اسلحهها را به زمين گذاشتند، ولي آن کينهها را در دل نگه داشتند؛ اينها «مستسلم» شدند نه «مسلِم»، «مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا». اين کينه تا زمان سقيفه بود و در زمان سقيفه رشد کرد و حکومت را هم «بلاواسطه يا مع الواسطه» گرفتند. در زمان عمر، او والي رسمي شام شده، چندين سال ولايت شام را در اختيار داشت و چندين سال زمان عثمان هم حکومت شام را در اختيار داشت. حالا که نوبت به وجود مبارک حضرت امير رسيد، طغيانگري او مرموزانه شروع شد و داعيه خلافت داشت. مردم شام را هم از تحصيل معارف و فراگيري قرآن و عصاره سنّت رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) باز داشته بود.
حضرت در اين نامه حجّت را تمام کرد، فرمود: «مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَی مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتَ إِعْذَارِي فِيكُمْ وَ إِعْرَاضِي عَنْكُمْ»؛ فرمود تو سابقه ما را داري، لاحقه ما را داري؛ وضع غدير را ميداني، وضع سقيفه را ميداني؛ فاصله غدير تا رحلت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تقريباً دو ماه و نيم بود، هجده ذي حجّه آن مراسم جهاني را حضرت به پا کرد، تا هجده محرّم شده يکماه، تا هجده صفر شده دو ماه، 28 صفر هم حضرت رحلت کرد. خيلي از غدير نگذشته بود که شما سقيفه را تشکيل داديد. همه اوضاع شما نزد من روشن است و ما جز حق چيزي نگفتيم. نه خودمان طرف حق نرفتيم؛ بلکه حق به طرف ما آمد، ما وقتي ديديم مردم وفادار نيستند نپذيرفتيم.
بارها ما به عرض شما رسانديم. رسالهاي در مجموعه کنز الفوائد کراجکي هست اين رساله مفصّل نيست؛ اسم اين رساله به نام «العجب» است. مستحضريد که نام کتاب از آن اصول و فصولي گرفته ميشود که آن کتاب آن اصول و فصول سازمان پذيرفت. قوانين مرحوم ميرزاي قمي را چون «قانونٌ قانونٌ» هست، اسم اين کتاب را گذاشتند قوانين. فصول مرحوم صاحب فصول در اصول؛ چون «فصلٌ، فصلٌ» هست، اسمش را گذاشتند فصول، کتاب گاهي به اين صورت است. اسم اين رساله «عجب» است نامي ندارد «عجبٌ؛ عجبٌ». يک سلسله مطالب تاريخي را نقل ميکند «عجبٌ»! نيازي هم به تحليل نميبيند. ميگويد در مدينه بعد از رحلت پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) نه مردي زير اين آسمان به عظمت علي بود، نه زني زير اين آسمان به عظمت زهرا(سلام الله عليها) بود. اين فاطمه چندين شب و روز به مهاجر و انصار پيام داد حضوراً، غياباً و شفاهاً که بياييد علي بن ابيطالب را ياري کنيد. غدير که فاصلهاي نشد همه شما آن صحنه را ديديد و او هم عدل مجسّم است، عدل ممثّل است بياييد علي را ياري کنيد. حجت الهي را همين زهرا(سلام الله عليها) تمام کرد و کسي قيام نکرد علي بن ابيطالب را ياري کند، «العجب»!
فصل ديگر بعد از جريان اوّلي و دومي و سومي که مردم بعد از مرگ عثمان تلاش و کوشش کردند به حکومت حضرت امير رو آوردند، با اصرار حضرت امير(سلام الله عليه) را که وادار کردند که حکومت را بپذيرد، عدهاي عليه حکومت مشروعِ علوي(سلام الله عليه) قيام کردند، زني که در همين مدينه که شما او را هم ميشناسيد، اين زن مردم مدينه را وادار کرد گفت بياييد علي بن ابيطالب را بکشيد، هزار نفر شمشير کشيدند، «العجب»! اين دنياست! شما اين را چگونه توجيه ميکنيد؟ نه عايشه براي مدينه ناشناس بود، نه فاطمه زهرا! نه علي بن ابيطالب ناشناس بود نه طلحه و زبير! فرمود من اين را چگونه تحليل بکنم؟ برهان اقامه بکنم تحليل بکنم؟ اين رساله به نام «العجب» است.[2]
يک مطلب مهمي که براي همه ما هميشه لازم است، اين است که بدانيم اين ائمه چقدر باسواد بودند! منظور من از باسوادي ائمه که واقعاً انسان را متحيّر ميکند اين نيست که اينها خدا و اسماي خدا و از مبدأ تا معاد از معاد تا مبدأ، حقيقت بهشت، حقيقت جهنم، حقيقت قيامت، حقيقت برزخ، اينها را ميدانستند، من تعجب نميکنم! اينها يک چيزي هست در عالم. بهشت جهنم واقعيتي است، خدا واقعيتي است، اسماي خدا واقعيتي است، اما دنيا هيچ واقعيت ندارد اعتبار است. اين اعتبار را اينها از کجا ياد گرفتند که دنيا چيست؟ چگونه فريب ميدهد؟ دنيا آسمان نيست، آسمان آيت خداست و حق محض است. دنيا زمين نيست، زمين آيت خداست و حق محض است. زمين جز خير چيزي ديگر نيست، آسمان جز خير چيزي ديگر نيست. دريا و صحرا و فضا جز نور چيزي ديگر نيستند. هيچ چيزي در عالم نيست مگر اينکه خير باشد. اين دنيا چيست؟ اين دنيا را اينها خوب شناختند، معرفي کردند. يک بيان نوراني در خود قرآن کريم سوره مبارکه «حديد» هست که دنيا را در پنج بخش معرفي ميکند که اعتبار در قبال حقيقت است. مطالب قرآن آن بخشها که خيلي مهم باشد يا با کلمه «إعلَم و إعلموا» و اينها شروع ميشود يا با «ألا» شروع ميشود که هشدار است، ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِي الأمْوَالِ وَ الأوْلاَدِ﴾،[3] دنيا بيش از اين پنج عنصر، چيزي ديگر ندارد: يا لهو است، يا لعب؛ يا دوران کودکي است يا دوران نوجواني؛ يا دوران بازيگري؛ يا دوران ميانسالي يا دوران سالمندي؛ يا بازي کردن است که چه کسي گُل ميزند چه کسي گُل ميخورد؛ يا چه کسي کُشتي ميگيرد چه کسي ميبرد، چه کسي ميبازد؟ اينهاست، لهو است و لعب است و مانند آن. يا من دارم و تو نداري است که ﴿تَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِي الأمْوَالِ وَ الأوْلاَدِ﴾. در دوران سالمندي هم به اينکه من اين قدر قبيله داشتم و دارم، اين قدر مال داشتم و دارم ديگر حالا بهره نميبرد. اين را در سوره «حديد» فرمود که دنيا بيش از اين پنج فصل ندارد: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِي الأمْوَالِ وَ الأوْلاَدِ﴾.
اينها را کجا ياد گرفتند اينها؟ فرمودند اينها شما را بازي ندهد. يک بيان نوراني سيّدالشهداء(سلام الله عليه) دارد، فرمود: «النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَي أَلْسِنَتِهِمْ»؛[4] اکثري مردم بنده دنيا هستند، بنده هيچ! نه بنده زميناند. خدا درباره آسمان و زمين فرمود: ﴿وَ فِي الأرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ ٭ وَ فِي أَنفُسِكُمْ أَ فَلاَ تُبْصِرُونَ﴾،[5] زمين «آيت الله» است، آسمان «آيت الله» است، دريا و صحرا و فضا و هوا آيات الهياند؛ اينها همه خير هستند. اين که من بايد به اين مقام برسم تو نبايد به اين مقام برسي من بايد داشته باشم، چرا اسم من را اوّل نبردند، چرا اين لقب را به من ندادند، چرا من جلو نيفتادم، اين ميشود دنيا. اين از هر مار و عقربي بدتر است، از هر افعي بدتر است از هر سرطان بدخيم بدتر است. اين آبروبر است. يک انسان ـ خداي ناکرده ـ به بيماري سرطان مبتلا شد که خدا اين بيماري را در اسرع وجه با درمان کافي از بين ببرد! اين ديگر آبرويش نميرود؛ اما در همين نهج البلاغه چند جا کلمه: «وَبِيء،[6] مُوبِيء[7]، أوبی» اينها آمده. فرمود اگر به طرف دنيا رفتيد، اين دنيا مثل آن مزرعه سبز جاذبهدار وباخيز است. اين گاو وقتي که نميداند اين علف وبا دارد ميخورد و وبا ميگيرد. وبا هم يک بيماري آبروبري است؛ مثل سرطان که نيست فقط بکشد. هر لحظه بالا و پايين تاس و لگن؛ نه براي آدم در بيمارستان آبرو ميماند، نه براي خانه. فرمود اين «وَبِيء» است، اين «مُوبِيء» است، اين «اوبی» است، آبروي شما را ميبرد. اين درس را اينها کجا ياد گرفتند؟ آن بيان نوراني سيّد الشهداء(سلام الله عليه) اين است که فرمود: «النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَي أَلْسِنَتِهِمْ». «لَعِق، لَعُوق»، «ما تَلعقُ به الألسن»؛ قبلاً مصطکي ميجويدند الآن آدامس؛ آدامس تا اندازهاي که در دهن اين جوان لذيذ است اين را ميجود، وقتي تفاله شد تف ميکنند و دور مياندازد. اين بيان نوراني سيّدالشهداء در آن سخن رسمي فرمود: اسلام بسياري از مردم آدامسي است، «يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُون»؛[8] همين که ميبينند به کام آنها نيست تف ميکنند و دور مياندازند. اين درس را اينها کجا ياد گرفتند؟ اين در کجا نوشته است؟ دنيا هيچ حقيقتي نيست که آدم برود بخواند، کتابش را بخواند، در آزمايشگاه برود چيزي نيست، در فلسفه و کلام پيدا کند اينها حقيقتي ندارند، اينها اعتبارند. يکي از علومي که اينها بلد هستند و خودشان را حفظ کردند و پيروانشان را حفظ ميکنند، پرهيز از من و ماست که من بايد آنجا بنشينم اينجا جاي من است اين مقام برای من است، اين جز آبروبري در پايان امر چيز ديگري نيست.
همين نامه را وجود مبارک حضرت امير براي معاويه مرقوم فرمود. فرمود مرا که ميشناختي، سابقه من لاحقه من مبارزات من. بعد از رحلت پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) دست ما را بستيد ما را خانهنشين کرديد ما حرفي نزديم. عثمان بيرويه اموال مسلمين را صرف ميکرد، من صريحاً گفتم شما بين «نثيل و معتلف»[9] داريد زندگي ميکنيد، اين کار را نکنيد! اين «نثيل و معتلف» در همين خطبه نوراني حضرت امير است. فرمود: کساني که قدرت مالي به دست آنها رسيد، ايران و روم فتح شده بود، تمام سرمايههاي سنگين ايرانزمين به عراق و حجاز رفته؛ همين منطقه خاصي که آنها بودند. فرمودند شما کارتان فقط بين «نثيل و معتلف» است، به حکومت و حاکمان عصر عثماني گفت. فرمود شما مثل شتر داريد زندگي ميکنيد. شتر دو بُعد بيشتر ندارد: شرق و غربش «نثيل و معتلف» است. «معتلف»؛ يعني «مرتع» که علف ميخورند. «نثيل» جسارت است آنجا که مدفوع ميريزند. الآن هم تمام تلاش يک عده بين آشپزخانه و دستشويي است، که چه غذايي بخورند و کجا تحويل بدهند؛ اين را گفته است. فرمود شما عصاره زندگيتان را بررسي کنيد. زندگي شما فقط دو حدّ دارد: يکي «نثيل»؛ ديگری «معتلف». از آشپزخانه چه چيزی در ميآيد؟ شما چه چيزی تحويل دستشويي ميدهيد؟ اين را در نهج البلاغه گفته.
اگر هيأت حاکمه اين چنين باشد، کارگزاران اين چنين باشند، يا سر از اختلاس در ميآورد يا سر از نجومي درميآورد، يا سر از روي ميز درميآورد يا سر از زيرميز در ميآورد. اين است که آدم وقتي وارد حرم شد، در و ديوار اين حرم را ميبوسد، اينها انسان را آدم کردند. اين حرفها که جايي نوشته نبود، اين حرفها که جايي نيست که آدم برود بخواند. اين دنيا چه هست که اينها کاملاً مستحضرند فرمود: «غُرِّي غَيْرِي لَا حَاجَةَ لِي فِيکِ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً»؛[10] جز آبروبري چيز ديگري نيست. آدم کسب حلال ميکند «نِعْمَ الْمَالُ الصَّالِحُ لِلرَّجُلِ الصَّالِح»[11] اين را هم ائمه گفتند. چرا پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) دست يک کارگر را ميبوسد؟[12] البته نه مزدور، چون مزدوري در اسلام مکروه است، انسان بايد براي خودش کار کند در کنار سفره خودش بنشيند. ما متأسفانه نتوانستيم مزدوري را هم حفظ کنيم؛ چون مزدوري در اسلام چندين روايت نهي شده است که اين را حمل بر کراهت کردند.[13]
در اين نامه وجود مبارک حضرت امير فرمود: معاويه! تو که مرا ميشناسي، وضع اخير که ده سال عثمان حکومت کرد تو از طرف عثمان و قبلش از طرف عمر والي شام بودي حکومت دست شما بود من به شما گفتم اين کارها را نکنيد، گفتم به شما. وضع شما را هم بررسي کردم گفتم شما بين «نثيل و معتلف» داريد زندگي ميکنيد، اين وضع شماست. ما تا توانستيم آنها را نصيحت کرديم اثر نکرده است. به مردم گفتيم شورش نکنيد، اثر نکرده است. ديديم نه از من کاري ساخته است نه از حسنين من که ما همه در صحنه بوديم کاري ساخته نيست اينها شورش کردند عثمان را کشتند. من هم عذرم را آوردم، هم اِعراضم را؛ هم تا آنجا که ممکن بود آنها را نصيحت کردم سفارش کردم به آرامش دعوت کردم، نشد. ديدم کاري از ما ساخته نيست رفتم خانه نشستم. الآن همين مردم جمع شدند مرا به عنوان خليفه به اجبار بر من تحميل کردند من قبول کردم. مردم را بياور بيعت کن، چرا از جامعه مسلمين دوري؟ تو که سابقه مرا داري، لاحقه مرا هم داري؛ قبل از اسلام و بعد از اسلام ما را هم که ميشناسي.
اين نامه را مرقوم فرمود: «أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتَ إِعْذَارِي فِيكُمْ»، عذر من درباره شما دودمان اموي مشخص است؛ هم شما را نصيحت کردم، هم شورشيان را وادار به آرامش کردم، ديدم هيچ کاري اخيراً از من ساخته نيست، در معرکه حاضر نشدم اِعراض کردم. چون با خليفهکُشي کشور آرام نميشود بايد به هر حال قانون باشد. «وَ إِعْرَاضِي عَنْكُمْ» همه را تو ميداني «حَتَّی كَانَ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ»؛ آن قضيهاي که در قتل عثمان بود اتفاق افتاد. شما در تمام اين صحنه ما را بررسي کرديد که ما کوتاهي نکرديم. «وَ لَا دَفْعَ لَهُ» هيچ ممکن نبود که ما جلوي آن را بگيريم. «وَ الْحَدِيثُ طَوِيلٌ»، قصّه اوّلي و دومي و سومي چگونه غدير را فراموش کردند، سقيفه را آوردند عدهاي سقفي شدند عدهاي غديري شدند، همه اينها نزد شما روشن است، ما کارنامه شفاف و روشني داريم.
«وَ الْحَدِيثُ طَوِيلٌ وَ الْكَلَامُ كَثِيرٌ وَ قَدْ أَدْبَرَ مَا أَدْبَرَ وَ أَقْبَلَ مَا أَقْبَلَ»؛ اين مَثل تنها در بين ما ايرانيها و فارسيها نيست در بين عربها هم هست؛ يعني گذشته گذشت، آينده در پيش است؛ حالا چه کار بايد بکنيم که کشور آرام باشد؟ «قَدْ أَدْبَرَ مَا أَدْبَرَ وَ أَقْبَلَ مَا أَقْبَلَ». ما در فارسي ميگوييم گذشته گذشت، آينده در پيش است. عرب ميگويد: «قَدْ أَدْبَرَ مَا أَدْبَرَ وَ أَقْبَلَ مَا أَقْبَلَ»؛ حالا چه کار بکنيم که جامعه آرام باشد؟ بهترين راه اين است که اکثريت قاطع به من رو آوردند با فشار بيعت کردند و من بيعت اينها را پذيرفتم؛ حالا طلحه و زبير دارند سبک ديگر راه ميروند، تو هم در شام داري به سبک ديگر حرکت ميکني؛ اين جز اختلاف و شورش و جنگ داخلي پيامدي ندارد. «قَدْ أَدْبَرَ مَا أَدْبَرَ وَ أَقْبَلَ مَا أَقْبَلَ فَبَايِعْ مَنْ قِبَلَكَ»؛ تنها خودت نه چون شاميها به تو خيلي گرايش دارند، با همه آنها، «وَ أَقْبِلْ إِلَيَّ فِي وَفْدٍ مِنْ أَصْحَابِكَ». «وفد»؛ يعني يک گروه و هيأتي که وارد محضر خليفه ميشوند. همه شما بياييد ما با هم برادرانه زندگي ميکنيم و ديگر اين کارها را تکرار نکنيد. همين معاويه اين گونه از نامهها را دريافت کرد بعد نامههاي بيادبانه و تُند نوشت که تو کسي بودي که تو را با دست بسته بردند از تو بيعت گرفتند. حضرت در جواب فرمود: ما که انکار نکرديم ما نگفتيم دست ما را نبستند! من کسي هستم که اگر بخواهم سقيفه را امضا کنم بايد با دست بسته امضا کنم؛ من که با دست باز سقيفه را امضا نميکنم «أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْت»؛ تو رفتي مرا بيآبرو کني خودت بيآبرو شدي. گفتي دست مرا بستند بله دست مرا بستند. من اگر بخواهم دست از غدير بردارم و سقيفه را به رسميت بشناسم فقط با دست بسته امضا ميکنم. «أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْت». اين وضع براي هميشه هست، نه در زمان حضرت نوح بود، نه زمان حضرت رسول بود، نه برای بعد است.
وضع کلّ دنيا اين است، هر کسي معاويهاي دارد، هر کسي يزيدي دارد. بدترين يزيد و معاويه همين هواي نفس است که وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) فرمود: «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ».[14] دو تا طلبه، يا دو تا دانشجو در اتاقي دارند با هم مباحثه ميکنند، يکي فهميد حق با اوست؛ اما ميخواهد حرف خودش را اثبات کند! اين همان غدّه بدخيم است که بعد يک وقت سر برميآورد. ما اگر فهميديم حق با رفيق ماست در اوّلين فرصت او را تقويت کنيم، ذات اقدس الهي بر اساس: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[15] يک مطلب علمي را که ما به حق بپذيريم، دهها برابر به ما مرحمت ميکند. تنها مسئله مال که نيست. مسئله علم هست، شرف هست، عزت هست، آبرو هست. اگر کسي يک قدم در راه دين بردارد خدا ده برابر آبروي او را حفظ ميکند؛ منتها ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾. اگر کسي خواست به محکمه الهي برود چه در دنيا چه در آخرت ـ البته در آخرت قويتر و ظهورش بيشتر است ـ بايد با دست پر برود. يک وقت است کسي کار خير ميکند، بعد چندين بار ميگويد که اين را بيرنگ و رو ميکند! در روايات ما هست که اگر کسي کار خيري کرد يک بار گفت؛ مثل آن است که اين برگ گُل را يکبار لمس بکند، دو بار گفت مثل اينکه دو بار؛ اين برگ گل خيلي لطيف است، شما چندين بار که دست به آن بزني پژمرده ميشود. فرمود گفتيد کار کرديد کرديد؛ نگوييد، بگذاريد ذات اقدس الهي آن را شکوفا کند. من اين کار را کردم من اين کار را کردم، يکي، دو بار، ده بار که آدم بگويد اين گل پژمرده ميشود؛ اين را ائمه فرمودند. کار خيري که کرديم، عبادتي انجام داديم، زيارتي کرديم، يا کار فردي يا کار جمعي، چه داعي داريم که بگوييم؟ فرمود همين که يکبار گفتيد؛ مثل آن است که يک بار، دست به اين برگ گل زديد و ماليديد. همان اندازه پژمرده ميشود، ده بار که گفتيد پژمرده ميشود. کار خيري که کرديم بگذاريم نزد خدا بماند. وقتي دست دراز کرديم، اين دعايي که در نماز يا غير نماز داريم دست به دعا دراز ميکنيم! وجود مبارک امام سجاد و ساير ائمه البته؛ منتها آن حضرت مظهر دعا بود که «الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ»،[16] اين دستها را به صورت ميماليدند؛ گاهي دست را ميبوسيدند. ميگفتند: دستي که به طرف خدا دراز شد خالي برنميگردد، اگر همان شيء مصلحت بود همان را ميدهد و اگر نبود، سيّئهاي را از سيّئات آدم را ميآمرزد؛ سيّئه نداشتيم حسنهاي از حسنات افزوده ميکند. اين دست ممکن نيست خالي برگردد؛ لذا گاهي به صورت ميماليدند گاهي ميبوسيدند.[17] در دعا فرمودند از خدا چيزي بخواهيد وقتي دستتان به طرف خدا دراز ميشود، بايد ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾[18] باشد. «جاء»؛ يعني «جاء»؛ نه «فَعَلَ»! نگفت کسي کار خوبي کرد دو سال قبل، سه سال قبل، حالا دست دراز کرد من به او پاداش ميدهم! اين وقتي که با ما دارد گفتگو ميکند بايد دستش پر باشد. قيامت هم همين طور است، اگر کسي در دنيا کار خيري کرد؛ اما ـ معاذالله ـ اوضاع آن را به هم زد، نميگويند تو در دنيا کار خيري کردي، کار خير کرد؛ اما چند تا کار بد کرد و به هم زد! وقتي با خدا سخن ميگوييم بايد «جاء» باشد نه «فَعَلَ». ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ ِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾،[19] چيزي ببريم تا ده تا بگيريم، با دست خالي آدم برود، ما چه توقعي داريم؟!
بنابراين آن هم لطف الهي بود که به ما داد، آن را هم بايد حفظ بکنيم و يقيناً دعا مستجاب است چه در دنيا چه در آخرت. اگر دستي به طرف خدا دراز بود يا هيچ چيزي داخل آن نبود فقير محض؛ آن را هم خدا ميدهد. يا اگر کار خير کرد او را حفظ بکند؛ اما نه اينکه ـ معاذالله ـ کار بد کرده و با دست آلوده به طرف خدا ميگويد «يا الله»!
غرض اين است که اين معاويه هميشه هست، اين يزيد هميشه هست و بدترين معاويه و بدترين يزيد که طبق بيان نوراني پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) است که فرمود: «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»، همين است که متأسفانه طلاق زياد است؛ نه آن پسر بزرگوار مواظب زبان خودش است، نه آن دخترخانم مواظب زبان خودش است. توقع بيجا، حرفهاي نارسا، تندرويها، بساط خانواده را به هم ميزند، بساط جامعه را به هم ميزند. اين است که در اين زيارتها در کلمات ائمه چه در حرمها که مشرف ميشويم چه در غير حرم ميگوييم: «کَلامُکُم نُورٌ»،[20] نصيحت اينها واقعاً نور است. چيزهايي به آدم ميگويند که آدم راهش را بلد نيست که برود ياد بگيرد. اينها که درباره زمين زياد سخن نگفتند! تا ما بگوييم زمينشناسي کار تجربي است. دنيا غير از زمين است دنيا غير از آسمان است دنيا همين من و ماست! من بايد اين گونه باشم، تو بايد آن گونه باشي که اميدواريم ذات اقدس الهي به برکت قرآن و عترت همه شما را مشمول دعاي ويژه وليّ عصر قرار بدهد و همه شما را جزء مبلّغان الهي، معلمان الهي، مدرّسان الهي، مؤلفان الهي قرار بدهد که جامعه از فيض و فوز شما استفاده کند.
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملّت و مملکت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما!
روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!
آيت الله هاشمي رفسنجاني را با ساير ياران امام، محشورِ با خود آن حضرت بفرما!
دنيا و آخرت همه ما را در سايه وليّات تأمين بفرما!
مشکلات دولت و ملّت و مملکت مخصوصاً در بخش ازدواج و مسکن جوانها حلّ بفرما!
خطر بيگانگان را به استکبار و صهيونيسم برگردان!
امنيت مملکت، آرامش مملکت، نظم مملکت، اقتصاد مملکت، رفاه و سعادت و فلاح ملّت و مملکت را در سايه وليّات براي همه ما مقرّر بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), نامه16.
[2] . التعجب من أغلاط العامة في مسألة الإمامة، ج1، ص128؛ «فمن عجيب الأمور و طريفها: أن تخرج فاطمة الزهراء البتول سيّدة نساء العالمين، ابنة خاتم النبيّين، تندب أباها و تستغيث بامّته، و من هداهم إلى شريعته، في منع أبي بكر من ظلمها فلا يساعدها أحد، و لا يتكلّم معها بشر، مع قرب العهد برسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله، و مع ما يدخل القلوب من الرّقة في مثل هذا الفعل إذا ورد من مثلها حتّی تحمل الناس أنفسهم علی الظلم فضلا عن غيره، ثمّ تخرج عائشة بنت أبي بكر إلى البصرة تحرّض الناس علی قتال أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السّلام، و قتال من معه من خيار الناس، ساعية في سفك دمه و دماء أولاده، و أهله و شيعته ، فتجيبها عشرة آلاف من الناس، و يقاتلون أمامها، إلى أن هلك أكثرهم بين يديها، إنّ هذا لمن الأمر العجيب!»
[3] . سوره حديد، آيه20.
[4]. تحف العقول، ص245.
[5] . سوره ذاريات، آيات20 و 21.
[6] . نهج البلاغة(للصبحي صالح), حکمت376؛ «إِنَّ الْحَقَّ ثَقِيلٌ مَرِيءٌ وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِيفٌ وَبِيء».
[7] . نهج البلاغة(للصبحي صالح), حکمت367؛ «مَتَاعُ الدُّنيَا حُطَامٌ مُوبِیءٌ».
[8]. تحف العقول، ص245.
[9] . مجمع البحرين، ج5، ص477.
[10]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، نامه77.
[11] . نهج الفصاحة، ص786.
[12]. اُسد الغابة(ابن اثير)، ج2، ص269؛ تاريخ بغداد(خطيب بغدادي)، ج7، ص353؛ «إنَّ رَسولَ اللّه(صَلّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ) لَمّا أقبَلَ مِن غَزوَةِ تَبوكَا ستَقبَلَهُ سَعدٌ الأَنصارِيُّ فَصافَحَهُا لنَّبِيُّ (صَلّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ)، ثُمَّ قالَ لَهُ: ما هذَا الَّذي أكتَبَ يَدَيكَ؟ قالَ: يا رَسولَ اللّه، أضرِبُ بِالمَرِّ وَ المِسحاةِ فَاُنفِقُهُ عَلي عِيالي فَقبَّلَ يَدَهُ رَسولُ اللّه(صَلّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ) و قالَ : هذِهِ يَدٌ لاتَمَسُّهَا النّارُ أبَدا».
[13]. وسائل الشيعة، ج19، ص103.
[14]. مجموعة ورام، ج1، ص59.
[15]. سوره انعام، آيه160.
[16] . الدعوات (للراوندي) / سلوة الحزين، النص، ص18.
[17] . الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص471؛ «مَا أَبْرَزَ عَبْدٌ يَدَهُ إِلَی اللَّهِ الْعَزِيزِ الْجَبَّارِ إِلَّا اسْتَحْيَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَرُدَّهَا صِفْراً حَتَّی يَجْعَلَ فِيهَا مِنْ فَضْلِ رَحْمَتِهِ مَا يَشَاءُ فَإِذَا دَعَا أَحَدُكُمْ فَلَا يَرُدَّ يَدَهُ حَتَّی يَمْسَحَ عَلَی وَجْهِهِ وَ رَأْسِه».
[18] . سوره انعام، آيه160؛ سوره نمل، آيه89؛ سوره قصص، آيه84.
[19] . سوره انعام، آيه160.
[20]. من لا يحضره الفقية، ج2، ص616.
بهره مندی از نعمت های خداوند در جهت نیل به سعادت
امام علی علیه السلام :
في قَولِ اللّهِ عز و جل «وَ لاَ تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا» [ القصص : 77 ] :لا تَنسَ صِحَّتَكَ وقُوَّتَكَ وَفَراغَكَ وشَبابَكَ ونَشاطَكَ أن تَطلُبَ بِهَا الآخِرَةَ؛

حضرت علی علیه السلام درباره آيه (و سهم خود را از دنيا فراموش مكن) فرمود : [يعنى] سلامت ، توانايى ، فرصت ، جوانى و شادابى ات را فراموش مكن ، تا با آنها ، آخرت را به دست آورى .
الأمالي ، صدوق : ص 299 ، ح 336

جایگاه کوخنشین و کاخنشین
این سخن حضرت امام(رحمه الله علیه) که فرموده است، «مردم ولی نعمت ما هستند» همیشه باید آویزه گوش مسئولین باشد، مسئولینی که وظیفه خدمت بیمنت به مردم به دوش آنها است.
بر هیچکس پوشیده نیست که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران مردم را به عنوان محور اصلی انقلاب اسلامی میدانست و اعتقاد داشت بدون حضور و وجود آنها، انقلاب اسلامی نمیتواند به راه خود ادامه دهد.
در این میان توجه ویژه حضرت امام(ره) به مستضعفین به واسطه وجود مرفهین بیدرد مثال زدنی است، آنجا که ایشان درباره این قشر فرموده است؛ «یک موی کوخ نشینان بر همه کاخ نشینان ترجیح دارد، بلکه مقایسه یک موی شما با آنها نباید صحیح باشد.»
حضرت امام(ره)، کوخ نشینان، مستضعفین و مردمی که از سوی کاخ نشینان تحت ظلم قرار گرفته بودند، به دیده احترام مینگریست و آنها را با سخنان و رفتار خود ارج مینهاد، به آنها شخصیت و اعتماد به نفس میداد تا از آن ظلم و انزوایی که به خاطر وجود سرمایهداران و مرفهین بیدرد دچار شده بودند رهایی یابند. انقلاب اسلامی، انقلاب کوخ نشینان علیه کاخ نشینان بود، فلسفه اسلام ناب محمدی(ص) با سیره و رفتار علوی برگرفته از تشیع و آموزههایی از ائمه اطهار(ع) به ویژه قیام ابا عبدالله الحسین(ع) علیه ظلم همه جانبه مسلمان نماهای دوران خود، شکل گرفته است و مردم ایران نیز با تبعیت از آن، راهی که مقابل آنها نهاده شده طی کردهاند.
و اکنون نیز جانشین بر حق امام(ره)، حضرت آیتالله خامنهای همان دیدگاه را نسبت به مردم دارند و ارزش وجودی قشر کوخ نشین و مستضعف از کاخ نشین بسیار فراتر است. اگر برای چنین قشری از جامعه کاری صورت میگیرد یا حتی برای همه مردم ایران اسلامی اقدامی میشود تا از منافع کشور سودی ببرند، به واقع آن کار، حق مردم است، هر چند در توزیع آن ناعدالتیهایی هم دیده میشود که باید رفع شود.
اگر به مردم یارانه مستقیم پرداخت میشود و یا سهام عدالت توزیع میشود، چنین اقداماتی را نباید گداپروری نام نهاد یا دادن صدقه تلقی کرد. هر چه هست حق مردمی است که باید از این سهم بهرهمند شوند اما به عدالت.
چنین دیدگاهی نسبت به مردم، کملطفی، بیمهری و تحقیرآمیز است و با منویات امام(ره) و رهبری نیز منافات دارد.
دلیل این که چرا برخی مسئولین اعتقاد دارند یارانهها صدقه یا گداپروری است، یا میگویند سود سهام عدالت بین گداها توزیع میشود چیست؟
آیا چنین اعتقادی نشان از خوی کاخ نشینی، تفکر سرمایهداری و تحقیر کردن مردم که قرار است با سهام عدالت به حق خود برسند نیست؟
سالها است زالوصفتان اقتصادی در کشور چریدهاند و نشخوار کردهاند، از گُرده مردم بالا رفتهاند و سرمایه خود را افزایش دادهاند، حضرت علی(ع) فرمودهاند؛ «هیچ کاخی بنا نمیشود مگر آن که صدها کوخ ویران شود.»
سیری ناپذیری کاخ نشینان است که اجازه نمیدهد کوخ نشین شرایط بهتری را برای زندگی داشته باشد و همین کوخ نشینان هستند که از اول انقلاب تاکنون پای انقلاب اسلامی ایستادهاند و وفاداری خود را ثابت کردهاند.
آیا سادهزیستی و خوی اشرافیت و کاخ نشینی در میان برخی مسئولین زدوده شده است؟ آیا به این راهبرد حضرت امام(ره) که فرموده است؛ «ما باید کوشش کنیم که اخلاق کاخنشینی را از این ملت بزداییم» عمل شده است؟ هشدارهای حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری به مسئولین در زمینه کاخنشینی مسئولین باید به طور جدی بازخوانی شود تا باعث تغییر رویه برخی از آنها شود که خوی اشرافیگری و کاخنشینی دارند.
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در زمان حیات خود و هنگامی که مسئولین سادهزیست بودند، فرموده است؛ «ما به حمدالله امروز همه دستاندرکارهایمان کاخ نشین نیستند، دولت ما یک دولت کاخ نشین نیست، آن روزی که دولت ما توجه به کاخ پیدا کرد، آن روز است که باید فاتحه دولت و ملت را بخوانیم.»
برخی مسئولین خود را در قالب این سخنان رهبر کبیر انقلاب قرار دهند و ببینند آیا در این قالب میگنجند؟ آیا فاصله قشر کوخ نشین با آنها کاسته شده یا افزایش یافته است؟
یارانه و سهام عدالت، نه صدقه است نه پرداخت پول به گدا! بلکه حق قانونی و شرعی مردم است، مردمی که پای انقلاب خود ایستادهاند و ذرهای هم از اعتقاد قلبی آنها به انقلاب کم نشده است.
تاکنون کاخ نشینان و مرفهین بیدرد که در بزنگاههای انقلاب خود را کنار میکشند و به میدان نمیآیند، از سفره انقلاب بیشترین دست درازی را کردهاند، اما کوخنشینهای انقلاب، بیدریغ جنگ را اداره کردند، فرزندان خود را راهی جبهه نمودند و هزینه دادند اکنون هم بار انقلاب بر دوش آنها است، آیا باید در چنین شرایطی هوای آن کوخنشین را داشت یا کاخنشین را؟!
اگر در جمهوری اسلامی ایران فقیر هست که دولت برای رفع فقر مطلق طرح و برنامه دارد، دستاوردی است که برخی مسئولین آن را باعث شدهاند، پس آن مسئولی که پرداخت یارانه یا سهام عدالت را صدقه به گدا میپندارد، به اشتباه بر مسند مسئولیت و قدرت تکیه زده و آن را غصب کرده است.
همه آنچه که در این نوشته رفت، نافی خدمات مسئولین متعهد و دلسوز انقلاب و مردم نیست، هستند مسئولانی که خدمت بیمنت را پیشه راه و کار خود کردهاند و همچنان در این میدان حضور دارند، اما با وجود کاخنشینان کار آنها هم سخت است چرا که به نظر میرسد جای کوخ نشین با کاخ نشین عوض شده است!
سرمقاله روزنامه سیاست روز
دو کتاب خواندنی از آقا نجفی قوچانی
به مناسبت درگذشت آیت الله سید محمد حسن آقا نجفی قوچانی
مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای مدظله العالی: «این کتاب زندگی مرحوم آقانجفی قوچانی که به اسم سیاحت شرق منتشر شده خیلی چیز جالبی است. من به برادران و خواهران توصیه میکنم کتاب را بخوانند. خود مرحوم آقا نجفی یک شخصیت بسیار ممتازی بوده، یک انسان معنوی بوده. مرحوم شهید مطهری ایشان را دیده بود در قم و به من میگفت ایشان اهل مکاشفه و اهل معنا بودند.

سید محمدحسن حسینی (۱۲۹۵-۱۳۶۳ق) مشهور به آقا نجفی قوچانی، از عالمان و فقیهان قرن چهاردهم قمری. او نویسنده کتابهای سیاحت غرب و سیاحت شرق است.
پدرش سیدمحمد که در خسرویه به کشاورزی اشتغال داشت، به تحصیل فرزندش رغبت بسیار نشان میداد، بنابراین محمدحسن در راه کسب علم و فضیلت تا آن جا پیش رفت که در سن ۳۰ سالگی به درجه اجتهاد رسید و پس از آن تا هنگام مرگ در سال ۱۳۶۳ قمری در قوچان، به تدریس، ارشاد و رتق و فتق امور مردم پرداخت، در گرفتاریها از مردم حمایت میکرد و با آن که در هنگام مرگ در منطقه قوچان و حتی برخی شهرستانهای اطراف نفوذ معنوی داشت، از مال و منال دنیا هیچ نداشت.[۱]
گذری بر اخلاقیات آقا نجفی قوچانی
با همه طبقات حشر و نشر داشت، در صدور احکام مردی قاطع، در محضر درس، استادی بزرگ و والامقام و در برخورد با مردم انسانی ساده و بی پیرایه و بسیار متواضع و در عین حال بسیار شجاع و صریح و با هیبت بود.
رعایت حقوق دیگران
آقا نجفی قوچانی (ره) ضمن گزارش ماجراهای دوران طلبگی خود در اصفهان می نویسد:
در این حجره تازه که حجره هامان به هم وصل بود از میان طاقچه سوراخ نمودیم و ریسمانی در آن کشیدیم که یک سر ریسمان در حجره رفیق بود و یک سر آن در حجره من. وقت خواب، آن سر را رفیق به پا یا دست خود می بست و این سر ریسمان را من به دست خود می بستم که سحر هرکدام زودتر بیدار شویم دیگری را بدون آنکه صدایی بزنیم، به توسط همان ریسمان بیدار کنیم که مبادا طلبه ای از صدای ما بیدار شود و راضی نباشد.
مهم ترین تألیفات
1. سیاحت شرق: در این كتاب به سرگذشت خود، از ولادت تا گذشت اكثر و عمده عمر خود، كه به قوچان بازگشته و در این شهر سكونت گزیده، می پردازد. این اثر با قلمی شیوا و سلیس توام با عبرت و وعظ و رمز مشحون از طعن و نقد و بررسی و كنایه است.
سیاحت شرق که از تالیفات مهم ایشان است، درباره سوانح عمر از ابتدای زندگی، گزارش تحصیلات و مشقات دوران تحصیلی، و مباحث و معارف اسلامی را به استناد آیات و روایات با قلمی ساده شرح داده است و خواننده را با نکات علمی و رویدادهای آن زمان آشنا می کند، رویدادهای تاریخی و انعکاس نهضت مشروطیت را در عراق بویژه در نجف به تفصیل شرح داده است مسائل تعلیم و تربیت و تزکیه نفس نیز در این کتاب به چشم می خورد.
این کتاب در1347 قمری نگارش یافته و در 1362 شمسی در تهران چاپ شده است.
در مورد اهمیت این کتاب همین بس که از قول آقای مدرسی طباطبائی نقل شده که کتاب سیاحت شرق جزء السنه شرقی در دانشگاه پرستون ایالت نیوجرسی آمریکا تدریس می شود.
2- سیاحت غرب: كه راجع به عالم پس از مرگ است؛ به تبع لسان دین و اهل دل و حكمای الهی، از آن تعبیر به” غرب” كرده است.
توصیه رهبری برای خواندن دو کتاب آقانجفی قوچانی
آیت الله العظمی خامنه ای: «این کتاب زندگی مرحوم آقانجفی قوچانی که به اسم سیاحت شرق منتشر شده خیلی چیز جالبی است. من به برادران و خواهران توصیه میکنم کتاب را بخوانند. خود مرحوم آقا نجفی یک شخصیت بسیار ممتازی بوده، یک انسان معنوی بوده. مرحوم شهید مطهری ایشان را دیده بود در قم و به من میگفت ایشان اهل مکاشفه و اهل معنا بودند.
کتاب دیگری ایشان دارد به نام سیاحت غرب که در احوال عالم برزخ و پس از مرگ نوشته شده به شکل داستانی. مرحوم مطهری میگفتند من احتمال قوی میدهم که اینها مکاشفات این مرحوم هست، که به این شکل در کتاب سیاحت غرب آن را ثبت کرده است.[2]
پی نوشت ها:
1- شاکری، مزاری در آغوش تاریخ، مقدمه.
2- بیانات رهبرمعظم انقلاب در مراسم سالگرد شهادت دکتر مفتح ۱۳۶۴/۹/۲۶
منابع:
سایت حوزه
ویکی شیعه
فرهنگ نیوز
سایت انهار
ماهنامه خیمه
کانال تلگرام سیمای فرزانگان
خواستید نکوهش کنید اما ستودید
اخیراً فیلمی از جلسه خبرگان رهبری خرداد 1368 در فضای مجازی و تلویزیون فارسی ملکه انگلیس پخش شد که در آن مقام معظم رهبری به شدت استدلال میکند که من خود را شایسته رهبری نمیدانم و برای آنکه از او درگذرند با نهایت تواضع التماس میکند و از برخی حاضران جلسه میپرسند «شما فردا حکم مرا میپذیرید؟»
بدون تردید دسترسی به این ویدئو که از اسناد حاکمیتی است از عهده هر بیسروپایی برنمیآید و گویی اتاق شیشهای در چنین مواردی مصداق مییابد اما در مصاحبهای که بیبیسی با نشردهنده این ویدئو دارد، سه نکته و انگیزه روشن میشود؛ اول اینکه طرف میگوید این ویدئو از سوی کسانی برایش ارسال شده است که از ناراضیان حکومت هستند. طبیعی است که جنس این نارضایتی از جنس ضد انقلاب شناخته شده، منافقین و سلطنتطلبها نیست بلکه از جنس کسانی همانند روحالله زم است. اما دو نکته دیگر که ذهن را به افشاکنندگان ویدئو نزدیکتر میکند این است که ناشر میگوید ارسالکننده اصرار دارد که هر چه سریعتر و در سالگرد فوت هاشمی پخش شود و نکته سوم اینکه ارسالکننده اصرار دارد در همین روزهایی که برخی شعارهای ساختارشکن دادهاند، پخش شود. لذا ممکن است فیلم آن جلسه سرنوشتساز در بین اسناد شخصی مسئولان وقت مجلس خبرگان بوده باشد که البته سیستمهای امنیتی باید پاسخگو باشند. برخی از افرادی که قبلاً به عنوان محقق اسناد خبرگان را بیرون بردند نیز خودشان را لو دادند اما «کینه کدیوریسم» باعث شد این واقعیت کتمان شود که مجدداً در 15 مرداد 1368 و پس از تصویب قانون اساسی، مجلس خبرگان با رأی قاطعتری رأی 14 خرداد خود را دائمی کرد.
اما درباره محتوای آن باید عین جمله امیرالمؤمنین به معاویه را یادآوری کرد که: «گفتهای مرا چونان شتر مهار کرده به سوی بیعت میکشاندند. به خدا قسم خواستی نکوهش کنی اما ستودی، خواستی رسوا سازی که خود را رسوا کردهای، مسلمان را چه باک که مظلوم واقع شود، مادام که در دین خود تردید نداشته و در یقین خود شک نکند.» در فرهنگ دینی ما افتخار و تحسین برای کسانی است که خود را لایق مسئولیتهای خطیر نمیدانند و تمسخر، کنایه و لعن برای کسانی است که به دنبال مسئولیت میدوند. از قضا باید کسانی را بر مسئولیتها گماشت که خود دنبال آن نیستند. قطعاً آنان که خود به دنبال مسئولیت میدوند، عاقبت بخیر نخواهند شد و حتماً وقتی به بیتالمال و مسئولیت میرسند به تعبیر امیرالمؤمنین مانند «شتری که به جان گیاه بهاری بیفتد» از بیتالمال میدوشند.
قبل از آن هم مقام معظم رهبری خود را لایق ریاست جمهوری نمیدانستند اما با توصیه و تأکید امام به این میدان وارد شدند و در روزهای پایانی ریاست جمهوری نیز در جواب یک دانشجو که پرسید بعد از ریاست جمهوری چهکار خواهید کرد، فرمودند: «هر چه امام بفرمایند. اگر فرمودند مسئول عقیدتی - سیاسی ژاندارمری یکی از مناطق دورافتاده کشور بشوم، این کار را خواهم کرد.» خداوند نیز رسالت خود را در چنین افرادی قرار خواهد داد. جنس کسانی که به سوی دنیا میدوند با جنس کسانی که توفیقات الهی به سوی آنان میآید، متفاوت است. جنس کسانی که «من» از همه وجودشان میبارد با جنس کسانی که مصادیق خطبه همام امیرالمؤمنین هستند، متفاوت است.
امروز و پس از 28 سال این ویدئوی جلسه خبرگان نه تنها موجب افتخار مقام معظم رهبری است که افتخار همه کسانی است که در این 28 سال عماروار پا در جای پای وی گذاشتند و لحظهای دچار تردید نشدند. تصویر رهبر جامعه اسلامی از خود، غیر از این نباید باشد که اگر غیر از این بود، سقوط در ورطه هوای نفس حتمی خواهد شد. البته محتوای سخنان رهبری در آن جلسه با شاخصهای دروندینی و اخلاق دینی باید معنادهی شود که اگر با متدهای غربی و بروندینی تفسیر شود، نتیجه آن به اهداف نشردهندگان آن نزدیکتر است.
مقام معظم رهبری اولین مخالف انتخاب خود بودند و بر عدم انتخاب خود همانند امیرالمؤمنین «که مرا واگذارید و دیگری را انتخاب کنید» اصرار کردند و رمز توفیقات الهی ایشان در همین نگرش و تواضع نهفته است.
اما حتماً ایشان قبل از پایان حیات پربرکت خویش روزی به میدان خواهند آمد و گلوهای پر از استخوان مؤمنین و حزبالله را با عبارتی همانند امیرالمؤمنین آزاد خواهند کرد که «همچون گلههای گوسفند مرا در میان گرفتند اما آنگاه که به پا خاستم و حکومت را به دست گرفتم، جمعی پیمان شکستند و گروهی از اطاعت من سر باز زده، از دین خارج شدند (دقت شود عدم اطاعت از علی معادل خارج شدن از دین بوده است) و برخی از اطاعت سر برتافتند. گویا نشنیده بودند سخن خدای سبحان را که میفرماید: «سرای آخرت را برای کسانی برگزیدیم که خواهان سرکشی و فساد در زمین نباشند و آینده از آن پرهیزکاران است. آری! به خدا آن را خوب شنیده و حفظ کرده بودند، اما دنیا در دیده آنان زیبا نمود و زیور آن چشمهایشان را خیره کرد.»
اگرچه رهبری تا سرحد امکان از پذیرش این مسئولیت امتناع کردند اما وقتی حجت بر ایشان تمام شد، زخارف دنیا را بر خود و فرزندان حرام کردند و با همه وجود گردنههای پیچیده را پرنفس پیمود و در ادامه راه پر بهجتی که امام راحل مقابل ما قرار داده بود، لحظهای تردید نکرد. شایسته اوست که سرانجامش همانند امیرالمؤمنین گردد.
شاخص بیانات رهبر انقلاب در دیدار هزاران نفر از مردم قم
مهمترین محورهای بیانات رهبر انقلاب در دیدار هزاران نفر از قشرهای مختلف مردم استان قم همزمان با سالگرد قیام ۱۹ دی ۱۳۵۶ مردم انقلابی قم

* حوادث اخیر:
1-تفکیک بین مطالبات صادقانه و بحقّ مردم و حرکات وحشیانه و تخریبگرانه، نقطه مشترک همه تحلیل ها درباره حوادث اخیر
2-ناپسند بودن اهانت به قرآن، اسلام، پرچم و مسجد
3- اشکال نداشتن اعتراض های مردمی مثلا به صندوق ها یا مؤسّسات مالی یا بعضی دستگاههای مشکلدار
4-مثلث فعال در حوادث اخیر:
1-4- نقشه اغتشاشات، مربوط به آمریکاییها و صهیونیستها:
-آغاز اعتراض از شهرهای کوچک و حرکت به سمت مرکز
2-4-تامین هزینه اغتشاشات، به عهده یکی از دولت های خرپول اطراف خلیج فارس
3-4-پادویی اغتشاشات، به عهده سازمان آدمکش منافقین:
- ارتباط منافقین از چندماه قبل با آمریکایی ها در این باره
- فراخوان دادن درباره شعار جذاب “نه به گرانی”
- آوردن عده ای به خیابان ها و اجرایی کردن اهداف شوم خود
5- تشکیل دو قرارگاه فرماندهی عملیّات برای فضای مجازی و مدیریّت اغتشاش ها توسّط آمریکاییها و عوامل رژیم صهیونیستی در همسایگی ایران
6- جدا شدن صف مردم معترض به گرانی از صف آمریکایی ها و منافقین در همان آغاز
7- عصبانی بودن آمریکا از ملت و حکومت و انقلاب ایران:
1-7-مهمل گویی رئیس جمهور آمریکا درباره ترسیدن حکومت ایران از مردم
2-7-مهمل گویی آمریکایی ها درباره هراس داشتن حکومت ایران از قدرت آمریکا:
- اگر هراسی بود چطور دهه ۵۰ شما را از ایران بیرون ریختیم
- اگر هراسی بود چطور دهه ۹۰ شما را از کلّ منطقه خارج کردیم
3-7-مهمل گویی آمریکایی ها درباره گرسنه بودن مردم ایران:
- در آمریکا طبق آمار خودشان، پنجاه میلیون گرسنهای هست که به نان شب احتیاج دارند
4-7-ابراز نگرانی بی شرمانه رئیسجمهور آمریکا درباره رفتار با معترضان حوادث اخیر:
- پلیس آمریکا در یک سال 800 نفر از مردم آمریکا را کشته است
- کشتن و لگدکردن مردم آمریکا در قضیه وال استریت
8-اظهارنظر خبیثانه مسئولان انگلیس درباره حوادث اخیر
9-براندازی جمهوری اسلامی، هدف نهایی آنها:
1-9- گرفتن ابزارهای اقتدار ملّی، وسیله براندازی:
- عواطف موافق مردم و افکار حکیمانه عمومی
- حضور قدرتمندانه جمهوری اسلامی در منطقه
- قدرت دفاعی کشور
- جوانان مومن و با انگیزه
10-خطاب به هیئت حاکمه آمریکا و علاقه مندان به آمریکا در خارج و داخل:
1-10-سرتان به سنگ خورد و پس از این خواهد خورد
2-10-به ایران خسارت زدید، بی تقاص نخواهد بود
3-10-بی جواب نماندن دیوانهبازیهای نمایشی
11-خطاب به مسئولان کشور و عناصر سیاسی:
1-11-شناسایی مشکلات کشور در هر سه قوه
2-11-حل مشکلات داخلی و به ویژه حمایت از طبقات ضعیف:
- وجود نداشتن مشکل حل نشدنی در کشور
3-11-با هم بودن و هم افزایی مسئولان و مجموعه های سیاسی کشور
4-11-معیار قرار دادن قانون
5-11-پرهیز از سیاه نمایی، لازم بودن انتقاد و تذکر
6-11-جدی گرفتن موضوع اشتغال و تولید
7-11- مراقبت درباره برخورد با کسانی که در حوادث اخیر تحت تأثیر هیجان حرکتی کردند و کسانی که با دستگاههای سازمانیافته مرتبط اند
* مردم:
1-ایستادگی، حرف همیشه ملت:
1-1-حرکت عظیم، منسجم و با بصیرت مردم در مقابل توطئههای دشمن
2-1-نبرد چهل ساله ملّت با ضدّ ملّت
2-1-نبرد چهل ساله ایران با ضدّ ایران
3-1-نبرد چهل ساله اسلام با ضدّ اسلام
4-1-پیشرفت های علمی چشمگیر ملت
2-خطاب به مردم (خدا از شما راضی باشد)
1-2- حضور همیشگی و بیمنّت و بیتوقّع و با بصیرت در میدان
2-2-نجات دادن کشور در قضایای دفاع مقدّس، سیاسی و علمی
3-2-حضور پرشور در انتخابات و راهپیماییها
3- توصیه ها به مردم:
1-3-تکرار نکردن و نپراکندن شایعههای دشمن
2-3-باور نکردن شایعه های دشمن
3-3-پرهیز از تصور اینکه مسئولان کشور کار نمی کنند
* دشمن:
1-حرکت های چهل ساله دشمن، پاتک انقلاب:
1-1-کنده شدن ریشه دشمن به لحاظ سیاسی پس از انقلاب، موضوع اصلی
2-1- صرف هزینه های میلیاردی علیه ایران
3-1- شبکهسازی طولانی مدت
4-1-مزدورپروری
2- شکست قطعی آمریکا و انگلیس و لندننشینها
3- برنامه های دشمن برای خراب کردن ایران از درون:
1-3- سرکیسه کردن دولت های وابسته پولدارِ خلیج فارس
2-3-بازیافت کردن زبالههای فراری از ایران
3-3-راه اندازی هزاران شبکه مجازی
4-3- راه اندازی دَهها کانال تلویزیونی و ماهوارهای
5-3-درست کردن جوخههای ترور و انفجار در داخل مرزهای کشور
6-3-بمباران دروغ و تهمت و شایعه برای تغییر افکار ملّت
*تذکرهای رهبرانقلاب به مسئولان:
1- تذکرهای علنی رهبری به مسئولان، کمتر از یک دهم تذکرات و اوقات تلخی ها در جلسات حکومتی
2-پذیرفتن صادقانه مردمسالاری دینی ازسوی رهبری:
- دخالت نکردن رهبری در کارهای جزئی و وظایف ویژه مسئولان
3- کمک همیشگی رهبرانقلاب به مسئولان
منبع: پژوهش خبری صدا وسیما
اعتراض به ضعف مسئولین
خواسته مردم در چند روز گذشته مطالبه اقتصادی بود، اما با ورود عناصری، با شعارهای سیاسی علیه نظام اسلامی و حاکمیت همراه شد. نمیتوان با پررنگ کردن آن دسته از شعارهای سیاسی ساختارشکنانه که با توهین و اهانت همراه بود، خواسته اقتصادی مردم را کم رنگ کرد.
مردم در زمان انقلاب اسلامی، به خاطر معیشت، پیرو حضرت امام(ره) نشدند، بلکه برای پایان دادن به یک دیکتاتوری وابسته به بیگانه قیام کردند. همراهی ۴۰ ساله مردم نیز ثابت میکند که درد آنها در زمان شاه مسائل معیشتی و اقتصادی نبود، که اگر بود مردم وسط راه از قطار انقلاب پیاده میشدند.
اما وظیفه حکومت اسلامی است که شرایط زندگی مناسب و رفاه نسبی را برای افراد جامعه فراهم کند. ضعف در مدیریت اقتصادی و تنگ شدن معیشت مردم، در کنار بردباری و سعهصدر آنها، دلیل نمیشود که از وضعیت اقشار جامعه غفلت شود.
اینکه مردم اکنون دغدغه معیشت و مشکلات اقتصادی دارند و آن را مطرح میکنند، توهین به شعور مردم نیست، آنها خواسته به حقی دارند که مسئولین ذیربط نتوانستهاند آنها را برآورده کنند و اکنون شرمندگی برای مسئولین است.
اگر مردم به خاطر شرایط بد اقتصادی اعتراض میکنند، باید خجالتزده و شرمگین باشند؟! یا این مسئولین هستند که باید به خاطر کمکاری و ضعف در مدیریت، شرمگین مردم باشند؟
در اینکه دشمنان دست به کار شدهاند تا با ایجاد مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم را ناراضی کنند و به واکنش وادار سازند تا از آن فتنه دیگری برپا کنند شکی نیست.
مردمی که در روزهای نخست با آرامش و بدون هیچ مشکلی اعتراض کردند و هدفشان هم رساندن صدای خود به گوش مسئولین بود، نه آشوب کردند و نه اغتشاش، اتفاقاً همانهایی که در راهپیمایی اعتراضی به مشکلات اقتصادی شرکت کرده بودند، در راهپیمایی محکومیت فتنهگران و دفاع از انقلاب و نظام اسلامی هم حضور داشتند. چنین رفتاری از سوی مردم عمق آگاهی و بصیرت آنها را نشان میدهد، آنها خواسته دیگری ندارند به جز عملی شدن وعدههای اقتصادی دولت که هم در سال ۹۲ آنها را ارائه داد و هم در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ مطرح کرد.
اما در این میان فتنهگران فرصتطلب، سعی کردند خواستههای به حق مردم را از اقتصادی و معیشتی به سمت سیاسی سوق دهند، در واقع آنها با برنامهریزی قبلی، سعی کردند تا با ایجاد اغتشاش و آشوب در چند روز گذشته به همراه پروژه کشتهسازی، فتنه ایجاد کنند. فتنهای که با شعارهای دروغین و توهین آمیز آنها به جمهوری اسلامی و مسئولین ارشد نظام همراه بود.
اکنون نیز برخی از مسئولین اعتقاد دارند که خواستههای مردم تنها اقتصادی و معیشتی نیست، بلکه درخواستهای دیگری هم دارند، همچون سیاسی، فرهنگی و اجتماعی.
اینکه مردم از بخشهای دیگری از سازمان جمهوری اسلامی گلایه و مطالبه دارند شکی نیست، اما اولویت اکنون با مطالبات اقتصادی است.
ضعف در نهادها و سازمانهای حاکمیتی و دیگر قوا دیده میشود که نیازمند اصلاح و ترمیم است، اما این مطالبات را نمیتوان سیاسی دانست، تغییر ریل مطالبات مردم از اقتصادی به سیاسی همان فتنهای است که دشمن در حال تدارک آن است.
نگاهی به تجمعات چند ماه گذشته برخی اقشار مردم مقابل مجلس شورای اسلامی که هم با آرامش برگزار شد و هم با بیتوجهی مسئولین روبهرو شد، نشان از مطالبه اقتصادی معیشتی آنها است. آنهایی که مطالبات مردم را تغییر داده و از اقتصادی به سیاسی سوق میدهند، برای فرار از پاسخگویی به ضعف مدیریت آنها در حوزه اقتصادی است، ضمن آن که در این میان یک طیف سیاسی خاص نیز وجود دارد که درپی سیاسی جلوه دادن اعتراضات مردم است.
بیتوجهی به این نکته که بین اعتراض، اغتشاش و فتنه تفاوتهای بسیاری وجود دارد، باعث وارد شدن ضربه بر پیکر کشور خواهد شد.
اعتراض همواره با رفتارهای مسالمتآمیز، آرام و قانونی همراه است، در حالی که اغتشاش و آشوب با رفتارهای ناهنجار و خشن پیگیری میشود.
فتنه نیز یک مرحله از آشوب و اغتشاش بالاتر است، فتنه مرز میان حق و باطل است، اینکه چگونه میان این دو تمیز قائل شویم و حق را از باطل جدا کنیم، به آگاهی و بصیرت هر فرد و جامعه باز میگردد.
مردم را دیدید؟ به خوبی تشخیص دادند فتنه چیست و کجاست و حق در کدام سوی آن قرار گرفته است، راهپیماییهای گسترده مردم در محکومیت فتنه و دفاع از انقلاب، آرمانهای امام(ره) و رهبری، بصیرت و آگاهی آنها را در وضعیت اغتشاش و فتنه نشان میدهد.
چنین مردمی که حتی در شرایط بد اقتصادی پایبندی خود را به انقلاب، آرمانهای امام و رهبری اثبات میکند، مستحق خدمت بیمنت مسئولین است.
حتی مردمی که تا دیروز اعتراض داشتند، اما با دیدن فتنه، علیه آن شوریدند، مردم به خوبی میدانند نظام اسلامی نقص و ایرادی ندارد و ضعف و مشکلات به خاطر مدیریت برخی مسئولین است.
ظرفیت و قابلیتهای نظام اسلامی بسیار بالا است، توانایی جمهوری اسلامی ایران در مقاطع گوناگون به خوبی دیده شده است، آنجا که بحران غرب آسیا با درایت نظام اسلامی از فتنهای علیه ایران به بحران و چالش برای دشمنان تبدیل میشود، ظرفیتهایی است که در دل انقلاب اسلامی وجود دارد.
اگر نیروهای مسلح کشورمان اعم از ارتش و سپاه توانستهاند در زمینه نظامی و دفاعی به خودکفایی رسیده و نیازهای خود را تولید کنند و حتی فراتر رفته و با ساخت موشکهای بالستیک دوربرد دشمنان را به عقبنشینی وادار سازند، نشان از قابلیت نظام اسلامی است.
هر آنچه ضعف در بخشهای گوناگون در سه قوه و برخی دیگر از سازمانهای حاکمیتی دیده میشود، به خاطر ضعف در مدیریت است، جمهوری اسلامی ایران برنامه، راهکار، طرح و هدف را تعیین کرده است، این مدیران و مسئولان نظام هستند که باید برای پیشرفت و اعتلای جمهوری اسلامی تلاش بیشتری کنند و از خطاهای خود بکاهند.
مردم پای انقلاب هستند، پاسخ اعتماد ارزشمند مردم را باید با خدمت بیشتر برای رفاه آنها داد.
سرمقاله روزنامه سیاست
بچه شتر دو ساله در فتنه های آخر الزمان
جامعه اسلامی از دیرباز با رخدادهای اسفناکی مانند «فتنه» و «فتنه انگیزی» از عوامل مهم ناهنجاری های گوناگون، رو به رو بوده است. این پدیده شوم که بدون شک می توان آن را «جای پای بیگانه» نامید از دیرباز تاکنون زخم های فراوانی بر پیکر اسلام زده، سایه سیاهش را بر جامعه مسلمین گسترانده است.
فتنه عبارت است از درآمیختگی حرفهایِ حق و باطل که عناصر ضد دینی، طراحی و اجرای همه جانبۀ آن را به عهده می گیرند و بر اثر آن بین مردم در عقیده و آراء اختلاف به وجود می آید؛ طوری که منجر به جنگ و نزاع در جامعه اسلامی میشود. [1]
شرایط مناسب برای فتنه انگیزی، بهترین بستر برای بهره وری های سیاسیِ عناصر ضد دینی به شمار میآیند. فعالیت های بیهدف، پخش مطالب بی اساس، پوشاندن لباس حق به باطل، تسخیر ذهن عموم مردم برای فریفتنشان، منفعل و متحیر کردن مردم و از کاه کوه ساختن، مهمترین ابزارهای جنگ نرم، برای دشمنان داخلی و خارجیِ جامعۀ اسلامی است.
آنان با استفاده از ساده لوحیِ برخی افراد و اثرپذیری اشخاص دارای نام و نشان، امنیت روانیِ جامعه را هدف قرار داده، در نهایت در پی متزلزل کردن پایههای نظام اسلامی هستند. هر جامعهای که به مصیبت فتنه دچار شود، راه را از بیراهه تشخیص نمی دهد و چالههای موجود آن تبدیل به چاه می شود؛ در آن جامعه هرآنچه ناحق و نا صواب است در قالب حقیقت در میآید و هرآنچه حق است، در چهرۀ باطل نمایان میشود.
برای برون رفت از مخمصۀ فتنه و آشوبهای هدفدار، اول باید با تمام توان از رهبریِ بیدار و با بصیرت مسلمانان دفاع کرد و گوش به فرمان وی بود و دوم باید به فرمایش گرانمایه حضرت علی علیه السلام عمل کرد که در این مورد میفرماید: در فتنهها مانند بچه شتر دو ساله باشید که نه پشتی دارد تا سواری دهد و نه پستانی دارد که او را بدوشند.[2]
این فرمایش حکیمانه گویای این است که مومنان باید با سلاح بصیرت و درایت، حق را بشناسند تا از مسیر پیروان حق جدا نشوند و بنابر فرمایش دیگر آن حضرت، افراد را ملاک حق قرار ندهند: إِنَّ الحَقَّ لا یعرَفُ بِالرِّجَالِ؛ اِعرِفِ الحَقَّ، تَعرِف أهلَهُ؛ حق با شخصیت ها شناخته نمی شود؛ حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی.[3]
به این معنا که فتنه زدگان و مومنان، نه جزء فریب خوردگان باشند که آب در آسیاب دشمن بریزند و نه منزوی و گوشهگیر.
آنچه از روایات فروان به دست میآید عمرمان در برهه خطرناک و پر رمز و راز تاریخ بشر، یعنی آخرالزمان سپری میشود. با وجود آنکه فتنه و فتنه انگیزی دامنه گسترده و متعددی دارد، در آخرالزمان بر تعدد آن افزوده شده، در قالب های گوناگون ظاهر می شود تا مومنان حقیقی راه و بیراه را تشخیص ندهند و گامهایشان در راه حق بلرزد و بلغزد و در نتیجه زمام امورشان به دست بیگانگان بیفتد.
با آنکه ناآرامی ها و هرج و مرج های داخلی از مهمترین مصداق های فتنه است برای یافتن سایر مصداق ها، لازم نیست راهی دور پیموده، فرصت زیادی صرف شود. بسیاری از مصادیق فتنه، در زندگی روزمره مسلمانان راه یافته، فکر و جسمشان را مشغول کرده است؛ اما از آن غافل اند یا از روی ناچاری به تغافل روی آورده اند. مانند کسانی که به اصطلاح، خود را به خواب زده اند؛ چنین افرادی هیچ گامی برای تغییر وضعیت موجود به وضعیت مطلوب بر نمیدارند؛ آیا کسی را که خود را به خواب زده است میتوان بیدار کرد!؟
از این که بگذریم هجوم بی امان و بی رحمانه فرهنگ های غربی به ممالک اسلامی با بهرهگیری از پیشرفته ترین وسایل ارتباط جمعی مانند: ماهواره، اینترنت، وبلاگهای خبری، سایتهای شخصی و دولتی با فعالیتهای خلاف عفت عمومی، شبکههای اجتماعیِ هدفدار مانند تلگرام، واتساپ، اینستاگرام، فیسبوک و غیر این موارد که با جذابیت چشمگیر وارد میدان مبارزه فرهنگی شده اند، طراحی انواع بازیهای رایانهای که با هدف تخریب اعتقادات دینی جوانان مسلمان به بازار عرضه میشوند، تولید سریال های زنجیره ایِ رنگ و لعاب دار که بسیاری از مردم را پای تلویزیون میخکوب میکنند و بر اثر آن از فعالیت های اخلاقی و انسانی محروم میشوند، مدلهای غیر اخلاقی و غالبا مستهجن لباس که برای برهنه کردن زنان مسلمان ترویج و تبلیغ میشوند، به سخره گرفتن افراد مومن که دغدغه دین دارند و برای هدایت مردم شبانه روز در تلاشاند، انواع سختی ها و شدت های زندگی بر مردم به دلیل بدهکار بودن و دل مشغولی های بی پایان برای پرداخت وامهای کلان، بسترسازی حرفهای برای حرامخواریِ همگانی و نبود راه گریز از آن و فراوانی انواع مواد مخدر و دخانیاتِ ویرانگر و نابود کننده که با هدف تضعیف ملتهای آزاده و مسلمانان با اراده تولید و توزیع میشوند، برخی از مصادیق بارز فتنههای گوناگون و خانمان سوز است که امت مسلمان در سراسر دنیا با آن دست و پنجه نرم میکنند اگر کمی تامل کنیم و اندکی درنگ، بی تردید امواج مضر فتنههای گوناگون آخرالزمانی را در اکثر جوامع اسلامی و غیر اسلامی به وضوح مشاهده میکنیم. در چنین شرایطی اهمیت کلامِ امیر کلام، حضرت علی بیشتر نمایان میشود که بر اساس آن مومنان باید مانند بچه شتری باشند که نه پشتی برای سواری فتنه سواران دارد و نه پستانی که فتنه انگیزان آن را بنوشند و قوت بگیرند. پس، مومنان باید به هوش باشند و زیرک؛ تا هرچه بیشتر خود را از گزند فتنههای بی انتهای آخرالزمان مصون نگه دارند؛ هوشیاری و درایت مردم در دفاع از رهبری اسلامی و عمل به فرمایش حضرت علی علیه السلام درباره برخود با فتنهها، مهمترین عمل برای رسیدن به امنیت فراگیر، رفاه همگانی و بی ثمر ماندن توطئه های دشمنان داخلی و خارجی جامعه اسلامی است.
پی نوشت ها:
[1] . فرهنگ معین.
[2] . نهج البلاغه، ترجمه دشتی، حکمت1.
[3] . مجمع البیان، ج1، ص211؛ روضۀ الواعظین، ص31.
وصیت امام صادق (عليه السلام) برای خوشبختی فرزندش
کلینی به روایت خود از امام موسی بن جعفر روایت کند: من پدرم را در دو جامه شطوی کفن کردم که آن دو، جامه احرام او بود و در جامه ای از جامه هایش و عمامه ای که از علی بن الحسین بود برای آنکه آن را به چهل دینار خریده بود.
یکی از اصحاب آن حضرت گفته است: بر او در آمدم موسی بن جعفر پیش روی او نشسته بود و او وی را وصیت می کرد. آنچه از آن وصیت به یاد دارم این است:
پسرکم وصیت مرا بپذیر و گفتارم را به خاطر سپار. اگر آن را به خاطر سپاری خوشبخت زندگی خواهی کرد و ستوده خواهی مرد.
پسرکم! آنکه بدانچه خدا بدو داده قناعت کند بی نیاز بود، و آنکه دیده به مال دیگری دوزد مستمند می میرد. آنکه بدانچه خدای عز و جل بدو داده خرسند نباشد خدا را در قضای او متهم کرده است. آنکه گناه خود را خرد داند گناه جز خود را بزرگ شمارد. و آنکه گناه دیگری را خرد به حساب آرد، گناه خود را بزرگ انگارد. آنکه پرده از عیب دیگری برگیرد، عیبهای درون خانه اش آشکار شود. آنکه شمشیر ستم کشد، بدان کشته شود. آنکه برای برادر خود چاهی کند، خود در آن بیفتد.
آنکه با سفیهان بیامیزد حقیر شود و آنکه با علما نشیند وقار یابد. آنکه در جای های بد در آید متهم شود. پسرکم حق را بگو! به سودت باشد یا به زیانت. از سخن چینی بپرهیز که آن کینه را در دلهای مردم می کارد. پسرکم! اگر جستجوی بخشش می کنی به معدنهای آن روی آور.
منبع: خبرگزاری حوزه نیوز
منتخب فيلم-3
رهبرمعظم انقلاب: در قضایای سازماندهی شده اخیر، آمریکا و صهیونیستها فعال بودند
۱۹ /دی/ ۱۳۹۶