نیازمندی های انسان برای عالم قبر
وقتى مؤمن از دنيا برود، و وقتى وارد قبر شد، نكير و منكر به سراغش آمده او را مىنشانند و مىگويند: پروردگارت كيست؟ دينت چيست؟ پيامبرت كيست؟ مؤمن مىگويد: پروردگارم اللَّه و پيامبرم محمد و اسلام، دين من است. آنگاه قبر او را تا آن جا كه چشمش مىبيند، گشاده مىگردانند .

در کتاب اقبال الاعمال در این فرازی ازدعای ماه ربیع الثانی آمده است:
«…أَللَّهُمَّ! إِنِّى أَسْأَلُكَ السَّعَةَ فِى الْقَبْرِ، وَ الْحُجَّةَ الْبالِغَةَ، وَ الْقَوْلَ الثّابِتَ مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَىّ الْأَمانَ وَ الْفَرَحَ وَ السُّرُورَ وَ نَضْرَهُ النَّعِيمِ.»
ترجمه
خدايا، از تو میخواهم گشايش در عالم قبررا و حجت رسا و سخن و باوراستوار، در زندگانى دنيا و آخرت را و اين كه ايمنى، شادمانى، خوشحالى و برافروختگى نعمت فراوانت را بر من فرود آورى.
غفلت از حقیقت مرگ
در این فراز از این دعای نورانی که در این ماه وارد شده است به آنچه بعد از مرگ برای انسان نیاز است اشاره شده است و ما از خداوند آن احتیاجات فطری و ابدی خویش را که رسیدن به آنها ضروری است، درخواست میکنیم و در حقیقت این دعا ما را به حیاط ابدی خویش متوجه میسازد حیاطی که آن را فراموش کرده ایم، و لذا از لوازم و شرایط و تجهیزاتی که درآن عالم نیاز است نیزغافل شدهایم.
سعدی در مورد این غفلت از معاد و ابدیت و لوازم آن عالم می سراید:
هــــــــردم از عمــــر می رود نفسی چـــــــــون نگه می کنم نمانده بسی
ای که پنجـــــاه رفت و در خـــوابی مگــر این پنج روز دریـــــــــــابی
خجـل آن کس که رفت و کار نسـاخت طبـل رحلت زدند و بار نســــــاخت
خـــــواب نوشین بامداد رحیـــــــل بـــــاز دارد پیاده را ز سبیــــــــــل
هـــــر که آمد عمــارتی نو ســـاخت رفت و منــــزل به دیگری پـــرداخت
وآن دگــــر پخت همچنین هــــوسی ویـــــن عمارت بسر نبـــــرد کسی
یـــار ناپـــایدار دوست مــــــــدار دوستــــی را نشـــــاید این غـــداّر
عمـــــر برف است و آفتـــاب تموز انـــدکی ماند و خواجه غـــرّه هنـوز
ای تهیـدست رفته دربــــــــــــازار تـرسمت پر نیـــاوری دستـــــــــار
نیـــــک و بـد چون همی بباید مـرد خنک آنکس که گوی نیکی بـــــــرد
امام معصوم علیه السلام در این دعای نورانی برای زدودن این غفلت ما را به سرای ابدی و حاجاتمان در آن عالم و به نیازهایی که در این دنیا متناسب با آن عالم هستند، متوجه می دارد. در شرح این حاجات که در دعای ماه ربیع الثانی آمده است آیت الله پهلوانی در کتاب انوارالهدایة چند حدیث نورانی بیان و شرح مختصری داده اند که بدان اشاره مىشود:
حاجت نخست؛ سعه نفس در عالم پس از مرگ
در حديثى نسبت به حاجت اوّل «أَلسَّعَةَ فِى الْقَبْرِ» آمده است:
«إِنَّ الْقَبْرَ رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّةِ، أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّيْرانِ.»
قبر، بوستانى از بوستانهاى بهشت، يا چالهاى از چالههاى جهنم است.
و ذيل آيهى شريفهى: فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ* فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ؛ (و امّا اگر [او] از مقرّبان باشد [در] آسايش و راحت [خواهد بود].)
آمده كه امام- عليهالسّلام- فرمود: «فِى قَبْرِهِ.» ؛ (در قبرش).
و نيز آمده است:
«إِنَّ الْمُؤمِنِينَ إِذا أَخَذُوا مَضاجِعَهُمْ، أَصْعَدَاللَّهُ بِأَرْواحِهِمْ إِلَيْهِ؛ فَمَنْ قَضى لَهُ عَلَيْهِ
الْمَوْتَ، جَعَلَهُ فِى رِياضِ الْجَنَّةِ، كُنُوزَ رَحْمَتِهِ وَ نُورَ عِزَّتِهِ.»
وقتى مؤمنان به رختخواب مىروند، خداوند روحهاى آنان را به سوى خود بالا مىبرد؛ هر كس كه مرگ بر او نوشته شده، خداوند روح او را در بوستانهاى بهشت، در ميان گنجهاى رحمت و نور عزت خويش قرار مىدهد.
حاجت دوم؛ داشتن حجّت بالغه در دنیا و آخرت
و نسبت به حاجت دوّم: «وَ الْحُجَّةَ الْبالِغَةَ» مىتوان گفت: بياناتى مراد است كه در حديثى آمده است:
- «لا يُسْئَلُ فِى الْقَبرِ إِلّا مَنْ مَحَضَ الْإِيْمانَ مَحْضَاً، أَوْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضَاً، وَ الْآخَرُونَ يُلْهَوْنَ عَنْهُمْ.»
در قبر جز از محض ايمان و كفر [اعتقادات اساسى] سؤال نمىشود و ديگران [ديگر چيزها در قبر] مورد سؤال قرار نمىگيرد.
یعنی در عالم قبر از اعتقادات اساسی سوال خواهد شد ما در اینباره در حدیث نورانی میخوانیم:
«يُسْأَلُ الْمَيِّتُ فِى قَبْرِهِ عَنْ خُمْسٍ: عَنْ صَلاتِهِ وَ زَكاتِهِ وَ حَجِّهِ وَصِيامِهِ وَوِلايَتِهِ إِيّانا أَهْلَ الْبَيْتِ. يَقُولُ الْوِلايَةُ عَنْ جانِبِ الْقَبْرِ لِلْأَرْبَعِ: ما دَخَلَ فَيَكُنَّ مِنْ نَقْصِ، فَعَلَّى تَمامُهُ.»
ميت در قبر از پنج چيز سؤال مىشود: از نماز، زكات، حجّ، روزه و ولايت ما اهل بيت. آن گاه ولايت در كنار قبر به چهار چيز ديگر مىگويد: هر نقصى داشته باشيد، من جبران مىكنم.
حاجت سوم؛ قول ثابت هنگام سوال در قبر
و نسبت به حاجت سوّم: «وَ الْقَوْلَ الثّابِتَ» ذيل آيهى شريفهى يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ؛ (خدا كسانىكه ايمان آوردهاند، در زندگى دنيا و در آخرت با سخن استوار ثابت مىگرداند.)
امام- عليه السّلام- مىفرمايد: «فِى الْقَبْرِ إِذا سُئِلَ الْمَوْتى.»؛
(در قبر آن هنگام كه مردگان مورد سؤال واقع مىشوند.)
یعنی خداوند برای مومنین در هنگام سوالات وجودی و فطری که در عالم قبرو بر اساس قوانین آن عالم مثالی انجام میشود مومنین را به قول ثابت رهنمون می کند و کمک می کند تا بتوانند پاسخ صحیح را با زبان ان عالم بگویند.
حاجت چهارم؛ امنیت و گشایش و سرور درعالم پس از مرگ
و نسبت به حاجت چهارم: «وَ أَنَّ تُنَزِّلَ عَلىَّ الْأَمانَ وَ الْفَرَجَ وَ السُّرُورَ وَ نَضْرَةَ النَّعِيمِ» آمده است:
«إِذا ماتَ الْمُؤْمِنُ، شَيَّعَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ إِلى قَبْرِهِ، فَإِذا أُدْخِلَ قَبْرَهُ أَتاهُ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ فَيَقْعُدانِهِ وَ يَقُولانِ لَهُ: مَنْ رَبُّكَ؟ وَ ما دِينُكَ؟ وَ مَنْ نَبِيُّكَ؟ فَيَقُولُ: رَبِّىَ اللَّهُ، وَ مُحَمَّدٌ نَبِىّ، وَ الْإِسْلامُ دِينِى، فَيَفْسَحانِ لَهُ فِى قَبْرِهِ مَدَّ بَصَرِهِ، وَ يَأْتِيانِهِ بِالطَّعامِ مِنَ الْجَنَّةِ، وَ يُدْخِلانِ عَلَيْه الرُّوْحَ وَ الرَّيْحانَ، وَ ذلِكَ قَوْلُهُ- عَزَّوَجَلَّ- فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ* فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ يَعْنِى فِى قَبْرِهِ …»
وقتى مؤمن از دنيا برود، هفتاد هزار فرشته تا قبرش او را همراهى مىكنند و وقتى وارد قبر شد، نكير و منكر به سراغش آمده او را مىنشانند و مىگويند: پروردگارت كيست؟ دينت چيست؟ پيامبرت كيست؟ مؤمن مىگويد: پروردگارم اللَّه و پيامبرم محمد و اسلام، دين من است. آنگاه قبر او را تا آن جا كه چشمش مىبيند، گشاده مىگردانند و براى او از بهشت غذا مىآورند و راحت و آسايش را به او هديه مىنمايند و اين همان است كه آيه بر آن دلالت مىكند: «پس اگر از مقربان باشد، او را راحت و آسايش است.» يعنى در قبرش راحت و آسایش است.
ائمه معصوم(عليه السلام) خط قرمز ما هستند
حضرت آیت الله مکارم شیرازی امروز در درس خارج خود در مسجداعظم قم با اشاره به سخنان یکی از مسئولین کشور در جواز نقد معصومین ضمن هشدار صریح به وی گفتند: ائمه معصومین(ع) خط قرمز ما هستند و معصوم بودن آنان از خطا و اشتباه از مسلمات مذهب شیعه است.

حضرت آیت الله مکارم شیرازی با اشاره به سخنان یکی از مسئولین کشور درجواز نقد معصومین ضمن هشدار صریح به وی گفتند: ائمه معصومین(ع) خط قرمز ما هستند و معصوم بودن آنان از خطا و اشتباه از مسلمات مذهب شیعه است.
معظم له خطاب به آن مسئول کشور گفتند: شما بگویید که کسی در کشور معصوم نیست و قابل نقد هستند دیگر چکار به زمان معصومین دارید و این کار و حرف شما چه ضرورتی دارد؟
* بعضی سخنان مسئولین فضای جامعه را ملتهب می کند
حضرت آیت الله مکارم شیرازی افزودند: در شرایط کنونی کشور که نیاز مبرم به وحدت داریم و از طرفی هم تضعیف قوای سه گانه کشور به مصلحت نیست، این گونه حرف زدن جامعه را ملتهب می کند و باعث دردسر بیشتر برای دولت می شود.
این مرجع تقلید با اشاره به بعضی حرف ها که گفته می شود این سخنان مسئول کشور برای منحرف کردن ذهن مردم از مشکلات واقعی کشور است، تاکید کردند: خود شما با این طرز حرف زدن این باور را تقویت می کنید.
معظم له گفتند: شما مسئول کشور کار اصلیتان انجام این سه کار مهم برای کشور است، اول جلوگیری از گرانی، ایجاد اشتغال خصوصا برای جوانان تحصیل کرده و اصلاح فضای مجازی به گونه ای که همه مشکلات مردم را حل کند و مفاسد کنونی را نیز نداشته باشد.
* نوکر بی اختیار صهیونیست ها نشویم
ایشان با اشاره به مفاسد کنونی فضای مجازی افزودند: این فضای مجازی که به تازگی رفع فیلتر شده تمام اختیارات آن به دست صهیونیست هاست و به ایرانی ها نیز اجازه داده که وارد آن شوند که این خود به نوعی نوکر بی اختیار بودن صهیونیست هاست.
حضرت آیت الله مکارم شیرازی خطاب به مسئولین خاطر نشان ساختند: اگر بار دیگر این فضای مجازی سبب اغتشاش شود، مردم دیگر شماها را نخواهند بخشید.
ایشان در پایان گفتند: شرایط کنونی کشور به گونه ای است که همه باید متحد باشیم و قوای سه گانه حفظ شود اما به شرطی که خودشان نیز خودشان را حفظ کنند و دستن به دست هم دهند تا مشکلات واقعی مردم حل شود.
به مناسبت سالروزشهادت شهيد نواب صفوي
ویژگیهای تبلیغی شهید نواب صفوی
بیان ویژگیها و سجایای اخلاقی با خاطرات و مصداقهای مشخص، بهترین معیار برای شناختن یک مبلغ اسلامی است. وقتی سخن از شجاعت شهید نواب میشود، مصداق آن را میتوان در خاطرات بزرگانی چون علامه جعفری(ره)، و نفوذ کلامش در گفتار رهبرمعظم انقلاب(حفظه الله)، استعداد مرجعیت و توانایی علمی رهبر فداییان اسلام را در سخنان علامه امینی(ره)، و تهجد و عبادتش را در خاطرات آیت الله شیخ ابوالقاسم خزعلی(ره)، و خطابه شورانگیزش را در مقاله استاد محمدرضا حکیمی به نظاره نشست.

لينك مقاله” ویژگی های تبلیغی روحانی شهید سيدمجتبي نواب صفوی”
«غلط زیادی» امریکا در خصوص قدس به سرانجام نخواهد رسید
حضرت آیت الله العظمي امام خامنه ای مدظله العالي رهبر معظم انقلاب اسلامی (روز سهشنبه96/10/26) در دیدار میهمانان شرکت کننده در سیزدهمین اجلاس بین المجالس کشورهای اسلامی، با تأکید بر اینکه دنیای اسلام باید در مسائل اساسی با صراحت و با صدای بلند سخن و موضع خود را بگوید، «فلسطین» و «اتحاد دنیای اسلام» را از جمله موضوعات اساسی برشمردند و گفتند: یکی از موضوعات اصلی و بسیار مهم دنیای اسلام، «تلاش برای پیشرفت علمی» است که تجربه جمهوری اسلامی ایران نشان داد، با تلاش و با تکیه بر جوانان می توان رتبه علمی خود را ارتقا داد و در بخشهای مهمی، در مرز دانش قرار گرفت.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به وظیفه دینی و تاریخی کشورها و دولتهای اسلامی در قبال تحولات مهمی که در دنیا در حال روی دادن است، گفتند: دنیای اسلام، امروز باید در موضوعات مهم و اساسی نقش آفرینی کند و نگذارد تجربه تلخ دهه های گذشته و تسلط قدرتها و آثار بلندمدت آن، تکرار شود…
لينك متن كامل بيانات رهبر انقلاب در اين ديدار

مطالب مرتبط
مقام معظم رهبري:ادعای پایتختی «قدس» در فلسطین اشغالی نشانه عجز دشمنان است ۱۳۹۶/۰۹/۱۵
ويـــژهـ نامهـ آبـ مايهـ حياتـ


عناوين مقالات:
آب، مزّه زندگی
آب، نعمت بی نظیر خداوند، جلوه زیبایی و طراوت و مظهر پاکی و زلالی و در واقع، دلیل اصلی ادامه هستی است. در نبود آب، از خروش رودخانه ها، آواز دل نشین پرندگان، بازی ماهی ها، ترنّم شکوفه های درختان، تبسّم و لبخند گل های زیبا و رنگارنگ دنیای طبیعت خبری نخواهد بود.
صرفه جویی و مصرف از نگاه قرآن
صرفه جویی به مفهوم مصرف چیزی به شکل درست و مناسب آن است. این مساله برای ایجاد تعادل میان درآمد و هزینه بسیار مهم و اساسی است و در حوزه اقتصاد خانواده نیز می تواند تاثیرگذار و سرنوشت ساز باشد. با این همه، صرفه جویی علاوه بر اینکه در حوزه اقتصاد شخصی معنا و مفهوم می یابد در حوزه اقتصاد عمومی نیز معنا دارد.
شاخصه های شرعی مدیریت منابع
ایران کشوری است ارزشمندار، که چارچوب های مذهبی، نقش مهّمی در فرهنگ عمومی و رفتارهای فردی و اجتماعی ایرانیان دارد. چنین چارچوب ها و اسلوب هایی که شرع انور در اختیار انسان ها قرار داده حاوی نکات و توصیه های صریح و ظریفی است که می تواند دریافتن قواعد رفتاری در حوزه مصرف مناعب راهگشا و هدایت گر باشد از این رو، ضروری است که با بازبینی و وارسی مجدد این چارچوب ها جهت اصلاح رفتار در حوزه مصرف اقداماات لازم و اساسی صورت پذیرد.
خشکسالی؛ فاجعهای که هر روز، بغرنجتر میشود…
هرچند سالهاست بحران بیآبی به عنوان معضلی جهانی، در ردیف نخست مشکلات جامعه بشری قرار گرفته و این امر، تنها اختصاص به ایران ندارد، اما با توجه به ابعاد این مسأله و شدت آن در کشور ما، این مشکل در سالهای اخیر، جزء یکی از اصلیترین دغدغههای کشور بوده است..
الگوی مصرف در اسلام
«اصلاح الگوی مصرف» از توصیه های جدّی دین مقدس اسلام است. متأسفانه بر خلاف آن همه سفارشهایی که از سوی قرآن کریم و اهل بیت عليهم السلام درباره مسئله میانه روی در مصرف و پرهیز از اسراف و ریخت و پاش شده است، جامعه ما تا رسیدن به آن نقطه ایده آل در مصرف که اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط باشد فاصله زیادی دارد.

رژیم پهلوی، سر سپردهی انگلیس و امریکا بود
به حاکمیت رسیدن محمدرضا پهلوی به وسیله انگلستان (۲ اردیبهشت ۱۳۷۷)
برای یک ملت برای ملت ایران هیچ ننگی بالاتر از این نیست که حکام، فرمانروایان، سیاستمداران و سررشتهداران امور کشور را دولت انگلیس به وسیلهی سفارتخانهی خود بیاورد و ببرد! کدام ننگ برای یک ملت، از این بالاتر است؟! خاطراتی را که از عناصر دوران پهلوی نوشتهاند، بخوانید! بعد از آنکه در سال ۱۳۲۰ رضا خان را بردند، پسر او محمد رضا تا چند روز نمیدانست که آیا پادشاه خواهد بود یا نه! کسی را به سفارت انگلیس فرستاد، آنها گفتند که بله، عیبی ندارد، پادشاه باشد، به شرطی که فلان کار را نکند و فلان کار را بکند! خوشحال شد. اینها حقایق این کشور است. پنجاه سال حکومت ایران که حکومت دیکتاتوری، سلطنتی، طاغوتی، فاسد و آنچنانی بود، به وسیلهی دو نفری انجام گرفت که آنها را بیگانگان بر سر کار آوردند و مردم هیچ نقشی نداشتند. قبل از آن هم که حکومت قاجار و حکومت سلاطین بود. شرح حال این سلاطین را ببینید! مردم که هیچ، مردم که اصلا برای آنها قابل ذکر نبودند! عمال دولت را از صدر اعظم تا پایین، نوکران خودشان میدانستند و به آنها میگفتند شما در بین نوکران ما چنین هستید، چنان هستید! چنین حکومتهایی بر این کشور حاکم بودهاند! این برای اولین بار در طول قرون متمادی است که به برکت انقلاب در این کشور، حکومتهایی سر کار میآیند که ملاک مسئولان حکومتها، علم، تقوا، عدالت، مردمدوستی و گزینش مردم است. با مردمند؛ برای مردم و در خدمت مردمند؛ اهل سواستفاده، دزدی و سرسپردگی به دشمن نیستند. این حقایق در تاریخ طولانی ایران، قرنها سابقه نداشته است. اینها را اسلام و انقلاب به این ملت داد.
جدایی از مردم؛ عامل وابستگی پهلوی به بیگانگان (۱۳ بهمن ۱۳۷۷)
آنها [حکومت پهلوی] وابسته بودند. وابستگیشان بهخاطر این بود که از مردم بهکلی بریده بودند. برای حفظ حکومت خودشان، خود را ناچار میدانستند که به خارجیها متکی شوند. رضاخان را انگلیسیها سرکار آوردند، که جزو تواریخ مشخص و مسلم و روشن است. محمدرضا را هم انگلیسیها تثبیت کردند. بعد از دورهی حکومت دکتر مصدق، کودتا را امریکاییها به راه انداختند و البته از دست انگلیسیها ربودند و آنها خودشان تسلط پیدا کردند. اینها در اغلب امور این کشور، وابسته بودند. مستشاران امریکایی و دهها هزار امریکایی دیگر در مهمترین مراکز نظامی، اطلاعاتی، اقتصادی و سیاسی این کشور شغلهای حساس و درآمدهای گزاف داشتند و آنها در حقیقت کارها را انجام میدادند و به آنها خط میدادند. دستگاه اطلاعاتی این کشور را امریکاییها و اسرائیلیها بهوجود آوردند. در سیاستها، تابع نظرات انگلیسیها و در این اواخر، تابع نظرات امریکاییها بودند. در زمینهی منطقهای و جهانی، حتی در زمینههای اقتصادی - مثلا قیمت نفت چقدر باشد، فروش نفت چگونه باشد، وضع شرکتهای خارجی در نفت ایران به چه کیفیت باشد - در همهی این مسائل مهم و حساس، آن چیزی کاری را انجام میدادند که از آنها خواسته شده بود! البته منافع خودشان را هم در نظر داشتند. برای خارجیها فداکاری نمیکردند، بلکه برای حفظ حکومت خودشان، صددرصد به بیگانگان میدان میدادند و به آنها تکیه میکردند و دست آنها را در تطاول به این کشور و این ملت باز میگذاشتند. حکومت آنها تحمیلی و کودتایی بود. با کودتا سرکار آمده بودند؛ هم رضاخان با کودتا سرکار آمده بود، هم محمدرضا با کودتا سرکار آمد. حکومت کودتایی، معلوم است چطور حکومتی است: بر مردم تحمیل بودند و از آرا مردم، عقاید مردم، دلبستگیهای مردم، فرهنگ مردم و درخواست و ارادهی آنهاهیچ نشانی نبود. آنها برای آرا مردم، برای خواست مردم، برای عقاید مردم، برای دین مردم و برای فرهنگ مردم، هیچ احترامی قائل نبودند؛ هیچ رابطهی صمیمی و دوستانهای با مردم نداشتند. رابطه، رابطهی خصمانه بود؛ رابطهی ارباب و رعیت بود؛ رابطهی آقایی و نوکری بود؛ سلطنت بود دیگر! سلطنت و پادشاهی، معنایش همین است؛ یعنی حکومت مطلقهای که هیچ تعهدی در مقابل مردم ندارد. خانوادهی پهلوی، پنجاه سال در کشور ما اینگونه زندگی کردند.
اجازه گرفتن محمدرضا شاه از بیگانگان برای تعیین نخست وزیر (۱۴ بهمن ۱۳۷۳)
از سال ۱۳۳۲ تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، انگلیس و امریکا بر سر چاههای نفت، و در واقع گنج نفت ایران نشستند و تا آنجا که توانستند، برداشتند و بردند. ملت ایران چگونه دلش با اینها صاف شود؟! رژیم پهلوی، سر سپردهی انگلیس و امریکا بود و محمدرضا، واقعا مثل یک مامور امریکا در ایران عمل میکرد. یک عامل امریکا در راس یک رژیم وابسته، وظیفهای نداشت جز اینکه وقتی بگویند فلان نخستوزیر را بگذار و فلان نخستوزیر را بردار، اطاعت کند. آنها هر کاری میخواستند، میکردند. اگر هم یک وقت خود او میخواست نخستوزیری را برکنار کند و امریکاییها راضی نبودند، به امریکا میرفت و این و آن را میدید، تا اجازه دهند فلان نخستوزیر را بردارد یا بگذارد! وضعیت این گونه بود. سفرای امریکا و انگلیس در تهران، تعیین کنندهی خطوط اساسی این مملکت بودند…
اینها کسانی بودند که روزگاری، شاه ایران - آن روسیاه نگونبختی که به اسم «شاه» در ایران بود - از سفر ایشان؛ یعنی سفیر انگلیس و سفیر امریکا در تهران، حرفشنوی داشت و هر چه آنها در مسائل اساسی این کشور میگفتند، انجام میداد. اما امروز با نظام و دولتی در ایران مواجهند که از صد عامل در مسائل اساسی کشورش، یک مورد هم منطبق با خواست امریکا نیست. با نظامی مواجهند که در بدو استقرار، اولین کارش قطع کردن امتیازات اینها بود. در واقع انقلاب اسلامی، اول کاری که کرد این بود که به قطع امتیازات انگلیس و امریکا در ایران پرداخت.
خاشع در برابر بیگانه و خشن در مقابل مردم (۲۲ ازدیبهشت ۸۸)
اگر یک ملتی احساس عزت نکند، یعنی به داشتههای خود- به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفبای خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود- به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزی ندارد، این ملت بهراحتی در چنبرهی سلطهی بیگانگان قرار میگیرد…
وقتی یک چنین روحیهای در میان مردمی حاکم شد، دستگاه سیاسی آن کشور و آن ملت هم به طور طبیعی نوکرمآب میشود: در مقابل مردم خود مثل سگ درنده و گرگ خونخوار، اما در مقابل دشمنان مثل برهی رام؛ «اسد علی و فی الحروب نعامه». همان رضاخانی که بخصوص در نیمهی دوم سلطنتش آنجور با مردم خود با خشونت رفتار کرده بود- که مردم جرئت نفس کشیدن نداشتند؛ توی خانههای خودشان پدر به فرزند و فرزند به پدر اعتماد نمیکرد- در مقابل یک پیغام سادهی انگلیسیها که گفتند «باید از سلطنت کناره بگیری»، مثل موش مرده از سلطنت کناره گرفت و از کشور خارج شد! همین طور محمد رضای پهلوی؛ محمد رضای پهلوی در سالهای دههی چهل و دههی پنجاه شدیدترین فشارها را بر این ملت و بر مبارزان و بر آزادیخواهان- خشن؛ بدون اندک ملاحظهای از مردم- وارد کرد؛ اما همین آدم در مقابل سفیر آمریکا و سفیر انگلیس خشوع و خضوع میکرد و از آنها حرف میشنفت! ناراحت هم بود، اما مجبور بود. این حکومت یک ملتی است که از عزت ملی محروم است.
یکی از اساسیترین قلمهائی که انقلاب اسلامی به ما ملت ایران عطا کرد، احساس عزت بود. امام بزرگوار ما مظهر عزت بود. آن روزی که امام علنا فرمود «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند»، اوج اقتدار سیاسی و نظامی آمریکا در دنیا بود. امام احساس عزت را به این مردم برگرداند و انقلاب احساس عزت را به ملت ایران برگرداند.
باقی ماندن ثروت میلیاردیِ شاهِ فراری نزد آمریکاییها (۱۱ آبان ۱۳۷۳)
[آمریکایی ها] محمدرضا را که فراری ملت ایران بود، در آمریکا پذیرفتند و به عنوان یک میهمان پناه دادند. اموالی که در اختیار محمدرضا قرار داشت، بالغ بر میلیاردها دلار میشد که در امریکا سرمایهگذاری کرده بود. در همه جای دنیا معمول است وقتی یک نفر که در راس رژیمی قرار دارد، سرنگون شد، اموال شخصیاش که از آن مردم و دولت جدید بر سر کار آمده است، به آن دولت برگردانده میشود. این در همه جا یک عرف است. اگر روزنامهها را در قضایای گوناگون خوانده باشید، میبینید که همه جا این کار را کردهاند. هیچ جا سابقه ندارد که آن همه ثروت را که متعلق به ملت ایران بود، در حسابهای محمدرضا و کسانش در امریکا، نگه دارند. حتی یک ریالش را به مردم ایران ندادند و نگه داشتند و هنوز هم پیش آنهاست. هنوز هم طلب ملت ایران از رژیم امریکا، میلیاردها دلار است. آنها اموالی را که دولت ایران در گذشته خریداری کرده بود؛ پولش از کیسهی ملت ایران پرداخته شده بود و ملت به آنها احتیاج داشت، نگه داشتند. هنوز هم در انبارهای خودشان نگهداشتهاند و تا امروز هم تحویل دولت جمهوری اسلامی و ملت ایران ندادهاند. طلبهای ایران که در امریکا بود، بلوکه شد و اینها را برنگرداندند. چرا؟ به این امید که شاید بتوانند نظام جمهوری اسلامی را منهدم کنند. با خود گفتند: امروز این پولها را به آنها نمیدهیم که مورد استفادهشان قرار گیرد. غرض اینکه، رژیم ایالات متحدهی امریکا، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، همان روش قبل از پیروزی را ادامه داد؛ یعنی اعمال کینه و خصومت با ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی. در چنین شرایطی بود که قضیهی سفارت اتفاق افتاد.
طلیعه پیروزی
به مناسبت سالگرد فرار شاه از ایران در ۲۶ دیماه سال ۱۳۵۷
برخي از مقاطع ذلتبار حکومت پهلوی از نگاه حضرت آیتالله العظمي امام خامنهای مدظله العالي رهبرمعظم انقلاب

* [در شهریور ۱۳۲۰] رضا خان به وسیلهی حامیان قبلی خود از سلطنت عزل شد و از ایران بیرون رفت. محمد رضا را بر سر کار آوردند؛ با قرار تسلیم محض در مقابل انگلیسیها! هر کاری آنها میخواستند، انجام میداد؛ دیگر احتیاج به استعمار نبود! وقتیکه یک خائن ایرانی حاضر است در مقابل کمک بیگانه، بر ملت ایران سلطنت و حکومت کند و خواستهی آن بیگانه را در ایران اعمال نماید، دیگر چه لزومی دارد زحمت استعمار را به خودشان بدهند!؟ این کار را کردند.
دیدار مردم قم ۱۳۷۹/۰۷/۱۴
* در اوایل رفتن رضاخان که هنوز تکلیف سلطنت در ایران درست معلوم نشده بود، سفیر انگلیس در تهران به کسی که از طرف محمدرضا به او مراجعه کرده بود که تکلیف خودش را بداند، میگوید که چون بر طبق اطلاعات ما، محمدرضا به رادیو برلین گوش میکند و پیشرفتهای آلمان را روی نقشه پی میگیرد، پس مورد اعتماد ما نیست. آن شخص، خبر را به محمدرضا میدهد. او هم گوش کردن به رادیو برلین را ترک میکند و کنار میگذارد! آن وقت سفیر انگلیس میگوید: «حالا دیگر عیبی ندارد؛ میشود او را به سلطنت انتخاب کرد.» رژیم و دولتی که در راس آن کسی قرار دارد که تا این حد به یک سفارت بیگانه وابسته است که آنها برای سلطنت او شرطهای حقیر و ذلتآوری از این قبیل معین میکنند و او هم آن شرطها را میپذیرد و عمل میکند تا آنها او را به سلطنت برسانند، معلوم است که چقدر به بیرون از این مرزها و به قدرتهای خارجی وابسته است.
سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره) ۱۳۷۴/۰۳/۱۴
* بعد از آنکه حکومت مصدق را [در مرداد سال ۱۳۳۲] سرنگون کردند البته قبلا مرحوم آیتالله کاشانی را با ترفندهای خودشان منزوی کردند، کنار زدند و با بیتدبیریهایی که انجام گرفت کنار گذاشتند باز سر کار آمدند و وارد ایران شدند و توانستند با نفوذ خود، با ایادی خود، با فعالیت خود، کودتای ۲۸ مرداد را به وجود آورند و محمد رضا را که از ایران فرار کرده بود، به ایران برگردانند. بیست و پنج سال بعد از آن، حکومت دیکتاتوری سیاه پهلوی ادامه پیدا کرد.
دیدار مردم قم ۱۳۷۹/۰۷/۱۴
* [یک خصوصیّت] این رژیم خبیث، فساد بود. انواع فساد، از فسادهاى جنسى بگیرید که مبتلابه تقریباً همهى دربارىها و دوروبرىها و مانند اینها بود که دیگر حالا داستانهایش شرمآور است. آن روز خیلى از آحاد مردم هم میدانستند، اگرچه جرأت نمیکردند بر زبان بیاورند. گاهى از قلم خارجىها درمیرفت، چیزهایى را میگفتند فساد جنسى، فساد مالى، نه فقط در سطوح متوسّط که هر وقتى ممکن است پیش بیاید؛ نخیر، در عالىترین سطوح کشور. از طرف شخص محمّدرضا و دوروبرىهایش، بالاترین فسادهاى مالى، بزرگترین رشوهها، بدترین دستاندازىها، خباثتآلودترین فشارها بر منابع مالى ملّت بهوجود مىآمد. براى خودشان ثروت درست میکردند به قیمت فقیر کردن مردم و بیچاره کردن مردم. فساد، فساد جنسى، فساد مالى، اعتیاد، ترویج اعتیاد و ترویج موادّ مخدّر صنعتى بهوسیلهى عناصر اصلى حکومت آن روز در ایران بهوجود آمد و اتّفاق افتاد.
بیانات در دیدار مردم قم ۱۳۹۳/۱۰/۱۷
* استعمارگران از قرنهای شانزده و هفده که وارد سرزمینهای شرق - از جمله سرزمینهای اسلامی - شدند، برای اینکه بتوانند کاملاً کمند اسارت را به دست و پای این ملتها ببندند و آنها را اسیر خود بکنند، شروع کردند آنها را نسبت به گذشتهی خود، نسبت به داشتههای خود، نسبت به مذهب خود، نسبت به آداب خود و نسبت به لباس خود بدبین کردن. اینها عبرتآموز است؛ کار به جائی رسید که در زمان اوائل مشروطیت در این کشور، یک روشنفکر گفت: ایرانی باید از سر تا به پا فرنگی بشود! یعنی دینش را، اخلاقش را، لباسش را، خطش را، گذشتهاش را و مفاخرش را کنار بگذارد و فراموش بکند، اما فرهنگ غربی، آداب غربی، رسوم غربی، تفکر غربی و روش و منش غربی را بپذیرد! اینجور اعلان کردند. این فریاد مذلتبار را در کشور ما آن کسانی که به دین پشت کرده بودند، سر دادند. معلوم است؛ وقتی یک کشوری همه چیز خود را از دست داد و از درون تهی شد، استعمار انگلیس براحتی میتواند بر همه چیز او - نفت او، ارتش او، دارائی او، دستگاه سیاسی او - تسلط پیدا کند؛ کار در دوران پهلوی به جائی رسیده بود که شاه خائن برای اینکه فلان کس را بعنوان نخستوزیر معین بکند، مجبور بود با سفیر انگلیس - و بعدها با سفیر آمریکا - در میان بگذارد و در واقع از او استجازه کند و اجازه بگیرد. این تاریخ دردبار گذشتهی ماست. این ضد عزت ملی است. حکومتهای دیکتاتوری وابسته و فاسد، ملت ایران را از اریکهی عزت فرود آوردند؛ نه علم او را توسعه دادند، نه دنیای او را درست کردند، بلکه آخرتش را هم از او گرفتند و لباس اسارت بر او پوشاندند. انقلاب اسلامی در مقابل یک چنین وضعیتی قیام کرد. در مقابل یک چنین مصیبت بزرگی انقلاب اسلامی و امام بزرگوار ایستاد و ملت ایران خون خود را در این راه نثار کرد و به پیروزی رسید.
وقتی یک چنین روحیهای در میان مردمی حاکم شد، دستگاه سیاسی آن کشور و آن ملت هم به طور طبیعی نوکرمآب میشود: در مقابل مردم خود مثل سگ درنده و گرگ خونخوار، اما در مقابل دشمنان مثل برهی رام؛ «اسد علىّ و فی الحروب نعامة». همان رضاخانی که بخصوص در نیمهی دوم سلطنتش آنجور با مردم خود با خشونت رفتار کرده بود - که مردم جرئت نفس کشیدن نداشتند؛ توی خانههای خودشان پدر به فرزند و فرزند به پدر اعتماد نمیکرد - در مقابل یک پیغام سادهی انگلیسیها که گفتند «باید از سلطنت کناره بگیری»، مثل موشِ مرده از سلطنت کناره گرفت و از کشور خارج شد! همین طور محمد رضای پهلوی؛ محمد رضای پهلوی در سالهای دههی چهل و دههی پنجاه شدیدترین فشارها را بر این ملت و بر مبارزان و بر آزادیخواهان - خشن؛ بدون اندک ملاحظهای از مردم - وارد کرد؛ اما همین آدم در مقابل سفیر آمریکا و سفیر انگلیس خشوع و خضوع میکرد و از آنها حرف میشنفت! ناراحت هم بود، اما مجبور بود. این حکومت یک ملتی است که از عزت ملی محروم است.
دیدار مردم کردستان ۱۳۸۸/۰۲/۲۲
* روزی که محمّدرضا از ایران فرار کرد، در واقع رژیم پادشاهی از بین رفته بود. او دید ماندنش دیگر فایدهای ندارد. لذا مجسّمهای از فرد بیچاره بدبختِ بدنامی که بدنامتر هم شد، درست کردند تا چند روزی رژیمِ در آستانه انحلالِ کامل را نگه دارند. او سی، چهل روز بر سرِ کار ماند، تا اینکه امام آمد و با یک اشاره دستِ ایشان، همه چیز روی هم ریخت. نظام پادشاهی در ایران پوک شده بود. به خاطرِ چه؟ به خاطرِ حضور مردم. مردم به چه خاطر به میدان آمدند؟ به خاطر دین. چون شعار، شعارِ اسلامی بود؛ چون پیشوایان، پیشوایانِ اسلامی و روحانیونِ مورد اعتمادِ مردم بودند.
خطبههای نماز جمعه ۱۳۷۳/۱۱/۱۴
سيري در زندگاني و شخصيت حضرت موسي مبرقع عليه السلام
زندگي حضرت موسي مبرقع(عليه السلام)
امام زاده عظيم الشأن حضرت موسي مبرقع، فرزند بلافصل امام جواد(عليه السلام) و برادر امام هادي(عليه السلام) است. مادر اين بزرگوار، بانوي پاك و باعفت حضرت سمانه مغربيه(عليها السلام) بوده است. موسي فرزند امام محمدتقي، در سال 214ه .ق در خاندان علم و امامت و معدن فضايل و مكارم متولد شد. او تحت تربيت پدر بزرگوار خويش پرورش يافت و به كمالات علمي و معنوي والايي رسيد؛ تا جايي كه امام جواد(عليه السلام) در وصيت نامه خويش توليت صدقات و موقوفات را به ايشان واگذار كرد و با اين عمل اعتماد خويش به موسي مبرقع و مراتب عدالت و تقواي آن بزرگوار را بر همگان آشكار ساخت. موسي پس از شهادت پدرش، از محضر برادر عظيم الشأن خود امام هادي(عليه السلام) بهره جست و آن حضرت را به عبارت (بنفسي أنت؛ جانم به فدايت) خطاب مي كرد. موسي مبرقع(عليه السلام) در سال 256ه .ق به قم آمد و در ابتدا با مخالفت سران عرب كه در قم بودند، مواجه شد. از اين رو به كاشان رفت و مورد استقبال گرم حاكم و مردم كاشان قرار گرفت. پس از مدّتي به اصرار مردم و علما به قم برگشتند و بين مردم محبوبيت خاصي پيدا كردند محبوبيت ايشان در ميان مردم قم سه وجه داشته. اول: آنكه ايشان معصوم زاده بودند. دوم: اينكه آن بزرگوار چشمه اي از علوم كوثر فاطمي بود كه تفسير قرآن و احاديث را به طور مستقيم از امام معصوم به عنوان معدن علم الهي نقل مي كرد. سوم: آنكه ايشان همچون حضرت يوسف رخساره زيبا و جذابي داشتند كه به هنگام عبورشان مردم دست از كسب و تجارت برداشته، به تماشاي ايشان مي ايستادند به همين دليل ايشان نقاب و برقع به چهره مبارك مي انداختند و از اين جهت به (مبرقع؛ برقع كشيده) معروف گشتند. پس از گذشت مدّتي از اقامت موسي مبرقع در قم، دخترش بريهه و خواهرش زينب، امّ محمد و ميمونه، دختران امام جواد(عليه السلام) بر ايشان وارد و مايه بركت و رحمت خداوند بر مردم گشتند. اين بانوان بزرگوار پس از وفات در كنار حضرت معصومه(عليها السلام) به خاك سپرده شدند. موسي مبرقع(عليه السلام) پس از عمري تهجّد و خدمت و تبليغ علوم اهل بيت(عليهم السلام) در شب چهارشنبه اواخر ربيع الثاني سال 296 در قم وفات يافت و در مكان فعلي (منزل محمّد بن خالد اشعري) از اصحاب امام رضا(عليه السلام) مدفون گرديد. بعدها يكي از نوادگان ايشان به نام احمد بن محمّد در كنار ايشان دفن شدند. جنب قبر مطهر ايشان چهل تن از اهل بيت و نوادگان موسي مبرقع به مرور زمان دفن شدند كه همه آن بزرگواران از مقام علمي و تقواي بالايي برخوردار بودند، از اين جهت آنان را (چهل اختران) ناميدند و مرقد مطهرشان هم اكنون به (چهل اختران) معروف گشته است. در همين مجموعه، بقعه امامزاده زيد از فرزندان امام سجاد(عليه السلام) نيز واقع گرديده است. (1)
پي نوشت:
1. احمدي، حسين، نورٌ علي نور، ص 15.

مادر حضرت موسي مبرقع(عليه السلام)
از ازدواج امام جواد(عليه السلام) با امّ الفضل دختر مأمون سال ها گذشت. ولي امّ الفضل داراي فرزند نشد، چرا كه او عقيم و نازا بود. بدين جهت امام جواد(عليه السلام)، با كنيزي پاكسرشت به نام (سمانه) از اهالي مغرب (بين آفريقا و اندلس) ازدواج كرد و از او در سال 212ه .ق داراي فرزندي شد كه همان حضرت هادي(عليه السلام) است.(1) دو سال بعد، يعني در سال 214ه .ق فرزند ديگرش از سمانه متولد شد كه او را (موسي) نام نهاد.هنگامي كه دست مشيّت و تقدير الهي سمانه را به همراه كارواني از مغرب (بين آفريقا و اندلس) به مدينه آورد و به همسري امام جواد(عليه السلام) مفتخر گردانيد، امام جواد(عليه السلام) در شأن آن بانوي پركرامت چنين فرمود: (نام او سمانه است، او بانويي است كه حق من را مي شناسد او از بانوان بهشت است. شيطان سركش به او نزديك نشود و نيرنگ طاغوت عنود به او راه نيابد او همواره مورد نظر خداوندي است كه هرگز خواب ندارد و در مقام والاي معنوي در رديف مادران صديقان و صالحان است. (2) روايت ديگري به همين مضمون از ناحيه امام هادي(عليه السلام) در عظمت و فضيلت مادر بزرگوارشان، حضرت سمانه(عليها السلام) صادر شده است. (مادرم عارف به حق من است. او از اهل بهشت است شيطان سركش به او نزديك نمي شود و نيرنگ ستمگران معاند به او نمي رسد او همواره مورد نظر خداوندي است كه هرگز خواب ندارد و در شمار مادران صديقان و صالحان است. (3) آري، يك بانو مي تواند به مقامي برسد كه به فرموده امام جواد(عليه السلام) شايستگي مادري صديقان و صالحان را پيدا كند و از وي فرزنداني چون امام هادي(عليه السلام) و موسي مبرقع(عليه السلام) به وجود آيد. حضرت سمانه(عليها السلام) در فضايل معنوي چنان ممتاز بود كه او را سيده و مادر ارزش ها مي ناميدند (4) در زهد و تقوا در عصر خود بي نظير بود، بيشتر روزها، روزه مستحبي مي گرفت عالم بزرگ سيّد مرتضي علم الهدي در كتاب (عيون المعجزات) در شأن حضرت سمانه مي نويسد (و كانت من القانتات؛ او از بانواني بود كه در مقام عبادت خدا نهايت خضوع و خشوع را داشت) (5) يوسف آل محمد(عليهم السلام) مي نويسد: ابواحمد موسي مبرقع فرزند امام جواد(عليه السلام) در تاريخ 214ه .ق دو سال بعد از ميلاد علي بن محمّد، امام هادي(عليه السلام) در مدينه متولد شد. (6) هرچند درباره تعداد فرزندان امام جواد(عليه السلام) در ميان تاريخ نگاران و دانشمندان رجال اختلاف وجود دارد، اما آنچه همگان بر آن اتفاق نظر دارند، اين است كه جناب موسي مبرقع فرزند بلافصل امام جواد(عليه السلام) و برادرِ تني امام هادي(عليه السلام) است. (7)
پي نوشت ها:
1. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 5، ص 115 ـ 116.
2. محلاتي، ذبيح الله، رياحين الشريعه، ج 3، ص 23؛ موسوعة الامام الجواد(عليه السلام)، ص 41.
3. طبري، دلائل الإمامه، ص 369، ص 401؛ إثبات الوصيه، ص 228، موسوعة الامام الجواد(عليه السلام)، ص 41.
4. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابوطالب، ج 4، ص 401.
5. سيد مرتضي، عيون المعجزات، ص 132.
6. محيطي اردكاني، احمد، سبزپوشان، ص 76 و 77؛ فيض، گنجينه آثار قم، ج 2، ص 546.
7. احمدي، حسين، نورٌ علي نورٌ، ص 20.
از كودكي تا جوانيحضرت موسي مبرقع(عليه السلام)
موسي مبرقع(عليه السلام) دوران كودكي خود را در شهر مدينه در دامن مادري پاك و باتقوا همچون سمانه مغربيه و در سايه سار پدر بزرگوارش امام جواد(عليه السلام) و در جوار برادرش امام هادي(عليه السلام) سپري نمود. بدين سان شالوده علم و تقواي موسي در خانه وحي و امامت، پايه ريزي گشت با تبعيد امام جواد(عليه السلام) از مدينه به بغداد، در حالي كه جز شش بهار از زندگي موسي نمي گذشت، روح لطيف وي در غم فراق پدر تحت فشار قرار گرفت. موسي در چنين شرايطي، با تحصيل علوم ديني و احكام شريعت از برادر ارجمندش امام هادي(عليه السلام) به كمالات علمي و معنوي بالايي دست يافت؛ (1) تا جايي كه مردم وي را به عنوان شخصيتي برجسته در علم و تقوا مي شناختند و مسائل ديني خود را از وي سؤال مي كردند، ولي او به خاطر احترام فراواني كه براي برادرش امام هادي(عليه السلام) قائل بود، سعي مي كرد براي پاسخگويي به مسائل به آن حضرت مراجعه نمايد و بدون اجازه او به مسائل مهم پاسخ ندهد. از باب نمونه مي توان به اين حديث كه جناب موسي مبرقع خود راوي آن است، توجه كرد، او مي گويد: در ديوان عمومي با يحيي بن اكثم (2) برخورد كردم و او از من مسائلي پرسيد. من نزد برادرم علي بن محمد امام هادي(عليه السلام) رسيدم و ميان من و او پندهايي رد و بدل شد كه من را در اطاعت از خودش اگاه و بينا كرد به او گفتم: (قربانت شوم! يحيي بن اكثم نامه اي براي من نوشته و مسائلي از من پرسيده تا به او پاسخ دهم) برادرم امام هادي(عليه السلام) لبخندي زد و فرمود: (پاسخ او را دادي؟!) گفتم: (نه) فرمود: (آن سؤال ها چيست؟) يكي يكي سؤال ها را بيان كردم و برادرم امام هادي(عليه السلام) جواب فرمود (3) از اين روايت به خوبي استفاده مي شود كه موسي مبرقع در مدينه و عراق به عنوان يك شخصيت برجسته علمي، مورد توجه بزرگان بوده است. (4) آن حضرت پس از مهاجرت به قم نيز مورد احترام علماي بزرگي چون احمد بن عيسي اشعري و احمد ابن اسحاق قمي و محمّد بن يحيي كه رياست ديني و دنياي مردم قم را دارا بودند، واقع گرديد پرهيزگاري، امانت و تقواي موسي مبرقع نزد پدرش، امري مسلّم بود تا آنجا كه حضرت امام جواد(عليه السلام) او را بعد از برادرش امام هادي(عليه السلام) متولي موقوفات و صدقات خود نمود، بي آنكه بر وي ناظر و مراقبي بگمارد. اين موضوع در وصيت نامه امام جواد(عليه السلام) به صراحت بيان شده است. (5)
پي نوشت ها:
1. أضواءٌ علي حياة موسي المبرقع و ذريّته، ص 128.
2. اشتهاردي، محمد محمدي، سيره چهاره معصوم، ص 838.
3. حرّاني، تحف العقول، ترجمه كمره اي، ص 503، تهذيب الاحكام، ج 9، ص 355.
4. اضواءٌ في حياة موسي المبرقع و ذريّته، ص 128.
5. احمدي، حسين، نورٌ علي نور، ص 26.
توطئه ترور شخصيت حضرت موسي مبرقع(عليه السلام)
در زمان امام هادي(عليه السلام)، شخص فاسقي به نام (يعقوب ياسر) كه ساقي ميخانه متوكل عباسي و محبوب دربار بود، با جعل حديثي از امام هادي(عليه السلام) سعي كرد تا شخصيت عظيم حضرت موسي مبرقع(عليه السلام) را در عالم اسلام خدشه دار نمايد. اين توطئه ناجوانمردانه در حالي صورت پذيرفت كه حضرت موسي مبرقع(عليه السلام) بازوي ولايت و امامت برادر خويش امام هادي(عليه السلام) گشته بود و با سفرهاي تبليغي و هجرت هاي الهي خويش مي توانست بخش هاي عظيمي از عراق، ايران و ديگر كشورهاي منطقه را تحت تأثير جامعيت علمي و معنوي خويش قرار داده و عموم شيعيان را در ياري رساني به امام هادي(عليه السلام) و زمينه سازي براي استقرار حكومت اهل بيت(عليهم السلام) استوار و ثابت قدم قرار دهد. اين جنگ تبليغاتي ناجوانمردانه كه با هدف از كار انداختن بازوان ولايت و امامت و به نيّت كاستن از بُرد تبليغي حضرت موسي مبرقع(عليه السلام) صورت پذيرفت، تا حدّ بسياري توانست جامعه شيعه را تحت تأثير و حضرت موسي مبرقع را در حصار غربت و مظلوميت قرار دهد. در مجموع مي توان گفت كه دربار عباسي در اجراي نقشه پليد و شيطاني خويش در توطئه ترور شخصيت حضرت موسي مبرقع به موفقيت هاي نسبي دست يافت؛ تا جايي كه آثار آن تبليغات سوء و مسموم تا عصر و زمان ما نيز ادامه يافته و غربت و مظلوميت آن حضرت را دوچندان ساخته است اين در حالي است كه علامه مجلسي و حضرت آيت الله خوئي، (يعقوب ياسر) را كه ساقي ميخانه متوكل و جعل كننده اين حديث بوده است، مردي (مجهول الهويه) خوانده اند و روايت او را تأييد نكرده اند فرزند حاج سيّد علي تقي كشميري نيز با تأليف كتابي جداگانه درباره شخصيت والاي موسي مبرقع(عليه السلام) بر نظريات علما صحّه گذاشته و آن مرد فاسق فاجر، (يعقوب ياسر) را رسوا نموده است. در سده هاي اخير، مرحوم (حاجي نوري) با تأليف كتاب ارزشمندي به نام (البدر المشعشع في احوال الموسي المبرقع) نقاب اتهام را از چهره غريب و مظلوم موسي مبرقع(عليه السلام) بركشيده و جلوه هايي از چهره نوراني و ولايي آن حضرت را آشكار ساخته است. (1)
پي نوشت ها:
1. ر.ك: رمضان نژاد، محمدرضا، يادگار امام جواد(عليه السلام)، ص 58، 60.
مقام حضرت موسي مبرقع(عليه السلام) در نظر علما
عرض ارادت به فرزندان ائمه اطهار(عليهم السلام) از وظايف شيعيان، سنتي نيكو است كه به دستور پيامبر بزرگوار اسلام(ص) و ائمه اطهار(عليهم السلام) بر ما لازم و آرام بخش جان و روح هر محب اهل بيت(عليهم السلام) مي باشد. حرم نوراني كه به انوار مقدّس حضرت موسي بن تقي الجواد و چهل اختر تابناك(عليهم السلام) منوّر است. مورد توجّه بيش از پيش مؤمنين و ارادتمندان اهل بيت(عليهم السلام) مي باشد كه علما و مراجع عظام توجه ويژه اي نسبت به اين امامزاده موسي مبرقع و چهل اختران مي نمودند از آن جمله مرحوم آيت الله العظمي بهجت(ره) مي فرمودند: اگر كسي خدمتي به حضرت موسي مبرقع(عليه السلام) نمايد مورد عنايت اهل بيت(عليهم السلام) و امام جواد(عليه السلام) و امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) واقع مي شود. و همچنين حضرت آيت الله بهجت(ره) در مورد توسل به اين امام زاده چنين مي فرمودند: توسلات خيلي نافع است. به اين امام زاده ها زياد سر بزنيد. اين بزرگواران همچون ميوه ها كه هركدام ويتامين خاصّي دارند، هركدامشان خواصّ و آثاري دارند. در مجموع توصيه به زيارت امامزادگان و توسل به آنان در بيان بزرگان دين آمده است كه آيت الله بهجت(ره) مي فرمودند: يكي از كرامت هاي شيعه، قبور و مزارهاي امامزادگان است، لذا نبايد از زيارت آنها غافل باشيم و خود را اختيارا محروم سازيم.يكي از اولياي خدا نقل مي كند: شبي در عالم رؤيا، حضرت امام رضا(عليه السلام) را ديدم كه از مردم گلايه مي كردند و مي فرمودند: (به مردم بگوييد چرا به زيارت نواده من، موسي مبرقع، نمي روند. (1)
همچنين علما و بزرگاني مانند آيت الله العظمي بروجردي، آيت الله العظمي مرعشي نجفي و آيت اله كشميري بر زيارت امامزده موسي مبرقع و 42 امامزاده ديگر در چهل اختران مداومت داشته و بر انجام آن تأكيد مي نمودند. (2)
پي نوشت ها:
1. رمضان نژاد، محمدرضا، يادگار امام جواد(عليه السلام)، ص 60.
2. احمدي، حسين، نورٌ علي نور، زيارت نامه حضرت امام زادگان موسي مبرقع، احمد بن محمّد اعرج، زيد و چهل اختران(عليه السلام)، ص 12، ص 54.
هجرت حضرت موسي مبرقع(عليه السلام) به قم
اكثر تاريخ نويسان و محدثان و علماي انساب، اتفاق دارند بر اينكه موسي مبرقع فرزند امام جواد(عليه السلام) از كوفه به قم هجرت نموده و در همين شهر رحلت كرده و در محلي كه هم اكنون در خيابان آيت الله طالقاني (آذر) به محله چهل اختران معروف است به خاك سپرده شده است. (1) در (تاريخ قم) چنين آمده است: (ديگر از سادات حسيني و رضوي از فرزندان امام رضا(عليه السلام)، موسي بن محمّد بن علي بن موسي الرضا(عليهم السلام) صاحب رضائيه است. ابوعلي حسين بن محمّد بن نصر بن سالم مي گويد: (اوّل كسي كه از سادات رضوي از كوفه به قم آمد (2) ابوجعفر موسي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر(عليهم السلام) بود، وي در سال 256ه .ق از كوفه به قم آمد و در قم مقام كرد…) (3) محدث قمي با استفاده از (تاريخ قم) مي گويد: (موسي مبرقع جدّ سادات رضوي است و رشته اولادش تا به حال منقطع نگشته است و نسب بسياري از سادات، به او منتهي مي شود او اوّل كسي است كه از سادات رضوي در سال 256ه .ق به قم وارد شده است.) (4) ابن فندق، علي بن زيد بيهقي، متوفاي 565ه .ق در كتاب (لباب الأنساب) مي نويسد: (موسي مبرقع به قم هجرت كرد و در آنجا مدفون مي باشد. (5) در (تاريخ قم) آمده است: (موسي مبرقع فرزند امام جود(عليه السلام) وقتي وارد قم شد، پيوسته، روي خود را با برقع مي پوشاند. رؤساي عرب مقيم قم به او پيغام دادند كه بايد از مجاورت و همسايگي ما بيرون روي! موسي به كاشان رفت و مورد تجليل و احترام احمد بن عبدالعزيز واقع شد و هداياي گران قميتي دريافت كرد. احمد بن عبدالعزيز براي وي هزار مثقال طلا و يك اسب زين كرده به عنوان مقرري سالانه تعيين نمود و به وي تسليم كرد. (6)
پس از آن ابو الصّديم حسن بن علي بن آدم اشعري و يكي ديگر از رؤساي عرب، با پيجويي علت بيرون رفت موسي مبرقع از قم، اهالي قم را به خاطر اين عمل ناشايست توبيخ كردند و عدّه اي از بزرگان عرب را به كاشان فرستادند و با عذرخواهي، او را به قم بازگرداندند و با احترام و اكرام، از مال خود براي او خانه اي خريدند. چند سهم از قريه (هنبرد) و (اندريقان) و (كاريز) را به او واگذار نموده، مبلغ بيست هزار درهم به او عطا كردند. طبق روايتي ديگر چون اعراب قم به موسي مبرقع پيغام دادند كه بايد از همسايگي ما بيرون روي، او برقع را از روي خود برداشت و ايشان او را شناختند پس درباره موسي همّت و اعتقادشان محقّق شد و اين خانه و سها م و اموال را به او بخشيدند. از اين دو روايت به خوبي استفاده مي شود كه يكي از علل بيرون راندن وي از قم نشناختن او بوده است، به گونه اي كه وقتي او را شناختند، وي را بسيار تجليل و اكرام نمودند. موسي مبرقع با اين اموالي كه در اختيارش قرار دادند، چند روستا، و چند زمين كشاورزي خريداري كرد و به زندگي خوبي نايل آمد آنگاه خواهرانش زينب، ام محمد، ميمونه و دخترش بريهه به قم آمدند و تا پايان عمر در قم ماندند. (7) يكي از توفيقات جناب موسي مبرقع و خواهر بزرگوارش زينب، در ايام اقامتشان در قم، ساختن گنبد و بارگاه براي كريمه اهل بيت حضرت معصومه(عليها السلام) بوده است. (8)
پي نوشت ها:
1. ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 182؛ نوري، بدر مشعشع، ص 2 ـ 4.
2. فيض عباسي، گنجينه آثار قم، ج 2، ص 546.
3. حسن بن محمّد، تاريخ قم، ترجمه: حسن بن علي، ص 215.
4. محدث قمي، منتهي الآمال، ج 2، ص 399؛ محدث قمي، سفينة البحار، ج 2، ص 653.
5. بيهقي، علي بن زيد، لباب الأنساب، ص 121.
6. ناصرالشريعه، محمدحسين، تاريخ قم، ص 215 و 216.
7. ناصر الشريعه، محمدحسين، تاريخ قم، ص 216.
8. احمدي، حسين، نورٌ علي نور، ص 30.
رحلت حضرت موسي مبرقع(عليه السلام)
موسي مبرقع(عليه السلام) در سال 256ه .ق در سن 42 سالگي وارد قم شد و بعد از اقامتي كوتاه در كاشان، مدت 40 سال در قم مقيم بود و به عنوان يكي از شخصيت هاي برجسته از خاندان امامت و ولايت مورد تكريم علما و بزرگان و اهلي قم قرار داشت. تا اينكه در شب چهارشنبه آخر دي ماه 8 روز مانده به آخر ربيع الثاني يعني در 22 ربيع الثاني سال 296ه .ق در سن 82 سالگي دار فاني را وداع و روح بلندش به ملكوت اعلي پيوست. (1) امير قم، عباس بن عمرو غنوي به او نماز خواند و در سراي خودش، در همين موضعي كه امروز به مشهد موسي مبرقع در محله چهل اختران معروف است به خاك سپرده شد. (2) از همان روز تا كنون مزار وي مورد احترام مؤمنان و دوستداران اهل بيت(عليهم السلام) مي باشد شيعيان ايران و ديگر كشورها مانند شيعيان هندوستان و پاكستان وقتي به قم مشرف مي شوند، به زيارت موسي مبرقع مي روند و احترام مرقد و ضريح موسي وي را برخود لازم مي دانند. هيچ يك از علماي شيعه درباره موسي مبرقع، نقص و ضعفي نقل نكرده اند، بلكه جمعي از بزرگان شيعه كه هيچ گاه از افراد ضعيف و غيرموثق روايت نمي كنند با اذعان به عدالت، وثاقت و ديانت حضرت موسي مبرقع(عليه السلام) ثقة الاسلام كليني درالكافي، شيخ طوسي در تهذيب الأحكام شيخ مفيد در الإختصاص، ابن شعبه در تحف العقول از جناب موسي مبرقع(عليه السلام) روياتي نقل كرده اند كه شاهدي بر وثاقت و صداقت وي در نزد بزرگان شيعه مي باشد. (3)
پي نوشت ها:
1. ناصرالشريعه، محمدحسين، تاريخ قم، ص 215 و 216؛ محدث نوري، بدرٌ مشعشع في احوال موسي مبرقع، ص 16.
2. شريف رازي، محمّد، گنجينه دانشمندان، ج 6، ص 189.
3. شيخ كليني، الكافي، ج 7، ص 158؛ شيخ طوسي، تهذيب الأحكام، ج 9، ص 355؛ شيخ مفيد الإختصاص، ص 91؛ ابن شعبه تحف العقول، ص 53.
4. احمدي، حسين، نورٌ علي نور، ص 36.
مختصری از تاریخچه زندگی حضرت موسی مبرقع
او ابو جعفر موسی مبرقع پسر محمد (امام جواد) بن علی (امام رضا) بن موسی بن جعفر (ع) است که در ربیع الثانی سال 296 هـ.ق. از دنیا رفت.[1]

صاحب کتاب عمدة الطالب درباره وی می گوید: موسی مبرقع پسر امام جواد (ع) که مادرش کنیز بود در قم از دنیا رفت و در قم مدفون شد.به فرزندان وی رضویون می گویند که آنها نیز در قم بودند، مگر تعداد کمی از آنها.
حسن بن علی قمی در کتاب تاریخچه قم به نقل از کتاب رضائیه تألیف حسین بن محمد بن نصر می نویسد: اولین کسی که از سادات رضویه به شهر قم کوچ کرد، در سال 256 هـ . ق ابو جعفر موسی بن محمد بن علی (موسی بن مبرقع) بود. او همیشه پوشیه و نقاب بر چهره داشت.
بزرگان عرب به او پیغام فرستادند که از شهر خارج شو، هنگامی که نقاب از چهره برداشت کسی او را نشناخت. پس از آن موسی مبرقع از قم به شهر کاشان مهاجرت کرد و در آن جا احمد بن عبدالعزیز بن دلف عجلی به او خوش آمد و خیر مقدم گفت، لباس های فاخر و گرانبها بر وی پوشانده اسب های خوب به او هدیه داد و برای او هر سال مستمری (حقوق) به مقدار هزار مثقال طلا تعیین کرد .
بعد از خروج موسی مبرقع از قم حسین بن علی بن آدم و شخص دیگری از رؤسای عرب وارد قم شدند و مردم قم را به خاطر اخراج موسی مبرقع سرزنش کردند. در نتیجه بزرگان عرب را در طلب او به کاشان فرستادند و موسی مبرقع را به شهر قم بازگرداندند. از او عذر خواهی نمودند، اکرامش کردند، از مالشان برایش منزل خریداری نمودند، از قریه های هنبرد، اندریقان و کارچه برایش سهامی در نظر گرفتند. بیست هزار درهم به وی دادند و برایش زمین های فراوانی خریدند. پس این تاریخ خواهرانش زینب و ام محمد و میمونه دختران امام جواد (ع) به او ملحق شدند و زمانی که از دنیا رفتند در کنار حضرت معصومه دختر موسی بن جعفر دفن شدند.
اما موسی مبرقع تا هنگام مرگ یعنی شب چهارشنبه 22 ربیع الثانی سال 296 در قم اقامت داشت و در شهر قم به دیار باقی شتافت و در منزل مسکونی خویش دفن شد که امروزه که یکی از زیارتگاه های معروف قم است.[2]
در کتاب شجره طیبه آمده است:
مخفی نماند موسی مبرقع در زیارتگاه مشهور به چهل اختران در محله ای معروف به موسویان (موسویین) دفن است. در آنجا دو زیارتگاه کوچک و بزرگ است که فاصله بین آنها حدود 15 قدم است. در زیارتگاه کوچک صورت دو قبر وجود دارد که یکی از آنها مقبره موسی مبرقع و دیگری قبر احمد بن محمد بن احمد بن موسی مبرقع است.[3]
موسی مبرقع دارای دو فرزند به نام های محمد و احمد بود.[4]
زرکلی می گوید: موسی مبرقع ( متوفای 296ه=908م) پسر محمد (امام جواد) پسر امام رضا پسر موسی بن جعفر، از بزرگان شیعه بود. به فرزندان موسی مبرقع رضویون می گویند او در کوفه زندگی می کرد و در سال 256 هـ. ق به قم مهاجرت نمود و در همان جا از دنیا رفت. برای میرزا حسین نوری (محدث نوری)[5] کتابی است با نام (البدر المشعشع فی احوال ذریة موسی المبرقع) که زندگی نامه موسی مبرقع ، هجرتش به قم و فرزندانش را به تفصیل بیان کرده است.[6]
[1] اعیان الشیعة، ج 10، ص 194.
[2] بحار الانوار، ج 50، ص 161.
[3] اعیان الشیعة، ج 10، ص 195.
[4] همان.
[5] صاحب کتاب مستدرک الوسائل.
[6] زرکلی، الاعلام، ج 7، ص 327، به نقل از الذریعة، ج 3، ص 68.
موسی مبرقع فرزند امام جواد(ع)

ابوجعفر، معروف به «موسی مبرقع»، از رجال عالی نسب شیعه و از بزرگان سادات رضوی، فرزند امام جواد علیه السلام و برادر امام هادی علیه السلام از طرف پدر و مادر، مادرش ام ولد (کنیز) بود و «سمانه مغربیه» نام داشت. وی همیشه بر چهره خود نقاب داشت. از این رو، او را «مبرقع» لقب داده اند. ولادت او معلوم نیست، اما به سال 296 ه در قم وفات کرد. درباره میزان علم و دانایی او چیزی در منابع نیامده، اما از پرسش هایی که یحیی بن اکثم، قاضی مأمون، از وی داشته است، به دست می آید که وی به احکام دین و فقه آشنا بوده است. وی در زمان متوکّل عباسی زندگی می کرد و متوکّل سعی داشت برادرش امام هادی علیه السلام را به دربار خود بکشاند، اما موفق نشد. از این رو، به پیشنهاد بعضی از درباریان، او را، که همچون برادرش امام هادی علیه السلام معروف به «ابن الرضا» بود، به دربار فراخواند. هدف متوکّل در این کار، تخریب چهره خاندان امام رضا علیه السلام بود. امام هادی علیه السلام ، که از این موضوع مطّلع شد، وی را از رفتن منع کرد، اما او نپذیرفت و (بر اساس سیاست متوکّل عبّاسی) سه سال در خدمت متوکّل بود و از ندیمان وی به شمار می آمد. پس از آن، در سال 256 ه از کوفه وارد قم شد، اما اهل قم، یعنی طایفه جلیل القدر «اشعریه» وی را نشناختند و او را بیرون کردند و او بناچار به کاشان منتقل شد و در آنجا مورد تکریم احمد بن عبدالعزیز بن دلف العجلی (م 280 ق) قرار گرفت. پس از چندی اهل قم قدر او را دانستند و وی را به قم بازگرداندند و از اموالشان برای او خانه خریدند و بخشی از سهم باغات و مزارع خویش را به وی اختصاص دادند. سپس خواهران او زینب (م. ح 260 ق)، ام محمّد و میمونه (از دختران امام جواد علیه السلام ) نزد وی به قم آمدند و پس درگذشت آنان، در کنار مرقد مطهّر فاطمه معصومه علیهاالسلام ، دختر امام موسی کاظم علیه السلام ، مدفون شدند. وی تا آخر عمر در قم اقامت داشت تا اینکه در شب چهارشنبه هشتم ربیع الثانی سال 296 ه وفات کرد و فرماندار قم، عبّاس بن عمرو الغنوی، بر او نماز گزارد و سپس در منزل خودش و به قولی در منزل محمّد بن ابی خالد اشعری ملقّب به «شنبوله» دفن شد. پس از مرگ او، همسرش بریهیه وفات کرد و در کنار شوهرش مدفون گشت.
از فرزندان او، احمد بن موسی شاه چراغ و محمّد بن موسی (م 315 ق) هستند که سادات رضوی از نسل احمد می باشند و هم اکنون خاندان ملقّب به «برقعی» که در اطراف قم و ری پراکنده اند، منسوب به او هستند و بسیاری از احفاد او در محله «چهل اختران» قم مدفون می باشند.
علاّمه نوری طبرسی (م 1320 ق) درباره احوال وی و همچنین ذریّه اش، کتاب جامعی با عنوان البدر المشعشع فی احوال ذرّیّة موسی المبرقع نوشته است که شرح حال کامل او در آنجا آمده است. همچنین کتاب دیگری به زبان فارسی با نام ترجمة موسی المبرقع تألیف شیخ محمّد کجوری طهرانی (م 1353 ق) نوشته که حجم آن بیش از کتاب سابق است.
گفتنی است لقب او با ابوحرب یمانی مبرقع مشترک است. از این رو، نباید این دو را یکی دانست. ابوحرب یکی از اصلاح طلبانی بود که بر پادشاه فلسطین خروج کرد و مردم را به سوی امر به معروف و نهی از منکر دعوت نمود و سرانجام، در سال 227 ه کشته شد