فرار شاه مقدمه بود، مقصد اسلام است
فرار شاه مقدمه بود، مقصد اسلام است
محمدرضا درعینحال که خودش یک قدرت عظیم بود، دنبال او هم همه قدرتها، همه قدرتهایی که در عالم بودند، با او موافق بودند و با ما مخالف، معذلک این نهضت چون یک نهضت الهی بود، نه یک نهضت مادیگرایی، نهضت ملی، یک نهضت الهی، یک نهضت اسلامی بود، ازاینجهت پیروز شد؛ و تمام قدرتها نتوانستند این شیطان را نگه دارند؛ و رفت و دیگر برگشت ندارد، لکن مسئله این نبود…
ملت ایران و ما مقصدمان این نیست و نبود که فقط محمدرضا برود؛ رژیم سلطنتی از بین برود؛ دست اجانب کوتاه بشود؛ اینها همه مقدمه بود؛ مقصد اسلام است. ما میخواهیم که اسلام حکومت کند در این مملکت؛ احکام اسلام در این مملکت جریان پیدا بکند.
(صحیفه امام، ج 8، ص 40 و 41)
پاسخ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به شبهات مطرح شده در ارتباط با معصومین (علیهم السلام)
پاسخ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به شبهات مطرح شده در ارتباط با معصومین (علیهم السلام)-مورخ 1396/10/24
بسم الله الرحمن الرحیم
این روزها سخنانی از بعضی از مسئولان مبنی بر جواز نقد پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلّم) و ائمهمعصومین (صلوات الله علیهم) شنیده شد که بار دیگر یکی از مسلّمات اعتقادی که محل اجماع قاطبة مسلمین و همچنین یکی از اصول ضروری مذهب حقه تشیع اثنا عشری است را منکر شدهاند که بنا بر این ذکر چند مطلب را وظیفه شرعی خود میدانیم:
1-از نظر عقلی، نقد منطقی بدون وجود معیار نقد امکان پذیر نیست و معیار نقد عبارت استاز؛ حقایق مسلّمه خطاناپذیر و کلام خدا یعنی قرآن کریم و سنت رسولاکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) و معصومین(علیهم السلام) از این دسته از حقایق مسلمه خطاناپذیرند که خود معیار نقد سایر رفتارها و گفتارهاست و نقد آنچه خود معیار نقد است از نظر منطقی باطل و خطای روشن است.
2- خطاناپذیری کلام خدا روشن است و آیة کریمه «لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ» آن را مورد تاکید صریح قرار داده است. خطاناپذیری و عصمت رسول اکرم در گفتار و رفتار نیز از مسلّمات دین اسلام و مورد اتفاق قاطبة مسلمین است و آیات کریمة «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ» و « وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ» و «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»، «إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحى» و دهها آیه دیگر قرآن کریم بر عصمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بلکه بر عصمت قاطبه پیامبران الهی به صراحت دلالت دارند. افزون بر صدها روایت صحیح و مسلم الصدور از نبیاکرم و سایر معصومین (علیهم السلام) که عصمت پیامبران الهی بویژه رسول اکرم و ائمه دوازدهگانه معصوم (سلام الله علیهم) را به صراحت اثبات میکنند خطاناپذیری امامان از اهل بیت (سلام الله علیهم) نیز در آیات قرآن کریم از قبیل آیة تطهیر، و در روایات صحیح و متواتر فراوانی نظیر حدیث ثقلین «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی: کتاب الله فیهالهدی والنور حبل ممدود من السماء الی الارض وعترتی اهل بیتی وان اللطیف الخبیر قد اخبرنیانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض وانظروا کیف تخلفونی فیهما» که مورد اتفاق قاطبة مسلمین و کلیه مذاهب و فرق اسلامی است و دهها روایت مسلّم الصدور دیگر به اثبات رسیده است.
بنابراین نفی عصمت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومین (علیهم السلام) مخالفت صریح با اسلام و مذهب تشیّع است.
3- اکیداً توصیه میکنیم بعضی از مسئوولین از ورود به مسائل اعتقادی و تخصّصی فکری در اظهارات خویش پرهیز کنند و بجای آن تلاش خود را به حل مشکلات معیشتی و گرفتارهای اقتصادی مردم معطوف و آنچه مردم از شماها انتظار دارند گرهگشائی از مسائل و مشکلات زندگی آنان است، نه اظهار نظر در مسائل اعتقادی و تخصصی که نه تنها گرهی از کار مردم باز نمیکند که افزون بر مشکلات دنیوی آنان، دین آنان را نیز با مشکل مواجه میکند.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
محمد یزدی
رئیس شورای عالی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
کدام آثار یومالقیامه برجام؟!
برجام را دو سال است اجرا میکنیم، دو سال هم وقت گذاشتیم و هزینه کردیم تا آن را به دست آوریم، میوههای این باغ را کدام یک از طرفین میچیند؟
همگان پذیرفتهاند و اذعان دارند که مذاکرات هستهای هزینههای زیادی را به کشور تحمیل کرد، این هزینهها، هم مالی بود و هم سیاسی و البته در این مدت که مذاکرات برگزار میشد، هزینههای روانی نیز به افکار عمومی تزریق شد.
پس از آن که توافق هستهای به دست آمد و خبر قطعی آن از سوی آقای روحانی اعلام شد و از آن به عنوان یک دستاورد بزرگ تاریخی برای ایران نام برده شد، مردم نیز که دو سال را در استرس و اضطراب سپری کرده بودند، برای زمان کوتاهی نفس راحتی کشیدند، چون تصور میکردند، موضوع هستهای که از سوی آمریکا و دیگر دشمنان به آن پرداخته میشد پایان یافته و اکنون زمان برنامهریزی برای بهرهبرداری از دستاورد توافق هستهای است.
اما این خرسندی در میان افکار عمومی بسیار کوتاه بود، چراکه علیرغم اجرای کامل تعهدات از سوی ایران، آمریکا خلف وعده کرد و همانگونه که منتقدین میگفتند نمیتوان به ایالات متحده اعتماد کرد، همان شد که پیشبینی میشد.
اما اصرار و تأکید مسئولین و دست اندرکاران مذاکرات هستهای بر موفقیتآمیز بودن توافق ادامه داشت و هنوز هم دارد، چرایی آن را هنوز کسی از مسئولین گرامی مطرح نکرده و دلیل اصرار بر آن را نگفته است، اما اعتراف به شکست درباره موضوع مهم و حساسی همچون هستهای که این همه برای آن سرمایهگذاری و تبلیغ شده، کار دشواری است و جسارت و صداقت زیادی میخواهد. اما اصرار بر راه اشتباه رفته، برای کشور هم زیانبار خواهد بود.
هر چند در چارچوب توافق هستهای و برجام، آمریکا خوابهایی برای ایران دیده است که حتی میتوان آن را به عنوان اقداماتی برای فشار، تحریم و تهدیدات بیشتر علیه کشورمان در پسا برجام دانست که یکی از آنها، چند روز پیش از این، با آشوب و اغتشاش نمایان شد.
اما جناب آقای رئیس جمهور که برجام را دستاورد بزرگی در دوران ریاست خود و حتی تاریخ ایران میداند، تغییری در اعتقاد و نظرش در مضرات برجام ایجاد نشده است و همچنان آثار برجام را برای ایران درخشان و پربار میداند بماند که ایشان به عنوان رئیس جمهور از چه واژهها و کلماتی علیه منتقدین بهره برد و آنها را مورد الطاف خود قرار داد.
جناب رئیس جمهور پس از آنکه ترامپ رئیسجمهور آمریکا با ۴ شرط توافق هستهای را برای ۳ ماه دیگر تمدید کرد، در آیین نهمین جشنواره بینالمللی فارابی گفت؛ «برجام یک آثار دائمی دارد. الی یومالقیامه، که هیچ وقت آثار آن از بین نمیرود و یک آثاری دارد که ممکن است بماند یا نماند.»
خطاب به جناب رئیس جمهور محترم عارضم که، آنهایی که هنوز نتایج و آثار برجام را احساس نمیکنند، اندک و انگشتشمار نیستند، مردمی هستند که آثار برجام اثر معکوس بر زندگی آنها گذاشته چراکه وعدههای داده شده از سوی شما برای گشایشهای اقتصادی محقق نشده، که اگر شده بود بودجهای با آن حال و هوا که درپی افزایش قیمتها برای جبران کسری است، به مجلس ارائه نمیشد.
اعتراضات مردم از جنس معیشت و اقتصاد بود که به حق است، در لا به لای آنها بودند و هنوز هم هستند ویروسهای بیماریزا که علیه بدن سالم نظام اسلامی شورش میکنند تا دشمن را در دستیابی به اهداف خود یاری دهند، آیا برای مطالبات مردم که روز به روز عرصه بر آنها تنگتر میشود، تلاش کارآمدی شده است؟ جنابعالی حتی به سخنان امام جمعه تهران واکنش نشان داده در حالی که او به همان ویروسهای بیماریزا گفته است آشغال!
از این موضوع بگذریم، اما بهتر است دولت محترم فرصت خود را صرف مشکلات مردم کند نه مقابله با یک طلبه!
خوب بود اندکی بیشتر درباره آثار برجامی که «الی یومالقیامه» است توضیح میدادید، کدام آثار برجام تا قیام قیامت خواهد ماند؟ اگر میگویید که «ما در طول این دو سال که در ۲۶ دی ماه سال ۱۳۹۴ اجرایی شد، از آن مدت تاکنون درآمد نفتی و میعانات ما دو برابر شد، ما این پول را گرفتیم. آیا این از بین میرود؟ صدها مورد سرمایه خارجی آوردیم آیا آنها از بین میرود؟ سرمایه خارجی به داخل خاک ایران آمده و به کارخانه، نیروگاه، بندر، لوکوموتیو و هواپیما تبدیل شده است، آیا این آثار از بین میرود؟» این دستاوردهایی که نام بردید، اگر واقعی باشد که اکنون باید هزاران شغل ایجاد کرده باشد، اگر برای دولت محترم ممکن است، آن کارخانهها، نیروگاهها، بنادر و … را به مردم نشان دهید تا باورپذیرتر باشد. اگر کسی بخواهد از دستاوردهای خود دفاع کند نیازمند ارائه چهرهای حقیقی از آن دستاوردها است. البته چند فروند هواپیمای مسافربری کمتر از تعداد انگشتان دست وارد ایران شده است اما آن هواپیماهای اصلی که با بوئینگ و ایرباس قرارداد بسته شده با کارشکنیهای آمریکا زمینگیر شده است.
آنچه به نظر میرسد الی یومالقیامه است، تعهداتی است که ایران با شور و شوق وصف ناپذیری اجرا کرده است و به نظر میرسد باید اجرا کند.
به اروپا هم نمیتوان اعتماد کرد، به آمریکا اعتماد کردید وضعیت برجام اینگونه شد، اروپا هم در حال اجرای برنامههای آمریکا در دل برجام است، اگر از آن به نتیجه برسد، برجامی که به نفع آنها است، ادامه دارد، اگر هم نه، آن که متضرر است ایران است. آیا قرار است دستاوردهای دیگرمان را همچون هستهای بدهیم برود؟
سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم سیاوش کاویانی-24/10/96
دست مریزاد به مردم
هوشیاری و پایداری اعجاب انگیز ملت ایران، بار دیگر توطئه دشمنان را خنثی کرد و آشوبگران را ناکام ساخت. شگفتی این بار حضور مردم در آن بود که دشمن با زبان حال آنان یعنی “نه به گرانی” به میدان آمده بود و علی رغم اینها مردم باتظاهرات گسترده و متعدد خویش به او تودهنی زدند!
در حقیقت رمز ماندگاری نظام اسلامی نیز در همین هوشیاری و پایداری ملت ایران نهفته است، همان فضیلتی که موجب تشکر هزاران بار رهبر معظم انقلاب شده است. البته باید این نکته بدیهی هم شفاف تر شود که در هر نظام مردم سالاری، مردم امکان اعتراض و ابراز نقطه نظرات و مشکلات خویش را دارند و در هیچ کجای دنیا تظاهرات و اعتراضات، به معنای حرکتی براندازانه و علیه نظام و حکومت تفسیر نمی شود، هر چند کشورهای استکباری از طرفی به نام دموکراسی با شدیدترین روش های پلیسی تظاهرات مردم را در کشور خویش سرکوب می کنند و از طرف دیگر در ارتباط با کشورهای مخالف خود، هر گونه تظاهرات اعتراض آمیز مردم در باره مشکلات خویش را مصادره به مطلوب نموده و نارضایتی از حکومت تفسیر می کنند و می کوشند با نفوذ و جهت دادن به این تحرکات و برپایی آشوب و اغتشاش، اهداف براندازانه خود را پیاده نمایند. براندازی یک نظام و حکومت مستقر، کار بسیار دشوار و پیچیده ای است و جنس آن با جنس اعتراضات خیابانی بسیار تفاوت دارد بخصوص زمانی که آن نظام مستقر، دارای ریشه و پایگاه مستحکم و مردمی باشد و طی سال ها رویارویی با دشمنان خویش، تجربیات گرانبهایی اندوخته باشد.
در این میان واقعیت دیگری نیز وجود دارد که معمولاً کمتر جدی گرفته می شود و مورد عبرت و توجه قرار می گیرد، بخصوص پس از فروکش کردن این گونه حوادث؛ واقعیتی که حضرت آیت الله خامنه ای به آن، این گونه اشاره فرمودند که: “باید بین مطالبات صادقانه و بحق مردم و حرکات وحشیانه و تخریبگرانه یک گروه، تفکیک قائل شد و مطالبات و خواسته های مردم را پیگیری کرد.” و در فرازی دیگر فرمودند: “باید به حرف ها گوش داده و رسیدگی شوند.” اما به نظر می رسد برخی مسئولین آنچنان که باید به این واقعیت توجه نمی کنند و هوشیاری و پایداری مردم موجب غفلت یا خدای ناکرده سوء استفاده آنان واقع می شود تا آنجا که گاهی این گونه تظاهرات با شکوه مردم در حمایت از نظام و حکومت و تبعیت از رهبری را به نفع خود و عملکرد خویش معنا و گاهی هم این گونه به غلط برداشت می کنند که هر کس به وضعیت موجود و عملکرد دولت و مسئولین اعتراض دارد، مخالف نظام است!
لذا باید به این پرسش پاسخ داد که تکلیف مردم چیست؟ و چگونه باید به برخی مسئولین بفهمانند که علی رغم دلبستگی از جان و دل به نظام اسلامی و رهبری و راه شهدا، نسبت به عملکرد برخی مسئولین شدیداً اعتراض دارند و حتی گاهی حرف دلشان این است که بعضی مسئولین که دغدغه اصلی شان ثروت اندوزی است و نمی توانند از عهده ایفای وظیفه خویش برآیند، باید کناره گیری کنند. در این زمینه عده ای با الهام گرفتن از غرب، در نظر گرفتن پارک و فضایی آزاد جهت تجمع معترضان را پیشنهاد می کنند که به نظر نمی رسد راهکاری کارگشا باشد زیرا در شرایطی که سیاست دشمن سلب اعتماد مردم به نظام اسلامی است، باید اعتراضات مردم را ریشه یابی و برای آنها چاره ای اساسی پیش بینی کرد که از جمله می توان به موارد ذیل به عنوان ریشه نارضایتی های مردم از عملکرد برخی مسئولین اشاره نمود:
1- ناکارآمدی برخی مدیران و مسئولین:
اگر مردم احساس کنند که برخی مدیران عالی کشور به هر دلیلی توانایی حل مشکلات جامعه را ندارند، اعتمادشان خدشه دار می شود، چه عدم توانایی این مدیران به دلیل آن باشد که از جنس مردم نیستند و ثروت های انباشته و زد و بندها و خویشاوندسالاری ها، آنان را به طبقه ای اشرافی تبدیل کرده که دغدغه هایشان با دغدغه های مردم، خصوصاً اقشار محروم، از زمین تا آسمان تفاوت دارد و گوششان برای شنیدن دردهای مردم سنگین شده است و چه اینکه دلیل این ناکارآمدی، ضعف مدیریت یا عواملی دیگر باشد.
2- پاسخگو نبودن:
اگر مسئول یا مسئولانی در برابر مشکلات مردم، عکس العملی نشان ندهند، یعنی از طرفی قادر به رفع مشکلات جامعه نباشند و از طرف دیگر اقدامات و فعالیت های انجام شده را برای مردم توضیح ندهند، طبعاً به اعتماد مردم ضربه وارد می سازند.
3- برخورد تحقیرآمیز:
از جمله افتخارآمیزترین شاخصه های نظام مردم سالاری دینی، ارتقای شأن و منزلت مردم تا رفیع ترین سطح است. وقتی عالی ترین مقام نظام اسلامی، مردم، خصوصاً اقشار محروم جامعه را “ولی نعمت” خود معرفی می کند، بدیهی است مردم انتظار دارند که دیگر دولتمردان و وزیران و وکیلان، خود را خدمتگزار و نوکر مردم بدانند و اگر ببینند که برخی مسئولین، خود را تافته جدا بافته و “ژن برتر” میدانند و گرایش به فرهنگ اشرافیت و غرور و تبختر، آنان را از مردم جدا ساخته است، احساس می کنند که کرامتشان پایمال شده و به غرورشان لطمه وارد شده است و اعتماد آنان به این گونه مسئولین رنگ میبازد.
4- بدعهدی و عمل نکردن به وعده ها:
اگر مسئولی به مردم وعدهای بدهد، خواه در ایام انتخابات و خواه در دیگر ایام و آنگاه به وعده خویش عمل نکند و حتی دلایل خلف وعده را هم ارائه ننماید طبعاً در حس اعتماد مردم خلل وارد می سازد.
5- عدم صداقت در گفتار:
در روزگاری که مردم به ویژه اقشار ضعیف جامعه دچار مشکلات اقتصادی و تنگناهای شدید هستند، اگر مسئولین یا مسئولانی به جای ابراز شرمندگی از مشکلات مردم، در دفاع از عملکرد خویش شرایط اقتصادی را گل و بلبل و عادی و مثبت جلوه دهند، مردم از برخورد ناصادقانه این مسئولین به شدت برانگیخته و متأثر می شوند و تصور می کنند بر خلاف انتظارشان در نظام اسلامی، مسئولی به آنان دروغ گفته است.
یکی دیگر از مهمترین علل ایجاد نارضایتی در مردم، نظام اداری کشور است تا آنجا که گاهی احساس می شود نظام اداری موجود یکی از مهم ترین عوامل ایجاد بیشترین نارضایتی ها در جامعه می باشد و گویی فلسفه وجودی برخی قوانین و کارمندان، ارائه پاسخ منفی به مراجعین و سرگردان ساختن آنان است و به دلیل خلأ قوانین، تشویق و تنبیه و با عدم اجرای آن، کارمندی که به کار ارباب رجوع رسیدگی نکند، ظاهرا در امنیت شغلی بیشتری است نسبت به کارمند پاسخگو به ارباب رجوع!
در شرایط مشکلات اقتصادی، از همه دردناک تر، پنجره های بازی است که در قوانین موجود برای فساد اقتصادی و مفسدان گشوده شده و هر روز پرونده های نجومی جدیدی از این سوء استفاده ها آشکار می گردد و به دلایل مختلف، نتایج رسیدگی به آنها، افکار عمومی را قانع نمی کند. از جمله این دلایل، اول تعدد روزافزون این پرونده هاست، دوم غافلگیر شدن قوه قضائیه در رسیدگی به آنها با توجه به پیچیدگی و تخصصی بودن هر کدام و سوم ارائه مستندات قانونی توسط مفسدان اقتصادی نظیر دریافت کنندگان حقوق های نجومی می باشد مبنی بر اینکه فسادشان کاملاً وجهه قانونی داشته است! و چهارم توسعه دامنه فساد در میان اطرافیان و خانواده برخی از مسئولین برجسته است که به دلیل فشارهای سیاسی رسیدگی به این پرونده ها را با دشواری مواجه می سازد.
اما مسئله مهم آن است که چگونه باید با برخی ضعف های مدیریتی و ویروس های اعتمادزدا مقابله کرد؟ به طور کلی بایدگفت در این شرایط حساس، مسئولیت سنگینی بر عهده دستگاههای نظارتی است که باید با تیزبینی و قاطعیت، تصویر اقدامات مدیران را در آیینه افکار عمومی، مشاهده و ترسیم کنند و پیش از آنکه عملکرد ناصواب مدیری موج نارضایتی ها را برانگیزد، بدون هیچ گونه چشم پوشی و ملاحظه، گزارش آن را به مقام مافوق وی ارائه دهند و مقامات مافوق نیز باید توجه داشته باشند که شاخصه حمایت از عوامل زیردستشان باید رضایت مردم باشد و هر مسئولی، هر چند در عالی ترین سطوح، چنانچه از مدیر زیردست خود بی توجه به این شاخصه، حمایت نماید، دامنه اعتراضات مردم گریبانگیر خود او خواهد شد.
اگر بپذیریم که در شرایط کنونی مهم ترین مشکل مردم، خصوصاً مستضعفان و ولی نعمتان جامعه، مشکلات اقتصادی است، طبعاً در این شرایط سوء استفاده های مفسدان اقتصادی، نه تنها نمکی بر زخم آنان می پاشد، بلکه به تعبیری خود یکی از عوامل تشدید فشار اقتصادی بر جامعه است. با توجه به این واقعیت و نیز با توجه به آنکه بر اساس شواهد موجود، سیاست دشمن استمرار آشوبگری ها با تکیه بر مشکلات اقتصادی مردم است و به تعبیر مقام معظم رهبری: “دشمنان مانند مگس روی زخم ناشی از مشکلات و ضعف ها می نشینند، بنابر این باید زخم را خوب کنید و نگذارید به وجود آید.” ضرورت ایجاب می نماید که علاوه بر تدابیر راهگشای اقتصادی، برخورد قاطع با مفسدان اقتصادی نیز در دستور کار نظام و نه تنها قوه قضائیه، قرار گیرد و با توجه به آنکه اقدامات گروه های موجود در قوه مجریه و قوه مقننه و اقدامات قوه قضائیه نتوانسته است انتظارات مردم را برآورده سازد، چه بسا لازمه این برخورد قاطع با فساد اقتصادی، تشکیل هیئتی باشد مرکب از چند تن از برجسته ترین شخصیت ها و مسئولین پاکدست و مورد اعتماد مردم، تا گزارش منظم اقدامات خویش را در اختیار افکار عمومی قرار دهند و تمامی دستگاه ها بخصوص دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی موظف به همکاری با آنان شوند.
امید می رود که تشکیل چنین هیئتی و اقدامات تحسین برانگیز آینده آن، دست مریزاد و عرض سپاسگزاری به ملت هوشیار و سرافرازی باشد که علی رغم تمامی مشکلات در این ایام به صحنه آمدند تا با رهبر خویش تجدید بیعت و از انقلاب و کشور خود دفاع کنند.
قرار نیست سکوت علما بشکند؟!
داستان تکراری است. آقایان ژنرالها باز هم کفگیر تدبیرشان به تهِ دیگِ سوراخِ «برجام» خورده است و طبق معمول برای کوبیدنِ سرِ خلقالله به طاق، باید با سرانگشت تدبیر خود جای پرت و پلایی را نشان جماعت دهند که فراموش کنند وعدههای سرخرمنی که یکی پس از دیگری آتش میگیرد.
طبق معمول هرگاه این مَرکبِ دولتِ کریمهیِ سراسر اعتدال لنگ میزند و یا چارچنگولی روی زمین جلوس میکند، باید یک بامبولی پیدا کرد و اجازه داد مردم بدون درد و خونریزی، خواستههای بهحقشان را فراموش کنند.
وقتی کار گیر میکند، وقتی شعارها مثل تیر بر شعور مردم مینشیند، یا حتی وقتی قرار است برای باغ گلابی (که بعد از دوسال معلوم شد شورهزار بیآب و علفی بیش نبوده) با غربیها چانه بزنند و معامله را به زور جوش بدهند میشود هم از دین مردم مایه گذاشت و هم از جیبشان.
میشود نهیب امام حسین(ع) به طرف مقابل در صحرای کربلا را «مذاکره» و «معامله» جا زد، میشود صلح سراسر مظلومیت امام مجتبی(ع) در دوران بار بودنِ (به ظاهر) یارانش را مصادره به مطلوب کرد، میشود صحت ولایت امیرالمومنین(ع) را به نظر مردم گره زد. میشود حتی به آفتاب خراسان هم رحم نکرد و ایشان را امام «مناظره» و «مذاکره» نامید.
این اظهارات شاذ به کنار. بههرحال (از نظر حقوقدانان) احتمالا در شرایط اضطرار میشود به هر جایی و شخصی چنگ زد تا خود را نجات داد. وقتی برای برخیها شهادت دروغ اشکالی ندارد، پس دست بردن در آیات قرآن و جعل روایات صحیح هم امری طبیعی است.
روی سخن با آنهایی نیست که از تریبون و جایگاه و صندلی خود سوءاستفاده میکنند هر نقل شاذی را برای تحریف افکار عمومی جایز میشمرند.
روی سخن با آیات عظام، مراجع گرانقدر تقلید، حوزههای علمیه و عالمان دین است که در چنین مواقعی متاسفانه سکوت میکنند و کمتر پیش میآید که جلوی جعل تاریخ را بگیرند.
با علمایی که سالها در حجرههای خود مطالعه کردهاند و مو و محاسن سپید کردهاند به عنوان یک «بچه مسلمانِ ناقابلِ کمترین» حرف دارم که چرا اجازه میدهید هر که هرچه دلش خواست بگوید و حتی آیات قرآن را آنگونه که میخواهد تفسیر کند و سیره معصومین را به چالش بکشد؟
آنهایی که در ایام انتخابات شعار میدادند که «بگذارید امام رضا برای مردم بماند، تو را به خدا امام رضا(ع) را جناحی نکنید» حالا نعوذبالله نه امام هشتم که همهی ائمه و حتی پیامبر مکرم اسلام را برای مقاصد خود خرج میکنند. دانسته یا نادانسته با خود و خدایشان و روز حساب. اما علمای دین چرا در مقابل کسی که از قضا لباس دین پوشیده و سخنان غریبی نقل میکند سکوت کردهاند؟ چرا یکبار برای همیشه پروندهی این دست بردنهای در تاریخ و دین را نمیبندید؟ آیا باز هم باید در این سکوت طولانی، رهبری بیاید و غلطهای درشت «برخیها» را گوشزد کند و نهیب بزند که «اینجور نمیشود مسائل کشور را تحلیل کرد؛ با این نگاه عامیانه و سادهاندیشانه نمیشود به مصالح کشور رسید» یا «تاریخ را اینجور میفهمید؟ زندگی ائمّه را اینجور تحلیل میکنید؟»؟
این حقیرِ سراپا تقصیر دست بزرگانی چون آیتالله شبزندهدار را میبوسد که بدون مماشات و تعارف «سواد» برخیها را به رخشان کشید، اما به عنوان کسی که پای منبر بسیاری از علما نشسته و شنیده توقع دارم که اجازه لگدمال شدن خطوط قرمز اسلام را ندهید و به حضراتِ صاحب تدبیر بفرمایید «بگذارید اسلام و پیامبر و ائمه معصومین(ع) برای مردم بماند» و شما به همان دیوارکشی پیادهروها و کنسرت و ورود بانوان به ورزشگاهها و دوچرخهسواری بپردازید.
عنوان سرمقاله روزنامه سیاست 96/10/24 روز به قلم مهدی رجبی
رحلت فقيه بزرگوار شيعه آيةاللَّه العظمي حاج سيد احمد خوانساري (1405 ق)
حضرت آيت اللَّه العظمي سيداحمد خوانساري در سال 1309 ق در خوانسار به دنيا آمد. در 3 سالگي پدر را از دست داد و سرپرستي او بر عهده ي برادرش قرار گرفت. سيد احمد پس از فراگيري مقدمات در زادگاه خود، براي ادامه ي تحصيل، عازم اصفهان گرديد و از آن جا عزم نجف اشرف نمود.
ايشان در حوزه ي علميه ي نجف خوشه چين خرمن معارف آيات عظام: آخوند خراساني، سيدمحمدكاظم يزدي، ميرزاي ناييني و آقاضياءالدين عراقي بود و پس از سالياني، بر قله ي رفيع اجتهاد دست يافت. آيت اللَّه خوانساري در سال 1335 ق به ايران بازگشت و در درس آيت اللَّه شيخ عبدالكريم حائري يزدي در اراك شركت كرد. با تاسيس حوزه ي علميه ي قم، به تدريس و پرورش شاگردان همت گماشت ولي از جانب آيت اللَّه بروجردي عازم تهران گرديد و در مسجد سيدعزيزاللَّه به اقامه ي نماز جماعت، تدريس خارج فقه، رفع گرفتاريهاي مردم و فعاليتهاي سياسي پرداخت.
ايشان در زهد و پرهيزگاري و مبارزه با هواي نفس كم نظير و زبانزد همگان بود و حضور ايشان در كنار حضرت امام، نهضت اسلامي ايران را تقويت ميكرد.
سرانجام اين عالم رباني در 29 دي 1363 در 96 سالگي جان به جان آفرين تسليم كرد و به سراي باقي شتافت. پيكر آن مرجع بزرگوار تقليد پس از تشييع در تهران به قم منتقل گرديد و در مسجد بالاسر حضرت معصومه(سلام الله علیها) مدفون شد. العقائدُ الحَقّه، مناسك حج و جامعُ المدارك از جمله آثار ايشان ميباشد.
ویژگی های اخلاقی
1- زهد و ساده زیستی
او الگوی اخلاق برای نسل دیروز و امروز بود. با داشتن مقام علمی والا هیچ گاه اصول اخلاقی را فراموش نمی کرد. چنان مهر اهل بیت در جانش نفوذ کرده بود که کردارش نیز بوی علوی می داد. بعد از گذشت سالها خوشه چینان مکتب سید از زهد و ساده زیستی او به عنوان مشخصه اصلی زندگیش یاد می کنند.
با اینکه وی پرداخت شهریه هنگفت طلاب تهران، مشهد، قم و نجف را بر عهده داشت، (1) هرگز در آنها تصرف نکرد و تا آخرین لحظه ای که در قید حیات بود، خانه ای هر چند محقر تهیه نکرد و عمرش را در منزل استیجاری گذراند. شاگردان او اکنون نیز از فرشهای نخ نمای خانه اش یاد می کنند و نشانهای بسیاری از زهد و ساده زیستی در زندگی او را به ما نشان می دهند. (2)
2- احتیاط
حضرت آیت الله خوانساری، احتیاط، را اصل مسلم زندگی خود قرار داده بود آیت الله ابوطالب تجلیل می گوید: احتیاط او در امور شرعی زبانزد عام و خاص بود تا آنجا که وجوهات شرعیه را هرگز در منزل نگاه نمی داشت و آن را نزد یکی از تجار امین می گذاشت و به نیازمندان حواله می داد تا به این طریق احتمال هر نوع تصرف در آن پولها از بین برود. در امور سیاسی نیز همین شیوه را پیش گرفت.
3- تواضع
هر تازه وارد ابتدا ورود با قامت ایستاده او مواجه می شد. به احترام همه می ایستاد و مخصوصا برای سادات احترامی بیشتر قایل بود. به دید و بازدید تمام علما می رفت، هیچ گاه در مجلس تکیه نزد و چهار زانو ننشست و کمال ادب و تواضع را مبذول داشت و آنگاه که امام به ایران آمد، با وجود کهنسالی به دیدارش شتافت و پیروزی نور بر سپاه جهل را به ایشان تبریک گفت.
4 - عرفان و کرامات
یکی از فضلای حوزه علمیه آنگاه که از عرفان و کسب مقامات سید احمد سخن به میان آمد ماجرای عمل جراحی او را یادآور شد که:
سید طبق اصول استنباطی خود معتقد بود مجتهد و مرجع تقلید هیچ گاه نباید در حال بیهوشی باشد در غیر این صورت بعد از به هوش آمدن، تمام مقلدین باید دوباره نیت تقلید از او کنند. به این خاطر وقتی نیاز به عمل جراحی پیدا کرد، اجازه نداد او را بیهوش کنند. سوره ای از قرآن را شروع کرد. تا سوره اش تمام شد، عمل جراحی نیز پایان ذیرفت بی آنکه نشانه ای از احساس درد در سیمای ملکوتی اش نمایان شود. (3)
نویسنده محقق محمد شریف رازی از قول یکی از معتمدین در باره مقام عرفان و اتصال به ماوراء عالم امکان سید می نویسد: «او صاحب بینش و بصیرت خاص خویش بود… یکی از بازرگانان مورد اعتماد تهران می گفت: روزی در خدمت ایشان بودم و هیچ کس دیگر نبود آقا ناگاه فرمود: فردی در خانه است و خواسته ای دارد. عرض کردم: آقا کسی زنگ نمی زند. فرمود: چرا کسی هست این پاکت را به او بدهید تا برود. پاکت را گرفتم و جلو در آمدم، شخص محترمی را دیدم که قدم می زند. او را صدا کردم و گفتم شما زنگ زدید؟ گفت خیر. پرسیدم کاری دارید گفت آری، همسرم بیمار است و برای بستری شدن هشت هزار تومان کسری دارم… پاکت را به او دادم. او همانجا باز کرد و پولها را شمرد. درست هشت هزار تومان بود.» (4)
5-عدالت
عظمت شخصیت او تا آن حد است که آیت الله العظمی حائری در باره اش می گفت: «اجتهاد را به هر معنی تفسیر کنیم، آیت الله خوانساری مجتهد بود و عدالت را به هر گونه معنی کنیم، او عادل بود.» (5) امام رحمة الله علیه نیز آنجا که به جامع المدارک استناد می کند، به مقام علمی و تقوا و احتیاط آیت الله سید احمد خوانساری اشاره کرده و از او به بزرگی نام می برد.
منبع:
1-ماهانه سیصد هزار تومان شهریه طلاب می داد. مشاهیر دانشمندان اسلام، ج 4، ص 384.
2-دوست فاضل و محقق گرانمایه آقای ناصرالدین انصاری قمی در تحقیقات خود راجع به سید احمد خوانساری فرازهای زیبایی از زهد و … سید را یادآورد شده است. مقاله حاضر با همیاری خالصانه ایشان فراهم آمد.
3-به نقل از شیخ ابراهیم غضنفری.
4-کرامات صالحین، ص 319 ، 310.
5-نور علم، ش 8، ص 15.
پیام تسلیت درپی جان باختن کارکنان کشتی نفتکش
حضرت آیت الله العظمی امام خامنهای(مدظله العالی) رهبر معظم انقلاب اسلامی با صدور پیامی حادثه تلخ و دلخراش جان باختن کارکنان کشتی نفتکش را تسلیت گفتند.
متن پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به شرح زیر است:
بسمهتعالی
حادثهی تلخ و دلخراش جان باختن کارکنان کشتی نفتکش بر اثر آتشسوزی و غرق را، که حقاً مصیبتبار و تأثرانگیز است به خانوادههای عزادار و بازماندگان آن عزیزان صمیمانه تسلیت عرض میکنم و تسلی و آرامش دلهای غمگین آنان را از خداوند متعال مسألت مینمایم. آن عزیزان در راه انجام وظیفه و خدمت به کشورِ خود جان باختهاند و این افتخار بزرگی است که شاید بتواند سنگینی بار این غم را کاهش دهد و دلهای مصیبتدیدگان را آرامش بخشد. از خداوند متعال رحمت و مغفرت بر آنان و صبر و اجر برای بازماندگان مسألت میکنم.
سید علی خامنهای
۲۴ دیماه ۱۳۹۶
خشکسالی؛ فاجعهای که هر روز، بغرنجتر میشود...
هرچند سالهاست بحران بیآبی به عنوان معضلی جهانی، در ردیف نخست مشکلات جامعه بشری قرار گرفته و این امر، تنها اختصاص به ایران ندارد، اما با توجه به ابعاد این مسأله و شدت آن در کشور ما، این مشکل در سالهای اخیر، جزء یکی از اصلیترین دغدغههای کشور بوده است. در همین ارتباط، طی روزهای گذشته، نشست شورای عالی آب برگزار شد؛ نشستی که در آن، از کاهش 58 درصدی بارندگی نسبت به 49 سال گذشته، کاهش 35 درصدی بارندگی نسبت به سال قبل و کمبود قابل پیشبینی منابع آب به ویژه در تابستان پیش رو، سخن به میان آمد.
در این رابطه، هرچند برخی مسئولان معتقدند باید اهمیت و جدیت بحث خشکسالی به مردم، بیشتر منعکس شده و نسبت به صرفهجویی در مصرف آب برای گذر از بحران بیآبی، عزم عمومی ایجاد شود، اما به نظر میرسد جوانب مهم دیگری نیز در این مسأْله وجود دارد که علیرغم اهمیتشان، همواره مورد بیتوجهی قرار گرفتهاند.
سالهاست تشویق مردم به صرفهجویی در مصرف آب، یگانه راهی است که برای گذر از کمآبی در پیش گرفتهایم، حال آن که، تنها شش تا هشت درصد از حجم آب مصرفی کشور مربوط به آب شرب است و ما به همان میزان که نسبت به صرفهجویی در این زمینه تاکید داریم، به مدیریت مصرف آب در بخش کشاورزی و صنعت بیتوجهیم.
درست است که ما معمولا، اهل افراط در مصرفیم و نیاز به فرهنگسازی در این زمینه داریم، اما صرفهجویی مردم در مصرف آب، نمیتواند به طور واقعی، مشکل کمآبی را کاهش دهد و باید راهکارهای جدیتری را برای آن درنظر گرفت. کما اینکه در این سالها، فراتر از مرحله صرفهجویی، مردم در روستاها و شهرهای مختلف، به ویژه در ماههای گرم سال، مسأله قطعی آب و کمآبی را تجربه کردهاند؛ و حال، راهکارهای دیگری لازم است تا در آنها برای عوامل مهمتری نظیر برداشت بیرویه از منابع آب زیرزمینی و هدرروی آب در بخش کشاورزی فکری شده باشد تا بلکه رتبه چهارمی ایران در بین چهل و پنج کشوری که طبق اعلام ناسا، در معرض خشکسالی شدید قرار دارند، کمی تغییر پیدا کند.
تغییری که اگر سالها پیش از این، دوراندیشیهای لازم برای آن اعمال میشد، شرایط، امروز، تا این حد، بحرانی نبود و خشکسالی، همان طور که در برخی کشورها با درنظر گرفتن برنامههای ازپیش اندیشیده شده، مهار و کنترل شده، در ایران هم حال و روز بهتری میداشت و این گونه بر ما یکهتازی نمیکرد! اما علیرغم اینکه حداقل از دهه هشتاد شمسی، درگیر بحران کمآبی شدهایم، همچنان، تاب و توان رویارویی منطقی با آن را نداریم. به طوری که مسئولان سازمان محیط زیست اخیرا عنوان کرده بودند به دلیل قدیمی بودن شیوههای کشاورزی در کشور، 93 درصد از آب مصرفی به کشاورزی اختصاص پیدا میکند و در این بین، حجم زیادی از آب به هدر رفته و اتلاف میشود! در کنار همه اینها، بحران خشکسالی و تنشهای آبی، مانند بسیاری از معضلات دیگر، جامعه را دچار پیامدهای نامطلوب دیگری هم میکند که مهاجرت از روستاها تنها یک نمونه آن است.
هر چند ما در این زمینه، هوشمندانه عمل نکردهایم، اما حداقل انتظاری که وجود دارد این است که اینک، برای محدود ساختن عرصه تاخت و تاز خشکسالی فکری کنیم و در این راه، با الگو گرفتن از کشورهای موفق در این زمینه، راه رسیدن به هدف را کوتاهتر و دایره وسیع پیامدهای حاصل از آن را محدودتر نماییم.
سرمقاله روزنامه آفرینش
چند نکته مهم از یک سخنرانی مهم
سخنان مقام معظم رهبری مدظله العالی در خصوص حوادث اخیر -96/10/19- میتواند فصلالخطاب حداقل بخشی از مجادلاتی قرار گیرد که در فضای عمومی کشور ممکن است بروز یافته باشد. در این یادداشت به چند محور مهم این سخنان اشاره میشود. ابتدا آنجا که تأکید کردند: «همه این تحلیلها یک نقطه مشترک صحیح داشت و آن اینکه باید بین مطالبات صادقانه و بحق مردم و حرکات وحشیانه و تخریبگرانه یک گروه تفکیک قایل شد و مطالبات و خواستههای مردم را پیگیری کرد.»
واقعیت این است که باید امکانی برای ابراز نارضایتی و مخالفت با سیاستها و یا عملکردها فراهم کرد. اتفاقا در غیاب این امکان است که اعتراضات میتواند به جاهای خطرناک کشیده شود. درواقع مسأله فقط این نیست که عدهای از روی خباثت اعتراضات عادی مردم را به خشونت میکِشند، بلکه این طبیعت رفتار جامعهای است که عادت به انجام اعتراضهای مدنی و تجربه آن را ندارد. بنابراین شرط لازم و نه کافی برگزاری آرام و مدنی اعتراضات بازبودن راه برای اعتراض مردم است. البته این اعتراضات شامل مسائل متنوعی میشود و هر کس و با هر گرایش فکری باید بتواند نسبت به اموری که میداند در مسیر صحیحی قرار ندارد و یا حق آنان ضایع میشود، اعتراض کند.
نکته مهم و کلیدی دیگری که مورد اشاره قرار دادند و مرتبط با مسأله قبلی است، اتکای حکومت به مردم است. آنجا که گفته شد: «میگویند حکومت ایران از مردم خود میترسد! خیر؛ حکومت ایران متولد این مردم است.» شاید عصاره تمامی آنچه که یک حکومت را پایدار نگه میدارد، همین نگاه است. اگر مردم حامی حکومت نباشند، آن حکومت دیر یا زود دچار فروپاشی و سقوط خواهد شد. طبعا برای کسب و بقای این حمایت و پشتیبانی مردمی، باید مطالبات مردم نیز در حد مقدور و متصور تأمین شود. وظیفه حکومت است که نگرش مردم را در همه امور بسنجد و نگرانیهای آنان را در عمل یا حداقل در تحلیل و نظر برطرف کند.
نکته بسیار مهم بعدی که میتواند راهبرد کلی تمامی دستگاههای قضائی و اجرایی باشد، نحوه مواجهه با مسأله است. در گذشته همیشه سعی میکردند که با نادیدهگرفتن مشکل صرفا به دستهای پنهان و عوامل خارجی بپردازند و به قول معروف صورتمسأله را پاک کنند؛ ولی اظهارات مقام معظم رهبری نظام در اینباره بسیار گویاست. ایشان ضمن توضیح مفصل عوامل مرتبط با این حوادث و حضور یا اثرگذاری نیروهای خارجی و فرامرزی، صراحتا به این مسأله نیز اشاره کردند: «دشمنان مانند مگس روی زخم ناشی از مشکلات و ضعفها مینشینند، بنابراین باید زخم را خوب کنید و نگذارید به وجود آید؛ چرا که اگر مشکل داخلی نداشته باشیم، تبلیغات و فضاسازی بیگانه اثر نمیگذارد و آمریکاییها هم نمیتوانند هیچ غلطی بکنند.»
حقیقت همین است؛ مسأله ما آن زخمی است که باید درمان شود و مرهمی بر آن گذاشت. زخمی که در حال ناسور شدن است، زخمی که در حال گسترش است، این همان پیشزلزلهای است که میتواند خطرآفرین باشد. این همان زخمی است که در یک بدن و جسم ناتوان از ایمنی و مقابله با ویروس خارجی بشدت ضربهپذیر است و حتی یک زخم کوچک، کل جسم را دچار مخاطره جدی میکند. نکته بعدی تمایزگذاشتن میان معترضان خیابانی است که بر اثر فهم یا درک خود یا تحت تأثیر احساسات یا موارد مشابه فراتر از اعتراض عادی رفتار کردهاند، با کسانی که دانسته و آگاهانه و با هدف اغتشاش و ایجاد درگیری عمل کردهاند. گر چه به طور صریح اظهار نشده، ولی میتوان گفت که در چنین رفتارهای جمعی نمیتوان گروه اول را براساس اتهام ارتکاب فعل مجرمانه، محکوم یا مجازات کرد. درواقع هدف باید اصلاح باشد، همانطور که فرمودند: «در مسأله اخیر باید میان جوان و نوجوانی که تحتتأثیر هیجان فضای مجازی حرفی زده و کاری کرده با کسانی که جزو پادوهای آمریکا و ضد انقلاب هستند، فرق گذاشت.» اگر بر این اساس رفتار شود، بعید است تعداد کسانی که باید در بازداشت بمانند تا پاسخگوی رفتارشان باشند از تعداد انگشتان دست تجاوز کند. باید مراقب بود که اتفاقات دی ماه چون موارد گذشته به یک نقطه مورد اختلاف و بروز کینه در تاریخ این کشور تبدیل نشود
سرمقاله روزنامه شهروند
جلسه درس اخلاق حضرت آیت الله جوادی آملی دامت برکاته (1396/10/21)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمّد (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و أهل بيته الأَطيبين الأَنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بِهم نَتولّيٰ و مِن أعدائِهم نَتبرّءُ اِلي الله».
مقدم شما فرهيختگان، نخبگان حوزوي و دانشگاهي و برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي و ايماني را گرامي ميداريم. از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم آنچه خير و صلاح و فلاحِ دنيا و آخرت شما و عموم علاقهمندان قرآن و عترت است مرحمت کند.
در بحثهاي نهج البلاغه به نامه هفتاد و پنجمين رسيديم. نامههاي حضرت مثل خطبههاي نوراني آن حضرت در نهج البلاغه به دو صورت ياد شده است: بعضي از خطبهها بدون انتخاب و تلخيص ذکر شده است، بعضي از نامهها هم اين چنين است؛ برخي از خطبهها را تلخيص کردهاند و بعضي از نامهها را هم گزينش کردند. اين نامه 75 بدون تلخيص ذکر شده است. چهار سطر است که وجود مبارک حضرت امير بعد از استقرار خلافت براي معاويه مرقوم فرمود و او را دعوت کرد به پيروي از نظام عصر. دو جمله فقط در اين نامه نيامده، بقيه همه نامه يعني همين چهار سطر آمده. نامههايي که اميرالمؤمنين مرقوم فرمود، اگر قبل از امارت و خلافت ظاهري آن حضرت بود مرقوم ميفرمود: «مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيّ بن أبِيطَالِب إِلي کذا»؛ اما نامههايي که بعد از حکومت مرقوم ميفرمود، چنين مينوشتند: «مِنْ عَبْدِ اللَّهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّ بن أبِيطَالِب إلي کذا». اين نامه هم چون بعد از خلافت نوشته شده با همين لقبهاي سهگانه ياد شده؛ يعني «مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَی مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَان». معاويه تا عصر فتح مکه که کافر مطلق بود، بعد از فتح مکه دودمان اموي منافق شدند نه مسلمان. زندگي دودمان اموي را دو بخش تشکيل ميداد: قبل از فتح مکه کافر بودند که عليه اسلام ميجنگيدند، جنگ «بدر» و «حنين» و ساير غزوات را تحميل کردند، بعد از فتح مکه هم منافق شدند نه مسلمان. در يکي از بيانات نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) هست که «مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا»؛[1] بعد از فتح مکه اينها اسلحهها را به زمين گذاشتند، ولي آن کينهها را در دل نگه داشتند؛ اينها «مستسلم» شدند نه «مسلِم»، «مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا». اين کينه تا زمان سقيفه بود و در زمان سقيفه رشد کرد و حکومت را هم «بلاواسطه يا مع الواسطه» گرفتند. در زمان عمر، او والي رسمي شام شده، چندين سال ولايت شام را در اختيار داشت و چندين سال زمان عثمان هم حکومت شام را در اختيار داشت. حالا که نوبت به وجود مبارک حضرت امير رسيد، طغيانگري او مرموزانه شروع شد و داعيه خلافت داشت. مردم شام را هم از تحصيل معارف و فراگيري قرآن و عصاره سنّت رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) باز داشته بود.
حضرت در اين نامه حجّت را تمام کرد، فرمود: «مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَی مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتَ إِعْذَارِي فِيكُمْ وَ إِعْرَاضِي عَنْكُمْ»؛ فرمود تو سابقه ما را داري، لاحقه ما را داري؛ وضع غدير را ميداني، وضع سقيفه را ميداني؛ فاصله غدير تا رحلت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تقريباً دو ماه و نيم بود، هجده ذي حجّه آن مراسم جهاني را حضرت به پا کرد، تا هجده محرّم شده يکماه، تا هجده صفر شده دو ماه، 28 صفر هم حضرت رحلت کرد. خيلي از غدير نگذشته بود که شما سقيفه را تشکيل داديد. همه اوضاع شما نزد من روشن است و ما جز حق چيزي نگفتيم. نه خودمان طرف حق نرفتيم؛ بلکه حق به طرف ما آمد، ما وقتي ديديم مردم وفادار نيستند نپذيرفتيم.
بارها ما به عرض شما رسانديم. رسالهاي در مجموعه کنز الفوائد کراجکي هست اين رساله مفصّل نيست؛ اسم اين رساله به نام «العجب» است. مستحضريد که نام کتاب از آن اصول و فصولي گرفته ميشود که آن کتاب آن اصول و فصول سازمان پذيرفت. قوانين مرحوم ميرزاي قمي را چون «قانونٌ قانونٌ» هست، اسم اين کتاب را گذاشتند قوانين. فصول مرحوم صاحب فصول در اصول؛ چون «فصلٌ، فصلٌ» هست، اسمش را گذاشتند فصول، کتاب گاهي به اين صورت است. اسم اين رساله «عجب» است نامي ندارد «عجبٌ؛ عجبٌ». يک سلسله مطالب تاريخي را نقل ميکند «عجبٌ»! نيازي هم به تحليل نميبيند. ميگويد در مدينه بعد از رحلت پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) نه مردي زير اين آسمان به عظمت علي بود، نه زني زير اين آسمان به عظمت زهرا(سلام الله عليها) بود. اين فاطمه چندين شب و روز به مهاجر و انصار پيام داد حضوراً، غياباً و شفاهاً که بياييد علي بن ابيطالب را ياري کنيد. غدير که فاصلهاي نشد همه شما آن صحنه را ديديد و او هم عدل مجسّم است، عدل ممثّل است بياييد علي را ياري کنيد. حجت الهي را همين زهرا(سلام الله عليها) تمام کرد و کسي قيام نکرد علي بن ابيطالب را ياري کند، «العجب»!
فصل ديگر بعد از جريان اوّلي و دومي و سومي که مردم بعد از مرگ عثمان تلاش و کوشش کردند به حکومت حضرت امير رو آوردند، با اصرار حضرت امير(سلام الله عليه) را که وادار کردند که حکومت را بپذيرد، عدهاي عليه حکومت مشروعِ علوي(سلام الله عليه) قيام کردند، زني که در همين مدينه که شما او را هم ميشناسيد، اين زن مردم مدينه را وادار کرد گفت بياييد علي بن ابيطالب را بکشيد، هزار نفر شمشير کشيدند، «العجب»! اين دنياست! شما اين را چگونه توجيه ميکنيد؟ نه عايشه براي مدينه ناشناس بود، نه فاطمه زهرا! نه علي بن ابيطالب ناشناس بود نه طلحه و زبير! فرمود من اين را چگونه تحليل بکنم؟ برهان اقامه بکنم تحليل بکنم؟ اين رساله به نام «العجب» است.[2]
يک مطلب مهمي که براي همه ما هميشه لازم است، اين است که بدانيم اين ائمه چقدر باسواد بودند! منظور من از باسوادي ائمه که واقعاً انسان را متحيّر ميکند اين نيست که اينها خدا و اسماي خدا و از مبدأ تا معاد از معاد تا مبدأ، حقيقت بهشت، حقيقت جهنم، حقيقت قيامت، حقيقت برزخ، اينها را ميدانستند، من تعجب نميکنم! اينها يک چيزي هست در عالم. بهشت جهنم واقعيتي است، خدا واقعيتي است، اسماي خدا واقعيتي است، اما دنيا هيچ واقعيت ندارد اعتبار است. اين اعتبار را اينها از کجا ياد گرفتند که دنيا چيست؟ چگونه فريب ميدهد؟ دنيا آسمان نيست، آسمان آيت خداست و حق محض است. دنيا زمين نيست، زمين آيت خداست و حق محض است. زمين جز خير چيزي ديگر نيست، آسمان جز خير چيزي ديگر نيست. دريا و صحرا و فضا جز نور چيزي ديگر نيستند. هيچ چيزي در عالم نيست مگر اينکه خير باشد. اين دنيا چيست؟ اين دنيا را اينها خوب شناختند، معرفي کردند. يک بيان نوراني در خود قرآن کريم سوره مبارکه «حديد» هست که دنيا را در پنج بخش معرفي ميکند که اعتبار در قبال حقيقت است. مطالب قرآن آن بخشها که خيلي مهم باشد يا با کلمه «إعلَم و إعلموا» و اينها شروع ميشود يا با «ألا» شروع ميشود که هشدار است، ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِي الأمْوَالِ وَ الأوْلاَدِ﴾،[3] دنيا بيش از اين پنج عنصر، چيزي ديگر ندارد: يا لهو است، يا لعب؛ يا دوران کودکي است يا دوران نوجواني؛ يا دوران بازيگري؛ يا دوران ميانسالي يا دوران سالمندي؛ يا بازي کردن است که چه کسي گُل ميزند چه کسي گُل ميخورد؛ يا چه کسي کُشتي ميگيرد چه کسي ميبرد، چه کسي ميبازد؟ اينهاست، لهو است و لعب است و مانند آن. يا من دارم و تو نداري است که ﴿تَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِي الأمْوَالِ وَ الأوْلاَدِ﴾. در دوران سالمندي هم به اينکه من اين قدر قبيله داشتم و دارم، اين قدر مال داشتم و دارم ديگر حالا بهره نميبرد. اين را در سوره «حديد» فرمود که دنيا بيش از اين پنج فصل ندارد: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِي الأمْوَالِ وَ الأوْلاَدِ﴾.
اينها را کجا ياد گرفتند اينها؟ فرمودند اينها شما را بازي ندهد. يک بيان نوراني سيّدالشهداء(سلام الله عليه) دارد، فرمود: «النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَي أَلْسِنَتِهِمْ»؛[4] اکثري مردم بنده دنيا هستند، بنده هيچ! نه بنده زميناند. خدا درباره آسمان و زمين فرمود: ﴿وَ فِي الأرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ ٭ وَ فِي أَنفُسِكُمْ أَ فَلاَ تُبْصِرُونَ﴾،[5] زمين «آيت الله» است، آسمان «آيت الله» است، دريا و صحرا و فضا و هوا آيات الهياند؛ اينها همه خير هستند. اين که من بايد به اين مقام برسم تو نبايد به اين مقام برسي من بايد داشته باشم، چرا اسم من را اوّل نبردند، چرا اين لقب را به من ندادند، چرا من جلو نيفتادم، اين ميشود دنيا. اين از هر مار و عقربي بدتر است، از هر افعي بدتر است از هر سرطان بدخيم بدتر است. اين آبروبر است. يک انسان ـ خداي ناکرده ـ به بيماري سرطان مبتلا شد که خدا اين بيماري را در اسرع وجه با درمان کافي از بين ببرد! اين ديگر آبرويش نميرود؛ اما در همين نهج البلاغه چند جا کلمه: «وَبِيء،[6] مُوبِيء[7]، أوبی» اينها آمده. فرمود اگر به طرف دنيا رفتيد، اين دنيا مثل آن مزرعه سبز جاذبهدار وباخيز است. اين گاو وقتي که نميداند اين علف وبا دارد ميخورد و وبا ميگيرد. وبا هم يک بيماري آبروبري است؛ مثل سرطان که نيست فقط بکشد. هر لحظه بالا و پايين تاس و لگن؛ نه براي آدم در بيمارستان آبرو ميماند، نه براي خانه. فرمود اين «وَبِيء» است، اين «مُوبِيء» است، اين «اوبی» است، آبروي شما را ميبرد. اين درس را اينها کجا ياد گرفتند؟ آن بيان نوراني سيّد الشهداء(سلام الله عليه) اين است که فرمود: «النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَي أَلْسِنَتِهِمْ». «لَعِق، لَعُوق»، «ما تَلعقُ به الألسن»؛ قبلاً مصطکي ميجويدند الآن آدامس؛ آدامس تا اندازهاي که در دهن اين جوان لذيذ است اين را ميجود، وقتي تفاله شد تف ميکنند و دور مياندازد. اين بيان نوراني سيّدالشهداء در آن سخن رسمي فرمود: اسلام بسياري از مردم آدامسي است، «يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُون»؛[8] همين که ميبينند به کام آنها نيست تف ميکنند و دور مياندازند. اين درس را اينها کجا ياد گرفتند؟ اين در کجا نوشته است؟ دنيا هيچ حقيقتي نيست که آدم برود بخواند، کتابش را بخواند، در آزمايشگاه برود چيزي نيست، در فلسفه و کلام پيدا کند اينها حقيقتي ندارند، اينها اعتبارند. يکي از علومي که اينها بلد هستند و خودشان را حفظ کردند و پيروانشان را حفظ ميکنند، پرهيز از من و ماست که من بايد آنجا بنشينم اينجا جاي من است اين مقام برای من است، اين جز آبروبري در پايان امر چيز ديگري نيست.
همين نامه را وجود مبارک حضرت امير براي معاويه مرقوم فرمود. فرمود مرا که ميشناختي، سابقه من لاحقه من مبارزات من. بعد از رحلت پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) دست ما را بستيد ما را خانهنشين کرديد ما حرفي نزديم. عثمان بيرويه اموال مسلمين را صرف ميکرد، من صريحاً گفتم شما بين «نثيل و معتلف»[9] داريد زندگي ميکنيد، اين کار را نکنيد! اين «نثيل و معتلف» در همين خطبه نوراني حضرت امير است. فرمود: کساني که قدرت مالي به دست آنها رسيد، ايران و روم فتح شده بود، تمام سرمايههاي سنگين ايرانزمين به عراق و حجاز رفته؛ همين منطقه خاصي که آنها بودند. فرمودند شما کارتان فقط بين «نثيل و معتلف» است، به حکومت و حاکمان عصر عثماني گفت. فرمود شما مثل شتر داريد زندگي ميکنيد. شتر دو بُعد بيشتر ندارد: شرق و غربش «نثيل و معتلف» است. «معتلف»؛ يعني «مرتع» که علف ميخورند. «نثيل» جسارت است آنجا که مدفوع ميريزند. الآن هم تمام تلاش يک عده بين آشپزخانه و دستشويي است، که چه غذايي بخورند و کجا تحويل بدهند؛ اين را گفته است. فرمود شما عصاره زندگيتان را بررسي کنيد. زندگي شما فقط دو حدّ دارد: يکي «نثيل»؛ ديگری «معتلف». از آشپزخانه چه چيزی در ميآيد؟ شما چه چيزی تحويل دستشويي ميدهيد؟ اين را در نهج البلاغه گفته.
اگر هيأت حاکمه اين چنين باشد، کارگزاران اين چنين باشند، يا سر از اختلاس در ميآورد يا سر از نجومي درميآورد، يا سر از روي ميز درميآورد يا سر از زيرميز در ميآورد. اين است که آدم وقتي وارد حرم شد، در و ديوار اين حرم را ميبوسد، اينها انسان را آدم کردند. اين حرفها که جايي نوشته نبود، اين حرفها که جايي نيست که آدم برود بخواند. اين دنيا چه هست که اينها کاملاً مستحضرند فرمود: «غُرِّي غَيْرِي لَا حَاجَةَ لِي فِيکِ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً»؛[10] جز آبروبري چيز ديگري نيست. آدم کسب حلال ميکند «نِعْمَ الْمَالُ الصَّالِحُ لِلرَّجُلِ الصَّالِح»[11] اين را هم ائمه گفتند. چرا پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) دست يک کارگر را ميبوسد؟[12] البته نه مزدور، چون مزدوري در اسلام مکروه است، انسان بايد براي خودش کار کند در کنار سفره خودش بنشيند. ما متأسفانه نتوانستيم مزدوري را هم حفظ کنيم؛ چون مزدوري در اسلام چندين روايت نهي شده است که اين را حمل بر کراهت کردند.[13]
در اين نامه وجود مبارک حضرت امير فرمود: معاويه! تو که مرا ميشناسي، وضع اخير که ده سال عثمان حکومت کرد تو از طرف عثمان و قبلش از طرف عمر والي شام بودي حکومت دست شما بود من به شما گفتم اين کارها را نکنيد، گفتم به شما. وضع شما را هم بررسي کردم گفتم شما بين «نثيل و معتلف» داريد زندگي ميکنيد، اين وضع شماست. ما تا توانستيم آنها را نصيحت کرديم اثر نکرده است. به مردم گفتيم شورش نکنيد، اثر نکرده است. ديديم نه از من کاري ساخته است نه از حسنين من که ما همه در صحنه بوديم کاري ساخته نيست اينها شورش کردند عثمان را کشتند. من هم عذرم را آوردم، هم اِعراضم را؛ هم تا آنجا که ممکن بود آنها را نصيحت کردم سفارش کردم به آرامش دعوت کردم، نشد. ديدم کاري از ما ساخته نيست رفتم خانه نشستم. الآن همين مردم جمع شدند مرا به عنوان خليفه به اجبار بر من تحميل کردند من قبول کردم. مردم را بياور بيعت کن، چرا از جامعه مسلمين دوري؟ تو که سابقه مرا داري، لاحقه مرا هم داري؛ قبل از اسلام و بعد از اسلام ما را هم که ميشناسي.
اين نامه را مرقوم فرمود: «أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتَ إِعْذَارِي فِيكُمْ»، عذر من درباره شما دودمان اموي مشخص است؛ هم شما را نصيحت کردم، هم شورشيان را وادار به آرامش کردم، ديدم هيچ کاري اخيراً از من ساخته نيست، در معرکه حاضر نشدم اِعراض کردم. چون با خليفهکُشي کشور آرام نميشود بايد به هر حال قانون باشد. «وَ إِعْرَاضِي عَنْكُمْ» همه را تو ميداني «حَتَّی كَانَ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ»؛ آن قضيهاي که در قتل عثمان بود اتفاق افتاد. شما در تمام اين صحنه ما را بررسي کرديد که ما کوتاهي نکرديم. «وَ لَا دَفْعَ لَهُ» هيچ ممکن نبود که ما جلوي آن را بگيريم. «وَ الْحَدِيثُ طَوِيلٌ»، قصّه اوّلي و دومي و سومي چگونه غدير را فراموش کردند، سقيفه را آوردند عدهاي سقفي شدند عدهاي غديري شدند، همه اينها نزد شما روشن است، ما کارنامه شفاف و روشني داريم.
«وَ الْحَدِيثُ طَوِيلٌ وَ الْكَلَامُ كَثِيرٌ وَ قَدْ أَدْبَرَ مَا أَدْبَرَ وَ أَقْبَلَ مَا أَقْبَلَ»؛ اين مَثل تنها در بين ما ايرانيها و فارسيها نيست در بين عربها هم هست؛ يعني گذشته گذشت، آينده در پيش است؛ حالا چه کار بايد بکنيم که کشور آرام باشد؟ «قَدْ أَدْبَرَ مَا أَدْبَرَ وَ أَقْبَلَ مَا أَقْبَلَ». ما در فارسي ميگوييم گذشته گذشت، آينده در پيش است. عرب ميگويد: «قَدْ أَدْبَرَ مَا أَدْبَرَ وَ أَقْبَلَ مَا أَقْبَلَ»؛ حالا چه کار بکنيم که جامعه آرام باشد؟ بهترين راه اين است که اکثريت قاطع به من رو آوردند با فشار بيعت کردند و من بيعت اينها را پذيرفتم؛ حالا طلحه و زبير دارند سبک ديگر راه ميروند، تو هم در شام داري به سبک ديگر حرکت ميکني؛ اين جز اختلاف و شورش و جنگ داخلي پيامدي ندارد. «قَدْ أَدْبَرَ مَا أَدْبَرَ وَ أَقْبَلَ مَا أَقْبَلَ فَبَايِعْ مَنْ قِبَلَكَ»؛ تنها خودت نه چون شاميها به تو خيلي گرايش دارند، با همه آنها، «وَ أَقْبِلْ إِلَيَّ فِي وَفْدٍ مِنْ أَصْحَابِكَ». «وفد»؛ يعني يک گروه و هيأتي که وارد محضر خليفه ميشوند. همه شما بياييد ما با هم برادرانه زندگي ميکنيم و ديگر اين کارها را تکرار نکنيد. همين معاويه اين گونه از نامهها را دريافت کرد بعد نامههاي بيادبانه و تُند نوشت که تو کسي بودي که تو را با دست بسته بردند از تو بيعت گرفتند. حضرت در جواب فرمود: ما که انکار نکرديم ما نگفتيم دست ما را نبستند! من کسي هستم که اگر بخواهم سقيفه را امضا کنم بايد با دست بسته امضا کنم؛ من که با دست باز سقيفه را امضا نميکنم «أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْت»؛ تو رفتي مرا بيآبرو کني خودت بيآبرو شدي. گفتي دست مرا بستند بله دست مرا بستند. من اگر بخواهم دست از غدير بردارم و سقيفه را به رسميت بشناسم فقط با دست بسته امضا ميکنم. «أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْت». اين وضع براي هميشه هست، نه در زمان حضرت نوح بود، نه زمان حضرت رسول بود، نه برای بعد است.
وضع کلّ دنيا اين است، هر کسي معاويهاي دارد، هر کسي يزيدي دارد. بدترين يزيد و معاويه همين هواي نفس است که وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) فرمود: «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ».[14] دو تا طلبه، يا دو تا دانشجو در اتاقي دارند با هم مباحثه ميکنند، يکي فهميد حق با اوست؛ اما ميخواهد حرف خودش را اثبات کند! اين همان غدّه بدخيم است که بعد يک وقت سر برميآورد. ما اگر فهميديم حق با رفيق ماست در اوّلين فرصت او را تقويت کنيم، ذات اقدس الهي بر اساس: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[15] يک مطلب علمي را که ما به حق بپذيريم، دهها برابر به ما مرحمت ميکند. تنها مسئله مال که نيست. مسئله علم هست، شرف هست، عزت هست، آبرو هست. اگر کسي يک قدم در راه دين بردارد خدا ده برابر آبروي او را حفظ ميکند؛ منتها ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾. اگر کسي خواست به محکمه الهي برود چه در دنيا چه در آخرت ـ البته در آخرت قويتر و ظهورش بيشتر است ـ بايد با دست پر برود. يک وقت است کسي کار خير ميکند، بعد چندين بار ميگويد که اين را بيرنگ و رو ميکند! در روايات ما هست که اگر کسي کار خيري کرد يک بار گفت؛ مثل آن است که اين برگ گُل را يکبار لمس بکند، دو بار گفت مثل اينکه دو بار؛ اين برگ گل خيلي لطيف است، شما چندين بار که دست به آن بزني پژمرده ميشود. فرمود گفتيد کار کرديد کرديد؛ نگوييد، بگذاريد ذات اقدس الهي آن را شکوفا کند. من اين کار را کردم من اين کار را کردم، يکي، دو بار، ده بار که آدم بگويد اين گل پژمرده ميشود؛ اين را ائمه فرمودند. کار خيري که کرديم، عبادتي انجام داديم، زيارتي کرديم، يا کار فردي يا کار جمعي، چه داعي داريم که بگوييم؟ فرمود همين که يکبار گفتيد؛ مثل آن است که يک بار، دست به اين برگ گل زديد و ماليديد. همان اندازه پژمرده ميشود، ده بار که گفتيد پژمرده ميشود. کار خيري که کرديم بگذاريم نزد خدا بماند. وقتي دست دراز کرديم، اين دعايي که در نماز يا غير نماز داريم دست به دعا دراز ميکنيم! وجود مبارک امام سجاد و ساير ائمه البته؛ منتها آن حضرت مظهر دعا بود که «الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ»،[16] اين دستها را به صورت ميماليدند؛ گاهي دست را ميبوسيدند. ميگفتند: دستي که به طرف خدا دراز شد خالي برنميگردد، اگر همان شيء مصلحت بود همان را ميدهد و اگر نبود، سيّئهاي را از سيّئات آدم را ميآمرزد؛ سيّئه نداشتيم حسنهاي از حسنات افزوده ميکند. اين دست ممکن نيست خالي برگردد؛ لذا گاهي به صورت ميماليدند گاهي ميبوسيدند.[17] در دعا فرمودند از خدا چيزي بخواهيد وقتي دستتان به طرف خدا دراز ميشود، بايد ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾[18] باشد. «جاء»؛ يعني «جاء»؛ نه «فَعَلَ»! نگفت کسي کار خوبي کرد دو سال قبل، سه سال قبل، حالا دست دراز کرد من به او پاداش ميدهم! اين وقتي که با ما دارد گفتگو ميکند بايد دستش پر باشد. قيامت هم همين طور است، اگر کسي در دنيا کار خيري کرد؛ اما ـ معاذالله ـ اوضاع آن را به هم زد، نميگويند تو در دنيا کار خيري کردي، کار خير کرد؛ اما چند تا کار بد کرد و به هم زد! وقتي با خدا سخن ميگوييم بايد «جاء» باشد نه «فَعَلَ». ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ ِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾،[19] چيزي ببريم تا ده تا بگيريم، با دست خالي آدم برود، ما چه توقعي داريم؟!
بنابراين آن هم لطف الهي بود که به ما داد، آن را هم بايد حفظ بکنيم و يقيناً دعا مستجاب است چه در دنيا چه در آخرت. اگر دستي به طرف خدا دراز بود يا هيچ چيزي داخل آن نبود فقير محض؛ آن را هم خدا ميدهد. يا اگر کار خير کرد او را حفظ بکند؛ اما نه اينکه ـ معاذالله ـ کار بد کرده و با دست آلوده به طرف خدا ميگويد «يا الله»!
غرض اين است که اين معاويه هميشه هست، اين يزيد هميشه هست و بدترين معاويه و بدترين يزيد که طبق بيان نوراني پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) است که فرمود: «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»، همين است که متأسفانه طلاق زياد است؛ نه آن پسر بزرگوار مواظب زبان خودش است، نه آن دخترخانم مواظب زبان خودش است. توقع بيجا، حرفهاي نارسا، تندرويها، بساط خانواده را به هم ميزند، بساط جامعه را به هم ميزند. اين است که در اين زيارتها در کلمات ائمه چه در حرمها که مشرف ميشويم چه در غير حرم ميگوييم: «کَلامُکُم نُورٌ»،[20] نصيحت اينها واقعاً نور است. چيزهايي به آدم ميگويند که آدم راهش را بلد نيست که برود ياد بگيرد. اينها که درباره زمين زياد سخن نگفتند! تا ما بگوييم زمينشناسي کار تجربي است. دنيا غير از زمين است دنيا غير از آسمان است دنيا همين من و ماست! من بايد اين گونه باشم، تو بايد آن گونه باشي که اميدواريم ذات اقدس الهي به برکت قرآن و عترت همه شما را مشمول دعاي ويژه وليّ عصر قرار بدهد و همه شما را جزء مبلّغان الهي، معلمان الهي، مدرّسان الهي، مؤلفان الهي قرار بدهد که جامعه از فيض و فوز شما استفاده کند.
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملّت و مملکت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما!
روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!
آيت الله هاشمي رفسنجاني را با ساير ياران امام، محشورِ با خود آن حضرت بفرما!
دنيا و آخرت همه ما را در سايه وليّات تأمين بفرما!
مشکلات دولت و ملّت و مملکت مخصوصاً در بخش ازدواج و مسکن جوانها حلّ بفرما!
خطر بيگانگان را به استکبار و صهيونيسم برگردان!
امنيت مملکت، آرامش مملکت، نظم مملکت، اقتصاد مملکت، رفاه و سعادت و فلاح ملّت و مملکت را در سايه وليّات براي همه ما مقرّر بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), نامه16.
[2] . التعجب من أغلاط العامة في مسألة الإمامة، ج1، ص128؛ «فمن عجيب الأمور و طريفها: أن تخرج فاطمة الزهراء البتول سيّدة نساء العالمين، ابنة خاتم النبيّين، تندب أباها و تستغيث بامّته، و من هداهم إلى شريعته، في منع أبي بكر من ظلمها فلا يساعدها أحد، و لا يتكلّم معها بشر، مع قرب العهد برسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله، و مع ما يدخل القلوب من الرّقة في مثل هذا الفعل إذا ورد من مثلها حتّی تحمل الناس أنفسهم علی الظلم فضلا عن غيره، ثمّ تخرج عائشة بنت أبي بكر إلى البصرة تحرّض الناس علی قتال أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السّلام، و قتال من معه من خيار الناس، ساعية في سفك دمه و دماء أولاده، و أهله و شيعته ، فتجيبها عشرة آلاف من الناس، و يقاتلون أمامها، إلى أن هلك أكثرهم بين يديها، إنّ هذا لمن الأمر العجيب!»
[3] . سوره حديد، آيه20.
[4]. تحف العقول، ص245.
[5] . سوره ذاريات، آيات20 و 21.
[6] . نهج البلاغة(للصبحي صالح), حکمت376؛ «إِنَّ الْحَقَّ ثَقِيلٌ مَرِيءٌ وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِيفٌ وَبِيء».
[7] . نهج البلاغة(للصبحي صالح), حکمت367؛ «مَتَاعُ الدُّنيَا حُطَامٌ مُوبِیءٌ».
[8]. تحف العقول، ص245.
[9] . مجمع البحرين، ج5، ص477.
[10]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، نامه77.
[11] . نهج الفصاحة، ص786.
[12]. اُسد الغابة(ابن اثير)، ج2، ص269؛ تاريخ بغداد(خطيب بغدادي)، ج7، ص353؛ «إنَّ رَسولَ اللّه(صَلّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ) لَمّا أقبَلَ مِن غَزوَةِ تَبوكَا ستَقبَلَهُ سَعدٌ الأَنصارِيُّ فَصافَحَهُا لنَّبِيُّ (صَلّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ)، ثُمَّ قالَ لَهُ: ما هذَا الَّذي أكتَبَ يَدَيكَ؟ قالَ: يا رَسولَ اللّه، أضرِبُ بِالمَرِّ وَ المِسحاةِ فَاُنفِقُهُ عَلي عِيالي فَقبَّلَ يَدَهُ رَسولُ اللّه(صَلّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ) و قالَ : هذِهِ يَدٌ لاتَمَسُّهَا النّارُ أبَدا».
[13]. وسائل الشيعة، ج19، ص103.
[14]. مجموعة ورام، ج1، ص59.
[15]. سوره انعام، آيه160.
[16] . الدعوات (للراوندي) / سلوة الحزين، النص، ص18.
[17] . الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص471؛ «مَا أَبْرَزَ عَبْدٌ يَدَهُ إِلَی اللَّهِ الْعَزِيزِ الْجَبَّارِ إِلَّا اسْتَحْيَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَرُدَّهَا صِفْراً حَتَّی يَجْعَلَ فِيهَا مِنْ فَضْلِ رَحْمَتِهِ مَا يَشَاءُ فَإِذَا دَعَا أَحَدُكُمْ فَلَا يَرُدَّ يَدَهُ حَتَّی يَمْسَحَ عَلَی وَجْهِهِ وَ رَأْسِه».
[18] . سوره انعام، آيه160؛ سوره نمل، آيه89؛ سوره قصص، آيه84.
[19] . سوره انعام، آيه160.
[20]. من لا يحضره الفقية، ج2، ص616.